افراد آنلاین
مسلك بابيه و بهائيه به طور اجمال
على ربانى گلپايگانى
تاريخ پيدايش و پديد آورنده بابيه
مسلك بابيگرى در قرن سيزدهم قمرى (نوزدهم ميلادى) توسط فردى به نام سيد على محمد پديد آمد. وى در اول محرم سال 1235 يا 1236 (1820 ميلادى) در شيراز متولد شد و در بيست و هفتم شعبان سال 1266 در تبريز به جرم ارتداد به دار آويخته شد.
بابيه او را «حضرت اعلى» و «نقطه اولى» لقب دادهاند. وى تحصيل ابتدايى و آموزش اندكى عربى را در شيراز گذراند. سپس پنجسال در بوشهر اقامت گزيد و به تجارت- كه پيشه پدرى او بود- اشتغال داشت. در همان ايام كه نوجوانى بيش نبود، دستبه كارهاى غير متعارف مىزد و به اوراد و طلسمات كه حرفه رمالان و افسونگران بود. سخت علاقهمند بود. در هواى بسيار گرم تابستان بوشهر هنگام بلندى آفتاب، بر بالاى بام مىايستاد و براى تسخير آفتاب اوراد مىخواند و حركات مرتاضان هندى را تقليد مىكرد.
پس از بازگشت از بوشهر به شيراز، كار و كسب را رها كرد و براى كسب علم و سير و سياحت رهسپار عراق و حجاز گرديد و در كربلا در سلك شاگردان سيد محمد كاظم رشتى (1203- 1259 ق) در آمد. سيد كاظم رشتى كه از شاگردان شيخ احمد احسايى بود درباره ائمه طاهرين عليهم السلام افكار و عقايد غلو آميزى داشت و آنان را مظاهر تجسم يافته خدا يا خدايان مجسم مىانگاشت و مىگفتبايد در هر زمانى يك نفر ميان امام زمان (عج) و مردم باب و واسطه فيض روحانى باشد. اين گونه عقايد توجه سيد على محمد را به خود جلب كرد، و از مريدان خاص وى گرديد، و از همانجا بود كه فكر دعوى با بيت در ذهن او راه يافت. پس از فوت سيد كاظم رشتى، در سال 1260 ق سيد على محمد نخست ادعاى ذكريت و بعد ادعاى بابيت (يعنى باب علوم و معارف خدا و راه اتصال به مهدى موعود «عج» ) و سپس ادعاى مهدويت نمود و به تدريج ادعاى ثبوت و شارعيت كرد و مدعى وحى و دين جديد گرديد، و بالاخره اين ادعا را به ادعاى نهايى ربوبيت و حلول الوهيت در خود پايان داد.
سرگذشتسيد باب پس از دعوى بابيت
در آغاز امر هيجده تن از شاگردان سيد كاظم رشتى كه نزد بابيان به حروف حى (ح 8، ى 10) مشهورند به باب ايمان آوردند، و هر كدام در نقطهاى به تبليغ مسلك بابيگرى پرداخته، جمعى را به آيين او در آوردند. خود باب نيز از عراق به مكه رفت و در آنجا دعوى مهدويتخود را آشكار ساخت. سپس به بوشهر بازگشت و در آنجا اقامت گزيد. فعاليتبابيان، علماى شيعه و نيز حكومت قاجار را نگران ساخت. از اين رو به دستور حكمران فارس، باب را از بوشهر به شيراز منتقل كردند، ولى او دست از فعاليتهاى تبليغى خود برنداشت، لذا به دستور حاكم شيراز مجلس مناظرهاى بين او و علماى شيعه ترتيب داده شد، و او از عقايد خود اظهار ندامت كرد. وى را به مسجد بردند و او در جمع مردم دعاوى خود را تكذيب و استغفار كرد. اما پس از چندى بار ديگر همان ادعا را تكرار و تبليغ مىكرد. از اين رو، او را دستگير و زندانى كردند، و پس از مدتى از شيراز به اصفهان منتقل گرديد و از آنجا وى را به آذربايجان بردند و در قلعه چهريق- نزديك ماكو- زندانى كردند (1263 ق) . سپس از آنجا وى را به تبريز بردند و در حضور ناصر الدين ميرزا (وليعهد ناصر الدين شاه) در مجلس علما محاكمه كردند و سرانجام به جرم ارتداد از دين و افساد در ميان مؤمنين به دار آويخته شد (1266 ق) .
