قیام امام
حسین(ع) و اعلام رسالت بهاء الله؛ رابطه ای استثنائی بین دو ظهور الهی و غیر
الهی!!!
بهائیت در ایران :
ازعاشورای 1435 چندی است میگذرد . مقاله ای در وبلاگ یار
جوان منعکس شده که به رابطه ای بین قیام امام حسین علیه السلام و جناب بها پرداخته
شده است . و البته این مقاله در پاسخ به نوشته دکتر آریا حقگو که اخیرا مطالبی را
از ایشان در پایگاه منتشر کردیم ، میباشد . با توجه به فعال شدن دکتر حقگو (که
دکترای اسلام شناسی را یدک میکشد ) در عرصه حمایت از فرقه ها ، خصوصا فرقه ضاله
بهائیت در ایران بر عموم نویسندگان و پژوهشگران متعهد لازم است به مقالات ایشان ،
مستند به مکتوبات غنی اسلامی پاسخ دهند . از عزیزانی که در این عرصه بروز بوده و
سریعا دست به قلم برده کمال تشکر را داریم .
نوشته شده توسط امیر
سالمی
آن گونه که ادعا شده،
جناب آقای دکتر آریا حقگو قسمتهایی از لوح زیارت امام حسین را ترجمه و در صفحهی
شخصی خود قرار داده و به این بهانه، پژوهش مفصلتری نیز در نصوص و آثار بهایی صورت
گرفته و نقش حسین بن علی در دیانت بهایی با دقت بیشتری بررسی گردیده است. گرچه
نگارندهی مقاله دارای درجهی دکتری میباشد، لکن ابتداییترین اصول نگارش مقالهی
پژوهشی در آن رعایت نگردیده و بدین جهت تناقضات و ابهامات بسیاری بدان وارد است.
متاسفانه از آن جا که امکان ارائهی نظر در سایت انتشار دهندهی مقاله میسر نگردید،
لذا برخی از نکات آن به اختصار در نوشتار حاضر تقدیم میگردد. امید است آن چه در پی
میآید راهنمای حقجویان گردد.
جناب آقای دکتر حقگو
ادعای ارائهی مقالهای پژوهشی آن هم در نصوص و آثار بهایی را دارند، در حالی که در
تمام مقاله حتی یک مورد استناد به منابع و نصوص به صورت علمی صورت نگرفته است!!! در
سراسر مقاله تنها و تنها به یک جملهی عربی از جناب بهاءالله آن هم بدون ذکر مرجع
اکتفا گردیده که بیشک به هیچ وجه نمیتوان چنین مقالهای را پژوهشی در نصوص نامید!
از این گذشته اگر ترجمهی همان یک جمله نیز ارائه میگردید، پرده از این حقیقت به
کناری میرفت که ربطی به ادعای مطرح شده ندارد. ذکر این نکته نیز خالی از لطف
نخواهد بود که بخش دوم همین کلام جناب بهاءالله، عینا آیه قرآن است؛ سورهی فتح،
آیه 23! و بسیار زشت است کلام الهی را سرقت نمودن! البته هشت مورد دیگر نیز در قرآن
کریم عبارات مشابهی در خصوص سنتهای الهی آمده است. چنین اشکال و ایراد اساسی و
البته ساختاری به مقالهی فردی که عنوان دکتر را ویترین نام خود قرار داده، بسیار
زننده مینماید.
از آن جا که هیچ
ارتباطی بین حسین بن علی و بهاءالله وجود ندارد، لذا نگارندهی محترم به ناچار از
حد واسطی به نام باب سخن به میان آورده تا به هدف خود نایل گردد. اما در معرفی باب
مرتکب اشتباهات استراتژیکی گردیده که خواننده را در مواجه با انبوهی از تناقضات
قرار میدهد؛ دگراندیشان بهایی بر این باورند که علی محمد شیرازی معروف به باب،
قائم آل محمد بود و لذا دور قدیم به ایشان ختم میگردد و دور جدید به جناب بهاءالله
آغاز مییابد. اما گویا جناب آقای دکتر حقگو، اطلاعی از عقاید بهاییان نداشته و
آغاز دور جدید را به ظهور علی محمد شیرازی نسبت میدهند: "... آغاز دور جدید که
شامل اعلام رسالت علی محمد شیرازی (باب) و حسینعلی نوری(بهاءالله) است ..."
در بخش اول مقاله، به
منظور اثبات وجود ارتباط بین حسین بن علی و علی محمد شیرازی، سه دلیل ذکر میگردد:
اول سید بودن باب، دوم کشته شدن وی و سوم دیدن خواب حسین بن علی!!! گرچه اشکالات
اساسی بر همین سه وجه وارد است، لکن غیرقابل اتکا بودن دلایل ذکر شده بر هر صاحب
خردی آن هم در دوران حاضر روشن است.
یکی از موارد قابل
تردید، اثبات سیادت باب است؛ پدر باب، ميرزا محمدرضا بزاز (ابوالفیح) سید نبوده و
لذا علی محمد شیرازی نیز سید نبوده و از اولاد حسین ابن علی نیز به شمار نمیآید. بنابراین با اثبات
سید نبودن باب، و به استناد ادعای نگارندهی محترم مقاله ادعا نموده "اگر این رابطه
نسبی وجود نداشت، باب به این مقام مبعوث نمی گشت"، مشخص میگردد که ادعای چنین
مقامی کذب است. به بیان روشنتر چون جناب باب، سید نبوده، پس ادعای قائمیت و رسالت
ایشان دروغ بیش نخواهد بود. از سوی دیگر نگارنده محترم این گونه استدلال نموده است
که چون جناب باب ادعای چنین مقامی نمودهاند، پس سید هستند. حال آن که قضیه به عکس
این موضوع است و تازه اگر سید میبودند، میتوانستیم ادعای ایشان را بررسی نماییم.
از این گذشته حتی با فرض این که ایشان سید هم بوده باشند، از کجا معلوم سید حسینی
هستند؟ آیا جناب آقای دکتر حقگو شجره نامهای از جناب باب در دست دارند؟ چرا بایستی
چنین ادعایی را بدون هیچ مدرکی بپذیریم!؟
کمی مداقه در کلمهی
باب حقایقی را فراروی هر حقپژوهی قرار میدهد که اشاره بدان خالی از لطف نخواهد
بود؛ کلمهی "باب" به چه معناست؟ با مراجعه به کتب لغت عربی مشخص میگردد که باب به
معنی "در" است و همان طور که شخص خود جناب علی محمد شیرازی در صفحهی اول تفسیر
سورهی یوسف به نام احسن القصص آورده، منظور این نام دری است که مهدی موعود از آن
طریق دستورهای خود را برای مردم صادر میکند.[1] بنابراین معنی کلمهی باب و
همچنین تصریح خود جناب باب، این حقیقت را آشکار میسازد که این جوان 25 ساله در
ابتدای امر و تا قبل از دستگیری و زندان شدن یعنی حدود 29 سالگی، ادعایی بیش از
بابیت امام زمان شیعیان نداشته و تنها در همان دو سال آخر عمر و زمانی که در بند
بوده و ارتباط بسیار محدودی با مریدان داشته، ادعاهای متناقض قائم آل محمد بودن،
پیامبری و در نهاییت خدایی خویش را مطرح نموده است. البته از ادعای بابیت نیز دو
مرتبه برگشته و توبه نموده است؛ یک مرتبه در مسجد وکیل شیراز در قبال یک سیلی و بار
دیگر در حضور ولیعهد ایران، ناصر الدین میرزا، در قبال چند ضربه چوب بوده است.
چرا نگارندهی محترم
سعی در پوشاندن تمامی ادعاهای متفاوت و البته متناقض جناب باب دارد!؟ همان گونه که
پیشتر نیز بیان گردید، خود کلمهی باب به روشنی نشان میدهد که در ابتدا ایشان
داعیهی بابیت امام زمان شیعیان را داشتهاند. سيد باب در اواخر سال 1264 زمزمهی
مهدويت آغاز کرد و گفت: «منم آن کسی که هزار سال میباشد که منتظر آن میباشید».[2]
سپس به ادعای نبوت و رسالت برخاست و به گمان خود با آوردن کتاب بیان، احکام اسلام
را نسخ کرد و در آغاز آن نوشت: «در هر زمان خداوند جل و عز، کتاب و حجتی از برای
خلق مقدر فرموده و میفرماید در سنه هزار و دویست و هفتاد از بعثت رسول الله، کتاب
را بیان، و حجت را ذات حروف سبع (علی محمد که دارای حروف سبع است) قرار داد.»[3] وی
خود را برتر از همه انبیاء الهی میدانسته و مظهر نفس پروردگار میپنداشته است[4]
و عقیده داشته که با ظهورش، آیین اسلام منسوخ و قیامت موعود در قرآن، به پا شده
است.[5] سرانجام در آخرين نوشتهاش به نام لوح هيکلالدين مقام الوهيت را مدعي شد.
همچنین سید علی محمد خود را مبشر ظهور بعدی شمرده و او را "من یظهره الله" خوانده
است و در ایمان پیروانش بدو، تأکید فراوان دارد.[6] اما به سبب عدم ارتباط بابيان
با وي (در چهريق) تا هنگام مرگش، ادعاهای بعدی او کمتر به گوش مريدان رسيده بود.
زيرا بیتردید اگر آن مطالب به گوش آنها ميرسيد، جنگها زودتر پايان مييافت و
ميرزاعليمحمد نيز کشته نميشد. کما این که بسیاری از همان اولین مومنین به بابیت
وی، به محض اطلاع از ادعای قائمیت، روی از وی برتافتند؛ نظیر ملا عبدالخالق که باب
وی را به عنوان یکی از دو شاهد ادعای بابیت خویش معرفی نموده بود، با دیدن دست خط
باب مبنی بر ادعای قائمیت، متوجه اشتباه خود گردید.[7] این مختصر را مجال پرداختن
به دیگر موارد نیست و به همین مقدار اکتفا میگردد.
اما دلیل سوم جناب
آقای دکتر حقگو نیز در نوع خود کم نظیر است؛ جناب آقای دکتر حقگوی عزیز! با کدام
برهان و دلیل ادعا مینمایید که: ".. آنچه به طور یقین مشخص است این است که باب
توسط امام حسین از مقام و رسالت خود آگاه میشود." آیا همین که جناب عالی چنین
ادعایی مینمایید دیگران باید بپذیرند!؟ اگر این حقیر هم چنین ادعایی نماید و بعد
بگوید نحوهی این ارتباط جز بر اولیاء الهی بر کسی مشخص نیست، آیا دعوی نگارنده را
میپذیرید؟
از این گذشته، بسیار زیباتر بود که اگر اصل خواب
ادعا شده توسط جناب باب را مطرح مینمودید نه تاویل و تفسیر آن را!!! آن خوابی که
جناب آقای دکتر حقگو مدعی است جناب باب بر آن اساس به رسالت خویش آگاهی یافتهاند
از این قرار است که جناب علی محمد شیرازی در خواب دیدهاند مشغول خوردن خون گلوی
حسین بن علی هستند!!! آیا به نظر شما تعبیر این خواب آگاهی دادن به رسالت جناب باب
است یا خوردن خون پسر پیغمبر خدا!؟ به بیان روشنتر اگر اصل وجود چنین خوابی هم
مورد تشکیک قرار نگیرد، تفسیر آن به عکس چیزی میتواند باشد که شما ادعای آن را
دارید. از آن گذشت، شاید این خواب برای جناب باب حجت و دلیل باشد، ولی برای سایران
هیچ سندیتی ندارد. به بیانی دیگر، خواب جناب باب هیچ حجیت و دلیلی برای سایرین
ندارد و کسی نمیتواند به استناد خوابی که علی محمد شیرازی دیده، وی را پیغمبر
بدانند!؟
آن قدر جناب باب
ادعاهای متناقضی دارند که حتی جناب دکتر حقگو را نیز به چالش کشانده و پارادکسی
آشکار در قلم ایشان در همین مختصر آشکار میگردد: در ابتدا بر اساس عقاید شیعیان،
باب به عنوان نوادهی حسین بن علی و قائم آل محمد معرفی میگردد، لکن در ادامه چنین
آمده است: "... باب نخستین پیامبری است که از سوی یکی از مظاهر الهی پیش از خود به
طور مستقیم رسالت خود را دریافت می نماید،". بالاخره مشخص نشد که جناب باب، باب و
رابط امام زمان بود!؟ مهدی موعود بود!؟ یا به قول جناب آقای دکتر حق گو، پیامبر!!!
و یا به قول خود باب به مقام خدایی و الوهیت رسیده بود!؟
شخصیتها و مشاهیر
تاریخ ایران نیز از قلم جناب آقای دکتر حقگو در امان نماندهاند؛ به نظر خوانندهی
محترم، شقیترین فرد زمان جناب علی محمد شیرازی چه کسی میتواند باشد!؟ نام
امیرکبیر، ابر مرد زمان خود، بیگمان هیچ سنخیتی با پاسخ این سوال نمیتواند داشته
باشد! اما نگارندهی مقاله به صراحت، امیرکبیر را شقیترین افراد زمان خود میداند
که به اسم حفظ اسلام به شیوهی یزیدی، حکم اعدام باب را صادر نمود. حال آن که میرزا
تقی خان امیرکبیر که به خوبی رنج هرج مرجهای بابیان را درک نموده بود، تنها راه
پایان دادن به جنگهای داخلی که بابیان به راه انداخته و خسارات مالی و جانی
فراوانی به کشور وارد نموده بودند را از بین بردن علی محمد شیرازی میدانست و لذا
حکم به اعدام وی داد. البته جناب امیرکبیر معتقد است خساراتی که
حسینعلی نوری یا همان جناب بهاءالله نیز به خزانهی کشور وارد نموده، به اندازهی
نصف غرامت ایران به روسیه است![8] لذا این موضوع میتواند تا حدی کینهی دیرینهی
دگراندیشان بهایی را نسبت به این چهرهی درخشان تاریخ ایران نشان دهد. با این وجود
به جهت محبوبیتی که امیرکبیر نزد هر ایرانی دارد، از مطرح نمودن نام وی به عنوان
شقیترین فرد دوران ابا مینمایند و در لفافه او شقیترین فرد مینامند!
از دیگر نکات قابل
تاملی که جناب آقای دکتر حقگو در اثبات آن کوشیدهاند، ایجاد ارتباط و شباهت بین
علی محمد شیرازی و حسین بن علی است تا از این رهگذر، پلی زده شود به جناب بهاءالله!
اما چه شباهتی میان قیام حسین بن علی و باب وجود دارد؟ حسین بن علی از ابتدا تا
انتها تنها یک داعیه داشت و آن تنها امامت بود و با دعوت مردم، قیام خود را آغاز
نمود. لکن جناب باب همان گونه که از اسم شان بر میآید ابتدا تنها و تنها دعوی
بابیت امام زمان را داشته و در ادامه ادعاهای خود را تا الوهیت بالا برده و قیامی
هم نداشته است. حسین بن علی در راه آرمانها و اهداف خود از جان و مال و فرزندان و
ناموس و خلاصه هر آن چه داشت گذشت ولی از عقیده و آرمان خود نگذشت، لکن جناب باب
تنها با یک سیلی در مسجد وکیل شیراز و در ملاء عام از ادعای بابیت خود دست میشوید
و هر کس را که او را باب بداند لعنت مینماید.[9] بار دیگر نیز در مجلس ولیعهد تنها
با چند ضربه شلاق از ادعای بابیت خود توبه مینماید. باب قیامی انجام نداد! باب به
جرم راه اندازی جنگهای داخلی که توسط مریدانش در ایران به راه افتاده بود کشته شد.
شاید اگر قبل از اعدامش باز هم مجال توبه برای وی فرآهم میگردید باز هم توبه
نامهی دیگری را امضا مینمود. لکن حسین بن علی به هیچ وجه این گونه نبود. ادعاهای
پنهانی و سپس توبههای آشکار باب، چه شباهتی با اعلام موضعهای صریح و شفاف حسین
ابن علی دارد!؟
چگونه جناب آقای دکتر
حق گو ادعا دارد: "کشته شدن حسین به دست دستگاه خلافت اسلامی که مدعی ترویج دین
اسلام با شمشیر بود، برای همیشه مشروعیت توسل به شمشیر و زور برای ترویج دین را از
بین برد"، حال آن که جناب باب حکم به گردن زدن تمام غیربابیان، سوزاندن تمامی کتب
به غیر کتب بابی، دوری از غیربابیان و خلاصه کشتن هر آن چه غیربابی است را میدهند. جناب بهاء الله (من یظهره الله باب و موسس
بهاییت) تعالیم و دستورات سید باب را وحشیانه میداند و از آنان به عنوان چهار سد
عظیم یاد مینماید: "معرضین و منکرین به چهار کلمه متمسک (بودند): اول کلمه فضرب
الرقاب(زدن گردنها) و ثانی حرق(سوزاندن) کتب و ثالث اجتناب از ملل اخری و رابع
فنای احزاب، حال از فضل و اقتدار کلمه الهی این چهار سد عظیم از میان برداشته شد و
این چهار امر مبین از لوح محو گشت و صفات سبعی (وحشیانه) را به صفات روحانی تبدیل
نمود."[10] جناب عباس افندی، جانشین بهاءالله نیز از روش بابیان انتقاد میکند و پس
از آن که ماموریت پیامبران الهی را برمیشمرد، باب را نیز در زمرهی پیامآوران
الهی دانسته و ماموریت ایشان را چنین ترسیم مینماید: "در یوم ظهور حضرت اعلی منطوق
بیان ضرب اعناق و حرق کتب و اوراق و هدم بقاع و قتل عام الا من آمن و صدّق
بود."[11] به عبارت دیگر وی احکام باب را بر چهار اصل استوار میداند: زدن گردنها،
سوزاندن کتب، نابودی بقعهها و کشتار عمومی. يعني یکی از ماموریتهای جناب باب را
کشتن و گردن زدن تمامی كساني میداند كه به آيين بيان ايمان نمي آورند!!!
اگر نویسندهی محترم
قائل به این نکته است که "مشروعیت توسل به زور برای دعوت به اسلام برای همیشه زیر
سوال رفت" پس چرا جناب باب پس از 1200 سال حکم به گردن زدن هر آن چه غیربابی است
میدهد و تمامی کتب عالم به غیر کتب بابی را به سوزاندن فرمان میدهد.
قطعا و یقینا جهاد از
احکام غیرقابل انکار اسلام است و آیات فراوانی در قرآن کریم در این باره وجود دارد.
لذا وقتی جناب آقای دکتر حقگو، امامان شیعه را پیشوایان واقعی اسلام خطاب
مینمایند، در واقع به این مطلب صحه میگذارند که این بزرگواران بیش و پیش از هر
فرد دیگر عالم و عامل به اسلام هستند. بنابراین از آن جا که احکام جهاد در اسلام
غیرقابل انکارند، لذا نمیتوانند ادعا کنند که امامان شیعه منکر جهادند. پیشوایان
شیعه جهاد را منوط به شرایطی میدانند که در زمان مهدی موعود مهیا میگردد و به هیچ
وجه جهاد را منکر نشدهاند! به استناد کدام حدیث از امامان شیعه ادعا شده که این
بزرگواران منکر جهادند و قائلند که دوران جهاد به سر آمده است!؟ این که با افرادی
در جنگ همراهی ننمودهاند دلیل بر این نیست که جهاد را قبول نداشته باشند. بلکه
قیام و جهاد را منوط به زمانی میدانند که منتج به پیروزی و غلبه بر کفر گردد و آن
زمان مهدی موعود است.
اما اگر همین ادعای
جناب آقای دکتر حقگو مبنی بر عدم اعتقاد امامان شیعه به جهاد مورد قبول قرار گیرد،
بهاییت با چالش جدیتری مواجه میگردد؛ این ادعای جناب آقای دکتر بدان معناست که
عدم توسل به زور حرفی نبوده که جناب باب یا بهاءالله مبشر آن باشند و این امر را
دلیل ظهور دور و کور جدید بدانند!!! به عبارت روشنتر مشخص میگردد که 1200 سال قبل
از باب، امامان شیعه چنین رویکردی داشتهاند و لذا امر بدیعی نیست تا ظهور دور جدید
را لازم آید.
جناب آقای دکتر حقگو
از یک طرف در کمال صداقت حکم جهاد را از اسلام میداند و از سوی دیگر نیز امامان
شیعه را پیشوایان واقعی که همان عالمان و عاملان حقیقی آن باشند، میداند. اما در
جمع این دو اصل راه را بیراهه پیموده و بدون ذکر هیچ دلیل و مدرکی ادعا دارند که
"... پیشوایان واقعی آن حاضر به توسل به این حکم نیستند." اگر حکم جهاد در اسلام
باشد و پیشوایان واقعی اسلام، امامان شیعه باشند، دیگر معنی ندارد این پیشوایان
حقیقی، متهم به تمرد از قبول دستورات اسلام دانسته شوند! از دو حال خارج نیست؛ یا
امامان شیعه همان گونه که جناب آقای دکتر حقگو بیان داشتهاند پیشوای واقعی اسلام
هستند که در نتیجه حکم جهاد هم که از اسلام هست را نیز این بزرگواران قبول دارند.
یا این که احکام اسلام از جمله جهاد را آن بزرگواران قبول نداشتهاند که در این
صورت دیگر نمیتوان نام پیشوای واقعی بر آنان نهاد! البته جناب آقای دکتر حقگو هیچ
دلیل و مدرکی بر این که امامان شیعه جهاد را قبول ندارند ارائه ننمودهاند!
گرچه حسین ابن علی در
قیام خویش بارها و بارها روشنگری نمود و مردم را هدایت و ارشاد نمود، ولی آیا
ایشان از شمشیر استفاده ننمودند که نویسندهی مقاله مدعی است: "قیام حسین ابن علی و
کشته شدن او به معنای پایان عصر شمشیر در دین اسلام و آغاز عصر دعوت مردم به دین بر
اساس عقلانیت و منطق است." با این وجود اگر قیام حسین بن علی پایان دوران شمشیر
بوده، پس دور جدید 1400 سال پیش از این به دست حسین بن علی آغاز گردیده و لذا
جنابان باب و بهاءالله هیچ توجیهی در ادعای ظهور دور جدید ندارند! چرا که این دور
1200 پیش از ایشان آغاز گردیده!!!
اگر جناب دکتر حقگو
بر این باورند که " کشته شدن حسین به دست دستگاه خلافت اسلامی که مدعی ترویج دین
اسلام با شمشیر بود، برای همیشه مشروعیت توسل به شمشیر و زور برای ترویج دین را از
بین برد" بایستی توضیح دهند که چرا مریدان جناب باب دست به اقدامات خونینی زدند و
چند جنگ داخلی از جمله جنگهای قلعهی شیخ طبرسی، واقعهی نیریز و زنجان را به راه
اندخته و خون بسیاری از مردم بیگناه را بر زمین ریختند!!!
اگر به قول جناب آقای
دکتر آریا حقگو، " توسل به زور و خون ریزی و آدم کشی به اسم دین و تعالیم الهی"
گناهی بود که حسین بن علی به خاطر آن کشته شد، پس چرا جناب باب حکم کشتن تمام
غیربابیان را صادر مینماید!؟ آیا این حکم جناب باب چیزی جز مصداق عینی و عملی توسل
به زور و خونریزی و آدمکشی به اسم دین و تعالیم الهی نیست!؟
کلام آخر این که حتی
اگر جناب باب با وجود ادعاهای متناقض، باز هم طبق ادعای دگراندیشان بهایی، قائم آل
محمد دانسته شود، در این صورت میبایست جهان را پر از عدل و داد نمایند! از مشخصات
و ویژگیهای اصلی و انکارناپذیر مهدی موعود، پر شدن جهان از عدل و داد به دست اوست.
یعنی با آمدن مهدی موعود، میبایست جهان پر از عدل و داد شود. حال آن که با آمدن
باب که هیچ بلکه جناب بهاءالله و اولیای ایشان نیز چنین شرایطی در جهان حاکم نگردید
بلکه به اذعان این بزرگواران روز به روز بیشتر به سمت سقوط پیش میرود. لذا علاوه
بر تمامی مباحث مطرح شده، جناب آقای دکتر حقگو بایستی پر شدن جهان از عدل و داد را
که نتیجهی قطعی ظهور مهدی است، سراغمان دهد!
جناب آقای حقگو معلوم
است اسلام شناسی را مانند بهائی شناسی آموخته اند که چنین بی مطالعه متون بهائی قلم
می زنند .
پی نوشتها :
[1] احسن القصص، ص1
[2] حاجی میرزاجانی کاشانی، ص135
[3] بیان عربی، ص3
[4] بیان عربی، ص 1
[5] لوح هیکل الدین، ص
18
[6] بیان عربی، ص 5-6
[7] فاضل مازندرانی
این داستان را از نبیل زرندی و او از میرزا حسینعلی نقل میکند: پاورقی صفحهی 173
ظهور الحق
[8] قرن بدیع جلد یکم
صفحهی 315 و جلد دوم صفحهی 32
[9] تاریخ نبيل زرندي،
ص137 تا 141
[10] کتاب درياى دانش،
بهاء الله، ص93 و 94
[11] مکاتیب عبدالبهاء، ج2، ص 266