طاهره، قره العين مادر آشوب و ترور
نوشته شده توسط سيد كاظم موسوي
باز نشر از بهائیت در ایران
در دو مقاله پيشين در مورد طاهره قرهالعين به عنوان يكي از شخصيتهاي مؤثر در جريان انحرافي بابيت كه در دو سده گذشته با سوء استفاده از مقوله مهدويت ، بر افكار عمومي ايران آن روزگار تأثير گذاشته و تا امروز نيز يكي از دغدغههاي مردم مسلمان ايران اسلامي است، صحبت شد.
در مقالات مذكور اشاره شد كه دشمنان اسلام به ويژه صاحبان زر و زور براي استيلا بر ايران و ايراني از هر حيلهاي استفاده كرده و با به استخدام درآوردن عروسكهاي خيمه شب بازي درآرزوي نيل به اهداف خويش بودهاند. امروزه نيز با همان تزويرهاي نخ نما وارد عرصه شده تا شايد بتوانند با بكار گيري تكنولوژي، مهدويت را به چالش كشيده و مهدي يا مهديهاي ديگري را به جامعه شيعي وارد سازند.
اخراج از عتبات عاليات
يكي از همان عروسكهايي كه انصافا در راه تحقق اهداف استعماري سعي بليغي داشت، زرين تاج برغاني قزويني بود. اوبه دليل رشد و نمو يافتن در يك خانواده فرهنگي از اعتماد به نفس كاذبي برخوردار شد كه در نهايت وي را واداشت تا از اصل باورهاي اسلام اصيل دور گشته و به عرصه شيخيه وارد شود. قدرتهاي سلطه، براي مقابله با اسلام ناب محمدي(ص) به دنبال شخصيتي بودند كه از توانايي و كاريزماي لازم برخوردار باشد تا بتوانند وي را به عنوان امام غايب به جامعه شيعي مصيبتزده از زيادهخواهي هاي خود معرفي كنند تا اولا اميد به دولت حق را سلب نمايند و ثانيا علماي اعلام كه مدافع منافع ملي ايرانيان مسلمان بودند را براي هميشه از سر راه بردارند. در همين راستا انگلستان به ملاحسين بشرويهاي مأموريت ويژهاي داد تا چنين فردي را يافته و وي را متقاعد سازد مدعي مهدويت شود.
وي نيز در شيراز به سراغ سيد جوان و جوياي نامي كه علي محمد نام داشت و مدتي در كربلا پاي درس سيد كاظم رشتي، جانشين سركرده شيخيه حاضر بود، رفت و با وعده و وعيدهايي او را متقاعد ساخت تا دعواي امام غايب كند.
زرين تاج هم به محض اينكه خبر ادعاي سيد علي محمد شيرازي را از ملاحسين بشرويهاي شنيد، باتمام وجود به همراه شاگردانش در تبيين اهداف استعماري اربابانش وارد صحنه شد. زماني كه وي در عتبات بود زير لواي حكومت عثماني ، احكام اسلام را به سخره ميگرفت تا جايي كه علماي اعلام برآن شدند تا از والي بغداد بخواهند اين زن فتنه جو را از عراق به ايران گسيل دارد، كه چنين هم شد.
ورود زرين تاج به سرزمين ايران
اقدامات وقيحانه و خصمانه قره العين در عتبات عاليات كه منجر به ايجاد بلوا و آشوب شده بود باعث شد تا حاكم عراق به تقاضاي علما و مراجع ، وي را به ايران بازگرداند.
از لحظهاي كه والي بغداد حكم اخراج قره العين را به وي ابلاغ كرد ، عده بسياري از رهروان وي نيز آماده حركت به سوي ايران شدند.
پس ازورود به ايران، سه روز در شهر كرند اقامت گزيدند. چون مردمان اين شهر، اهل حقي بودند و گروهي از غلات محسوب ميشدند، به اين ترتيب طاهره و همراهانش تلاش خود را بيثمر دانسته و اين شهر را ترك گفته و به سوي كرمانشاه روانه شدند.
فتنه و آشوب يكي از خصيصههاي اين زن بود كه براي مردم هر شهري كه به آن ميرسيد، به سوغات ميآورد از اين رو زماني كه زرين تاج به همراه مريدانش به كرمانشاه وارد شد به مدت چهل روز، بحران و تنش مذهبي ايجاد كرد. وي پس از ورود، سه خانه اجاره كرد و يكي از آنها رامراكز تبليغ قرار داد و شروع به تبليغ و ترويج موهومات علي محمد شيرازي- جوان بيخردي كه ابزار بازي مأمور اطلاعاتي انگليس، ملاحسين بشرويهاي شده بود- قرار داد. از آنجايي كه ابعاد اين فتنه براي مردم چندان آشكار نشده بود هر كس با نگاه خويش به اين مركز تبليغي وارد ميشد. ازدحام جمعيت كنجكاو به اندازهاي بود كه اطراف خانه نيز پر ميشد. آقا عبدالله مجتهد كه از علماي اعلم كرمانشاه محسوب ميشد سكوت را جايز ندانست و مقابله با اين جريان الحادي را برخود فرض دانست.
وي از مردم تقاضا كرد كه به موهومات زرين تاج قزويني توجه نكرده و به مركز تبليغي وي نروند همچنين به اشراف و بزرگان شهر تذكر ميداد كه اجازه ورود قرهالعين را به منازلشان ندهند.
آقا مجتهد كه ديد نميتواند اينطور آتش اين فتنه را خاموش كند و به ستوه آمده بود، مخفيانه مأموري را به شهر قزوين گسيل داشت و از خانواده و اقوام طاهره تقاضا كرد تا به هر نحوي كه ميتوانند وي را از كرمانشاه بيرون ببرند. حاج ميرزا حسن نيكو در كتاب خود موسوم به فلسفه نيكو معتقد است كه طاهره چون از نظر آقا عبدالله مجتهد آگاهي يافت از كرمانشاه خارج و به سوي همدان رهسپار شد و در بين راه به روستاها و قصبات هم كه ميرسيد از تبليغ دست نميشست. [1] چون به همدان رسيدند جمعا چهل نفر زن ومرد بودند كه به مانند كرمانشاه سه خانه اجاره كرده و يكي از اين خانهها را مركز تبليغ خويش قرار دادند. چند روزي از ورود آنها به همدان نگذشته بود كه شروع كردند به تبليغ جريان انحرافي و الحادي كه ميرزا علي محمد شيرازي سردمدار آن بود. مردم هم به جهت تحقيق و تفحص به اين مركز توجه ميكردند تا بدانند كه اين افراد چه كساني هستند وچه ميگويند و از سوي ديگر ياران زرين تاج نه تنها به اين مركز بسنده نكرده بلكه خود نيز در كوچه و بازار شروع به تبليغ اوهامات زرين تاج و علي محمد ميكردند. خود قره العين هم به منازل بزرگان و اشراف اين شهر رفت وآمد ميكرد تا جايي كه با حضور در قلعه بهمن ميرزا، حاكم همدان، به تبشير و ترويج اعتقادات خود نزد اعضاي خانواده حاكم پرداخت.[2]
از طرفي برخي شاهزادگان براي سرگرمي و تفريح خود مجلس مناظرهاي ميان چند تن از علما و قرهالعين برپا داشتند. در اين جلسه مناظره، دو كليمي به سبب كينهاي كه به اسلام داشتند، از تفرقهاي كه در بين مسلمين ايجاد شده بود استقبال كرده و چنان درباره قره العين غلو كردند كه بازار اين دينسازان اوج گرفت. [3] دراين راستا نيز تعداد قابل توجهاي از يهوديان، خرعبلات علي محمد باب و قره العين را پذيرفته و بابي شدند. در صورتي كه از زمان مبعوث شدن حضرت عيسي(ع) وي را كذاب خوانده و هيچگاه مسيحيت را به رسميت نشناختند، اينكه چگونه آنها علي محمد شيرازي را به عنوان منجي آخر الزمان دانستهاند، خود جاي تأمل دارد.
طاهره چون اوضاع را بر وفق مراد ديد و از آنجايي كه سوداي مخالفت با اسلام را در سر ميپروراند، با همكاري مريدان بابي و يهودي خود رسالهاي از اوهامات ميرزا علي محمد شيرازي را جمعآوري وتوسط يكي از مريدانش نزد اعلم علماي همدان ارسال كرد. عالم مذكور چون دعوت به پذيرش ادعاي ميرزا علي محمد شيرازي را در انتهاي نامه مشاهده كرد، به شدت عصباني شد و دستور داد تا حامل نامه را تنبيه كنند. قرهالعين و همراهانش كه وضعيت را اين چنين آشفته ديدند به طرف قزوين حركت كردند. [4]
هنگامي كه زرين تاج به همراه مريدانش وارد شهر قزوين شد، با كمك كنسولگري روسيه توانست بازار مكاره خود را گسترانده و تبليغ و ترويج اوهامات شيطاني علي محمد شيرازي و خود را آغاز كند. در اين رهگذر عدهاي با نگاه كنكاشگرانه براي اينكه بدانند يك زن چگونه ميتواند طلايه دار تبشير يك جريان شود، راه كاوش و كنجكاوي را در پيش گرفتند وعدهاي نيز شيفته كلمات آغشته به عشوه و غمزه زنانه وي شده و مريد طاهره گشتند.اينگونه بود كه بازار دينسازان و مدعيان با كمك دشمنان اسلام و مسلمين گرم شد.