تاليفات باب
نخستين تاليف وى كتابى است در تفسير سوره يوسف كه بابيان آن را «قيوم الاسماء» مىخوانند. از ديگر كتابهاى مشهور او مجموعه الواح وى خطاب به علما و سلاطين و كتاب صحيفه بين الحرمين است كه بين مكه و مدينه نوشته شده است. «بيان» ، مشهورترين كتاب او به عربى و فارسى است. سبك تاليف او مخلوطى از عربى و فارسى است، و عربى نويسى او غالبا نويسى او غالبا با موازين نحو و دستور زبان مطابقت ندارد. نزد با بيان اين كتاب به صورت كتاب وحى و شريعت و احكام آسمانى تلقى مىشود. در باب چهارم از واحد ششم كتاب بيان آمده است: در چهار منطقه نبايد كسى جز بابى وجود داشته باشد: در فارس، خراسان، آذربايجان و مازندران. در باب هيجدهم از واحد هفتم آمده است: اگر كسى ديگرى را محزون سازد، واجب است كه نوزده مثقال طلا به او بدهد. و اگر ندارد. نوزده مثقال نقره بدهد. در باب پانزدهم از واحد هشتم آمده است: بر هر كس از پيروان باب واجب است كه براى طلب اولاد ازدواج كند، اما اگر زن كسى باردار نشد، حلال استبراى حامله شدن او از يكى از برادران بابى خود يارى بگيرد، نه از غير بابى. در باب چهارم از واحد هشتم آمده است: هر چيزى بهترين آن متعلق به نقطه (يعنى خود باب) و متوسط آن متعلق به حروف حى (هيجده تن ياران باب) بوده و پستترين آن براى بقيه مردم است.
ميرزا حسينعلى بهاء و مسلك بهائيه
ميرزا حسينعلى در سال 1233 ق در دهكدهاى از توابع نور مازندران متولد شد و در حوالى سال 1310 ق در عكا در اثر بيمارى درگذشت و در همانجا به خاك سپرده شد. تحصيلات مقدماتى و خواندن و نوشتن و مقدارى عربى را- طبق سنت رايج زمان- آموخت. سپس به خدمت دولت در سمت منشيگرى و ديوان در آمد، و پس از چندى به حلقات درويشان پيوست و مانند آنها زلف و گيسوى بلند گذاشت و لباس قلندرى بر تن كرد. با ظهور غوغاى باب، ميرزا حسينعلى و برادر ناتنىاش يحيى صبح ازل و تنى چند از خاندانش به باب پيوستند، و پس از اعدام باب، يحيى صبح ازل دعوى جانشينى او را كرد. ميرزا حسينعلى در آغاز تسليم او شد. اما پس از مدتى، رقابتبا برادر را آغاز كرد و نخست ادعاى «من يظهره اللهى» - كه در سخنان باب آمده بود كرد و به تدريجبر ادعاهاى خود افزود تا به ادعاى رسالت و شارعيت و حلول خدا در او رسيد و خود را الهيكل الاعلى ناميد (انا الهيكل الاعلى) و مدعى شد كه سيد على محمد باب زمينهساز و مبشر ظهور وى بوده است. سفارتخانههاى خارجى- خصوص روس- با صراحت از برادرش حمايت مىكردند و دولت را از تصميم شديد عليه آنها تهديد مىكردند. سرانجام با فشار علماى اسلامى و مسلمانان، حكومت وقت مجبور شد در سال 1269 ق آن دو را با جمعى از پيروان آنها به بغداد تبعيد كند. عراق در آن زمان- به سان بسيارى از مناطق اسلامى- تحتحكومت مركزى عثمانى اداره مىشد. پس از مدتى كه كشمكش ميان دو برادر بر سر رهبرى با بيان و درگيرى طرفداران آنان بالا گرفته بود، دولت عثمانى هر دو را به دادگاه كشاند، و دادگاه حكم تبعيد آن دو را دو نقطه دور دست و جدا از هم صادر كرد، از اين رو، يحيى صبح ازل با خاندان و پيروانش به قبرس و حسينعلى بهاء و طرفدارانش به عكا در سرزمين فلسطين اسكان داده شدند، ولى تكفير و تبليغ عليه يكديگر را هرگز رها نكردند.
در اين ايام بود كه اطرافيان صبح ازل به فرقه «ازليه» و پيروان ميرزا حسينعلى به فرقه «بهائيه» ناميده شدند و آنهايى كه به اين دو برادر ملحق نشدند، به نام قبلى «بابى» باقى ماندند. سرانجام در اين كشمكش ميرزا حسينعلى كه بيشتر مورد حمايت ايادى استعمار بود غلبه يافت و ازليه به دست فراموشى سپرده شدند.
عباس افندى و شوقى افندى
پس از مرگ ميرزا حسينعلى همه چيز راه فراموشى و سكوت پيش گرفت. بابىها كم كم محو و فراموش مىشدند، و بهايىها در حالت صبر و انتظار به سر مىبردند، تا اينكه پسر ارشد ميرزا حسينعلى به نام عباس افندى كه عبد البهاء لقب گرفت، به تجديد آن پرداخت. وى در سال 1844 م. متولد و در سال 1921 م. در گذشت. عباس افندى در محيط حكومت عثمانى و داخل ايران مجالى براى فعاليتخود نمىيافت. بدين جهت در سال 1911 م. به اروپا مسافرت كرد و به جاى روسيه با انگلستان و سپس آمريكا رابطه ويژهاى برقرار كرد، و در جريان جنگ جهانى اول (1914) خدمات زيادى براى انگلستان انجام داد، و پس از پايان يافتن جنگ، به پاس اين خدمات، طى مراسمى لقب سر (Sir) و نشان نايت هود (Knight Hood) كه بزرگترين نشان خدمتگزارى به انگليس است، به وى اعطا شد. بدين صورت بهائيگرى به عنوان ستون پنجم و يكى از ابزار سياست استعمارى انگليس- و نيز آمريكا- مبدل شد. از پيروان عباس افندى به «بابيه بهائيه عباسيه» تعبير مىشود. پس از مرگ عبد البهاء، رهبرى بهائيان به دستشوقى افندى- نوه دخترى ميرزا حسينعلى- افتاد كه تا سال 1957 م. ادامه يافت. پس از مرگ او، گروه نه نفرى بيت العدل- كه مركز آن در حيفاى اسراييل قرار دارد- بهائيان و بهائيگرى را اداره مىكند، هر چند در واقع دستهاى مرموز استعمار دست اندركاران بهائيتاند.
نوشتههاى ميرزا حسينعلى
در ميان نوشتههايى كه از پراكندهگويىهاى ميرزا حسينعلى بهاء جمع آورى شده، دو اثر از ديدگاه بهاييان به گونهاى به عنوان كتاب شريعت و وحى تلقى مىشود: يكى كتاب «ايقان» به زبان فارسى است كه به گمان آنان در بغداد بر او وحى شده است، و ديگرى كتاب «اقدس» به زبان عربى مخلوط و دست و پا شكسته كه مىپندارند در عكابر او نازل شده است (و يا خود كه تجسمى از خداوند بود بر خود نازل نمود!) . مكاتيب يا نوشتههاى ديگر بى محتوا به نامهاى كلمات مكنونه، هفت وادى، كتاب مبين، سؤال و جواب و امثال آن نيز به او نسبت داده شده است.
دعوى الوهيت ميرزا حسينعلى
در كتاب اقدس (ص 1) خود را منبع وحى و تجلى خدا معرفى كرده، مدعى مىشود كه خداوند خلقت و تدبير جهان را به او سپرده است. و در كتاب مبين (ص 229) مىگويد: لا اله الا انا المسجون الفريد!و در كتاب ايام تسعه (ص 50) درباره روز تولد خود مىگويد:
«فيا حبذا هذا الفجر الذى فيه ولد من لم يلد و لم يولد» !و در كتاب ادعيه محبوب (ص 123) بهائيان در دعاى سحر مىخوانند: الهى تو را به حق ريش جنبانت قسم مىدهم. . . ! در يكى از قصايد ميرزا حسينعلى آمده است: كل الالوه من رشح امرى تالهت و كل الربوب من طفح حكمى تربت
ادعاى نسخ شريعت اسلام
عقيده عمومى بهائيان اين است كه با ظهور باب و بهاء شريعت اسلام الغا گرديد و دوره رسالت محمد مصطفى صلى الله عليه و اله سپرى شده است، و اين دوره، دوران زمامدارى جمال اقدس الهى و آيين اوست، ولى بعد از او نيز خداوند بارها بر زمين هبوط و تجلى خواهد كرد، به اعتقاد آنان پس از حضرت محمد صلى الله عليه و آله نخستباب و پس از او حسينعلى بهاء به عنوان ظهور الهى به عالم آمدند و لا اقل تا هزار سال ديگر ظهور الهى در عالم نخواهد بود.
عبادت و احكام در مسلك بهائيه
1- نماز در آيين بهايى نه ركعت است كه به صورت انفرادى در صبح و ظهر و شام بر هر بالغى واجب است. و قبله آنها شهر عكاست كه قبر ميرزا حسينعلى بهاء در آن واقع شده است. براى نماز وضو نيز لازم است، ولى اگر كسى آب براى وضو نداشته باشد، به جاى وضو پنجبار مىگويد: «بسم الله الاطهر الاطهر» . و جز در نماز ميت، نماز جماعت ندارند.
2- روزه آنان يك ماه به مقدار نوزده روز است، زيرا در اصطلاح آنان هر ماه نوزده روز و هر سال نوزده ماه دارد و مجموع ايام سال 361 روز است. آخرين روز ماه روزه آنها مصادف با عيد نوروز است.
3- حج آنها زيارت خانهاى است كه در شيراز كه سيد على محمد باب در آن متولد شده، يا خانهاى كه ميرزا حسين على بهاء الله در مدت اقامتخود در عراق در آن زندگى مىكرد، و براى آن وقتخاصى مقرر نشده است.
4- هر مرد فقط مىتواند يك زن داشته باشد، در كتاب اقدس ازدواج با دو زن با رعايت عدالت جايز دانسته شده است. ولى عبد البهاء در تفسير آن گفته است چون شرط عدالت هيچ گاه تحقق نمىيابد، پس در واقع در ازدواج تعدد راه ندارد. و ازدواج با زن پدر حرام است و با دختر و خواهر و ساير اقربا جايز است.
5- تمام اشيا پاك است، حتى امثال بول و غائط و سگ و خوك و. . .
6- در آيين بهائيتسهم ارث پسر و دختر مساوى است، چنانكه سن بلوغ آنها هم يكسان است (يعنى پانزده سالگى) .
7- مراكز مهم اجتماعات رسمى آنها يكى «حظيرة القدس» (در عشق آباد) و ديگرى «مشرق الاذكار» در نزديك شيكاگو (آمريكا) است. (1)
پىنوشت:
1- در تنظيم اين درس از كتابهاى زير استفاده شده است:
دايرة المعارف تشيع، ج 3، ص 4- 5 ، ابطال تحليلى بابيگرى، بهايىگرى، قاديانيگرى، ص 40- 85، ذيل الملل و النحل، ص 41- 56، تاريخ الفرق الاسلامية، ص 217- 222، شيخيگرى، بابيگرى.
منبع : كتاب فرق و مذاهب كلامى،ص 337
ناگفته هايى از بهائيت
نوشته شده توسط رحيم نيكبخت*
بهائیت در ایران: شاید هیچ تحلیلی گویاتر از اسناد موجود در بررسی ماهیت فرقۀ بهائیت و اقدامات مخرب و انحرافی پیروان آن وجود نداشته باشد. نوشتار حاضر، به بیان ناگفتههایی از بهائیت براساس بعضی اسناد اختصاص یافته است.
تاريخ معاصر ايران، ناگفتههاى بسيارى دارد كه از جملۀ آنها، نقش مخرّب فرقۀ بهائيت در تحولات سياسى، اقتصادى و اجتماعى ايران است و شرح آن فرصتى بسيار گسترده مىطلبد. آنچه در اين مجال در پى آنيم، اشاره به ناگفتههايى از فعاليت اين فرقه است.
خوشبختانه، بر اساس اسناد بهجامانده از دوران رژيم پهلوى، اطلاعات بسيار ارزشمندى از فعاليتهاى خيانتآميز سران اين فرقه در دسترس محققان و پژوهشگران قرار گرفته است،[1] ضمن اینکه، خاطرات روشنگرانۀ عدهای از مطلعان، نظير مرحومان فضلالله مهتدى معروف به صبحى، عبدالحسين آيتى (آواره سابق)، حسن نيكو و ديگران، كه سالها از نويسندگان و مبلغان زبدۀ بهائيت بوده و سپس تائب شده و به دامان اسلام برگشتهاند، مىتواند خلأهاى پژوهشى اسناد را جبران نمايد.
نفوذ و فعاليت گستردۀ بهائيان در سطوح بالاى دستگاه ادارى كشورمان در زمان سلطنت محمدرضا پهلوى بر كسى پوشيده نيست.[2] ضمن اينكه در عصر پهلوى، پيوندهاى مستحكم و آشكارى بين سران اين فرقه و رژيم اشغالگر قدس وجود داشت. همزمان با دوران نهضت ملى نفت به بعد، بهويژه سال 1332، فعاليت گسترده و سازماندهىشدهاى از طرف بهائيان در كشورمان آغاز شد. متقابلاً در همان سالها واعظ شهير، مرحوم حجتالاسلام فلسفى، در سال 1334 به اشاره و دستور آيتاللهالعظمى بروجردى سخنرانیهای روشنگر و پرشوری عليه بهائيت انجام داد كه (بهرغم مخالفت شديد دستهای از مسئولان عالىرتبۀ رژيم، نظير اسدالله علم) از راديو پخش شد و درواقع يكى از عکسالعملهای مهم نيروهاى مذهبى در مقابل گسترش فعاليت فرقۀ ضاله بود.[3]
اسناد موجود، نكات مهمى از برنامههاى بلندمدت بهائيان در اين مقطع را فاش میسازد. اولين برنامۀ بلندمدت فرقه از سال 1332 شروع شد و در 1342 به پايان رسيد. با رحلت مرحوم آيتالله بروجردى، همزمان با اجراى سياستهاى مورد نظر امريكايىها توسط محمدرضا پهلوى در ايران، بهائيان هم فعاليتهاى خود را شدت بخشيدند.
در قسمتى از گزارشى كه سال 1344 دربارۀ برنامۀ دهسالۀ فرقه تهيه (و به نظر شاه هم رسانده) شده چنين آمده است: «...به طورى كه فوقاً به عرض رسيد، از مفاد نامهها و بخشنامههاى صادره محفل مركزى چنين استنباط مىگردد كه هدف نهايى، ازدياد وابستگان به فرقۀ بهائى و تا حداكثر امكان نفوذ در تمام قسمتها و نقاط كشور به خصوص در ميان مردم دهات و ايلات و عشاير است... .» در دستوراتى كه محفل بهائيان صادر كرده بود راهكارهاى رسيدن به اهداف مورد اشاره، ارائه شده بود كه از جملۀ آنها، راهاندازى محافل بهائى در نواحى فاقد محفل، و داير كردن كلاسهاى رفع اشكال و نيز گردآورى «هرگونه كتب خطى يا مطبوع كه داراى مطالبى دربارۀ افكار و عقايد، روحيات و خصوصيات مرسوم و عادات يا هرنوع اطلاعات ديگرى راجع به عشاير و ايلات» و ارسال آن به مركز میباشد.[4]
از موضوعات جالب توجه، همزمانى پايان برنامۀ دهسالۀ اول بهائيان با اوجگيرى نهضت اسلامى ملت ايران به رهبرى مراجع معظم تقليد و در رأس آنها امام خمينى(ره) است. امام و ساير علما و مراجع، معتقد بودند كه سران بهائيت در ايران، عمال اسرائيلاند و لايحۀ انجمنهاى ايالتى و ولايتى (مصوّبۀ دولت عَلَم) بيشتر براى هموار ساختن راه نفوذ اين فرقه در كشور طراحى شده است: «حساسيت موضوع، زمانى روشن مىشود كه دانسته شود بهائيان، ايران را بعد از اسرائيل دومين سرزمين بهائيان، و آن را مركز قيام و تسخير جهان مىدانستند. آنها با چاپ نقشۀ ده سالۀ خود اهميت ايران را براى بهائيان نشان دادند.»[5]
در بهار سال 1342 دوهزار نفر زن و مرد بهائى با مساعدت دولت ايران (يعنى همان كابينۀ اسدالله علم، كه به دستور امريكا، قيام ملت در 15 خرداد همين سال را به خاك و خون كشيد) از طريق فرودگاه مهرآباد به لندن رفتند تا در هشتم ارديبهشت در يك اجتماع پانزدههزار نفرى براى معارفۀ گروه نُه نفرى رهبرى اين فرقه شركت جويند.[6]
اقدام نادرست و خلاف شرع و عرفى كه خروش اعتراضآمیز امام خمينى را به دنبال داشت: «از چيزهايى كه سوء نيت دولت حاضر را اثبات مىكند، تسهيلاتى است كه براى مسافرت دوهزار نفر يا بيشتر از فرق ضاله قائل شده است و به هر يك پانصد دلار ارز دادهاند و قريب 1200 تومان تخفيف در بليط هواپيما دادهاند، به مقصد آنكه اين عده در محفلى كه در لندن از آنها تشكيل مىشود و صد درصد ضدّ اسلامى است شركت كنند. در مقابل براى زيارت حجاج بيتالله الحرام چه مشكلات كه ايجاد نمىكنند و چه اجحافات و خرجتراشيها كه نمىشود»؟![7]
پنج روز پس از سركوب خونين قيام پانزده خرداد نيز محفل ملى بهائيان تهران نامۀ تشويقآميزى به تيمسار سرتيپ پرويز خسروانى (فرماندۀ ژاندارمرى ناحيۀ مركز در زمان كشتار پانزده خرداد، و بعدها آجودان فرح، معاون نخستوزير و رئيس سازمان تربيت بدنى، و نيز مديرعامل باشگاه تاج بعد از بازنشستگى) نوشت و طىّ آن، قيام حقطلبانۀ ملت مسلمان به رهبرى مراجع معظم تقليد و در رأس آنان امام خمينى را «تجاوز اراذل و اوباش و رجاله» و «سوء عمل جهلاى معروف به علم»! ناميد و ضمن «تقدير» از «زحمات و خدمات و سرعت عمل تيمسار» نوشت: «تاريخ امر بهائى آن جناب را در رديف همان چهرههاى درخشان و نگهبان مدنيت عالم انسانى ثبت و ضبط خواهد نمود»![8]
در چنين شرايطى بود كه امام خمينى، در پيامها و اعلاميههاى كوبندۀ خويش بهائيان را عمال اسرائيل ياد كرد و با روشنگریهای خود، خواب خوش آنها، و قدرتهاى مستبد و جهانخوار حامىشان در داخل و خارج كشور را، برآشفت: «اين جانب حسب وظيفۀ شرعيه به ملت ايران و مسلمين جهان اعلام خطر مىكنم. قرآن كريم و اسلام در خطر است. استقلال مملكت و اقتصاد در معرض قبضۀ صهيونيستهاست كه در ايران به شكل حزب بهائى ظاهر شدند و مدتى نخواهد گذشت كه با اين سكوت مرگبار مسلمين، تمام اقتصاد اين مملكت را با تأييد عمال خود قبضه مىكنند و ملت مسلمان را از هستى در تمام شئون ساقط مىكنند. تلويزيون ايران پايگاه جاسوسى يهود است.[9] و دولتها ناظر آن هستند و از آن تأييد مىكنند. ملت مسلمان تا رفع اين خطرها نشود سكوت نمىكنند و اگر كسى سكوت كند، در پيشگاه خداوند قاهر، مسئول... است.»[10]
به گواه اسناد موجود، محفل بهائيت، براى رسيدن به اهداف مهمتر خويش، برنامۀ ديگرى تهيه كرد كه اجراى آن از اواخر سال 1343، يعنى پس از تبعيد امام (به جرم مخالفت با كاپيتولاسيون) آغاز گرديد. برنامۀ دوم بهائيت، كه نُه ساله بود، تا سال 1354 ادامه يافت و مىتوان گفت كه در طول اين برنامه، با حمايت شاه، امريكا و اسرائيل، تمامى اركان رسمى كشور در اختيار بهائيان قرار گرفت. در 1351 طبق اسناد ساواك، 112 تن از امراى ارتش، شهربانى و ژاندارمرى از بهائيان بودند. «بهائيان در مدت كوتاهى چنان رشد كردند و مشاغل حساس را به اشغال خود درآوردند كه در كابينۀ هويدا نُه وزير بهائى» حضور داشتند.[11]
از اسناد و گزارشهاى موجود در مركز اسناد انقلاب اسلامى چنين روشن مىشود كه هر چه دوران شروع انقلاب اسلامى نزديكتر مىشد نفوذ روزافزون و همهجانبۀ اين فرقۀ استعمارى در تمامى اركان حكومت افزونتر میگشت. به علاوه جسارت و جرئت بهائيان در سطح جامعه و مجامع دانشگاهى افزايش مىيافت، تا جايى كه به وابستگى خود به بيگانگان افتخار میکردند و از بيان علنى اين امر ابايى نداشتند. در گزارش زير از سال 1356 آمده است: «طبق اطلاع، اخيراً شخصى به نام شهرام عيسىخانى، دانشجوى سال اول رياضى دانشكده علوم دانشگاه آذرآبادگان، در كلاس درس، ساير دانشجويان را به قبول مسلك بهائيت تشويق و چنين اظهار مىدارد كه دولت شوروى و انگليس مخفيانه به بهائيان پول مىدهند كه تا كميتۀ بهائيان را تقويت كنند. ما نيز افراد بهائى، بهويژه اشخاصى را كه به اين مسلك بپيوندند از نظر تأمين مسكن و كمكهزينۀ زندگى حمايت و كمك مىكنيم.»[12]
در همين زمینه، گزارش بسيار جالبى از جلسۀ بهائيان شيراز وجود دارد كه مراحل پيشرفت و اهداف واقعى فعاليت بهائيان در ايران و خواستۀ اصلى ايشان را بهخوبى نشان مىدهد. قسمتى از گزارش ساواك از سخنان فردى بهائى به نام ولىالله لقمانى چنين است: «اكنون از امريكا و لندن صريحاً دستور داريم در اين مملكت مد لباس و يا ساختمانها و بىحجابى را رونق دهيم كه مسلما[نا]ن نقاب از صورت خود بردارند. به طورى كه من مطالبى در منزل آقاى معتمد قرائت كردم و تمام دختران و پسران بهائى خوشحال شدند.»
راهكارهايى كه فرد بهائى فوق ارائه داده جالب است: «در ايران و كشورهاى مسلمان ديگر هرچه بتوانيد با پيروى از مد و تبليغات، ملت اسلام را رنج دهيد تا آنها نگويند امام حسين[ع] فاتح دنيا بوده و على[ع] غالب دنيا. البته بهائيان هم تصديق دارند، ولى نه براى قرن اتم؛ اتمى كه به دست بهائيان درست مىشود، اسلحه و مهمات به دست نوجوانان ما در اسرائيل ساخته مىشود. اين مسلمانان آخر به دست بهائيان از بين مىروند و دنياى حضرت بهاءالله رونق مىگيرد»![13]
در ادامه، چند سند تاريخى در خصوص برنامۀ اول و دوم بهائيت در كشورمان در دهههاى 1340 و 1350 شمسى آورده شده است:
سند شمارۀ 1:
نسخۀ شمارۀ چهار و چهار یک
به 20 هـ 4[14]
از 321
شماره: 1242/321
تاریخ: 5/4/48
گیرندگان: 302ــ310
موضوع: فعالیت بهائیان
به قرار اطلاع، در جلسۀ هفتگى مورخ 25/4/48 بهائيان كه در خيابان سبلان كوچه كرمى پلاك 27 تشكيل گرديده بود، شخصى به نام واحديان ضمن صحبت دربارۀ امور مذهبى اظهار داشته است: «كارهايى كه اكنون به دست اعلیحضرت همايون شاهنشاه آريامهر صورت مىگيرد هيچ كدامش روى اصول دين اسلام نيست، زيرا خود شاه به تمام دستورات بهائى آشنايى دارد و حتى ايشان با اشرف پهلوى در دوران كودكى در مدرسۀ بهائيان در خيابان اميريه كه در آن زمان از مدارس عالى تهران بود درس خواندهاند و دليلش آن است كه عكس آن زمان شاه و اشرف هماكنون موجود است كه ايشان ايستادهاند و قبل از اينكه به کلاس درس بروند دعا مىخوانند. حالا مردم احمق مىگويند شاه بهائى است؛ چكار مىتوانند بكنند. فلسفى بالاى منبر مىگويد شاها مواظب باش ببين دكتر شما چه شخصى است، كارها را به دست بهائيان ندهيد. ولى اين گفتار اثرى ندارد ــ هماكنون تيمسار صنيعى، وزير جنگ، و تيمسار شيرينسخن بهائى هستند و هرچه نزديكتر شويد مىبينيد كه چه كارهاى مهمى به دست بهائيان است. چرا؟ براى اينكه آنها بيشتر مىفهمند.»
