حکایت تکفیر شیخ احمد احسائی در قزوین
بهائیت در ایران کوتاه و خواندنی
شیخ احمد احسائی، به دعوت میرزا عبدالوهاب قزوینی، که از علماء قزوین بود؛ به این شهر مسافرت و در مسجد جامع آن، نماز جماعت برپا مینماید؛ به طوری که همهٔ علماء در نماز ایشان شرکت میکردند. شیخ در یکی از دیدارهای خویش که با علماء قزوین داشت؛ خدمت محمد تقی برغانی، مشهور به شهید ثالث، میرسد و به سبب مناظرهای که بین ایشان در خصوص معاد جسمانی صورت میگیرد؛ شهید، شیخ را تکفیر و بیان میکند که وی یکی از ضروریات دین اسلام را، که همان اعتقاد به حشر با جسم مادی میباشد، انکار نموده و مدعی شده است که انسان با جسم هورقلیایی محشور میشود.
در پی این تکفیر، علماء قزوین، غیر از میرزا عبدالوهاب، اطراف شیخ را خالی نمودند و حتی در نماز ایشان شرکت نکردند و کم کم همهمهٔ تکفیر شیخ در قزوین شیوع یافت. حاکم وقت، که تکفیر شیخ در قزوین را به صلاح حکومت خود نمیدید؛ تصمیم گرفت علماء شهر را به یک مهمانی دعوت و بین ایشان را اصلاح نماید. وقتی مهمانی تشکیل شد و همگی در مجلس حاضر شدند؛ حاکم، بحث تکفیر شیخ را مطرح میکند و از شهید میخواهد تا احترام شیخ را نگه دارد؛ اما او فرمود: «بین کفر و ایمان نمیتوان صلح برقرار کرد؛ چون شیخ یکی از ضروریات دین را انکار کرده و کافر شده است». بعد از مدتی مجلس به پایان رسید و بین آن دو اصلاح نشد و شهید در تکفیر شیخ اصرار داشت. [۱] بعد از این که حکم تکفیر شیخ، به حوزهٔ علمیهٔ نجف و کربلا رسید؛ سایر علمای آنجا نیز، آن را تأیید نمودند و همین امر سبب انزوای طلاب شیخی در حوزههای نجف، کربلا، قم، مشهد، اصفهان و... شد.
شیخ وقتی از این حکایت مطلع شد که علماء و بزرگان نجف و کربلا هم، حکم به تکفیر او دادهاند؛ مدعی شد علماء آنجا اصولی هستند و از علوم معقول و حکمت بهرهای ندارند و لذا نمیتوانند کلمات من را متوجه شوند و در نتیجه تقاضا کرد که مرحوم ملا محمد جعفر استرآبادی که شخصی محتاط و متقی بود، دربارهاش حکم نماید. مرحوم استرآبادی در ابتدا، رسالهها و کتب شیخ را مطالعه و میفرماید: «این عبارات قابل تأویل است و باید با شیخ حضوراً به گفتگو بپردازم تا حکم تکفیر وی روشن شود». در یکی از روزها، مرحوم استرآبادی، شیخ را در حمام میبینند و با وی به مناظره میپردازند و مردم نیز حاضر میشوند و در پایان مناظره، ایشان نیز حکم به تکفیر شیخ میدهند و هنگامه ای در آنجا برپا میشود. [۲] از جمله تکفیر کنندگان و مخالفان شیخ: ملا جعفر استرآبادی، ملا آقا دربندی، سعیدالعلماء، شهید ثالث، صاحب جواهر، سید مجاهد، سید مهدی طباطبایی، صاحب فصول، شریف العلماء و سید ابراهیم قزوینی بودند. [۳]
پانوشت:
[۱]. قصص العلماء تنکابنی، ص ۴۲
[۲]. مظاهر الاثار، ۱/۱۰۶۴ و شیخیه زمینه ساز بابیه، ص ۵۲ به بعد.
[۳]. در جستجوی حقیقت، ص ۲۷.