آقای ریپورتر چه اهدافی را در ایران دنبال میکرد ؟
نقش سياسي«اردشير جي»( ريپورتر)در ايران و خدماتش به تشكيلات بهائيت
نويسنده: مريم حسين زاده
«مانكچي ليمي هاتريا» ، مؤسس شبكه گسترده جاسوسي حكومت هند بريتانيا در ايران بود كه در دوره ناصري با پوشش رسيدگي به امور زرتشتيان از هند به ايران آمد. اين فراماسون هندي به سرعت توانست با طيف گستردهاي از فراماسونها، روشنفكران ، بابيها و بهائيان رابطه برقرار كند. پيش كشيدن مسئله باستان گرايي، تاريخ سازي براي بابيت و بهائيت با استخدام بهائيان سرشناسي نظير ابوالفضل گلپايگاني در تجارتخانه خود، برقراري ارتباط با افرادي نظير جلال الدين ميرزا ( رئيس فراموشخانه ملكم)، آخوند زاده، ميرزا ملكم خان و ... شمهاي از اقدامات وي است كه تأثير مخربي بر وضعيت سياسي ايران داشت. [1]
جانشين مامكچي ليمي هاتريا، «اردشير ريپورتر» بود كه دو سال قبل از ترور ناصرالدين شاه يعني در سال 1311 ه.ق به ايران آمد . وي سالهاي طولاني حضور در ايران در بسياري از تحولات و وقايع سرنوشت ساز، حضور جدي و فعال داشت . شركت در تأسيس لژ بيداري ايران، نفوذ در قواي قزاق و انتخاب و هدايت رضاخان ميرپنج براي انجام كودتا و كمك به او براي رسيدن به سلطنت، برخي از اقدامات سر اردشير ريپورتر بود كه عمق تأثير و نفوذ اين جاسوس كهنه كار را در تحولات سياسي ايران آشكار ميسازد .
دوران زندگي اردشير ريپورتر را ميتوان به دو مرحله تقسيم كرد: از تولد تا 27 سالگي كه دوره شكل گيري شخصيت اودر خارج از ايران است و از 27 سالگي تا پايان زندگي در 68 سالگي كه دوران فعاليت اطلاعاتي و سياسي او در ايران محسوب ميشود.
اردشير 11 ساله بود كه لژ اسلام توسط «فرانسيس ترنر» انگليسي كه به فراماسونري بريتانيا وابسته بود در بمبئي تأسيس شد و فعاليت خود را در راستاي جلب نخبگان از ميان مسلمانان، زرتشتيان ،يهوديان و ...آغاز كرد.[2]
پيوندهاي اردشير ايدلجي (جي) با فراماسونري بمبئي موضوعي است كه بايد بر اساس اسناد مورد پژوهش قرار گيرد اما با توجه به نقشي كه بعدها وي در فراماسونري ايران ايفا كرد نميتوان در عضويت اردشير در لژ اسلام ترديد داشت.
اردشير در نوجواني براي تحصيل عازم انگليس شد و با حمايت اينتليجنس سرويس تحصيلات دانشگاهي خود را در رشتههاي علوم وحقوق سياسي ، تاريخ شرق و تاريخ باستان به پايان رساند و عاليترين آموزشهاي اطلاعاتي را فرا گرفت. در اين دوران اردشير استعداد سرشاري از خود نشان داد و توانست چنان چهاره درخشاني از خود ترسيم كند كه او را شايسته مهم ترين مأموريت هاي سري در ايران متلاطم عهد مشروطه با آن وزن و اهميت سياسي بدانند.[3]
اردشير 23 ساله بود كه با فتواي تاريخي ميرزاي شيرازي، نهضت تنباكو رخ داد و استعمار بريتانيا را متوجه عمق خطري كرد كه از جانب ايران منافع آن را تهديد ميكرد. بنابراين فعاليت شديدي را براي سوار شدن بر امواج انقلاب مشروطه ايران و تحكيم مواضع خود در اين منطقه حساس و استراتژيك آغاز كرد.
ورود اردشير ريپورتر به ايران به يك پوشش مناسب نياز داشت به طوري كه وي در قالب آن بتواند به سرعت وسهولت به دربار و محافل اشرافي حاكم راه يابد ودانش، آموزش و تجربه خود را به نحوي ثمربخش در عالي ترين سطوح به كار گيرد.
با مرگ مرموز«كيخسرو جي صاحب خان» سرپرست زرتشتيان ايران در كرمان و در ميانه سفرش به تهران كه حامل هداياي انجمن اكابر پارسيان بمبئي براي دربار قاجار بود، موقعيتي مطلوب به وجود آمد. اردشير از سوي «سردينشاه پتيت» ، رئيس انجمن اكابر پارسان بمبئي به عنوان نماينده اين انجمن و سرپرست جديد زرتشتيان ايران راهي كرمان شد و انتقال محموله گرانبهاي كيخسرو جي را به دست گرفت ودر تهران به ناصرالدين شاه ،ظل السلطان ، امين السلطان (صدراعظم) وديگر رجال ناصري تقديم كرد.[4]
بدين سان نقش پنهان و بسيار مؤثر 40 ساله اردشير ريپورتر آغاز شد و نام او به عنوان مؤسس وكارگردان نخستين شبكههاي اينتليجنس سرويس و از بنيانگذاران فراماسونري ايران در تاريخ معاصر به ثبت رسيد.
يكي از بسترهايي كه زمينه نفوذ ريپورتر را درايران پررنگ تر ميكرد، مصادف شدن حضور او با مهمترين واقعه دوران معاصر يعني انقلاب مشروطه بود، وي سالها قبل از پيروزي مشروطه به عنوان يكي از معلمان مدرسه تازه تأسيس سياسي در كنار كساني چون مشيرالدوله و صديق به كار پرداخته بود[5] واشتغال وي در اين مدرسه سياسي بعدها زمينه ساز ارتباط با بسياري از رجال سياسي و صاحب نفوذ آينده شد. خاطراتي كه از دوران مشروطه به جا مانده به روشني حضور او را در برخي از وقايع آن زمان نشان ميدهد.
اختلاف زرتشتيان ايران با اردشيرجي
عملكرد ريپورتر در انجمنهاي زرتشتي با مشكلاتي همراه بود؛ وي كه براي اصلاح امور زرتشتيان ايراني دست به فعاليتهاي پردامنهاي زده بود از سوي انجمنهاي محلي ايران با واكنشهايي منفي روبرو شد.
مداخله بيرويه او براي عزل ونصبهاي متعدد در انجمنهاي مستقل زرتشتي كه راضي به نفوذ بيش از حد انجمن پارسيان هندوستان نبودند، بين زرتشتيان سروصداي زيادي برپا كرد، به طوري كه اردشير ريپورتر براي تثبيت قدرت خويش پاي سفارت بريتانيا را به ميان كشيد و انجمن يزدرا تعطيل كرد . زرتشتيان ايراني نيز عريضههايي به حكومت مركزي در تهران فرستادند و از دولت ايران درخواست كردند از مناقع اتباعشان حمايت كند.
البته مشكلات زرتشتيان ايران ريشه دار تر از اختلافهاي سليقهاي بود . مسئله اصلي اين سالها براي زرتشتيان نفوذ روزافزون فرقه بهائيت درميان زرتشتيان يزد و جذب آنان به اين فرقه ضاله با حمايت مستقيم اردشير جي بود به گونهاي كه اين اختلافها در طول چندين سال به ترور و مرگ تعدادي از جمله« كيخسرو جي»، دومين نماينده اكابر هندوستان، «ماستر خدابخش» نفر دوم اين انجمن واز شاخصترين فعالان زرتشتي، فرار كردن« كيومرث وفادار» از آموزگاران و فعالان زرتشتي و منزوي شدن استاد «جوانمرد شيرمرد» [6]يكي ديگر از فعالان شهر يزد انجاميد. [7]
كيخسرو كه مؤسس انجمن ناصري يزد بود، فردي اهل مدارا وبدون تعصب بود به طوري كه برخي از پارسيان بهائي شده به عضويت انجمن ناصري درآمدند.
ماستر خدابخش( دوست نزديك اردشير ريپورتر) از سردمداران انجمن كه از علما و فضلاي زرتشتي به حساب ميآمد، در حقيقت قبل از مرگ كيخسرو جي نفر دوم نماينده اكابر هندوستان بود. هر چند خود او بهائي نشد اما وي نيز همچون استادش با مداراي زيادي با آنان برخورد ميكرد، به طوري كه در جريان جنگهاي فرقهاي يزد كه تعدادي از مسلمانان درآن كشته شدند، تعدادي از بهائيان تحت حمايت وي از خطر مرگ گريختند و يا وقتي كه گروهي از زرتشتيان ،قبرستان پارسيان بهائي معروف به «گلستان» را تخريب كردند، از اين بهائيان حمايت كرد وحتي غرامت خسارت وارد شده به آنان را از انجمن ناصري يزد گرفت . به سبب همين گونه اقدامات وي، زرتشتيان كه تضعيف مذهب خويش را برنميتافتند در سال 1336 ه ق در مقابل مدرسه كيخسرو يزد، او را ترور كردند. [8]
اين گروه ناشناخته ترور متشكل از انجمن حق گوي يزد بودند. با كشته شدن ماستر خدابخش از سوي آنان و تهديد و تضريب تعداد ديگري از اعضاي بهائي انجمن ناصري يزد و ساير پارسيان بهائي شده، انجمن دچار اختلاف و تشتت بسيار شد . در اين ميان، كيومرث وفادار به اردشير جي ريپورتر پناه برد و تعدادي نيز به شهرهاي ديگري متواري شدند.
به هر حال از دو گروه متخاصم در انجمن ناصري، گروهي كه باطنا به بهائيت گرايش داشتند، پشت سراردشير جي(نماينده انجمن اكابر) پنهان شدند و عدهاي نيز به رويه قبلي خود رفتار ميكردند و مخالف فرقه بهائي بودند . همين امر موجب ردوبدل شدن تلگرافهاي متعددي از سوي مخالفان اردشير جي به حكومت ايران و انجمن اكابر هند شد اما در نهايت انجمن اكابر هند به پشتيباني از اردشير جي وارد عمل شد و مجددا او را به عنوان نماينده خود تعيين كرد.
اردشير جي و قرارداد 1919
براي بررسي قرار داد 1919 بايد نيم نگاهي به قرار داد 1907 داشت كه ميان كشورهاي بريتانيا و روسيه امضا شد. براساس قرار داد 1907 ، ايران ميان روسيه تزاري و بريتانيا تقسيم ميشد .منطقه شمالي به روسيه تزاري و منطقه جنوبي به بريتانياي كبير اعطا شد.
قرار داد 1919 با قرارداد 1907 مرتبط بود چرا كه پيروزي متقبن در جنگ جهاني اول و وقوع انقلاب اكتبر كه همسايه شمالي ايران را از بازيگري در عرصه جهاني ناتوان كرده بود، دولت بريتانيا را كه خود يكه تاز ميدان ميديد به صرافت انداخت تا براي جلوگيري از نفوذ امواج انقلاب سرخ به سوي هندوستان ، ايران را به عنوان كشوري حائل درميآورد.
«لرد كرزن» وزير وقت امور خارجه انگلستان براي اين كار قراردادي طراحي كرد كه به قرارداد 1919 شهرت يافت . مطابق اين پيمان، دست دولت بريتانيا در امور مالي و نظامي ايران باز ميشد، قراردادي كه دولت بريتانيا سعي در بستن آن با دولت ايران داشت اما خوشبختانه با مخالفت ايران موفق به عقد آن نشد. [9]
قرار داد 1919 يك قرارداد سلطه گرايانه و تحقير آميز استعماري بود كه نميتوانست مورد قبول هيچ ايراني آگاه و غيرتمندي قرار گيرد و به همين دليل با مخالفت شديد گروهي از رجال وطن دوست مواجه شد. با اين وجود در كنار اين جنبش ،گروهي از مخالفان قرارداد حضور داشتند كه حسن نيت ايشان مورد ترديد جدي بود. اين گروه طيف خاصي را در برميگيرد .از شاگردان مدرسه اليانس اسرائيلي در تهران تا اعضاي فرانسوي و ايراني سازمان ماسوني بيداري ايران و حتي كارمندان خارجي و ايراني سفارتخانههاي فرانسه و ايالات متحده آمريكا. در اين ميان اردشير جي ريپورتر، رئيس شبكه اطلاعاتي حكومت هند بريتانيا در ايران نيز مخالف سرسخت قرار داد بود. او همه جا عليه اين قرار داد سخن ميگفت و به تحريك بر ضد دولت وثوق الدوله مشغول بود.
اردشير جي و نهضت جنگل
بررسيهاي به عمل آمده نشان ميدهد در شكست و سركوب نهضت جنگل، شبكههايي نقش اطلاعاتي و خرابكاري بسيار مرموز و مؤثري ايفا كردند. از جمله اين شبكهها، حضور متعدد مأموران بهائي اينتليجنس سرويس بريتانيا در صفوف نهضت جنگل بود.
«احسان ا... خان دوستدار،« چهره سرشناس تروريستي كه در صفوف جنگل تفرقه انداخت و كودتاي سرخ را عليه ميرزا كوچك خان جنگلي هدايت كرد به يكي از خانوادههاي سرشناس بهائي ساري تعلق داشت.
«ميرزا كريم خان» بهائي قبل از كودتاي 1299 از مجاهدان گيلان به شمار ميرفت و با ميرزا كوچك خان هم روابط نزديكي داشت اما با اين وجود در همان زماني كه رضاخان، مأمور سركوب نهضت جنگل شد با وي ارتباط بر قرار كرد. همچنين طبق اسناد به جا مانده، معرف رضا خان را با«ژنرال آيرونسايد، فرمانده قواي انگليس در ايران فراهم ميآورد، همين شخص ميرزا كريم خان است.
«سردار محي» بهائي، همدست احسانا... خان نيز از اعضاي خانواده اكبر بود كه برخي از اعضاي آن به ويژه ميرزا كريم خان رشتي(برادر سردار محي) به رابطه با اينتليجنس سرويس شهرت فراوان داشتند.
يحيي دولت آبادي به نقش مرموزانه ميرزا كريم خان رشتي و برادرش «عبدالحسين خان معزالسلطان» معروف به سردار محي اشاره ميكند و مينويسد:« اينها در عين حالي كه با كميته زرگنده در تهران ارتباط دارند خود را در ظاهر، بلشويك ميخوانند و از اينجا بلشويك مصنوعي گيلان آغاز ميشود.
پس با شكست نهضت جنگل كه به طور عمده در نتيجه دسيسههاي احسانا... خان و سردار محي رخ داد، اين دو به شوروي گريختند . ودر دوران استالين به اتهام وابستگي به سرويس اطلاعاتي بريتانيا دستگير و اعدام شدند.
«عبدالحسين نعيمي» بهائي ديگري است كه در صفوف جنگليها حضور داشت. در گزارش مورخ 10/7/1345 ساواك تهران به نصيري(رياست ساواك) ، و مقدم (مدير كل اداره سوم)چنين آمده است:« عبدالحسين نعيمي در سالهاي 1320 تا 1324 رئيس كميته محرمانه سفارت انگليس در تهران بوده و با همكاري دبير اول سفارت انگليس در امور سياسي خارجي و داخلي ايران نقش مؤثري داشته و خانم لمبتون يكي از دوستان و همكاران نزديك ومؤمن عبدالحسين نعيمي بوده. آقاي نعيمي در سال 1325 يا 1326 از سفارت انگليس رفت اما به طور مخفيانه و غير محسوس رابطه خود را با سرويس اطلاعاتي سفارت انگليس در تهران ادامه ميداده است و درظاهر به كسب و تجارت ميپرداخته است. آقاي نعيمي اينك از مالكان بزرگ به شمار ميرود و همكاري مخفيانه خود را با دوستان انگليسي در تهران حفظ كرده است.» [10]
اردشير جي و رجال ايراني
شش سال پس از ورود اردشير ريپورتر به ايران يعني در سال 1899 م، مدرسه علوم سياسي» توسط دو فراماسون سرشناس، ميرزا نصرا.... خان مشيرالدوله، و پسرش« ميرزا حسن خان مشير الملك » تأسيس شد كه هدف آن جذب نخبگان جامعه ايراني و پرورش آنان براساس روح فرهنگ استعمارزدگي و غرب زدگي بود.
در ميان مدرسان اين مدرسه نام اردشير جي ريپورتر به عنوان معلم تاريخ باستان در كنار چهرههايي همچون «محمدعلي فروغي، رجبعلي منصور الملك (پدر حسنعلي منصور)، اديب السلطنه سميعي» و .... قرار دارد. از درون شاگردان همين مدرسه است كه برجسته ترين مهرههاي انگليس و امريكا بيرون آمدند و در رژيم پهلوي به كارگزاران درجه اول سياسي و فرهنگي كشور بدل شدند.
همچنين در سال 1322 اردشير در زمره اعضاي انجمن مخفي تهران كه توسط ملك المتكلمين وسيد جمال الدين واعظ، رهبري و اداره ميشد و اعضاي آن عمدتا از ماسونهاي ايراني بودند،×فعاليت داشته است. برهمين اساس ميتوان نقش مرموز و مهم اردشير ريپورتر را در عمليات پس پرده حوادث مشروطه مورد تأكيد قرار داد.
مقارن همين ايام اردشير ريپورتر به هنروستان سفر كرد،پس از بازگشت او در سال 1324 لژ بيداري ايران تأسيس شد كه ريپورتر يكي از اعضاي اصلي آن به شمار ميرفت.
اردشير جي و حكومت پهلوي
در مجموع براي فهم شرايطي كه قبل از كودتاي سوم اسفند 1299 از سوي بيگانگان بر كشور حاكم شده بود نبايد فعاليتهاي پيدا و پنهان نيروهاي انگليسي را فراموش كرد.
به طور كلي، عوامل مؤثر بر نظام فكري- سياسي حكومت پهلوي در چند محور قابل نقد و بررسي است:
1-انحراف در نهضت مشروطيت و عوامل آن.
2.غلبه سكولاريزم و لائيزم بعد از مشروطه در صحنه تحولات سياسي ايران.
3-هرج ومرج، فرقه بازيها ،ناامني وعدم استقرار و اقتدار نهادهاي قانوني.
يكي از عوامل تأثير گذار در ايران دوران تشكيلات بهائيت بود. محفل بهائيت در ايران مدتها بيش از كودتاي سوم اسفند 1299، توسط مهره نشاندار خويش يعني«حبيبا...عينالملك «بهائي (پدر هويدا)رضاخان را كشف و براي انجام كودتا به اردشير جي معرفي كرد.جز حبيبا... عينالملك ،عوامل ديگري نيز از بهائيان با كودتاچيان همكاري داشتند كه بعد از پيروزي كودتا حتي به كابينه سيد ضياء نيز راه يافتند. همچنين پارهاي از گزارشها حاكي از آن است رضاخان نيز متقابلا در تعهداتش به انگليس،وعدههايي دربار ميدان دادن به عوامل اين فرقه در ايران داده بود.
«محمد رضا آشتياني زاده، وكيل پراطلاع مجلس شوراي ملي در عصر پهلوي در اين رابطه ميگويد :«حبيبا... رشيريان(مستخدم سفارت انگليسي و عامل مشهور بريتانيا در ايران) برايم نقل كرد كه چند سال قبل از كودتاي 1299 ،به دستور كلنل فريزر انگليسي بيشتر روزهاي هفته، صبح به منزل عينالملك كه از منتفذين و كاملين فرقه بهائيه بود و با وي سوابق دوستي و صحبت داشتيم،ميرفتم و در آنجا با اردشير جي ريپورتر آشنا شدم و اردشير جي روزي به عينالملك گفت: از شما خواهشمندم با محفل بهائيان به مشورت بنشينيد و از آنها بخواهيد تا صاحب منصبي بلند قامت و خوش قيافه پيدا كنند و به شما معرفي نمايند و شما آن صاحب منصب را با من آشنا كنيد اما به دو شرط: اول اينكه آن صاحب منص نبايد ژاندارم باشد و حتما بايد صاحب منصب قزاق باشد. دوم اينكه شيعه اثني عشري خالص نباشد،كه ارباب اردشير جي ريپورتز مخصوصا جمله اخير را براي بار دوم تكرار كرد. رشيديان گفت بعد از آن ملاقات ، عين الملك ،رضاخان را با اردشير جي آشنا كرد و اردشير وسيله آشنايي ،رضاخان و با فريزر ميشود و فريز او را به ديگر انگليسيهاي دست اندركار كودتا معرفي ميكند.»[11]
در ميان اسناد به جا مانده از ارگانهاي سري و امنيتي و مقامات برجسته رژيم پهلوي ،سندي منحصر به فرد وجود دارد كه مربوط به خاطرات اردشير جي ريپورتز است؛ريپورتز ر اوج اقتدار و كاميابي ،زماني كه در تهران از پشت پرده ديكتاتوري آهنين انگليس،رضاشاه پهلوي را هدايت ميكرد اين خاطرات را نگاشته است.خاطراتي كه به خوبي ميتوان در آن ردپاي ريپورتر را در خلال حوادث مختلف آن زمان مشاهده كرد.
در بررسي فعاليتهاي اردشير ريپورتر ميتوان ادعا كرد كه وي طراح يك مانيفيست اعتقادي بود كه براساس آن ايدئولوژي ناسيوناليسم شاهنشاهي پي ريزي و طي قريب به شش دهه به شدت ترويج شد.
ژرف كاوي در تاريخ معاصر ايران نشان ميدهد كه اين ايدئولوژي در واقع در سه كانون ريشه داشت:
-استعمار بريتانيا كه در جستجوي مناسبترين كارافزا سياسي وايدئولوژي سلطه بر ايران بود.
-طرحهاي بلندپروازانه مالي و آرماني محافل قدرتمند يهودي اروپا و در رأس آنها خانواده روچيلد.
-كينهها و رؤياهاي فروخفته 1300 ساله اشرافيت و موبدان ساساني كه در عملكرد برخي محافل پارسي هند تبلور مييافت كه به تبع نقش درجه اول خود در اقتصاد هند، نفوذي جدي در حكومت انگليسي هندوستان داشتند.
اردشير ريپورتر به عنوان يك مهره كليدي تاريخي،ثمره مشترك منافع و درآميختن اين سه كانون بود.
چارچوب نظري اين ايدئولوژي را ميتوان چنين بيا داشت:
الف- در آستانه صعودرضاخان ،ضعف و فساد دولت مركزي و بيلياقتي زمامداران قاجار، ايران را در پرتگاه سقوطي قريبالوقوع قرار داده بود.
ب-مداخلات قدرتهاي بزرگ و همسايه،ايران را در آستانه تجزيه كامل قرار داده بود.
ج-توسعه اغتشاشات محلي ومنطقهاي و خودسريهاي ملوك الطوايف ،زمينه داخلي فروپاشي تماميت ارضي ايران را به طوري مهلك فراهم ساخته بود.
د-در چنين فضايي،ميهن دوستاني ايراني چشم به راه يك منجي بودند تا به نجات ايران همت بندند و با ايجاد يك مركزيت توانا و قدرتمند استقلال و موجوديت ايران را مجددا دوام بخشند؛ اين منجي، رضاخان ميرپنج بود.
در اين ميان،ايدئولوژي فوق براي اثبات مشروعيت تاريخي سلطنت رضاشاه سهم قابل توجه را به تخريب چهره روحانيت و اسلام اختصاص داد،اين سنتي است كه پس از اردشير جي توسط شاگردان و پيروان او به صورت تمام و كمال پي گرفته شد. به همين خاطر است كه در مانفيست اردشير جي عمق كينه ورزي او و استعمار بريتانيا به اسلام و روحانيت آشكار است. اردشير خود فاش ميسازد كه چگونه قريب به دو سال و نيم رضاخان قزاق را با تفكر ضد اسلامي و ضد روحانيت آموزش ميداد و تا پاسي از شب در حالي كه رضاخان برايش چاي دم ميكرد، قصههايي از فساد و طبقه علما به گوش او ميخواند.
تاريخ نشان ميدهد كه قصههاي ريپورتر درباره فساد طبقه علما، آخوندها و ملاها در حقيقت درباره وعاظ السلاطيني مصداق دارد كه برخي از آنان در واقع از وابستگان استعمار انگليس بوده و بعدها ايادي سلطنت پهلوي شدند. اما روحانيتي كه آماج عناد ريپورتر شدهاند اسوههاي زهد و تقوا و جهاد همچون ميرزاي شيرازي ، مجتهد لاري، ميرزا كوچك خان جنگلي ،سيد حسن مدرس، شيخ محمد خياباني و امثال آنهاست نه عمامه به سراني چون سيد ضياءالدين طباطبائي، سيد حسن تقي زاده ، سيد حسن امامي و ...
در پايان اين نوشتار بجاست درباره دعوي دور و دراز اردشير جي پيرامون علاقه و عشق به ايران كه از همان سنخ ايران دوستي شاهان پهلوي و كارگزاران آنهاست، مصداقي ارائه شود. يحيي دولت آبادي در خاطرات خود شرح ميدهد كه در ادوار سلطنت ناصرالدين شاه ، پارسيان متمول هند مذاكراتي را با دولت ايران به منظور خريد خوزستان آغاز كردند و ميرزا آقاخان كرماني در دفاع از اين عمل« رساله خريد خوزستان » را نوشت. موضوع اين كتاب اين است كه مؤلف آن به پارسيان متمول ايراني كه در هندوستان اقامت دارند پيشنهاد ميكند اراضي اهواز را در خوزستان از دولت ايران خريداري كرده و در آنجا اقامت كنند. با اين اقدام از يك طرف، پول گزافي يك مرتبه به دولت ايران براي آباد كردن ساير قطعات مملكت ميرسد و از طرف ديگر، سرمايه بزرگي از اشخاص وطن دوست با اطلاع دولت به مملكت خوزستان وارد شده، سد اهواز را بسته و به فاصله كمي در كنار شط كارون، مملكتي مانند كراچي و بمبئي داراي تمول سرشار و روح ايرانيت ايجاد ميشود. [12]
اين طرح عجيب كه در واقع چيزي به جز جدايي كامل خوزستان از ايران نبود، طبعا توسط اردشير جي نماينده پارسيان هند در ايران نيز مورد قبول قرار گرفت كه خوشبختانه ناصرالدين شاه قاجار آن را نپذيرفت. با اين همه در دهه 1340 بخشي از اين طرح توسط محمد رضا پهلوي تحقق يافت و با وساطت شاپور جي(7960 كيلومتر مربع در خوزستان در پوشش شركت IMINI CC به انحصار اليگارشي پارسي هند درآمد.
با مروري كلي برعملكرد چندين ساله جاسوساني همچون اردشير جي ريپورتر در ايران به خوبي ميتوان حركت خزنده دشمن را براي نفوذ در دين و اعتقادات مردم ديد. آنان به انحاي مختلف تمام هم خود را در اين زمينه به كار بردند؛ با اينكه ريپورتر و استادانش (همچون مانكجي هاتريا) زرتشتي بودند براي نفوذ در كشور مسلمان ايران وبه منظور تضعيف دين اسلام در ميان ملت ايران، از فرقه ضاله بهائيت حمايت كرده و حتي هم مسلكان خود را براي گرايش به اين فرقه ضاله تشويق كردند تا جايي كه منجر به كشته شدن بزرگاني از دين زرتشت شد. همچنين زماني كه ريپورتر با زبانبازي و سفسطه گري نزد شاه ايران تلاش كر نقش روحانيت را بد و منفي نشان دهد و همه مشكلات و بدبختي ملت ايران را ناشي از قشر روحانيت متدين ومبارز قلمداد كند، ميتوان اين نقش خائنانه را مشاهده كرد.
شايد سالها زمان لازم باشد تا تأثير خيانتهايي كه امثال ريپورتر در حق ملت ايران روا داشتند و زحمات و رنجهايي كه ملت بابت آن متحمل شدند را كمرنگ كرد اما با اين حال، ميتوان با انعكاس درست وقايع تاريخي ايران، در جهت آگاهي سازي نسل جديد و نسلهاي بعدي در تسريع اين امر گامهايي محكم برداشت.
[1] بهائيت و سرويس اطلاعاتي انگلستان، مجله ايام، شماره 29، شهريور 1386.
[2] شهردن ، رشيد، تاريخ زرتشتيان، فرزانگان زرتشتي. انتشارات فروهر، چاپ جديد، 1363. ص25.
[3] شهردن ،رشيد، تاريخ زرتشتيان، فرزانگان زردشتي، انتشارات فروهر، چاپ جديد، 1363 ، ص 362 -363.
[4] شهردن ،رشيد، تاريخ زرتشتيان، فرزانگان زردشتي، انتشارات فروهر، چاپ جديد، 1363، ص557، 558.
[5] باستاني پاريزي، محمد ابراهيم، تلاش آزادي، تهران، نوين، 1356، ص 79.
[6] اميني، تورج، اسنادي از زرتشتيان معاصر ايران، سازمان اسناد ملي ايران، 1382، ص406.
[7] شاهرخ، كيخسرو، يادداشتهاي كيخسرو شاهرخ. به كوشش جهانگير اشيدري، تهران، 1355، صص81-82.
[8] فاضل مازندراني، اسدا... تاريخ ظهور الحق، بيجا،مؤسسه ملي مطبوعات امري، بيتا، ج 8، قسمت دوم، صص 971-972.
[9] رايت، سردنيس،انگليسيها در ميان ايرانيان، ترجمه ذبيح ا... منصوري،1357.
[10] حسين فردوست ،ظهور و سقوط سلطنت پهلوي ج2،ص455.
[11] آشتياني زاده،محمد رضا ،سوابق رضاخان و كودتاي سوم حوت 1299،به اهتمام سهلعلي مددي.
[12] دولت آبادي، حاج ميرزا يحيي ، حيات يحيي، ج1، ص160.