بیت العدل و جهان تباه شده بهائیت
باز تنظیم و نشر از یهائیت در ایران :
متنی که پیش روست نقدی بر نگاه بهائیت به آینده پیش روی دنیا و جهانیان است. آینده ای تاریک و یا پر امید. امید آنکه مورد قبول شما خوانندگان محترم واقع گردد.
عصر طغیان ستمگران. انسان هایی که تنها تاریکی را نظاره می کردند. استعمارگرانی که اکنون خوی سیری ناپذیرشان دنیا را در آتش خود می سوزاند. آتشی که کینه های دیرینه را در کام خود می کشید . هنگامی که دنیا برای ستیزی بزرگ علمش را به پیش می برد. جهان در آستانه جنگی بزرگ قرار می گرفت. جنگی که قرار بود...
در این میان مردمانی بودند که هنوز نور امید در دلشان شعله ور بود. شیعیانی که منتظر مردی بودند که عدالت را با خود به همراه داشت. آری ظهور مهدی موعود تنها امید نجات جهان از جنگی هولناک و خانمان سوز بود. پس دست های رنجور و ستمدیده به آسمان بی کران خداوندگار هستی بالا رفت و لب های بی رمق یکصدا فریاد ظهورش را سر می دادند تا به دعایشان در امر رسیدن موعودشان برای نجات تعجیل شود. فرزند حسن بن علی العسکری .دردانه نرجس خاتون بانوی یگانه پدر. همانی که دیوار های کعبه انتظار گام هایش را می کشیدند. همانی که آخرین باقی مانده خدا بود در زمین تا به نور پروردگارش آسمان را از عدل الهی سرشار کند. کسی که قرار بود امید دل مظلومان و ستمدیدگان باشد.اما...
در نهایت مردی بر فراز این جهان پر آشوب رخ برنمود. نامش علی محمد بود و پسر محمدرضا بزاز و فاطمه بیگم. مردم لقبش را باب نهادند. چرا که خود در ابتدا خود را باب و رابط مردم با امام زمانشان می دانست اما بعد ها خود را همان قائم موعود خواند و مرامی جدید به نام بابیت را به مردمان معرفی کرد. در شیراز ظهور کرد. جنگ های سه گانه ایرا که باب بر ایران تحمیل کرد آغاز گر عدالت نوین جهانی بود. جنگ هایی که خون مردمان مظلوم را هنوز بر دستان خود نظاره گر است. از نظر شخصیتی باب فردی بی رحم و ستیزه جو به حساب می آمد که این نشانه ها را علاوه بر جنگ های وی می توان در احکامی دید که وی در دیانت بابیت وارد کرده و مریدانش را به انجام آن ها روا می داشت. از جمله احکام بابیت می توان به بریدن سر های مخالفین و سوزاندن کتب و اوراق غیر بیان و تخریب آثار باستانی مذهبی و کشتن هر که غیر بابی است اشاره کرد که این احکام بی رحمانه از طرف همان موعودی بیان می شد که قرار بود دنیا را سیراب عدالت خود کند.(مکاتب، ج ۲، ص ۲۶۶)
اما در واقع باب شخصیتی ضعیف بود که خود بار ها مورد ظلم قرار گرفت. او زندانی شد(صفحات233و234و242تلخيص تاريخ نبيل) به خاطر توهین به حاکم فارس سیلی خورد (صفحات137تا141تاريخ نبيل زرندي ) به خاطر حافظه کم توانش فلک شد(صفحه324تلخيص تاريخ نبيل) و حتی در برابر یک سیلی از ادعای خویش برگشت و مجبور به توبه شد (صفحات137تا141تاريخ نبيل زرندي و صفحات 204و205 كشف الغطاء) و جالب تر از همه اینجاست که قائم موعود ستمدیدگان خود را همان ذات خدا دانسته و اینبار ادعای الوهیت کرد و خود را خدا خواند.((ان علی قبل نبیل ذات الله و کینونیته)) یعنی همانا علی محمد ذات خدا و کینونیت اوست.
شاید تا به اینجا و با وجود اختلافاتی که جناب باب با موعود شیعیان داشت وحتی علاوه بر آشوب های داخلی که در کشور به پا داشت از منظر بسیاری این اعمال شروع خوبی برای گستراندن عدالت در جهان ستمدیده ای بود که چاره ای جز موعود آسمانیش نداشت. متاسفانه کسی که منجی بشر در مشکلاتش بود پس از گذشت اندکی و به دست وزیر با کفایت ایران امیر کبیر که بدون ادعای قائمیت و پیامبری و به معنای واقعی ایران را از دست استثمار گران حفظ کرده بود، تیر باران شد و منجی بشر حتی نتوانست از جان خویش محافظت کند.
فریبی را که نا امیدی مردمان تاوانش بود رو به خاموشی نهاد و تنها پس از چند سال از میان رفت. در این میان شخصی بابی که به مدت چندین دهه به احکام خشونت آمیز جناب باب اعتقاد وافری داشته و بدان ها عمل می کرد خود را جانشین باب از دست رفته خواند. آری جناب بهاءالله آئینی به نام بهائیت را تاسیس نمود تا شاید او هم از امید مردمان بهره ای ببرد. تعالیمی دوازده گانه را معرفی کرد و به مردمان شکست خورده بشارت داد. به آنها وعده برابری انسان ها را داد و نوید برابری زن و مرد و اجرای صلح عمومی را برای همگان سرود. به دست آوردن این جایگاه برای او با سختی های فراوانی همراه بود. ستیز هایی که با برادرش میرزا یحی صبح ازل داشت گویای همین ماجراست . میرزا یحیی از جانب جناب بهاء الله و بهائیان به القاب: خر و گاو و گوساله و مگس و سوسک و... (جزء یکم مائده آسمانی ص40) منتسب می شود. در مقابل جناب بهاء الله حرام زادگی برادر را اعلام می دارد(بدیع ص379 و جزء چهارم مائده آسمانی ص337 )و فاش می سازد که در بغداد همسر دوم سید باب مورد تجاوز و کام گیری صبح ازل واقع شده و چون میرزا یحیی وی را نپسندیده، وقف عام مریدانش نموده است (قرن بدیع ج2 ص 335 و رحیق مختوم ص201 )و سرانجام زندگی میرزا یحیی از قلم برادر چنین نگاشته و ارزیابی می شود: «مسلّم است که لازال به اکل و شرب و تصرف در ابکار و نساء مشغول بوده و اعمالی که ولله خجالت می کشم از ذکرش، مرتکب.»(بدیع ص312) از جانب دیگر هم ازلیان بیکار ننشستند و گفتند که همسر باب سهل است، جناب بهاء دختر خودش را هم در ایام ریاست صبح ازل به وی تقدیم کرده بود.(تنبیه النائمین ص19 وص65) البته تبعید شدن وی هم به خاطر همین نزاع های خانوادگیش بود که کشوری را به آشوب می کشید. لازم به ذکر است که جناب بهاءالله نیز خود را خدا نامید و ادعای الوهیت کرد اما به خاطر اینکه ادعایش در برابر ادعای الوهیت جناب باب ناچیز شمرده نشود خود راخدای خدایان نامید.(مکاتیب جلد 2 صفحه 255)
پس از او جناب عبدالبهاء ریاست بهائیان را عهده دار شد و به سان پدر او نیز با برادرش محمد علی بر سر جانشینی نزاع های فراوان داشت و توهین های بی شماری را نثار یکدیگر کردند.در این میان چون دو دستگی بالا گرفت، جناب عباس افندی، محمد علی را رئیس المشرکین گفته، ابلیس لقب داد(رحیق مختوم ص 87). بار دیگر جناب عبدالبهاء برادر و مریدانش را پشه و سوسک و کرم خاکی و خفاش و جغد و کلاغ و روباه و گرگ و... لقب داد و خویشتن را بلبل و طاووس نامید(مکاتیب ج2 ص234). میرزا محمد علی نیز جناب عبدالبهاء را گوساله و الاغ دوپا خوانده، خود را غضنفرالله لقب داد(مکاتیب ج1 ص 271) و سرانجام این تعارفات رکیک و ناپسند بدانجا رسید که عباس افندی اعلام داشت که ناقضین(محمد علی افندی و پیروانش)، بسیاری از الواح و آثار جناب بهاء الله را سرقت نموده و در آنها دست برده اند و از همه بدتر آن که صورت نماز نه رکعتی بهائیت را به همراه احکام متمم کتاب اقدس دزدیده و آئین نازنین را ناقص کرده اند(رحیق مختوم ص25 تا ص28).
این ها همان رهبرانی بودند که قرار بود بشر را از مصائبش نجات داده و به سمت نور رهنمون سازند. همان هایی که می خواستند از جنگ خانمان سوز جهانی جلوگیری کنند. طبق گفته خود جناب عبدالبهاء چگونه می توان از این اشخاص انتظار هدایت جهان را داشت. « انصاف باید داشت از نفسی که در تربیت اولاد و عیال و آل عاجز مانده ، چگونه امید به تربیت اهل آفاق نماییم و آیا در این قضیه ذره ای شبهه و تردید است؟ لاولله. »(مکاتیب ج2 ص 182)
بهائیت کار را به همین جا ختم نکرد و پس از توهین و گاو خواندن سیاهان آفریقایی(خطابات بزرگ صفحه 119) و توهین به تمامی ترک ها و ترک زبانان(اسرار الآثار جلد 2 صفحه 154 و جلد 3 صفحه 42) تمامی کسانی را که بهائیت را به حقانیت نمی شناختند حرام زاده خواند(خطابات جلد 1 صفحه 152) این ها همان سخن های متناقضی است که خلاف ادعای بهائیان مبنی بر برابری انسان هاست.((چرا بگوئیم این موسوی است و او عیسوی است این محمدی است، او بودایی است اینها دخلی به ما ندارد. خداوند همه را خلق کرده و تکلیف ماست که به کل مهربان باشیم)). این ها همان سخنانی است که روزی قرار بود انسان را نجات دهد و حال گریبانگیر اختلافات و تناقضات خود است.
آری رهبران بهائی نتوانستند در جنایت های بشر دست برده و از آن ها جلو گیری کنند و به همین دلیل جنگ های جهانی رخ داد و میلیون ها انسان را به کام مرگ کشانید. یعنی اولین فرجام نامیمون تاریکی های دنیایی که منتظران مهدی (عج) را ربود و به سمت رهبرانی کشاند که بر سر جانشینی از هیچ توهینی نسبت به یکدیگر فرو گذار نمی کردند. اینک بشر شکست خورده دوباره در جست و جوی راهی برای پیروزی بر ستم بود.
جناب شوقی افندی رهبر سوم بهائیان و نوه دختری عبدالبهاء بود که در فاجعه بمب های اتمی هیروشیما و ناکازاکی سکوت کرد و از اجرای عدالت سخنی بر لب نیاورد. خود ایشان در گفته ای عجیب تمام امید بشر را در یک کلام نقش بر آب کرده و آب پاکی را روی دستان رنجور مستضعفان می ریزد. «جهان را ملا حظه مي نماييم كه در مسيري افتاده كه بالمره از صراط مستقيم منحرف و روزبه روز از ميزان الهي دور و دورتر مي گردد»(صفحه 80 بدیع) آری جناب شوقی افندی معتقد است که بهائیت در امید بخشیدن به افراد ناتوان است و نتوانسته ناجی بشر امروز باشد. اینک این همان تیر یاس و نا امیدی است که بشر ستمدیده را در آغوش می گیرد. این همان سخنی است که باعث شده جمعیت این مسلک نا امید به حد اکثر سیصد هزار نفر در دنیا برسد.
از قضای بد روزگار جناب شوقی عقیم در آمدند و بهائیت طبق دستورات رهبرانش بیت العدل را برای فرمانروایی تاسیس کرد. جالب است بدانید که با وجود برابری حقوق زن و مرد در بهائیت در بالاترین مرکز بهائی یعنی بیت العدل زنان هیچگونه جایگاهی ندارند و تنها مردان حق عضویت در آن را دارا می باشند. نکته جالب دیگر این است که طبق دستورات رهبران بهائی ریاست بیت العدل را باید 9 نفر بر عهده بگیرند که رئیس و ناظر ایشان ولی امرالله و شخصی از سلاله رهبران بهائی است که مشروعیت بیت العدل را تعیین می کند و بیت العدل کنونی فاقد آن است چرا که جناب شوقی عقیم بود و فرزندی نداشت.(الواح وصایا11-14) با این حال سازمان بیت العدل هنوز به حیات خود ادامه می دهد و نور امید کوچکی را در دل های بهائیان برای اصلاح جهان روشن کرده است. اما چندی پیش یعنی در تاریخ 9 بهمن ماه بیت العدل اعظم بیانیه ای خطاب به بهائیان بالاخص جوانان منتشر کرد که در بخشی از آن همان امید اندک را در دل ها به خاموشی سپرد و جهان را در ظلمت و تاریکی فرو برد. در بخشی از این بیانیه نیز به نقل از جناب بهاءالله یاس و نا امیدی به صراحت توصیف شده است.((عالم منقلب است و انقلاب او یوماً فیوماً در تزاید و وجه آن بر غفلت و لامذهبی متوجّه و این فقره شدّت خواهد نمود و زیاد خواهد شد به شأنی که ذکر آن حال مقتضی نه)) سپس خود بیت العدل در ادامه چنین می آورد((ملاحظه میفرمایید که چگونه نور ایمان در سراسر جهان رو به اخماد است.))
آری این همان ادعایی است که بشر را به دنبال خود می کشد و در آخر هیچ چیز نصیبش نخواهد کرد. نه کشتگان جنگ های جهانی سود بردند و نه مظلومان دنیای مدرن امروز. سودای امیدی کاذب که بشر در سر می پروراند آخرین پیام بیت العدل است در یاس و بطلان زندگی. بهتر است بپرسیم که اصولا شان نزول بهائیت چیست؟ چرا این منجی شیعیان نتوانست آنان را از جنگ ها و ستیز هایش بر طبق وعده الهی برهاند؟دنیایی که به تصریح گزارش بیت العدل اعظم و تاکید جناب بهاءالله روز به روز بر ظلمتش افزوده میگردد چگونه میتواند امیدبخش فردایی روشن باشد؟ نا امیدی در بهائیت تا کی به زندگی مریدانش سیطره خواهد داشت؟
گرفته شده از وبلاگ یار جوان