سير تحول جمعيتي و تشکیلاتی بهائيان در ایران
درباره جمعيت بهایيان ايران دادههاي موجود سخت متناقض است. در اوايل سده بيستم ميلادي تعداد ايشان حدود ده هزار نفر گزارش ميشد.
درباره جمعيت بهایيان ايران دادههاي موجود سخت متناقض است. در اوايل سده بيستم ميلادي تعداد ايشان حدود ده هزار نفر گزارش ميشد. بيست سال بعد، در حوالي سال 1307 ش.، حسن نيكو، مبلغ پيشين بهائي، اين رقم را اغراقآميز دانست و شمار بابيها در سراسر جهان را، اعم از ازلي و بهائي، 5207 نفر اعلام نمود كه 3960 نفر در ايران زندگي ميكنند. اين ادعا هم قانعكننده به نظر نمی رسد .
بهنوشته دنيس مكايون، استاد دانشگاه نيوكاسل انگليس، در دايرةالمعارف ايرانيكا، بهائيگري در سالهاي 1928-1952 ميلادي رشدي كند داشت ولي از سال 1952م./ 1331ش. گسترش آن شتاب گرفت .
دايرةالمعارف ایرانیکا (1998) اوج گسترش بهائيت را در دهه 1960 ميلادي ميداند برابر آنچه در این نشریه آمده ، در اواخر سده بيستم ميلادي شمار نهادهاي بهائي به بيش از 150 مجمع روحاني ملّي و حدود 20 هزار مجمع روحاني محلي بالغ بوده است .
دايرةالمعارف اسلام (ويرايش جديد، 1960) مركز اصلي جمعيتي بهائيان را در ايران ميداند و تعداد آنان را در حوالي سال 1338 ش. بين پانصد هزار تا يك ميليون نفر تخمين ميزند. در اين زمان در شهر تهران حدود 30 هزار بهائي زندگي ميكردند. دومين گروه پرشمار جمعيتي بهائيان در ايالات متحده آمريكا بود كه در آن زمان شمار ايشان ده هزار نفر گزارش شده است. در اين زمان در اروپا، بهويژه در آلمان، حدود يكهزار نفر بهائي زندگي ميكردند. در ساير كشورها جوامع بهائي تنها چند صد نفر عضو داشتند بجز اوگاندا كه در اثر تبليغات بهائيان شمار ايشان طي سالهاي 1335- 1338 ش. به بيش از سه هزار نفر رسيد.
سير تحول جمعيتي بهائيان
تحرك جدّي مبلغين بهائي و به تبع آن رشد بهائيت در ايران از دوران سلطنت مظفرالدينشاه قاجار آغاز شد و در دوران سلطنت احمدشاه قاجار و رضاشاه پهلوي، كه بهائيان از نفوذ و حمايت فراوان در دستگاه دولتي برخوردار بودند، شدت يافت. معهذا، چنانكه ديديم، رشد جمعيت بهائيان ايران بهطور عمده از دهه 1330 ش. آغاز .شد
در سالهاي 1326-1330 ش. محفل ملّي بهائيان ايران برنامه خود را براي گسترش بهائيت به مرحله اجرا گذارد و شدت تبليغات و فعاليت ايشان از ارديبهشت/ رمضان 1334 ش. اعتراض شديد آيتاللهالعظمي بروجردي را برانگيخت. پس از ابراز نارضايتيهاي شديد آيتاللهالعظمي بروجردي حكومت پهلوي ناگزير به محدودكردن فعاليت بهائيان شد. به دستور شاه پزشك مخصوص بهائي او، سرلشكر عبدالكريم ايادي، مدت كوتاهي ايران را ترك كرد و در ايتاليا اقامت گزيد و در 16 ارديبهشت مقامات نظامي (سرتيپ تيمور بختيار فرماندار نظامي تهران و سرلشكر نادر باتمان قليچ رئيس ستاد ارتش) به تصرف و تخريب حظيرةالقدس، مركز بهائيان تهران، ياري رسانيد ند. بختيار اين محل را به مقر ركن دوّم ستاد ارتش بدل نمود. دكتر مهدي حائري يزدي علت مقابله شديد آيتالله بروجردي با بهائيان را چنين ذكر ميكند.
" در مسئله بهائي ها تا آنجايي كه ايشان تشخيص ميداد، كه بهائيها يك گروه ناراحت كننده و اخلالگر در ايران هستند. مسئله صرف اختلاف مذهبي نبود. اينطوري هم كه معروف بود تا يك اندازهاي هم درست بود كه اين گروه يك نوع سروسري با منابع خارجي دارند و بيشتر مجري منافع خارجي هستند تا منافع ملّي. در اينطريق مرحوم آقاي بروجردي به هيچ وجه ترديدي از خودش نشان نميداد كه [از] آنچه گروه بهائيها از دستش برميآيد [جلوگيري كند] از اذيت ها و كارهاي موذيانه اي كه بهائيها دارند و درباره مسلمانها دريغ نميكنند. يعني بهطور مخفيانه افراد خودشان را وارد مقامات اداري ميكنند و مقامات را اشغال ميكنند. بعد هم مسلمانها را ناراحت ميكنند. مي زنند. از بين ميبرند. از اين كارها خيلي زياد ميكردند. حالا بگذريد از اين كه الان صورت حق به جانبي به خودشان ميگيرند. كاري ندارم به وضع فعلي. ولي آن زمان اين شكل بود. واقعاً هر كجا كه دستشان ميرسيد، به هر وسيله بود، هر مقامي بود اشغال ميكردند و سعي ميكردند ديگران را از بين ببرند يا وارد مجمع خودشان بكنند و كارهايي كه آنها ميخواهند انجام بدهند... ولي ايشان [آيتالله بروجردي] از اين جريان و از اين ماجرا آگاه بود و به هر وسيله اي بود جلوگيري ميكرد."
حسين خطيبي، كه فردي مطلع بود، در آن زمان شمار بهائيان ايران را 300 هزار نفر و بهائيان تهران را 50 هزار نفر تخمين زد . خطيبي در نامه مورخ 30ارديبهشت 1334 به دكتر مظفر بقايي، به دو جريان متفاوت اشاره ميكند. جريان اوّل مردم و علما هستند كه خواستار ريشهكن كردن بهائيان ميباشندو جريان دوّم آمريكاييها و شاه كه پس از اشغال حظيرةالقدس خواستار پايان دادن به موج ضد بهائي هستند. او مينويسد:
" مخصوصا چيزي كه سر رشته را دراز ميكند اصرار آيتالله بروجردي دامتبركاته براي شدت عمل دولت نسبت به افراد فرقه بهائي است. و از طرف اعليحضرت رئيس شهرباني و يك دو نفر در عرض هفته اخير چند بار آيتالله را ملاقات كرده ولي از اين ملاقاتها نتيجه نگرفتهاند. و طبق يك اطلاع خصوصي اساساً از ايام عيد به اين طرف آيتالله از اعليحضرت گلهمند شده است و تاكنون با همه اقداماتي كه صورت گرفته است از ايشان رفع گله نشده است."
آخرين آمار بهائيان به آوريل 1985 تعلق دارد كه مركز سازمان جهاني بهائيان (حيفا، اسرائيل) شمار اعضاي خود را در سراسر جهان چهار ميليون و 739 هزار نفر اعلام كرد. از اين تعداد، 59 درصد در قاره آسيا، 20 درصد در آفريقا، 18 درصد در آمريكا، 1/6 درصد در استراليا و نيم درصد در اروپا ساكن بودند.
در اين آمار تعداد بهائيان ساكن در ايران اعلام نشده است. معهذا، ادعا شده كه 2,807,000 نفر از بهائيان در قاره آسيا زندگي ميكنند.
دنيس مكايون مينويسد: منابع بهائي ادعا ميكنند كه پس از انقلاب اسلامي در ايران حدود 20 هزار نفر بهائي به قتل رسيدند. او اين رقم را بسيار اغراقآميز ميداند و مدعي است كه طي هفت ساله اوّل حكومت جمهوري اسلامي در ايران حدود 200 نفر بهائي اعدام شدند و در طي دوران پس از انقلاب جمعاً 300 تا 400 .بهائي در جريانهاي مختلف به قتل رسيدند
بهائياني كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي اعدام يا از ايران خارج شدند، عموماً به مشهورترين و ثروتمندترين خانوادههاي بهائي تعلق داشتند و به دليل تصدي مناصب عالي دولتي يا دستيابي به ثروتهاي عظيم از طريق پيوند با حكومت پهلوي مورد تعقيب قرار گرفتند. افرادي مانند اميرعباس هويدا، حبيب ثابت، هژبر يزداني، عبدالكريم ايادي، هوشنگ انصاري، غلامرضا ازهاري و غيره، بهعنوان شاخصترين چهرههاي فرقه بهائي در ايران، تمامي بهائيان ايران نبودند و اعدام يا فرار ايشان از كشور به معني پايان حيات بهائيت در ايران نبود.
بهنوشته مكايون، بخش مهمي از جمعيت بهائيان ايران را «روستاييان و دهقانان و صنعتگران و كسبه شهري» تشكيل ميدادند. آماري كه حسن نيكو در حوالي سال 1307 ش. از بهائيان ايران (با ذكر تعداد ايشان در برخي از شهرها و روستاها) بهدست داده، هر چند در جهت تخفيف بهائيت جلوه ميكند، ولي از اين منظر حائز اهميت است كه مراكز مهم تراكم جمعيتي بهائيان و تركيب ايشان را از نظر تعلق به مناطق مختلف كشور نشان ميدهد.
طبق فهرست نيكو، مناطق داراي جمعيت انبوه بابي و بهائي در ايران بهشرح زير است: شهر يزد 400 نفر، تهران و توابع 370 نفر، سنگسر 307 نفر، همدان 300 نفر، آباده و همتآباد 250 نفر، نجفآباد 200 نفر، سيسان (بستانآباد تبريز) 180 نفر، اردستان 150 نفر. حسن نيكو شمار بابيها و بهائيهاي شهر تبريز را 60 نفر و شيراز را 45 نفر ذكر كرده است
فرقه بهايي و مالكيت ارضي
بخش قابل توجهي از بهائيان ايران روستائيان فقيري بودند كه در روستاهاي اربابان و مالكان بهائي زندگي ميكردند. تعداد قابل توجهي از اينگونه روستاها در سراسر ايران وجود داشت كه يا ملك بهائيان ثروتمند بود يا از موقوفات بهائي.
از مالكين بزرگ بهائي در دوران متأخر قاجار، ميتوان به افراد زير اشاره كرد: ميرزا محمدحسين خان معتمدديوان كواري(فارس) و دو برادرش ميرزا عبدالحسين خان و موقرالدوله (پسران ميرزا احمد خان، از خاندان افنان)، لطفعلي خان كلبادي (سردار جليل) رئيس ايل كلبادي مازندران، قاسم خان عبدالملكي (هژبرالدوله) رئيس ايل عبدالملكي مازندران، و ابراهيم خان ابتهاجالملك گرگاني (بزرگ مالك گيلان).
حضور بزرگ مالكان بهائي در تمامي دوران سلطنت پهلوي ادامه يافت. سياست تقسيم اراضي دهه 1340 ش. اين روند را تقويت نمود زيرا با سلب مالكيت از مالكان مسلمان و ايجاد آشفتگي در ساختار مالكيت و مديريت روستايي راه را براي رشد بزرگمالكان وابسته به دربار پهلوي، بهويژه بهائيان، هموار كرد.
سلطه بهائيان بر دو نهاد اصلي متولي اراضي (اصلاحات ارضي و منابع طبيعي) عامل مهمي در تجديد ساختار مالكيت به سود اعضاي متنفذ فرقه بهائي بود. براي مثال، ناصر گلسرخي، وزير منابع طبيعي در دولت هويدا، در زمينه واگذاري و تملك اراضي چنان بيپروا بود كه كارش به رسوايي كشيد؛ و سپهبد پرويز خسرواني از طريق نهادهاي تحت امر خود، سازمان تربيت بدني و باشگاه تاج، به كمك گلسرخي، اراضي پهناوري را تملك كرد.
محسن پزشكپور، نماينده آخرين دوره مجلس شوراي ملّي، در جلسه طرح و بررسي لايحه بودجه سال 1357 با اشاره به هژبر يزداني، بزرگ مالك بهائي دوران متأخر پهلوي، چنين گفت:
در مسير اصلاحات ارضي يك فئوداليسم جديد بهوجود آوردند... زمين را به روستاييان صاحب نسق دادند و بعد با برنامه كشت و صنعت از آنها گرفتند و آن وقت آن زمينها را بهدست عده معدودي دادند... اين زمينها را بهنام ملّي شدن از هزار نفر گرفتند و به يك نفر دادند... مراد از تقسيمات ارضي اين بود كه قسمت عظيمي از منابع مملكت را در اختيار عده معدودي قرار دهند. اين بود كه وقتي شما از مشهد حركت ميكنيد و به سمت مازندران ميرويد، دو طرف جاده مدام يك تابلو ميبينيد كه نوشته مزارع فلان شخص [هژبر يزداني]... نتيجهاش همين است كه در روزنامهها خوانديم كه فلان كس [هژبر يزداني] انگشتري هشتاد ميليوني در دست دارد و بادي گارد دارد و لابد ميدانيد كه بهوسيله باديگاردهايش هم در مواردي اقدام كرده است...
بهائیان مازندران
ساري و توابع آن از مراكز متراكم جمعيتي بهائيان بود. در دوران احمد شاه قاجار، سران ثروتمند دو طايفه مقتدر اين منطقه (عبدالملكي و كلبادي) بهائي بودند و طبعاً در ميان اتباع ايشان بهائيان حضور داشتند.
علاوه بر شهرهاي ساري و بارفروش (بابل)، كه در اواخر سده نوزدهم و اوايل سده بيستم ميلادي مأواي گروهي از متنفذان و ثروتمندان بهائي بود (مانند اعضاي خاندانهاي كلبادي و درخشان و مقدس در ساري و خاندان شريعتمدار در بابل)، از مراكز بهائينشين منطقه فوق بايد به شهرها و روستاهاي زير اشاره كرد: آمل، ارطي، ايول، بابلسر، بهنمير، چال زمين، درزيكلا، روشندان، ضياء گلده، عرب خيل، عليآباد (شاهي)، فريدون كنار، كفشگركلا و ماه فروزك. در تمامي اين روستاها محفل روحاني داير بود.
در اين ميان روستاهاي درزيكلا و كفشگركلا (از توابع عليآباد) چنان انباشته از جمعيت بهائي بودند كه به «قراء بابي»شهرت داشتند. در سال 1329 جمعيت كفشگركلا 1600 نفر گزارش شده است. روستاي ماهفروزك (ماهفروجك) در تاريخ بهائيت از اهميت فراوان برخوردار بود و از آن با عنوان «روستاي مباركه» ياد ميشد. مقبره برخي بهائيان نامدار در اين روستا واقع است. از مشاهير بهائيان اين روستا بايد به ملاعليجان ماهفروزكي ملقب به «علي اعلي» اشاره كرد. در سال 1329 سكنه اين روستا 560 نفر ذكر شده است.
محل تراكم بهائيان در مازندران از ساري به سمت گرگان امتداد مييافت. از سرشناسترين خانوادههاي بهائي گرگان بايد به خانوادههاي ابتهاج (از نسل ابراهيم خان ابتهاجالملك گرگاني) و سرخوش (از نسل ميرزا يحيي خان سرخوش) اشاره كرد. در بسياري از شهرها و روستاهاي گرگان، از جمله گرگان، گنبد كاووس، بندر گز، مينودشت، كورون كفتر، كلاله، كاليكش، قونيلي، قريه بديع، قره قاج، قره شو، قرق، فاضل آباد، شيرآباد، راميان، خوشه، خان ببين، جلاليه، پيچك محله، پهلوي دژ، بشمك شاه پسند، باجگير، رحمت آباد و غيره بهائيان حضور داشتند.
رشد بهائي گري در دوران هويدا
در سال 1345، در اوايل صدارت اميرعباس هويدا- كه به يك خاندان سرشناس بهايي تعلق داشت، ايران به 24 «قسمت امري» تقسيم ميشد. هر قسمت امري داراي مركزي بود كه محفل آن به «محفل روحاني مركز قسمت امري» موسوم بود.
قسمتهاي امري و مراكز بيست و چهارگانه آن به شرح زير بود: 1- آباده (آباده)، 2- آذربايجان شرقي (تبريز)، 3- آذربايجان غربي (رضاييه)، 4- اصفهان (اصفهان)، 5- بابل (بابل)، 6- گرگان (گرگان)، 7- بنادر و جزاير خليج فارس (بندرعباس)، 8- خراسان (مشهد)، 9- خوزستان (اهواز)، 10- زاهدان (زاهدان)، 11- ساري (ساري)، 12- سنگسر (سنگسر)، 13- تهران (تهران)، 14- اراک (اراك)، 15- فارس (شيراز)، 16- قائنات (بيرجند)، 17- قزوين (قزوين)، 18- كاشان (كاشان)، 19- كرمان (كرمان)، 20- كرمانشاه (كرمانشاه)، 21- گيلان (رشت)، 22- نيريز (نيريز)، 23- همدان (همدان)، 24- يزد (يزد).
آنچه در اين فهرست حايز اهميت است تراكم جمعيت بهائيان در برخي مناطق است كه تأسيس يك مركز امري مستقل را ضرور ساخته بود. مهمترين اين مناطق فارس و مازندران است. در فارس سه مركز امري دائر بود (شيراز، آباده، نيريز) و در مازندران سه مركز امري (ساري، بابل و گرگان).
در سال 1349 تعداد مراكز قسمت امري ايران به 67 مركز رسيد و در «نقشه پنج ساله»، كه به اواخر دوران سلطنت پهلوي تعلق دارد، بايد تعداد محافل محلي ايران به 1100 محفل ميرسيد.