خاندان باب و تجارت جهانی تریاک (2)
پژوهشی در تبار و خاندان میرزا علی محمد شیرازی (باب)
نویسنده: عبدالله شهبازی
باز تنظیم بهائیت در ایران
خاندان مادری باب
بابیان درباره خاندان پدری باب، جز انتساب به سیادت، سخن نمیگویند. معلوم است
که مهم نبودند و در زندگی باب اثر نداشتند. به هر روی، درباره آنها چیز زیادی
نمیدانیم. پدر باب، میرزا محمدرضا بزاز شیرازی، که حرفهاش بزازی (پارچهفروشی)
بود، زمانی که باب 9 ساله بود درگذشت و دایی دومش، میرزا سید علی، سرپرستی باب و
مادرش را به عهده گرفت. [23]
برخلاف تصوّر رایج، باب در خلاء نروئید. او به خاندانی ثروتمند تعلق داشت. دو
خانواده مادر (فاطمه بیگم) و همسر باب (خدیجه بیگم) از تجار بزرگ شیراز و بوشهر
بودند. این خاندان در دورهناصرالدین شاه، به دلیل نقش مهمشان در تجارت تریاک با
بمبئی و بنادر چین، به « تجار تریاکی » معروف بودند و به این نام شهرت داشتند.
آنان، بعدها، از سوی میرزا حسینعلی نوری (بهاءالله) به « افنان » [24] ملقب شدند.
فاطمه بیگم، مادر باب، دختر فردی است بهنام حاج میرزا محمدحسین تاجر شیرازی، که از
«تجار معروف صحیحالعمل فارس» بود. [25] فاطمه بیگم سه برادر داشت:
حاج میرزا محمد تاجر شیرازی که در میان بهائیان به «خال اکبر» معروف است،
حاج میرزا علی تاجر شیرازی معروف به «خال اعظم»،
حاج میرزا حسنعلی تاجر شیرازی معروف به «خال اصغر». [26]
این سه نقشی بزرگ در برکشیدن باب و ترویج بابیگری داشتند. حاج سید محمد
تاجر، که سوداگری سرشناس بود و صوفی سودازده یا عامی جاهل نبود، در وصیتنامه خود
از دعاوی عجیب خواهرزادهاش چنین دفاع میکند:
«... شهادت میدهم بر اینکه وجود مقدس متعالی که در سنه 1260 اظهار نمود مقام خود
را بر حق است و مظهر عظمت و کبریایی خداوند جل شأنه بود و قرار دین و مذهب و آنچه
در مقامات معرفت خداوندی بیان فرموده جمیعاً بر حق است. هر کس اطاعت کرد آن جناب را
از اهل نجات است و هر کس مخالفت نمود هلاک است. و دین حق امروز همان است که آن حضرت
قرارداد فرمودهاند...» [27]
حاج میرزا محمد تاجر شیرازی در سال 1293 ق. در شیراز درگذشت و در ضریح احمد بن موسی
الکاظم (ع)، معروف به شاهچراغ (س)، برادر بزرگ امام رضا (ع)، به خاک سپرده شد. [28]
بعدها، زن و خواهر زن باب و تعدادی دیگر از اعضای خاندان افنان در داخل ضریح
شاهچراغ (س)، در کنار قبر سید محمد تاجر، دفن شدند. این گویای ثروت و اقتدار خاندان
فوق است. در سالهای متأخر حکومت ناصرالدین شاه و دوران مظفرالدین شاه به دلیل قدرت
بلامنازع پسران قوامالملک اوّل، صاحبدیوان و نصیرالملک و قوامالملک دوّم، بهائیان
میتوانستند محترمترین مردگان خود را، اعضای خاندان باب، در یکی از مقدسترین
اماکن مسلمانان دفن کنند.
زن حاج میرزا محمد تاجر شیرازی نیز از خاندانهای متمول تاجر بود. او حاجیه بیبی
فاطمه صاحب نام داشت و خواهر حاج محمدخلیل کشمیری و حاج عبدالحسین «تاجران معروف
شیراز». [29] این دو برادر، حاج محمدخلیل و حاج عبدالحسین، نیای خاندانی هستند که
با نام «خلیلی» شناخته میشود. پیوند با خلیلیها در نسلهای بعد تداوم یافت.
بدینسان، خاندان خلیلی را باید خویشان نزدیک باب و شاخهای از خاندان افنان شمرد.
حاج میرزا محمدعلی تاجر شیرازی (پسر اوّل حاج میرزا محمد تاجر، دایی ارشد باب)
حاج میرزا محمد تاجر شیرازی، دایی بزرگ باب، سه پسر داشت: حاج میرزا محمدعلی
تاجر شیرازی، حاج میرزا محمدتقی وکیلالدوله و حاج میرزا محمدحسین معروف به حاج
میرزا بزرگ.
حاج میرزا محمدتقی وکیلالدوله از سران فرقه بهائی بود و در این زمینه نامدار.
بهائیان او را نه «وکیلالدوله»، که لقب رسمیاش از سوی حکومت قاجار بود، بلکه
«وکیلالحق» مینامند که از سوی بهاء و عبدالبهاء بدان ملقب شد. حاج میرزا محمدتقی
وکیلالدوله سالها در سرای خان شهر یزد و سپس در شهر عشقآباد (روسیه) به تجارت با
هند و چین و اروپا اشتغال داشت. در همین زمان، برادر بزرگش، حاج میرزا محمدعلی تاجر
شیرازی، که تقریباً هم سن باب بود، و برادر کوچک، حاج میرزا بزرگ، در شیراز و بوشهر
به تجارت تریاک با چین اشتغال داشتند. فیضی درباره حاج میرزا محمدعلی مینویسد:
«در ایمان و عرفان به امر مبارک به کمالات عالیه رسیدهاند و در شغل تجارت که ابتدا
در شیراز و سپس در کشور چین اشتغال داشتهاند همیشه مورد اعتماد و اعتبار وافر تجار
بودهاند.» [30]
حاج میرزا محمدعلی تاجر شیرازی، مانند پدر، با خاندان خلیلی وصلت کرد. همسرش
دختر حاج عبدالحسین تاجر شیرازی (برادر حاج محمد خلیل کشمیری) بود.
از حاج میرزا محمدعلی و دختر حاج عبدالحسین تاجر (خلیلی)
«فقط یک فرزند ذکور» به دنیا آمد: میرزا سید محمد معروف بهمیرزا آقا. این حاج میرزا
آقا تاجر شیرازی «در شیراز به شغل تجارت مشغول بوده و چون بیشتر کار تجارتی ایشان
خرید تریاک و حمل آن به چین بوده به این جهت معروف به تریاکی گردید.» حاج میرزا آقا
تریاکی با دخترعمویش، دختر حاج میرزا محمدتقی وکیلالدوله، ازدواج کرد. [31] یکی از
دختران حاج میرزا محمد تاجر شیرازی، دایی بزرگ باب، با فردی بهنام آقا میرزا
ابراهیم تاجر خراسانی ازدواج کرد. حاصل این وصلت پسری است که از تجار بزرگ تریاک شد
و به حاج میرزا علی تریاکی شهرت یافت. او نیز با میرزا حسینعلی نوری (بهاءالله)
ارتباط نزدیک داشت. [32]
حاج میرزا محمدتقی وکیلالدوله (پسر دوّم حاج میرزا
محمد تاجر، دایی ارشد باب)
در فارسنامه ناصری، ذیل اعیان و تجار محله بازار مرغ، فرزندان حاج میرزا محمد
تاجر شیرازی، دایی بزرگ باب، چنین توصیف شدهاند:
«و از اشراف و اعیان این محله است: فخرالاماثل، سلاله سادات حسینی، حاجی میرزا
محمدعلی و حاجی میرزا بزرگ تاجر، خلفان صدق مرحوم حاجی میرزا سید محمد تاجر شیرازی،
که پدر بر پدر مشغول تجارت بوده به درستکاری معروف گشتهاند. و ولدالصدق حاجی میرزا
محمدعلی است: سلاله سادات میرزا آقا تاجر، در این چند ساله که متاع تجارت کاسد و
بازار معاملات فاسد گشته، از سرمایه خود ضیاع و عقاری در بلوکات فارس خریدهاند و
حصه دیگر را در معامله تجارت تریاک، که نزدیک به ده سال است رواجی گرفته،
انداختهاند و به این جهت این جماعت را تاجر تریاکی گویند. و حاجی میرزا محمدعلی
ساکن بندر هنگان [هنگکنگ] چین گشته، تجار ایرانی، عموم تریاک اصفهان و یزد و فارس
را به حواله او روانه چین نمایند.» [33]
فرزندان حاج میرزا آقا تریاکی از ملاکین بزرگ در شیراز و آباده و بوانات فارس
بودند. [34] یکی از دختران میرزا آقا تریاکی با میرزا حبیبالله افنان، متولی خانه
باب در شیراز، ازدواج کرد [35] و دیگری، بهنام خانم منیره، زن حاج میرزا
زینالعابدین خلیلی، از تجار معروف شیراز، شد. حاج محمدباقر خلیلی و افسر خانم
خلیلی حاصل این وصلت است. حاج محمدباقر (حاج ممباقر) خلیلی مالک املاک وسیعی در
همایجان اردکان بود و قلعهاش هنوز به «قلعه خلیلی» معروف است. باغ بزرگ او در
خیابان خلیلی شیراز، روبروی کمیته خلیلی، نیز پا بر جاست. بهگفته مطلعین محلی، حاج
محمدباقر خلیلی، مالک روستای «قلعه خلیلی» در دهستان همایجان اردکان (سپیدان) فارس،بهائی متعصب بود. [36] فیضی
مینویسد: «جناب حاج میرزا محمدباقر خلیلی علیه غفرانالله و سرکار افسر خانم خلیلی
در ظل امر مستظل بوده و به خدمات امریه قائم بوده و میباشند.» [37]
حاج میرزا علی تاجر شیرازی و حاج میرزا حسنعلی تاجر شیرازی، دو دایی دیگر باب، نیز،
چون برادر ارشد، حاج میرزا محمد تاجر شیرازی، در کار تجارت بوشهر بودند. این سه
برادر به عنوان یک واحد تِجاری شناخته میشدند و بخشی از شبکه منسجمی بودند که در
دهه 1830 در بوشهر بهطور عمده به واردات کالا و قماش انگلیسی از بمبئی اشتغال
داشتند و از زمان صدارت میرزا حسین خان سپهسالار و آغاز کشت تریاک در ایران (1288
ق./ 1871 م.) به عنوان کارگزاران کمپانیهای ساسون و جیجی بهای به صادرکنندگان
تریاک ایران بدل شدند.
نشسته از راست به چپ: 1- آقا سید آقا پسر حاج میرزا محمدتقی، 2- حاجی میرزا آقا
پسر حاج میرزا حسنعلی (پسر دایی کوچک باب)، 3- حاج میرزا محمدتقی وکیلالدوله (پسر
دایی بزرگ باب)، 4- حاجی سید مهدی پسر حاج میرزا حسنعلی (پسر دایی کوچک باب)، 5-
آقا میرزا عبدالحسین.
ایستاده از راست به چپ: 1- آقا میرزا جواد، 2- آقا سید محمد، 3- آقا میرزا یوسف، 4-
آقا سید علی پسر آقا سید مهدی.
حاج میرزا علی تاجر شیرازی، دایی میانی باب (خال اعظم)، در سالهای 1260 ق.
در غائله بابیه نقش فعال داشت. از اینرو، به دستور میرزا تقی خان امیرکبیر،
صدراعظم، به همراه شش بابی دیگر در ربیعالثانی 1266 ق. در سبزه میدان
تهران اعدام شدند. اینان در میان بابیان به «شهدای سبعه» معروفاند. [38] کسانی که
ادعا میکنند این هفت نفر جز «دگراندیشی» گناه دیگر نداشتند،توطئهها و شورشهای
خونین دوران کوتاه صدارت میرزا تقی خان امیرکبیر و علل آن را نمیشناسند. [39]
حاج میرزا حسنعلی تاجر شیرازی، کوچکترین دایی باب که «خال اصغر» خوانده میشود، با
شکوفایی تجارت تریاک از شیراز به یزد رفت و شعبه تجارتخانه خانوادگی را در سرای خان
یزد بنیان نهاد. اندکی بعد، برادرزادهاش، حاج میرزا محمدتقی وکیلالدوله، به او
پیوست. زن حاج میرزا حسنعلی، بهنام حاجیه گوهر بیبی، دختر حاج محمد ابراهیم مبلغ،
فرزند حاج عبدالرسول تاجر شیرازی، است. میرزا حسینعلی نوری (بهاء) در یکی از الواح
خود این حاج محمد ابراهیم تاجر را «افنانی و مبلغی و خلیلی» نامیده. منشاء سه نام
خانوادگی فوق به این انتساب بازمیگردد. [40] چهار پسر حاج میرزا حسنعلی و فرزندان
ایشان در دهههای بعد تجار و زمینداران بزرگ منطقه یزد و شمال استان فارس بودند و
به این دلیل برخی از آنان نام خانوادگی «فلاح» را برگزیدند. حاج میرزا حسنعلی یک
دختر داشت که زن حاج میرزا محمدتقی وکیلالدوله شد. [41]
پی نوشت ها:
23. حبیبالله افنان، تاریخ امری شیراز، ص17.
