×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 667

تفكر به زنجير كشيده شده (بخش چهارم)

یکشنبه, 17 آبان 1394 23:36 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

تفكر به زنجير كشيده شده (بخش چهارم)

تکنیک بازسازی فکری

به قلم زهرا سادات موسوي

باز نشر از بهائیت در ایران

در ادامه سلسله مباحث گذشته در رابطه  با بررسي «طرح روحي» در فرقه بهائيت در اين شماره «كتاب چهارم» اين طرح مورد موشكافي و مطالعه قرار مي­گيرد.

پيش از بررسي اين كتاب بايد متذكر شد كه طرح روحي، طرحي است كه بزرگسالان و كودكان را توأمان در فرآيند بازسازي فكري درگير مي­كند كه مي­توان تنها هدف آن را اشاعه امر تبليغ در بين عناصر بهائي عنوان كرد.

كتاب چهارم طرح روحي مي­تواند مصداق بارزي براي قسمتي از تكنيك بازسازي فكري در فرقه­ها يعني« كنترل اطلاعات» باشد . «استيون حسن» ، محقق در زمينه فرقه­ها، كنترل اطلاعات را چنين توضيح مي­دهد:

«محروم ساختن فرد از اطلاعاتي كه براي قضاوت به آن نيازمند است ،او را در انجام اين امر ناتوان مي­سازد...اگر شما اطلاعاتي را كه فرد دريافت مي­كند، كنترل كنيد، در واقع  قدرت آزادي او در فكر كردن را محدود كرده­ايد»[1]

كتاب چهارم تشكيلات بهائيت نيز اطلاعات نادرست و گزينش شده با جهت گيري­هاي خاص را در اختيار اعضا و مخاطبان خود قرار مي­دهد. براي درك بهتر اين مسئله، به شواهدي از خود كتاب اشاره مي­شود:

اولين مطلب مورد بحث، ادعاي منصب وزارت پدر« حسينعلي نوري» معروف به« ميرزا بزرگ» است. در كتاب« كشف الحيل» نقل شده است: « چون الله وردي ميرزا ،پسر فتحعلي شاه به حكومت كرمان منصوب شد، ميرزا بزرگ نوري به وسايلي چند، خود را به او نزديك كرده، خط و انشاي خويش را نمايش داده، تقاضاي رجوع خدمتي نموده و بالاخره به سمت نويسندگي و انشاء معرفي شده، منشي الله وردي  ميرزا شد و حتي شنيده است كه مقاله منشي باشي كه داير مدار رياست  كابينه حكومتي  است، به اصطلاح امروز به او داده شده باشد.» [2]

يكي از كتاب­هايي كه زمينه رد ادعاهاي حسينعلي و وراثش مورد اهميت است، رساله« تنبيه النائمين» نوشته« عزت الحاجيه» خواهر وي است. اين كتاب پرده از دغلكاري هاي حسينعلي برداشته و طينت ناپاك او را برهمگان مشهود مي­سازد. در مورد ادعاي اُمي بودن حسينعلي كه در كتاب چهارم برآن اصرار مي­شود، در صفحه چهار اين رساله چنين نقل شده:« جناب ميرزاي ابوي(حسينعلي ) كه از بدايت عمر كه به حد بلوغ رسيد به واسطه فراهم بودن اسباب و گرد آمدن اصحاب اشتغال به درس و اهتمام به مشق داشته، آني خود را از تحصيل مقدمات فارغ نمي­گذاشتند . پس از تحصيل مقدمات عربيت و ادبيت، به علم حكمت و مطالب عرفان مايل گرديده كه به فوايد اين دو نايل آيند چنانكه اغلب روز و شب ايشان به معاشرت حكماي ذيشان و مجالست عرفا و درويشان مشغول بود. وقتي كه صور اسرافيل ظهور[منظور اعلام ادعاي بابيت علي محمد شيرازي است] دميده شد، ايشان مردي بودند كه اكثر كلمات و عبارات عرفا وحكما را ديده...بعد از مراجعت از بدشت و ختم جنگ قلعه طبرسي، همواره شبانه روز به معاشرت بزرگان دين واصحاب عرفان و يقين اوقات را مصروف داشته»

يكي ديگر از ادعاهاي بهائيت در اين كتاب، خالي بودن حسينعلي از حرص و آز است واينكه او تنها خيرخواه مردم و بابيان بوده كه رنج­هاي بسياري در اين راه متحمل شده است. اين در حالي است كه مي­توان اقدام به ترور ناصرالدين شاه را بزرگ­ترين نمود حرص وآز حسينعلي دانست، به طوري كه خواهرش مي­گويد:« از همان وقت  ايشان را سوداي جهانگيري در دل و هواي گردون سريري در سر بود، گمانش اينكه اگر به شاه ايران زياني رساند زمانه او را به سرير سلطنت مي­نشاند... مدت­ها اين خيال خام را در تنور خاطر مي­پخت تا اينكه بعد از چندي  كريمخان مافي را كه از زمره اصحاب و نمره احباب بود، خواستند و اين مطلب را با او در ميان آورده و او  راتشويقي بليغ و تأكيدي اكي در انجام اين مرام نموده و پنجاه تومان نقد واسب و شمشير و پيشدو  خود را به خانِ مافي داده و وي را براي انجام كار نافرجام مامور  نمودند... وخفيا به جانب اسلامبول عزيمت نموده.... چون جناب ميرزا  ديدند به آن مقصودي كه مايل بودند نايل نشدند خواستند در اجراي خيال خود تجديد وسايل نمايند، محمد صادق تبريزي را كه از مؤمنين بيان بود به خدعه و فريب خواسته  و محفلي در اجراي خيال خود آراستند و او را در اين مطلب، تحريص و تحريض بليغ نموده... بالجمله او نيز كمر جلادت بست...»[3]

