×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 667

فرقه های نوظهور و رهبران -2 ( قسمت پایانی )

یکشنبه, 17 آبان 1394 23:36 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

فرقه های نوظهور و رهبران -2 ( قسمت پایانی )

بهائیت در ایران : در قسمت اول از مجموع 20 تیتر جمعبندی فصل اول و دوم کتاب فرقه های نوظهور و رهبران به 9 مورد آن آورده شد در این قسمت باقیمانده موارد به اطلاع کاربران محترم می رسد .

0000

دهم) زبان فرقه

فرقه، زبان مخصوص به خود را دارد. رهبر فرقه براي بسياري از موضوعات، واژگان جديد اختراع مي­كند و معاني برخي از كلمات را نيز تغيير مي­دهد، آنها را دوباره تعريف مي­كند و تعريف متفاوتي از آنها ارائه مي­دهد. اعضاي فرقه در ابتداي ورود به فرقه، بايد با اين زبان آشنا شوند تا بتوانند تعاليم رهبر گروه را درك كنند. زبان جديد، اين اثر را دارد كه اعضاي جديد را از دنياي قبلي و دايره دوستان قديمي جدا مي­سازد. عضو جديد به مرور، به اين نتيجه مي­رسد كه فقط اعضاي فرقه مي­توانند او را درك كنند و اين احساس تا زماني كه عضو فرقه است، با او همراه خواهد بود.

يازدهم) تلقين فكري

تلقين فكري بر اعضا، يكي از شرايط شست و شوي مغزي و كنترل ذهني رهبر فرقه است. براي انجام تلقين فكري از سوي رهبران فرقه­ها، راههاي زيادي در نظر گرفته شده است:

  • برپايي جلسات مطالعه متون مقدس فرقه؛
  • ايراد سخنراني توسط رهبر و حضور الزامي اعضا؛
  • مطالعه دست نوشته­ها و تقريرات رهبر فرقه؛
  • گوش دادن به نوارهاي صوتي؛
  • ديدن فيلم­هاي سخنراني فرقه؛

دوازدهم) عدم ترفيع در فرقه

براساس عقايد فرقه­ها، دانش رهبر بسيار گسترده است وكسي، توانايي برابري با او را در عقل و دانش ندارد و چون تنها منبع دانش فراوان، دريافت پيام و آموزش­ها در فرقه، رهبر است؛ بنابراين، هيچ كس تاكنون آموزش­هاي خود را كامل نكرده و فارغ­التحصيل نشده است.

سيزدهم) شبيه شدن

اعضاي فرقه، همانند رهبر يا ساير اعضاي قديمي­تر فرقه هستند كه بايد با هويت جديد خود كنار بيايند؛ يعني اعضاي فرقه در نهايت، عمل، گفتار و تفكرشان كپي رهبر فرقه مي­شود.

اما بدترين جنبه همانند شدن، اين است كه ذهن اعضاء، همانند لباس و موهاي شان شبيه انديشه رهبر شود. اعضا، فقط از لحاظ ظاهري شباهت به رهبر پيدا نمي­كنند، آنها طرز صحبت كردن و تفكرشان نيز مشابه رهبر مي­شود، فرقه­ها به سادگي هويت اعضا را مي­ربايند.

چهاردهم) بهره كشي جنسي در فرقه

يكي از شايع­ترين موضوعات در فرقه­ها، سوء استفاده­هاي جنسي است كه در برخي از فرقه­ها، به عنوان يكي از اهداف رهبر از تأسيس فرقه مطرح است. ناپاكي­هاي سكسي در ميان برخي از رهبران فرقه­ها، امري متداول است. چند همسري، همسران معنوي، ازدواجهاي غير شرعي (زناي محصنه) گناهان جنسي و فحشا در فرقه­ها، موضوعاتي تأييد شده است.

در اغلب گروه­هاي فرقه­اي، هر عضو زن يك رابطه خاص با رهبر گروه دارد و البته اين نوع ارتباط خاص، بايد براي هميشه تمام اعضاي ديگر گروه محرمانه باقي بماند تا اعضاي ديگر متوجه نشوند كه تمام زنان گروه، چنين رابطه خاصي با رهبر دارند. اين موضوع، حذف هويت فردي زن و سوء استفاده از نيروي جنسي او را در پي دارد.

هدف برخي جنبش­هاي ايجاد شده، منحصرا جذب جنس مخالف است. در برخي فرقه­ها، آزادي جنسي، كاملا ترويج مي­شود و هر كس، مي­تواند از شخص جديدي كه دعوت مي­شود، استفاده كند.

برخي زنان عضو سابق فرقه­ها، اين گونه گفته­اند كه آنها به اين خاطر به گروه جذب شدند كه گروه و رهبران آن را همانند معلماني مي­ديدند كه مي­توانستند به آنها كمك كنند تا زندگي خود را تغيير دهند و به هنگام پيوستن به گروه­ها، نمي­­دانستند كه احتمال دارد اين چنين رفتاري با آنها؛ يعني بهره­كشي جنسي وجود داشته باشد.

زناني كه به سمت فرقه­ها كشيده مي­شوند، تمايل دارند به رهبر نزديك شوند تا به اين طريق، از قدرت بيشتري بهره ببرند. رهبر فرقه، با اطلاع از اين تمايل از احساسات آنها سوء استفاده نموده و از آنها بهره­كشي جنسي مي­نمايد.

فلسفه كنترل اعضا- حتي در امور جنسي رهبر و گروهش، به زندگي اعضا سرك مي­كشند و بيشتر اوقات، سعي مي­كنند به طور كامل زندگي اعضا را بدست بگيرند و همه چيز را به آنها ديكته كنند.

اين فرقه­ها، مي­خواهند مالك تمام زمان و زندگي اعضا خود باشند؛ به همين خاطر، هيچ گاه اعضا نمي­توانند براي خود زندگي كنند. در حقيقت، فرقه با القا اين تفكر كه شما نمي­توانيد براي زندگي شخصي، آينده و خوشبختي خود برنامه ريزي كنيد؛ پس، با سپردن زندگي و روح و جان تان به فرقه اجازه مي­دهيد تا فرقه در خصوصي­ترين موضوعات زندگي شما نظارت و كنترل داشته باشد. نتايج كنترل براي فرقه، حصول اطمينان از اين مطلب است كه اعضا به كسي غير رهبر و فرقه دلبسته نشده­اند و قصد ترك يا خيانت به فرقه را ندارند. آگاهي يافتن از نقاط ضعف اعضا در زندگي شخصي آنها و بهره برداري از اين نقاط ضعف جهت سوء استفاده نمودن بيشتر از اعضا و تقويت حس عدم اعتماد به نفس در آنها، از سياستهاي فرقه محسوب مي­شود؛ يعني به اعضا اين گونه القا مي­شود كه به تنهايي و بدون نظارت رهبر، نمي­توانند زندگي سعادتمندي داشته باشند. و با اين رويكرد اعضا، هميشه وابسته به فرقه و رهبر مي­مانند؛ بدين جهت، براي كوچك­ترين اتفاقات زندگي خود، از رهبر كسب تكليف مي­كنند و با اجازه او كاري انجام مي­دهند.

پانزدهم) ويژگي­هاي شخصيتي رهبر

رهبران فرقه­ها، معمولا افرادي فريب دهنده، پرجاذبه و داراي سطح هوش بالاتر از متوسط مي­باشند. بسياري از رهبران فرقه­اي، از اختلالات شخصيتي چندگانه رنج مي­برند. اين افراد از احترام گذاشتن اعضا و بودن آنها در كنارشان لذت مي­برند؛ اما شخصيت آنها مي­تواند در يك لحظه به طور چشمگيري تغيير كند. رهبران فرقه، افرادي آشفته و معمولا، قربانياني هستند كه به افراد آزار دهنده تبديل شده­اند. آنها در تاريخچه زندگي­شان در ساير فرقه­هاي مذهبی، سياسي و اجتماعي عضو بوده­اند و يا از پيامدهاي آسيب­هاي دوران كودكي رنج برده­اند.

فرقه براي رهبران، موقعيتي براي كسب قدرت، اعتماد به نفس و شهرت است و اين، واقعيتي است كه رهبران فرقه نمي­توانند چنين چيزهايي را در دنياي واقعي بدست آورند و بايد در محيط فرقه­اي زندگي كنند تا به آرزوها و شهوات خود دست پيدا كنند. پيشينه آنها، نشان دهنده مشكلات اجتماعي و از شاخه­اي به شاخه ديگر پريدن از فرقه­اي به فرقه­اي ديگر رفتن، عوض كردن مرتب شغل و ازدواج­هاي ناموفق است.

رهبران فرقه، افرادي وسواسي، متعصب و بهره كش هستند. آنها به دستكاري ذهن اعضاي آسيب پذير مي­پردازند و از آنها بهره كشي مالي يا جنسي مي­نمايند.

برخي از محققانِ ضد فرقه، هشدار مي­دهند كه رهبران فرقه، آن قدر باهوش هستند كه مي­توانند به طور آني، هر كسي را تحت تأثير خود قرار دهند و آنها را به فرقه جذب كنند.

شانزدهم) رهبر، حاكمي بي­نظارت

رهبران فرقه­ها، به هيچ كس پاسخگو نيستند و به هيچ يك از اعضا اجازه انتخاب حقيقي را نمي­دهند. در گروه آنها، مشاوران اجرايي و يا مديراني وجود ندارند كه بتوانند بر سخنان رهبر اِعمال نظر كنند و يا اگر رهبر در انجام وظايفش دچار خطا شد، براي وي جايگزيني تعيين كنند.

هفدهم) رهبر، منشأ حقيقت

فرقه و رهبران آن، منبع حقيقت، عقل و دانش هستند. دانش رهبران فرقه­ها، غالبا بدون منبع مادّي است؛ يعني رهبران فرقه­ها، هيچ­گاه براي دانش خود، منبعي را معرفي نمي­كنند؛ بلكه آن را از طريق الهامات غيبي به دست آورده­اند يا استاد يا اساتيدي افسانه­اي را داشته­اند كه رد و نامي از آنها نيست. فرقه­ها از روشي بسيار ساده­تر، اما پرتأثير، به نام «جوشش درون» استفاده مي­نمايند و آن را منبع اصلي گفته­هاي خود ذكر مي­كنند.

هجدهم) رقابت ميان اعضا

اعضا، براي جلب توجه رهبر، با يكديگر رقابت مي­كنند و همچنين، براي بدست آوردن جايگاه بهتر در گروه تلاش مي­نمايند. هر كس، دوست دارد عضوي از دايره دروني گروه شود. رهبر از اين فضا- كه اعضا عليه يكديگر كار كنند- استفاده مي­كند تا كنترل خود بر فرقه را حفظ كند.

نوزدهم) منابع سرّي رهبر

فرقه، آموزش مي­دهد كه اعضا بايد به تفكر يا دعا بپردازند تا اطلاعات، آموزشها و پيامهاي رهبر را دريافت كنند و ادعا مي­كنند كه فقط، رهبر مي­تواند باعث شود شما واقعيت برتر را درك كنيد. او، بهتر مي­تواند با ماوراء ارتباط برقرار كند؛ چون ادراكات خود را پاك و خالص كرده است و شما، اين كار را انجام نداده­ايد، بنابراين، هرگاه رهبر فرقه، پيامهايي دريافت كند كه با پيام دريافتي شما تفاوت داشته باشد، اين رهبر است كه درست مي­گويد و شما هميشه دراشتباه هستيد.

شما به علت ناكافي بودن مراقبه يا خلوص و پاكي­تان، هرگز نمي­توانيد با يك فرشته يا يك روح قدسي ارتباط برقرار كنيد و طبيعتا، دسترسي به يك ديدگاه صحيح براي شما غير ممكن خواهد بود. با اين روش اطلاعات ارائه شده يك سيستم بسته ايجاد مي­كند كه به طور كلي تمام كمبودها به نفس ارجاع داده مي­شود و تمام انتقادها خنثي خواهند شد.

بيستم) بزرگ­نمايي و ادعاهاي اغراق آميز

فرقه­ها، به خاطر ماهيت سودجويانه خود، نمي­توانند مانند گروه­هايي كه در سطح اجتماع بدون انگيزه­هاي سودجويي و فريب فعاليت مي­كنند باشند؛ از اين رو، فرقه­ها براي اينكه بتوانند به اهداف مورد نظر خود دست يابند، بايد راه­هايي براي جذب و حفظ اعضاي فرقه انتخاب كنند كه به نوعي در ذهن مخاطبانش برتري فرقه را نسبت به ساير سيستم­هاي موجود القا نمايد؛ اما دانش يا روشي كه فرقه عرضه مي­كند، به صورت عادي نمي­تواند القاي چنين برتري را در ذهن مخاطبان خود انجام دهد. در چنين موقعيتي است كه فرقه­ها دست به اغراق و بزرگ­نمايي مي­زنند؛ به اين صورت كه دانش رهبر فرقه را، دانشي آسماني يا دانشي برتر و بي­رقيب در ميان دانش­هاي موجود معرفي مي­كنند.

4) رهبر فرقه و خانواده

الف) نقش رهبر فرقه در تخريب بنيان خانواده

رهبران فرقه­ها، به دو دليل مهم، تمايل دارند كه نقش والدين را كم­رنگ نموده و خود را در جايگاه آنها قرار دهند.

  • وجود وابستگي­هاي خانوادگي را تهديدي براي پيوستگي گروه مي­دانند.
  • توجهي كه معمولا والدين به فرزندانشان دارند، باعث كاهش توجه آنها به رهبر مي­شود و اين مسئله، اهداف رهبر را تحت­الشعاع قرار مي­دهد.

ب)حذف نقش والدين توسط رهبر فرقه

رهبران، تكنيك­هاي پس رفتي متعدد بر اعضا اعمال مي­كنند كه مانع از توانايي آنها در ارزيابي منتقدانه وضعيت­شان مي­شود. اين تكنيك­ها شامل موارد زير است:

1)اتخاذ نام والدين توسط رهبران( پدران و مادران روحاني)؛

2)تن در دادن اعضا به هر نمايش فيزيكي يا اجتماعي در حضور رهبر؛

3)اجازه گرفتن اعضا از رهبر براي هر كار فردي يا خانوادگي؛

4) وابستگي اقتصادي اعضا به رهبر با واگذاري سرمايه­هاي مالي خود به رهبر؛

شيوه ديگري كه رهبر براي حذف روابط خانوادگي اتخاذ مي­كند، تصميم­گيري­هاي او راجع به بارداري و سقط جنين، به جاي زن ومرد است.

ج)تسلط بر فرزندان با تحقير والدين

در برخي فرقه­ها، اعضا معمولا با تجربه­هايي؛ از قبيل: تحقير در مقابل ساير خانواده­ها و خانواده خودشان، مواجه مي­شوند. كودكان با ديدن تحقير شدن والدينشان، احترام كمتري براي آنها قايل مي­شوند و نگاهشان نسبت به والدين، تغيير مي­كند. در نتيجه، بايد در جاي ديگر به دنيال فردي باشند كه وي را تحسين كنند و از وي تقليد نمايند واين فرد را براي خود يك الگو قرار دهند به زبان روان­شناسان، در چنين وضعيتي، والدين ديگر نمي­توانند نقش خود را به عنوان يك فرد ايده­آل ايفا نمايند.

رهبران فرقه اين جاي خالي را پر مي­كنند؛ چون ادعا مي­كنند، قادر مطلق هستند و حقيقت به طور كامل درآنها گنجانده شده است. بنابراين، كودكان از همان ابتداي زندگي ياد مي­گيرند؛ هدف زندگي اين است كه در خدمت رهبران باشند و از آنها تقليد كنند.

در چنين شرايطي كه والدين آسيب رواني ديده­اند و احساس كوچك بودن و ناتواني از تفكر مستقل دارند- احساس مي­كنند نمي­توانند از خود و فرزندانشان مراقبت كنند؛ بنابراين، نقش خود را به رهبر فرقه واگذار مي­كنند. واگذاري اين مسئوليت به رهبران فرقه، مي­تواند پيامدهاي ترسناكي براي كودكان داشته باشد. رهبران فرقه، تفكرات خاصي راجع به تربيت كودكان، تنبيه، آموزش و سكس دارند.

بسياري از گروه­ها، مانع ايجاد رابطه بين والدين با فرزندان مي­شوند. براي اين كار، آنها كودكان را از لحاظ جغرافيايي از والدين دور مي­كنند.

 

خواندن 724 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی