افراد آنلاین
تصویبنامه قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی برای باز گذاشتن دست بهائیان
نوشته شده توسطتصویبنامه قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی برای باز گذاشتن دست بهائیان
به بهانه سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران در سال 57
بهائیت در ایران : یکی از برنامههای استعماری بسیار مرموز رژیم ستمشاهی که با دسیسه آمریکا انجام میشد این بود که غیر مسلمانان، و مخصوصاً بهائیان را بدون هرگونه منع قانونی بر پستهای حساس کشور بگمارد، بطوری که آنها بتوانند نماینده مجلس شوند، در استانها و شهرها بتوانند استاندار یا فرماندار یا بخشدار و یا شهردار و یا جزء اعضای انجمن شهر و روستا، یا رئیس انجمن گردند. البته اینکار عملا چنان که گفتیم در سطح وزراء و مدیران کل در سطح بالا انجام شده بود، ولی کم کم میخواستند آنها در سطوح دیگر نیز زمام امور را به دست گیرند، برهمین اساس در تاریخ ۱۳۴۱/۷/۱۴ شمسی، رژیم، لایحهای را تحت عنوان مجلس سنا گذراند، این تصویبنامه در اوائل نخست وزیری اسداللهعلم انجام گرفت. ماهیّت این تصویب نامه این بود که در قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی، سه موضوع که قبلا وجود داشت حذف گردد، و این سه موضوع عبارت بودند از: اول: قید ذکوریت (مرد بودن). دوم: مسلمان بودن. سوم: برای پذیرش پستهای بزرگ و حساس دولتی به جای سوگند به قرآن کریم، سوگند به کتاب آسمانی باشد.[۱]
خطیب بزرگ حجت الاسلام محمدتقی فلسفی (قدس سرّه) مینویسد: «هدف آن بود که با اجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی، فرقهی ضالّه بهائی را بطور قانونی بر سرکار آورند، و از آن به بعد به تدریج فعّالیت رسمی آنها برای تصرّف تمام اهرمهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آغاز شود، زیرا بنا بر تصویبنامه، آنان با مسلمانان ایرانی هیچگونه فرقی نداشتند، ثانیا سوگند به قرآن، تبدیل به سوگند به کتاب آسمانی شده بود، این معنی راه را برای غیر مسلمانان باز میکرد تا یهود و نصاری به کتابهای آسمانی خود سوگند یاد کنند، و بهائیان بگویند کتابهای آسمانی ما (ایقان) است، و به آن سوگند یاد میکنیم. و به جای قید ذکوریت کلمهی باسواد گذاشته بودند که اعم از زن و مرد است، تا راه را برای انتخاب کردن و انتخاب شدن زنان- که در آن وقت معلوم بود چه زنانی منظور بودند- باز کنند».[۲] (رژیم پهلوی از روی کار آوردن زنان دو هدف را دنبال می کرد: اول: رواج بی حجابی و بی عفتی، دوم: نشان دادن چهرهای طرفدار حقوق زنان از خود. حکومت میخواست با وارد کردن زنان به صحنههای اجتماعی، خود را مدافع حقوق آنان جا بزند، حال آنکه زنان نیز همانند مردان از ابتدایی ترین حقوق انسانی مانند حق انتخابات آزاد محروم بودند. البته زنان مسلمان دارای محدودیت بیشتری بودند؛ از جمله قوانین سختگیرانه به بانوان مسلمان را میتوان به ممنوع بودن چادر برای دانش آموزان و دانشجویان، محرومیت زنان کارمندی که از چادر استفاده می کنند، از دسترسی به مقامها و موقعیتها و همچنین از تشویق، ممنوعیت زنان چادری از مراجعه به وزارتخانه ها و سازمانهای دولتی، ممنوعیت زنان چادری از مسافرت با شرکت هواپیمایی ملی ایران، ممنوعیت زنان چادری از استفاده از اتوبوسهای شرکت واحد، ممنوعیت ورود زنان چادری به سینماها، ممنوعیت ورود زنان چادری از خرید در فروشگاههای شرکتهای تعاونی شهر و روستا، ممنوعیت زنان چادری در استفاده از خدمات اجتماعی مانند جمعیت بهزیستی و آموزش فرح پهلوی، جمعیت شیر و خورشید سرخ ایران و انجمن ملی حمایت کودکان، ممنوعیت ورود کودکان و نوجوانان چادر به سر، به کتابخانهها، محرومیت از شرکت در هر گونه مجامع عمومی).
علماء و مراجع وقت در رأسشان حضرت امام خمینی (رحمة الله علیه) متوجّه خطر شدند، از هر سو با تلگرافها، اعلامیهها، و نامهها و سخنرانیها، اعتراض خود را اعلام نموند، نزدیک بود شورشی عمومی در همهی شهرهای ایران بر ضد رژیم پدید آید.[۳] سرانجام، رژیم و دولت اسدالله علم در تنگنا قرار گرفت و مجبور به لغو تصویبنامه مذکور شد، و در تاریخ ۱۳۴۱/۹/۷ شبانه در جلسه خود، آن را غیر قابل اجرا دانست. ولی رهبر بزرگ حضرت امام خمینی (قدس سرّه) این را کافی ندانست و فرمود: باید این موضوع از طرف دولت در جرائد رسمی کشور اعلام و منتشر گردد. دولت برای خاموش نمودن احساسات پاک دینی مردم ناگزیر شد به این پیشنهاد نیز تن دهد، از این رو به دستور دولت روزنامههای عصر تهران در روز ۱۳۴۱/۹/۱۰ شمسی با تیتر درشت نوشتند: «تصویب نامه مورخه ۱۳۴۱/۷/۱۴ قابل اجرا نخواهد بود».[۴]
به این ترتیب مراجع تقلید و حضرت امام خمینی و مردم به پیروی از آنها، با هشدارها و اعتراضهای خود نگذاشتند بهائیها روی کار آیند، و با قیام خود، تصویب نامهای را که از سوی استعمار به نفع آنها طراحی شده بود، از بین بردند و از این فتنه رهایی یافتند. مسلمانان به خصوص ملّت شریف ایران باید با کمال هوشیاری و مراقبت و نگهبانی از انقلاب عظیم اسلامی، متوجه باشند که مبادا به انقلاب آسیب برسد و همان بهائیان و مزدوران استکبار جهانی بار دیگر برای تسلط بر امور طمع کنند. و همواره یاد امام خمینی را گرامی بدارند که با مجاهدت خود، عزّت مسلمانان را حفظ کرد و نگذاشت که مسلمانان غیور ایران تحت سیطره بهائیان و مزدوران دیگر قرار گیرند.
پینوشت:
[۱]. شرح کامل این تصویب نامه در کیهان مورخه ۱۳۴۱/۷/۱۶ نوشته شده است.
[۲]. اقتباس از خاطرات و مبارزات حجةالاسلام فلسفی، ص۲۳۵،۲۳۶.
[۳]. برای اطلاع از این نامهها و اعتراضها به کتاب نهضت روحانیون ایران، تألیف استاد علی دوانی، ج۱و۲ مراجعه شود.
[۴]. بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج۱، ص۱۸۷و۱۹۱.
بهائیت و نگاه آن به قیامت
بهائیت در ایران : بهائیان وجود قیامت را به عنوان عالمی غیر از عالم دنیا نفی میکنند و بر این عقیدهاند که منظور از قیامت، قیام و بعثت پیامبران در همین دنیاست.
حسینعلیبهاء، قیامت را به عنوان عالمی دیگر غیر از این عالم که از معتقدات ادیان الهی است، به باد مسخره گرفته و اینچنین آن را امری موهوم و خرافی قلمداد کرده است: «قدری تفکر نما که چقدر توهمات در بین ملأ فرقان بود از ظهور قائم، ظهور قیامت و ظهور ساعت، بعد از ظهور نقطهی اولی روح ماسواه فداء، معلوم شد که جمیع خاطی بودند و به قطره از بحر علم مشروب نه».[۱]
حسینعلینوری، در مورد بهشت و جهنم هم اینگونه تعبیر و توصیف آورده است: «قال أین الجنة و النار قل الاولی لقایی و الاخری نفسک ایها المشرک المرتاب؛[۲] سؤال نموده بهشت و جهنم کجاست؟ بگو که بهشت، لقای من (حسینعلینوری) و دوزخ، نفس تو است، ای مشرک شک کننده».
این عقیده با اشکالات متعددی روبهرو است:
اول: اینکه گفتهاند اعتقاد به معاد و قیامت یک عقیدهی شیعی و یا اسلامی است و دیگر ملل و ادیان چنین اعتقادی ندارند، سخنی بیپایه و اساس است؛ زیرا اصولاً معاد، به عنوان بازگشت به عالم آخرت، از اصول ادیان توحیدی است.
دوم: قرآن مجید، قیامت موعود را ملازم با روز حساب و پاداش و کیفر شمرده است، نه روز تشریع قوانین جدید و تکالیف تازه؛ حال آنکه بعثت و قیام انبیاء، تشریع قوانین و تکالیف جدید و یا تأکید بر تکالیف قبلی است، بنابراینحساب و پاداشی در کار نیست.
سوم: کافران قریش با پیامبر اسلام حضرتمحمّد (صلّیاللهعلیه وآله) دربارهی قیامت به سختی مخالفت ورزیدند. آیا هیچ عاقلی باور میکند که این مخالفتها بدان جهت باشد که پیامبر اسلام ادعا نموده ۱۲۶۰ سال دیگر شخصی خواهد آمد و آیین مرا نسخ میکند و آیندگان را به آیین تازهای فرا میخواند؟!
چهارم: طبق آیات قرآن، هرگز کسی از بهشت منتقل نمیشود و اهل بهشت در آنجا جاودان خواهند بود.[۳] اگر منظور از بهشت، ایمان آوردن به میرزا بهاء است نباید کسی از آیین او رویگردان شود، ولی چه بسیار افرادی مانند آیتی، صبحی، نیکو و... از مسلک بهائیت برگشتند. آیا آنها از بهشت به دوزخ برگشتند؟
پنجم: بنابر آنچهدر قرآن کریم آمده است دوزخیان هرچند اراده کنند از آن جایگاه بیرون آیند، ولی مأموران خدا آنان را به دوزخ بازمیگردانند: «وَأَمَّا الَّذِينَ فَسَقُوا فَمَأْوَاهُمُ النَّارُ كُلَّمَا أَرَادُوا أَن يَخْرُجُوا مِنْهَا أُعِيدُوا فِيهَا وَقِيلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّذِي كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ؛[سجده/۲۰] و اما كسانى كه نافرمان بودند جايگاهشان آتش است، هر گاه بخواهند از آن بيرون آيند به آنجا بازگردانده میشوند و به آنها گفته میشود: بچشيد عذاب آتشى را كه تكذيب و انكار میكرديد». حال کسانی که باب و بهاء را انکار مینمایند، اگر اراده کنند که از مخالفت آنها دست بردارند؛یا توانایی بر عدم مخالفت دارند که در اینصورت تأویل باب و بهاء از بهشت و جهنم باطل است و یا توانایی ندارند، پس دعوت آنان به بهائیگری کاری بیهوده خواهد بود و نباید از طرف بهائیان و رهبران آنها مورد سرزنش و ملامت قرار گیرند.
ششم: بر اساس آیات قرآن کریم در قیامت، نعمتهای فراوانی اعم از نعمتهای جسمانی (مانند باغها، قصرها،غذاها،لباسها،همسرانو...) و لذتهای روحانی (مثل احترام ویژه، محیط صلح و صفا،نشاط درونی و...) وجود دارد. همچنین عذابهای جهنم اعم از عذابهای جسمی و عذابهای روحانی در پیش روی مجرمان است. اگر قیامت در همین دنیاست و منظور از آن، بعثت باب و بهاء است پس این نعمتها برای طرفداران باب و بهاء و عذابها برای مخالفان آنهاکی و کجا محق گردید؟!
هفتم: سخن آخر آن کهتأویلات حسینعلیبهاء و پیروانش از آیات الهی و نشانههای قیامت در قرآن، مخالف دستورهای خود حسینعلیبهاء است، زیراخود اوگفته است: «وان الذی یأول ما نزل من السماء وحی و یخرجه عن الظاهر انه ممن حرف کلمة الله العلیا و کان من الأخسرین؛[۴] یعنی کسی که آیات نازل شده از آسمان وحی را تأویل کند و آن را از مفهوم ظاهرش بیرون ببرد، همانا او از تحریف کنندگان سخنان والای الهی شمرده میشود و از زیانکارترین مردم است». بنابراین تأویلآیات قرآن کریم به نفع عقیدهی باطل بهائیت، کاری شیطانی است که حتی با دستورهای خود حسینعلیبهاء هم سازگاری ندارد. / ادیان نت
پینوشت:
[۱]. حسینعلینوری، بدیع، خطی، ۱۲۸۶، ص ۲۳۸.
[۲]. حسینعلینوری، مبین، بیجا، انتشارات مؤسسهی ملی مطبوعات امری، ۱۲۰ بدیع، ص۲۳۲.
[۳]. حدود ۸۷ بار در قرآن آمده است که اهل بهشت و رحمت الهی، در بهشت جاودان خواهند بود.
[۴]. حسینعلینوری،اقدس، چاپ ناصری، بمبئی، ۱۳۱۴هـ ق، ص۲۹.
پاسخ به چند سؤال در موضوع بهائیت (بخش ششمقسمت دوم )
بهائیت در ایران: مدت زمانی است که از خانم رئوفی یک اثر با عنوان "بهائیت از درون " به چاپ رسیده و روانۀ بازار کتاب شده است. از ایشان در خواست کردیم بعد از گذشت تقریبا ً دو دهه از پذریرش دین اسلام به چند پرسش پاسخ دهند. ادامهی بخش ششم این مطالب جهت استفاده کاربران گرامی ارائه میگردد.
ادامهی متن مناظره :
-نظام العلما: ای سید احسنت به این ادعایی که کردی امیرالمؤمنین به این اسم خوانده میشد و کسی که او را بدین اسم خواند پیغمبر (صلی الله )بود که فرمود : «انا مدینة العلم و علی بابها » من شهر علم میباشم و علی در آن شهر است. علی علیه السلام بعد فرمود «سلونی قبل ان تفقدونی لأن بین جنبی علماً جماعاً » پیش از آن که مرا نیابید از من بپرسید زیرا میان دو پهلوی من علوم بسیاری است. اکنون پاره ای از مسائل مشکله نزد من است که حل آنها را از شما میخواهم و از جمله آنها چیزی مربوط به طب علم است.
-علی محمد: من درس طب نخوانده ام.
-نظام العلما: از علوم دینی میپرسم ولی از جمله شروط معرفت این علم فهم معانی آیات و حدیث است و فهم آن هم متوقف بر معرفت علوم، نحو، صرف، معانی، بیان، بدیع، منطق و علوم دیگری میباشد پس من از همان علوم مقدماتی میپرسم و ابتدا از صرف شروع میکنم.
-علی محمد: من علم صرف را هنگام کودکی خوانده ام.
-نظام: آیۀ شریفۀ «هوالذی یرکم البرق خوفاً و طمعاً » برای ما تفسیر کن ترکیب نحوی آن را بیان نما، بگو شأن نزول سورۀ کوثر چیست و چه علت دارد که خدا پیغمبرش را بدین سوره تسلیت داده؟
-علی محمد: مهلت
-نظام العلما: معنای فرمایش امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام ) چیست که در مجلس مأمون در جواب سؤال او پرسید چه دلیل بر خلاف جدت علی بن ابی طالب داری؟ حضرت فرمود: اگر نبود بنأ منا.
-علی محمد: این حدیث نیست.
-نظام العلما: هرچه باشد آیا از مقالات عرب هم نیست؟ تفسیرش را بیان کن.
-علی محمد: رخصت و مهلت.
-نظام العلما: معنای حدیث «لعن له العین ظلمت العین الواحده » چیست؟
-علی محمد: نمیدانم
-نظام العلما: مفهوم «إذا دخل الرجل علی الخنثی علی الأنسی وجب الغسل علی الخنثی دون الرجل و الأنثی» یعنی چه؟
-علی محمد: سکوت!
-نظام العلما: تألیفات خود را به عقیدۀ خودت بر اساس فصاحت و بلاغت ساخته ای پس اکنون بگو ببینم چه نسبتی از نسب اربع میان فصاحت و بلاغت وجود دارد و چرا شکل اول بدیهی الأنتاج است؟
علی محمد سکوت نمود و از جواب عاجز ماند.
-نظام العلما: ای سید، من سؤال دیگری از تو میکنم و دیگر سؤالی هم ندارم ولی سؤال آن است که اگر ما گمان کنیم و تسلیم شویم که این علومی که اکنون در نزد بشر موجود است، تمامش قال و قیل است و به قدر پشیزی به حال بشر مفید نیست، پس ما از تمام آن علوم صرف نظر کرده عادتی را که از زمان قدیم معدد و پیروی خردمندان جهان بوده است پیروی میکنیم و چون این مقدمه معلوم شد پس اکنون من از شما میپرسم چنان که از کتاب ها و احوال شما معلوم میشود، شما گاهی ادعای رسالت میکنید زمانی مدعی مهدویت میباشید و گاهی دیگر ادعای ولایت دارید ما اینجا حاضر شدیم که از شما بپرسیم آیا معجزات و کراماتی دارید که حجت شما بر مردم باشد.
علی محمد: هرچه میخواهی بخواه.
-نظام العلما: ای سید، بر تو پوشیده نیست که پادشاه ایران به بیماری نقرس مبتلا است و آن بیماری سخت است که اطباء از معالجۀ آن عاجزند و اکنون از شما میخواهم که او را از چنین دردی که دوای آن نایاب است شفا دهی.
-علی محمد: این کار غیر ممکن است.
ناصر الدین شاه (ولایت عهد) گفت: ای سید، این آقایی که اکنون با شما مناظره میکند، معلم من است او کسی است که مرا نیکو ادب کرده است ولی اکنون پیر شده طراوت جوانی را از دست داده و نمیتواند در سفر و حضر با ما ملازم باشد.آیا می توانی او را به دورۀ جوانی برگردانی ؟
-علی محمد شیرازی: این محال است.
-نظام العلما: ای مردم بدانید که این مرد پیمانه اش خالی است و انبانش از هر معقول و منقولی تهی است او مغرور به باطل و سفیه و جاهل است. هیچ معجزه و کرامتی ندارد و شایستۀ هیچ گونه احترامی نیست.
-علی محمد شیرازی: (در حالیکه از این تقبیح و توبیخ عصبانی شده بود) ای نظام این چه سخنی است که میگویی؟ منم آن مردی که هزار سال است در انتظار او میباشید.
-نظام العلما: آیا تو مهدی منتظر و امام قائم میباشی؟
-علی محمد: آری، من همان هستم.
نظام العلما: مهدی نوعی هستی یا مهدی شخصی؟
-علی محمد: من عین همان مهدی شخصی هستم.
-نظام العلما: نام پدر، مادرت چیست و کجا متولد شده ای؟
-علی محمد: اسمم علی محمد. اسم پدرم میرزا رضای بزاز. مادرم خدیجه و محل ولادتم شیراز است و سی و پنج سال هم از عمرم میگذرد.
-نظام العلما: اسم مهدی منتظر ما مهدی، اسم پدرش حسن، اسم مادرش نرجس و محل ولادتش سِرّ مِن رأی (سامرا) است پس چگونه این مشخصات بر تو تطبیق ندارد؟
-هم اکنون به شما نشان میدهم تا معلوم گردد که من در دعوی خود صادق هستم.
-حضار دسته جمعی :«حبا و کرامتة.کرامت خویش را ظاهر کن »
-علی محمد: من در یک روز هزار بیت مینویسم. (بیت در اصطلاح خطاطان پنجاه حرف است )
حضار: بر فرض آن که درست بگویی. این که کرامت نشد. زیرا بسیاری از نویسندگان در این هنر با تو شریکند.
-نظام العلما: من در زمان توقف در عتبات عالیات کاتبی داشتم که به روزی دوهزار بیت کتابت میکرد و آخرالامر کور شد. شما هم این عمل را ترک کنید و الا کور خواهید شد.[1]
به هر حال دربارۀ آن نشست تاریخی سندی معتبر در دست است که چگونگی گزارش نشست را ولیعهد (ناصرالدین میرزا) به محمد شاه نوشته که نسخۀ اصلی آن هم اکنون هم در کتابخانۀ مجلس موجود و میرزا ابوالفضل گلپایگانی مقربان بهائیت در کتاب «کشف الغطاء» که به دستور عبدالبهاء نوشته و به چاپ رسانیده در این جا عین آن منعکس میشود. این سند از هر نظر معتبر و مستند میباشد زیرا نوشتۀ رسمی دولتی،گزارشی است که ولیعهدی برای آگاه بودن شاهی نوشته پیداست که گمان دروغ و گزاف کمتر توان برد. از آن سو خود بهائیان این مدرک را تأیید کرده و معتبر میدانند و جای هیچگونه ایرادی از جانب ایشان نمیرود. گذشته از اینها با آنچه ناسخ التواریخ و قصص العلما نوشته اند برابر است. با این تفاوت که شرح جلسه در آن منابع به درازا کشیده ولی در اینجا سخن کوتاه گشته.[2]
«قسمتی از متن عریضه ولیعهد ناصر الدین میرزا به محمدشاه قاجار :
"هوالله تعالی شأنه"
«قربان خاک پای مبارکت شوم، در باب فرمان قضا جریان صادر شده بود که علما طرفین را احضار کرده با او گفتگو نمایند. حسب الحکم همایون محصل فرستاده با زنجیر از ارومیه آورده به کاظم خان سپرد و رقعه به جانب مجتهد نوشت که آمده با عدله و براهین و قوانین مبین گفت و شنید کنند و جناب مجتهد در جواب نوشتند که از تقریرات جمعی از معتدین و ملاحظۀ تحریرات این شخص بی دین و کفر او اظهر من الشمس و اوضع من الامس است. بعد از شهادت شهود تکلیف داعی مجدداً در گفت و شنیدن است ...حتی از مسائل بدیهه فقه از قبیل شک و صرف پرسیدند نتوانست و سر به زیر افکند و باز از آن سخن های بی معنی آغاز کرد که من همان نورم که به کوه طور تجلی کرد. زیرا در حدیث است که آن نور، نور یکی از شیعیان بوده است. این غلام گفت: از کجا که آن شیعه تو بودی؟ شاید نور مرتضی قلی بوده. بیشتر از پیش شرمگین شد و سر به زیر افکند. چون مجلس گفت و گو تمام شد جناب شیخ الاسلام را احضار کرده باب را چوب زده و تنبیه کرد و التزام پا به مهر هم سپرده که دیگر از این غلط ها نکند والا محبوس و مقید است.»منتظر حکم اعلیحضرت اقدس همایون شهریاری روح العالمین فدا است. امر، امر همایون است [3].»
[1]فتح الله مفتونی، باب و بهاء را بشناسید
[2]-متن این نامه در کتابخانۀ مجلس شورای ملی نگهداری شده است .و ادوارد براون در صفحۀ 252 و 259 از کتاب materials study of the Babi منعکس کرده است.
[3]-متن این نامه در کتابخانۀ مجلس شورای ملی نگهداری شده است و ادوارد براون در صفحۀ 252 و 259 در کتاب materials study of the Babi منعکس کرده است.