حسینعلی بها، بنیان گذار فرقه ضاله بهاییت
کوتاه و خواندنی از بهائیت در ایران :
عبدالبهاء در سفرهاى خود تعاليم باب و بهاء را با آنچه در قرن نوزدهم در غرب ، خصوصا تحت عناوين روشنگرى و مدرنيسم و اومانيسم متداول بود، آشتى داد. البته بايد توجه داشت كه خود بهاء الله نيز در مدت اقامتش در بغداد با برخى از غربزده هاى عصر قاچار مثل ميرزا ملكم خان ، كه به بغداد رفته بودند آشنا شد.
حسينعلى نورى، فرزند ميرزا عباس نورى، متولد سال ١٢٣٣ ق. در تهران است. وى تحصيلات ۶٣ ابتدايى را در زادبومش گذراند، شوهر خواهر او، منشى سفير روس بود و از سوى ديگر خود به حلقه و لباس درويشان درآمد. در ٢٧ سالگى به ترويج بابيت پرداخت.
پس از ترور نافرجام ناصر الدين شاه توسط بابيان در سال ١٢۶٨ ، وى كه از عوامل اصل ترور بود، بازداشت شد، ولى با كمك سفارت روس آزاد گرديد و به بغداد رفت. سپس بر اثر بدرفتارى با ديگران به تركيه تبعيد شد و در همان دوران، ادعا كرد: من شخص موعود باب (يعنى من يظهره اللّه) هستم و يحيى صبح ازل بايد از من پيروى كند.
در اينجا فرقۀ بهائيت شكل گرفت. بر اثر اختلافات اين دو برادر، حسينعلى در ١٢٨۵ به عكا در فلسطين اشغالى تبعيد شد و صبح ازل به قبرس فرستاده شد و ازل و ازليه فراموش شدند. حسينعلى پس از ادعاى اول، ادعاى مهدويت و رجعت حسينى و رجعت مسيحى و سرانجام تجسّد خداوند در خود را نمود؛ البته وى در بغداد و اسلامبول و ادرنه و عكا، همواره در عبادات مسلمانان شركت مىكرد و ظاهرا اهل نماز و روزه بود. پس از مرگ او در سال ١٨٩٢ م پسر ارشدش (عباس افندى) ملقب به عبد البهاء بر اساس وصيت پدر، جانشين وى شد.
از مهمترين رويدادهاى زندگى عبدالبهاء، سفر او به اروپا و امريكا بود. اين سفر نقطه عطفى در ماهيت آيين بهايى محسوب مى گردد. پيش از اين مرحله ، آيين بهايى بيشتر به عنوان يك انشعاب از اسلام يا تشيع و يا شاخه اى از متصوفه شناخته مى شد و رهبران بهائيه براى اثبات حقانيت خود از قرآن و حديث به جستجوى دليل مى پرداختند و اين دلايل را براى حقانيت خويش به مسلمانان و بويژه شيعيان ارائه مى كردند. مهمترين متن احكام آنان نيز از حيث صورت با متون فقهى اسلامى تشابه داشت . اما فاصله گرفتن رهبران بهائى از ايران و مهاجرات به استانبول و بغداد و فلسطين و در نهايت ارتباط با غرب ، عملا سمت و سوى اين آيين را تغيير داد و آن را از صورت آشناى دينهاى شناخته شده ، بويژه اسلام ، دور كرد.
عبد البهاء در سفرهاى خود تعاليم باب و بهاء را با آنچه در قرن نوزدهم در غرب ، خصوصا تحت عناوين روشنگرى و مدرنيسم و اومانيسم متداول بود، آشتى داد. البته بايد توجه داشت كه خود بهاء الله نيز در مدت اقامتش در بغداد با برخى از غربزده هاى عصر قاچار مثل ميرزا ملكم خان، كه به بغداد رفته بودند آشنا شد.
همچنين در مدت اقامتش در استانبول با ميرزا فتحعلى آخوند زاده كه سفرى به آن ديار كرده بود آشنا گرديد. افكار اين روشنفكران غربزده در تحولات فكرى ميرزا حسينعلى بى تأثير نبود. نمونه اى از متأثر شدن عبد البهاء از فرهنگ غربى مساله وحدت زبان و خط بود كه يكى از تعاليم دوازده گانه او بود. اين تعليم برگرفته از پيشنهاد زبان اختراعى اسپرانتو است كه در اوايل قرن بيستم طرفدارانى يافته بود، ولى بزودى غير عملى بودن آن آشكار شد و در بوته فراموشى افتاد. موارد ديگر تعاليم دوازده گانه عبارت است از: ترك تقليد (تحرى حقيقت ) تطابق دين با علم و عقل ، وحدت اساس اديان ، بيت العدل ، وحدت عالم انسانى ، ترك تعصبات ، الفت و محبت ميان افراد بشر، تعديل معيشت عمومى ، تساوى حقوق زنان و مردان ، تعليم و تربيت اجبارى ، صلح عمومى و تحريم جنگ . عبد البهاء اين تعاليم را از ابتكارات پدرش قلمداد مى كرد و معتقد بود پيش از او چنين تعاليمى وجود نداشت. عبد البهاء در سال 1340 ق . درگذشت و در حيفا به خاك سپرده شد. در مراسم خاكسپارى او نمايندگانى از دولت انگليس حضور داشتند و چرچيل ، وزير مستعمرات بريتانيا، با ارسال پيامى مراتب تسليت پادشاه انگليس را به جامعه بهائى ابلاغ كرد.
و پس از او شوقى افندى آمد. تشكيلات بهائيان كه شوقى افندى به آن ((نظم ادارى امر الله )) نام داد، زير نظر مركز ادارى و روحانى بهائيان واقع در شهر حيفا (در سرزمین های اشغالی) كه به ((بيت العدل اعظم الهى )) موسوم است اداره مى گردد. شوقى افندی در زمان حيات ، از تأسيس دولت صهیونیستی حمايت كرد و مراتب دوستى بهائيان را نسبت به كشور اسرائيل به رئيس جمهور اسرائيل ابلاغ كرد.و همواره رابطۀ صهيونيسم و امريكا با بهاييان تاكنون دوستانه و همراه با منافع دو طرف بوده است.
در سالهاى اخير نيز فردى به نام «جمشيد معانى» در اندونزى خود را اسماء اللّه ناميد و ادعاى رهبرى بهاييان را كرد.
در مورد جمشید معانی : درميانه كشمكش طرفداران خانم روحيه ماكسول و هواداران چارلز ميسن ريمي رسررهبري فرقه بهائيت، يكي از بهائيان خراسان - كه در كشوراندونزي اقامت داشت- ادعاي مهدويت كرد و خود را موعود كتاب اقدس - كتاب مقدس بهائيان - دانست. اين شخص كه جمشيد معاني نام داشت، برخود لقب سمأالله گذاشت و فرقه جديدي به نام سمائي ها را به وجود آورد كه گروهي از بهائيان بويژه بهايي هاي هند و پاكستان به او گرويده اند.
نورالدين چهاردهي يكي از محققين در ملل و نحل درباره جمشيد معاني مي نويسد:
جمشيد معاني مانند ميس ريمي كه در آمريكا مدعي شد، وي در اندونزي دانشگاهي تشكيل داده و ورود بهائيان را در آن كشور مانع شده و گفته است در آخر ژانويه سنه 1966 م به معراج رفته است و ريشه درخت بهأ و ثمره آن معاني است .