تحقيق پيرامون موارد زير مورد نياز است:
1ــ تعيين صحت و سقم موضوع؛ 2ــ واحديان شناسايى و مشخصات بيشترى از وى اعلام دارند؛ 3ــ گردانندگان جلسات مزبور چه كسانى هستند و هدف از تشكيل اين جلسات آيا جنبۀ مذهبى دارد يا فعاليتهاى ديگرى در پوشش مذهب [است؟]؛ 4ــ در جريان جلسات مورد بحث قرار گرفته و نتيجه را به موقع اعلام دارند.[15]
سند شمارۀ 2:
طبقهبندی حفاظتی: خیلی محرمانه
گزارش خبر
صفحۀ یک از یک
صفحۀ شمارۀ یک از چهار
1ــ به: 321
2ــ از: 7 هـ[16]
3ــ شمارۀ گزارش: 7596/ هـ
4ــ تاریخ گزارش: 18/2/50
منبع: 1699
تاریخ وقوع: 11/2/50
تاریخ رسیدن خبر به منبع: 11/2/50
تاریخ رسیدن خبر به رهبر عملیات محل: 12/2/50
موضوع: بهائيان
جلسهاى با شركت نُه نفر از بهائيان ناحيه 15 شيراز در منزل آقاى فرهنگ آزادگان و زير نظر آقاى لقمانى تشكيل گرديد. بعد از قرائتنامه، آقاى ولىالله لقمانى در مورد اديان جهان و آمار آنها و شهداى بهائيت سخن گفت. وى اضافه كرد آقايان بهائيان بهتر است بيشتر مطالعه نمايند و از روى حقيقت قضاوت كنند تا بفهمند معنى بهائيت كه امروز آزادى بيشترى دارند يعنى چه؟
در زمان قديم، احبّاء نمىتوانستند بگويند ما بهائى هستيم و نمىتوانستند تبليغ كنند. اگر هم مبارزهاى مىنمودند، فوراً آنها را مىكشتند، ليكن اكنون آن تعصبها كنار گذاشته شده است. اكنون از امريكا و لندن صريحاً دستور داريم در اين مملكت مد لباس و يا ساختمانها و بىحجابى را رونق دهيم كه مسلما[نا]ن نقاب از صورت خود بردارند. به طورى كه من مطالبى در منزل آقاى معتمد قرائت كردم و تمام دختران و پسران بهائى خوشحال شدند. در ايران و كشورهاى مسلمان ديگر هر چه بتوانيد با پيروى از مد و تبليغات، ملت اسلام را رنج دهيد تا آنها نگويند امام حسين[ع] فاتح دنيا بوده و على[ع] غالب دنيا. البته بهائيان هم تصديق دارند ولى نه براى قرن اتم؛ اتمى كه به دست بهائيان درست مىشود، اسلحه و مهمات به دست نوجوانان ما در اسرائيل ساخته مىشود. اين مسلمانان آخر به دست بهائيان از بين مىروند و دنياى حضرت بهاءالله رونق مىگيرد.
نظریۀ یکشنبه:[17] اظهارات شنبه مورد تأیید است. دریانی.
نظریۀ چهارشنبه: صحت اظهارات شنبه مورد تأیید است.
نظریۀ 7/ هـ ــ نظریه چهارشنبه مورد تأیید است. م
بایگانی شود... .[18]
پینوشتها
* کارشناس مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
[1]ــ رک: آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پروندۀ بهائیت.
[2]ــ محمدحسن رجبی، زندگینامۀ سیاسی امامخمینی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377، ص231
[3]ــ برای شرح ماجرا رک: خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفی، ویرایش علی دوانی، محمد رجبی و محمدحسن رجبی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1376، ص190 به بعد.
[4]ــ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده بهائیت در آذربایجان.
[5]ــ روحالله حسینیان، سه سال مرجعیت شیعه در ایران (1343ــ1341)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم، 1384، ص179؛ عنوان نقشۀ دهساله چنین نوشته شده است: «وقت قیام و خروج و هجوم و جوش و خروش و کفاح و تسخیر مدن و فتح اقطار و غلبه بر جهان و جهانیان است (شوقی افندی)، وظایف 19گانۀ محفل روحانی ملی ایران در اجرای نقشۀ دهساله.» (رک: سند شماره 3)
[6]ــ محمدحسن رجبی، همان، صص278ــ277
[7]ــ امامخمینی، صحیفه نور، مرکز مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، 1361، ج1، ص44
[8]ــ رک: سیدحمید روحانی، نهضت امامخمینی، ج1، تهران، عروج، چاپ 15، 1381، ص 1516، سند شماره 266
[9]ــ میدانیم که تلویزیون ایران، در عصر پهلوی، پیش از آنکه در اختیار دولت قرار گیرد، در تملک حبیب ثابت، بهائی سرمایهدار و صهیونیستمآب مشهور، قرار داشت.
[10]ــ امامخمینی، همان، ج1، ص34
[11]ــ روحالله حسینیان، همان، صص186ــ185
[12]ــ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده بهائیت آذربایجان، سند شماره 1030 ــ 21 ــ 55 به تاریخ 7/3/1356
[13]ــ روحالله حسینیان، همان، ص183، سند شماره 13
[14]ــ «20 هـ»، ادارۀ ساواک تهران؛ 310، دفتر ادارۀ یکم عملیات و بررسی (وابسته به ادارۀ کل سوم: «امنیت داخلی» سازمان ساواک؛ و 321 نیز ادارۀ دوم عملیات و بررسی آن سازمان، بخش دانشگاه تهران است.
[15]ــ آرشیو اسناد مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
[16]ــ مقصود از 7 هـ ساواک استان فارس است.
[17]ــ شنبه، منبع نفوذی ساواک؛ و چهارشنبه، رئیس سازمان اطلاعات و امنیت منطقه و رئیس ادارۀ کل ساواک است. مقصود از 7 هـ نیز ساواک استان فارس است.
[18]ــ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پروندۀ بهائیت تهران.
منبع : زمانه ( ماهنامه اندیشه و تاریخ سیاسی ایران معاصر)- شماره 61
ارتباط ماسونهای ایران و بهائیان
کوتاه و خواندنی
بهائیت در ایران : در میان اعضای فراماسونری ایران، درصد بالایی از بهائیان وجود دارند؛ از مهمترین فعالان در این عرصه میرزا ملکمخان ارمنی -مشهور به پدر فراماسونی ایران- است.
در میان اعضای فراماسونری ایران، درصد بالایی از بهائیان وجود دارند؛از مهمترین فعالان در این عرصه میرزا ملکمخان ارمنی -مشهور به پدر فراماسونی ایران- است و افرادی همچون علیقلی نبیلالدوله، میرزاآقاخان کرمانی، ابراهیم حکیمی، سیدجمال واعظ، ذبیحالله قربان، احسان یارشاطر، امیرعباس هویدا، پری اباصلتی از این دستهاند. در فعالیت تروریستی دوران مشروطه نیز که توسط مجامع مخفی طراحی میگردید، افرادی نظیرسردار محیی، احسانالله خان دوستدار، اسداللهخان ابوالفتحزاده و... نقش اساسی داشتند که بسیاری از اعضای آن بابی و بهائی بودند و پس از تأسیس سازمان ماسونی لژ بیداری ایران (۱۹۰۷ م) در پیرامون آن مجتمع شدند. فعالیتها و اقدامات چنین افرادی که کاملا در راستای اهداف استعمار طراحی و برنامهریزی میشد، یکی از عمدهترین عوامل انحراف مشروطیت به شمار میرود.[۱]
در دوران پهلوی نیز بهائیان در کنار عناصر فراماسون و صهیونیست، نقش مهمی در اجرای نظرات و سیاستهای استعمار داشتند. بسیاری از نزدیکان شاه و خاندان پهلوی و عدّه زیادی از کارگزاران و متولّیان پستهای حساس و کلیدی کشور بهائی بودند.[۲]
در سالهای نهضت ملّی شدن صنعت نفت، شاهد تشکیل لژ همایون در ایران هستیم که یکی از کارکردهای اصلی آن مقابله با نهضت ضد استعماری نفت، و جاسوسی برای انگلیس بود. یکی از اعضای این لژ دکتر ذبیح قربان از اعضای فرقه بهائیت بود که نفوذ فراوانی در شیراز داشت. او رئیس دانشکده پزشکی دانشگاه شیراز و عضو مؤسس لژ دیگری به نام حافظ نیز بود.[۳]
در سال ۱۳۴۱ تعداد ماسونهای آمریکایی به حدی رسید که لژ محلی آمریکا درصدد ایجاد لژی در ایران برآمده و چندی بعد ریاست این لژ آمریکایی به یکی از فراماسونهایبهائی که دارای مقام ژنرال ماسونی درجه ۳۳ بود، به نام علینقیخان نبیلالدوله واگذار گردید.[۴]
در مدّت ۳۷ سال سلطنت محمدرضا، در سراسر کشور جولانگاه محافل و مأموران بهائی-ماسونی گردید. اکثر کسانی که در این مدّت به عنوان نخستوزیر انتخاب شدند، یا از استادان و اعضای بلندپایه لژهای فراماسونری بودند و یا از دستنشاندگان و مأموران یهود و ماسون. به عنوان نمونه، امیرعباس هویدا که از نخستوزیران معروف دوران سلطنت محمدرضا پهلوی به شمار میرفت، از نوادگان میرزا یعقوبیهودی و از بهائیان مشهور بود که در دهه ۱۳۲۰ وارد شبکه تار عنکبوتی سیاسیون متمایل به انگلستان شد و از فعالان و اعضای بلندپایه فراماسونری ایران گردید. و در دوران سیزده ساله (از بهمن ۱۳۴۳ تا مرداد ۱۳۵۶) نخستوزیری خویش خدمات زیادی را در راستای تحقق اهداف شوم صهیونیسم و استعمارگران انجام داد. در این دوران پیوندهای نهان و عیان دربار پهلوی با محافل قدرتمند و چپاولگر غرب و صهیونیسم جهانی، به مستحکمترین شکل خود رسید.[۵] بدین ترتیب فرقه ضاله بهائیت در ارتباط با سازمانهای فراماسونری خدمات شایانی به صهیونیسم و استعمارگران و خیانتهای جبران ناپذیری به ملّت ایران و فرهنگ اسلامی این سرزمین، کرده و میکنند.
پینوشت:
[۱]. سایه روشنهای بهائیت۹۱، روزنامه کیهان، شنبه۲۸آبان۱۳۸۴.
[۲]. جواد منصوری، تاریخ قیام پانزده خرداد به روایت اسناد، ج۱، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۷،ص۳۲۴.
[۳]. فراموشخانه و فراماسونری در ایران، اسماعیل رائین،. تهران امیرکبیر، ۱۳۵۷،ج۳، ص۳۸۰.
[۴]. محمدخاتمی، فراماسونری، تهران، کتاب صبح، ۱۳۸۰، ص۱۳۲.
[۵]. محمد احمدی، پژوهه صهیونیت، تهران ضیاء اندیشه، ج۱،ص۳۹۱-۳۹۰.