ازماست که برماست
همیشه واکنش آدم ها در مقابله با دنیای واقعی تلاش برای تغییر آن یا پذیرش و تسلیم به آن نیست؛ واکنش بعضی از آدمها بعد از شناخت واقعیت خلق زمان و مکان دیگری به شیوه ای انتزاعی است تا در این زمان ومکان خودساخته زندگی کنندو نیز شایان ذکر است که" واقعیت هم یک بارمصرف می شود؛ یعنی بعد از تجربه اش سیستم شناختی واقعیت ناخوشایند را پس می زند و آگاهانه به آن فکر نمی کند و به این شیوه در برابر واقعیتی که دوست ندارد مقاومت می کند اما مقاومتی از جنس انفعال و تخدیر یا به عبارتی نوعی بی اعتنایی تلقی می شود.
دگراندیشان بهایی هموطن ما نیز چنین وضعیتی دارند؛ همواره به برخوردهای قانونی در قبال جرم ها و بزه های خود متعرض بوده و ادعا می کنند تنها به خاطر عقیده و باورشان به زندان گرفتار میشوند و بهایی بودن در این مملکت جرم به حساب می آید و به خاطر بهایی بودن اجازه ورود به دانشگاه را ندارند. بر همین اساس خانم پدیده ثابتی سخنگوی جامعه بهاییان در نقد سخنان آیت الله لاریجانی رئیس قوه قضائیه ایران که مجازات زندان بهاییان و ممانعت از شرکت در دانشگاه این بزرگواران فقط به فقط به خاطر عقایدشان نبوده و نیست نظر مخالفی داشته و ادعا نموده تمام بهاییانی که در زندان به سر میبرند تنها به خاطر پایبندی به افکار این مسلک گرفتار شده اند.
نوشتار حاضر در پی آن است تا صحت و سقم ادعا دگراندیشان بهایی را بررسی نموده و مشخص نماید که آیا واقعا صدور احکامی نظیر حبس و یا ممانعت از حضور در دانشگاه برای بهاییان به خاطر باورمندی به تفکرات خاص این مسلک است؟
ادعایی بی سند:
بهاییان ادعا می کنند در کل ایران حدود 170 نفر زندانی دارند و اگر فرض شود که همین ادعای بی سند مطابق با واقعیت باشد، آن گاه کافیست این عدد در کنار تعداد آمار بهاییان ایران قرار گیرد. باز هم به استناد آمار ارائه شده از سوی همین حزب سیاسی، در مجموع چیزی بیش از سیصد هزار نفر را ادعا نشده است. با تقسیم تعداد زندانیانی بر تعداد کل جامعه ی آماری بهاییان ایران، تا سه رقم بعد از اعشار چیزی جز عدد صفر دیده نمیشود. همین حساب سرانگشتی آن هم بر اساس آماری که از سوی آنان ارائه شده نشان میدهد که اگر بهاییت جرم بود می بایست هم اکنون سیصد هزار بهایی در زندان باشند نه یکصد و هفتاد نفر! شایان ذکر است که آمار زندانیان نیز از منابع بهایی استخراج شده و سندیتی ندارد و ممکن است تعداد زندانیان بهایی بسیار کمتر از این باشد
پس وحدت عالم انسانی چه می شود؟ :
بهاییان که مدعی وحدت عالم انسانی اند ودر این ضمینه بس فریادها زدند که:{چه فرقی می کند که بگوییم این موسوی است واو عیسوی است واین محمدی است او بودایی این ها به ما دخلی ندارد. خداوند همه را خلق کرده وتکلیف ماست که به کل مهربان باشیم واما مسائل عقاید راجع به خداست واو در روز قیامت مکافات ومجازات دهد. خداوند مار ا محتسب آنان قرار نداده است} تقریبا هیچ پایبندی و تقیدی به شعارهای تبلیغاتی خود نداشته و به هیچ وجه چنین رفتاری از این بزرگواران مشاهده نمی گردد.
