خشونت در بهائیت - قسمت پنجم
بهائیت در ایران :
حادثه جانسوز ابرقو:
آشکارترین نمونه خشونتهایی است که در درون فعالیتهای این فرقه وجود دارد که در
کارنامه تاریخی این گروه ثبت شده است. علت وقوع جریان در کتاب فجایع بهائیت یا
واقعه ابرقو تألیف آقای حسین خراسانی گردآوری شده است. بعد از مرگ عبدالبهاء، شوقی
افندی با کمکهای مادرش و به خواست رهبران استکباری این فرقه، موفق به جانشینی او
شد. شوقی در دانشگاه بیروت تحصیل کرده و سپس به آکسفورد رفت برای ادامه تحصیل که با
مرگ عبدالبها تحصیل را ناتمام گذاشته بود.
بنا به دستور محفل بهائیت خانواده ای به دست فردی بهائی
بنام محمد علی شیروانی به طرز وحشیانهای قتل عام شدند. این فرد با همکاری تنی چند
از دوستان خود به منزل این زن حمله می کنند ودرابتدای کارسه دختر او را با بیل و
تبر هیزم شکنی به طرز وحشیانه ای قتل عام کرده و بعد از آن درحرکتی دیگر این زن را
به همراه دو پسرخردسالش همانند سه دخترش به صورتی وحشیانه از بین می برند و آنها را
به قتل می رسانند.
بعد از چند ماه متواری شدن عاملان این جرم و جنایت وحشیانه، دستگاه قضا رژیم پهلوی
آنها را دستگیر می کند وبا توجه به اعترافات واضح و آشکارشیروانی، و با وجود تلاش
های همه جانبه تشکیلات این فرقه ضاله برای ایجاد انحراف درروند دادرسی و کار پرونده
، سرانجام شیروانی اعدام شد ودستیاران وی در این جنایت زندانی شدند و با فشارها و
هماهنگیهای لازم تشکیلات محفل بهائیان امریکا در شهریور 1331 موفق به گرفتن حکم
آزادی شدند. متأسفانه نکات مبهم این جریان مخفی ماند تا در سال 1384 در روزنامه
کیهان متن کیفری پرونده منتشر شد.از جمله نکات مخفی در این پرونده و کیفر خواست آن
میتوان دستور شوقی افندی برای ارتکاب این قتل وحشیانه را نام برد. به دنبال دستور
صادر شده از لندن مبنی بر این که تبلیغات بهائیت باید به صورت فعال و گسترده در
تمامی ایران انجام شود و در پی اعلام این دستور این فرقه تمام تلاش خود را در این
راه قرار داده و تا هر آنچه بیشتر بتواند افرادی را جذب این تشکیلات کند. در این
بین محفل بهائیت شهر یزد، که شخصی به نام سلطان نیک آیین رئیس آن بود، روستای ابرقو
را به عنوان یکی از اهداف تبلیغاتی انتخاب کرد و محفلی در اسفند آباد یزد به ریاست
شمسی را مأمور اجرای آن کرد وبرای شروع اقدامات تبلیغی فرقه خود ، از محفل تهران
تقاضای اعزام نیرو و مبلغین را خواستار شد.
محفل تهران هم شخصی بنام سلیمان سلیمی را به عنوان مبلغ فرستاد، فعالیتهای تبلیغی
شروع شد اما هرچه در این مسیر کوشش کردند نتیجهای در بر نداشت و تبلیغات آنها با
مخالفت جدی و شدید مردم منطقه روبرو شد و شکست خورد و سلیمی به ناچار به تهران
برگشت. محفل تهران بعد از جلسهای به این نتیجه رسید که مبلغ خود را در قالب و پوشش
فردی در شغلی دیگر روانه ابرقو کند و در این راه این بار مبلغ خود را در غالب فردی
که تعمیر کار دوچرخه است فرستاد که در این مورد هم با روشنگریهای سخنران وقت ابرقو
مردم این فرد را شناسایی میکنند و این مبلغ هم به همراه همسرش شبانه از ابرقو فرار
می کند.میرزا حسن شمس رییس محفل اسفند آباد یزد از مردم ابرقو بابت این رفتارها
کینه گرفت، زمانی که برای این منطقه مبلغ دیگری با نام «عباسعلی پور مهدی» را
انتخاب کردند تا به ابرقو بیاد و به تبلیغ این فرقه بپردازد. عباسعلی پور مهدی با
گرفتن مبلغ زیادی پول به عنوان پیش پرداخت با پوششی در شغل پیله ور به شهر ابرقو
رفته و چون سیاربود به روستاهای اطراف می رفت و تبلیغ بهائیت میکرد. در همین زمان
روستایی بنام رباط در اطراف ابرقو بود که زنی با ایمان بنام صغری به همراه فرزندانش
زندگی میکرد و به نظر عباسعلی پور مهدی مانع بزرگی برای تبلیغات او در منطقه بود و
در گزارشات خود مرتب به این موضوع اشاره می کرد تا بتواند دستور قتل این زن و
فرزندان خردسالش را بگیرد و در این راه موفق شد تا اجازه قتل را از محفل بگیرد و
این جنایت در سال 1328 انجام شد.
در اینجا اشاره میکنیم به فرقهای که برای تبلیغات خود دست به چنین خشونتها و
جنایاتی میزند و حال آنکه خود را مظلوم نشان داده و ادعای نقض حقوق بشر را دارد.
فرقهای که برای رسیدن به اهداف شوم خود دست به هر کاری میزند و در این راه هیچ
هراسی ندارد. به راحتی جان انسانهای بیگناهی را میگیرد تا بتواند با تبلیغات
دروغین خود در مناطق محروم بتواند تعدادی را با خود در این بیراهه همراه کند.
منبع : دیده بان