میرزا حبیبالله افنان اعلایی "تاریخ امری شیراز" را پس از سال 1321 ش. نگاشته. من
از نسخهای استفاده کردم که خوان کول در اینترنت منتشر کرده در 605 صفحه دستنویس.
24. افنان، به معنای شاخهها، نامی است که میرزا حسینعلی نوری (بهاءالله) وضع کرد و
بهائیان به اعقاب خاندان مادری باب اطلاق میکنند. در واژگان بهائی به خویشان باب
«افنان» و به خویشان بهاء «اغصان» میگویند. تولیت خانه باب در شیراز، که
«بیتالله» نامیده میشود، با اعضای خاندان افنان است. ضیائیه خانم، دختر عباس
افندی، با یکی از اعضای خاندان افنان بهنام میرزا هادی شیرازی ازدواج کرد و شوقی
افندی، رهبر بعدی بهائیان، حاصل این وصلت است. شوقی بهدستور عباس افندی نام
خانوادگی خود را از «افنان» به «ربانی» تغییر داد. برای آشنایی با تبارنامه مختصر
خاندان افنان بنگرید به:
M.
Momen, “Afnan”, Encyclopaedia Iranica, London and New York: Routledge &
Kegan Paul, 1987, Vol. I, p. 568.
25. افنان، تاریخ امری شیراز، ص3.
26. محمدعلی فیضی، خاندان افنان سدره رحمان، مؤسسه ملّی مطبوعات امری، 127 بدیع،
ص24.
27. همان مأخذ، ص44.
28. فیضی مینویسد: در «ضریح شاهچراغ قسمت شاه نشین دست چپ مدفون گردید.» (همان
مأخذ، ص46)
خویشان نزدیک باب که در ضریح حضرت شاهچراغ (س) دفن شدند عبارتند از: سید محمد تاجر
دایی بزرگ باب (1293 ق.)، خدیجه بیگم زن باب (1299 ق.)، بیبی جانجان خواهر ناتنی
زن باب و همسر سید علی دایی باب (1306 ق.)، زهرا بیگم خواهر زن باب (1307 ق.)، حاج
میرزا ابوالقاسم سقاخانهای برادر زن باب (1305 ق.)، آقا میرزا آقا خواهرزاده زن
باب (1321 ق.) و آقا سید احمد افنان برادرزاده زن باب. (فیضی، خاندان افنان، صص 65،
139، 179، 200، 201، 214، 244، 259) قبر میرزا ابوالقاسم سکوت شیرازی نیز در ضریح
حضرت شاهچراغ، در پائین قبر شاهچراغ، است (1239 ق.) و قبر مرید و مروج فرقهاش،
وصال شیرازی (1262 ق.)، در کنار اوست.
در آن دوران تولیت مرقد شاهچراغ آشفته و فاسد بود. غلامعلی خان نواب از متولی
شاهچراغ بدون احترام و ذکر نام و با عنوان «متولیباشی» نام برده. شاهچراغ عدهای
متولی داشت که بعضاً از نظر اخلاقی شایسته نبودند. نواب در گزارش غرّه محرم 1317
ق./ 11 مه 1899 م. مینویسد: «چند شب قبل اکبر دایی محمد، که یکی از الواط مشهور
شیراز است، با چند نفر اراذل دیگر و میرزا علی نام، که یکی از متولیان شاهچراغ بود،
در مجلس درب دروازه سعدی میهمان بودند. آخر شب مست میشوند. اکبر دایی محمد به
میرزا علی و آن چند نفر دیگر زخمی میزند. به میرزا علی بعد از زخم زدن لگدی هم به
پهلویش زده بوده است. بدان جهت چند روز خون از حلق مشارالیه آمده و فوت شده است.
تمام متولیان شاهچراغ جمع شده بودند. از اهل شهر هم ازدحام و جمعیت زیادی در
شاهچراغ جمع شده است. میخواستند اکبر دایی محمد را بگیرند. او هم فرار کرده رفته
در سید حاجی غریب بست نشسته است...» ([غلامعلی خان نواب،] وقایع اتفاقیه: گزارشهای
خفیهنویسان انگلیس، بهکوشش سعیدی سیرجانی، تهران: نشر پیکان، چاپ سوّم، 1376،
ص567)
29. فیضی، خاندان افنان، ص46.
30. همان مأخذ، ص81.
31. همان مأخذ، ص95.
32. همان مأخذ، صص46-47، 55.