ملاصالح ، پدر زرين تاج به واسطه علاقه پدر و فرزندي و عمويش ، ملاعلي كه از قبل با او در فرقه شيخيه همراه بود، سعي داشتند كه طاهره را از مسيري كه رفته باز دارند و بين وي و عموي بزرگش ملامحمد تقي( پدر شوهرش) و نيز شوهرش ملا محمد، امام جمعه قزوين آشتي برقرار كنند. اما طاهره نپذيرفت و در پاسخ گفت ميان خبيث و طبيب و كافر و مؤمن، ضديتي لاكلام است. [5]
ملا محمد تقي اين عالم بزرگوار كه نميتوانست توهين وحمله به مقدسات و ديانت اسلام را از سوي قرهالعين تحمل كند و ريشه اين بيحرمتيها را در آموزههاي شيخيه و علي محمد شيرازي ميدانست، بر منبر ضمن آگاه سازي جامعه، بيزاري خود را از آنها اعلام كرد كه اين اقدامات در بين مردم مؤثر افتاد . به همين روي، آتش كينه طاهره از عموي خويش هر روز شعلهورتر شد تا اينكه قصد ترور او را كرد.
اعتضاد السلطنه كه خود معاصر اين كجرويها و به انحراف كشاندن جامعه توسط ميرزا علي محمد شيرازي با حمايتهاي دول روس و انگليس بود ، در كتاب خود تحت عنوان فتنه باب در اين خصوص چنين آورده است : با اينكه بابيه سعي دارند كه قرهالعين را از تهمت قتل ملا محمد تقي مبرا بدانند و در اين باره توجيهاتي ميكنند، ولي مدارك متقن تاريخي ثابت ميكند كه قتل آن مرد روحاني به امر و اطلاع وي بوده است. [6]
چگونگي وقوع اين ترور كه رشتي و پلشتي آن دامن بابيگري و سركردگان آن را براي هميشه گرفته است به اين شرح ميباشد.
بعد از كشمكشهاي فراوان بين روحانيت و طاهره و عدم تحقق خواسته علما خاصه ملا محمد تقي برقاني براي برگشتن طاهره ازاوهامات شيخ احمد احسائي و علي محمد شيرازي و پناه آوردن او به دامن اسلام و اصرارهاي وي برگفتههاي خويش كه هر روز وضعيت جريان انحرافي و بدعتگذاران را بغرنجتر ميكرد، طاهره را برآن داشت تا به خروج از بن بست و پيدا كردن چاره كار بينديشد كه در نهايت حذف فيزيكي و ترور ملا محمد تقي- عمو و پدر شوهر- تنها راه حلي بود كه به ذهن اين زن خطور كرد و براي رسيدن به اين مقصود، پانزده روز قبل از ترور، ياران و مريدان خويش را به جز چند نفر كه براي در طول اين دو هفته كه از خروج مريدان طاهره ميگذشت تا حدودي از التهاب شهر قزوين كاسته شده بود و وضعيت فرهنگي شهر به شرايط قبل از ورود قرهالعين و يارانش نزديك ميشد كه ناگهان صبحگاهان با صداي لرزان طلب كمك ملا محمد تقي برقاني اين عالم عامل و فقيه عادل، شهر يكپارچه مملو از شيون و غوغا شد.
پنج نفر از مريدان زرين تاج كه به دستور وي و براي اين منظور در شهر مانده بودند و عاملين اين اقدام وحشيانه و سبوعانه بودند، به محض اطلاع عموم و حاكم دستگير شدند. زشتي اين اقدام تروريستي به حدي بود كه بعدها سركردگان و يا نزديكان آنها در نوشتههاي خود سعي كردند تا اين لكه ننگ را از خود دور كنند اما نتوانستند، زيرا خوي ترور در اين فرقه نهادينه شده است و مصاديق فراواني را در لابلاي كتب خود فرقه براي آن ميتوان يافت.
