×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 667

تفكر به زنجير كشيده شده ( بخش پنجم )

یکشنبه, 17 آبان 1394 23:36 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

تفكر به زنجير كشيده شده  ( بخش پنجم )

كتاب پنجم روحي، طرح سيستماتيك  بردگي مدرن

به قلم  زهرا سادات موسوي

باز نشر از بهائیت در ایران

در مطالب شماره­هاي پيشين چهار كتاب از طرح موسوم به «روحي» در بهائيت مورد بررسي قرار گرفت. در اين شماره نگاهي مي­كنيم به كتاب پنجم با موضوع« اجبار نوجوانان و جوانان به وقف شبانه روزي خود در راه آموزه­هاي بهائيت و تبليغ.

تشكيلات بهائيت همواره مدعي ايجاد دنيايي بهتر براي جوامع بشري بوده و از مدنيتي جديد صحبت به ميان مي­آورد، حال اينكه چگونه به اين دنياي بهتر مي­ رسند، خود جاي بحث دارد.

آنها در تعريف مدنيت جديدشان چنين مي­گويند:

«مدنيت الهيه، نفوس بشر را چنان تربيت نمايد كه نفسي، ارتكاب جرم ننمايد الا افراد نادره كه آن ابدا حكم ندارد[!]...»[1]

از يك منظر مي­توان اين طرح مدنيت را واتمدار خستگي خود «ميرزا حسينعلي نوري»(سركرده و مؤسس بهائيت) از زندان و رعب او از مرگ قريب­الوقوع دانست اما از زاويه­اي ديگر مي­توان گفت تنها دستاويزي است براي جذب افراد شرور و خلافكار كه البته در اين مورد حسينعلي و همراهانش يد طولاني دارند! مسئله  قابل تأمل اين است كه اين مدنيت چطور ايجاد خواهد شد؟ شايد امروزه بهترين راه براي اين كار بهره­گيري از تكنيك« كنترل ذهن» باشد.

در بين مراحل مختلف زندگي بشر مهم­ترين و تأثيرگذارترين سن، سال­هاي اوليه عمر تا گذران جواني است. ذهن و روح كودك مانند لوح سفيدي است كه براي نقش بستن نقوش قلم شتاب دارد و داراي قدرت يادگيري بالايي است . نوجوان جستجوگر است وگاها خودسر كه اگر دنيا طبق روحياتش پش برود مانند درياي قبل از طوفان، صاف و آرام است اما اگر طوفان جواني بر اين دريا حكمران شود ديگر هيچ چيز مانع از آن همه انرژي و جهش و جستجوگري نخواهد بود. جوان انرژي وصف ناشدني دارد به طوري كه حتي اگر دنيا بر وقف مرادش هم باشد، هيچ گاه از پا نمي­ايستد و همچنان پرتحرك و متفكر است. همين روحيات است كه تشكيلات بهائيت را واداشته تا برنامه­اي حساب شده براي بهائي­زادگان ترتيب دهد تا از كودكي ذهن آنان را تحت كنترل رقت انگيز قرار دهند.

برخلاف ادعايي كه بهائيان درخصوص تعليم و تربيت دارند، هرگز اجازه نمي­دهند كه جوانان بهائي از علوم طبيعي و رايج در جهان امروز بهره ببرند و تنها آموزه­هاي بهائيت را تعليمات حق مي­دانند و از جوان انتظار سرسپردگي مطلق دارند تا جايي كه در كمال صراحت عنوان مي­كنند:

«جوانان بايد از كليه امور دنيوي منقطع و مشحون از قوه پرتحرك روح القدس شده، براي انتشار پيام الهي و احياء قلوب قيام نمايند.»[2]

«چقدر انسان، شريف و عزيز است اگر به آنچه بايد وشايد قيام نمايد و چقدر رذيل و ذليل است اگر از منفعت  جمهور چشم پوشيده ، در فكر منافع ذاتيه و اغراض خود، عمر گرانمايه را بگذارد.» [3]

با اين حساب اگر صلاح به زعم خودشان- جمهور، مرگ يك فرد باشد، تكليف چيست؟

اگر بخواهيم با ديد بازتري به اين قضيه نگاه كنيم، بايد گفت كه خود تشكيلات هم براين برنامه فاسد كنترل ذهن صحه گذاشته و چنين مطرح مي­كند:

«تلاش شديد ما پرورش احساسات حقيقي روحاني در جوانان است تا قلوب حساس و لطيف آنها بر اثر انجذاب به جمال عظيم الهي برانگيخته شود وبه آرمان­هاي متعالي خدمت ايثارگرانه به امر الهي توجه نمايد.» [4] :فرصت تفكر در مورد وقايع  چشمگير و مهم در زندگي جوانان در كسب حس  رسالت كمك كند. در اوان كودكي از طريق داستان­هايي كه در كلاس­هاي اطفال و در منزل بيان شده، پيوندهاي نزديك و محكمي با اين نفوس  برجسته[ منظور بهاءا... و ديگر سركردگان فرقه است] برقرار شده اما تلاش هاي سنجيده­تري لازم است تا در دوران نوجواني و البته  سراسر دوران جواني به اين نياز پرداخته شود. مثال­هايي كه به دقت انتخاب شود، بعضي غم­انگيز و بعضي از حزن و اندوهي كمتر برخوردار ، مي­توان خصلت­هايي چون شهامت، عزم راسخ، اشتياق و ايثار را به نمايش گذارد كه جوانان بايد تلاش كنند از آن سرمشق بگيرند.» [5]

