تهران (واقعه ترور ناصرالدين شاه قاجار)
اين واقعه را شايد از حيث سياسي بتوان با اهميتترين واقعه تاريخ بابيت و بهائيت ارزيابي کرد. پس از اعدام سيد عليمحمد باب که توسط اميرکبير و به مقصود ختم ماجراي بابيه صورت گرفت، گروهي از بابيان به رهبري شيخ علي ترشيزي بر آن شدند تا ناصرالدين شاه و اميرکبير و امام جمعه تهران را به قتل رسانند، اما ناکارآمدي نقشه طراحي شده، موجب دستگيري 38تن از سران بابيان و براه افتادن موجي از بابي کشي در کشور شد.
امان الله شفا مبلغ سابق بهائي معتقد است که حادثه ترور شاه با برنامه ريزي و دستور شخص بهاءالله (میرزا حسینعلی نوری) بوده است و صدها نفر، قرباني جاه طلبي و نقشه شوم او شدهاند و اگر چنين نبود چرا بهاء مضطرب شده و خود را به سفارت روس ميانداخته.[1]
البته ذکر این مطلب ضروری است که در پی ترور شاه و مخصوصا امیرکبیر، بیشترین نفع را دولتهایی میبردند که در ایران به هر طریق ممکن سرمایههای مختلف این مملکت را به یغما میبردند؛ لذا دست داشتن بیگانگان در این ترورها را که در پي منافعي براي دول متبوع خود بوده است نمیتوان نادیده انگاشت.
ترور شهيد ثالث
در جوامع مذهبی و سنتی، طبقه و قشر روحانی از جایگاه خاصی برخوردار میباشند، لذا علمای شیعه بخصوص از آغاز غیبت کبری تاکنون، نقش شایان توجهی در گسترش مذهب حقه شیعه ایفا کردهاند و از نفوذ و اقتدار خود، نهایت استفاده را برای خدمت به اسلام و مسلمین نمودهاند.
با روی کار آمدن پادشاهان صفوی که برای اولین بار در کل ایران، مذهب تشیع بعنوان مذهب رسمی اعلام گردید، بطور طبیعی و قهری، میدان فعالیت برای علمای شیعه آمادهتر شد.در دوران سلسله قاجاریه نیز، نقش روحانیت و موضعگیریهای آنها در مسائل مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، بسیار حائز اهمیت و قابل توجه و تأمل میباشد.آیت الله شیخ محمدتقی برغانی از جمله عالمان این دوره است. وی نقش بسیار زیادی در هدایت و ارشاد مردم و مبارزه با افکار انحرافی شیخیه و بابیه ایفاء کرده و سرانجام در این راه به شهادت رسیده است.
بیتردید قتل مرحوم ملا محمدتقي برغاني توسط بابیان صورت گرفته و توطئه آن را قرةالعين (از یاران خاص باب و جزء حروف حی) طراحی کرده بود. محمدمصطفي بغدادي بهائی، از همراهان قرة العین در آخرین سفر وي به قزوین، درباره این جنایت می گويد: قره العين به اين عبد (که در آن وقت کودکي دهساله بودم) فرمودند که به آنها (بابيان همراه با قرةالعين)بگويم:جميع از قزوين خارج شويد زيرا اتفاق عظيمي در قزوين روي خواهد داد که از حدوث آن واقعه قزوين به لرزه خواهد افتاد و خون شما ريخته خواهد شد، در حاليکه خداوند براي شما کارهاي مهمي مقدر فرموده مخصوصا براي تو و پدرت شيخ محمد.من به منزل مراجعت کرده امر صريح و مبرم ايشان را به اطلاع همه رسانيدم.
گفتند مراجعت کن و عرض کن که چرا شيخ صالح کريمي و ملا ابراهيم محلاتي با ما از قزوين خارج نميشوند. اين عبد مراجعت کرده و عرائض آنها را به عرض حضرت طاهره رساندم. فرمودند برگرد و به آنها بگو:زمان شهادت شيخ صالح کريمي و ملا ابراهيم فاضل محلاتي در رسيده است و .....بعد از پانزده روز قضيه قتل حاج ملاتقي بزرگ علماي قزوين پيش آمد؛ زيرا هر روز منبر ميرفت و به جنابان شيخ احمد احسائي و سيد کاظم رشتي که مبشرين به ظهور حضرت اعلي بودند لعن ميکرد و همچنين حضرت اعلي را سب ولعن مينمود و مردم را به دشمني و عداوت با مؤمنين تحريک ميکرد و اغوا مينمود؛ تا اينکه خداوند کسي را مسلط فرمود تا از او انتقام بگيرد. دشمنان ظالم اين تهمت را به شيخ صالح کريمي و ملاابراهيم محلاتي نسبت دادند و ملا ابراهيم را شهيد و ملاصالح را به طهران فرستادند، در صورتي که آن دو مظلوم در قتل آن مرد لعين (ملا تقي)دست نداشتند و از تهمت مبرا بودند.[2]
راستی چرا محمدمصطفي بغدادي که در آن روزگار کودکي دهساله بوده و در قزوين هم حضور نداشته با قاطعيت مدعي عدم مداخله ملاصالح و ملاابراهيم در واقعه قتل ميگردد؟
تاریخ نگاری محمدمصطفي بغدادي وبررسي مجموعه وقايعي که در طول مدت ورود قرةالعين به قزوين تا فرار وي از زندان و ورود وي به تهران اتفاق ميافتد و نیز نفرت عمیق قرةالعین از عمو و پدرشوهر سابقش، ترديدي باقی نمیگذارد که اين قتل با برنامهريزي و رهبری مستقيم قرةالعين و هماهنگيهاي او با ساير رهبران بابيه صورت گرفته است؛ چرا که بهاءالله بلافاصله بعد از بازداشت قرةالعين، اقدام به تلاش براي آزادي او از زندان ميکند و به راحت موفق به رهانيدن وي ميشود.يکي از نويسندگان بهائي در اين باره مينويسد:بهاءالله به آقا محمد (هادي فرهادي)دستور دادند که به قزوين رفته مخفيانه جناب طاهره را به طهران آورده، تحويل جناب کليم بدهد. آقا محمد (هادي فرهادي) با هر تدبيري بود طاهره را مخفيانه به طهران برد و به منزل جمال مبارک رسانيد.[3]
رفتار بابيان در عراق
در پی توطئه قتل ناصرالدین شاه توسط بابیان که منجر به دستگیری آنها و تبعیدشان به عراق گردید، بابیان نیز فجایعی را در عراق به بار آوردند که اشارهای کوتان به آن می نمائیم. در روزهائي که بابيان دسته جمعي به عراق تبعيد شده بودند، هر روز حکايت شرمآوري از خود را در تاريخ حيات فرقه پوشالي بابيه ثبت ميکردند که حتي بهاءالله نتوانسته است آن را انکار نمايد.
در کتاب مائده آسماني اين جمله از بهاءالله، درباره شيوه عملکرد اجتماعي بهائيان آمده است: «جميع ملوك اليوم اين طايفه را اهل فساد ميدانند، چه كه في الحقيقه در اوايل اعمالي از اين طايفه ظاهر، كه فرايض ايمان مرتعد (ميشد). در اموال ناس، من غير اذن تصرف مينمودند و نهب و غارت و سفك دماء را از اعمال حسنه ميشمردند. »[4]
شوقي افندي نيز از ذکر اين وقايع ابا نکرده و آوردهاست «در عراق شيوه بابيان اين بود كه شبها به دزديدن لباس و نقدينه و كفش و كلاه زوار اماكن مقدسه و شمعها و صحايف و زيارتنامهها و جامهاي آب سقاخانهها پردازند».[5]بهاءالله در بغداد با عنوان پيشکاري ازل به فعاليت ميان جمعيت آشفته بابيان پرداخت.اين گروه به علت سر در گمي و نداشتن جايگاه مشخص ديني و دنيوي به يک معضل اجتماعي در عراق تبديل شده بودند و بهاءالله با استفاده از اين فضاي آشوبزده و پريشان با زيرکي و سياست به استحکام جايگاه خود و تضعيف موقعيت يحيي ازل در ميان بابيان پرداخت.
او ازل را به بهانههاي امنيتي در خفاء نگهداشته و خود زمام امور را بدست گرفت.جناب بهاءالله از این اوضاع آشفته و همچنین بيتوجهي حکومت عثماني به مسائل داخلي بابيان استفاده کرده، با شرارت به تسويه حساب و حذف فيزيکي مخالفين خويش پرداخت. نتيجه اين شرارتها فرار بابيان مهم و قابل اعتنا از بغداد و ايجاد فضاي رعب شديد در ميان آنان و قتل و کشتار مخالفان بود.
عزيه خانم نوري گروهي که با رهبري زير زميني بهاء به قلع و قمع بابيان بغداد مشغول بودند را جلادان خونخوار ناميده و ميگويد: اصحاب طبقه اول که اساميشان مذکور شد از خوف آن جلادان خونخوار به عزم زيارت اعتاب شريفه به جانب کربلا و نجف و برخي به اطراف ديگر هزيمت نمودند.
سيد اسماعيل اصفهاني را سر بريدند و حاجي ميرزا احمد کاشي را شکم دريدند. آقا ابوالقاسم کاشي را کشته در دجله انداختند. سيد احمد را کارش را ساختند. ميرزا رضا خالوي سيد محمد، مغز سرش را به سنگ پراکندند و ميرزا علي، پهلويش را دريده به شاهراه عدمش راندند و غير از اين اشخاص جمعي ديگر را در شب تار کشته، اجساد آنها را به دجله انداختند و بعضي را در روز روشن در ميان بازار حراج با خنجر و قمه پارهپاره کردند چنانکه بعضي از مومنين و معتقدين را اين حرکات، فاسخ اعتقاد و ناسخ اعتماد گرديد بواسطه اين اعمال زشت و خلافکاريها از دين بيان عدول کرده و اين بيت را انشاد نموده در محافل ميخواندند و ميخنديدند:
اگر حسينعلي، مظهر حسين علي است هزار رحمت حق بر روان پاک يزيد !!
و ميگفتند ما هر چه شنيده بوديم حسين مظلوم بوده است نه ظالم![6]این بود گوشهای از ترور و کشتار در بهائیت که همچون لکه ننگی بر پیشانی این فرقه میدرخشد.
-------------------------------------
پی نوشت:
[1] ـ شفا، امان الله؛ نامه اي از سن پالو ، دارالکتب الاسلامیه ، تهران 1349 ، ص 316
[2] ـ افنان،ابوالقاسم ؛چهار رساله تاريخي درباره قره العين ، آلمان،موسسه عصر جدید ،156 بدیع ، ص37
[3] ـ گهريز، هوشنگ؛ حروف حي،دهلی نو، مؤسسه چاپ و انتشارات مرآت ،1993،ص 109
[4] ـ نوری، ميرزا حسينعلي ؛ مائده آسماني، جزء هفتم، ص .130
[5] ـ افندی ،شوقی؛ قرن بدیع، مترجم نصرالله مودت، موسسه معارف بهائی، چاپ دوم ، 149 بدیع - 1992 م، ص 122
[6] ـ نوری، عزیه خانم؛ تنبيه النائمين، بیجا ، بیتا، ص 12
برگرفته از سایت ادیان نیوز