بخش سوم وابستگی بهائیت به استعمار از دیدگاه نویسندگان ایرانی
به قلم : داود مهرورز
مورخان ونویسندگان ایرانی دربارۀ وجود پیوند میان باب وبابیت نخستین با کانونهای استعماری، در مجموع دو نظر متفاوت را ابراز می دارند که البته خالی از نقاط اشتراک نیست.
15. مرتضی مطهری
گزارش ساواک مشهد، مورخ 11 فروردین 49، از آخرین جلسۀ کنگرۀ هزارۀ شیخ طوسی درمحل پلی تکنیک دانشکدۀ پزشکی آن شهر حاکی است که استاد شهید مرتضی مرتضی نیز در این اعتراض با کمره ای هم صدا بوده است. در گزارش یاد شده چنین می خوانیم:
هنگام قرائت قطعنامه کنگره، آیت الله حاج میرزا خلیل کمره ای شدیدا اعتراض می نماید واظهار می دارد چرا موضوع تدریس زبان عربی وابقاء آن را در کنکورها در قطعنامه نگذاشته اید؟ بر اثر پافشاری نامبرده آقای علال الفاسی(1- در متن چاپی:« جلال الدین فارسی» آمده که اشتباه است. فاس از شهرهای مراکش، وعلال الفاسی استاد مشهور دانشگاه مراکش و رئیس حزب استقلال آن کشور است که در زمان برگزاری کنگرۀ هزارۀ شیخ طوسی، ریاست جلسۀ علنی ونیز ریاست گروه کلام و فلسفه آن کنگره را برعهده داشت. ر.ک: هزار شیخ طوسی، علی دوانی، ج1، صص پانزده وشانزده) رئیس کنگره موضوع را به رأی عمومی گذاشت و تمامی شرکت کنندگان به علامت تأیید کف می زنند وقرار می شود جزء مواد کنگره این موضوع را هم بگنجانند.
پس از آن مرتضی مطهری، روحانی مقیم مرکز، اظهار می نماید با حذف عربی، تمام آثار دینی وفرهنگی اسلامی ما از بین می رود واگر موضوع حذف عربی به این اندازه هم اصلاح نگردد، روحانیت ناچار است اقدامات جدی تری در پیش گیرد وقبل از ان باید مردم را هم در جریان گذاشت وافکار ملت را هم متوجه این خطر کرد. این خطر از ناحیۀ یهودیان وبهائیان است وعلت مخالفت با درس عربی، ریشۀ ضد مذهب دارد.(1- استاد شهید( مرتضی مطهری) به روایت اسناد انتشارات مرکز انقلاب اسلامی، تهران 1378 ،صص 143- 144. همچنین ر.ک:گزارش ساواک از سخنرانی استاد مطهری درحسینیۀ ارشاد ودیگر محافل دینی تهران، مورخ 19 بهمن 46، 17 خرداد 47 و 4 شهریور 49 ودرنقد آموزه های نادرست زردشتیگری(همچون ازدواج با محارم) وفساد و انحطاط رژیم ساسانی، ورد تبلیغات وقت[ زردشتیها وعوامل رژیم پهلوی] بر ضد عرب واسلام( همان، صص 114- 117 و 167 – 169) و 25 فروردین 1349 در حسینیۀ ارشاد تهران/ف مبنی بر انتقاد شدید از روزنامه ای که نوشته بود: خوشبختانه مثل اینکه زبان عربی کم کم دارد در مملکت ما ریشه کن می شود(همان ، ص 145)
16. باقر مؤمنی
باقر مؤمنی ،نویسنده و تحلیلگر چپ، در کتاب ایران درآستانۀ انقلاب مشروطیت وادبیات مشروطه،(2- چاپ پنجم، نشر سپیده وانتشارات شباهنگ، تهران، خرداد 1357) ضمن رد نسبت دفاع از بهائیگری به خویش، از فرقۀ بهائی به عنوان « یک دکان مذهبی» یاد می کند(3- همان، ص85) وآن را همچون فرقه های اسماعیلی ودروایش صوفیه «یک قلم» شعبه های مراکز جاسوسی بین المللی» می شمارد که «دست در دست شعبه های فراماسونی می کوشند از طریق تسلط اقتصادی و اداری و فرهنگی مقاصد خویش را در وطن ما پیش ببرند».(4- همان، ص86، و نیز ر.ک: صص 172- 173)
17. احسان طبری
احسان طبری، ازمخالفت حسینعلی بهاء( مؤسس بهائیت) با «تعصبات ملی و دینی»، که بهائیان بدان افتخار می کنند، تلقی مثبتی ندارد واین آموزه را موجب بدآموزیهایی چون انصراف ملتها از مبارزات اجتماعی- سیاسی خویش، وتعطیل هر گونه قیام وجنگ(اعم از دفاعی یا تجاوزی) در میان آنان، می شمارد.
به نوشتۀ طبری:
بهاءالله اعلام داشت که همۀ افراد بشر بارِ یک دار وبرگ یک شاخسارند،وبا تعصبات ملی ودینی مخالفت ورزید...براساس اصل اخوت عمومی افراد بشر و نفی تعصب، به ناچار بهائیه با مبارزۀ اجتماعی، مخالفت با دولت، نبرد طبقاتی، قیام وانقلاب، جنگ اعم از دفاعی یا تجاوزی مخالفند و این توصیۀ صلح کل در واقع به توصیۀ انصراف از نبرد طبقاتی می انجامد وبه بهائیگری رنگ جهان وطنی و صلح گراییِ منفعل می دهد. به همین جهت برخی بهائیگری را ایدئولوژی قشر دلال بورژوازی(کمپرادر) می دانند که سازش با دولت وقت وسازش با استعمار طلبان، لازمۀ ادامۀ کسب آنها است.
طبری، در ادامۀ مطلی، از روابط عباس افندی( جانشین حسینعلی بهاء) پس از فروپاشی عثمانی و سیطرۀ بریتانیا برفلسطین) با مقامات انگلیسی سخن می گوید ومی نویسد:
دربارۀ رابطۀ محافل بهائی با امپریالیسم انگلستان وآمریکا مطالب زیادی گفته می شود. جهان وطنی بهائیان وعقاید ضد انقلابی آنها ودوری آنها از مذهب مسلط در کشور ما و وجود مراکزی از آنها در آمریکا واروپا وکیفیت نیمه مخفی کارآنها و همبستنگی درونی انها، همه وهمه به این شایعات مایه می دهد. آنچه که مسلم است نمی توان هر بهائی را یک عامل بیگانه دانست ولی دروجود رابطه ما بین مراکز عمدۀ بهائی، مانند مراکز داشناک وصهیونیست( صهیونیسم) با محافل امپریالیستی تردیدی نیست ومی توان حدس زد که سازمانهای جاسوسی امپریالیستی از قبیل سید واینتلجنس سرویس از سازمان بهائی برای مقاصد خود استفاده می کنند...
طبری در پایان خاطرنشان می سازد:
بانو بهیه ربانی، سازمانگر عمدۀ محافل روحانیِ بهائی( پس از شوقی افندی) در مصاحبه ای که در تابستان 1976 با روزنامۀ فرانسوی لوموندکرد، تأکید نمود که بهائیان همه جا به دولتهای موجود وقوانین موجود احترام می گذارند ودر کادرآن عمل می کنند. مخبر لوموند پرسیده که آیا در آفریقای جنوبی محافل بهائی وجود دارد وچون پاسخ شنید آری، این سؤال بجا را مطرح کرد که ما بین شعار برادری انسانی بهائیان واحترام به قوانین نژاد گرایانه رژیم آپارتاید در پرتوریا چه تناسبی می تواند وجود داشته باشند؟ البته بانو ربانی به این سؤال نتوانست پاسخ مقنع بدهد ماز آن طفره رفت. بهائیانی که خلق ومیهن خود را دوست دارند باید با دیدگان باز از افتادن در دام عمال امپریالیستی همکیش خود که از اعتقاد آنها به سود مراکز اساسی جنایت ودزدی جهانی استفاده می کنند، بپرهیزند.(1- جامعۀ ایران در دوران رضا شاه، احسان طبری، صص 117- 119)
18. دکتر محمود صدری
دکتر صدری، اسناد دانشگاه وپژوهندۀ ایرانی مقیم آمریکا، در مقالۀ بلند و محققانه ای که با عنوان «بهائیت: در دانشنامۀ جهان اسلام نوشته است، به پناهندگی بهاء به سفارت روس، حمایت دالگوروکی از وی، وتشکر بعدی بهاء از دالگوروکی ودولت روسیه، اشاره می کند ومی افزاید: « وجود چنین مواردی در مکتوبات ونامه های میرزا حسینعلی و اخلاف او سبب شده است که موضوع ارتباط دول استعماری با آیینهای بابی وبهائی یکی از مسائل جدی وپرمناقشۀ تاریخ بهائیت شود».(2- دانشنامۀ جهان اسلام، مدخل «بهائیت»، ج 4، ص735)
