نوشته شده توسط پیمان ایرانی
کوتاه و خواندنی
8:30 صبح،
بمب «the Little boy » از هواپیما رها گشت و بعد از چهل و سه ثانیه ، در 580
متری بالای شهر منفجر گردید و در کمتر از یک ثانیه گرمایی برابر با هزاران درجه در
هوا پراکنده نمود. آنهایی که در وسط مهلکه به سر می بردند، خوشبخت ترین مردگان
بودند؛ چرا که تبدیل به بخار شدند. موج شدید انفجار جمجمه ی عابران را می ترکاند و
بدن های آنان را به این طرف و آن طرف می پاشید.
بهائیت در ایران : «هیروشیما» دیگر آن جزیره ی سرسبزی که در گذشته به آن معروف
شده بود، نبود. شهر به رنگی دیگر در آمده بود؛ «قهوه ای مایل به قرمز» و بوی منتشر
شده از بدن های سوخته، چند ساعت بعد به بوی تهوّع آوری در هوای مرده ی شهر تبدیل
گشت.
سر و صدای این واقعه همه جای جهان پیچید. می توان گفت یکی از بزرگ ترین جنایات
بشری رخ داده بود. کشته شدن 140 هزار نفر خبری پیش پا افتاده نبود که بتوان از کنار
آن به سادگی گذشت. فعّالان حقوق بشر در هیچ کجای جهان ساکت ننشستند. فریاد خشم و
انزجار مردم علیه این روی داد تلخ از شرق و غرب عالم به پا خاست. از بدو وقوع حادثه
تا عصر حاضر که 60-70 سال از آن می گذرد، هر کدام به نحوی این جریان دلخراش را
محکوم کرده اند. عدّه ای با تظاهرات، عدّه ای با تأسیس جنبش های مردمی، چاپ مقاله و
یا حداقل صدور بیانیه.
امّا در این میان، هنگامی که سرها به سوی بهاییت که یکی از مدعیان مساوات میان
آدمیان است چرخید، جز سکوت چیزی عایدشان نشد. آری؛ محافل بهاییان در سرتاسر جهان
برای این حادثه حتی از صدور بیانیه هم مضایقه کردند. فرقه ای که دومین تعلیم خویش
را وحدت عالم انسانی شمرده و آن را یکی از اساسی ترین مباحث و اصول آیینش عنوان می
کند، حتی کلمه ای در ردّ این جنایت عظیم بر لب جاری نساخت. مانند صدها واقعه ی
مشابه. شاید به جهت هواداری از مرتکبین این جنایات بشری، به سادگی از کنار آن گذشته
و سکوت اختیار کرد؛ سکوتی معنا دار! بهاییتی که گوش جهان را از ادعای یکسان دیدن
افراد پر کرده است و گاه و بی گاه نیز برای بیان برتری خود از آن استفاده می نماید.
در کتاب اشراقات به نقل از جناب بهاء الله می خوانبم: « همه بار یک دارید و برگ
یک شاخسار»[1]. در عین حال با کمال تعجب چنین عمل متناقض گونه ای از این
مسلک سر می زند. حال کدام را باید پذیرفت؟!
پی نوشت :
[1]
اشراقات صفحه 78