×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 667

مناظره بهائي ومسلمان پيرامون مساله خاتميت

یکشنبه, 17 آبان 1394 23:36 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم
Untitled 3

مناظره بهائي ومسلمان پيرامون مساله خاتميت

از امور قطعي و از ضروريات اسلام ، مسأله "خاتميت پيامبر اسلام (ص) " است ، كه بعد از او پيامبري نخواهد آمد و شريعت او تا روز قيامت ادامه دارد . آيات متعددي از قرآن ، به اين مطلب دلالت مي كند.

 اكنون به مناظره زير كه بين يك مسلمان و يك بهائي رخ داده است توجه كنيد :
مسلمان: شما كه در كتاب ها و بيانيه هاي خود ، اسلام و قرآن را قبول داريد ، با اين تفاوت كه مي گوييد اسلام نسخ شده و آيين ديگري به جاي آن آمده است ، از شما مي پرسم كه آيات متعددي در قرآن وجود دارد كه آيين اسلام يك آيين جهاني و جاوداني است و تا روز قيامت ، ادامه دارد و با مطرح كردن مسأله " خاتميت " ، هرگونه دين جديد را تا قيامت باطل اعلام نموده است .
بهائي: مثلاً كدام آيه قرآن تصريح مي كند كه پيامبر اسلام (ص) آخرين پيامبر است ؟
مسلمان: در آيه ۴۰ سوره احزاب مي خوانيم :
"
ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليماً"
" محمد (ص) پدر هيچ يك از مردان شما نيست ، بلكه پيامبر خدا و ختم كننده پيامبران است و خدا بر همه چيز دانا است . "
جمله " خاتَمَ النَّبِيِّينَ " با كمال صراحت و به روشني مي گويد : " پيامبر اسلام (ص) آخرين پيامبر است . "
زيرا واژه " خاتم " هرگونه كه خوانده شده به معني ختم و پايان است ، بنابراين طبق صريح اين آيه ، پيامبر اسلام (ص) آخرين پيامبر و ختم كننده آنها است ، و بعد از او، پيامبرو دين و شريعتي نخواهد آمد .
 
بهائي: خاتم به معني انگشتر كه زينت انگشت است نيز آمده است ، بنابراين منظور از آيه مذكور اين است كه پيامبر اسلام ( ص) زينت پيامبران است .
مسلمان: معني رايج وحقيقي واژه خاتم ، همان ختم كننده بودن است ، و اصلاً ديده نشده كه خاتم را بر انساني اطلاق كنند و از آن معني زينت را اراده نمايند ، وانگهي ما به لغتنامه ها مراجعه مي كنيم ، مي بينيم ، معني اصلي خاتم همان ختم كننده مي باشد ، استعمال لفظ در غير معني لغوي و رايج آن نياز به قرينه و نشانه اي دارد ، ما در اينجا هيچ گونه نشانه و دليلي نمي بينيم كه از معني حقيقي خاتم ، دست برداريم ، ومعني مجازي آن را بگيريم .
در اينجا به گفتار بعضي از لغت شناسان در مورد واژه " خاتم " توجه كنيد :
1-    
فيروزآبادي در كتاب " قاموس اللغه " مي گويد : " ختم ، به معني مهر كردن است ، و " خَتَمَ الشَّييْءْ " ، يعني به آخرآن چيز رسيد ."
2-     
جوهري در لغتنامه " صحاح " گويد : " ختم به معني رسيدن به آخر است و " خاتمة الشَّييْءْ "  به معني آخر آن چيز است ."
3-    
ابومنظور در لغتنامه " لسان العرب " مي گويد : " ختام القوم " يعني آخرين فرد قوم ، و " خاتم النّبيّين " به معني آخرين پيامبر است .
4-    
راغب در " مفردات " مي گويد : " خاتم النّبّيين " يعني ، پيامبر اسلام ( ص) با آمدن خود ، رشته نبوت را به آخر رساند و قطع كرد و نبوت را به پايان رسانيد .
نتيجه اينكه :  اراده معني زينت از كلمه خاتم ، بر خلاف ظاهر و بر خلاف معني لغوي است و نياز به دليل دارد ، كه در اينجاهيچگونه دليلي بر اين مطلب نيست .
بهائي: واژه " خاتم " به معني مُهر آخرنامه است كه به عنوان تصديق نمودن آن نامه به كار مي رود ، بنابراين منظور از " خاتم النّبيّين "  اين است كه پيامبر اسلام ( ص ) تصديق كننده پيامبران گذشته بوده است .
مسلمان: از پاسخ به سؤال قبل ، روشن شد كه معني اصلي و رايج خاتم ، همان پايان و آخر كار است ، و شنيده نشده كه هنگام اطلاق لفظ خاتم ، معني تصديق فهميده شود ، مگر اينكه دليل و نشانه اي باشد تا ما از معني اصلي و رايج آن ، دست برداريم ، كه چنين نشانه و دليلي در اينجا وجود ندارد ، اتفاقاً از اين سخن فهميده مي شود كه خاتم ( به معني مُهر ) يعني پايان كار ، زيرا مُهر آخرنامه ، نشانه پايان نامه است .
   