33. میرزا حسن حسینی فسایی، فارسنامه ناصری، بهکوشش منصور رستگار فسایی، تهران:
امیرکبیر، چاپ دوّم، 1378، ج2، ص956.
34. فیضی، خاندان افنان، ص96.
35. همان مأخذ، ص99.
36. گفتگو با مرحوم نصرالله خان حسنآقایی کشکولی از مالکین روستای دهپاگاه همایجان
که مجاوپر روستای قلعه خلیلی است.
37. فیضی، خاندان افنان، ص100.
38. همان مأخذ، صص133-134.
«شهدای سبعه» عبارتند از: میرزا علی تاجر شیرازی (دایی باب)، میرزا قربانعلی
بارفروشی، ملا اسماعیل قمی، سید حسین ترشیزی، حاج محمدتقی کرمانی، سید مرتضی
زنجانی، محمدحسین مراغهای. نویسندگان بابی و بهائی تنها جرم این گروه را
اعتقاداتشان دانستهاند که کذب محض است. برای نمونه بنگرید به: عبدالحمید اشراق
خاوری، مطالعالانوار: تلخیص تاریخ نبیل زرندی، صص416-426. اینان را «شهدای سبعه
تهران» مینامند تا از «شهدای سبعه یزد» (1307 ق.) متمایز شوند.
39. در سه سال آغازین سلطنت ناصرالدینشاه، زمام حکومت در دست میرزا تقی خان
امیرکبیر قرار گرفت که مطلوب کانونهای استعمارگر نبود. در این دوران با دخالت
مستقیم و غیرمستقیم استعمار بریتانیا شورشهای بزرگی در ایران ایجاد شد که مهمترین
آن فتنه بابیه بود. علیقلی میرزا اعتضادالسلطنه ماجرای دستگیری و اعدام این گروه از
بابیها را شرح داده است. روایت اعتضادالسلطنه نفوذ عجیب بابیان را در دربار و
دستگاه حکومتی قاجاریه نشان میدهد تا بدانجا که شاهزادهای فرهیخته چون
اعتضادالسلطنه به برخی از اینان سخت اعتماد دارد و از اینرو گزارش مأموران اطلاعاتی
امیرکبیر را نمیپذیرد، ولی اندکی بعد به صحت ادعای امیر یقین پیدا میکند.
مینویسد: «در دیوانخانه دولتی امیر را ملاقات نمودم. جمعی را که در کنارش بودند
دور کرده، دست به جیب نموده، رقعهای درآورده به من داد. در آن رقعه مفتشی از قبل
وی نوشته که روز جمعه آینده بابیها خیال دارند به هیئت اجتماع با شمشیر کشیده
اولاً به مسجد شاه بریزند و میرزا ابوالقاسم امام جمعه را به قتل آورده، پس از آن
با ذکر یا صاحبالزمان به ارک بریزند و فسادی بر پا نموده نسبت به شاهنشاه و اتابک
اعظم [امیرکبیر] سوءادبی کنند. و از جمله رؤسای این طایفه ملا شیخ علی است و خود را
حضرت عظیم لقب داده و فیالحقیقه رئیس بابیه در دارالخلافه اوست. و در چند روز به
لباسی درآمده که مردم او نشناسند و هفتهای بیش در هر خانه اقامت نمیکند و
امالفساد این طایفه است. یکی دیگر میرزا احمد حکیمباشی کاشانی و دیگر میرزا
عبدالرحیم برادر ملا تقی هروی که هر دو از رؤسای بابیهاند و الان در حمایت علیقلی
میرزا هستند. اگر آنها گرفته شوند این فتنه بر پا نخواهد شد.» علیقلی میرزا در
حضور امیرکبیر از میرزا احمد حکیمباشی کاشانی و میرزا عبدالرحیم هروی، که سخت مورد
اعتماد او بودند، دفاع میکند ولی با تحکم امیر مواجه میشود: «خوب جواب نگفتید.
این مفتش و گماشته من دروغ نمیگوید و سخن نسنجیده نمینگارد. من با همه اخلاص و
ملاحظه از مهدعلیا این سه تن را از شما خواهم خواست.» اعتضادالسلطنه اندکی بعد صحت
سخنان امیر را در مییابد و از او پوزش میخواهد. (اعتضادالسلطنه، فتنه باب،
بهکوشش عبدالحسین نوائی، تهران: انتشارات علمی، 1377، صص77-80)
40. فیضی، خاندان افنان، صص140-142.
41. همان مأخذ، صص142-158.
منبع : حرف آخر