افراد آنلاین
تافتهی جدا بافته ؟!
کوتاه و خواندنی
بهائیت در ایران : فرقهی بهائیت و سران آن هیچ تعلّقی به ایران و ایرانیان نداشته و ندارند و همواره خود را تافتهی جدا بافته از ایران دانستهاند؛ و برای خود ارگانها و سازمانهایی داشته و دارند که وظایف موازی با ادارات حکومتی را ایفا میکند. بهائیان برای خود سیستم جداگانهای نظیر: ثبت ولادت، ازدواج و مرگ و میر و... دارند. امر ازدواج آنان نیز در اختیار «محفل روحانی» است؛ ضمن اینکه برای امور قضایی هم تشکیلات اداری دیگری به نام «لُجنه اصلاح» دارند. جناب صبحی از مبلّغان بزرگ بهائیت در کتاب روشنگرانهی خود در مورد تشکیلات بهائیان اینچنین توضیح میدهد: «این گروه، از مردمِ دیگر بیشتر از این آب و خاک (ایران) سود میبرند و به نیرنگهای گوناگون در سازمانهای کشور، خود و کسان خود را در میآورند، ولی اندک دلبستگی به این کشور ندارند. اینها در درون خود، سازمانها در برابر سازمانهای کشور فراهم کردهاند که مایهی شگفتی است؛ از جمله «لُجنه اصلاح» که وظیفهی سازمان دادگستری را دارد، «محفل روحانی» که وظیفهی سازمان فرمانروایی و سازمانهای دیگری دارند که نمیگذارند کارشان به سازمانهای کشور برسد؛ تا آنجا که برگ شناسنامهی جداگانه برای خود چاپ کردهاند و از هر راهی میکوشند تا مردم را بترسانند و بر همه چیز آنها دست یابند و چیره شوند. شوقی افندی که در ایران پا به جهان نگذاشته و هیچگونه دلبستگی به این کشور ندارد؛ از کجا اینهمه خانه و زمین به دست آورده که باید به دستور او دستهای مبلّغ، گروهی نادان را بِفریبند یا بترسانند تا دارایی خود را به شوقی ببخشند. من اگر بگویم چگونه دارایی پارهای از مردمان را به دست خود گرفته و زن و فرزندانشان را بیچاره و بینوا کردهاند در شگفت میشوید، از چندین سال پیش هرروز به بهانهای فرمان فروش خانه و زمینها را میدهد و پول آن را میخواهد».[۱]
البته غارت و مصادره اموال مردم ساده دل ایران و ارسال آن به اسرائیل برای صرف راحتی و خوشگذرانی سران بهائیت هماکنون نیز ادامه دارد البته که مثل سابق علنی و پررنگ نیست، اما همین مقدار هم خود کلی است. سران بهائیت چون خود را به هیچ اصول دینی و انسانی پایبند نمیدانند (زیرا خود بر خرافی و ساختگی بودن دین خویش آگاهند، برای اثبات این مطلب به توبه کردن مبلّغان بزرگی از بهائیت، نظیر: صبحی، عبدالحسین آیتی، ادیب و... میتوان تمسک کرد)، نه تنها اموال مردم بیچاره و ساده دل فریب خورده خویش را تصاحب میکنند، بلکه حتی به اموال گماشتگان خود نیز رحم نکرده و با نام دین مدام در صدد جمعآوری و تصاحب اموال مردم بیپناه ایران بوده و هستند. جناب صبحی که خود از بزرگان بهائیت بود نیز، از گزند و دزدی این فرقه در امان نبوده و بهائیان اموال پدر ایشان را با دغلبازی تصاحب کردند. صبحی اینگونه از عمق فاجعه و نیرنگ بازی سران بهائی پرده برمیدارد: «خوب، باریک بین شوید و بیندیشید، در تهران که پایتخت کشور است، با آدمی مثل من که همه میشناسنم، اینگونه نیرنگ بازی کنند و آنچه از من است به دستم ندهند، در گوشه و کنار کشور، با مردم بیپناه و بیچاره و بیزبان چه خواهند کرد؟!»[۲]
آمریکاییها که تاکنون چندین بار ایران را به نقض حقوق بشر و عدم آزادی اقلیتهای دینی (بر فرض محال که بهائیت را دین بدانیم)، متهم کرده و معتقد است که حق بهائیان در ایران پایمال میشود و بهائیان در ایران مورد پیگیری قرار میگیرند (برفرض که ادعای آمریکاییها صحیح باشد)؛ از حاکمان آمریکا و همدستان ایشان که نقش کاسهی داغتر از آش را بازی میکنند میپرسیم: اگر در آمریکا گروهی پیدا شوند که در میان خود، در برابر سازمانهای کشور، سازمانهای جداگانه درست کنند و باج بگیرند و به نام گروهی که اهل آنجا نیستند و حتی خاک آن کشور را ندیده و هرگز دلبستگی به آنجا ندارد، با نیرنگ دارایی پارهای از مردم را از چنگ آنان درآورند و فرمان از بین بردن دشمنان نیرومند خود را بدهند، آن گروه هم با آن بیشرمی، بزرگان آن سرزمین را به با ناسزا بگیرد و به هریک از بزرگان آن کشور صفت زشتی بدهند و جورج واشنگتن را در اسفلسافلین بدانند و با ناجوان مَردی، صد گونه ستم و گزند به مردم برساند و جلوی آزادی همه را بگیرند، پیروان اینچنین مردی را آزاد میگذارند که هرکار بکنند؟!
پینوشت:
[۱]. پیام پدر، فضلالله صبحی مهتدی، ص ۲۴۸-۲۴۷.
[۲]. همان، ص ۲۳۷
بهائيت , مذهب استعمار ساخته براي مقابله با اسلام -3
بهائیت در ایران: پیشتر دو بخش از این مطلب را ادائه نمودیم اینک بخش سوم با عنوان :
ارتباط و تعامل متقابل سران بهائيت با كشورهاي سلطه جو و استعمارگر
بهائيت از ابتداي شكل گيري آلت دست قدرتهاي استعماري بوده و به صورت يك اهرم و ابزار مطمئن به بهره برداري هاي مختلف رسيده است . اين بهره برداري هاي ابزاري از فرقه هاي مختلف و انشعاب ها و تغيير و تحول هاي متناسب با اهداف و برنامه هاي منطبق با شرايط و مقتضياتي كه استعمارگران را بهتر و بيشتر در تقابل با اسلام و ايجاد تفرقه و تشتت در صفوف متحد شيعيان و ارتباط نزديك و مستحكم شيعيان با مراجع بزرگ تقليد و مراكز علم و فقاهت موفق مي سازد , همواره در بستر زمان و در قطعات مختلف تاريخي تداوم داشته است .
به طور طبيعي , مذهب استعمار ساخته اي چون بهائيت , نمي تواند برخلاف اهداف و نقشه ها و برنامه هاي استعمارگران حركت نمايد و كوچك ترين سرپيچي و تخلفي را بر خويش روا دارد.
بهائيت از ابتداي شكل گيري آلت دست قدرتهاي استعماري بوده و به صورت يك اهرم و ابزار مطمئن به بهره برداري هاي مختلف
با تعمق در اوراق تاريخ و رخدادهاي سياسي ديروز و امروز , به خوبي روشن مي شود كه اين مذهب استعمار ساخته در جلوه ها و نمودهاي بابيگري , ازليه و بهائي گري , اولا همواره مطيع محض و تسليم مطلق قدرتهاي خارجي بوده اند. ثانيا اين سرسپردگي و اطاعت و طفيلي گري در شرايط مختلف و بنا به مصالح ايجاد شده سياسي كه رويدادها و آمد و شد و جابجائي قدرتهاي سلطه جوي جهاني موجب پيدايش آن بوده اند , نسبت به هركدام از كشورهاي بيگانه و استعمارگر به ظهور و عينيت رسيده است .
نسل امروز ما به دليل فاصله داشتن از رويدادهاي دوران پيش از انقلاب و ضرورت افزايش بينش هاي سياسي نسبت به نقش كشورهاي بيگانه در « مذهب سازي » براي مقابله با پايگاه قدرتمند تشيع در ايران و وحدت صلابت خيز روحانيت با مردم , لازم است در آنچه به عنوان سندهاي روشن و انكارناپذير از پيوند و ارتباط بهائيت با كشورهاي خارجي و ماموريت هاي استعماري رهبران و عوامل اين فرقه شوم مطرح مي كنيم دقت و تعمق كافي مبذول دارند.
1 ـ پس از مرگ رهبر بهائيت « ميرزا حسينعلي نوري » معروف به « بهاالله » , فرزندش « عباس افندي » معروف به « عبدالبها » به جانشيني و رهبري رسيد و به مرور القابي چون « آقا » , « سركار آقا » , « ابن الله » و « ابن البها » را به خود اختصاص داد.
عباس افندي در امر سياست , نوكري و سرسپردگي را به حد كمال رساند. او در وابستگي و جاسوسي و خدمتگزاري به كشورها و دولت هاي بيگانه براساس تغيير اوضاع و شرايط عمل مي نمود و هرگز خيانتكاري هاي خود را به دولت و كشور خاصي محدود نمي نمود.
عباس افندي ابتدا با توجه به قدرت روسيه تزاري و نقشي كه آن دولت در شكل گيري و رشد و تقويت بهائيت داشت , به ارتباط نزديك و خدمتگزاري خالصانه به اين كشور اهتمام مي ورزيد. مريدان و پيروان بهائيت در عشق آباد روسيه از جايگاه و احترام ويژه اي برخوردار بودند و آزادانه فعاليت مي كردند و اين حمايت و منزلت تا آنجا اوج گرفت كه به تشويق ! و پشتيباني ! و كمك ! دولت روسيه , معبدي براي بهائيان در آنجا ساخته شد!
عباس افندي توسط يكي از پيروان و عناصر سطح بالاي بهائيت , اين پيام و فرمان را كه متن آن ضرورت حمايت از دولت روسيه تزاري و دعاگويي به جان امپراطور مي باشد , به بهائيان اعلام و ابلاغ مي نمايد :
« جمع دوستان به دعاي دوام عمر و دولت و ازدياد حشمت و شوكت اعليحضرت امپراطور اعظم الكساندر سوم و اولياي دولت قوي شوكتش اشتغال ورزيد , زيرا كه در الواح منيعه كه در اين اوقات از ارض مقدس عنايت و ارسال يافته مي فرمايند آنچه را كه ترجمه و خلاصه آن اين است : بايد اين طايفه مظلومه ابدا اين حمايت و عدالت دولت بهئيه روسيه را از نظر محو ننمايد و پيوسته تاييد و تسديد حضرت امپراطور اعظم و جنرال اكرم را از خداوند جل جلاله مسئلت نمايند . » (1 )
2 ـ با وقوع انقلاب در روسيه , دولت تزاري سقوط نمود و عباس افندي بيشتر به دامان انگليس درغلتيد و به سرسپردگي و جاسوسي اين قدرت استعماري شتاب بخشيد.
عباس افندي و دارودسته اش كه در قلمرو دولت عثماني به سر مي بردند و به جاسوسي براي انگليس اشتغال داشتند , از طرف « جمال پاشا » فرمانده كل قواي عثماني به دليل افشا شدن جاسوسي اش به نفع دولت انگليس به اعدام محكوم مي شود. دولت انگليس با كسب خبر از اين واقعه به جانبداري از عباس افندي برمي خيزد و بنا به نقل خود بهائيان از اجراي اين حكم جلوگيري به عمل مي آورد :
« چون اين گزارش يعني حكم اعدام سركار آقا (عباس افندي ) به « لرد بالفور » وزير امور خارجه وقت رسيد , در همان يوم وصول , دستور تلگرافي به جنرال النبي سالار سپاه انگليز در فلسطين صادر و تاكيد اكيد نمود كه به جميع قوا در حفظ و صيانت حضرت عبدالبها , و عائله و دوستان آن حضرت بكوشد » (2 )
با ورود قواي انگليس به خاك عثماني , عباس افندي نجات مي يابد و به دليل جاسوسي ها و خدمات بزرگي كه براي دولت استعماري انگليس انجام داده بود نشان عالي « پهلواني » و لقب « سر » دريافت مي دارد!
عباس افندي نيز با دريافت اين نشانه و لقب « لياقت » ! براي « خيانت » ! و « جاسوسي » ! عليه اسلام و امت مسلمان , دست بر دعا برمي دارد و اين گونه براي پادشاه انگليس تقاضاي توفيقات رحمانيه ! مي كند :
« بارالها , سراپرده عدالت در اين سرزمين برپا شده است و من تو را شكر و سپاس مي گويم ... پروردگارا , امپراطور بزرگ ژرژ پنجم پادشاه انگلستان را به توفيقات رحمانيت مويد بدار و سايه بلند پايه او را بر اين اقليم جليل (فلسطين ) پايدار ساز » (3 )
دولتمردان انگليس پس از مرگ عباس افندي نيز نمي توانند احساسات خود را نسبت به خدمات و ماموريت هاي استعماري اين مهره مطيع و خاضع و گوش به فرمان پنهان دارند و به همين دليل براي تسلي خاطر بازماندگان و تشويق و ترغيب آنان به تداوم راه او , نمايندگان اين دولت از جمله « هربرت ساموئل » حضور يافتند و مرگ او را به اين طريق تسليت گفتند :
« وزير مستعمرات حكومت اعليحضرت پادشاه انگلستان مستر وينستون چرچيل ... تقاضا نمود مراتب همدردي و تسليت حكومت اعليحضرت پادشاه انگلستان را به جامعه بهائي ابلاغ نمايد... و ايكونت النبي نيز... اعلام نمود به بازماندگان فقيد سر عبدالبها عباس افندي و جامعه بهائي تسليت صميمانه مرالله ابلاغ نماييد... فرمانده كل قواي اعزامي مصر جنرال كنگرويو نيز تلگراف ذيل را مخابره نمود : متمني است احساسات عميقه مرا به خاندان فقيد سرعباس بهائي ابلاغ نماييد . » (4 )
3 ـ بهائيت علاوه بر روسيه و انگليس , در دامان « اسرائيل » نيز رشد و نمو يافت و بدين ترتيب حلقه هاي اتصال به دولت هاي بيگانه و اسلام ستيز را تكميل نمود. پس از تشكيل دولت غاصب اسرائيل , چهارمين رهبر بهائيت يعني « شوقي افندي » از به وجود آمدن اين دولت غاصب توسط انگليس استقبال نمود و طي تلگرافي در 9 ژانويه 1951 (1330 هـ ش ) مي نويسد :
« ... تحقيق به سنواتي كه درباره تاسيس حكومت اسرائيل از فم مطهر شارع امرالهي و مركز ميثاق صادر و حاكي از پيدايش ملت مستقلي در ارض اقدس پس از معني دو هزار سال مي باشد ... » (5 )
شوقي افندي پس از استقبال از تاسيس دولت اسرائيل , چند وظيفه مهم براي شوراي بين المللي بهائيان كه خود بنيانگذار آن بود تعيين مي نمايد كه اولين وظيفه , ايجاد رابطه با اسرائيل است :
« ... اول آن كه با اوليا حكومت اسرائيل , ايجاد روابط نمايد . » (6 ) او در ابلاغ دومين وظيفه , رابطه و مذاكره با دولت غاصب اسرائيل را از عوامل مهم در ايجاد و گسترش تشكيلات بهائيت معرفي مي كند :
« ثالثا با اولياي كشوري (اسرائيل ) در باب مسائل مربوطه به احوال شخصيه داخل مذاكره شود و چون اين شورا كه نخستين موسسه بين المللي و اكنون در حال جنين است توسعه يابد , عهده دار وظايف ديگري خواهد شد و به مرور ايام به عنوان محكمه رسمي بهائي شناخته شده سپس به هيئتي مبدل مي گردد كه اعضايش از طريق انتخاب معين مي شوند . » (7 )
شوقي افندي به منظور جلب حمايت هاي اسرائيل نسبت به محكمه رسمي بهائيان , شناخت و حقانيت دولت اسرائيل را اعلام مي نمايد و ايجاد رابطه نيكو و قوي با اين دولت را توصيه مي كند! او طي نقش ده ساله اش و به عنوان بيست و چهارمين هدف مهم , حمايت از اسرائيل را بر همه دولت هاي جهان ترجيح مي دهد و به بهائيان فرمان مي دهد كه به تشكيل محافل روحاني و ملي بر مبناي قوانين و مقررات دولت اسرائيل اقدام نمايند :
« در ارض اقدس , بر حسب قوانين و مقررات حكومت جديدالتاسيس ... اين گونه محافل را به وجود آوريد . » (8 ) و حال آن كه در تشكيل همين محافل در كشورهاي ايران , عراق , انگلستان و آلمان , رعايت قوانين و مقررات اين دولت ها را مطرح نمي كند!
اين حمايت هاي آشكار و قوي از دولت اسرائيل , باعث مي شود كه يكي از عناصر مهم سياسي و حقوقي دولت اسرائيل به نام « نرمان نيويج » بهائيت كه يك مسلك و مذهب ساختگي و فاقد حقيقت وحي و بعثت الهي و ارسال پيامبر و كتاب آسماني است را در رديف اسلام و مسيحيت و يهوديت قرار دهد و آن را يك « دين جهاني و بين المللي » ! بنامد :
« اكنون فلسطين را نبايد في الحقيقه منحصرا سرزمين سه ديانت محسوب داشت , بلكه بايد آن را مركز و مقر چهار ديانت به شمار آورد , زيرا امر بهائي كه مركز آن حيفا و عكاست و اين دو مدينه زيارتگاه پيروان آن است , به درجه اي از پيشرفت و تقدم نائل گشته كه مقام ديانت جهاني و بين المللي را احراز نموده است , و همان طور كه نفوذ اين آئين درسرزمين مذكور روز به روز رو به توسعه و انتشار است , در ايجاد حسن تفاهم و اتحاد بين المللي اديان مختلفه عالم نيز عامل بسيار موثري به شمار مي آيد . » (9 )
اين پيوند و رابطه تنگاتنگ باعث گرديد كه اسرائيل در كشورهاي اسلامي از وجود بهائيان حداكثر بهره برداري را عليه اسلام و وضعيت ممالك و سرزمين هاي اسلامي و مسلمانان به عمل آورد , به گونه اي كه در اين كشورها , بهائيان در تشكيلات « موساد » راه يافتند و به صورت عوامل شيفته حاكميت اسرائيل و مخالف و دشمن اسلام و اتحاد مسلمانان به جاسوسي پرداختند!
4 ـ با توجه به نقش تعيين كننده آمريكاي جهانخوار در بهره برداري هاي گوناگون از تمام اهرمها و عوامل براي مقابله با رشد روزافزون « اسلام گرايي » در جهان و محوريت « انقلاب اسلامي » و « نظام جمهوري اسلامي ايران » در گسترش معنويت زلال اسلام و قوانين و تعاليم و ارزشها و هنجاري هاي اسلامي در چهارگوشه جهان , طبيعي و قابل انتظار بود كه آمريكا از بهائيت به عنوان يك حربه و اهرم براي عناد و دشمني با انقلاب و نظام اسلامي بهره برداري كند و با روشهاي گوناگون پيوند خود با اين مذهب استعمار ساخته را استحكام بخشد و به حمايت همه جانبه از بهائيان اهتمام ورزد.
ارتباط بهائيت با آمريكا به گذشته هاي دور برمي گردد و همين پيشينيه و سابقه , تداوم آن پس از پيروزي انقلاب اسلامي را به همراه داشت .
عباس افندي رهبر بهائيت در سالهاي قبل از 1300 هجري شمسي يعني در اواخر عمر خود سفرهايي به اروپا و آمريكا مي كند و تحت تاثير افكار جديدي كه در اين كشورها عليه دين به وجود آمده بود , عناوين و تعاليم تازه اي به نام تعاليم دوازده گانه بهائيت به وجود مي آورد. او در ديدار با جمعي از سوداگران آمريكايي ابتدا اعلام مي كند كه : « نور انسانيت را در نهايت جلوه و ظهور در چهره آنان مشاهده مي نمايد. » , و سپس خطاب به آنان مي گويد :
« از براي تجارت و منفعت ملت آمريكا , مملكتي بهتر از ايران نه , چه كه مملكت ايران مواد ثروتش همه در زير خاك پنهان است . اميدوارم كه ملت آمريكا سبب شوند كه آن ثروت ظاهر گردد . » (10 )
اين اشتياق و تمايل و رابطه و پيوند ادامه داشت و سرانجام پس از پيروزي انقلاب اسلامي با حمايت هاي بي دريغ آمريكا از اين فرقه ضاله استمرار يافت .
پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران در فاصله سالهاي 1361 تا 1373 يعني در طول دوازده سال , نمايندگان آمريكا شش قطعنامه به تصويب رساندند كه در آنها به جانبداري و حمايت از بهائيت پرداختند.
صدور اين قطعنامه ها عليه جمهوري اسلامي ايران و به حمايت دلسوزانه ! و بشردوستانه ! از فرقه استعماري بهائيت و دين و مذهب ناميدن آن و خواستار آزادي فعاليت هاي گمراه كننده و انحراف آفرين بهائيان ايران شدن , پس از سال 1373 نيز تداوم يافت .
رسانه هاي گروهي آمريكا نيز به حمايت هاي گسترده تبليغي براي بهائيت مي پردازند تا در كنار اقدامات دولت و مجلس نمايندگان آمريكا , زمينه ها و بسترهاي لازم را براي تحقق اهداف سلطه جويانه خود توسط بهائيان فراهم آورند.
آنچه از نظر گذشت به صراحت و روشني پيوند و ارتباط متقابل و تنگاتنگ بهائيت با كشورهاي استعماري روسيه , انگلستان , اسرائيل و آمريكا را به اثبات مي رساند و از عمق فجايعي كه به دست اين قدرتهاي ضد بشر به نام حمايت از حقوق بشر به وجود آمده است خبر مي دهد و خباثت هاي دروني و ماهيت هاي شيطاني اين قدرتهاي ستمگر و فسادگستر را تا آنجا آشكار و عريان مي سازد كه انسان هاي آزادانديش و صاحبان عقل و خردهاي سالم نيز در مي يابند كه « دين سازي » و « پيامبرآفريني » و جعل آموزه ها و تعاليم و احكام تحت عنوان « وحي » و ارائه آنها به جوامع انساني , يك خيانت و فاجعه دردناك و تلخ و آزاردهنده براي بشريت مي باشد.
پاورقي :
1 ـ مصابيح هدايت , عزيزالله سليماني , ج 2 , ص 282 ـ بهائيت در ايران , دكتر زاهد زاهداني , مركز اسناد انقلاب اسلامي , ص 222
2 ـ شوقي افندي , قرن بديع , ج 3 , ص 297 , نقل از بهائيت در ايران , دكتر زاهد زاهداني , ص 225
3 ـ همان منبع , ص 225
4 ـ همان منبع , ص 226
5 ـ انشعاب در بهائيت , اسماعيل رائين , موسسه تحقيقي رائين , ص 169
6 ـ همان منبع , ص 170
7 ـ همان منبع , ص 170
8 ـ همان منبع , ص 170
9 ـ همان منبع , ص 171 ـ170
10 ـ بهائيت در ايران , دكتر زاهد زاهداني , مركز اسناد انقلاب اسلامي , ص 226
عباس افندي يكي از رهبران بهائيت به دليل جاسوسي و خيانت هاي بزرگي كه براي دولت استعماري انگليس انجام داده بود , نشان عالي « پهلواني » و لقب « سير » دريافت نمود و پس از دريافت اين نشان و لقب « لياقت » ! براي « خيانت » ! و « جاسوسي » ! عليه اسلام و امت مسلمان , دست بر دعا برداشت و براي پادشاه انگليس تقاضاي توفيقات رحمانيه ! نمود
پيوند و رابطه تنگاتنگ « اسرائيل » با « بهائيت » باعث شد كه صهيونيست ها در كشورهاي اسلامي از وجود بهائيان حداكثر بهره برداري را عليه اسلام و مسلمانان به عمل آورند , به گونه اي كه بهائيان با راه يافتن به تشكيلات « موساد » به صورت عوامل شيفته حاكميت اسرائيل و دشمن اسلام و اتحاد مسلمانان , به جساوسي به نفع بيگانگان پرداختند!
بهائيت علاون بر روسيه و انگليس و اسرائيل , تحت حمايت هاي آشكار « آمريكا » نيز قرار گرفت و به صورت يك ابزار و اهرم كارآمد در دست سازمان جاسوسي آمريكا , در خدمت و سرسپردگي به اين كشور استعماري از هيچ خيانت و جنايتي دريغ نورزيد
به نقل از روزنامه جمهوري اسلامي 08/11/1382
روند توسعهی بهائیت در ایران (قسمت دوم)
بهائیت در ایران: پیشتر بخش اول و دوم این مطلب را ادانه نمودیم اینک بخش سوم با عنوان :
بهاییت در عصر پهلوی :
رضاشاه نظامی جسوری بودكه با كمك انگلیسیها دست به كودتا زد و با حیله و نیرنگ به پادشاهی رسید. او كه از اصالت خانوادگی بهرهای نداشت، نام «پهلوی»(11) را برای خاندان خودبرگزید و چنین وانمود كرد كه در پی تجدید عظمت گذشتهی ایران باستان است. اما در واقع، بزرگنمایی تاریخ ایران باستان برای رضاشاه به نوعی مبارزهطلبیدن اسلام بود. او میدانست كه نمیتواند قدرت اسلام را در حكومت خویشهضم كند، پس سعی داشت تا با خلق ایدئولوژی برای حكومت خود، اسلام را تضعیفنماید.آغاز حكومت رضاشاه مصادف با رهبری شوقیافندی، رهبر بهاییان بودو به نظر میرسد شاه نظر بسیار مساعدی نسبت به این فرقه داشت، به طوری كهیكی از افسران بهایی را به عنوان آجودان مخصوص ولیعهد خود انتخاب كرد. (12)دردوران پهلوی، جنبش بهاییت به یكی از شاخههای بسیار با نفوذ در تشكیلاتسیاسی دولت و به تبع آن ساختارهای فرهنگی و اقتصادی كشور تبدیل شد. (13)رضاشاه از این جریان در جهت سیاست دینزدایی و روحانیتستیزی خود نهایتاستفاده را برد و این مقابله تا حد كشف حجاب كه از احكام ضروری دین اسلاماست پیش رفت. (14) به این ترتیب، دشمنی میان بهاییان و حكومت مركزی دردورهی پهلوی از میان رفت و برعكس به همكاری میان آنها علیه دین اسلامانجامید.
نفوذ عناصر بهایی در دستگاه حكومت در عصر پهلوی دوم بسیارزیاد شد. محمدرضا شاه كه علاوه بر فقدان اصالت خانوادگی از جسارت پدر همبهرهای نداشت، در میان اطرافیان خود، بهاییان را بیش از همه شایستهیاعتماد میدانست. از آن پس نقش عناصر بهایی در حكومت از حالت غیرعلنی عصررضاشاه خارج گردیده و بسیاری از مناصب و شغلهای مهم وحساس در اختیار آنهاقرار گرفت.به خصوص كه با شدت عمل رضاشاه در سیاست اسلامزدایی، روحانیت تااندازهی زیادی قدرت خود را از دست داده بودند و بسیاری از اختیارات علمادر حیطهی دستگاه قضایی و تعلیم و تربیت، اینك به دولت منتقل شده بود.
بااین حال، هنوز نفوذ و محبوبیت دین اسلام در میان مردم پا برجا بود و درستدر زمانی كه شاه و اربابان انگلیسی و امریكایی اش فكر میكردند دیگر دینو روحانیت در ایران كمرنگ شده است، ظهور زعیم عالیقدر شیعه، حضرت امامخمینی (ره) و حماسهی عظیمی همچون 15 خرداد 1342 تمام معادلات را درصحنهیسیاست ایران بر هم زد.
زمینههای قیام 15 خرداد از زمانی فراهم شد كهپس از فوت آیتالله بروجردی، دستگاه دولتی حركت ضددینی خود را شدت بخشیدو لایحهی انجمنهای ایالتی و ولایتی را تقدیم مجلس كرد. طرح انقلاب شاه وملت نیز در همین سالها ریخته شد. اما دستگاه دینی و به خصوص روحانیتمعتقد به مداخله در امور سیاسی در مقابل این اصلاحات قد علم كرد. سردمداراین مخالفت، یعنی شخص امام معتقد بود انجمنهای ایالتی و ولایتی در واقعهمان بیتالعدلهای بهاییان(15) است و این اصلاحات توطئهای بیش نیست تااسلام را در میان جامعه كم رنگتر كند.
پافشاری امام وحمایت علما ومردم از ایشان سرانجام به لغو لایحهی انجمنها انجامید. اما درجریانانقلاب سفید و رفراندوم فرمایشی، شاه دیگر حاضر نبود به هیچ قیمتی، حتیسركوب خونبار قیام 15 خرداد، در مقابل خواستههای روحانیون و مردم تسلیمشود. پس از آن، شاه تصمیم گرفت برای كنترل نیروهای مخالف، به عناصر بهاییقدرت بیشتری بدهد و آنها را به طور علنی، بی هیچ ابایی، در دستگاه دولتیبه كارگیرد.
از جمله مهرههای بهایی كه پس از سركوب قیام 15 خرداد دربخشهای مختلف سیاسی، اقتصادی و هنری كشور حضور پیدا كردند، میتوان بهافرادی همچون هژبر یزدانی سرمایهدار، ثابت پاسال رئیس رادیو تلویزیون ،فرخرو پارسا وزیر آموزش و پرورش، دكتر شاهقلی وزیر بهداری، تیمسار ایادی نزدیکترین عنصر بهائی به شاه و پرویز ثابتی معاون ساواك، اشاره كرد.
اما برجستهترین مهرههایبهایی كه توانست در مصدر نخستوزیر قرار گرفته و در دوران صدارتش تعلق اوبه بهاییت شهرت وسیع یافت، امیرعباس هویدا بود. (16) این انتصاب عمقبیاعتنایی شاه را نسبت به افكار عمومی و توسل و اعتماد او را نسبت بهبهاییان نشان میداد. در دوران نخستوزیری هویدا، بهاییان بیش از پیش بهمراكز حساس كشور دست انداختند. طرفداران این فرقه در عصر پهلوی دوم منابعاطلاعاتی و جاسوسی انگلستان در ایران به شمار میآمدند و اسناد بسیاریدربارهی رابطهی عناصر بهایی با سرویسهای اطلاعاتی سفارت انگلیس ومقامات انگلیسی در دست است. (17) آنان در تضعیف اقتصادی كشور نیز نقش داشتندو اجناسی را كه درایران ارزانتر تولید میشد، از خارج وارد میكردند. (18)اعتماد محمدرضا شاه به بهاییان باعث شد آنها از موقعیت بدست آمده برایكسب ثروت و قدرت بهره بگیرند. مركز بهاییگری در اسراییل قرار داشت وآنها با تشكیلاتی بسیار منظم و گسترده، با این مركز در ارتباط بودند. (19)به همین مناسبت،غیر از نفوذ دولتی، آنان با داشتن ارتباط با كشورهایخارجی به خصوص اسرائیل و انگلستان در جهت تضعیف اقتدار دولت و اقتصاد كشوردر راستای منافع بیگانگان عمل میكردند، اقدامات خائنانهی این گروه برعلیه مصالح ملت و مملكت از جملهی عواملی بود كه به برانگیخته شدن خشممردم و انفجاری به نام انقلاب اسلامی انجامید.
پینوشتها :
1 . شیخیگری انشعابی از شیعه اثنی عشری است که در قرن دوازدهم هجری قمری پدیدآمد و بنیانگذار آن شیخ احمد کسایی بود.
2 . دکتر سید سعید زاهد زاهدانی، بهاییت در ایران، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، ص 105 ـ 104.
3 . علی اصغر شمیم، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران: مدبر، 1374، ص 152- 151.
4 . بهرام افراسیابی، تاریخ جامع بهاییت، تهران: سخن، 1368، ص 21.
5 . برای مثال: یوسف فضایی، شیخیگری، بابیگری بهایی گری، کسروی گرایی، تهران: عطایی، 1353؛ محمد رضا فشاهی، واپسین جنبش قرون وسطایی در دوران فئودال،تهران: جاویدان، 1356)
6 . کاتوزیان اقتصاد قرن نوزدهم ایران را بهسه دوره تقسیم میکند؛ دوره ی اول مصادف است با سلطنت فتحعلی شاه و محمدشاه؛ دورهی دوم به تخت نشستن ناصرالدین شاه (1227 – هـ. ش.– 1848 م) ودورهی سوم باقی ماندهی سلطنت ناصری تا به هلاکت رسیدن شاه در 1275 هـ. ش.– 1896 را در بر می گیرد. دورههای اول به رغم جنگهای ایران و روس،دورهی ثبات و تحکیم است. دوره ی دوم قحطی، رکود بازار ابریشم و امتیازنافرجام رویتر را در خود دارد که وضع اسفبار اقتصادی را در دورهی سوم بهدنبال می آورد (محمد علی کاتوزیان اقتصاد سیاسی ایران، تهران: نشر مرکز، 1377، ص 71 ) شیوع بیماری های واگیر دار و قحطی نیز از دیگر مصیبتهاییبود که هر چند سال یک بار ایرانیان را فرا می گرفت و آفات آن هم از شمارسکنه میکاست و هم بنیه و روحیهی بازماندگان را تضعیف کرده و در نتیجه بهاقتصاد کشور لطمه می زد. (سید تقی نصر، ایران در برخود با استعمارگران،تهران: شرکت مولفان و مترجمان ایران، 1363، ص 390-389)
7 . ظهوررضاشاه در صحنهی سیاسی ایران، در واقع نتیجهی قدرتیابی بورژوازی وابستهبه غرب بود. حاکمیت این قشر بر جامعهی ایرانی، یک سری از اقدامات موردنظر غرب را به اسم اصلاحات ونوگراییهای مناسب با اوضاع را میطلبید کهرضاشاه به عنوان نمایندهی این قشر، این اقدامات را انجام داد. تقویتحکومت مرکزی، سرکوبی هر گونه مخالفت، آوردن صنایع جدید و کارخانه هاینوین، رواج بیحجابی، تربیت متخصص و تأسیس نظام بانکداری مدرن، تشویقسرمایه گذاری خارجی و ... در چارچوب این هدف بود.
8 . شمیم، ص 244.
9 . نگاه کنید به اسناد ارائه شده در افراسیابی، ص 341 به بعد.
10 . برای اطلاع بیشتر دربارهی حمایت انگلستان از بهاییت، نگاه کنید به: افراسیابی ص 405 به بعد.
11 . پهلوی، منسوب به پهلو یا پارت، شعبه ای از قوم آریایی بود که در شمال شرقایران می زیستند و در سال 250 پ. م امپراطوری اشکانی را تاسیس کردند.
12 . سرگرد صنیعی در آن زمان از بهایی های طراز اول بود. او بعدها سپهبد و مدتیهم وزیر جنگ شد. انتصاب او به سمت آجودان مخصوص ولیعهد، حاکی از احترام واعتمادرضاخان به بهایی ها و میزان نفوذ آنان در دستگاه دولتی است ( خاطراتارتشبد سابق حسین فردوست ،موسسه ی مطالعات و پژوهش های سیاسی، 1385، ج 1،ص 57- 59)
13 . زاهدانی، ص 238.
14 . یکی از طرفداران سرسخت باب،دختری به نام قرةالعین بود که از پیشگامان امر بی حجابی در ایران به شمارمیرود. هم چنین آزادی معاشرت میان زنان و مردان یکی از اعتقادات بهاییاناست ( باب 15 از واحد چهارم کتاب بیان)
15 . در احکام بهاییان دربارهی تشکیل بیت العدل آمده است: « خداوند بر هر شهری نوشته است که باید در آنشهر بیت العدلی تشکیل دهند و نفوس بر عدد بهاء » در آن اجتماع کنند و اگرتعداد آنها از این اندازه بیشتر باشد، باکی نخواهد بود. آنها باید خود راچنین ببینند که گویا در محضر خدای علی اعلی وارد شدهاند و کسی را که دیدهنمیشود، ببینند. برای آنها سزاوار است که امناء ... برای هر کسی که رویزمین است، باشند و چنان چه در امور خودشان مشورت میکنند، در امور بندگاننیز برای خدا مشورت کنند (افراسیابی، ص 471)
16 . در مورد بهایی بودنهویدا، بهترین و گویاترین سند، نامهای است با امضای اسکندر که در مهر ماه 1343 به وسیلهی پست برای اکثر مقامات دولتی آن زمان ارسال شد که به افشایسوابق او میپردازد (خاطرات فردوست ج 2، ص 277-375 ) دو سند دیگر که بهاییبودن هویدا را تایید میکند، نامهی یکی از سران جامعهی بهاییت به نامقاسم اشرافی به هویدا و دیگری گزارش ساواک از جلسهی بهاییان ناحیه ی 2شیراز به تاریخ 19/5/1350 است. (همان جا، ص 385-384)
17 . عبدالله شهبازی، جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، موسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1385، ص455 .
18 . خاطرات فردوست، ج 1، ص 375-374.
19 . زاهدانی، ص 249.
منبع : موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی با تشکر از سرکار خانملاله فرزینفر نویسنده مطلب