شیخیه ، بستر پیدایش بابیت و بهائیت – بخش سوم
محمد کریم خان کرمانی
با اعدام باب، همه قضایای این طایفه به پایان نرسید، بلکه عدّه ای از طرفداران، باز به تبلیغ این مرام ادامه دادند تا آن که سرانجام کارشان با ادّعای واهی شخص دیگری به نام حسین علی نوری گره خورد و مسلک «بهاییت» پی ریزی شد .
اشاره: پیروان فرقه ی شیخیّه، پس از مرگ شیخ احمد احسایی، پیرامون سیّد کاظم رشتی گرد آمدند. با مرگ سیّد کاظم رشتی، بر سر جانشینی او، اختلاف شد و این فرقه به گروه هایی مانند کریمخانیه، باقریه،... تقسیم شد . نوشتار حاضر، انشعاب این گروه ها و پیدایش فرقه ی بابیّه از این میان را بررسی می کند و به زوایایی از زندگی علی محمد باب می پردازد.
یاد آوری
مطالبی در شناسه ی فرقه ی شیخیه - از شیخ احمد احسایی به عنوان رهبر و مؤسّس، و شاگرد و جانشینش سید کاظم رشتی - در دو قسمت از مقاله ی «شیخیه، بستر پیدایش بابیّت و بهائیّت» آمده بود. تعریف فرقه ی شیخیه، شرح حال، اعتقادات و افکار شیخ احمد احسایی، موضع گیری عالمان و فقیهان در برابر انحرافات عقیدتی وی و نیز شخصیّت ابهام آمیز سیّد کاظم رشتی و مسأله ی بدعت رکن رابع را ملاحظه کردیم . وعده داده بودیم که به انشعابات فرقه ی شیخیه و سپس ادّعاهای دروغین میرزا علی محمد شیرازی ملقّب به «باب» - یکی از مدّعیان جانشینی سید کاظم رشتی - پرداخته شود که اینک، این موضوعات را پی می گیریم
فرقه های شیخیه :
گرچه پس از در گذشت شیخ احمد احسایی، پیروان او گرد سیّد کاظم رشتی حلقه زدند و جانشینی وی را پذیرفتند، ولی پس از وفات سیّد کاظم، بر سر جانشینی وی اختلافات چندی میان پیروان او به وجود آمد. اینک، با معرّفی مهم ترین مدّعیان جانشینی او، به انشعابات فرقه ی شیخیّه، اشاره می کنیم. در ضمن این بحث، به بعضی از فرقه های معروف یا منسوب به شیخیّه - که از انحرافات عقیدتی، تبرّی جسته اند - اشاره می شود و کیفیّت بستر سازی شیخیّه برای پیدایش «بابیّه»، روشن می گردد. در حقیقت، سیری اجمالی «از شیخیگری تا بابیگری» صورت می گیرد.
الف ) شیخیه کریمخانیه :
پس از مرگ سیّد کاظم رشتی، مدّت کمی بر سر جانشینی او اختلاف بود. دراین میان، یکی از شاگردان وی به نام «محمد کریم خان کرمانی» (1225 - 1288 ق) با توجّه به موقعیّت ویژه ای که داشت، مدّعی رهبری این فرقه شد و برخی نیز دور او جمع شدند. از ویژگی های برجسته ی او در میان شاگردان سیّد کاظم، یکی، نزدیکی او به استادش و دیگری، نزدیکی به دربار قاجار بوده است؛ زیرا، پدر او، حاج ابراهیم خان، مشهور به ظهیرالدوله، پسر عمو و داماد فتحعلی شاه و حاکم خراسان و کرمان بوده است . وی، از دوستداران شیخ احمد احسایی بود و در ترغیب شاه برای ملاقات با شیخ احمد، نقش مهمّی داشته است. از این رو، محمّد کریم خان، با عنایت به این موقعیّت ویژه، توانست برای این فرقه، جایگاه محکم تری فراهم کند و به تبلیغ آن بپردازد.
طرفداران محمّد کریم خان به «شیخیّه ی کرمانیّه» معروف اند و به فرقه ی «کریمخانیّه» نیز خوانده می شوند. مرکز شیخیّه، در زمان محمّد کریم خان، کرمان بود، امّا وی، مبلّغانی را برای مرام شیخیّه به شهرهای مختلف فرستاد . هرچند وی، پسر خود، حاج محمد خان (1263 - 1324 ق) را به جانشینی نصب کرد، امّا بر سر جانشینی وی، پس از مرگ اش در سال 1288 ه .ق از دو جهت، اختلاف روی داد .
اوّلاً، میان پسران اش، حاج رحیم خان و حاج زین العابدین خان و حاج محمد خان، بر سرِ جانشینی پدر اختلاف افتاد و علاوه بر محمّد خان، رحیم خان هم مدّعی نیابت پدر بود و طرفدارانی هم پیدا کرد.
ثانیاً، درمیان پیروان اش که شاید از موروثی شدن رهبری فرقه، ناخرسند بودند، اختلاف شد. از این رو، انشعابات دیگری پس از مرگ حاج محمد کریم خان، در فرقه ی شیخیّه رخ داد. فرقه ی «باقریّه» از جمله ی آن ها است. اکثریّت شیخیّه ی کرمانیّه، پس از مرگ محمّد خان، برادرش زین العابدین خان (1260 - 1376 ق.) را به رهبری خویش برگزیدند. پس از او، ابوالقاسم خان، و سپس عبدالرضا خان به ریاست شیخیّه ی کرمانیّه برگزیده شدند . عبدالرضا خان، در سال 1358 ش ترور شد.(1)
ب) شیخیّه ی «باقریّه»
فرقه ی «باقریّه» از فرق «شیخیّه»، پیرو میرزا محمد باقر خندق آبادی دُرچه ای هستند که بعداً به میرزا باقر همدانی معروف شد. وی، نماینده ی حاج محمّد کریم خان کرمانی در همدان بود و پس از وی، دعوی جانشینی او را کرد و جنگ میان «شیخی» و «بالاسری» را در همدان به راه انداخت.
میرزا محمّد باقر، دارای تألیفات چندی است. وی، از کرمان، با میرزا ابوتراب - از مجتهدان «شیخیّه» از طایفه ی نفیسی های کرمان - و عدّه ای دیگر مهاجرت کردند و در نایین و اصفهان و جندق و بیابانک و همدان، پیروانی یافتند و سلسله ی «باقریّه» را در همدان تشکیل دادند.(2)
ج) شیخیّه ی «آذربایجان»
در آذربایجان (ایران)، عالمان چندی به تبلیغ و ترویج آرای شیخ احمد احسایی پرداختند. سه طایفه ی مهم از آنان، قابل ذکرند که عبارت اند از :
1- خانواده ی «حجةالاسلام» : بزرگ این خاندان، میرزا محمّد مامقانی، معروف به حجةالاِسلام (م 1269 ق.) است. او، نخستین عالم و مجتهد شیخی آذربایجان است. وی، مدّتی شاگرد شیخ احمد احسایی بود و از او اجازه ی روایت و اجتهاد دریافت کرد و نماینده ی وی در تبریز گشت . او، همان شخصی است که حکم تکفیر و اعدام «علی محمّد باب» را در تبریز صادر کرد و بدین وسیله، ضمن باطل خواندن ادّعاهای یکی از شاگردان سیّد کاظم، برائت فرقه ی شیخیّه ی آذربایجان از بدعت ایجاد شده به دست علی محمّد باب را اعلام کرده است .
«حجّةالاسلام»، سه فرزند دانشمند داشت که هر سه، از مجتهدان شیخی تبریز به شمار می رفتند و به لقب «حجةالاسلام» معروف بودند . رزند ارشد او، میرزا محمد حسین حجةالاسلام (م 1313 ق) نام داشت و نزد سیّد کاظم رشتی تلمّذ کرده بود. وی، پس از وفات پدرش در سال 1269 ه ق، ریاست طایفه ی شیخیّه را به دست گرفت و به جای پدر در کرسی تعلیم و تربیت پیروان طریقه ی شیخ احمد احسایی مستقرّ گردید.
فرزند دوم او، میرزا محمّد تقی حجةالاسلام (1247 - 1312 ق) نام داشت. وی، از طبع شعر برخوردار بود. تخلّص او «نیّر» است و «دیوان اشعار» او هم نشر یافت.(3)
فرزند سوم او، میرزا اسماعیل حجةالاسلام (م 1317 ق) نام داشت. وی، از شاگردان میرزا محمّد باقر اُسکویی بود. او، پس از برادرش حجةالاسلام میرزا محمد تقی، در تبریز از مراجع بزرگ شیخیّه بود .
فرزند میرزا محمّد حسین حجةالاسلام، میرزا ابوالقاسم حجةالاسلام (م 1362 ق) آخرین فرد روحانی (و عالم دینی از) خانواده ی حجةالاسلام است.(4)
2- خاندان «ثقةالاسلام» : دومین طایفه ی شیخیّه ی آذربایجان، خانواده ی «ثقةالاِسلام» اند. میرزاشفیع تبریزی، معروف به «ثقةالاِسلام»، بزرگ این خاندان است. وی، از شاگردان شیخ احمد احسایی بود . فرزند او، میرزا موسی ثقةالاسلام نیز از علمای شیخیّه ی تبریز بود. وی، در سال 1330 ق، به جرم مشروطه خواهی و مبارزه با روس ها، به دست روس های تزاری، در تبریز به دار آویخته شد . برادر او، میرزا محمّد نیز از علمای شیخیّه ی تبریز به شمار می رفت.
3- خاندان «احقاقی » : سومین طایفه ی شیخیّه ی آذربایجان، خاندان «احقاقی» اند. بزرگ این خانواده، میرزا محمّد باقر اسکویی (1230 - 1301 ق) از مراجع تقلید و دارای رساله ی عملیه، بود. او، شاگرد میرزا حسن، مشهور به «گوهر» (م 1266 ق)، از شاگردان شیخ احمد احسایی و سیّد کاظم رشتی، بود . پسران سیّد کاظم رشتی، در کربلا، نزد او درس می خواندند. او، پس از درگذشت سیّد، دعوی جانشینی او را کرد.(5)
فرزند میرزا محمدباقر، میرزا موسی احقاقی (1279 - 1364 ق) نیز از علما و مراجع شیخیّه است. او، کتابی به نام «احقاق الحق و إبطال الباطل» نگاشت و در آن، عقاید شیخیّه را به تفصیل، بیان کرد. پس از این تاریخ، او و خاندان اش به احقاقی مشهور شدند. در این کتاب، برخی از آرای شیخیّه ی کرمان و محمّد کریم خان، مورد انتقاد و ابطال قرار گرفته است.(6)
از جمله فرزندان میرزا موسی احقاقی، میرزا علی، میرزا حسن، میرزا محمد باقر هستند که از علمای بزرگ شیخیّه ی احقاقیه بودند. هم اینک، مرکز این گروه، کشور کویت است و ریاست آن را تا چندی قبل، میرزا حسن احقاقی بر عهده داشت که مرجع فقهی شیخیه ی آذربایجان و اُسکو به شمار می رفت و پس از درگذشت وی، فرزندش عهده دار مسایل شرعی پیروان پدرش گردید.(7)
یاد آوری :
یکی از عالمان و نویسندگان شیخیّه ی احقاقیه، در کتابی به نام «حقایق شیعیان» به تعریف و تمجید شیخ احمد احسایی پرداخته، اعتقادات باطلی که بدو منسوب است، را انکار کرده، و بر این عقیده است که دشمنان شیخ، به وی نسبت های ناروایی داده اند و ساحت شیخ از هر گونه عقیده ی خلاف مشهور بزرگان شیعه مبرّا است 0 وی، انحراف فکری به وجود آمده پس از سیّد کاظم رشتی را به برخی از شاگردان فرومایه ی سیّد نسبت می دهد و مدّعی است که شیخ و سیّد و طرفداران حقیقی آنان، از این نوع ادّعاها، بیزارند و در حقیقت، خودِ علمای شیخیّه بودند که به جنگ مدّعیان «رکنیّت» یا «ناطقیّت» و «بابیّت» رفته اند.(8)
تفاوت آرا میان شیخیّه ی کرمان و آذربایجان
شیخیّه ی کرمان و آذربایجان، در اعتقادات، خود را پیرو آرای شیخ احمد احسایی و سیّد کاظم رشتی می دانند، امّا در فروع دین و اعمال، با هم اختلاف نظر دارند. کرمانی ها، از شیوه ی اخباریگری پیروی می کنند و به تقلید از مراجع اعتقاد ندارند، امّا شیخیه ی آذربایجان، به اجتهاد و تقلید معتقدند و از مراجع تقلید خودشان پیروی می کنند . البته، در عقاید نیز شیخیّه ی آذربایجان بر خلاف شیخیّه ی کرمان، خود نیز به اجتهاد می پردازند و آرای شیخ احمد و سیّد کاظم را بر اساس تلقّی خویش از احادیث تفسیر می کنند .
از دیگر اختلافات کرمانی ها و آذربایجانی ها، مسئله ی «رکن رابع» است. شیخیّه ی کرمان، اصول دین را چهار اصل توحید و نبوت و امامت و رکن رابع می دانند، امّا شیخیّه ی آذربایجان، به شدّت، منکر اعتقاد به رکن رابع هستند(9) و اصول دین را پنج اصلِ توحید و نبوّت و معاد و عدل و امامت می دانند. آنان، چنین استدلال می کنند که شیخ احمد احسایی، در ابتدای رساله ی حیاةالنفس، و سیّد کاظم رشتی در اصول عقاید، اصول دین را پنج اصل مذکور می دانند و در هیچ یک از کتب و رسائل این دو نفر، نامی از رکن رابع برده نشده است.(10)
د ) شیخیه «بابیه »
از رویدادهای مهم در فرقه ی شیخیّه پس از درگذشت سیّد کاظم رشتی، ادّعای جانشینی وی از سوی میرزا علی محمّد شیرازی و اعلام حمایت برخی از عالمان شیخی و شاگردان سیّد از او بوده است. آن ادّعا و این اعلام حمایتِ نا میمون، منشأ بسیاری از انحرافات عقیدتی و کفر و ارتداد رییس گروه و سایر طرفداران وی گردیده است . چنان که اشارت رفت، ادّعای «شیعه ی کامل» یا «رکن رابع» و «ناطقیت» در میان فرقه ی شیخیّه، زمینه ساز ادّعای «بابیّت» و پذیرش آن از سوی جمعی از طرفداران این فرقه شد که خود، فرقه ی مستقلی دیگری را تشکیل دادند و به نام «بابیّت» شناخته شده اند . ادّعای دروغین «بابیّت»، هر از چند گاهی، از زمان ائمّه علیهم السلام تا قرن حاضر، کم و بیش رواج داشته است، امّا هیچ یک از مدّعیان دروغین آن، به اندازه ی میرزا علی محمّد باب، جامعه ی اسلامی را به انحراف نکشاند. علاوه بر آن - چنان که خواهد آمد - میرزا علی محمّد باب، غیر از ادّعای دروغین بابیّت، ادّعای دیگری را مطرح کرد که زمینه ساز فرقه ی دیگری به نام «بهائیت» شد .