تشكيلات بهائيت ؛ ابزار استعمار
بهائیت فرقه بهائيت از بدو تأسيس ،آلت دست قدرتهاي سلطه بوده و به صورت يك ابزار مطمئن در طول تاريخ در توطئههاي استعمارگران عليه امت اسلامي، به ويژه ملت مظلوم ايران به خوبي ايفاي نقش كرده است. اين اطاعت پذيري نسبت به قدرتهاي سلطه با توجه به شرايط و مقتضيات زمان همواره به عنوان اصلي خدشهناپذير در قاموس بهائيان بوده است. به منظور تبيين آن سرسپردگي و چگونگي نهادينه شدن آن در اين فرقه ضاله لازم است به اسناد محكم و غير قابل انكاري كه در اين زمينه وجود دارد، مراجعه كرد و به تعمق در آنها پرداخت. در اين نوشتار تلاش ميشود اين موضوع مورد بررسي قرار گيرد.
پس از مرگ «ميرزا حسينعلي نوري» (بهاءا..) سركرده بهائيت، فرزندش «عباس افندي»( عبدالبهاء) با ترفند و حيلههايي جانشين پدر شد. عباس افندي در امر سياست ،نوكري و اطاعتپذيري در مقابل بيگانگان را به حد كمال رساند. او در راستاي جسوسي، وابستگي و خدمتگزاري به قدرتهاي سلطه براساس تغيير اوضاع و شرايط عمل كرده و هرگز خيانتهاي خود را به دولت و كشور خاصي محدود نميكرد.
عباس افندي در ابتدا با توجه به قدرت روسيه تزاري و نقشي كه اين دولت در شكلگيري و رشد و تقويت بهائيت داشت، تمام تلاش خود را براي برقراري ارتباط نزديك و سرسپردگي خالصه به اين كشور به كار برد. در مقابل، پيروان بهائيت در عشق آباد روسيه از جايگاه واحترام ويژهاي برخوردار بودند و آزادانه فعاليت ميكردند. اين حمايت و منزلت تا آنجا اوج گرفت كه به تشويق، پيشتيباني و كمك دولت روسيه، معبدي براي بهائيان در عشق آباد ساخته شد. عباس افندي نيز براي تشكر ، فرماني را كه متن آن بر ضرورت حمايت از دولت روسيه تزاري و دعاگويي در حق امپراطور تأكيد ميكرد، از طريق يكي از اياديان خود به بهائيان اعلام و ابلاغ كرد:« جمع دوستان به دعاي مداوم عمر و دولت وازدياد حشمت و شوكت اعلي حضرت امپراطور اعظم ، الكساندر سوم و اولياي دولت قوي شوكتش اشتغال ورزيد زيرا كه در الواح منيعه كه در اين اوقات از ارض مقدس عنايت و ارسال يافته ميفرمايند بايد اين طايفه مظلومه ابدا اين حمايت و عدالت دولت بهئيه روسيه را از نظر محو ننمايد و پيوسته تأييد و تسديد حضرت امپراطور اعظم و جنرال اكرم را از خداوند جل جلاله مسئلت نمايند.» [1]
با وقوع انقلاب در روسيه و سقوط دولت تزاري، عباس افندي به دامان انگليس پناه برد و به سرسپردگي و جاسوسي براي اين استعمارگر پير مشغول شد. در اين زمان عباس افندي به همراه دارودستهاش در قلمرو دولت عثماني بسر ميبرد و به جاسوسي براي انگليس مشغول بود . با افشا شدن اين جاسوسي ، «جمال پاشا» فرمانده كل قواي عثماني او را به اعدام محكوم كرد. دولت انگليس به محض آگاهي از اين واقعه به جانبداري از عباس افندي برخاست و در همين راستا سرزمين فلسطين را تصرف و از اجراي اين حكم جلوگيري كرد.
«لرد بالفور» وزير خارجه انگليس نيز پس دريافت اين خبر، همان روز به« جمرال النبي»، فرمانده سپاه انگليس در فلسطين تلگرافي صادر و تأكيد كرد كه : « به جميع قوا در حفظ و صيانت حضرت عبدالبهاء و عائله ودوستان آن حضرت بكوشند.»[2]
بدين ترتيب با ورود قواي انگليس به خاك عثماني، عباس افندي نجات پيدا كرد و به دليل جاسوسيها و خدماتي كه براي دولت استعماري انگليس انجام داده بود مفتخر به دريافت نشان عالي« نايب هود» و لقب سِر» شد.
وي پس از دريافت اين نشان و لقب «لياقت » ! به ازاي« خيانت و جاسوسي» ! عليه اسلام و امت مسلمان، دست به دعا برداشت و اينگونه براي پادشاه انگليس تقاضاي توفيقات رحمانيه! كرد.
«بارالها، سراپرده عدالت در اين سرزمين برپا شده است و من تو را شكر و سپاس ميگويد...
پروردگارا، امپراطور بزرگ، ژرژ پنجم ، پادشاه انگلستان را به توفيقات رحمانيت مؤيد بدار و سايه بلند پايه او را براين اقليم جليل [فلسطين] پايدار سازد» [3]
پس از مرگ عباس افندي ،دولتمردان انگليس نتوانستند احساسات خود را نسبت به خدمات و مأموريتهاي اين مهره مطيع و گوش به فرمان پنهان دارند، به همين دليل براي تسلي خاطر بازماندگان و تشويق و ترغيب آنان به تدام راه وي،چند تن از جمله«هربرت ساموئل»[4]به نمايندگي از اين دولت در مجلس ترحيم او حضور يافتند و مرگ وي را اينچنين تسليت گفتند:« وزير مستعمرات حكومت اعلي حضرت پادشاه انگلستان، مستر وينستون چرچيل- تقاضا نمود مراتب همدردي و تسليت حكومت اعلي حضرت پادشاه انگلستان را به جامعه بهائي ابلاغ نمايد... و ايكونت النبي نيز- اعلام نمود به بازماندگان فقيد سرعبدالبهاء ،عباس افندي و جامعه بهائي تسليت صميمانه مرا ابلاغ نماييد... فرمانده كل قواي اعزامي مصر،جنرال كنگرويو نيز تلگراف ذيل را مخابره نمود:متمني است احساسات عميقه مرا به خاندان فقيد سرعباس بهائي ابلاغ نماييد.»[5]
فرقه بهائيت علاوه بر روسيه و انگليس ،در دامان«صهيونيسم جهاني» نيز رشد و نمو يافت و بدين ترتيب حلقههاي اتصال به دولتهاي بيگانه و اسلام ستيز را تكميل كرد به طوري كه،چهارمين سركرده تشكيلات بهائيت يعني«شوقي افندي» پس از تشكيل دولت غاصب اسرائيل، از به وجود آمدن اين دورت توسط انگليس استقبال كرده و طي تلگرافي در 9 ژانويه 1951 مينويسد: «...تحقيق به سنواتي كه درباره تأسيس حكومت اسرائيل از فم مطهر شارع امرالهي و مركز ميثاق، صادر و حاكي از پيدايش ملت مستقلي در ارض اقدس پس از معني دوهزار سال ميباشد...»
شوقي پس از استقبال از تأسيس دولت صهيونيستي غاصب، چند وظيفه مهم براي شوراي بينالمللي بهائيان كه خود بنيانگذار آن بود تعيين ميكند. اولين وظيفه ،ايجاد رابطه با اسرائل است:« ...اول آنكه با اولياي حكومت اسرائيل، ايجاد روابط نمايد.» [6] او در ابلاغ دومين وظيفه، رابطه و مذاكره با دولت غاصب اسرائيل را از عوامل مهم در ايجاد و گسترش تشكيلات بهائيت معرفي ميكند:« ثالثا با اولياي كشوري[ اسرائيل] در باب مسائل مربوطه به احوال شخصيه داخل مذاكره شود و چون اين شورا كه نخستين مؤسسه بينالمللي و اكنون در حال جنين است توسعه يابد ، عهدهدار وظايف ديگري خواهد شد و به مرور ايام به عنوان محكمه رسمي بهائي شناخته شده سپس به هيئتي مبدل ميگردد كه اعضايش از طريق انتخاب معين ميشوند.» [7]
شوقي افندي به منظور جلب حمايتهاي اسرائيل نسبت به محكمه رسمي بهائيان، حقانيت دولت اسرائيل را به رسميت شناخته و ايجاد رابطه نيكو و قوي با اين دولت را توصيه ميكند. او در ادامه در نقشه ده سالهاي كه براي اين فرقه طراحي و نگارش كرد، به عنوان بيست و چهارمين هدف مهم، حمايت از اسرائل را بر همه دولتهاي جهان ترجيح داده و به بهائيان فرمان ميدهد كه به تشكيل محافل روحاني و ملي بر مبناي قوانين و مقررات دولت اسرائيل اقدام كنند:« در ارض اقدس، برحسب قوانين و مقررا حكومت جديدالتأسيس –اينگونه محافل را به وجود آوريد.» [8] حال آنكه در تشكيل همين محافل در كشورهاي ايران، عراق، انگلستان و آلمان ، لزوما رعايت قوانين و مقررات اين دولتها را مطرح نميكند!
اين حمايتهاي آشكار و قوي از دولت اسرائيل باعث ميشود كه يكي از عناصر مهم سياسي وحقوقي دولت غاصب اسرائيل به نام« نرمال نيويچ» ، بهائيت را كه يك مسلك و مذهب ساختگي و فاق حقيقت وحي و بعثت الهي و كتاب آسماني است، در رديف اسلام، مسيحيت ويهوديت قرار دهد و آن را يك« دين جهاني و بينالمللي» !بنامد:« اكنون فلسطين را نبايد فيالحقيقه منحصرا سرزمين سه ديانت محسوب داشت بلكه بايد آن را مركز و مقر چهار ديانت به شمار آورد زيرا امر بهائي كه مركز آن حيفا و عكاست و اين دو مدينه، زيارتگاه پيروان آن است به درجهاي از پيشرفت و تقدم نايل گشته كه مقام ديانت جهاني و بينالمللي را احراز كرده است و همانطور كه نفوذ اين آيين در سرزمين مذكور، روزبه روز رو به توسعه و انتشار است، در ايجاد حسن تفاهم و اتحاد بينالمللي اديان مختلفه عالم نيز عامل بسيار مؤثري به شمار ميآيد.» [9]
اين پيوند و رابطه تنگاتنگ باعث شد كه اسرائيل از وجود بهائيان در كشورهاي اسلامي حداكثر بهرهبرداري را عليه اسلام و ممالك و سرزمينهاي اسلامي و مسلمانان به عمل آورد. به گونهاي كه بهائيان اين كشورها در تشكيلات «موساد» راه يافتند و به صورت عوامل شيفته حاكميت اسرائيل و دشمن اسلام و اتحاد مسلمانان به جاسوسي پرداختند.
بهائيت در ادامه روند اين روابط و سرسپردگي ومزدوري، به امريكا نيز روي خوش نشان داد؛ امريكايي كه همواره در جهت مقابله با اسلام و رشد« بيداري اسلامي» در جهان خصوصا در غروب در تلاش بوده و هست و در اين راه با توجه به نقش محوري انقلاب و نظام جمهوري اسلامي ايران در گسترش اسلام ناب محمدي و تعاليم و هنجارهاي مقدس آن در جهان، از هيچ حربهاي براي ضربه زدن به اين نظام فروگذار نكرده است. بنابراين طبيعي و قابل انتظار است كه اين كشور از فرقه بهائيت به عنوان يك اهرم براي عناد و دشمني با انقلاب و نظام اسلامي بهرهبرداري كرده و با اين روش هاي گوناگون پيوند خود با اين تشكيلات صهيونيستي را استحكام بخشد و به حمايت همه جانبه از بهائيان اهتمام ورزد.
بهائيت نيز به مانند روال هميشگي خود، در راه جاسوسي و هر گونه اقدام خائنانه در راستاي تحقق اهداف ارباب خود به ايفاي نقش در برهههاي زماني مختلف از آغاز پيروزي انقلاب اسلامي تاكنون پرداخته كه اسناد اين اقدامات موجود و كاملا آشكار هستند.
[1]سليماني ، عزيزالله، مصابيح هدايت، جلد 2، ص282.
[2] شوقي افندي، قرن بديع، جلد 3، ص297.
[3] مكاتيب، جلد 3، ص297.
[4] هربرت ساموئل (1963-1870)اولين كميسر عالي انگليسي يهودي تبار و طراح دولت يهود در سرزمين اشغالي فلسطين است. وي در سال 1914 طرحي را در مورد آينده فلسطين به هيئت وزيران و مجلس نمايندگان انگليس ارائه كرد مبني بر اينكه فلسطين به صورت كشور تحتالحمايه انگليس درآيد تا يهوديان بتوانند به گونهاي خزنده بر اين سرزمين چيره شوند . قابل تأمل است كه اين طرح زماني مطرح شد كه فلسطين جزء قلمرو سرزميني دولت عثماني محسوب ميشد . در راستاي اجراي اين طرح ،پس از پايان جنگ جهاني اول فلسطين به قيموميت انگليس درآمد و در 30ژوئن 1920 هربرت ساموئل به عنوان اولين كميسر انگليس به جهت تحقق اهداف صهيونيسم در قلسطين منصوب شد.
[5] شوقي:مكاتيب،جلد 3،صص322-321.
[6] رائين، اسماعيل ، انشعاب در بهائيت، تهران: مؤسسه تحقيقي رائين، بيتا، ص 169.
[7] رائين، اسماعيل، انشعاب در بهائيت، تهران: مؤسسه تحقيقي رائين، بيتا، ص 169.
[8] شوقي، تهران: مؤسسه تحقيقي رائين، بيتا، جلد 4 ، ص 162.
[9] اسماعيل رائين، انشعاب در بهائيت، ص171-170.