دلنوشته های یک مستبصر بهائی
بلاهت و سادگی و حماقت بیش از اندازه ای که در عموم بهائیان ایران مشاهده نمودم به حدی است که می توان گفت بهائی ها بی مغز تر و بی فکرتر از تمام مذاهب و ادیان قدیم شمرده می شوند.
بهائیت در ایران : یک مستبصر بهایی که نخواست نامش فاش شود در مورد بازگشت به اسلام و عوامل انزجارش از فرقه بهائیت، یادداشتی نوشت که در ادامه می خوانید:
دوستانم همیشه از من سوال می کردند که چرا از بهائیت و بهائیان کناره گیری کردم و از این فرقه اعلام برائت و انزجار کردم. همیشه دنبال فرصتی بودم تا چند خطی در مورد این موضوع بنویسم.حال مجالی دست داد تا به این مهم بپردازم. عوامل مهم و متعددی دخیل در این ماجرا بود که به مهمترین این عوامل و انگیزه ها میپردازم:
1-بلاهت و سادگی و حماقت بیش از اندازه ای که در عموم بهائیان ایران مشاهده نمودم به حدی است که می توان گفت بهائی ها بی مغز تر و بی فکرتر از تمام مذاهب و ادیان قدیم شمرده می شوند. دلیل عرض فوق اینکه یکی به یک خواب بی اساس و یکی به یک شعر نامعلوم و یکی به یک حدیث مجهول مغلوط و یکی به یک غذای چرب و شیرین و جمعی به صرف توارث از پدر و مادر گمراه به این مسلک گرویده اند.
مردمان فاضل و محیط و صاحبان ذوق و وجدان آزاد و دماغ های فلسفی و علمی در تمام بهائیان نه تنها من ندیده ام بلکه احدی هم ندیده است و نشنیده که معلومات این قوم عبارت از حفظ الواح و عبارات عجیب و غریب میرزا حسینعلی نوری و حکایات و مراسلات میان خالی و متقلبانه عباس افندی است و علم اولین و آخرین را هم محصور در همین ها می دانند.
2- اضطراب و تشویش تاریخ بهائی و تقلبات و نیرنگ های میرزا حسینعلی و پسرش در مستور داشتن حقایق تاریخی که مربوط به این حادثه بوده چنانکه مراجعه به بیان فارسی و مناقشات بین ازلی و بهائی و رساله عمه و هشت بهشت و نقطة الکاف ادوارد براون و کتاب بدیع میرزا حسینعلی این مساله را روشن می کند.
3- آیات و کلمات بی روح و خنک و غلط عربی و فارسی جناب میرز است از قبیل اقدس و لوح مبین و لوح ناصر الدین شاه که در آن خود را غلام حلقه به گوش شهریار زمان می خواند. و رساله سوال و جواب که اختلاف با اقدس داردو سایر الواح متفرقه مشار الیه...
یک عبارت در ابتدای کتاب اقدس دارد که خیلی مضحک و عجیب است. مضمونش این است:(( همه کس باید مرا بشناسند و سپس اوامر را اطاعت نمایند. هر کس یکی از این دو امر را فاقد شد از اهل ضلال است. )) بهائی ها به یک قسمت از این مطلب کاملا توجه نموده و رفتار می نمایند و آن این است که هر کس و هر که ایشان را نشناسند از اهل ضلال است و لو صاحب جمیع اعمال و اخلاق حسنه و دارای تمام فضایل و کمالات باشد. مثلا تولستوی، شبلی شمیل، جرجی زیدان، سید جمال الدین، شیخ محمد عبده، ...و هزاران شخصیت دیگر که هر یک در مقام خود از رجال بزرگ عالم شمرده شده و باید مورد احترام ملل دنیا واقع گردند در نزد بهائیان از اهل ضلال محسوب شده و وجودشان به پشیزی ارزش ندارد. زیرا در دوره ظهور جمال مبارک واقع شده و او را قبول نکرده اند که خدای غیب و منبع لایدرک است!!!
قانون و اصول دزدی حضرات که خیلی در نظر خودشان بزرگ است نیز یکی از علل انزجار بنده و هر عاقلی است.
عباس افندی در سفر اروپا و آمریکا یک عده تعالیمی که اساس آن را فلاسفه بزرگ قرن نوزدهم نهاده و رفته اند به خود و پدرش نسبت داده و در مقابل اشخاص بی خبر مدعی است که مخترع و مبدع این تعالیم جناب میرزا خداست. و این مطالب را خود و پدرش از ترجمه های مصری که در فلسطین و سوریه منتشر شده است فرا گرفته است و صورت های دیگری به آن داده و به خود نسبت می دهند. از جمله آنها تحری حقیقت است. و این نزد هر عاقلی ثابت است که انسان باید حقیقت جو باشد و محدود و متعصب و تنگ نظر نباشد ولی در نزد بهائیان یک معنی مخصوص دارد و آن این است که مردم فورا بهائی شوند و در این مذهب ثابت باشند بدون اینکه حق چون و چرا در مطالب و مسائل آن داشته باشند.
5- صلح عمومی و نظر محبت به اجانب و هر ملتی که روی کار و مصدر امر است و عدم مداخله در امور سیاسی نیز یکی از چیزهایی است که مرا خیلی عصبانی می دارد. در یک مملکتی که ضعف و وهن افراد آن بواسطه حوادث بسیاری بی نهایت شده و یک عده احمق شب و روز حس وطنخواهی و استقلال شخصی و فردی و رشد فکری و مبارزه حیاتی و تزاحم اجتماعی به طور طبیعی و بی غیرتی و خدمت به هر اجنبی و دوستی و محبت خالص تمام ملل دعوت می نماید. من نمی گویم بشر را باید دشمن داشت بلکه می گویم بنی آدم اعضاء یکدیگرند ولی می گویم دشمن مملکت دشمن سعادت و دشمن ثروت را باید دشمن داشت و تا آخرین نفس بر خلاف او کوشش کرد.
ولی بهائی ها می گویند انسان باید مظهر محبت محض بوده فقط دوستی کند و لو دیگران دشمنی نمایند. این هم در مقام لفظ و قول است نه در مقام عمل زیرا عمل ایشان در جمیع موارد بر خلاف قولشان است.
برداشت شده از فرقه نیوز