×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 667

سهم صهیونیسم در مدیریت جریان بهاییت !!!

یکشنبه, 17 آبان 1394 23:36 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

 

سهم صهیونیسم در مدیریت جریان بهاییت !!!

بهائیت در ایران : وقایعنگاری یك فرقه منحرف 

 اول اینکه در روزگاری كه خلاء ایمان و روحیات مذهبی در بسیاری از كشورها (بهویژه غربی) زمینهساز ظهور و بروز فرقههای انحرافی بسیاری شده، كه هر از چندی یكی از آنها همچون قارچ سر از زمین بیرون میآورد، متأسفانه بسیاری حساسیتهای خود را در مقابله با این فرقههای انحرافی از دست دادهاند، گویی وجود این فرقههای انحرافی امری عادی و معمولی هستند. 
اما با این وصف اگر ما ایرانیان همچنان نسبت به بابیت و بهاییت حساسیت داریم و با وجود آن
كه بسیار بدان پرداخته شده، همچنان ضرورت بازپردازی بدانها احساس میشود. از آن روست كه اكثریت قریب به اتفاق فرقههای انحرافی امروزین ادعای الهی بودن ندارند، اما بابیان و بهاییان با بهكار بردن لفظ دیانت ، ادعای الهی بودن فرقه خود را دارند كه متأسفانه در موارد گوناگونی زمینه انحراف خداباوران را پیش كشیدهاند. این در حالی است كه فرقههایی همچون شیطانپرستان و نظایر آن اعضای خود را از میان آنها كه فاقد ایمان مذهبی هستند، جذب میكنند. 
دوم آن
كه بابیت و همچنین بهاییت خود را ادامه طبیعی مذاهب آسمانی دانسته و با ادعای نفی خاتمیت پیامبر اسلام به میدان آمدهاند و این انكار با چسبانیدن خود به دین اسلام و با فرض پذیرش آن صورت میگیرد. با این تمهید ، ابتدا اسلام بهعنوان مذهبی الهی پذیرفته شده و سپس با نفی خاتمیت آن، آماج حمله قرار میگیرد. 
و سرانجام آن
كه بهاییت فرزند حرامزادهای است كه از دل عقاید خرافی و خشكاندیشانه شیخیه بیرون آمده و زادگاهش نیز ایران است؛ همچنین بیگانگان اندك زمانی بعد با پروبال دادن به آن، در بسط و گسترش آن كوشیدند و در لطمهزدن به اسلام و ایران، از بابیت و بهاییت بهعنوان یكی از ابزارهای مهم برای تفرقهافكنی، بهرههای بسیاری بردند. 
حقیقت آن
كه بیپایگی و بیمایگی ادعای رهبران این جریان به حدی است كه نیازی به رویكرد تند و تیز و احیانا بهكار بردن فحش و فضیحت در رویارویی با روش و منش متقلبانه این فرقه نیست ( آنچنان كه این روزها بسیار شاهد آن بودهایم) كافی است آنچه در این میان گذشته بهدرستی روایت شده و بابیت و بهاییت را آنگونه كه هست، پیش روی مخاطب قرار داد. آنگاه خود به سادگی باطل بودن چنین ادعاهایی را درخواهد یافت. 
از این منظر، در این پرونده كوشیده
ایم با رعایت اصل بیطرفی، روایتی تاریخی از این جریان را بههمراه گوشهای از باورهای بابیان پیش روی خوانندگان بگذاریم تا علاوهبر آگاهی بر چیستی این فرقه، خود چند و چونش را به داوری بنشینند 
به همین منظور در 
ادامه مطلب در گفتگویی صمیمی که با حجت الاسلام و المسلمین علیرضا روزبهانی استاد فرقه شناسی اداره کل فرق و ادیان حوزه علمیه قم میباشد  چگونگی بوجود آمدن و روابط و تعامل این فرقه ضاله با استکبار و صهیونیسم را بررسی خواهیم کرد

علیرضا روزبهانی از جمله مدرسین حوزه علمیه در رشته ادیان و صاحب تألیفاتی در حوزه ادیان، فرقهشناسی و بهاییت است كه به قلم او كتاب «در جستوجوی حقیقت» (كاوشی در فرقه ضاله بهاییت) منتشر شده و كتاب «آشنایی با فرقه ضاله بهاییت» نیز در آستانه انتشار است. 
او همچنین كتاب
های «تأملی پیرامون فرق» و «ادیان ایرانیان» را نیز آماده چاپ دارد. 
روزبهانی با مراكز پژوهشی مختلفی همچون مركز پژوهش
های اسلامی صدا و سیما و مركز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه قم و پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی همكاری دارد. به مناسبت پرونده بابیت و بهاییت بهسراغ او رفتم و نگاهی گذرا به عوامل شكلگیری و خط سیر حركت این فرقه از آغاز تا به امروز داشتیم كه نكات شنیدنی و جذاب بسیاری در آن میتوان یافت. 
یكی از اختلافاتی كه بین نظریات محققان حوزه بابیت و بهاییت، به
ویژه در سالهای پس از انقلاب شاهد هستیم، میزان تأثیر استعمار در شكل گیری این فرقه است. برخی معتقدند كه این فرقه از همان آغاز حاصل یك طرح استعماری بوده، یعنی از همان روزگاری كه شیخ احمد احسایی نظریات خود را مطرح كرد، تحت هدایت و تأثیر استعمار بوده است. اما آیا واقعا این فرقه از لحظه نخست یك طرح استعماری بوده یا اینكه از دل شرایط بیرون آمده و با موجسواری بیگانگان روبهرو شده است؟ 
دلایل قانع
كنندهای وجود ندارد كه بتوان گفت این فرقه از ابتدا استعماری بوده است. یعنی از روزگاری كه پرنس داگلوركی به ایران آمده، طلبه شده به كربلا و نجف رفته و باقی قضایا، یك برنامهریزی از پیش مشخص وجود داشته است. آنچه محققانی همچون آقای عبدا... شهبازی بدان اشاره دارند كه مثلا چون كمپانی ساسون در بوشهر بهكار تهیه و انتقال تریاك به چین اشتغال داشته و در همان برهه علیمحمد شیرازی هم در بوشهر بوده، در این میان ارتباطاتی شكل گرفته كه حاصل یك طرح استعماری بوده است. اما این صرفا یك ادعاست كه دلایل محكمی برای اثبات آن وجود ندارد. البته یك ایده است كه میتواند مورد توجه و تحقیق قرار بگیرد. 
در كلام فقه شیعه، بحث شیخی
گری كه توسط شیخ احمد احسایی مطرح شد، این فرصت را برای علیمحمد شیرازی بهوجود آورد كه بتواند ادعاهای خود را مطرح كند و ادعای او مبانی خود را از مسئله ركن رابعی میگرفت كه در شیخیه مطرح شده بود. در واقع جریان استعمار مخصوصا روسیه، هنگامی كه احساس كردند فرصتی ایجاد شده كه میتوان روی آن برنامهریزی كرد و در راستای منافع خود بهره گرفت، روی آن كار كردند كه البته مدتی هم از چنگ روسیه هم قاپیده شد. 
مجموع شرایطی كه زمینه را برای طرح چنین ادعایی مهیا ساخت چه چیزهایی بودند؟ 
شیخیه نظریه
ای را ارایه میكند بهعنوان «ركن رابع» یعنی رابطه میان امام و خلق. علیمحمد شیرازی كه در مكتب شیخ عابد دوره مكتب خود را گذرانده و بعد هم جزو شاگردان سیدكاظم رشتی درمیآید، متأثر از اندیشه شیخیه، چنین ادعایی در او تبلور پیدا میكند. او شخصیت متلونالمزاجی دارد و شدیدا شیفته مطرح شدن است. مطالعه زندگی او دقیقا چنین مسایلی را روشن میكند. 
شخصیتی است با یك
سری مشكلات روانی، مثل روانپریشی كه علایم آن در او دیده میشود. اغلب روانشناسانی كه زندگی او را مورد مطالعه قرار دادهاند بر این باورند كه او از یك نوع روانپریشی از نوع وخیم آن رنج میبرده است. یكچنین شخصیتی از فرصت پیشآمده استفاده میكند و بعد از مرگ سید كاظم رشتی كه زمینه را برای طرح ادعای خود مناسب میبیند، اظهار بابیت یا برخورداری از همان مقام ركن رابعی میكند. این، مسئله چندان غریبی نیست؛ در زندگی اكثر مدعیان چنین مسایلی را میتوان مشاهده كرد. 
در منابعی كه در بررسی و تحلیل این فرقه وجود دارد، تصاویر متضادی از آغازگران مكتب شیخیه ارایه شده است؛ به
ویژه در مورد خود شیخ احمد احسایی. بالاخره شیخ چگونه شخصیتی بود و مراتب علمیاش در چه حدی قرار داشت؟ 
اگر بخواهیم تصویری واقع
گرایانه از شیخ احمد احسایی نشان بدهیم، باید بگوییم كه از نظر علمی، وجاهتش در حد یك عالم متوسط است، نه یك مجتهد برجسته و مبرز. او هم ادعاهای مختلفی مطرح كرده كه نشان از تمایل به خودنمایی دارد؛ مثل ادعای اتصال به منابع غیبی كه در آن برهه خاص مطرح میشود. رفتار او با حكومت هم دال بر این مسئله است. در حالیكه هیچیك از علما در آن زمان رابطه مساعدی با حكومت نداشتند بهجز شیخ احمد احسایی. او چنان به حكومت نزدیك میشود كه شخص فتحعلیشاه با او ارتباطات نزدیكی برقرار كرده و او را به دربار دعوت میكند و مدتی هم در دربار بهسر میبرد. 
شیخ احمد احسایی در زمینه فقهی دیدگاه خاصی ارایه نداده، در اصول هم همین
گونه است. در مسایل كلامی نكاتی را مطرح میكند كه مبنای درستی ندارد و در زمینه فلسفه هم امتیازی برای او نمیتوان قایل شد. بهنظر میرسد اگر كه در برههای برخی نظر مثبتی به او داشتهاند، به خاطر تظاهراتی بوده كه در زهد و پارسایی داشته است. 
سید كاظم رشتی را چگونه ارزیابی می
كنید؟ ظاهرا او راه استادش را با اغراق زیادی طی كرده و به ایده ركن رابعی پر و بال بیشتری داده است؟ 
مرحوم علامه مصطفوی بر این عقیده است كه سید كاظم رشتی بنا داشت، خودش همان ادعای علی
محمد شیرازی را زودتر از او مطرح كند، اما عمر مجال آن را نداد. او در برخی از آثارش مباحثی را مطرح میكند كه معلوم است كمتر از «بابیت» مقامی را برای خود قایل نیست و علاقه بسیاری دارد كه خود را در این جایگاه معرفی كند، هرچند در ابتدا مشغول مقدمهچینی برای این منظور بود. 
با وجود این
كه شیخ احمد احسایی شاگردان برجستهتری بهلحاظ علمی داشت و حتی پسرانش كه وجهه خوبی داشتند، چرا سید كاظم رشتی جای او نشست و كسی هم اعتراض نكرد؟ 
سید كاظم رشتی بسیار مورد توجه شیخ احمد بود، او بارها علاقه خود را به سید كاظم آشكار كرده بوده و در واقع او را برای جانشینی در نظر داشت. از طرفی سید كاظم رشتی شخصیتی خاص داشت و درمجموع جذبه بیشتری از دیگران برای جانشینی شیخ احمد برخوردار بود، به
خصوص اینكه سالها هم در خدمت شیخ بود. این را هم فراموش نكنیم كه سید كاظم رابطه خوبی با دولتهای ایران و عثمانی داشت كه در تثبیت جایگاه او كمك كرده است. 
گفته می
شود سید كاظم رشتی بهدست حكومت عثمانی مسموم شد. این مسئله با توجه به رابطهای كه شما اشاره دارید، چگونه اتفاق افتاده است؟ 
قتل سید كاظم توسط حكومت عثمانی بیشتر توسط شیخیه كرمان مطرح شده و درواقع دلایلی محكمی هم برای آن ارایه نشده است. 
بعد از مرگ سید كاظم با حجم زیادی از افراد روبه
رو هستیم كه ادعای جانشینی سید كاظم را دارند. شیخیه به كجا رسیده بود كه این حجم انشعاب در آن بهوجود آمد؟ 
در اكثر فرقه
ها، گروهكهایی وجود دارند كه برای ریاست و یا جانشینی رهبران رقابت پیدا میكنند. البته در مورد شیخیه تفاوت دیدگاهها نیز مطرح بود، برای مثال میرزا شفیع تبریزی و ممقانی در كرمانشاه از خود شیخ درس میگرفتند، اما محمد كریمخان در كربلا از سید كاظم درس گرفته بود. علاوه بر این، تفاوت دیدگاهها و نوع نگاه تبریزیها به حكومت هم مطرح است. رابطه خوبی كه محمد كریمخان با حكومت دارد (چراكه محمد كریمخان خودش از قاجارهاست) بسیار متفاوت است با درگیریهای شیخیه تبریز با حكومت. این تفاوت دیدگاههای كلامی و سیاسی باعث شد كه آنها به دو فرقه جدید در این زمینه تبدیل شوند. درواقع تفاوت دیدگاههایی كه در شیخیه تبریز و كرمان وجود دارد، موجب این انشعابهاست. علیمحمد شیرازی هم، بیشتر بهدنبال مطرح كردن خود است. 
به نظر می
رسد علیمحمد شیرازی در میان كسانی كه ادعای جانشینی سید كاظم را داشتند، از پایینترین درجه علمی برخوردار بود و از طرفی هم بزرگترین ادعا را مطرح میكرد. چگونه بود كه او از اقبال بیشتری در میان توده مردم برخوردار شد؟ 
علاوه بر اینكه در مورد میزان این اقبال بحث وجود دارد، كسانی كه پیرامون علیمحمد شیرازی جمع شدند بهخاطر اندیشههای او نبود، برای نمونه وقتی به زندگی و عقاید حجت زنجانی نگاه میكنیم (بهعنوان كسی كه قایله زنجان را بهوجود آورد كه خونریزیهای بزرگ دوره بابیه را در پی داشت)، درمییابیم اندیشههای حجت زنجانی با اندیشههای باب تفاوت بسیار عمیقی دارد. اما اتفاقی است كه افتاده، هنجاری است كه در جامعه شكسته شده، عدهای هم بهدنبال آن افتادهاند و بهدلایل شخصی یا مطامع سیاسی سعی كردهاند از این فرصت بهرهبرداری كنند. در غیر این صورت، اندیشه باب اندیشه قابل تأملی نیست حتی در مورد حسینعلی نوری، ما شواهد زیادی داریم كه او در زمان حیات باب از وی تبعیت نمیكند و فرامین باب را نادیده میگیرد. 
برخی از محققان همچون محمدرضا فشاهی معتقدند، جریان بابیه بیشتر یك حركت اجتماعی است كه دردل یك جامعه فئودالی شكل گرفته، نظر شما در این
باره چیست؟ 
نمیتوان منكر چنین زمینههایی شد. شرایط اقتصادی مملكت در آن زمان بسیار نا به هنجار بود و نظام فئودالی جان مردم را گرفته بود و آنها را آزار میداد. وقتی ما به یكسری عقاید باب نگاه كنیم، رگههایی از تفكرات اشتراكی و كمونیستی را در آن میبینیم، حالا یا این شعارها از ذهن خودش برآمده یا دیگران از زبان او به جامعه القا كردهاند. البته باب در نوشتههای خود اشاره روشنی به آنها ندارد، اما در شعارهایی كه از جانب او در سطح جامعه مطرح میشد، وجود داشت. علیمحمد شیرازی این نظریه را مطرح میكند تا چنین حكومتی را كه ناهنجاریهایی را برای مردم بهوجود آورده، خلع سلاح كند. طبیعی است مردمی كه ناراحتیهای اجتماعی و عمومی دارند، بهدنبال او راه بیفتند. این دیدگاه در بررسی جریان بابیه دیدگاه قابل اعتنایی است. هرچند كه فشاهی در بررسی خود خیلی این مسئله را پررنگ و اغراقآمیز جلوه میدهد. 
بعد از مرگ باب وقتی با
بیان به دو فرقه ازلی و بهایی تقسیم میشوند، بهاییان چگونه توانستند گوی سبقت را از ازلیان بربایند؛ در حالیكه جانشینان واقعی باب ازلیان بودند؟
این مسئله را باید در ویژگیهای خود بهاییت مورد توجه قرار داد. بهاییه با حكومتها و بهویژه استعمار روابط خاص و حسنهای دارد. حسینعلی بهاء و جانشینان او بهنوعی در ارتباط و تعامل با حكومتها و مخصوصا ابرقدرتها هستند. ازلیها هم البته بهسمت انگلیس گرایش پیدا كردند، ولی آن چیزی را كه انگلستان تعقیب میكرد با ازلیان بهدست نمیآورد. بنابراین پس از مدتی آنها تصمیم گرفتند ازلیان را رها كنند و تنها به بهاییت بپردازند. خود یحیی صبح ازل نیز روحیه منزوی و منفعلی داشت. پس از او نوع رهبری یحیی دولتآبادی در خاموش شدن جریان ازلی نقش قابل تأملی داشت. هرچند كه این روزها ازلیان دوباره اعلام موجودیت كردهاند و سایتهایی را در فضای مجازی اینترنت راه انداختهاند كه البته سایتهای ضعیفی است. 
تفاوت
ها بین ازلیها و بهاییها و بابیان اولیه چه بود؟ 
بهاییها و ازلیها درواقع هردوبابی هستند چراكه مقتدای آنها یكی است. برخلاف تصور برخی ازل هم واقعا همان مسیر باب را طی نكرد و جریان ازلیگری دچار یكسری تحولات شد كه منشأ تفاوتهایی در ازلیگری بود و آنچه باب مطرح كرد را میتوان مشاهده كرد. مثلا آنچه در كتاب «هشت بهشت» از زبان ازلیان مطرح میشود با آنچه باب طرح كرده، تفاوتهای آشكاری دارد. اما بهاییت از اساس آمد و مسئله دیگری را مطرح كرد؛ یكسری اندیشههای تند و افراطی و جنگطلبانه باب را بهطور كلی حذف و جای آن یك اومانیسم بهظاهر صلحطلب را جایگزین كرد. این اصالتی كه در بهاییت به انسان داده میشود، در بابیت وجود ندارد. بابیت اگرچه بهصورت انحرافی، سعی میكند خدامحور باشد، اما بهاییگری صرفا انسانمحور است و این تفاوت بسیار مهمی است. 
به نظر می
رسد حسینعلی نوری در نهایت ادعای خود را به حد خدایی میرساند؟ 
حسینعلی نوری چون تحصیلاتش عرفان صوفیانه است، با مشی و تفكر صوفیانهای وارد این جریان میشود. خواهر او در كتاب تنبیهالنائمین به این نكته اشاره دارد كه حسینعلی نوری بیشتر عمر خود را در خانقاهها و در كنار صوفیان گذرانده است. ایشان یك تفكر عرفانی التقاطی صوفیانه دارد. ادعای خدایی كردن و مسایل اینچنینی از طرف او چیز غریبی نیست. 
اما آن
چه كه او مطرح میكند با ادبیات كل عرفا، چه عرفای التقاطی و چه عرفای اسلامی تفاوت دارد و بیشتر شبیه «انا ربكم» فرعون است نه عبارات عرفا. 
در كتاب «مبین»، دیدگاه
هایی كه نشان از ادعای خدایی دارند از طرف او دیده میشود؛ در كتاب «اقدس» هم كه كتاب احكام اوست، در بحثی كه راجع به قبله و نماز میكند، به روشنی میتوان دید كه حسینعلی نوری (بهاء) بهشدت علاقه به پرستیده شدن و خدایی دارد. 
بهاییان پس از مهاجرت به فلسطین رابطه نزدیكی با یهودیان و جریان صهیونیسم پیدا كردند، این جریان از كجا شروع شد؟ 
ارتباط بین یهود و بهاییت از دوره حسینعلی نوری وجود داشته است، حتی از دوره
ای كه هنوز قصد ورود به فلسطین نداشته نیز در آثارش شواهدی دیده میشود. البته پس از تبعید بهاییان به فلسطین، مسئله شكل پررنگی به خودش میگیرد. حتی الواحی از او وجود دارد كه بشارت میدهد فرزندان اسماعیل برمیگردند به آن سرزمین و بشارت میدهد به كوه صهیون: روزی دوباره تو مجد خودت را پیدا خواهی كرد. در دوره عبدالبهاء كه صهیونیستها تصمیم خود را برای حضور و غصب زمینهای فلسطین گرفتهاند، و حتی چهل سال قبل از تشكیل دولت اسراییلی، بنزوی نخستین رییس دولت اسراییل، با عبدالبهاء در حیفا و عكا دیدار میكند و گفتوگوهایی دارند كه بعدا وقتی بنزوی رییسجمهور میشود، این مطلب را به استحضار شوقی افندی میرساند. 
در تاریخ بهاییت شاهد پیوستن اقلیت
ها و بهویژه یهودیان به بهاییت هستیم، چه عاملی باعث شد كه یهودیان تا این اندازه میل به گرویدن به بهاییت داشته باشند؟ 
بله، یهودیان در مقطعی گرایش زیادی به بهاییت دارند، بهویژه جریان یهود همدان كه جریان قدرتمندی هم هست و با آژانس جهانی یهود ارتباط نزدیكی داشته است. در واقع بسیاری از یهودیان این گروه كه به بهاییت میپیوندند از اعضای این جریان هستند. در تاریخ یهود ایران كه توسط دكتر حبیب لوی (كه یك صهیونیست معروف است) نوشته شده وقتی صحبت از یهودیانی كه به اسلام پیوستند میشود، با غضب فراوانی از آنها یاد میكند؛ اما در مورد یهودیان بهایی با لحن بسیار دوستانهای درباره آنها مینویسد كه گویی اینان هنوز یهودی هستند و تفاوتی با گذشته ندارند. در پیدایش بهاییت و بابیت یكی از اقوامی كه میتوان گفت بسیار نقش داشتند، یهودیها بودند؛ بهویژه یهودیانی كه در دولتها یا كنسولگریهای روسیه، انگلیس و عثمانی بودند در هدایت جریان بهایی و بابی نقشی قابل توجه دارند. حتی دلایلی وجود دارد كه میتوان گفت با مدیریت همین یهودیان بودكه جریان بهایی به اسراییل رسید. از طرفی جریان بهایی جریانی بود كه در راستای هدفهای اسلامستیزانه میتوانست مورد استفاده قرار گیرد. 
در پیوند با یهودیان و صهیونیسم، بهاییان چه اهدافی را دنبال می
كردند؟ 
بهاییان بیشتر برای بقا تلاش میكردند و كوشش داشتند كه به یك منبعی متصل شوند. انگلیس نظامیانی را كه در فلسطین بهعنوان حاكم انتخاب میكند عمدتا یهودی هستند. بنابراین بهاییان برای نزدیك شدن به قدرت، ناچار هستند به یهودیان نزدیك شوند و درواقع انگلستان هم از آنها بهعنوان ابزاری برای تثبیت یهودیان در فلسطین استفاده میكند. در واقع این یك رابطه و تعامل متقابل است كه در زمینه هایی در یك جهت قرار می گیرند. اگر به روابط شوقی افندی با رؤسای دولت نخستین اسراییل دقت كنید، كاملا روشن است كه اینها به یكدیگر امتیاز میدهند و امتیاز میگیرند. 
به
نظر میرسد هربار كه یكی از رهبران بابی یا بهایی در گذشته، دعوایی بر سر جانشینی او بهوجود آمده. این دعواها در فرقه بهایی از چه كیفیتی برخوردار بوده است؟ 
میرزا حسینعلی نوری پیش از مرگ خود برای این
كه آن اختلافهای جانشینی كه میان خودش و ازل وجود داشت تكرار نشود، در یكی از آثار خودش بهطور مشخص غصن اعظم یعنی عبدالبهاء را به غصن اكبر (میرزا محمدعلی) دیگر پسرش ارجحیت داده و به جانشینی برمیگزیند، اما با این حال این اختلاف میان آنها درمیگیرد و عبدالبهاء موفق میشود رقیب را كنار بزند. این اختلافها نیز مبنای عقیدتی ندارد، بلكه بیشتر اختلاف بر سر قدرت است كه همواره میان شاهزادگان جریان داشته، درواقع یك مزرعه پرباری است كه پدر برای آنها فراهم كرده و هریك میخواهند بیشترین نفع را از آن ببرند. عبدالبهاء شخصی است بلندپرواز كه قصد دارد دم و دستگاهی مثل پدر برای خود درست كند. میرزا محمدعلی اگرچه اعتنایی به برادر ناتنی خود ندارد و میكوشد كه او را بهعنوان اینكه سعی در آوردن دین جدیدی دارد، از میدان بهدر كند، اما برادرش با برگزیدن نام عبدالبهاء سعی میكند اندیشههای خود را از زمان پدر بیان كند و سرانجام هم موفق میشود. 
آیا عبدالبهاء دقیقا راه پدر را دنبال كرد و به بسط افكار و نظریات او پرداخت؟ دقیقا چه تغییراتی در بهاییت بعد از آن به
وجود آمد؟ 
بهلحاظ كلامی میان آنچه كه عبدالبهاء پس از پدر خود مطرح كرده، تفاوتهای روشنی را میتوان مشاهده كرد؛ هرچند كه عبدالبهاء آنها را از زبان پدر خود شرح و توضیح میدهد. برای مثال در باب اختیار همسر، میرزاحسینعلی نوری عقیدهاش این بود كه بهاییان تا دو زن میتوانند داشته باشند. اما عبدالبهاء میگوید، یك زن بیشتر نمیتوان گرفت چراكه مشروط به شرط محال است؛ در حالیكه ما در كلام میرزاحسینعلی شرط و شروطی را نمیبینیم. او در عین اینكه اختیار دو زن را جایز میداند، تنها اشاره دارد كه اختیار یك زن باعث آسایش و راحتی خانواده است. 
لقب «سر» كه عبدالبهاء از جانب انگلیسی
ها دریافت كرد، به پاس چه خدماتی بود كه برای آنها انجام داد؟ چون معمولا انگلیسیها بیدلیل كسی را به لقب سر مفتخر نمیكنند. 
در جریان حضور نیروهای انگلیسی در منطقه، آن
ها گرفتار قحطی و نبود آذوقه میشوند، از طرفی عبدالبهاء گندم بسیاری را در اختیار دارد؛ به همین خاطر آذوقه ارتش انگلیسی را در مدت حضورش در فلسطین تأمین میكند. این مسئله بهانهای میشود برای دادن لقب «سر» به او، اما درواقع لقب «سر» برای گندمها نیست. این ناشی از سابقه طولانی خدمات گوناگونی است كه عبدالبهاء و بهاییان برای استعمار انگلیس انجام دادهاند كه تبلور آن میشود همین گندمها. عبدالبهاء شخصیتی فرصتطلب دارد؛ او چندینبار به علت جاسوسیهایی كه كرده و درگیریهایی كه داشته، توسط دولت عثمانی دستگیر میشود اما هربار به شیوهای نجات پیدا میكند. 
آخرین رهبری كه بهاییان داشتند شوقی افندی بود. پس از مرگ او، به
طور مشخص كسی برای جانشینی وجود نداشت. با توجه به این شرایط، رهبری بهاییان از چه شكل و شیوهای برخوردار شد؟ 
بعد از مرگ شوقی افندی جریان بهایی دچار یك انشعاب جدید شد. مثل همیشه كه پس از مرگ هر یك از رهبران آنها انشعابی در این فرقه شاهد بودهایم. مرگ شوقی، خیلی مشكوك اتفاق افتاد و هیچگاه دقیقا معلوم نشد كه آیا او به قتل رسید یا خودش بهدلیل بیماری آنفلوآنزا درگذشت. 
بعد از مرگ او چون فاقد فرزند ذكور بود و طبق نص رهبران بهایی، كسی نمی
توانست جانشین وی شود، قاعدتا باید بساط این فرقه كه قرار بود بیستوچهار ولی امر داشته باشد، برچیده میشد. اما نگذاشتند چنین اتفاقی بیفتد. همسر شوقی، (روحیه ماكسول) هیئت ایادیان امرا... را بسیج كرد و توانست بخش عمده بهاییان را بهسمت خودش سوق دهد و رهبری بهاییان را بهطور غیررسمی به عهده بگیرد. سر مسین ریمی كه آمریكایی بود، خود را پس از شوقی ولی امر بهاییان میدانست و جریانی را هم رهبری كرد كه توسط اغلب بهاییان مردود شناخته شد، اما محافل كشورهایی مثل فرانسه، پاكستان و استرالیا با او همراه شدند و جریان ضعیفی تحت عنوان بهاییان ارتدوكس بهوجود آورد كه قرار است ولی امر آینده آنها نصرتا... بهرهمند از ایران باشد. بهاییان ارتدوكس ادعا میكنند جمعیتی نزدیك به 200هزار نفر هستند اما به گمان من تعداد آنها بسیار كمتر از این رقم است. 
اما جریان بهایی روحیه ماكسول پس از شش سال تلاش توانست در سال 1963 اولین بیت
العدل را تشكیل دهد. از آن زمان تا امروز هر پنج سال یكبار بیتالعدل تشكیل شده و آخرین بیتالعدل آنها سال 2008 بود. در طول این ده دوره، نهنفر نهنفر جریان بهایی را هدایت كردهاند كه همیشه در بیتالعدلها دو تا چهار نفر ایرانی بین اعضا وجود داشته است. 
بهاییان امروز چه شرایطی دارند؟ میزان پایگاه آن
ها در میان مردم دنیا چقدر است؟ 
بهاییان ادعا میكنند كه هفتمیلیون پیرو دارند. اما بهاییان همیشه در كار خود اغراق و غلو كردهاند. حتی اگر ما این رقم را بپذیریم از هر هزارنفر از مردم دنیا یك نفر بهایی است كه در مقایسه با دین اسلام كه هر پنج نفر در دنیا یك نفر مسلمان است، رقم ناچیزی بهحساب میآید. یعنی اینكه بهاییت برخلاف ادعای رهبران آن هنوز نتوانسته جایگاهی در دنیا پیدا كند. 
فكر می
كنید بهاییان امروز با تأكید بر چه محورهایی به امر تبلیع میپردازند؟ 
بهاییان امروز با روی آوردن به انسانمحوری و كارهای خیرخواهانه ظاهری، همچنین حمایت از محیط زیست و یكسری رفتارها كه سعی دارند در جهان بهصورت طرفداران صلح مطرح شوند، عمل میكنند كه البته توفیق چندانی هم بهدنبال نداشته و در واقع بیشتر سر و صدا به راه انداختهاند. 
به
لحاظ جمعیتی بهاییان بیشتر در كدام كشورها حضور دارند؟ 
عمده جمعیت بهاییان دنیا در آمریكا هستند، البته قبل از انقلاب بیشتر جمعیت آنها در ایران بود، اما پس از انقلاب، آمریكا بیشترین جمعیت را با یكمیلیون نفر برخوردار است. البته این آماری است كه خود آنها ادعا میكنند و ما سند خاصی نداریم كه بتواند آن را ثابت كند. بعد از آمریكا ایران بیشترین جمعیت را دارد كه با یك ادعای دویستهزار نفری همراه است. اما با توجه به سفرهای بنده به مناطق مختلف بهایینشین و تحقیقات میدانی كه انجام دادهام، به این نتیجه رسیدهام كه جمعیت بهاییان ایران را بیشتر از هشتاد تا صدهزار نفر میتوان تخمین زد كه بیشترین آنها در كرج زندگی میكنند. 
این جمعیت پراكنده به
لحاظ ساختار روحانی چگونه اداره میشود؟ میدانیم بهاییان اغلب مسایل حقوقی، اجتماعی و... را در داخل خودشان حل و فصل میكنند. 
بهاییان ساختار روحانی خاصی ندارند و فرد روحانی و یا حوزه علمیه و نظایر آن ندارند. یك بیت
العدل سراسری وجود دارد كه در سطح مناطق مختلف به آحاد بهایی تقسیم میشود كه هركدامشان بهنوعی مبلغ هستند. بهاییان ساختار خود را بهطوری تبیین كردهاند كه هر فرد بهایی، بخشی از جامعه بهایی را در اختیار خود دارد. جامعه بهایی كه در شهرهای مختلف وجود دارد، هركدام یك لجنه و هیئتهای مختلفی دارد كه وظایف میان آنها تقسیم شده است. از كفن و دفن اموات تا كمیتههای آموزش جوانان، جشنها و... در حقیقت آحاد بهایی هستند كه در جامعه بهایی ایفای نقش میكنند كه این به خودی خود باعث شده كه این افراد آنقدر درگیر وظایف مختلف بشوند كه فرصت فكر كردن از آنها گرفته می شود. آنگونه كه بسیاری از آنها تنها به انجام وظیفه فكر میكنند تا اینكه اصلا خود وظیفه چه هست. 
به
عنوان آخرین پرسش از میان دولتهای امروز فكر میكنید كدامیك بیشترین حمایت را از بهاییان صورت میدهد؟ 
امروز این آمریكاست كه پا جای محافل استعماری گذاشته و با ایجاد یك چتر حمایتی بهاییان بیشترین كمك را به آن
ها صورت میدهد .

گفت
وگوی ماهنامه پنجره با علیرضا روزبهانی ، مدرس و پژوهشگر حوزه ادیان و فرقه شناسی

 

 

 

خواندن 1080 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی