مهر اکران
نوشته شده توسط محمد
کاظمی
بهائیت در ایران
چقدر صبور، چقدر استوار و چقدر عجیب. تکواژ های ملتهب نگاشته شده در تاریخ را می
گویم. چه قلم ها که بر آن رفت، چه درد ها که بر آن نوشته شد، چه انسان هایی که بر
صفحه پهناور آن از خود یادی به یادگار گذاشتند و رفتند. سکانس های اکران شده در
صفحه تاریخ بغض ظلم و فحشاء و لبخند امید را روانه جان مردمان کرده است.13
نوامبر 2009 یکی از صفحات جذاب تاریخ بود به طوریکه درامی حماسی و تخیلی به نام
2012 به کارگردانی رولند امریش اکران شد که در آن از نابودی زمین و اهل آن در سال
2012 خبر می داد، این فیلم آنقدر تاثیر گذار بود تا آنجا که افرادی را به
خودکشی وا داشت، افرادی نیز دچار بیماری های روانی شدند و عده ای منتظر ماندند و
چند سالی را با استرس فراوان گذراندند...
اما تاریخ گذشت و گذشت تا آنجا که همه چیز را رو کرد و به قول گروهی از
دانشمندان سازمان ملی هوانوردی و فضایی ایالات متحده آمریکا، این فیلم از نظر علمی
«چرندترین فیلم تاریخ سینما» لقب گرفت. به راستی که تاریخ همه چیز را اکران می
کند...
این کارگردانان همیشه هم فیلم ساز نبوده اند گاهی رهبران یک آیین و مسلک نیز بوده
اند، کسانی که در رفتار آنها الگویی موثق و معتمد بر راه و روش زندگی پیروان آن
مکتب وجود داشته است. به طوریکه این پیروان تحت تاثیر کلام و به خصوص رفتار ایشان
قرار می گرفته اند. امّا احتمالا آنها حواسشان نبوده که بذر هایی را که کاشته اند
روزی به بار خواهد آمد و تا ابد در خاک تاریخ پنهان نخواهد ماند.
نویسندگان و مورخان نوشتندکه یکی از رهبران مسلک نوظهور بهاییت، جناب عبدالبهاء،
گفته است: (انصاف باید داشت از نفسی که بر تربیت اولاد و عیال و آل عاجز مانده
چگونه امید تربیت اهل آفاق نماییم و آیا در این قضیه ذره ای شبهه و تردید است؟)[1]
و در باب ادب نیز جناب بهاءالله می فرمایند: (ادب از سَجیه[2] انسان است و به او از
دونَش[3] ممتاز و هر نفسی که به او فائز نشده البته عدمش بر وجودش رُجحان[4] داشته
و دارد.)[5] و این جمله ها و فرمایشات در ذهن تاریخ به ثبت رسید... قلم ها نوشتند:
شاد باشید، آیینی جدید آمده است، شاد باشید که معلمان اخلاقی ظهور کرده اند که عالم
و عالمیان را از فحشاء و منکر نهی خواهند کرد. اما حکایت به اینجا ختم نشد، همه
فهمیدند که این بیانات در بین خود مروّجان اخلاق و داعیان تربیت صحیح، توفیقی
نداشته. به طوری که خود جناب بهاءالله برادرش را الاغ می خواند،[6] و جایی
دیگر نیز از بی احترامی برادر نسبت به خود شکوه وشکایت دارد.[7] و در مقابل ایشان
نیز برادر خود را به حشره ای موذی تشبیه کرده است[8]... شاید بهتر است به صفحات
دیگر تاریخ نیز سری بزنیم جایی که جناب عباس افندی فرزند جناب بهاءالله،
(عبدالبهاء) بار سنگین بیانات شیرین پیشینش را در باب تربیت، سنگین تر می کند و
محمد علی افندی را به انواع حیوانات نسبت می دهد[9]!
عجیب است، خاندانی که مروّج اخلاق و تربیت صحیح در بین عالمیان می باشند؛ اینگونه
در بین خودشان رفتار می کنند. و انسانی را به انواع حیوانات و شیطان و طاغوت نسبت
می دهند و اینگونه در لوح تاریخ نامی ز خود به یادگار می گذارند...!
ای قلم ها؛ استتار کنید، ای صفحات آتش بگیرید و بسوزید و ای تاریخ؛ بس است روشن
ساختن حرف و حدیث های پشت پرده افرادی که تو را اینقدر ساده انگاشته اند و فراموش
کرده اند که:( تاریخ همه چیز را اکران می کند... )
پی نوشت :
[1] مکاتیب، جلد دوم، صفحه 182
[2] خوی و خلق
[3] غیر
[4] برتری
[5] بدیع، صفحه 203
[6] بدیع، صفحه 174 ( قل یا ایها الحمیر(الاغ) حق آنچه بفرماید حق
است، و به کلمات مشرکین باطل نشود )
[7] بدیع، صفحه 172 . اینکه در نزد برادرش به اندازه نطفه گاوی هم به حساب آورده
نشده
[8] اسرارالآثار، جلد 5، صفحه 346 ، حشره ای موذی که در درون مدفوع حیوانات سکنی می
گزیند
[9] مکاتیب، جلد 1، صفحه 442 و 443 . با القابی نظیر، «پشه، سوسک، کرم خاکی،
خفاش، جغد، کلاغ، روباه، گرگ»
منبع : وبلاگ یار جوان