فريدون آدميت معتقد است ، بابيها در جريان شورشهاي خود در دوران ناصري، با مردم و نيروهاي دولتي رفتاري سبوعانه داشتند به طوريكه پس از به اسارت گرفتن فردي دست و پا وي را ميبريدند و آنگاه او را زنده به آتش ميكشيدند. اين قساوت و سبوعيت را در ماجراي قتل شهيد ثالث ( حاج ملا محمد تقي برغاني) نيز به روشني ميتوان مشاهده كرد. [7]
از همان ساعات اوليه كه دستگاه حكومتي از وقوع ترور آگاه شده بود اقدام به جستجو و تحقيق و تفحص كرد وهر كس را كه به وي مظنون ميشد توقيف و زنداني ميكرد تا اينكه يكي از ضاربان با اين تصور كه با معرفي خود، ميتواند ديگر همدستانش را از تعقيب رهايي دهد و آنها هم به راحتي صحنه جنايت را ترك خواهن كرد، خود را به مسئولان حكومتي به عنوان مسبب اصلي معرفي كرد. اما نتوانست دربازجويي ها مقاومت كند و اسامي مباشران و آمر وقوع اين جريان را اعتراف كرد و آنها نيز تمامي مرتكبان اين جنايت را دستگير و براي مجازات به تهران فرستادند.
اما آمر اصلي اين ترور كه طاهره قره العين بود، پس از توقيف، در خانه حاكم محبوس شد و مسئولان حكومتي از اعزام وي به تهران صرف نظر كردند. اما بازماندگان شهيد ثالث به خونخواهي با همراه كردن افكار عمومي با خود، خواستار قصاص آمر جنايت شدند.
قره العين كه متوجه شد هر آن، امكان قصاص وي وجود دارد، دست به كار شد و نامهاي را به تهران براي ميرزا حسينعلي نوري، پسر ميرزا بزرگ نوري، منشي و حسابدار شاهزاده امام وردي ميرزا، پسر فتحعلي شاه و رئيس گارد مخصوص سلطنتي و روسفيل، فرستاد. [8]
ميرزا حسينعلي به كمك يك نفر بابي اهل قزوين و از معتمدان قره العين و همچنين زنان خانواده خود توانست اين زن زشت سيره و قاتل را از خانه حاكم ربوده و به تهران منتقل كند. چند روز بعد از اسقرار طاهره در تهران براي تأمين امنيت وي اين شهر را به سوي خراسان ترك كردند و از سوي ديگر با سوء استفاده از وضعيت موجود در كشور به دليل مرگ شاه، سركردگان اين فرقه به دنبال اقدامات جدي تري بودند.
اولين حركت ضد ملي و مذهبي اين گروه بدعتگذار، تجمع در روستايي به نام بدشت از توابع شهرستان شاهرود بود. در همين اجتماع بود كه زرين تاج قزويني اين زن معلوم الحال اعلام نسخ اسلام كرد كه چگونگي وقوع اين اقدام در مقاله« واقعه بدشت و نقش قرهالعين در شماره 22 ماهنامه شفافيت به تفصيل آمده است.
[1] نيكو احسان الله ، فلسفه نيكو به قلم حاج ميرزا حسن نيكو، تهران، بنگاه مطبوعاتي فراهاني، 1343، جلد سوم ص75.
[2] نيكو احسان الله، فلسفه نيكو به قلم حاج ميرزا حسن نيكو، تهران، بنگاه مطبوعاتي فراهاني، 1343، جلد سوم ص 109.
[3] نيكو احسان الله، فلسفه نيكو به قلم حاج ميرزا حسن نيكو، تهران ، بنگاه مطبوعاتي فراهاني،1343 ، جلد سوم ص 110
[4] نيكو احسان الله، فلسفه نيكو به قلم حاج ميرزا حسن نيكو، تهران، بنگاه مطبوعاتي فراهاني، 1343 جلد سوم ص 110.
[5] اعتضاد السلطنه ، فتنه باب، توضيحات و مقالات بقلم عبدالحسين نوائي، تهران، انتشارات بابك، ص174.
[6] اعتضاد السلطنه، فتنه باب، توضيحات و مقالات بقلم عبدالحسين نوائي، تهران: انتشارات بابك، ص174.
[7] آدميت فريدون، امير كبير و ايران، ورقي از تاريخ سياسي ايران، تهران، خوارزمي ، 1348 ، ص457.
[8] قريبي رضا، بهائيت آن گونه كه هست، مؤسسه جام جم، چاپ اول، 1387 ص