×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 667

کلمه خاتم به چه معناست؟

یکشنبه, 17 آبان 1394 23:36 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

کلمه خاتم به چه معناست؟

media/images/khatam1.jpg

بهائیت در ایران : برای اینکه بتوانیم بهتر و دقیق تر به مساله بپردازیم اول چند جمله در باره لغت خاتم بگوییم ،در لغت نامه های معتبرآمده :کلمه‏ي «ختم» و «خاتم» (به کسر و فتح تا) در لغت بمعني «ما يختم به» و عاقبت هر چيز است و آنچه را که بوسيله‏ي آن امري پايان پذيرد خاتم و خاتم گويند و ختم مصدر آنست «الختم ما يختم به» «الخاتم و الخاتم ما يختم به، و عاقبت کلشيي». المنجد 

دقیق ترین  معني در لغت خاتم عاقبت هر چيز و وسيله ‏ي اتمام است، و اگر گاه بمعني انگشتري هم استعمال شده از راه مجاز و اطلاقات ثانويه است، زيرا چنانکه امروز پايان نامه ‏ها را امضاء ميکنند يا انگشت ميزنند، در سابق مهر ميکرده‏اند، و مهر يا امضاء بمنزله‏ي اعلام اتمام مندرجات نامه است که پس از مهر يا امضاء، مطلبي اگر اضافه شود از مناط اعتبار خارج است، و در واقع مهر ما يختم به المکتوب مي‏باشد. 

با توجه به اهميت مهر و امضاء در ازمنه‏ي قديم و حتي تا ادوار اخيره غالبا زايد اسم خود را در نگين انگشتري حک مي‏نمودند، که بهتر از آن حراست شود و بدست کسان نيفتد، و کم کم کلمه‏ي خاتم که بمهر اطلاق مي‏شده، به انگشتري نيز که جاي مهر را گرفته بود به آن سبب گفته شد [1]  و از معاني ختم، بستن و پوشيدن است [2]  و بنابراين معني ميتوانيم بگوئيم به انگشتري که خاتم گفته شده به اعتبار پوشيدن انگشت  به آن است،

اینجاست که در هر صورت اطلاق خاتم به انگشتري از روي مجاز است نه واقع، و قانون ادب اقتضا ميکند، ما در هر عبارتي لغتي مشاهده نموديم که براي آن علاوه بر معني اصيل لغوي يک معني عرفي مجازي و اصطلاحي موجود بود، ماداميکه بحکم سياق عبارت و قرينه‏ي حالي و کلامي امکان اخذ معني اصلي موجود است نميتوانيم معني مجازي را از کلام بگيريم، مگر اينکه استفاده‏ي معني حقيقي کلمه از عبارت صحيح نباشد، و هميشه معني حقيقي اصالت دارد، مگر بقرينه انصراف بمعني مجازي پيدا کند،

 مثلا اگر کسي گويد دخلت الشمس في البيت (خورشيد داخل خانه شد) از قرينه مي‏فهميم که منظور گوينده از خورشيد نور آنست، و اطلاق شمس بنور آن مجازا و روي علاقه‏ي علت بمعلول است، ولي اگر گفته شد طلعت الشمس (خورشيد طالع شد) مي‏فهميم گوينده طلوع خورشيد را از افق اراده نموده، و همچنين در آيه‏ي شريفه‏ي خاتم النبيين ما با استفاده از معني اصلي لغوي آن دو قرائن کثيره‏ي ديگر از کتاب و سنت و اجماع مسلمين بشرح سابق الذکر (در بحث نبي) مي‏يابيم که مراد حق متعال اراده‏ي معني اصلي و حقيقي از لفظ خاتم و اعلام اتمام نبوت بوجود مسعود حضرت محمد بن عبدالله (ص) ميباشد و با وجود قرائن موجوده‏ي ديگر مجالي براي انصراف لغت از معني حقيقي بمعناي مجازي وجود ندارد [3]  و هيچگاه کلمه‏ي خاتم  بمعني زينت و تصديق (بطوريکه نويسنده‏ي خاتميت ادعا نموده) نيامده تا بالنتيجه بگوئيم پيغمبر اسلام زينت و انگشتري انبياء و تصديق کننده‏ي پيغمبران سلف است، و لهذا نويسنده‏ي بهائي هيچ دليل و قرينه بر استعمال کلمه‏ي خاتم بجاي زينت يا تصديق نقل ننموده و اين معني را از خود ساخته،  و يک اصطلاح من در آوردي ذکر کرده است، بخصوص که معمولا وقتي ميگويند انگشتري در دست فلاني است، چنين فهميده ميشود که بفرمان او و در اختيار اوست نه زينت او، در اين صورت بر فرض که انگشتري معني حقيقي خاتم هم باشد باز نمي‏توانيم خاتم‏النبيين را انگشتري انبياء معني کنيم، مگر معني مجازي جعلي مؤلف بهائي را بپذيريم، و البته جاي انکار نيست که حضرت خاتم النبيين صلي اله عليه و آله و سلم تصديق کننده‏ي انبياي سلف بوده و شأن نبي صادق همين است،

اما باید دانست که اين مطلب مطلقا و به ادنا وجهي مناسب با کلمه‏ي خاتم نيست و از تشبثات عجيبه‏ي اين طايفه ميباشد، و مي‏پرسيم که مگر ساير پيغمبران گذشته مصدق انبياي پيش از خودشان نبوده‏اند؟ مگر حضرت مسيح بن مريم حضرت موسي را تصديق ننموده؟ و مگر حضرت موسي (ع) ابراهيم و نوح و ساير انبياي پيش را تصديق نکرده؟ و آيا تصديق انبياي سلف از مختصات پيغمبر خاتم بوده که به اين صفت مشهور و ممتاز گردد، آنهم در لفظي که بهيچوجه معني تصديق و تأييد را نرساند، بخصوص که مي‏بينيم در خود قرآن آنجا که صحبت از تصديق پيغمبر (ص) نسبت به انبياء گذشته و اديان سالفه است با همان لفظ تصديق ذکر گرديده: 

و مصدقا لما بين يدي من التوارة و الانجيل - ولکن تصديق الذي الايه جاي بسي شگفتي است بهائيه که براي اثبات مرام خود غالبا حقايق  روشن و متفق عليها را انکار ميکنند، گاهي براي منظور خاص به اقوال شاذو کلمات دو پهلو و معاني مجازي (خود ساخته) که نزد اهل تحقيق به پشيزي نير زد تمسک ميجويند و از قديم گفته‏اند: «الغريق يتشبث بکل حشيش». 

پی نوشتها :  

[1] الخاتام حلي للاصبع حفر عليه اسم اللابس ام لا (المنجد) (و در همين ماده خاتام و خاتم بيک معني ذکر گرديده.

[2] اختتمه - عکس افتتحه (المنجد).

[3] حتي خود بهاء الله نتوانسته از بداهت معني کلمه‏ي خاتم در آيه‏ي مذکوره بگذرد، و در مجموعه‏ي «اشراقات» صفحه‏ي 292 صريحا پيغمبر اسلام را کسي معرفي مي‏کند که بوجود او نبوت و رسالت انتهي يافته است و گويد: الصلوة و السلام علي سيد العالم و مربي الامم الذي به انتهت الرسالة و النبوة و علي آله و اصحابه دائما ابدا سرمدا... الخ و همچنين عبدالحميد اشراق خاوري مؤلف بهائي در جلد يک کتاب «رحيق مختوم» ص 78 مينويسد: «در قرآن سورة الاحزاب محمد رسول الله را خاتم النبيين فرموده جمال مبارک جل جلاله (مقصود بهاء الله است) در ضمن جمله‏ي مزبوره ميفرمايند: «که مقام اين ظهور عظيم و موعود کريم از مظاهر سابقه بالاتر است، زيرا نبوت بظهور محمد رسول الله که خاتم النبيين بود ختم گرديد» 

و باز «شيخ محمدعلي قايني بهائي» در کتاب «دروس الديانه» در مقام بيان عقايد اهل بهاء در درس دهم ص 7 مينويسد: «چون ذکر عقيده‏ي اهل بهاء در ميان است مناسب چنين مينمايد که اعتقاد خود را در حق مظاهر الهيه که از قبل بوده‏اند بيان کنيم و کشف حجاب از وجه اهل ارتياب بنمائيم، ما بهائيان بعد از ايمان بخدا و اقرار بوحدانيت و فردانيت و تقديس ذات مقدسش از هر نعت و صفت بحقانيت جميع انبياء و مظاهر احديت معترف و بتمام کتب آسماني مؤمنيم و حضرت رسول محمد ابن عبدالله صلي الله عليه و آله و سلم را عقل کل و ختم رسل ميدانيم چه خوب بود بهائيان براي فهم معاني کلمات و ترجمه‏ي آيه‏ي شريفه‏ي خاتم النبيين مولا و مقتداي خودشان را قاضي و حکم قرار ميدادند و بتأليفات مبلغين امر که بمهر «لجنه‏ي ملي نشريات امري» معهور گرديده نير توجهي مينمودند.

 

 

خواندن 1182 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی