افراد آنلاین
پاسخ به چند سؤال در موضوع بهائیت
(بخش هفتم )
بهائیت در ایران: مدت زمانی است که از خانم رئوفی یک اثر با عنوان "بهائیت از درون " به چاپ رسیده و روانۀ بازار کتاب شده است. از ایشان در خواست کردیم بعد از گذشت تقریبا ً دو دهه از پذیرش دین اسلام به چند پرسش پاسخ دهند. بخش هفتم این مطالب جهت استفاده کاربران گرامی ارائه میگردد.
«باب توبه میکند»
توبه نامه ی باب
9- با توجه به گزارش ولیعهد ناصرالدین میرزا علی محمد شیرازی را چوب زدند و از او تعهد گرفتند که دیگر مرتکب چنین گناه بزرگی نشود. آیا او از اظهار قائمیت و نبوت و الوهیت خود توبه کرد؟ و به تعهد خود پایبند بود؟
وقتی گفتگو در مجلس به اتمام رسید به نقل از حاضران آن مجلس جناب شیخ الاسلام را احضار کرده باب را چوب زدند. در حالیکه چوب میخورد استغفار میکرد و توبه می نمود. بنابراین قرار شد که توبه نامه ای در این مورد به دست خود علی محمد شیرازی نوشته شود. این توبه نامه یکی از مهمترین اسنادی است که در بی اساس بودن دعاوی او بر جای مانده. این توبه نامه از طرف خود بهائیان و بابیان هم مورد تأیید است.
متن توبه نامه که به خط خود علی محمد شیرازی در آرشیو ملی موجود میباشد:
«فداک روحی، الحمدلله کی هو اهله و مستحقه که ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر کافۀ عباد خود شامل گردانیده به حمدالله ثم حمداً که مثل آن حضرت را ینبوع و رأفت و رحمت خود فرموده که به ظهور عطوفتش عفو از بندگان و تستر از مجرمان و ترحم بر یاغیان فرموده. اشهدالله من عنده که این بندۀ ضعیف را قصدی نیست که خلاف رضای خداوند، اسلام و اهل ولایت او باشد. اگرچه وجودم ذنب صرف است ولی چون قلبم موقن به توحید خداوند جل ذکره و نبوت رسول (صل الله اهله و آله ) و ولایت اوست، و لسان مقر بر کل ما نزل من عند الله است، امید رحمت او را دارم و مطلقاً خلاف رضای حق را نخواسته ام و اگر کلماتی که خلاف رضای او بود از قلم جاری شده غرضم عصیان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را. و این بنده را مطلق علمی نیست که منوط بر ادعایی باشد. استغفرالله ربی و اتوب علیه من ان ینسب الی الامر و بعضی مناجات و کلمات که از لسان جاری شده دلیلش بر هیچ امری نیست و مدعای نیاب خاصه حضرت حجت الله (علیه السلام ) را ادعای مبطل میدانم. و این بنده را چنین ادعایی نبوده و نه ادعای دیگر مستدعی از الطاف حضرت شاهنشاهی و آن حضرت چنان است که این دعاگو را به الطاف و عنایات بساط رأفت و رحمت خود سرافراز فرمایند. والسلام.[1]»
در مورد مجلس مزبور شرحی دیگر از جمله نقلی از «رضا قلی خان» در روضه الصفا به شرح زیر داریم:
رضا قلی خان [2] در کتاب روضه الصفا در این مورد این چنین می نویسد:
«مجلس که تمام شد و محمد کاظم خان فراشباشی ولد اسماعیل خان قراچه داغی که نگهبان و میزبان او بود سید را به منزل خود برده محفوظ داشت. و چون داعیه او منتشر و غالب عوام در کار او به شبهه افتاده بودند، دیگر روز سید را به حضور شاهزادهی معظم ولیعهد اعظم آورده حکم شد که او را چوب سیاست و یا ساق زدند. فراشان سرکاری بنا بر حسن عقیده در این کار تقدم نکردند. به حکم علمای اعلام حاجی ملا محمود و شیخ الاسلام ملازمان ایشان سید را چوب بسیاری زدند او می گفت: غلط کردم و خطا کردم و ... خوردم و توبه کردم تا مستخلص شد.»
میرزا تقیخان لسانالملک در مورد چوب خوردن علیمحمد شیرازی شرح دقیق میدهد وی به نقل قول از «ناصرالدین شاه » هنگام ولیعهدی می نویسد که ناصرالدین میرزا روی به علی محمد شیرازی کرد و گفت :«...چون مردی دیوانه بوده ای حکم به قتل تو نمی دانم با چوب رنجه و شکنجه می فرمایم که این مردم عوام بدانند تو صاحب الامر نیستی و هیچ کس در جهان به آن جضرت عج اله تعالی فرجه نتواند چیره شد.»
این بگفت و به اعوانان و فراشان بفرمود با حملی از چوب درآمدند و هر دو پای باب استوار ببستند و با چوب مضروب داشتند. باب فریاد برداشت و به استغاث و انابت همی اظهار ضراعت نمود و نظام العلماء یک تن از مردم خود را بر سر او بداشت و همی تلقین کرد که بگو «پلیدی » سگ و خوک خوردم و دیگر چنین نکنم و او بدین گونه همی باز گفت [3].»
و در نقطه الکاف می خوانیم :
«حضرت ملا هم گفتند بلی چون که ایشان سید می باشند خوب است که سادات چوب بزنند لهذا شیخ الاسلام این تعهد را نموده و آن جناب را به خانۀ خود دعوت نمود و فرش به جهت زیر تنۀ مبارک گسترده و سید هجده چوب به پای مبارک زد به حروف حی و اسرار آن زیاد است محل ذکرش حالا نیست.[4]»
جوابیۀ علماء تبریز در پاسخ به توبه نامه علی محمد شیرازی :
«سید علی محمد شیرازی شما در بزم همایون و محفل میمون در حضور نواب اشرف والا ولی عهد دولت بی زوال ایده الله و سدده و نصره و حضور علمای اعلام اقرار به مطالب چندی کردی که هر یک جداگانه باعث ارتداد شما است و موجب قتل. توبۀ مرتد فطری مقبول نیست که موجب تأخیر قتل شما شده است شبهۀ خبط دماغ است که اگر آن شبهه رفع شود، بلاتأمل احکام مرتد فطری به شما جاری می شود.»
حرره خادم الشریعه المطهره محائمهر ابوالقاسم الحسنی الحسینی
محل مهر علی اصغر الحسنی الحسینی .
عصر پهلوی اوج ترویج بهائیت
به بهانه سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی
بهائیت در ایران : همانطور که در مطلب پیشین اشاره شد اساسا ارائه طرح انجمنهای ایالتی و ولایتی در جهت باز کردن دست بهائیان برای دسترسی به پستهای مدیریتی کلان کشور انجام گرفت اما بعد ....
پافشاری امام وحمایت علما و مردم از ایشان سرانجام به لغو لایحهی انجمنها انجامید. اما درجریان انقلاب سفید و رفراندوم فرمایشی، شاه دیگر حاضر نبود به هیچ قیمتی، حتی سرکوب خونبار قیام 15 خرداد، در مقابل خواستههای روحانیون و مردم تسلیم شود. پس از آن، شاه تصمیم گرفت برای کنترل نیروهای مخالف، به عناصر بهایی قدرت بیشتری بدهد و آنها را به طور علنی، بی هیچ ابایی، در دستگاه دولتی به کارگیرد.
دین و مذهب همواره عامل تعیین کنندهای در تحولات سیاسی و اجتماعی کشور ما بوده است. تاریخ ایران، از دوران باستان تا به امروز، مملو از جنبشهایی است که براساس ایدئولوژی شکل گرفتهاند. امپراطوری هخامنشی با اتکا به ایدئولوژی مکتب زرتشت قوام گرفت و دولت ساسانیان همبستگی میان دین و دولت را به کمال رساند؛ خلفای بنیامیه و بنیعباس، قرنها با داعیهی اسلام بر این سرزمین حکومت کردند و سرانجام، از زمان صفویان به بعد، حکومتهای ملی کشور ما با دین عجین گردیدند. چنان که سلسلهی صفوی با تکیه بر مذهب شیعه، حدود دویست سال دوام یافت و شاهان قاجار، با استعانت از دین و استفادهی از لقب «ظلالله» پذیرش حکومت خود را بر مردم هموار نمودند.
اغلب جنبشهای اجتماعی معاصر ایران، به نوعی از دین بهره گرفتهاند. اما این واقعیت که برای ایجاد تغییرات سیاسی در این سرزمین، میتوان از علایق مذهبی مردم آن بهره برد، حکم شمشیر دو لبه را دارد زیرا هم میتواند از جانب اصلاحگران و در جهت بهبود اوضاع به کار گرفته شود و هم میتواند به عنوان برگ برنده در اختیار استعمارگران قرار گیرد تا با شناختی که از تاریخ و علایق مذهبی مردم کشور ما دارند، به اهداف خود نزدیک شوند. در مورد اخیر، از مذهب برای جذب مردم استفاده میشود و استعمارگران هدف خود را با نام دین پیش میبرند.
در مواردی نیز استعمارگر با حمایت از بدعتهای مذهبی، میکوشد تا اصول عقاید تودهها که آنان را به تحریک علیه منافعش وادار میکند، مورد حمله قرار داده و در آنها تردید و تزلزل به وجود آورد. از جمله مهمترین این قبیل بدعتگذاریها که به عنوان حرکتی بر ضد سنتهای دینی و اجتماعی ملت ایران و با پشتیبانی استعمار خارجی و استبداد داخلی در تاریخ معاصر ایران قد علم کرد، فرقهی بهائیت است که با هدف از میان بردن نفوذ تشیع و روحانیت شیعه، در ایران عصر پهلوی شکل گرفت.
بهاییت با هدف قراردادن اصول مذهب تشیع، سعی داشت مانع از گسترش آموزههای ظلم ستیزانهی آن شده، تا امکان تکرار جنبش های مذهبی از میان برود. به همین خاطر هم بود که رژیم پهلوی و اربابان انگلیسیاش به شدت از آن حمایت میکردند و سعی داشتند از تفکر بهایی به عنوان اهرمی علیه اندیشههای انقلابی مردم که امام خمینی (ره) سمبل آن شناخته میشد، استفاده کنند. به ویژه پس از حماسهی خونین پانزدهم خرداد 1342 که رژیم بیش از پیش به قدرت و نفوذ معنوی روحانیت و شخص امام در میان مردم پی برد، توجه و حمایت آن نسبت به عناصر بهایی فزونی گرفت و از حالت ناپیدا خارج شد.
بهاییت در عصر پهلوی
رضاشاه نظامی جسوری بود که با کمک انگلیسیها دست به کودتا زد و با حیله و نیرنگ به پادشاهی رسید. او که از اصالت خانوادگی بهرهای نداشت، نام «پهلوی» (1) را برای خاندان خود برگزید و چنین وانمود کرد که در پی تجدید عظمت گذشتهی ایران باستان است. اما در واقع، بزرگنمایی تاریخ ایران باستان برای رضاشاه به نوعی مبارزه طلبیدن اسلام بود. او میدانست که نمیتواند قدرت اسلام را در حکومت خویش هضم کند، پس سعی داشت تا با خلق ایدئولوژی برای حکومت خود، اسلام را تضعیف نماید.
آخرین عکس از شوقی افندی
آغاز حکومت رضاشاه مصادف با رهبری شوقیافندی، رهبر بهاییان بود و به نظر میرسد شاه نظر بسیار مساعدی نسبت به این فرقه داشت، به طوری که یکی از افسران بهایی را به عنوان آجودان مخصوص ولیعهد خود انتخاب کرد. (2)
در دوران پهلوی، جنبش بهاییت به یکی از شاخههای بسیار با نفوذ در تشکیلات سیاسی دولت و به تبع آن ساختارهای فرهنگی و اقتصادی کشور تبدیل شد. (3) رضاشاه از این جریان در جهت سیاست دینزدایی و روحانیتستیزی خود نهایت استفاده را برد و این مقابله تا حد کشف حجاب که از احکام ضروری دین اسلام است پیش رفت. (4) به این ترتیب، دشمنی میان بهاییان و حکومت مرکزی در دورهی پهلوی از میان رفت و برعکس به همکاری میان آنها علیه دین اسلام انجامید.
نفوذ عناصر بهایی در دستگاه حکومت در عصر پهلوی دوم بسیار زیاد شد. محمدرضا شاه که علاوه بر فقدان اصالت خانوادگی از جسارت پدر هم بهرهای نداشت، در میان اطرافیان خود، بهاییان را بیش از همه شایستهی اعتماد میدانست. از آن پس نقش عناصر بهایی در حکومت از حالت غیرعلنی عصر رضاشاه خارج گردیده و بسیاری از مناصب و شغلهای مهم وحساس در اختیار آنها قرار گرفت.به خصوص که با شدت عمل رضاشاه در سیاست اسلامزدایی، روحانیت تا اندازهی زیادی قدرت خود را از دست داده بودند و بسیاری از اختیارات علما در حیطهی دستگاه قضایی و تعلیم و تربیت، اینک به دولت منتقل شده بود.
با این حال، هنوز نفوذ و محبوبیت دین اسلام در میان مردم پا برجا بود و درست در زمانی که شاه و اربابان انگلیسی و امریکایی اش فکر میکردند دیگر دین و روحانیت در ایران کمرنگ شده است، ظهور زعیم عالیقدر شیعه، حضرت امام خمینی (ره) و حماسهی عظیمی همچون 15 خرداد 1342 تمام معادلات را درصحنهی سیاست ایران بر هم زد.
زمینههای قیام 15 خرداد از زمانی فراهم شد که پس از فوت آیتالله بروجردی، دستگاه دولتی حرکت ضددینی خود را شدت بخشید و لایحهی انجمنهای ایالتی و ولایتی را تقدیم مجلس کرد. طرح انقلاب شاه و ملت نیز در همین سالها ریخته شد. اما دستگاه دینی و به خصوص روحانیت معتقد به مداخله در امور سیاسی در مقابل این اصلاحات قد علم کرد. سردمدار این مخالفت، یعنی شخص امام معتقد بود انجمنهای ایالتی و ولایتی در واقع همان بیتالعدلهای بهاییان(5) است و این اصلاحات توطئهای بیش نیست تا اسلام را در میان جامعه کم رنگتر کند.
پافشاری امام وحمایت علما و مردم از ایشان سرانجام به لغو لایحهی انجمنها انجامید. اما درجریان انقلاب سفید و رفراندوم فرمایشی، شاه دیگر حاضر نبود به هیچ قیمتی، حتی سرکوب خونبار قیام 15 خرداد، در مقابل خواستههای روحانیون و مردم تسلیم شود. پس از آن، شاه تصمیم گرفت برای کنترل نیروهای مخالف، به عناصر بهایی قدرت بیشتری بدهد و آنها را به طور علنی، بی هیچ ابایی، در دستگاه دولتی به کارگیرد.
از جمله مهرههای بهایی که پس از سرکوب قیام 15 خرداد در بخشهای مختلف سیاسی، اقتصادی و هنری کشور حضور پیدا کردند، میتوان به افرادی همچون هژبر یزدانی سرمایهدار، ثابت پاسال رییس رادیو تلویزیون، فرخرو پارسا وزیر آموزش و پرورش، دکتر شاهقلی وزیر بهداری، تیمسار ایادی با مشاغل متعدد از جمله پزشک مخصوص شاه و پرویز ثابتی معاون ساواک، اشاره کرد.
اما برجستهترین مهرهی بهایی که توانست در مصدر نخستوزیر قرار گرفته و در دوران صدارتش تعلق او به بهاییت شهرت وسیع یافت، امیرعباس هویدا بود. (6) این انتصاب عمق بیاعتنایی شاه را نسبت به افکار عمومی و توسل و اعتماد او را نسبت به بهاییان نشان میداد. در دوران نخستوزیری هویدا، بهاییان بیش از پیش به مراکز حساس کشور دست انداختند. طرفداران این فرقه در عصر پهلوی دوم منابع اطلاعاتی و جاسوسی انگلستان در ایران به شمار میآمدند و اسناد بسیاری دربارهی رابطهی عناصر بهایی با سرویسهای اطلاعاتی سفارت انگلیس و مقامات انگلیسی در دست است. (7) آنان در تضعیف اقتصادی کشور نیز نقش داشتند و اجناسی را که درایران ارزانتر تولید میشد، از خارج وارد میکردند. (8) اعتماد محمدرضا شاه به بهاییان باعث شد آنها از موقعیت بدست آمده برای کسب ثروت و قدرت بهره بگیرند. مرکز بهاییگری در اسراییل قرار داشت و آنها با تشکیلاتی بسیار منظم و گسترده، با این مرکز در ارتباط بودند. (9) به همین مناسبت،غیر از نفوذ دولتی، آنان با داشتن ارتباط با کشورهای خارجی به خصوص اسرائیل و انگلستان در جهت تضعیف اقتدار دولت و اقتصاد کشور در راستای منافع بیگانگان عمل میکردند، اقدامات خائنانهی این گروه بر علیه مصالح ملت و مملکت از جملهی عواملی بود که به برانگیخته شدن خشم مردم و انفجاری به نام انقلاب اسلامی انجامید.
پینوشتها
1. پهلوی، منسوب به پهلو یا پارت، شعبه ای از قوم آریایی بود که در شمال شرق ایران می زیستند و در سال 250 پ. م امپراطوری اشکانی را تاسیس کردند
2. سرگرد صنیعی در آن زمان از بهایی های طراز اول بود. او بعدها سپهبد و مدتی هم وزیر جنگ شد. انتصاب او به سمت آجودان مخصوص ولیعهد، حاکی از احترام و اعتمادرضاخان به بهایی ها و میزان نفوذ آنان در دستگاه دولتی است ( خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست ،موسسه ی مطالعات و پژوهش های سیاسی، 1385، ج 1، ص 57- 59 )
3. زاهدانی، ص 238.
4. یکی از طرفداران سرسخت باب، دختری به نام قرةالعین بود که از پیشگامان امر بی حجابی در ایران به شمار میرود. هم چنین آزادی معاشرت میان زنان و مردان یکی از اعتقادات بهاییان است ( باب 15 از واحد چهارم کتاب بیان )
5. در احکام بهاییان درباره ی تشکیل بیت العدل آمده است: « خداوند بر هر شهری نوشته است که باید در آن شهر بیت العدلی تشکیل دهند و نفوس بر عدد بهاء » در آن اجتماع کنند و اگر تعداد آنها از این اندازه بیشتر باشد، باکی نخواهد بود. آنها باید خود را چنین ببینند که گویا در محضر خدای علی اعلی وارد شدهاند و کسی را که دیده نمیشود، ببینند. برای آنها سزاوار است که امناء ... برای هر کسی که روی زمین است، باشند و چنان چه در امور خودشان مشورت میکنند، در امور بندگان نیز برای خدا مشورت کنند (افراسیابی، ص 471 )
6. در مورد بهایی بودن هویدا، بهترین و گویاترین سند، نامهای است با امضای اسکندر که در مهر ماه 1343 به وسیلهی پست برای اکثر مقامات دولتی آن زمان ارسال شد که به افشای سوابق او میپردازد (خاطرات فردوست ج 2، ص 277-375 ) دو سند دیگر که بهایی بودن هویدا را تایید میکند، نامهی یکی از سران جامعهی بهاییت به نام قاسم اشرافی به هویدا و دیگری گزارش ساواک از جلسهی بهاییان ناحیه ی 2 شیراز به تاریخ 19/5/1350 است. (همان جا، ص 385-384 )
7. عبدالله شهبازی، جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، موسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1385، ص455 .
8. خاطرات فردوست، ج 1، ص 375-374.
9. زاهدانی، ص 249.
با تشکر از لاله فرزین فر نویسنده مطلب
ادعای میرزا حسینعلی نوری مبنی بر امّی بودن خود یک دروغ بزرگ
نوشته شده توسطادعای میرزا حسینعلی نوری مبنی بر امّی بودن خود یک دروغ بزرگ
کوتاه ولی خواندنی
یکی از مباحثی که در رسالت انبیاء مطرح است، بحث «امّی بودن» پیامبران است که در بابیت و بهائیت، علی محمد شیرازی، معروف به باب و میرزا حسینعلی نوری، معروف به بهاءالله، ادعا داشتند که امّی بودهاند.
در مورد مفهوم واژهی امی و همچنین امی بودنعلی محمد باب قبلاً در مقالات متعددی به آن پرداختیم.[۱]در این مقاله سعی داریم امّی بودنحسینعلی نوری، معروف بهبهاءالله، را مورد بررسی قرار دهیم. بهاءالله چون ادعای پیغمبری داشته و خواسته به شیوه انبیاء پیشین، که دارای علم الهی لدنی بودند، داعیهی پیغمبری خود را از این طریق ثابت کند، لذا در موارد مختلف ادعای خود را مطرح کرده است از جمله:
در آثار قلم اعلی چنین آمده: «ما قَرئتُ ما عِندَ النّاسِ مِنَ العُلُومِ وَ ما دَخَلتُ المَدارِسَ فَسئَلِ المَدینَةَ الَّتی کُنتُ فیها لِتُوقِنَ بِأنّی لَستُ مِنَ الکاذبین؛[۲] من از علوم بشری چیزی نخواندهام و به مدارس نیز نرفتهام و اگر میخواهی بدانی که دروغ نمیگویم از همشهریان من بپرس».
همچنین آمده: «إنّا ما قَرَئنا کُتُبَ القَومِ و ما أطلَعنا بِما عِندَهُم مِنَ العُلُومِ. کُلَّما أرَدنا أن نَذکُرَ بَیاناتِ العُلَماءِ وَ الحُکَماءِ یَظهَرُ ما ظَهَر فِی العالَمِ وَ ما فِی الکُتُبِ وَ الزُّبُرِ فی لوحٍ أمامَ وَجهِ رَبِّکَ نَری وَ نَکتُبُ؛[۳] هر آینه ما کتابهای مردمان را نخواندیم و از علومشان آگاه نیستیم، هرآن گاه که خواستیم بیانات عالمان و حکیمان را یادآور شویم، در پیش روی پروردگارت آنچه در کتب و صحف عالم بود، آشکار میگشت ما هم میدیدیم و مینوشتیم.».
بهاییان با استناد به این مطلب سعی دارند تا ادعای امّی بودنبهاءالله را ثابت کنند، اما با دقت در کتب و آثار بهائیت مواردی قابل مشاهده میباشد که با این ادعا تناقض دارد مانند:
۱- عبدالحسین آیتی در الکواکب الدریة مینویسد: «و در سن صباوت چون به خواندن و نوشتن پرداخت بر اهمیت خود بیفزود و در انظار جلوهای غریب نمود و چون به حدّ بلوغ بالغ گشت به مجامع و مجالس وزراء، بزرگان، علما، امرا و ارکان دولت خود را به نطق، بیان، عقل و وجدان معرفی فرمود».[۴]
۲- در کتاب ایقان راجع به حاج کریم خان کرمانی چنین آمده: «این بنده اقبال به ملاحظهی کلمات غیر نداشته و ندارم و لیکن چون جمعی از احوال ایشان سؤال نموده و مستفسر شده بودند، لهذا لازم گشت که قدری در کتب او ملاحظه شود و جواب سائلین بعد از معرفت و بصیرت داده شود! باری کتب عربیه او به دست نیفتاد! تا این که شخصی روزی ذکر نمود کتابی از ایشان که مسمی به إرشاد العوام است در این بلد یافت میشود... با وجود این، کتاب را طلب نموده، چند روز معدود نزد بنده بود و گویا دو مرتبه! در او ملاحظه شد. از قضا مرتبهی ثانی جایی به دست آمد که حکایت معراج سید لولاک بود.»[۵]
۳- در صحیفهی شطّیه که در جزء چهارم مائده آسمانی آمده، چنین مینگارد: «و در فرقان بسیار آیات دلیل بر این است، اگرچه نفس آیه در نظر نیست! و لکن مضامین آن آیات بدین قرار است مثلاً: «هُوَ الَّذی خَلَقَکُم وَ رَزَقَکُم أفَلا تُبصِرُون وَ هُوَ الَّذی أنبَتَ مِنَ الأرضِ نَباتاً حَسَناً أفَلا تُؤمِنُون وَ أنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً أفَلا تَشکُرُون وَ خَلَقَ السَّمواتِ وَ الأرضَ وَ ما بَینَهُما وَ أسکَنَ الجِبالَ! فَضلاً مِن عِندِهِ وَ قَلیلاً مِنکُم ما تَفقَهُون»! [۶]
با توجه به موارد بالاچند سوال مطرح میشود:
۱- میرزا حسینعلی نوری چگونه میتواند ادعا کند که از علم لدنی برخوردار است و خود را امّی بداند در حالی که برای پاسخگویی به سوالات نیاز به مراجعه و مطالعهی کتب دارد؟
۲- چرا بهاءالله با اینکه ادعا دارد محتوای صحف و کتب برایش آشکار است، مطالب کتابها برای این شخص، بدون مطالعه روشن نیست؟
۳- چرا میرزا حسینعلی نوری که ادعای امی بودن خود را دارد و میگوید محتوای صحف و کتب برایش آشکار است به محتوای مهمترین کتاب آسمانی یعنی قرآن احاطه ندارد و آیات قرآن را اشتباه مینگارد؟
لذا با توجه به این مطالب، روشن میشود که میرزا حسینعلی نوری از علم الهی لدنی برخوردار نبوده است، به همین دلیل عدم امی بودناین شخص نیز ثابت میشود و به این ترتیب ادعای نبوت بهاءالله هم نیز ادعای کذب و دروغ بوده است؛ زیرا شرط اول پیغمبری راکه امی بودنو بهرهمندی از علم وهبی الهی می باشد، دارا نبوده است. / ادیان نت
پینوشت:
[۱]مقاله کشف خلاف ادعای علی محمد باب مبنی بر امی بودن خود
[۲]. بهاءالله، آثار قلم اعلی، بیجا، بینا، بیتا، ج ۱.
[۳]. همان، ج ۲.
[۴]. عبدالحسین آیتی، الکواکب الدریه فی مآثر البهاییه، بیجا، بینا، بیتا، ج ۱، ص ۲۵۶ و ۲۵۷.
[۵]. بهاءالله، ایقان، آلمان: مؤسّسهی ملّی مطبوعات بهائی آلمان، ۱۳۷۷ ش، صص ۱۲۱-۱۲۲.
[۶]. عبدالحمید اشراق خاوری، مائده آسمانی، بیجا، موسسهی ملی مطبوعات امری، بیتا، ج ۴، ص ۱۴۳.