تفكر به زنجير كشيده شده (بخش چهارم)
تکنیک بازسازی فکری
به قلم زهرا سادات موسوي
باز نشر از بهائیت در ایران
در ادامه سلسله مباحث گذشته در رابطه با بررسي «طرح روحي» در فرقه بهائيت در اين شماره «كتاب چهارم» اين طرح مورد موشكافي و مطالعه قرار ميگيرد.
پيش از بررسي اين كتاب بايد متذكر شد كه طرح روحي، طرحي است كه بزرگسالان و كودكان را توأمان در فرآيند بازسازي فكري درگير ميكند كه ميتوان تنها هدف آن را اشاعه امر تبليغ در بين عناصر بهائي عنوان كرد.
كتاب چهارم طرح روحي ميتواند مصداق بارزي براي قسمتي از تكنيك بازسازي فكري در فرقهها يعني« كنترل اطلاعات» باشد . «استيون حسن» ، محقق در زمينه فرقهها، كنترل اطلاعات را چنين توضيح ميدهد:
«محروم ساختن فرد از اطلاعاتي كه براي قضاوت به آن نيازمند است ،او را در انجام اين امر ناتوان ميسازد...اگر شما اطلاعاتي را كه فرد دريافت ميكند، كنترل كنيد، در واقع قدرت آزادي او در فكر كردن را محدود كردهايد»[1]
كتاب چهارم تشكيلات بهائيت نيز اطلاعات نادرست و گزينش شده با جهت گيريهاي خاص را در اختيار اعضا و مخاطبان خود قرار ميدهد. براي درك بهتر اين مسئله، به شواهدي از خود كتاب اشاره ميشود:
اولين مطلب مورد بحث، ادعاي منصب وزارت پدر« حسينعلي نوري» معروف به« ميرزا بزرگ» است. در كتاب« كشف الحيل» نقل شده است: « چون الله وردي ميرزا ،پسر فتحعلي شاه به حكومت كرمان منصوب شد، ميرزا بزرگ نوري به وسايلي چند، خود را به او نزديك كرده، خط و انشاي خويش را نمايش داده، تقاضاي رجوع خدمتي نموده و بالاخره به سمت نويسندگي و انشاء معرفي شده، منشي الله وردي ميرزا شد و حتي شنيده است كه مقاله منشي باشي كه داير مدار رياست كابينه حكومتي است، به اصطلاح امروز به او داده شده باشد.» [2]
يكي از كتابهايي كه زمينه رد ادعاهاي حسينعلي و وراثش مورد اهميت است، رساله« تنبيه النائمين» نوشته« عزت الحاجيه» خواهر وي است. اين كتاب پرده از دغلكاري هاي حسينعلي برداشته و طينت ناپاك او را برهمگان مشهود ميسازد. در مورد ادعاي اُمي بودن حسينعلي كه در كتاب چهارم برآن اصرار ميشود، در صفحه چهار اين رساله چنين نقل شده:« جناب ميرزاي ابوي(حسينعلي ) كه از بدايت عمر كه به حد بلوغ رسيد به واسطه فراهم بودن اسباب و گرد آمدن اصحاب اشتغال به درس و اهتمام به مشق داشته، آني خود را از تحصيل مقدمات فارغ نميگذاشتند . پس از تحصيل مقدمات عربيت و ادبيت، به علم حكمت و مطالب عرفان مايل گرديده كه به فوايد اين دو نايل آيند چنانكه اغلب روز و شب ايشان به معاشرت حكماي ذيشان و مجالست عرفا و درويشان مشغول بود. وقتي كه صور اسرافيل ظهور[منظور اعلام ادعاي بابيت علي محمد شيرازي است] دميده شد، ايشان مردي بودند كه اكثر كلمات و عبارات عرفا وحكما را ديده...بعد از مراجعت از بدشت و ختم جنگ قلعه طبرسي، همواره شبانه روز به معاشرت بزرگان دين واصحاب عرفان و يقين اوقات را مصروف داشته»
يكي ديگر از ادعاهاي بهائيت در اين كتاب، خالي بودن حسينعلي از حرص و آز است واينكه او تنها خيرخواه مردم و بابيان بوده كه رنجهاي بسياري در اين راه متحمل شده است. اين در حالي است كه ميتوان اقدام به ترور ناصرالدين شاه را بزرگترين نمود حرص وآز حسينعلي دانست، به طوري كه خواهرش ميگويد:« از همان وقت ايشان را سوداي جهانگيري در دل و هواي گردون سريري در سر بود، گمانش اينكه اگر به شاه ايران زياني رساند زمانه او را به سرير سلطنت مينشاند... مدتها اين خيال خام را در تنور خاطر ميپخت تا اينكه بعد از چندي كريمخان مافي را كه از زمره اصحاب و نمره احباب بود، خواستند و اين مطلب را با او در ميان آورده و او راتشويقي بليغ و تأكيدي اكي در انجام اين مرام نموده و پنجاه تومان نقد واسب و شمشير و پيشدو خود را به خانِ مافي داده و وي را براي انجام كار نافرجام مامور نمودند... وخفيا به جانب اسلامبول عزيمت نموده.... چون جناب ميرزا ديدند به آن مقصودي كه مايل بودند نايل نشدند خواستند در اجراي خيال خود تجديد وسايل نمايند، محمد صادق تبريزي را كه از مؤمنين بيان بود به خدعه و فريب خواسته و محفلي در اجراي خيال خود آراستند و او را در اين مطلب، تحريص و تحريض بليغ نموده... بالجمله او نيز كمر جلادت بست...»[3]
اما در مورد رنجهايي كه ادعا ميشود حسينعلي كشيده بايد گفت بنا به اسناد، او فردي بوده منفعت طلب كه براي رسيدن به آرزوهاي خود از ديگران سوءاستفاده ميكرده و خود همواره در حاشيه و آرامش ميزيسته است . شاهد گوياي اين امر، فرار او از بيم جان به سفارت روس پس از اقدام به ترور ناصرالدين شاه است.[4]
همچنين عزت الحاجيه با محكوم كردن ادعاي در رنج بودن حسينعلي، تأكيد ميكند كه وي، چه زماني كه در بغداد بسر ميبره و چه پس از مراجعت، نه تنها هيچ رنجي را متحمل نشده بلكه همواره با جمعآوري صدقات و مالياتهاي ( نقدي و غير نقدي) از پيروان به گردآوري مال و رفاه طلبي مشغول بوده است. [5]
نكته ديگر اينكه در قسمتهاي مختلف اين طرح از خيرخواهي بابيان براي مردم ايران سخن گفته شده اما هيچ اشارهاي نشده كه اين به اصطلاح خيرخواهي باايجاد جنگ و قتل و غارت همراه بوده است. آنها همچنين مسلمانان را وحشي جلوه ميدهند[6] بيآنكه از توحش بابيان در جنگهاي خودساختهشان سخني بگويند مثلا در جنگ زنجان،« اعتضادالسلطنه» چنين شرح ميدهد:« فرخ خان را با 12 نفر از سواران زنده دستگير كردند، اسماعيل بزرگ و اسماعيل كوچك كه در اول بابي بودند واز طريقه او بازگشت نمودند ونزد مجدالدوله گريخته بودند و در اين هنگام با فرخ خان بودند، آنها نيز گرفتار شدند.همگي را زنده نزد ملامحمد علي( رهبر بابيان در بحران زنجان و يكي از خطرناكترين بابيان) بردند، آنگاه سرهاي سواران را بريده و در قدم او افكندند... گفت تا آتشي برافروختند و آهن پارهاي چند در ميان تافته كرده بر او داغ نهادند وگوشت بدن او را با مقراض پارچه پارچه كردند. آنگاه سر فرخ خان و سر اسماعيل بزرگ و كوچك را از تن جدا كرده به ميانه لشكرگاه انداختند. [7]
اين خود گوشهاي از جنايات مشهود اين قوم است، جناياتي كه در آموزههاي بهائيت خيرخواهي تلقي ميشود!
اين كتاب در چند قسمت مسئله-نعوذبالله – خدايي حسينعلي نوري را مطرح كرده و با شورشي مضاعف از واقعه نزول وحي بر او سخنها رانده است. حتي اگر- نعوذبالله- بپذيريم كه حسينعلي، خداي مجسم است، پس اين وحي از جانب كيست؟!جالبتر از همه حامل وحي است كه دست اين خداي ساختگي را رو ميكند . تاكنون ميتوان به يقين گفت كه قريب به اتفاق مدعيان پيامبري و ...درباره وحي اعلام كردهاند كه مرسل، حضرت جبرئيل بوده است اما حسينعلي خلاقيت به خرج داده و مدعي ميشود كه فرشته وحي ،حوريهاي است كه صورتي به زيبايي بهشت و گونههايي كه شادابي خداوندي را منعكس ميكرده داشته![8] با اين وصف اگر حسينعلي در زمان يونان باستان بود، ميتوانست در جايگاه خداي غريزه جنسي قرار بگيرد!
اينچنين است كه در تشكيلات بهائيت ، فرد از كودكي تحت كنترل اطلاعاتي قرار گرفته و تحت تأثير دروغهاي فرقه به گونهاي تربيت ميشود كه تا پايان عمر ، همچنان عروسك خيمه شببازي تشكيلات باقي بماند.
[1]حسن ،استيون ، مبارزه با كنترل ذهن، صص124و 136.
[2]آيتي، عبدالحسين، كشف الحيل، جلد 1، ص91.
[3]تنبيه النائمين : صص5و6.
[4]اعتضادالسلطنه: فتنه باب، 1377 ، نشر علم، ص150.
[5]تنبيه النائمين، ص53.
[6]صص73و74 طرح روحي.
[7]اعتضادالسلطنه: طرح روحي، ص54.
[8]طرح روحي ،جلد 4 ، ص84 /كتاب قرن بديع، كانادا، سال 149 بديع، ص219.