صدری، همچنین ، به موضوع ارتباط عباس افندی با انگلیسی ها وگرفتن لقب سر و نشان نایب هود از آنها می پردازد و به این امر از دیدگاهی منفی وانتقادی می نگرد.(3- همان، ص 740)
19. خسرو معتضد
این روزنامه نگار ومورخ ایرانی، بهائیت را در ردیف فراماسونری نهاده وهر دو را به عنوان «دو آفت مخرب جامعۀ ایران»محکوم می شمارد. او که از این فرقه با عنوان «گروهک» واز اعضای شاخص آن نیز با تعبیرِ «جهان وطنانِ بی ایمان به هر اصل وبنیاد و کیش وآیین وملیتی مگر کیش خودشان» یاد می کند،(4- ر.ک: هویدا سیاستمدار پیپ، عصا، گل ارکیده، خسرو معتضد، 2/624) ضمن انتقاد از حکومت هویدا (نخست وزیر بهائی تبار عصر پهلوی) چنین می نویسد:
ازنظر مردم، او فردی ناشناخته بود، اما از نظر هیئت حاکمۀ ایران او یک فراماسون سرشناس و وفادار بود...از نظر حامیان خارجیِ کابینۀ [حسنعلی ] منصور، هویدا که اساسا موجودی توطئه گر، بند وبست چی، ظاهر ساز و دور و قرطاس باز حرفه ای بود، بهتر و وسیع تر از منصور قادر بود اهداف و وظایفی را که قرار بود باند منصور انجام دهند، اجرا نماید واز این رو... تصمیم به دوام وطول مدت زمامداری او گرفتند وظاهر و پوشش کابینه هویدا، یک دولت تکنوکرات جدی وسازنده برای اجرای اهداف توسعه وپیشرفت ومدرنیزاسیون ایران می نمود واما درپس این روپوش مترقی، فراماسونری وبهائیگری، دو آفت مخرب جامعۀ ایران، عناصر خود را در کابینه گنجانده ،اهداف مرموز و مبهم ومشکوکی را که طبعا در جهت مصالح ایران واستقلال کشور نبود پیش می بردند...وزیران بهائی نصف کابینۀ هویدا را اشغال کردند...(1- همان، 623-624)
20. شمس الدین رحمانی
شمس الدین رحمانی، صهیونیسم پژوه ِ صاحب نامِ معاصر، بهائیت را- طبق «باور عمومی مردم مسلمان» - «یک دین دست ساز انگلیس، وساخته وپرداختۀ یهودیها، واز دسایس استعمار برای ایجاد نادانی و خواری وترویج فساد وفحشا و تولید تفرقه و دودستگی »برای تضعیف جامعۀ مسلمانان وریشه کن ساختن اسلام می داند.(2- ر.ک: پژوهۀ صهیونیت، کتاب دوم، صص 84- 88)
رحمانی در مقاله ای نیز که در همایش بررسی علل فروپاشی سلطنت پهلوی، عرضه می کند،«بهائیت »را همه جا درپیوند با مسئله «صهیونیسم جهانی» دیده ومورد بررسی وملاحظه قرار می دهد: ( 3- علل فروپاشی سلطنت پهلوی، شمس الدین رحمانی، مندرج در: سقوط ،مجموعه مقالات نخستین همایش بررسی علل فروپاشی سلطنت پهلوی، صص 414- 415)
یهود از یک طرف قصد نفوذ درجوامع را دارد واز سوی دیگر با روحیۀ نژاد پرستانه ،نه خود به دینهای دیگر در می آید ونه دیگران را به مذهب خود می خواند و راه می دهد. لذا راه کار را برای مقاصد خود، در ساختن فرقه های مصنوعی و دست ساز یافته است که در سراسر تاریخ شواهد فراوان دارد...
در قرون اخیر، به وجود آمدن پروتستانتیسم و ورود یهودی ها درآن و اجرای مقاصد خود در لوای نام مسیحیت، تجربۀ موفقی بود که هم در انگلستان –از دوران کرامول که خود پیوریتن و پروتستان متعصب وطرفدار یهود بود-(4- عبدالله شهبازی، در صفحات بسیاری از کتاب زرسالاران یهودی و پارسی، ج 4، از این قضایا بحث کرده است.) وهم در آمریکا وکانادا و استرالیا که حضور پروتستان در واقع زمینه چینی برای کمک به سلطۀ یهود بود، تا نومحافظه کاران آمریکا که از زمان ریگانه تا بوش پدر وپسر با عنوان صریح مسیحیان صهیونی،(1- ر.ک: درتدارک جنگ بزرگ، نوشتۀ گریس هال سل؛ واخیرا مقالات متعددی در مطبوعات) آمریکا را در بست در اختیار صهیونیستها قرار دادند، این تصویر را برای یهود ایجاد کرده بود که در همۀ ممالک از این دینهای مصنوعی استفاده کند.
وهابیها در عربستان،قادیانی در هند وپاکستان...وسهم ایران هم بهائیت، همۀ این فرقه ها، ظاهری دینی دارند اما ماهیتی شبهه ناک و در خدمت منافع استعماری.
در دوران پهلوی وخصوصا در زمان محمد رضا پهلوی، گسترش و نفوذ بهائیها در ایران چنان بود که همۀ مردم وعلما وشخص امام خمینی را سخت به عکس العمل واداشت.جالب اینکه بیشترین افراد مؤثر بهائیهای ایران،اصلا یهودی بودند که از حضرت موسی و عیسی ورسول مکرم اسلام ودوازده امام معصوم تا امام زمان- علیهم السلام و الصلوات- ناگهان رد می شدند تا برسند به علی محمد باب وعبدالبها!(2- ظهور وسقوط سلطنت پهلوی، 1/372 و 2/385)
21. ابوالفضل شکوری
شکوری در اثر خواندنی وارزشمند خود :جریان شناسی تاریخ نگاریها در ایران، از بابیگری و بهائیگری وقادیانیگری و...، با تعابیری چون: مذاهب قلابی و استعماری، مذاهب مجعول ،ونهضتهای قلابی و بدلی، یاد می کند.(3- ر.ک: جریان شناسی تاریخ نگاریها در ایران، ص 39، 316، 317 و 511)
وی در همین کتاب، تخت عنوان «تحقیر وتحریف نهضتها»، در تشریح یکی از ترفندها و شیوه های رایج استعمارگران چنین می نویسد:
نهضتهای اسلامی ومردمی در نگاه تاریخ نگاران استعماری از جایگاه قابل تحقیر و پستی برخودار است. مورخان استعماری نوعا این قبیل حرکتها را با مارکهای مرتجع، واپسگرا ، قرون وسطایی، بنیادگرا معرفی نموده ونام شورش، فتنه، طغیان و امثال اینها را نثار آنها می کنند. نوعا گزارشهای مربوط به این جنبشها را دستکاری شده ودلبخواهی مونتاژ ونقل می کنند.آنان نهضتهای واقعی را تحقیر می کنند ولی جنبشهای کاذب وبدلی را که در مخالفت با منافع استعماری نبوده اند، با آب وتاب تاریخ نگاری می کنند. البته نحله های مختلف تاریخ نگاری استعماری، تفاوتهای جزئی در بررسی نهضتها دارند. مورخان ماکسیسم ،عنصر مذهبی وخدایی آن را با مارک« لفافۀ مذهبی» پوشانیده واصل برخی از این نهضفتها را که وجودشان در تاریخ غیر قابل انکار است به عنوان حرکت ضد فئودالی ویا ضد بورژوازی وامثال اینها تلویحا تأیید می نمایند، لیکن حقیقت آنها وجوهرشان را که همان «خیزش مذهبی والهی» باشد ،انکار می کنند.
مورخان استعماری ،نهضتهای قلابی و بدلی را که سرنخ اصلی آنها در دست خود واستعمار گران بوده است، با آب وتاب فراوان تایید وترویج می نمایند، چنانکه حرکتهای استعماری بابیگری و بهائیگری ومشابه آنها را بسیار ستوده و ترویج کرده اند.(1- همان، صص 482- 483)