بهائي: آيه مي گويد : پيامبر اسلام " خاتم النّبيّين "  ( خاتم پيامبران ) است ، نمي گويد كه آن حضرت " خاتم المرسلين " ( خاتم مرسلين ) مي باشد ، بنابراين ، آمدن رسول ، بعد از پيامبر اسلام (ص) ، نفي شده است !!
مسلمان: گرچه در قرآن بين " رسول " و " نبي " فرق است ، مثلاً خداوند در قرآن ، اسماعيل (ع) را هم رسول خوانده و هم نبي ( سوره مريم آيه۵۴) و نيز موسي (ع) را هم رسول خوانده و هم نبي ( سوره مريم آيه ۵۱) ، ولي اين مطلب هيچ گونه شبهه اي در مورد خاتم النّبيّين ايجاد نمي كند ، زيرا " نبي " يعني پيامبري كه از جانب خدا به او وحي مي شود ، خواه او مأمور ابلاغ آن به مردم باشد يا مأمور ابلاغ نباشد ، ولي " رسول " آن است كه داراي شريعت و كتاب آسماني باشد ، بنابراين هر رسولي ، نبي است ، ولي هر نبي ، رسول نيست ، يعني بعد از او پيامبري نخواهد آمد ، و با فرض اينكه هر رسولي پيامبر است ، پس رسول نيز نخواهد آمد .
به عنوان مثال بين نبي و رسول ، مانند بين انسان و انسان دانشمند ( به اصطلاح اهل منطق ، عموم و خصوص مطلق ) است ، هرگاه گفتم : امروز انساني به خانه ما نيامد ، يعني انسان دانشمند نيز نيامد ، و در مسأله مورد بحث اگر گفته شد پيامبري بعد از رسول خدا (ص) نمي آيد ، يعني رسول نيز نخواهد آمد .
 
بهائي: بين نبي و رسول ، " تباين " است ، هرجا نبي باشد ، رسول نيست و هرجا رسول باشد نبي نيست ، پس اشكال من وارد است .
مسلمان: چنين فرقي بين واژه " رسول و نبي " ، بر خلاف گفتار دانشمندان و آيات و روايات است ، و از يك مغالطه مرموز سرچشمه مي گيرد ، زيرا در خود آيه مورد بحث مي خوانيم :
"
وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ  "
"
محمد (ص) هم رسول خدا و هم خاتم پيامبران است ."
همچنين در مورد موسي (ع) مي خوانيم :
"
وَ كانَ رَسُولاً نَبِيًّا " ( سوره مريم آيه ۵۱)
"
هم رسول بود و هم پيامبر"
حضرت مسيح (ع) نيز درسوره نساء آيه ۱۷۱، به عنوان " رسول " معرفي شده است :
"
إِنَّمَا الْمَسيحُ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ "
و در سوره مريم آيه ۳۰به عنوان " نبي " معرفي گرديده است:
" قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَني‏ نَبِيًّا "
 
اگر بين اين دو واژه ( نبي و رسول ) تضاد و تبايني بود ، پيامبراني مثل محمد ( ص) و موسي (ع) و عيسي (ع) ، داراي دو صفت متضاد نمي شدند .
به علاوه در روايات بسياري كه در اين راستا به ما رسيده ، پيامبر اسلام (ص) به عنوان " خاتمُ الْمُرْسَلين " و " لَيْسَ بَعديَ رَسوُلٌ " و خاتم رُسُلِه " و مانند آن تعبير شده است .
بهائي: جمله" خاتم النّبيّين "   ممكن است به معني خاتم پيامبران خاصي باشد ، چنين تعبيري شامل همه پيامبران نخواهد بود
مسلمان : چنين ايرادي از همه ايرادها خنده آورتر است ، زيرا هر كسي كه مختصري با ادبيات عرب آشنايي داشته باشد مي داند كه هرگاه الف و لام بر سر كلمه جمع آمد ، مفيد عموم است ، مگر اينكه دليلي بر الف و لام عهد وجود داشته باشد ، و تا چنين دليلي نيست ، روشن است كه منظور عموم پيامبران خواهد شد .
برگرفته از كتاب : " صد و يك مناظره جالب و خواندني " نوشته : " محمد مهدي اشتهاردي "
 
مناظره شماره96 .

 

 

خواندن 1214 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی