×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 667

ارتباط نزدیک فراماسونری با سران بهائیت

یکشنبه, 17 آبان 1394 23:36 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم
ارتباط نزدیک فراماسونری با سران بهائیت
جریان بابیت پس از دستگیری علی­محمد باب روزهای نابسامانی را سپری می­کرد و هر روز وضعیت بابیت رو به افول می­رفت. از طرفی حسینعلی نوری نیز که جایگاهی در بین بابیان نداشت، سعی داشت در کسوت پیشکاری برادر کوچک خود یعنی صبح ازل (که به عنوان جانشین باب منصوب گردیده بود) موقعیت خود را سامان بخشد و در بین بابیان این موقعیت نداشته را تثبیت نماید؛ لذا از هر خوش خدمتی به روس دریغ نمی­نمود و در این راه حاضر گردید چه خونها که بر روی زمین بریزد و این شوق به ریاست در حسینعلی نوری به حدی بود که حتی نه از ترور غیر بابیان، بلکه بابیان معترض به اوضاع نیز درنگ نمی­نمود و در این مقاله به گوشه­ای از جنایات سران بابی و بهائی اشاره­ای می­نمائیم

ارتباط نزدیک فراماسونری با سران بهائیت
جریان بابیت پس از دستگیری علی­محمد باب روزهای نابسامانی را سپری می­کرد و هر روز وضعیت بابیت رو به افول می­رفت. از طرفی حسینعلی نوری نیز که جایگاهی در بین بابیان نداشت، سعی داشت در کسوت پیشکاری برادر کوچک خود یعنی صبح ازل (که به عنوان جانشین باب منصوب گردیده بود) موقعیت خود را سامان بخشد و در بین بابیان این موقعیت نداشته را تثبیت نماید؛ لذا از هر خوش خدمتی به روس دریغ نمی­نمود و در این راه حاضر گردید چه خونها که بر روی زمین بریزد و این شوق به ریاست در حسینعلی نوری به حدی بود که حتی نه از ترور غیر بابیان، بلکه بابیان معترض به اوضاع نیز درنگ نمی­نمود و در این مقاله به گوشه­ای از جنایات سران بابی و بهائی اشاره­ای می­نمائیم.

تهران (واقعه ترور ناصرالدين شاه قاجار)

اين واقعه را شايد از حيث سياسي بتوان با اهميت­ترين واقعه تاريخ بابيت و بهائيت ارزيابي کرد. پس از اعدام سيد علي­محمد باب که توسط امير­کبير و به مقصود ختم ماجراي بابيه صورت گرفت، گروهي از بابيان به رهبري شيخ علي ترشيزي بر آن شدند تا ناصرالدين شاه و امير­کبير و امام جمعه تهران را به قتل رسانند، اما ناکارآمدي نقشه طراحي شده، موجب دستگيري 38تن از سران بابيان و براه افتادن موجي از بابي کشي در کشور شد.

امان الله شفا مبلغ سابق بهائي معتقد است که حادثه ترور شاه با برنامه ريزي و دستور شخص بهاءالله (میرزا حسینعلی نوری) بوده است و صدها نفر، قرباني جاه طلبي و نقشه شوم او شده­اند و اگر چنين نبود چرا بهاء مضطرب شده و خود را به سفارت روس مي­انداخته.[1]

البته ذکر این مطلب ضروری است که در پی ترور شاه و مخصوصا امیرکبیر، بیشترین نفع را دولتهایی می­بردند که در ایران به هر طریق ممکن سرمایه­های مختلف این مملکت را به یغما می­بردند؛ لذا دست داشتن بیگانگان در این ترورها را که در پي منافعي براي دول متبوع خود بوده است نمی­توان نادیده انگاشت.

ترور شهيد ثالث

در جوامع مذهبی و سنتی، طبقه و قشر روحانی از جایگاه خاصی برخوردار می‌باشند، لذا علمای شیعه بخصوص از آغاز غیبت کبری تاکنون، نقش شایان توجهی در گسترش مذهب حقه شیعه ایفا کرده‌اند و از نفوذ و اقتدار خود، نهایت استفاده را برای خدمت به اسلام و مسلمین نموده‌اند.

با روی کار آمدن پادشاهان صفوی که برای اولین بار در کل ایران، مذهب تشیع بعنوان مذهب رسمی اعلام گردید، بطور طبیعی و قهری، میدان فعالیت برای علمای شیعه آماده‌تر شد.در دوران سلسله قاجاریه نیز، نقش روحانیت و موضع‌گیری‌های آنها در مسائل مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، بسیار حائز اهمیت و قابل توجه و تأمل می‌باشد.آیت الله شیخ محمد­تقی برغانی از جمله عالمان این دوره است. وی نقش بسیار زیادی در هدایت و ارشاد مردم و مبارزه با افکار انحرافی شیخیه و بابیه ایفاء کرده و سرانجام در این راه به شهادت رسیده است.

بی­تردید قتل مرحوم ملا محمدتقي برغاني توسط بابیان صورت گرفته و توطئه آن را قرةالعين (از یاران خاص باب و جزء حروف حی) طراحی کرده بود. محمدمصطفي بغدادي بهائی، از همراهان قرة العین در آخرین سفر وي به قزوین، درباره این جنایت می گويد: قره العين به اين عبد (که در آن وقت کودکي دهساله بودم) فرمودند که به آنها (بابيان همراه با قرةالعين)بگويم:جميع از قزوين خارج شويد زيرا اتفاق عظيمي در قزوين روي خواهد داد که از حدوث آن واقعه قزوين به لرزه خواهد افتاد و خون شما ريخته خواهد شد، در حاليکه خداوند براي شما کارهاي مهمي مقدر فرموده مخصوصا براي تو و پدرت شيخ محمد.من به منزل مراجعت کرده امر صريح و مبرم ايشان را به اطلاع همه رسانيدم.

گفتند مراجعت کن و عرض کن که چرا شيخ صالح کريمي و ملا ابراهيم محلاتي با ما از قزوين خارج نمي­شوند. اين عبد مراجعت کرده و عرائض آنها را به عرض حضرت طاهره رساندم. فرمودند برگرد و به آنها بگو:زمان شهادت شيخ صالح کريمي و ملا ابراهيم فاضل محلاتي در رسيده است و .....بعد از پانزده روز قضيه قتل حاج ملاتقي بزرگ علماي قزوين پيش آمد؛ زيرا هر روز منبر مي­رفت و به جنابان شيخ احمد احسائي و سيد کاظم رشتي که مبشرين به ظهور حضرت اعلي بودند لعن مي­کرد و همچنين حضرت اعلي را سب ولعن مي­نمود و مردم را به دشمني و عداوت با مؤمنين تحريک مي­کرد و اغوا مي­نمود؛ تا اينکه خداوند کسي را مسلط فرمود تا از او انتقام بگيرد. دشمنان ظالم اين تهمت را به شيخ صالح کريمي و ملاابراهيم محلاتي نسبت دادند و ملا ابراهيم را شهيد و ملاصالح را به طهران فرستادند، در صورتي که آن دو مظلوم در قتل آن مرد لعين (ملا تقي)دست نداشتند و از تهمت مبرا بودند.[2]

راستی چرا محمدمصطفي بغدادي که در آن روزگار کودکي دهساله بوده و در قزوين هم حضور نداشته با قاطعيت مدعي عدم مداخله ملاصالح و ملاابراهيم در واقعه قتل ميگردد؟

تاریخ نگاری محمدمصطفي بغدادي وبررسي مجموعه وقايعي که در طول مدت ورود قرةالعين به قزوين تا فرار وي از زندان و ورود وي به تهران اتفاق مي­افتد و نیز نفرت عمیق قرةالعین از عمو و پدرشوهر سابقش، ترديدي باقی نمی­گذارد که اين قتل با برنامه­ريزي و رهبری مستقيم قرةالعين و هماهنگي­هاي او با ساير رهبران بابيه صورت گرفته است­؛ چرا که بهاءالله بلافاصله بعد از بازداشت قرةالعين، اقدام به تلاش براي آزادي او از زندان مي­کند و به راحت موفق به رهانيدن وي مي­شود.يکي از نويسندگان بهائي در اين باره مي­نويسد:بهاءالله به آقا محمد (هادي فرهادي)دستور دادند که به قزوين رفته مخفيانه جناب طاهره را به طهران آورده، تحويل جناب کليم بدهد. آقا محمد (هادي فرهادي) با هر تدبيري بود طاهره را مخفيانه به طهران برد و به منزل جمال مبارک رسانيد.[3]

رفتار بابيان در عراق

در پی توطئه قتل ناصرالدین شاه توسط بابیان که منجر به دستگیری آنها و تبعیدشان به عراق گردید، بابیان نیز فجایعی را در عراق به بار آوردند که اشاره­ای کوتان به آن می نمائیم. در روزهائي که بابيان دسته جمعي به عراق تبعيد شده بودند، هر روز حکايت شرم­آوري از خود را در تاريخ حيات فرقه پوشالي بابيه ثبت مي­کردند که حتي بهاءالله نتوانسته است آن را انکار نمايد.

در کتاب مائده آسماني اين جمله از بهاءالله، درباره شيوه عملکرد اجتماعي بهائيان آمده است: «جميع ملوك اليوم اين طايفه را اهل فساد مي­دانند، چه كه في الحقيقه در اوايل اعمالي از اين طايفه ظاهر، كه فرايض ايمان مرتعد (مي­شد). در اموال ناس، من غير اذن تصرف مي­نمودند و نهب و غارت و سفك دماء را از اعمال حسنه مي­شمردند. »[4]

شوقي افندي نيز از ذکر اين وقايع ابا نکرده و آورده­است «در عراق شيوه بابيان اين بود كه شب­ها به دزديدن لباس و نقدينه و كفش و كلاه زوار اماكن مقدسه و شمع­ها و صحايف و زيارتنامه­ها و جام­هاي آب سقاخانه­ها پردازند».[5]بهاءالله در بغداد با عنوان پيشکاري ازل به فعاليت ميان جمعيت آشفته بابيان پرداخت.اين گروه به علت سر در گمي و نداشتن جايگاه مشخص ديني و دنيوي به يک معضل اجتماعي در عراق تبديل شده بودند و بهاءالله با استفاده از اين فضاي آشوب­زده و پريشان با زيرکي و سياست به استحکام جايگاه خود و تضعيف موقعيت يحيي ازل در ميان بابيان پرداخت.

او ازل را به بهانه­هاي امنيتي در خفاء نگهداشته و خود زمام امور را بدست گرفت.جناب بهاءالله از این اوضاع آشفته و همچنین بي­توجهي حکومت عثماني به مسائل داخلي بابيان استفاده کرده، با شرارت به تسويه حساب و حذف فيزيکي مخالفين خويش پرداخت. نتيجه اين شرارت­ها فرار بابيان مهم و قابل اعتنا از بغداد و ايجاد فضاي رعب شديد در ميان آنان و قتل و کشتار مخالفان بود.

عزيه خانم نوري گروهي که با رهبري زير زميني بهاء به قلع و قمع بابيان بغداد مشغول بودند را جلادان خونخوار ناميده و مي­گويد: اصحاب طبقه اول که اساميشان مذکور شد از خوف آن جلادان خونخوار به عزم زيارت اعتاب شريفه به جانب کربلا و نجف و برخي به اطراف ديگر هزيمت نمودند.

سيد اسماعيل اصفهاني را سر بريدند و حاجي ميرزا احمد کاشي را شکم دريدند. آقا ابوالقاسم کاشي را کشته در دجله انداختند. سيد احمد را کارش را ساختند. ميرزا رضا خالوي سيد محمد، مغز سرش را به سنگ پراکندند و ميرزا علي، پهلويش را دريده به شاهراه عدمش راندند و غير از اين اشخاص جمعي ديگر را در شب تار کشته، اجساد آنها را به دجله انداختند و بعضي را در روز روشن در ميان بازار حراج با خنجر و قمه پاره­پاره کردند چنانکه بعضي از مومنين و معتقدين را اين حرکات، فاسخ اعتقاد و ناسخ اعتماد گرديد بواسطه اين اعمال زشت و خلافکاري­ها از دين بيان عدول کرده و اين بيت را انشاد نموده در محافل مي­خواندند و مي­خنديدند:
اگر حسينعلي، مظهر حسين علي است هزار رحمت حق بر روان پاک يزيد !!
و مي­گفتند ما هر چه شنيده بوديم حسين مظلوم بوده است نه ظالم![6]این بود گوشه­ای از ترور و کشتار در بهائیت که همچون لکه ننگی بر پیشانی این فرقه می­درخشد.
-------------------------------------
پی نوشت:
[1] ـ شفا، امان الله؛ نامه اي از سن پالو ، دارالکتب الاسلامیه ، تهران 1349 ، ص 316
[2] ـ افنان،ابوالقاسم ؛چهار رساله تاريخي درباره قره العين ، آلمان،موسسه عصر جدید ،156 بدیع ، ص37
[3] ـ گهريز، هوشنگ؛ حروف حي،دهلی نو، مؤسسه چاپ و انتشارات مرآت ،‌1993،‌ص 109
[4] ـ نوری، ميرزا حسينعلي ؛ مائده آسماني، جزء هفتم، ص .130
[5] ـ افندی ،شوقی؛ قرن بدیع، مترجم نصرالله مودت، موسسه معارف بهائی، چاپ دوم ، 149 بدیع - 1992 م، ص 122
[6] ـ نوری، عزیه خانم؛ تنبيه النائمين، بیجا ، بیتا، ص 12

 

برگرفته از سایت ادیان نیوز

خواندن 2203 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی