چرا بهائیت
یک جریان مخرب است؟
بهائیت در ایران : وقتی از یک تشکیلات فرقهای صحبت
میشود، منظور تشکیلاتی نیست که صرفاً بر اساس تعریف وظایف، اهداف، عملکرد و… مشخص
شده باشد بلکه تشکیلات فرقهای فراتر از یک سازمان رسمی است. تشکیلات فرقهها
تشکیلاتی خودکامه است که اعضا از اهداف آن مطلع نیستند. اعضا فقط به دستوراتی که از
جانب تشکیلات صادر میشود گوش داده و آن را بدون هیچ چون و چرا اجرا میکنند.
تشکیلات در حکم یک اهرم فشار برای تغییر، بازسازی، مجاب کردن و آماده ساختن اعضا
جهت انجام مأموریتهای تعیینشده است. تشکیلات فرقهای، بسته، مخفی و فراتر از
قانون رسمی کشور است که اساسیترین مسائل اعضا را نیز زیر نظر دارد و تمام زندگی
آنها را به صورت مستقیم و غیرمستقیم کنترل و برنامهریزی میکند. تشکیلات هر وقت
بخواهد میتواند بدون هیچ دلیلی عضو را از چرخه خارج کرده و فرد نمیتواند برای
روزهایی که در تشکیلات فعال بوده احقاق حق نماید.
همانطور که میدانیم یکی از این تشکیلات مخوف، فرقه ضاله بهائیت است که اعضا در
ساختار فرقهای آن اسیر بوده و مورد بازسازی و استثمار قرار میگیرند و تشکیلات،
برای آنها هویت فرقهای ایجاد میکند. بیشتر مردمی که در بیرون هستند دامها،
حصارها و علمکرد تشکیلات را نمیبینند ولی بهترین کسانی که میتوانند از این جنایات
و عملکردهای تشکیلات پرده بردارند “قربانیانی” هستند که روزگاری در این تشکیلات
بوده و امروز با عنایت حق بعد از خروج میتوانند به روشنگری بپردازند.
برای درک بهتر فضای فرقهای و ساختار
تشکیلاتی بهائیت، رفتارهای تشکیلاتی این فرقه که آسیبهای جبرانناپذیری را در
ابعاد مختلف بر اعضا تحمیل کرده، با استفاده از گفتگوهای قربانیان فرقه به شکل
ملموستر نشان داده میشود.
فرقهها برای ادامه حیات و رسیدن به اهداف خود تشکیلاتی را تأسیس میکنند که توسط
سرکرده و بعد از مرگش از سوی جانشین او مدیریت میشود. تشکیلات، برنامهریزی و
هدایت اعضا را در طول زمان به دست گرفته و به اصلاح ساختار خود میپردازد یعنی آن
را بزرگتر یا کوچکتر میکند. تشکیلات بهائیت نیز از این امر مستثنا نیست، به عنوان
نمونه در پیام جدید تشکیلات، افزایش لجنههای ناحیهای و فعالیت شبکهای جهت گسترش
تبلیغ در دستور کار قرار گرفت.
“پیام فنائیان”
یکی از اعضای دستگیرشده در اغتشاشات سال ۸۸ است. وی درباره دستور تشکیلاتی بهائیت
مبنی بر فعالیت شبکهای اعضا جهت تبلیغ و ایجاد اغتشاش در فتنه ۸۸ میگوید: «ورود
بهائیت در جریان فتنه، با دستور تشکیلاتی بوده است لکن از سطح تخصصی به سطح عمومی
وارد شدهاند بدین معنی که تا قبل از فتنه صرفاً بر کار تشکیلاتی و سازمانی تکیه
میکردند ولی امروز بر آگاهیها و کنشهای فردی و کار شبکهای. بنابراین اعضا را
مأمور به تبلیغ انفرادی ساختند (بر مبنای این اعتقاد که یک فرد میتواند به تنهایی
یک مملکت را به هم بریزد). در واقع در سال ۱۳۸۸ تشکیلات بهائیت به سمت نظام شبکهای
گرایش یافت، بدین معنا که گفتند ترویج مرام فرقهای به صورت تشکیلاتی سبب
آسیبپذیری است، بنابراین باید هر فرد در شبکه خانوادگی، دوستان و… شخصاً اقدام به
تبلیغ و ترویج کند و برای شرکت در اغتشاشات نیز همین رهنمود تشکیلاتی به اجرا درآمد
یعنی عناصر بهائی به دستور این تشکیلات ضاله، در قالب شبکههای خانوادگی، دوستان و…
در اغتشاشات خیابانی حضور مییافتند».
تشکیلات زمینهای را برای فعالیت فرقه و گسترش و ادامه حیات آن فراهم میکند و
شامل واحدها و گروههایی است. به عنوان مثال فرقه ضاله بهائیت در هر منطقه
مجموعهای از واحدها مانند: صیانت، موسیقی، گلستان جاوید، تعلیم و تربیت، جوانان،
آمار، هنر و… دارد که در این واحدها و گروهها افراد ساماندهی شده و هویت تشکیلاتی
و فرقهایشان شکل میگیرد. افراد در این تشکیلات در ردههای مختلف سازمانی از
مقامات عالیرتبه تا خردترین مسئولیتها قرار دارند و همچون سربازی در خدمت
تشکیلات هستند. “مریم کرمی” یکی از قربانیان فرقه
که به مدت دو سال اسیر تشکیلات شده بود، درباره سرسپردگی اعضا نسبت به تشکیلات
میگوید: «مثلاً خود سمیع.ا مانند یک سرباز بود. سمیع در مورد همه کارهایش از
مادرش کسب تکلیف میکرد و هر وظیفهای را که مادرش به او میسپرد، انجام میداد.
فرقه مانند یک پادگان است که تنها چند نفر امر و نهی میکنند و بقیه مجبور هستند
فقط بله قربانگو باشند».
زندگی اعضا در این فرقه بر اساس قوانین و دستورات تشکیلاتی بنا میشود و فرمان
تشکیلات در تمام زندگی آنها لازمالاجراست. در تشکیلات کسانی که در رأس قرار
میگیرند به عنوان برترین، خاصترین و معصومترین افراد معرفی میشوند و حتی در
بعضی فرقهها جایگاه الوهیت پیدا میکنند. بر این اساس دستوراتی که این افراد صادر
میکنند به منزله وحی برای اعضا قلمداد میشود و در مقابل آن هیچ اعتراضی نداشته و
تحت هر شرایطی دستور را انجام میدهند. دستورات تشکیلاتی در تمام زندگی اعضا حتی
زندگی شخصی آنها هم نفوذ دارد.
“عطاءا… قادری”
یکی از بهائیزادههای مسلمانشده درباره دستور تشکیلاتی برای ترک شغلش میگوید:«تشکیلات
به کارمندهایی که (به خاطر تبلیغ بهائیت) اخراج نشده بودند دستور داده بود به جهت
مظلومنمایی بروید و خود را معرفی کنید و اگر شما را به همین بهائیت پذیرفتند کار
کنید یعنی اگر هم متوجه نشدند که شما بهائی هستید جهت مظلومنمایی به صراحت بگویید
که بهائی هستید. بعد از آن قضیه اخراج شدم. بعد از اخراج خیلی نزد تشکیلات عزیز شدم
و منزلت زیادی پیدا کردم. بعد هم به صلاحدید تشکیلات یک دکه درست کردم و در یکی از
خیابانها دستفروشی کردم. حکمی که از سوی اداره کل آموزش و پرورش آذربایجان غربی
مهاباد مبنی بر اخراج من صادر شده بود، مزید بر عزت ما شده بود حتی بارها
نمایندههایی آمدند که از طریق تشکیلات بهائیت، کپی حکم اخراج ما را ببرند و در
مجامع بینالمللی علیه حاکمیت نظام استفاده کنند.تشکیلات از این کار دو هدف داشت:
اول اینکه سبب تثبیت این قانون باطل بهائیت میشد که فلانی به خاطر اعقاداتش از
شغلش دست کشیده و به این شغل روی آورده و دیگر اینکه سبب غبطه خوردن مسلمانها به
ایمان ما میشد».
تشکیلات حتی برای شرکت اعضا در فعالیتهای سیاسی هم دستور صادر میکند.
پیام فنائیان در مورد نقش و دستورات تشکیلات و
میزان تسلط زیاد آن بر اعضای فرقه بهائیت در هدایت اعضای خود برای شرکت در
اغتشاشات اقرار کرد: «در ضیافتها
دستور تشکیلات مبنی بر حضور در تجمعات به ما ابلاغ شد. بهائیان تمامی امور خود را
با هماهنگی بیتالعدل انجام میدهند. من به درخواست آرتین غضنفری ناظم منطقه ۶
بهائیت تهران در تجمعات حضور پیدا کردم. ما به همراه دوستانمان در اغلب تجمعات بعد
از انتخابات حضور داشتیم. تا قبل از این انتخابات و انتخابات مجلس هشتم، ما اجازه
شرکت در انتخابات و فعالیتهای سیاسی را نداشتیم ولی با ابلاغ بیتالعدل در حین
انتخابات مجلس هشتم و به صورت ویژهتر در انتخابات ریاست جمهوری دهم، وارد عرصه
فعالیت سیاسی و انتخابات شدیم.».
دستورات تشکیلاتی تا جایی پیش میرود که اعضا باید برای منافع تشکیلات، کار و زمان
خود را در اختیار آن بگذارند بدون اینکه هیچ سودی ببرند. آنها باید دستورات
تشکیلاتی را به هر شکل انجام دهند و در آخر هم کارشان را بیارزش جلوه میدهند چون
این تشکیلات است که در جایگاهی بالاتر از اعضا قرار دارد و اعمال قدرت میکند.
“ایرج غلامی”، بهائی مسلمانشده در اینباره
میگوید: «یکبار از من خواستند که با تشکیلات همکاری داشتهباشم. به من دستور
دادند پیگیر زمینی بشوم که بین روستای زیرک و مردستان قرارداشت که مشکل حقوقی داشت
و بر سر آن دعوا بود. در این جلسه گفتند شورای اسلامی روستای همجوار (مردستان) تخلف
ایجادکرده و به حریم روستا تجاوز کردهاست و شما باید این زمین با ارزش را
تصرفکنید. من هم که در آن زمان بهائی بودم با دل و جان این کار را پذیرفتم و به
مدت دو سال از استانداری گرفته تا دادگاه و درگیری با شورای منطقه، وقت گذاشتم و
هزینه کردم. در فردوس طی سه مرحله دادگاه رفتیم و در نهایت این زمین تصرف و تقدیم
تشکیلات شد. آنها پیش از انجام کار میگفتند که این زمین خیلی ارزش دارد هم برای
دیانت واهی آنها و هم برای کل ایران. میگفتند این کار خیلی مهم و حساس است و ثواب
زیادی برای شما به همراه دارد ما هم در کنار شما هستیم و کمکتان میکنیم و
وعدههایی هم دادند. اما وقتی کار به اتمام رسید و حکم صادر شد، از حرف خود برگشتند
و گفتند این زمین بیارزش بود و کار مهمی انجام ندادید. ما هم گفتیم که شما
وعدههایی دادید که باید به آن عمل کنید اما آنها باز هم گفتند این کار ارزشی ندارد
و ما دیدیم که آنها ما را فریب دادند و از سادگی ما سوءاستفاده کردند. آنها تنها
حرف میزنند و هیچ عملی ندارند که به چشم دیده شود. در نهایت زیر همه چیز زدند و
زحمت ما را جبران نکردند حتی کمکهایی را هم که قول آن را دادهبودند،
انجامندادند. اگر هم برای این کار بودجهای از شیراز به آنها داده شدهبود بین
خودشان تقسیمکردند.»
در فرقه ضاله بهائیت به اعضا دستورهای حفاظتی مختلفی نیز داده میشود، پس تعجبی
ندارد که اعضای فرقهها عمدتاً برنامهریزیشده به نظر میرسند. اعضا نسبت به
کارهای تشکیلاتی بالاتر در نوعی بیخبری و غفلت بسر میبرند و کمتر در جریان
فعالیتها قرار دارند با این توجیه که هر چه کمتر بدانی بهتر است. به اعضا تلقین
میشود که بسیار کوچکتر از آن هستند که متوجه موضوع کار فرقه شوند.
مریم کرمی در زمینه دستورات حفاظتی فرقه میگوید:
«کمکم در جلسات بیشتری شرکت کردم و مدام به من میگفتند “حکمت را رعایت کن” برایم
جالب بود، یعنی اینکه پشت تلفن در مورد بهائیت صحبت نکنیم، موقع راه رفتن جلب توجه
نکنیم. حتی یادم هست که وقتی حضوری صحبت میکردیم تلفنهایمان را در صندوق عقب
ماشین یا جایی دورتر از خودمان میگذاشتیم».
یک فرد در فرقه باید با عدهای محدود از اعضای بهائی ارتباط داشته باشد و حتی
مسئول بالاتر تشکیلات را نمیشناسد. “م.ا” یکی دیگر
از قربانیان فرقه که چند سال از عمر خود را در تشکیلات مخوف بهائیت گذرانده،
میگوید: «دلخوری برایم پیش میآمد، اینکه چرا من نباید جامعه بهائی را بشناسم و
در دل جامعه بهائی باشم؟ آنها به این صورت به من جواب میدادند که وجود شما برای ما
ارزشمند است و برای حفظ امنیت خودتان، بهتر است که ارتباطتان محدود باشد تا سریع
شناسایی نشوید… ارتباط من با جامعه بهائی بسیار کم بود و تنها با چهار خانواده
بهائی در ارتباط بودم. به ما اجازه آشنا شدن با خانوادههای دیگر را نمیدادند، به
این دلیل که ممکن بود جامعه بهائی در خطر قرار گیرد چون جامعه بهائی به جمهوری
اسلامی تعهد داده بود که هیچگونه فعالیت تشکیلاتی نداشته باشد و اینطور وانمود
میکردیم که خودجوش عمل میکنیم. بیتالعدل معتقد بود که نباید به جامعه بهائی آسیب
برسد و اگر آسیبی هم وجود دارد به فرد برسد نه به جامعه».
در تشکیلات بهائیت علاوه بر فعالیت حفاظتی، اعضا وادار میشوند که برای تشکیلات
اطلاعات جمع کرده و دست به جاسوسی بزنند. ایرج غلامی
میگوید: «این مأموریتها را به افراد خاصی میدادند که مورد اطمینانشان
بودند. به آنها میگفتند با چه خانوادههایی بیشتر رفتوآمد کنند یا چه ارگانهای
دولتی هست که باید به آنها سر بزنند. به هر حال به نوعی باید تبلیغ شود چه با زبان
چه با عمل و… . این افراد را از قبل زیر نظر داشتند و آنها را به جاهای مورد نظر
میفرستادند تا اطلاعات کسب کنند. این اطلاعات را به تهران میفرستادند و از تهران
به بیتالعدل اعظم که در اسرائیل است، فرستادهمیشد» وی همچنین درباره اهداف
تشکیلاتی بهائیت از جاسوسی در ایران میگوید: «جز قدرت چیز دیگری در کار نیست.
آنها در پی ضربهزدن به اسلام و حکومت و رسیدن به قدرت هستند. با جاسوسی،
نامهنگاری به اسرائیل و… در پی کسب قدرت و قدرتنمایی هستند حتی یک خادم خودش را
در شهر و روستایش، یک رهبر میدانست. این مشخصمیکند که آنها به هر قیمتی در پی
قدرت هستند. دشمنی آنها آشکار بود و من به وضوح شاهد آن بودم».
م.ا
نیز در رابطه با جاسوسی اعضا در تشکیلات بهائیت که از نفوذ تشکیلات در زندگی شخصی
اعضا حکایت دارد بیان میکند: «در تشکیلات بهائیت حرف دلت را حتی به همسرت
نمیتوانی بگوئی. همه مراقب هم هستند. پیش خودت فکر میکنی همسرت جاسوس توست و
جاسوسیات را میکند. حتی ممکن است شوهر جاسوس زنش باشد. چون تشکیلات فقط به منافع
خود اهمیت میدهد ولی به خانواده، زندگی و به مشترکات اهمیت نمیدهد فقط میگفتند
اگر او کاری انجام میدهد به ما بگو. افراد بهائی بر اساس آموزهای فرقه بهائیت به
طور سیستماتیک و غیرارادی مکلف به اطلاعرسانی برای سران تشکیلات هستند. اعضا ترس
از تشکیلات دارند».
در تشکیلات گشتاپویی بهائیت حتی به سؤالات اعضا پاسخ داده نمیشود و به شدت سرکوب
میشود، اعضا برای جواب دادن به سؤالات با ردههای بالاتر، هماهنگ میکنند زیرا فکر
میکنند اگر خارج از دستورات تشکیلاتی رفتار کنند باعث خطا و عذاب خودشان میشوند
چراکه تنها ردههای بالای تشکیلات اشتباه نمیکنند و مصون از خطا هستند.
مریم کرمی در رابطه با برخورد تشکیلات با سؤالات
اعضا میگوید: «اگر در جلسات سؤالی میپرسیدی، همان موقع کسی پاسخگو نبود. به
عنوان مثال یکبار برای من سؤال پیش آمد که مگر نمیگویند تساوی حقوق رجال و نساء
وجود دارد، پس چرا در بیتالعدل یک زن هم عضو نیست؟ میگفتند به خاطر اینکه زنان
طهارت و نجاست دارند! در حالیکه آنها هیچ چیز را نجس نمیدانند. میگفتم خب
خانمهای بالای پنجاه سال که عذر شرعی ندارند، چرا یک زن پنجاه سال به بالا در
بیتالعدل حضور ندارد؟ میگفتند حالا سؤالت را میفرستیم بالا و جوابش را برایت
میگیریم که البته هیچ جوابی هم نیامد».
پس از اینکه با ایجاد شبهه و اغوا فرد را جذب کردند در مراحل بعدی برای بازسازی
ذهنی عضو، وی را تحت آموزشهای فرقهای قرار میدهند و سعی میکنند با توجیهات و
تحریفات مختلف ذهن فرد را بازسازی کرده و در ادامه با دادن رفتارهای جدید به فرد،
او را کنترل و سرسپرده کنند، م.ا در اینباره
میگوید: «بیشتر از همه با یکی از خانوادههای بهائی در ارتباط بودم. در اوایل
به بسیاری از سؤالاتم جواب میدادند به تدریج در جواب سؤالاتم، میگفتند عجله نکن
در پروسه کتابخوانی به جواب میرسی و من همچنان به خواندن کتابها ادامه میدادم. تا
اینکه در این اواخر کار به جایی رسید که هر چیزی تشکیلات از من میخواست، چشم و گوش
بسته انجام میدادم». برخورد تشکیلات بهائیت با تفکر کردن و پاسخ دادن به
سؤالات به این صورت است.
یکی از مسائل ساختار فرقهای، گزارش ارتباطات و عملکرد اعضا به تشکیلات است. آنها
چنین توجیه شدهاند که همه رفتارهای خود را به افراد بالاتر در درون سیستم ارجاع
دهند. اغلب از آنها انتظار میرود که برخوردهای خود را با افراد بیرون از فرقه به
صورت شفاهی یا کتبی به طور کامل گزارش دهند. م.ا میگوید: «ما طبق برنامه در
ضیافت شرکت میکردیم و گزارش مربوط به ارتباط با افراد دیگر بهائی را ارائه
میدادیم، بدون آنکه یکدیگر را بشناسیم». ایرج غلامی
هم میگوید: «ضیافت برنامههای خاصی دارد و برگزاری آن هر١٩روز اجباری
است. هر فرد بهائی ١۵ساله باید در آن شرکتکند و از او بابت همه کارهایی که در طول
این مدت انجام داده سؤال میشود. مثلاً چه کارهایی انجام داده، با چه کسانی برخورد
کرده و… . خادمین یک گروه سه نفره هستند که در هر شهر و روستایی حضوردارند و بر همه
نظارت میکنند. آنها هر ١٩ روز یکبار از همه افراد آن شهر و جامعه میخواهند که
گزارشی از اتفاقاتی که افتاده و کارهایی که انجامدادهاند، ارائهدهند. بهائیت
کلاً تشکیلاتی است که باید در برابر آن پاسخگو بود و اعضا از کودکی همینطور پرورش
داده شدهاند».
اعضا در برقراری ارتباط با خارج از فرقه آزادی عمل ندارند، اگر با افراد خارج فرقه
ارتباط داشته باشند تشکیلات به بدترین شکل با آنها برخورد میکند تا دیگر چنین
رفتاری را انجام ندهند. اعضا باید در ارتباط با افراد خارج از فرقه در یک حالت
ایزوله باشند. ایرج غلامی در رابطه با این نوع
برخورد تشکیلات میگوید: «اگر با مسلمانان ارتباط برقرار میکردیم ما را خیلی
سؤالپیچ میکردند و به ما به چشم حقارت نگاه میکردند. طوری صحبت میکردند که
ما خجالت بکشیم و تحقیر شویم تا دیگر چنین کاری را تکرار نکنیم. برای بار اول تذکر
میدادند، بار دوم کتبی و در بار سوم اگر بچه بودیم، والدینمان را احضار میکردند و
اگر هم بزرگ بودیم بازخواستها شدیدتر میشد».
یکی از اقدامات تشکیلاتی فرقهها آموزش اعضا است. اعضا باید بیشتر وقت خود را در
برنامههای مشخصشده فرقه صرف کنند. در این برنامهها اعضا بازسازی ذهنی شده و هویت
فرقهای میگیرند. پس تشکیلات در حکم یک اهرم برای بازسازی ذهن است و در ادامه با
ایجاد ترس دست به کنترل اعضا میزند. این آموزشها نقش بسزایی در تغییر و مجابسازی
اعضا دارد. تحت این آموزشهای خاص است که اعضا نحوه تبلیغ و دفاع از آموزههای فرقه
را میآموزند. فرقه برای توانمندی اعضای خود برنامههای مختلفی دارد. به آنها
دستورالعملها و چکلیستهای خاص داده میشود و با نحوه دادن گزارش کار،
برنامهریزی، تحقیق و خط و خطوط فرقه آشنا میشوند. کرمی
در رابطه با این آموزشها میگوید: «آنها برنامههای مختلفی برای بچههایشان
دارند. یک بچه بهائی از همان پنج سالگی کلاس انگلیسی میرود. کلاس گلشن و اخلاق جزء
لاینفک بهائیت است. با طرح روحی بزرگ میشوند و بالا میآیند و به مرور فرقه، آن
چیزهایی را که بخواهد در ذهن آنها فرو میکند. اینطور نیست که یکباره بزرگ بشوند و
به آنها بگویند شما یک بچه بهائی هستید. از کودکی به آنها اجازه نمیدهند در
برنامههای مذهبی مسلمانان شرکت کنند. در مدرسه که بودیم اگر در مورد محرم مراسمی
بود شرکت نمیکردند، اگر جشن و مولودی هم داشتیم باز اینها حضور پیدا نمیکردند چون
اجازه نداشتند. از همان ابتدا محدود بار میآیند و اجازه نمیدهند اسلام را
بشناسند. فقط به آنها میگویند که مسلمانان میخواهند دین شما را از شما بگیرند و
آنها را از مسلمانها میترسانند».
” ز.ش”
یکی از دستگیرشدگان بهائی در فتنه ۸۸ در رابطه با کابرد این آموزشها برای تشکیلات
میگوید:«صرفاً تبلیغ کافی نبود بلکه جذب و نگهداشتن فرد هم بسیار مهم بود. که
هر یک زیرشاخههای خاص خود را داشت. به عنوان مثال در بحث نگهداشتن و اینکه هر فردی
از جامعه بهائی دور نشود برنامههای منظمی بود که از مدتها پیش برنامهریزی شده
بود. مثل درس اخلاق، ضیافت و جلساتی که در گروههای مختلف شخصی برگزار میشد. این
برنامهها شامل بردن به پارک، سینما، پیکنیک و… بود».
اعضا در فرقه برای شرکت در جلسات آزاد نیستند زیرا متقاعد شدهاند که تنها تشکیلات
صلاح آنها را میداند بنابراین زندگی خود را به فرقه میسپارند.
عطاءا… قادری میگوید: «به طور کلی در بهائیت
همه چیز در اختیار تشکیلات است. از نامگذاری بچه گرفته تا تعلیم و تربیت، از بالا
دیکته شده و همه موضوعات خارج از اختیارات خانواده است. در جامعه بهائی اگر کسی
بخواهد در مراسمی شرکت نکند مثلاً یک نوبت از آمدن به جلسه ضیافت ١٩روزه امتناع کند
حتماً باید یک دلیل خاص و قانعکننده برای خادمین جلسه داشته باشه وگرنه مورد
مؤاخذه قرار میگیرد».
اعضا در تشکیلات تحت کنترل هستند، مریم کرمی در این رابطه بیان میکند: «بعد از
اینکه به تناقضاتی در فرقه پی بردم کمتر در جلسات شرکت میکردم. در نتیجه دوستانم
میآمدند و میگفتند چرا دیگر در جلسات شرکت نمیکنی، با ما بیرون نمیآیی، میگفتم
حوصله ندارم، کار دارم. حقیقتش این است که آنها کسی را میخواهند که کور و کر باشد.
تشکیلات اجازه نمیدهد که اعضا خودشان به جلسهای بروند، با محیط بیرون در رفتوآمد
باشند، موبایلهایشان کنترل میشود. فقط با یک محیط محدود بهائی در ارتباط هستند.»
یکی از مشخصات تشکیلات بهائیت که جزء ساختار مخرب فرقهای و فرآیند بازسازی اعضاست،
برخوردها و رفتارهای اعضا با محیط خارج از فرقه است. تشکیلات به هر صورتی دست به
توهین و تخریب اعتقادات افراد بیرون میزند و سعی دارد جامعه بیرون را در چشم اعضای
داخل سیاه، منفی و شیطانی نشان دهد. م.ا درباره
بزرگنمایی مشکلات جامعه بیرون از فرقه توسط تشکیلات میگوید: «در جلساتی که شرکت
میکردیم مشکلات جامعه را بسیار بزرگ جلوه میدادند و میگفتند فقر در جامعه بیداد
میکند، با این همه ثروتی که در جامعه وجود دارد نباید هیچ فقیری در کشور باشد و
همه باید از امکانات رفاهی از جمله آب و برق برخوردار باشند. اگر تعالیم بهاءا… در
کشور اجرا شود ما یک کشور بزرگ و ایدهآل داریم و این مشکلات اصلاً در جامعه بهائی
وجود ندارد و این مسائل همه در جامعه اسلامی است». چراکه فرقه سعی میکند با
ایجاد دشمن فرضی برای اعضا و تحریک آنها به مقابله، خود را حق و دیگران را باطل
نشان دهد تا به این ترتیب اعضا را برای ماندن در فرقه قانع کند.
ایرج غلامی میگوید: «اصل در بهائیت، دشمنی با مسلمانان است اما این را
بیشتر به صورت تبلیغ میخواستند تا افراد به بهائیت گرایش پیداکنند. اگر در
تلویزیون یک روحانی نشان دادهمیشد سریع کانال را عوض میکردند و کسی اجازه نداشت
به آن گوشبدهد و به همه تذکرمیدادند که از این چیزها بپرهیزند. این امر کنجکاوی
مرا برانگیخت و دیدم که حرف روحانیان مفید و سازندهاست اما در بهائیت گفتهمیشود
که دین اسلام تمامشده و مسلمانان باید بهائی شوند. آنها دشمن رو در روی اسلام
هستند و دوستدارند حکومت دست خودشان باشد و همیشه گفتهاند که ما باید کل دنیا را
اداره کنیم و بهائیت، فراگیر خواهدشد». مریم کرمی درباره توهین به مقدسات
مسلمانان توسط تشکیلات بهائیت و اوج نفرت آنها از مسلمانان میگوید: «به شدت به
دنبال تخریب و تمسخر بودند. به عنوان نمونه یک خاطره از پدرم میگویم، پدرم به دلیل
شراکت با بهائیها، با آنها ارتباط داشت و این ارتباط تا آنجا پیش رفت که یک شب
پدرم تصمیم میگیرد به محفل بهائیان برود و به بهائیت ایمان بیاورد. در آنجا به او
میگویند باید قرآن را آتش بزند. در این لحظه پدرم عصبانی میشود و میگوید من هر
چیزی را میتوانستم بپذیرم و برایم قابل درک بود جز اینکه بخواهم قرآن را آتش بزنم.
ارزش قرآن بسیار زیاد است. همین کار باعث میشود که شراکتشان را به هم بزند. هیچوقت
یادم نمیرود یک زمان خانه یکی از دوستان بهائیام بودیم، تلویزیون داشت مداحی پخش
میکرد و دوستم به سرعت یادداشت برمیداشت، من متوجه دلیل کارش نشدم بعد دیدم که در
یک جلسهای متن مداحی را میخواندند و مسخره میکردند. یک مورد دیگر برایتان بگویم،
یک روز در حال گوش دادن به موسیقی بودم که دیدم، یک نفر آمد و کامپیوترم را خاموش
کرد و با عتاب به من گفت: دختر چه کار میکنی امشب شب صعود بهاء است. در صورتی که
شب قدر و شب عاشورا موسیقی آنها براه است. یادم هست شب شهادت حضرت زهرا(س) رفته
بودیم بیرون شهر، عروسی یکی از بهائیها بود!»
همسر ایرج غلامی
در رابطه با توهینهای تشکیلات به اعتقادات مسلمانان میگوید: «آنها هر طوری که
شده سعیمیکردند مرا اذیت کنند تنها به این خاطر که مسلمانم وگرنه من با آنها کاری
نداشتم. مثلاً یک روز عاشورا که در خانه برادر آقای غلامی مهمان بودیم همه آنها جمع
شده بودند و شادی میکردند و هورا میکشیدند و با اینکه ادعا میکنند امامحسین را
دوست دارند، حزن و اندوهی در آنها دیده نمیشد و میخواستند مرا اذیت کنند. همچنین
آقای غلامی چون مسلمان شده با اینکه خیلی بامحبت است سعی میکنند هرطوری هست آزارش
دهند. گویی وقتی ببینند او مشکل دارد و ناراحت است بیشتر خوشحال هستند. تمسخر یکی
از کارهایی است که بهائیان انجاممیدهند. آنها تا دور هم مینشینند شروعمیکنند
به مسخره کردن اهالی مردستان، روستای همجوار زیرک، به این خاطر که آنها مسلمانند.
آنها همیشه سعیمیکنند مسلمانها را مسخرهکنند و خودشان را افرادی متمدن و
بافرهنگ میدانند که بسیار بالاتر و برتر از مسلمانها هستند.»
این نشان میدهد که همه حرفهای تشکیلات بهائیت در مورد وحدت عالم انسانی فقط در حد
ادعا و شعار است؛ اینکه ما تعصب نداریم و به اعتقادات دیگران احترام میگذاریم.
تشکیلات بهائیت همواره در طول زمان رفتارهای متناقضی داشته که از فرقه بودن آن نشأت
میگیرد. ایرج غلامی در رابطه با رفتار تشکیلات در
فتنه ۸۸ میگوید: «آنها حقیقتاً خوشحال بودند و همه به یکدیگر تبریک میگفتند.
دورادور میشنیدم که به هم تبریک میگویند که دیگر کار این دولت تمام است و به زودی
آزاد میشویم و به آرزوهایمان میرسیم و آنچه پیشبینی میکردیم امسال دارد
رخمیدهد. میگفتند فلان کس فرموده که این کار خواهد شد و از خون شیعه و مخصوصاً
روحانیت سیل خون راه خواهد افتاد و امسال زمان تحقق این پیشبینی است. آنها به وقوع
این رخداد بسیار امیدوار بودند. من چون مستقیم به آنها نزدیک نبودم نظارت کامل
نداشتم ولی میشنیدم که آنها از لحاظ روحی خیلی خوشحال هستند و متوجه بودم که به
هر حال در این مسائل و تجمعات شرکت میکنند و خودشان را نشان میدهند». “زمانیان”
یکی از به دامافتادگان در تور فرقه بهائیت، درباره نشان دادن نیات واقعی
تشکیلات درباره نظام جمهوری اسلامی ایران میگوید: «از زمان تبلیغ کاندیداهای
ریاست جمهوری، همه چیز هم از نظر سیاسی و هم مذهبی تغییر کرد. نه تنها موضع خود را
علیه حکومت و دولت احمدینژاد نشان دادند و از موسوی حمایت کردند بلکه ما را هم
برای رأی دادن به موسوی تشویق کردند و همزمان با حوادث بعد از انتخابات، به عقاید
ما توهین کردند و اوج این توهین، در شب بیست و یکم ماه رمضان سال گذشته بود. یکی از
مدیران شرکت، به تمسخر به ما گفت: بروید و امشب برای علیتان گریه کنید، شاید که
جوابتان را بدهد. این جمله من را خیلی ناراحت کرد و از آنجا که من یک آدم مذهبی
هستم، تصمیم گرفتم که این افراد را سرجایشان بنشانم».
مجموعه این رفتارها و عملکردهای تشکیلاتی نشان از راهبردهای دستهای پشت پرده این
فرقه مخرب دارد. “سارا کرمی” که در سن نوجوانی به
همراه برادر و مادرش از فرقه ضاله بهائیت تبری جسته، در مورد عمق کینه و نفرت
تشکیلات بهائیت از مسلمانان چنین میگوید: «یک عده بهائی پیش پدرم رفته و گفته
بودند برو از نظر مالی کمکشان کن، شاید برگردند، چون ما هیچچیزی نداشتیم. من بودم
و عرفان و مادرم، بدون هیچ شغل و پشتوانهای. پدرم به آنها جوابی داده بود که
هیچوقت از ذهن من و عرفان پاک نخواهد شد، او گفته بود: من نان به بچه مسلمان
نمیدهم».
تشکیلات تنها به دنبال جذب افراد برای رسیدن به اهداف خود است و زمانیکه ببینند به
هدف خود نمیرسد دست از رفتار فریبکارانه خود کشیده و چهره واقعیاش را نشان
میدهد. “عرفان کرمی” میگوید: «آنها فقط به فکر
جذب مسلمانان هستند. در گذشته به اندازه امروز مصمم نبودند ولی اخیراً برنامههایی
داشتند که همسایههای مسلمان خود را به خانههایشان دعوت میکردند و رفته رفته به
آنها نزدیک میشدند. بهائیان، اصطلاحی را در این رابطه به کار میبردند با عنوان
“قابلمهپارتی”. یعنی امشب غذایی درست کنیم و همسایهها را دعوت کنیم. پس از چندبار
مهمانی دادن، بالاخره برای مدعوین سؤال پیش میآید که این عکسی که در خانه شماست
(عکس عبدالبهاء که در خانه همه بهائیان وجود دارد) چه کسی است؟ یا کتابی که روی
میز قرار دادهاید، چیست؟ و اندک اندک تبلیغات خود را شروع میکردند. کلاً وقتی از
یک مسلمان درباره همسایه بهائیاش سؤال کنی، پاسخ میدهد، آدمهای بدی نیستند، خیلی
خوبند، تا به حال اخلاق بدی از آنها ندیدهایم و… که البته همه اینها ظاهرسازی است.
اجازه بدهید خاطرهای از یکی از دوستانم تعریف کنم. یکی از دوستان من هنگام ورزش
صبحگاهی با یکی از خانوادههای بهائی آشنا شده بود و آنها را به ظاهر، خانواده خوب
و محترمی دیده بود. او ماجرای آشناییاش را برای فرد تحصیلکردهای که درباره این
فرقه و دین اسلام مطالعاتی داشت، تعریف کرده بود. دوست من که شیفته اخلاق بهائیها
شده بود برای این فرد تعریف میکند که این خانواده بهائی، او را به خانهشان دعوت
کردهاند. این فرد بامطالعه به او گفت بیا دفعه بعد با هم به منزل آنها برویم. آنها
به منزل آن خانواده بهائی رفته بودند و بحث بهائیت را پیش کشیدند. خانواده بهائی به
نوعی در بحث با آنها کم آوردند. بعد از اتمام بحث، آنها از خانواده بهائی درباره
زمان قرار ملاقات بعدی سؤال کرده بودند ولی این خانواده که تا آن روز آنقدر با محبت
و اخلاق بودند، دیگر نه به او تلفن زدند و نه قرار ملاقات گذاشتند. پس محبت آنها
تنها برای جذب کردن بوده و چون متوجه شده بودند که طرف مقابل آنها، آدمی نیست که
بشود او را جذب کرد دیگر قرار ملاقاتها و رفت و آمدها را تعطیل کردند.».
همچنین همسر ایرج غلامی در رابطه با این نوع
رفتارهای فریبکارانه تشکیلات میگوید: «آنها واقعاً دشمن مسلمانان هستند و به
تبلیغ دین دروغیشان میپردازند. آنها میگویند ما هر جا که میرویم باید با
رفتارمان، خوبی خود را نشان دهیم. اول نمیگوییم که بهائی هستیم اما آنقدر به
دیگران محبتمیکنیم که طرف مقابل بگوید شما چقدر مهربان و بامحبت هستید و بعد ما
کمکم دین خود را میگوییم و تبلیغ میکنیم. مثلاً خواهرشوهرم از یک پسر افغان در
منزل خود نگهداری میکرد و بسیار از او مراقبت کرده و به او محبت میکرد ولی به پسر
برادرش(فرزند من) اصلاً هیچ محبتی ندارد. فقط آنجایی که میخواهند خودشان را
نشاندهند بامحبت میشوند. دشمنی آنها با مسلمانان بسیار بارز است وقتی کنارشان
هستم کاملاً احساس میکنم که چون من مسلمانم با من اینطور برخورد میکنند و سعی
میکنند بین خودشان اتحاد بیشتری داشته باشند. آنها برای اینکه نشان بدهند بهائیت
در سرتاسر ایران و جهان گسترده است، به هر خانوادهای دستور میدهند که به کجا
مهاجرت کند. به یک خانواده میگویند بروید بجنورد، به چند خانواده میگویند بروید
کرمان، تبریز و… . مثلاً خواهر آقای غلامی به کرمان رفت در حالی که نه کارمند است و
نه آنجا کاری دارد و میتواند در مشهد کنار خواهر و برادرهای دیگرش باشد ولی
مخصوصاً به کرمان رفت.»
سارا کرمی
که قلبش به محبت اسلام و اهلبیت(ع) زنده شده در رابطه با رفتار توهینآمیز تشکیلات
بهائیت از قول مادرش میگوید: «مادرم در مصاحبهای که داشت تأکید کرده بود که من
اگر بخواهم توهینی به مسلک بهائی داشته باشم، به پدر و مادر خود و به گذشته خویش
توهین کردهام. در حالی که خود من بسیاری از بهائیان را میشناسم که صراحتاً و به
راحتی به ائمه اطهار(ع) توهین میکنند.»
اعضا نه تنها نحوه واکنش نشان دادن به افراد خارج فرقه را میآموزند بلکه در
جلساتی تحت عنوان “ماکت” آموزش میبینند و توجیه میشوند که چگونه در مقابل دیگران
نقش بازی کنند و جواب دهند. آنها در این جلسات نحوه پاسخ دادن به سؤالات افراد
غیرفرقهای را تمرین میکنند. چنانچه طبق دستور، عمل نکنند غالباً مؤاخذه میشوند،
به همین دلیل پاسخ بسیاری از اعضای فرقهها یکسویه، شبیه به هم و به دور از واکنش
نرمال است. ز.ش در مورد آموزشهای تبیلغی تشکیلات
میگوید: «رفتارهای مانند اینکه باید مثبت باشید، صفات خوب را در خودتان تقویت
کنید، به همکاران خود کمک کنید، به این ترتیب اگر دیدید کسانی به سمت شما تمایل
پیدا کردند میتوانید آنها را جذب کنید. چون شما یک نماینده از جامعه بهائی هستید.
در هر حال باید خود را اینطور نشان میدادیم، ممکن بود کسی واقعاً این صفتها را
داشته باشد یا ممکن بود به خاطر اهدافی که به او دیکته شده بود، اینطور عمل کند. و
برای شخص خارج از جامعه سخت است که به هدف پشت پرده این رفتارها پی ببرد. مهم این
بود که جذب افراد را نوعی خدمت میدیدند. از طرفی میتوان به این خدمت از دو جهت
نگاه کرد؛ یا یک فعالیت تشکیلاتی است یا فعالیتی قلبی است. چون این طور جا افتاده
بود که هر کسی که بتواند فردی را جذب کند، دارای امتیازات روحانی بزرگی میشود و
مقام تشکیلاتی بالایی به دست میآورد. البته، تعداد جذب در موقعیت افراد تأثیر
داشت. و هر جمع چند نفره با کمک مسئول خود، هدفگذاری میکرد که مثلاً ما امسال چند
نفر را جذب کنیم و تمام فعالیت تیم بر روی این قضیه متمرکز میشد.»
تشکیلات همواره سعی میکند تصویر و تفسیرهایی فرقهای از تبلیغ برای اعضا ارائه
دهد، م.ا در مورد تصویری که تشکیلات از تبلیغ ایجاد
میکند میگوید: «هر بهائی را به عنوان یک سلول زنده میدانستند و میگفتند هر
فردی بعد از اینکه با تعالیم بهائی آشنا شد باید سلولسازی کند و به همراه افراد
دیگری که بهائی شدهاند، حلقه مطالعاتی را تا حدی تقویت کنند که به یک ضیافت برسد.
به این ترتیب ما با تشکیل ضیافت، خودمان یک جامعه بهائی جدید را پایهگذاری
میکردیم».
بنابراین دیده میشود که اعضا برای رشد در تشکیلات دست به جذب مسلمانان میزنند و
از فریب و اغوا کمک میگیرند. م.ا در ادامه از
تکنیکهای تشکیلات برای جذب مسلمانان میگوید: «یکی از حربههای آنها بزرگ کردن
مشکلات است، این حربهای بود برای جذب افراد غیربهائی. ابتدا افراد را شناسایی
میکردند و با صحبت کردن درباره مشکلات جامعه اسلامی و آموزههای بهائیت، به تدریج
افراد را با خود همراه میکردند و میگفتند اگر تعالیم بهائی در جامعه شکوفا شود،
ایران مهد تمدن جهان میشود. این امر به زودی محقق میشود و تمام کشورهای عالم برای
ساختن ایران کمک میکنند. زیرا ایران سرزمین بهاءا… است».
وی درباره فرآیندی که تشکیلات با این حربه برای رسیدن به اهداف خود جهت جذب
مسلمانان دنبال میکنند، میگوید: «افراد بهائی با افراد مسلمان دوست میشوند و
با تبلیغ رفتاری و به صورت مستقیم آن افراد را جذب میکنند، در این مرحله مخالفت
خود را با اسلام نشان نمیدهند. در مرحله دوم با طرح سؤالاتی که پاسخهای آن از قبل
تعیین شده، در باورهای فرد شک و تردید ایجاد میکنند و انجام فرائض دینی را برای
فرد کمرنگ جلوه میدهند. کمکم فرد به جایی میرسد که به بهائیت فکر میکند و آنقدر
بهائیت را زیبا نشان میدهند که او باورش میشود بهائیت حق است… . من ابتدا باید
افراد مورد اعتماد از همکاران، دوستان، اقوام و آشنایان را انتخاب و شروع به
ارتباطگیری با آنها میکردم. سپس در مورد آموزههای بهائیت با آنها صحبت میکردم.
آنگاه باید از بین آنها افراد مستعد را انتخاب و آموزههای بهائیت را با آنان کار
میکردم که اولین مرحله پروسه کتابخوانی بود. از من میخواستند با این افراد هفت
کتاب را در مدت ۹ ماه کار کنم هر چند که نشدنی بود. چون این پروسه برای خود من سه
سال طول کشید.».
اعضا برای عدم خروج از فرقه تحت کنترل هستند و تشکیلات از ابزار طرد و ترس برای
این هدف بهره میبرد. مریم کرمی میگوید: «البته
باید گفت اکثر آنها میدانند بیرون چه خبر است. چه کسی حق است و چه کسی حق نیست ولی
به خاطر ترسی که از طرد شدن دارند، نمیتوانند از آن محدودهای که در آن هستند
بیرون بیایند. خیلی وقتها سؤالاتی برایشان پیش میآید که جوابش را نمیگیرند. الآن
در خود فرقه بهائیت خیلیها هستند که اسلام را پذیرفتهاند و به آن اعتقاد قلبی
دارند. من خیلی از آنها را میدیدم که در ماه رمضان و یا محرم، دور از چشم بقیه
خیلی چیزها را رعایت میکنند. اما چرا پنهانی؟ چون میترسند.»
ز.ش
در رابطه با مراحل رفتار و برخورد تشکیلات، زمانی که فردی قصد خروج دارد، میگوید: «برای
کسانی که اعتقاداتشان متزلزل شده و ذهنشان درگیر یکسری سؤالات شده، جلسات مشاوره
میگذاشتند. اگر فرد مجاب میشد، همچنان در جامعه میماند و در غیر این صورت به طرد
اداری و روحانی تهدید میشود و اگر باز هم مجاب نشد، این تهدید عملی میشود».
اعضا برای خروج آزاد نیستند و تشکیلات به هر شکلی سعی میکند جلوی چنین اتفاقی را
بگیرد. زیرا این خطر برای اعضای دیگر هم وجود دارد. بنابراین شخصیت فرد خارجشده را
تخریب میکنند تا اعضای دیگر ناخودآگاه چنین رفتاری را از خود بروز ندهند.
عطاءا… قادری در رابطه با عملکرد تشکیلات زمان خروج
خود میگوید: «زمانی که من قصد خروج داشتم و آنها نتواستند من را متقاعد کنند،
آنها میخواستند همسرم و بچههایم را هم با خود ببرند. یکی از خانمهای بهائی گفت
طبعاً وقتی شما مسلمان بشوید این خانم دیگر با شما هیچ رابطه و مراودهای ندارد شما
دچار اشتباه و توهم شدید و این خانم نمیتواند با شما زیر یک سقف زندگی کند شما
خطرناک شدید او تأمین جانی ندارد بنابراین او و بچهها را میبریم و مورد حمایت
مالی خود قرار میدهیم و همه اینها سعی میکردند او را تحریک کنند که مگر چند سال
از زندگیات مانده و برای چه میخواهی زیر یک سقف با یک مسلمان زندگی کنی؟ حالا
ایشان هم توبه میکند و برمیگردد الآن
دچار یک مشکل شده، در توبه باز است و او برمیگردد ناراحت نباش به هر شکل اگر دیدی
که او برنگشت و به این لجاجت خودش ادامه داد ما همواره در خدمت شما هستیم و تشکیلات
سفارش کرده که از نظر جا و مکان و حمایت مالی در پناه تشکیلات باشید و ما همه
مشکلات را برای شما حل میکنیم. همه خانواده تحتتأثیر جو تشکیلات بودند. بیشتر آن
به خاطر جو روانی که تشکیلات ایجاد کرده بود. همسرم میگفت من از این ناراحت نیستم
که مسلمان باشی یا بهائی! از اینکه زندگیام از هم میپاشد ناراحتم. بچههایمان
آواره میشوند. آه آنها دامن ما را میگیرد، ما را رسوا میکنند شاید تصادف کنیم،
شاید خانهمان خراب شود یا آسیبهای اجتماعی دامنگیر بچههایمان شود. میگفت اگر تو
الآن افتادی مردی، من فردا چه خاکی بر سرم کنم، چه کنم؟ چه کسی را خبردار کنم؟ به
هر حال من احساس کردم همسرم آن باورهای واقعی را نسبت به بهائیت ندارد چیزی که او
را وادار کرده طوری رفتار کند که من احساس کنم که او یک مؤمن واقعی به بهائیت است
زندگی مشترکمان بوده و ترس متلاشی شدن این زندگی زجرش میدهد. میگفت پدرم و برادرم
میآیند من را میبرند تو هم که نمیگذاری من بچهها را ببرم پس من چه کار کنم؟ سعی
میکرد احساس و عاطفه را حجاب بین حقیقت شریعت محمدی و زندگی خصوصی ما قرار بدهد.
احساساتم را تحریک میکرد».
وی نمونهای دیگر را از برخورد تشکیلات با کسانی که از بهائیت خارج شدند بیان
میکند: «تقریباً یک و سال نیم پیش در ارومیه پسرعموی خانمم در روزنامه درج
عمومی کرد و مسلمان شد. تشکیلات ارومیه او را مجبور کرد که همسرش را طلاق دهد با
وجود اینکه پسر بزرگ و دختری دو ماهه داشت. او همسرش را طلاق داد و تشکیلات ارومیه
به خاطر دهنکجی به وی از طرف تشکیلات تهران یک فرد پولدار را پیدا کردند و همسر
این آقا را به ازدواج او درآوردند و و فکر میکردند با ماشینهای مدل بالا و
خانههای آنچنانی و این مسائل باعث ناراحتی و آزار او میشوند. این قضیه در آن موقع
پیش آمده بود و خیلی نتیجه منفی روی جامعه بهائیت گذاشته بود و همسرم خیلی ترسیده
بود».
فرقه زمانی که در طرح جلوگیری از خروج فرد با شکست مواجه میشود جهت تطمیع او
و فشار برای بازگرداندن، به اعمال خاصی روی میآورد.
عطاءا… قادری در تشریح این برخوردهای تشکیلات میگوید: «آنها به دنبال
تطمیع من بودند و به نام همسرم آپارتمانی را در شهرزیبا قولنامه کردند و از طرف
خواهر کوچکم اعلام کردند که ماهانه یک میلیون حقوق به تو میدهیم با این شرط که
کاری با گذشته بهائیت نداشته باشی، افشاگری و مصاحبه و صحبت نداشته باشی یعنی
مسلمان بمانم و کاری به بهائیت نداشته باشم. میگفتند در همان آپارتمانی که به شما
دادیم، بیایید و به صورت گمنام همانجا زندگی کنید و با هیچ ارگان و سازمانی همکاری
نداشته باشید و در مورد بهائیت هم صحبت نداشته باشید. وقتی دیدند این تطمیع هم
کارگر نشد شروع کردند به تهدید مثلاَ افرادی را آورده بودند که روسری را از سر
دخترم بردارند یا در سال ۸۰ که عروسی دخترم بود عدهای را اجیر کردند که تمام
کفشهای خانمها را برداشته بودند. یکبار یک گونی شن ریخته بودند در لوله بخاری که
ما خفه شویم یا مثلاً نامههای عجیبی از طرف مسلمانها مینوشتند و ما را تهدید به
کشتار و انداختن نارنجک میکردند. به هر حال تا مدتها به این شکل بود که هر روز یک
مشکلی به وجود میآوردند».
زمانیان یکی از افرادی است که تشکیلات تلاش بسیاری برای به دام اندختن او انجام داد
ولی موفق نشد. وی از برنامههای تشکیلات جهت تطمیع خودش میگوید: «ابتدا با زبان
خوش جلو آمدند. چند بار بدون اینکه من در جریان باشم، با همسرم تلفنی صحبت کردند و
از او خواستند که مرا برای بازگشت به شرکت، متقاعد کند. چند باری هم با دسته گل به
منزل ما آمدند. اما زمانی که پافشاری من را برای عدم بازگشت دیدند، ابتدا آن سه نفر
از بستگانم را که معرفی کرده بودم، اخراج کردند و سپس از زبان تهدید استفاده کردند.
می گفتند: ما یک شرکت بزرگ هستیم و آقای … یک سرمایهدار بزرگ است، تو نمیتوانی با
این حرفها ما را خراب کنی. دستت به جایی بند نیست و کسی حرف تو را گوش نمیکند. ما
همه جا نفوذ داریم…. ».
واقعیت این است که افراد وقتی از فرقه خارج میشوند تازه متوجه میشوند که دنیای
فرقه چقدر تاریک، سیاه و از خدا و کرامت انسانی دور است و اینکه چه چیزهای با
ارزشی در دسترس آنها بود و قدر آن را نمیدانستند. مریم
کرمی میگوید: «این یک حقیقت است که اگر درگیر این فرقه شوی خدا را از تو
میگیرد. واقعاً زندگی بدون حرف زدن با خدا سخت میشود. من اصلاً خدا نداشتم، با
خدای آنها حرف میزدم. به سمت قبر کسی نماز میخواندم که اصلاً نمیدانم آن فرد
حلالزاده بوده یا نه؟ هیچ چیز نمیدانستم فقط یک سری اطلاعات گنگ داشتم و مجبور
بودم آنها را بپذیرم».
سارا کرمی
در مورد آگاهی و بصیرتی که از مسلمان شدن خود بدست آورده، میگوید: «واقعاً
تکتک بهائیها عمرشان را تلف میکنند. آنها دنبال یک چیز پوچ هستند چیزی که به قول
معروف اصلاً آخر و عاقبت ندارد. خدا شاهد است که من این را از روی تعصب یا برای
اینکه مسلمان شدهام نمیگویم، آنها واقعاً دنبال یک چیز پوچ هستند… در دعا خواندن،
ما مسلمانان و شیعیان برای خدا دعا میخوانیم و هدف ما خداست ولی بهائیها برای
بهاءا… و حضرت اعلا و عبدالبهایشان دعا میخوانند نه خدا. مقصودشان از این دعا
خواندن خدا نیست، درخواستی که میکنند از خدا نیست. ممکن است مثلاً بگویند من بنده
تو هستم و کلماتی از این دست ولی منظورشان بهاءا… و عبدالبهاء و حضرت اعلایشان است.
ولی مسلمانها تا آنجایی که من در این مدت ۱۳ سال دیدم و متوجه شدم دعا را برای خدا
میخوانند و مقصود و منظورشان خداست. درست است که کسانی را واسطه قرار میدهند
مثلاً امام رضا(ع) یا امام زمان(عج) را واسطه قرار میدهند که خدا آن حاجت
موردنظرشان را برآورده کند… من همیشه گفتهام، کسانی که وقتی به دنیا میآیند اذان
و اقامه در گوششان زمزمه میشود باید افتخار کنند که چه چیز باارزشی دارند. وقتی دو
فرزندم را برای این کار، نزد کسانی بردم که زبانزد بودند، احساس خیلی خوبی داشتم و
اشک میریختم یا وقتی به کودکم قرآن خواندن را یاد میدهم، وقتی دخترم که ٧ سال
دارد میگوید: مامان چند آیه از سوره یس را حفظ کردهام، نمیدانید چه احساسی به
آدم دست میدهد. الآن ممکن بود دو فرزند من بهائی باشند و من یک نسل بهائی را تربیت
کنم ولی خدا را شکر چنین چیزی رخ نداد. همین که پسرم را در ماه محرم برای
امامحسین(ع) سیاهپوش میکنم و دخترم را به یاد حضرترقیه(س) چادر میپوشانم، همه
اینها نوعی احساس دلگرمی و آرامش است.».
اعضا بعد از خارج شدن معنی آزادگی را درک میکنند. افرادی که داخل فرقه نبودند و
درک و تجربهای از فرقه ندارند شاید تفاوت آزادی موجود در جامعه دینی بیرون از فرقه
و آزادی داخل فرقه را به خوبی درک نکنند اما اعضای خارجشده از فرقه مفهوم آزادی
واقعی را با تمام وجود درک میکنند. عرفان کرمی میگوید: «اسلام، دین آزادی است.
اگر شما امشب در خانهتان دعای کمیل بگذارید و من نیایم، کسی نمیگوید چرا نیامدی؟
به انتخاب و اختیار خودم است، اگر دوست داشته باشم، به این مراسم میآیم و از آن
بهره میبرم و کسی در کارم چون و چرا نمیکند. چقدر این کار ارزش دارد! اینکه دو
نفر از ته دل دعایی را بخوانند اما یک جمع از روی اجبار به مراسم دعا آمده باشند.
چقدر تفاوت دارد؟».
عطاءا… قادری هم در مورد تجربه اینچنینی خود میگوید: «من میدیدم که فرزندم در
جامعه اسلامی هضم شده و هیچ مشکلی ندارد، به تنهایی به نماز جمعه میرود، در
نمازهای جماعت شرکت میکند. دوستانش مسلمانهای شناسنامهای نیستند بلکه عامل به
اسلام هستند و در دانشگاه هم مورد پذیرش اساتید و سایر دانشجوهاست و با شیوه صحبت
کردن خودش احترام همه را به سمت خودش جلب میکند».
در این مجموعه به رفتارهای مخوف تشکیلات بهائیت اشاره شد و اینکه چگونه تشکیلات با
آموزش اعضا تغییرات وسیعی را در زندگی آنها ایجاد میکند. تشکیلات با تزریق هویت
فرقهای جدید، آنها را از هویت قبلی خود خالی میکند. در اینجا تا حد توان تلاش شد
عملکرد تشکیلات بهائیت به عنوان یک فرقه مخرب ارائه شده و نشان داده شود که چگونه
اعضا در حصار این تشکیلات اسیر هستند.
امید است اعضای کنونی با شنیدن این مطالب که از دل تجربهها و واقعیت زندگی اعضایی
برمیآید که زمانی در فرقه بودند، به تأمل پرداخته و راهی برای خروج خود از این
تشکیلات ضاله و مخوف پیدا کنند. هر زمان که برای این امر اقدام شود دیر نیست و خود
آنها میتوانند عامل بازدارنده و آگاهیبخش برای جلوگیری از به دام افتادن سایرین
باشند.
انشاءالله با یاری حق و عنایت ائمهاطهار(ع)