شاهد بر بیانات من این که در کل این کره ی خاکی فقط کافی است ظلمی اندک به بهاییان روی آورد به مدت زمانی کوتاه بیت العدل بیانیه ای در این خصوص منتشر می سازد ولی در مسائل دیگر که ظلمی به یک غیر بهایی روی می دهد دریغ از صدور اندک ابراز همدردی که مرحم قلب داغدیده ی کسانی باشد که مورد ظلم واقع شده اند.
برای مثال"" آمریکا بیشترین میزان شمار زندانیان در دنیا را به خود اختصاص داده است که گفته میشود یکی از دلایل آن مجازاتهای سنگین و حبسهای طولانی مدت است. بر اساس آمارها تا پایان سال 2011، بیش از دو میلیون نفر در زندانهای بزرگسالان و مراکز حبس نوجوانان در این کشور زندانی بودند.
تقریبا در تمام حوزههای قضایی آمریکا شمار قابل توجهی زندانی زیر 18 سال در دادگاههای بزرگسالان محاکمه و به حبسهای طولانی مدت در زندانهای بزرگسالان محکوم میشوند
و صدها نمونه دیگر از موارد نقض حقوق انسانی را میتوان سراغ گرفت که بهاییت جز سکوت، واکنش دیگری نداشته است. و شاید این همان باشد که جناب عبد البها می گوید:زخم ستمکاران را مرهم نهید ودرد ظالمان رادرمان شوید و...
البته برآنان حرجی نیست زیرا خود جناب بها الله خلاف سخن خود مطلبی را مبتنی بر حرام زاده بودن غیر بهاییان بیان نموده اند که هر خواننده ای را متعجب می سازد که این چه دیدگاهی است که درجایی عیسوی وموسوی ومحمدی وبودایی تفاوتی ندارد ولی در کتابی دیگر پیروان این ادیان را حرام زاده می خواند که این هر منصفی را به این مطلب سوق می دهد که این ادعایی بیش نیست آن هم ادعایی برای جذب مشتری ونیز مسئله ی سکوت بهاییان در مقابل ظلم ها ی در حال وقوع در حال جهان که ابرقدرتها در حق ملت های ستمدیده روا داشته خود مبتنی بر مسئله ی ذکر شده است وخود به خود ذهن هر دگر اندیشی را به مطالب بیان شده سوق می دهد وبه آن دامن می زند.
اعتماد مچاله شده!!! :
شایان ذکر است:سخنگوی جامعه جهانی بهایی در پاسخ به سوالی در زمینه ی همکاری تشکیلات بهاییت با مخالفان حکومت ایران، به صراحت تمامی بهاییان جهان از جمله هموطنان ایرانی بهایی مان را در آرایش جنگی علیه حکومت قرار داده این چنین بیان میدارد: ما از هر ارتباط نظام مند استقبال می کنیم وخودمان هم تلاش کرده ایم در این ضمینه پیش گام باشیم
دفاع و آمادگی در مقابل دشمنی که آشکارا علم جنگ برافراشته از بدیهیات و مستقلات عقلی است و هر عقل سلیمی حکم به دفاع در مقابل دشمن می نماید. حال چگونه میتوان به آحاد جامعه بهایی اجازه ورود به دانشگاه داد در حالی که از سوی سخنگوی جامعه جهانی بهایی موظف به برقرار ارتباط و ساماندهی پروژه های براندازی حکومت شده اند!؟ با وجود چنین دیدگاه روشنی در تقابل با حاکمیت ایران، چگونه انتظار دارند به آنان اجازه ی ورود به دانشگاه داده شود!؟ آیا شما به دشمن حربی و آماده به جنگ خود اجازه تحصیل در دانشگاه می دهید تا در محیطی که قرار است تصمیم سازان و مدیران این مملکت در آن رشد کنند، فعالیت نمایند!؟ اعتماد مانند کاغذ است که وقتی مچاله شد دیگر نمی توان به حالت اولیه اش بازگرداندش واین کاغذ اعتماد ایران است که در دست جناب فرهاد ثابتان که مطلوبشان است که با مخالفان حکومت رابطه ی نظام مند داشته باشند مچاله گردیده است..
اما به لحاظ اعتقادی، مومنان به عقاید بهایی چه رفتاری بایستی در قبال حکومت داشته باشند؟ آیا در این باره دستوری وارد شده است یا خیر؟ جناب عبدالبهاء در گنجینه ی حدود و احکام صفحه ی 463 به صراحت تکلیف بهاییان را در قبال حاکمیت مشخص نموده است:""باري به نص قاطع جمال مبارك روحي لاحبائه الفداء ابداً بدون اذن و اجازه حكومت جزئي و كلي نبايد حركتي كرد و هر كس بدون حكومت ادني حركتي نمايد مخالفت به امر مبارك كرده است و هيچ عذري از او مقبول نيست امر قطعي الهي اين است كه بايد اطاعت حكومت نمود و اين هيچ تأويل برنميدارد و تفسير نميخواهد. برخی از چنین مخالفتهایی در مقالات مستقلی در همین بخش ارائه گردیده که این مختصر مجال پرداختن بدانها را ندارد.
پس اگر باور و ایمانی به عقاید و تفکرات بهاییت در میان مدعیان این مسلک وجود داشته باشد، باید امتثال امر نموده و کوچک ترین حرکتی بدون اجازه حکومت انجام ندهند!؟ این در حالی است که مومن ترین بهاییان هم وطن ما یعنی اعضای محفل ملی به صورت غیرقانونی اقدام به تاسیس دانشگاه زیرزمینی نموده و در مستندی به نام شمعی روشن کن به صراحت اعلام میدارند که همچنان به این اقدام غیرقانونی خود ادامه می دهند! کجاست آن ایمان به مبانی فکری!؟ تمرد از دستوری با چنین تاکیدی آن هم در میان مومنی ترین افراد جامعه بهایی میتواند هم نشانی از بی نشان شدن ایمان به عقاید داشته باشد و هم ماهیت سیاسی حزب مذکور را بیش از پیش روشن نماید.
در پایان از آن جا که خوش تر آن است که سر دلبران گفته آید در حدیث دیگران، لذا حسن ختام نوشتار حاضر، قسمتی از نامه تاریخی دنیس مک ایون، محقق، پژوهشگر و مستشرق بریتانیایی که در سال 1979 میلادی به رشته تحریر در آورده، قرار داده می شود:( حقیقت آن است که جنبش بهایی یکی از سیاسی ترین گروه های موجود است زیرا تعالیمی هم چون پایان دادن به حکومت های ملی و پول واحد جهانی وحکومت جهانی وزبان واحد وتساوی جنسیتی ونیز ادغام نژاد ها وبر انداختن نظام های حقوقی-مذهبی غیر بهایی و از این قبیل آرمان ها که از مباحث داغ سیاسی می باشد آیا ما درصدد جرح وتعدیل مثله کردن مفاهیم و تعالیم بهایی هستیم صرفا بدان جهت است که با مواضع ودیدگاه های سیاسی این ویا آن کشور خاص مغایرت دارد همچنین به یاد داشته باشیم که فعالیت غیر سیاسی تعلیم وتدریس بهاییت خود آشکارا یک اقدام سیاسی می باشد.علی الخصوص در چارچوب دموکراسی برای هیچ کس قابل پذیرش نیست که بگوییم ما یک جامعه ی غیر سیاسی هستیم ولی برنامه ی ما این است که یک سری دولت ها وحکومت های بهایی بیاوریم ودر نهایت یک دنیای سراسر بهایی بر پا سازیم چیزی که به هیچ رو کمتر از ایده ی مارکسیست ها نیست.وهمان طور که دول وملت ها اگر کشورشان به دام مارکسیسم ها بیفتد خوشحال وخندان نمی شوند بهاییت نیز برای نظام های سیاسی مستقر وکشور ها یک تهدید به حساب می آید.)
با تشکر از عرفان تمجید عزیز تهیه کننده مقاله