احكام بهائيت در یک نگاه کوتاه !
کوتاه و خواندنی :
بهائیت در ایران : تشكيلات بهائيت معتقد است احكام بهائي تنها احكام و مقررات متناسب با احتياجات امروز بشر است. در اين عقيده خود بهاءا... از همه بيشتر اصرار ورزيده و به آن ايمان كاملي داشته است. وي در كتاب« اقدس » ميگويد :« اي مردم روي زمين ، احكام و فرمانهاي من به منزله چراغهاي ياري و راهنمائي بندگانم(!) بوده و كليدهاي بخشش براي مخلوقم ميباشد بدين گونه فرود آمد فرمان از آسمان خواست پروردگار شما كه صاحب و دارنده كيشها است.»
همچنين مينويسد:« به جان خودم سوگند، كسي كه از شربت زلال انصاف با دستهاي ظريف چشيده باشد هر آينه گرد احكام فروزنده و تابان من (!) كه از ابتكار فرود آمده، خواهد گرديد . گمان نكنيد كه ما فقط احكامي براي شما نازل كرديم بلكه به وسيله انگشتان تواناي خود مهر از سرشربت و باده سربه مهر برداشتيم اگر اندكي بينديشيد به درستي و صحت اين گفتار آنچه از قلم وحي نازل شده گواهي خواهد داد.»
براي اطلاع از برخي از اين احكام مشعشع كه به گفته بهائيها مطابق با نيازهاي بشر امروز است ، در زير به نمونههايي از آن كه در حوزه اخلاقيات است، اشاره ميشود:
«قد كتب علي السارق النفي و الحبس و في الثالث فاجعلوا في جبينه علامه يعرف بها لئلا يقبله
مدن الله و دياره اياكم ان ياخذكم الرئوفه في دين الله اعملوا ما امرتم به من لدن مشفق رحيم» ( كتاب اقدس صفحه 14)
«اگر مردي دزدي كرد اول او را تبعيد كنيد براي بار دوم او را به زندان اندازيد و براي مرتبه سوم علامتي در پيشانياش بگذاريد كه شناخته شود به آن براي آنكه نپذيرند او را در شهرهاي خدا و آباديهاي او. مبادا شما را مهرباني در دين خدا اخذ نمايد. رفتار كنيد به آنچه مأمور شديد از نزد مشفق و بخشنده.»
حال بايد پرسيد اگر فرد براي بار چهارم دزدي كرد حكمش چيست؟ اگر دزدي توبه كرد وتصميم گرفت ديگر دزدي نكند آيا با اين علامت روي پيشاني، جايي در جامعه مدعي وحدت عالم انساني دارد يا براي هميشه محكوم به طرد است؟
ضمن اينكه با توجه به اين حكم به نظر ميرسد، زنان بهائي مشمول اين حكم نميشوند.
«من احرق بيتا متعمدا فاحرقوه و من قتل نفقسا فاقتلوه ...» ( ص18)
«كسي كه عمدا خانهاي را آتش زد پس او را با آتش بسوزانيد(!) واگر كسي مرتكب قتل شد او را بيدرنگ بكشيد. روشهاي خدايي را با دستهاي توانا بگيريد سپس روشهاي جاهلان را ترك كنيد.»
طبق اين حكم اگر كسي خانهاي را ( هر چند محقر) بسوزاند بايد به آتش كشيده شود. آيا اين با عدالت و منطق سازگار است؟
«قد حكم الله لكل زان و زانيه ديه مسلمه الي بيت العدل و هي تسعه مثاقيل من ذهب و ان عادا مره الاخري عودوا بضعف الجزاء...»(ص15)
«به تحقيق خداوند حكم كرده است براي مرد و زن زنا كننده كه ديه به بيت اعدل تسليم نمايند . آن ديه عبارت است از 9 مثقال طلا اگر دوباره تكرار كردند شما هم تكرار كنيد به دو برابر جزا.»
بنابراين، اگر مرد و زني مرتكب زنا شدند مقدار 9 مثقال طلا به بيت العدل ميدهند و بخشيده ميشوند و اگر براي بار دوم ، روابط نامشروع برقرار كنند، مقدار دو برابر(18 مثقال) طلا به بيتالعدل هديه ميكنند و با همين فرمول به روابط نامشروع خود ادامه ميدهند و صندوق بيت العدل را با مثقالهاي طلا پر ميكنند و حدي هم براين عمل حرام متصور نيست . ضمن اينكه متوجه ميشويم كه ناموس بهائي 9 مثقال طلا ارزش دارد!
«قد منعتم في الكتاب من الجدال و النزاع ... من يحزن احدا ان ينفق تسعه عشر مثقالا من الذهب...»(ص39)
«به درستيكه منع شديد در كتاب از جدال و نزاع و كتك زدن مانند آنها از چيزهايي كه محزون ميسازد دلها را كسي كه محزون نمايد فردي را بر اوست كه 19 مثقال طلا انفاق كند.»
بايد ديد كه چگونه ميتوان اين حكم ابتكاري را اجرا كرد زيرا حزن و تأثر امري دروني است و به نظر ميرسد اين حكم قابل اجرا نباشد. نكته جالب اينكه حكم زنا و هتك ناموس يك دختر 9 مثقال طلا و حكم شكستن دل ديگران 19 مثقال طلا ميباشد!
« اما الشجاع و الضرب احكامهكما باختلاف مقاديرهما و حكم الديان لكل مقدار ديه معينه...» (17)
«اما سرشكستن و كتك زدن حكم آنها به اختلاف مقدار آنها است و ديه معين كرده است از براي هر مقداري جريمه معيني زيرا او حاكم و عزيز و منيع است ما اگر بخواهيم جريمهها را به تفصيل و حق بيان ميكنيم و وعده ميدهيم زيرا او وفا كننده و داناست.»
با مطالعه اين مطلب منتظريم كه در ادامه، حكم اين اعمال بيان شود اما نه تنها در اين قسمت از كتاب بلكه تا پايان آن، چيزي مشخص نميشود تنها اشاره شده كه اگر بخواهيم ميتوانيم حكم بدهيم.
« قد حرمت عليكم ازواج آبائكم انا نستجي ان نذكر حكم الغلمان...» (ص30)
« به تحقيق حرام شد بر شما زنهاي پدرانتان، ما حيا ميكنيم ذكر كنيم غلامان و پسر بچهها را (لواط)...»
جناب ميرزا حسينعلي فقط ازدواج با زن پدر را حرام اعلام كرده و در مورد ازدواج با ساير محارم حكمي ذكر نكرده است . آيا عدم ذكر، دليل بر جواز ازدواج با محارم نيست و اصولا محارم در بهائيت چه كساني هستند. او ميگويد من خجالت ميكشم كه حكم لواط را بيان كنم. به هر حال اگر يك بهائي مرتكب عمل زشت و ناپسند لواط و همجنس بازي گرديد حكم مجازات وي در بهائيت چيست؟ جامعه نوين بشري كه طالب عدالت و صلح است تكليفش چيست؟ و با مفاسد اخلاقي ناشي از همجنس بازي چه بايد بكند؟ واي به حال آن جامعه اي كه جزاي لواط در كتاب آسماني ايشان خجالت باشد.
« وكذلك رفع حكم دون الطهاره عن كل الاشياء»(ص21)
بدين ترتيب براي راحتي و رفع تكليف، اجسام و اشياي نجس، در نزد بهائيان طاهر و پاك هستند.
آيا اين احكام مطلق با نياز بشر امروزي است و آيا بهائيان از اينكه خود را حامي دين جديد كه مدعي وحدت عالم انساني است ميدانند، شرمسار نميباشند؟
بنابراين طرح شعارهايي امثال شعار« وحدت عالم انساني» مغالطهاي براي« فريب دادن بهائيان» و « افراد ناآگاه » بوده و جريانات تاريخي و كتب احكام و دستورات بهائي، همگي مغايرت بهائيت با امثال اين شعارها را به صورت واضحي نشان ميدهند.