اما در مورد رنج­هايي كه ادعا مي­شود  حسينعلي كشيده بايد گفت بنا به اسناد، او فردي بوده منفعت طلب كه براي رسيدن به آرزوهاي خود از ديگران سوءاستفاده مي­كرده و خود همواره در حاشيه و آرامش  مي­زيسته است . شاهد گوياي اين امر، فرار او از بيم جان به سفارت روس پس از اقدام به ترور ناصرالدين شاه است.[4]

همچنين عزت الحاجيه با محكوم كردن ادعاي در رنج بودن حسينعلي، تأكيد مي­كند كه وي، چه زماني كه در بغداد بسر مي­بره و چه پس از مراجعت، نه تنها هيچ رنجي را متحمل نشده بلكه همواره با جمع­آوري صدقات و ماليات­هاي ( نقدي و غير نقدي) از پيروان به گردآوري مال و رفاه طلبي مشغول بوده است. [5]

نكته ديگر اينكه در قسمت­هاي مختلف اين طرح از خيرخواهي بابيان براي مردم ايران سخن گفته شده اما هيچ اشاره­اي نشده كه اين به اصطلاح خيرخواهي باايجاد جنگ و قتل و غارت همراه بوده است.  آنها همچنين مسلمانان را وحشي جلوه مي­دهند[6] بي­آنكه  از توحش بابيان در جنگ­هاي  خودساخته­شان سخني بگويند مثلا در جنگ زنجان،« اعتضادالسلطنه» چنين شرح مي­دهد:« فرخ خان را با 12 نفر از سواران زنده دستگير كردند، اسماعيل بزرگ و اسماعيل كوچك كه در اول بابي بودند واز طريقه او بازگشت نمودند ونزد مجدالدوله گريخته بودند و در اين هنگام با فرخ  خان بودند، آنها نيز گرفتار شدند.همگي را زنده نزد ملامحمد علي( رهبر بابيان در بحران زنجان و يكي از خطرناك­ترين  بابيان) بردند، آنگاه سرهاي سواران را بريده و در قدم او افكندند... گفت تا آتشي برافروختند و آهن پاره­اي چند در ميان تافته  كرده بر او داغ نهادند وگوشت بدن او را با مقراض پارچه پارچه كردند. آنگاه سر فرخ خان و سر اسماعيل بزرگ و كوچك را از تن جدا كرده به ميانه لشكرگاه انداختند. [7]

اين خود گوشه­اي از جنايات مشهود اين قوم است، جناياتي كه در آموزه­هاي بهائيت خيرخواهي تلقي مي­شود!

اين كتاب در چند قسمت مسئله-نعوذبالله خدايي حسينعلي نوري را مطرح كرده و با شورشي مضاعف  از واقعه نزول وحي بر او سخن­ها رانده است. حتي اگر- نعوذبالله- بپذيريم كه حسينعلي، خداي مجسم است، پس اين وحي از جانب كيست؟!جالب­تر  از همه حامل وحي است كه دست اين خداي ساختگي را رو مي­كند . تاكنون مي­توان به يقين گفت كه قريب به اتفاق مدعيان پيامبري و ...درباره وحي اعلام كرده­اند كه مرسل، حضرت جبرئيل بوده­ است اما حسينعلي خلاقيت به خرج داده و مدعي مي­شود  كه فرشته وحي  ،حوريه­اي است كه صورتي به زيبايي بهشت و گونه­هايي كه شادابي خداوندي را منعكس مي­كرده داشته![8] با اين وصف  اگر حسينعلي در زمان يونان باستان بود، مي­توانست  در جايگاه خداي غريزه جنسي قرار بگيرد!

اينچنين است كه در تشكيلات بهائيت ، فرد از كودكي تحت كنترل  اطلاعاتي قرار گرفته و تحت تأثير دروغ­هاي فرقه به گونه­اي تربيت مي­شود كه تا پايان عمر ، همچنان عروسك خيمه شب­بازي تشكيلات باقي بماند.



[1]حسن ،استيون ، مبارزه با كنترل ذهن، صص124و 136.

[2]آيتي، عبدالحسين، كشف الحيل، جلد 1، ص91.

[3]تنبيه النائمين : صص5و6.

[4]اعتضادالسلطنه: فتنه باب، 1377 ، نشر علم، ص150.

[5]تنبيه النائمين، ص53.

[6]صص73و74 طرح روحي.

[7]اعتضادالسلطنه: طرح روحي، ص54.

[8]طرح روحي ،جلد 4 ، ص84 /كتاب قرن بديع، كانادا، سال 149 بديع، ص219.

خواندن 723 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی