علي محمد شيرازي(باب) و استفاده از زبان عربی
کوتاه و خواندنی :
بهائیت در ایران : شايد اگر «يعرب بن قحطان» واضع لغت عرب ميدانست كه شخصي پيدا شده و با ادعاي خدايي اينچنين به زبان او سخن خواهد گفت ، هرگز چنين لغاتي را وضع نميكرد.
علي محمد شيرازي در باب عاشر از واحد رابع «كتاب بيان» مينويسد:
«و نهي شده از انشاء مالايسمن و لا يغني مثل اصول و منطق و قواعد فقيه و حكميه و علم لغات غير مستعمله و ما يشبهه هذا و ما قد فصل في الصرف و النحوفان قدر ما يكتفي للتأدبين ما يعرف الفاعل و المفعول و ما دونهما من شئونها او مادون ذلك لن يغفرالله العبد اذا اشتغل.»
( و نهي شده است از انشاي علومي كه فايده ندارد و انسان را بينياز نميكند مانند علم اصول و منطق و قواعد فقهيه و حكميه و علم لغاتي كه غير مستعمله است و نظير آنها و آنچه در علم صرف ونحو تفصيل داده ميشود . زيرا مقداري كه كفايت ميكند اهل ادب و محصلان را، به اندازه يادگرفتن قواعدي است كه امتياز فاعل را از مفعول بدهد و اما آنچه به جز اينهاست ، خداوند نخواهد بخشيد كساني را كه اشتغال به آنها داشته باشند.)
علي محمد شيرازي با اين حكم خواسته عدم تسلط خود را به زبان عربي توجيه كند و با اين ترفند از انتقادات بعدي رهايي يابد.
در كتاب« دايره المعارف بستاني» كه در موضوع خود، يكي از برجستهترين اثرهاي متأخر عربي است، در ذيل كلمه بابيه» نوشته شده است:
«كتابه هذا يحتوي علي كثير من العربي المسجع و بعض الفارسي إلا أن العربي منه كان ملحونا فلما سئل عن سبب وقوع اللحن في هذا الكاب المنزل مع ان اللحن نقص، أجاب بأن الحروف والكلمات كانت قد عصمت و اقترفت خطيئه في الزمن الأول و عوقبت علي خطيئتها بأن قيدّت بسلاسل الإعراب و حيث بعثتنا جائت رحمه للعالمين فقد حصل العفو عن جميع المذنبين و المخطئين حتي الحروف و الكلمات فاطلقت من قيدها تذهب إلي حيث شاءت من وجود اللحن و الغلط» (پطرس بستاني. ح 5، ص26 ، چاپ بيروت :« دارالمعرفه» قطع رحلي) ( كتاب بيان او محتوي است از جملات عربي و مسجع فارسي ، با اين تفاوت كه جملات عربي آن مملو از اغلاط است. هنگامي كه او را از علت چنين غلطهايي پرسش كردند، جواب داد : حروف و كلمات در گذشته مرتكب معصيت شده بودند و به اين خاطر، خداوند جهت عقوبت گناهشان، آنان را به زنجير اعراب، زنداني ساخت. چون من از جانب خدا برانگيخته شدم و بعثت من براي همه عالميان رحمت است، لذا خداوند، گناهكاران حتي حروف و كلمات را عفو كرد و آنها از زندان اعراب آزاد شدند تا به هر سوي كه ميخواهند رهسپار شوند.)
احمد كسروي نيز در كتاب « بهائيگري» مينويسد:« اگر سيد بابي، عربيهاي غلط نبافتي و برخي سخنان معنيدار وسودمند گفتي، بيگمان كارش پيش رفتي و به دولت چيره شده آن را برانداختي، ولي اين مرد به يكباره بيمايه ميبود و گذشته از آنكه آن غلط بافيها را ميكرد و آبروي خود را در نزد باسوادان ميريخت، برخي گفتههاي بسيار بيخردانه از او سرميزد. مثلا چون درباره همان غلط بافي ايراد ميگرفتند ، چنين پاسخ ميداد:
«صرف و نحو گناهي كرده و تاكنون در بند ميبود ولي من چون خواستم ،خدا گناهش را بخشيد و آزادش گردانيد.» ببينيد در برابر غلطگوييهاي خود چه بهانه ميآورد. اين سخن يا از روي ريشخند بوده و يا گويندهاش جز ديوانه نميبوده. آيا ازاين پاسخ ايرادگيران چه توانستند فهميد؟! شگفت كه عبدالبهاء در كتاب« مقاله سياح» و ديگران از بهائيان و بابيان در كتابهاي ديگر گله كردهاند كه به سيد باب، غلط نحوي گرفتند. گويا چشم ميداشتهاند كه نگيرند . چشم ميداشتهاند كه يكي غلطبافيهايي كند و همان را دستاويز دعوي امامي يا پيغمبري كند و مردم چشم پوشيده ايراد نگيرند.» (ص 28، تهران، 1323.)
شايد اگر «يعرب بن قحطان» واضع لغت عرب ميدانست كه شخصي پيدا شده و با ادعاي خدايي اينچنين به زبان او سخن خواهد گفت ، هرگز چنين لغاتي را وضع نميكرد.