گذشته از اين موضوع، فسادي باور نكردني در همين اصل تعليم و تربيت در تشكيلات بهائيت وجود دارد كه بهائيان به آن مي­بالند. تشكيلاتي كه مدعي تساوي حقوق زن ومرد است، حق و شايستگي زن در مقام تعليم و تربيت را ارجح مي­داند(كه خود، نقض اصل تساوي در اين تشكيلات است) و دليل آن را مادر شدن زنان عنوان مي­كند:

«دختران، مادر خواهند شد و در صورتي كه تربيت صحيحي نداشته باشند نمي­توانند اطفال خود را خادم عالم انساني تربيت نمايند.»[6]

براين اساس، اگر يك زن بهائي خداي ناخواسته در هنگام وضع حمل، جان خود را از دست بدهد، پدر فرزند با وجود اين تعليم ناقص چگونه مي­تواند فرزند خود را به درستي و آنگونه كه مدنظر تشكيلات است، تربيت كند؟! اين رويكرد و اختصاص نقش اساسي به زنان در امر تعليم و تبليغات منجربه بروز فسادهاي اخلاقي بسياري در اين فرقه شده­است.

مرحوم« آيتي» (از مبلغان سابق بهائي) در مورد تعليم و تبليغ زنان در بهائيت چنين ذكر مي­كند:

«...حرف­هاي مذهبي ايشان همه مقرون به اين سخنان بود كه مبلغ با « آماءا...» چنين و چنان كرده و بي­حكمتي شده و فلان بهائي هنوز طاقت ديدن و شنيدن اين حرف­ها را ندارد و در فلان قضيه، مسلمانان آگاه شدند.  حتي قتل حاج محمد رضا اصفهاني در عشق­آباد براثر اين اعمال و اقوال بوده و از آن جمله در آن ايام ميرزا منير نبيل زاده كه در بحبوحه جواني و شهوت­راني  بود، قد علم كرده، زن­هاي جوان را درس تبليغ مي­داد و اختلافي پديد شده بود كه بعضي اين كار را مخالف حكمت و تقيه مي­دانستند نه مخالف مذهب! خلاصه كار به جايي رسيد كه صحت و سقم آن را موكول به نظر عبدالبهاء، ساخته، عريضه كردند وجواب موافق آمده، ميرزا منير و زنان متعلمات آسوده­خاطر مشغول شدند وديگر احدي جرئت نكرد حرفي بزند مگر اينكه از بس اعمال منير بي­پرده شد و حتي مردان در خانه­هاي خود اعمال را ديده بودند، آهسته با هم مي­گفتند: ميرزا منير« راسپوتين بهائي» است و همه مي­دانند« راسپوتين» كشيش پرشهوتي بوده است در روسيه كه به هر خانواده­اي كه راه يافته، آنها را ننگين ساخته و ...» [7]

با اين حساب به احتمال قوي، منظور از اين ارجحيت تعليم و ترتبيت دختران و زنان را مي­توان مادر شدن آنان به هر نحو دانست!بزرگ­ترين هدف تشكيلات بهائيت از كاربرد اين فرآيند  كنترل ذهن حفظ همين تعداد محدود بهائيان است. تمام اين مكر ونيرنگ ها تنها به اين دليل است كه جوانان را به بهانه­اي ولو كار زياد و فكر معنوي ساختگي و ايجاد تشنگي جنسي و حتي گذاشتن در تنگناهاي مختلف سرگرم كنند تا متوجه و معترض به اين مسلك ساختگي و بردگي مدرن نشوند.

به راستي چرا بهائيان تا اين حد جوانان خود را دچار ايجاد رعب و وحشت مي­كنند و آنها را از جهان اطراف مي­ترسانند؟

در افسانه ضحاك ماردوش آمده كه به سبب پيمان ابدي او با اهريمن، دومار روي كتف­هايش از مغز سرجوانان تغذيه مي­كردند ، اندكي تأمل در اين داستان و داستان كنترل ذهن در تشكيلات بهائيت، ما را متوجه شباهت بسيار زياد ميان اين دو مي­كند. تا جايي كه مي­توان گفت اگر ضحاك هم از تكنيك كنترل ذهن آگاهي داشت، مانند ميرزا حسينعلي نوري عمل مي­كرد و براي دستگيري جوانان آن همه زحمت نمي­كشيد!

«خوراك صبح و شام ماران دو كتف اژدهاك پير

مدام از مغز سرهاي جوانان- اين جوانمردان- ايران بود.

جوانان را به سرشوري است توقان زا

اميد زندگي در دل

ز بند بندگي بيزار

واين را اژدهاك پير مي­دانست

از اين رو بيشتر بيم وهراسش از جوانان بود!»

قصيده« درفش كاوياني» ،سروده« حميد مصدق»



[1]منتخباتي از مكاتيب حضرت عبدالبهاء، ج1، ص129 (فقره 150)

[2]ترجمه مكتوب 8، اوت 1957 مندرج در ص 439 ج2 compilation

[3]رساله مدنيه، طبع 1329 هجري، ص5/طبع 1384 شمسي (162 بديع)، ص14.

[4]كتاب پنجم طرح روحي، سال 2007 ، ص62.

[5]كتاب پنجم روحي، 2007 ،ص 54.

[6]اشرف. فرامرز. مجموعه­اي از مطالب بهائي به اختصار، مؤُسسه ملي مطبوعات امري، 131 بديع.

[7]كشف الحيل، عبدالحسين آيتي، ناشر: راه نيكان، چاپ اول، 1389، صص 671 و 672.

خواندن 749 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی