تفكر به زنجير كشيده شده ( بخش پنجم )
كتاب پنجم روحي، طرح سيستماتيك بردگي مدرن
به قلم زهرا سادات موسوي
باز نشر از بهائیت در ایران
در مطالب شمارههاي پيشين چهار كتاب از طرح موسوم به «روحي» در بهائيت مورد بررسي قرار گرفت. در اين شماره نگاهي ميكنيم به كتاب پنجم با موضوع« اجبار نوجوانان و جوانان به وقف شبانه روزي خود در راه آموزههاي بهائيت و تبليغ.
تشكيلات بهائيت همواره مدعي ايجاد دنيايي بهتر براي جوامع بشري بوده و از مدنيتي جديد صحبت به ميان ميآورد، حال اينكه چگونه به اين دنياي بهتر مي رسند، خود جاي بحث دارد.
آنها در تعريف مدنيت جديدشان چنين ميگويند:
«مدنيت الهيه، نفوس بشر را چنان تربيت نمايد كه نفسي، ارتكاب جرم ننمايد الا افراد نادره كه آن ابدا حكم ندارد[!]...»[1]
از يك منظر ميتوان اين طرح مدنيت را واتمدار خستگي خود «ميرزا حسينعلي نوري»(سركرده و مؤسس بهائيت) از زندان و رعب او از مرگ قريبالوقوع دانست اما از زاويهاي ديگر ميتوان گفت تنها دستاويزي است براي جذب افراد شرور و خلافكار كه البته در اين مورد حسينعلي و همراهانش يد طولاني دارند! مسئله قابل تأمل اين است كه اين مدنيت چطور ايجاد خواهد شد؟ شايد امروزه بهترين راه براي اين كار بهرهگيري از تكنيك« كنترل ذهن» باشد.
در بين مراحل مختلف زندگي بشر مهمترين و تأثيرگذارترين سن، سالهاي اوليه عمر تا گذران جواني است. ذهن و روح كودك مانند لوح سفيدي است كه براي نقش بستن نقوش قلم شتاب دارد و داراي قدرت يادگيري بالايي است . نوجوان جستجوگر است وگاها خودسر كه اگر دنيا طبق روحياتش پش برود مانند درياي قبل از طوفان، صاف و آرام است اما اگر طوفان جواني بر اين دريا حكمران شود ديگر هيچ چيز مانع از آن همه انرژي و جهش و جستجوگري نخواهد بود. جوان انرژي وصف ناشدني دارد به طوري كه حتي اگر دنيا بر وقف مرادش هم باشد، هيچ گاه از پا نميايستد و همچنان پرتحرك و متفكر است. همين روحيات است كه تشكيلات بهائيت را واداشته تا برنامهاي حساب شده براي بهائيزادگان ترتيب دهد تا از كودكي ذهن آنان را تحت كنترل رقت انگيز قرار دهند.
برخلاف ادعايي كه بهائيان درخصوص تعليم و تربيت دارند، هرگز اجازه نميدهند كه جوانان بهائي از علوم طبيعي و رايج در جهان امروز بهره ببرند و تنها آموزههاي بهائيت را تعليمات حق ميدانند و از جوان انتظار سرسپردگي مطلق دارند تا جايي كه در كمال صراحت عنوان ميكنند:
«جوانان بايد از كليه امور دنيوي منقطع و مشحون از قوه پرتحرك روح القدس شده، براي انتشار پيام الهي و احياء قلوب قيام نمايند.»[2]
«چقدر انسان، شريف و عزيز است اگر به آنچه بايد وشايد قيام نمايد و چقدر رذيل و ذليل است اگر از منفعت جمهور چشم پوشيده ، در فكر منافع ذاتيه و اغراض خود، عمر گرانمايه را بگذارد.» [3]
با اين حساب اگر صلاح – به زعم خودشان- جمهور، مرگ يك فرد باشد، تكليف چيست؟
اگر بخواهيم با ديد بازتري به اين قضيه نگاه كنيم، بايد گفت كه خود تشكيلات هم براين برنامه فاسد كنترل ذهن صحه گذاشته و چنين مطرح ميكند:
«تلاش شديد ما پرورش احساسات حقيقي روحاني در جوانان است تا قلوب حساس و لطيف آنها بر اثر انجذاب به جمال عظيم الهي برانگيخته شود وبه آرمانهاي متعالي خدمت ايثارگرانه به امر الهي توجه نمايد.» [4] :فرصت تفكر در مورد وقايع چشمگير و مهم در زندگي جوانان در كسب حس رسالت كمك كند. در اوان كودكي از طريق داستانهايي كه در كلاسهاي اطفال و در منزل بيان شده، پيوندهاي نزديك و محكمي با اين نفوس برجسته[ منظور بهاءا... و ديگر سركردگان فرقه است] برقرار شده اما تلاش هاي سنجيدهتري لازم است تا در دوران نوجواني و البته سراسر دوران جواني به اين نياز پرداخته شود. مثالهايي كه به دقت انتخاب شود، بعضي غمانگيز و بعضي از حزن و اندوهي كمتر برخوردار ، ميتوان خصلتهايي چون شهامت، عزم راسخ، اشتياق و ايثار را به نمايش گذارد كه جوانان بايد تلاش كنند از آن سرمشق بگيرند.» [5]
گذشته از اين موضوع، فسادي باور نكردني در همين اصل تعليم و تربيت در تشكيلات بهائيت وجود دارد كه بهائيان به آن ميبالند. تشكيلاتي كه مدعي تساوي حقوق زن ومرد است، حق و شايستگي زن در مقام تعليم و تربيت را ارجح ميداند(كه خود، نقض اصل تساوي در اين تشكيلات است) و دليل آن را مادر شدن زنان عنوان ميكند:
«دختران، مادر خواهند شد و در صورتي كه تربيت صحيحي نداشته باشند نميتوانند اطفال خود را خادم عالم انساني تربيت نمايند.»[6]
براين اساس، اگر يك زن بهائي خداي ناخواسته در هنگام وضع حمل، جان خود را از دست بدهد، پدر فرزند با وجود اين تعليم ناقص چگونه ميتواند فرزند خود را به درستي و آنگونه كه مدنظر تشكيلات است، تربيت كند؟! اين رويكرد و اختصاص نقش اساسي به زنان در امر تعليم و تبليغات منجربه بروز فسادهاي اخلاقي بسياري در اين فرقه شدهاست.
مرحوم« آيتي» (از مبلغان سابق بهائي) در مورد تعليم و تبليغ زنان در بهائيت چنين ذكر ميكند:
«...حرفهاي مذهبي ايشان همه مقرون به اين سخنان بود كه مبلغ با « آماءا...» چنين و چنان كرده و بيحكمتي شده و فلان بهائي هنوز طاقت ديدن و شنيدن اين حرفها را ندارد و در فلان قضيه، مسلمانان آگاه شدند. حتي قتل حاج محمد رضا اصفهاني در عشقآباد براثر اين اعمال و اقوال بوده و از آن جمله در آن ايام ميرزا منير نبيل زاده كه در بحبوحه جواني و شهوتراني بود، قد علم كرده، زنهاي جوان را درس تبليغ ميداد و اختلافي پديد شده بود كه بعضي اين كار را مخالف حكمت و تقيه ميدانستند نه مخالف مذهب! خلاصه كار به جايي رسيد كه صحت و سقم آن را موكول به نظر عبدالبهاء، ساخته، عريضه كردند وجواب موافق آمده، ميرزا منير و زنان متعلمات آسودهخاطر مشغول شدند وديگر احدي جرئت نكرد حرفي بزند مگر اينكه از بس اعمال منير بيپرده شد و حتي مردان در خانههاي خود اعمال را ديده بودند، آهسته با هم ميگفتند: ميرزا منير« راسپوتين بهائي» است و همه ميدانند« راسپوتين» كشيش پرشهوتي بوده است در روسيه كه به هر خانوادهاي كه راه يافته، آنها را ننگين ساخته و ...» [7]
با اين حساب به احتمال قوي، منظور از اين ارجحيت تعليم و ترتبيت دختران و زنان را ميتوان مادر شدن آنان به هر نحو دانست!بزرگترين هدف تشكيلات بهائيت از كاربرد اين فرآيند كنترل ذهن حفظ همين تعداد محدود بهائيان است. تمام اين مكر ونيرنگ ها تنها به اين دليل است كه جوانان را به بهانهاي ولو كار زياد و فكر معنوي ساختگي و ايجاد تشنگي جنسي و حتي گذاشتن در تنگناهاي مختلف سرگرم كنند تا متوجه و معترض به اين مسلك ساختگي و بردگي مدرن نشوند.
به راستي چرا بهائيان تا اين حد جوانان خود را دچار ايجاد رعب و وحشت ميكنند و آنها را از جهان اطراف ميترسانند؟
در افسانه ضحاك ماردوش آمده كه به سبب پيمان ابدي او با اهريمن، دومار روي كتفهايش از مغز سرجوانان تغذيه ميكردند ، اندكي تأمل در اين داستان و داستان كنترل ذهن در تشكيلات بهائيت، ما را متوجه شباهت بسيار زياد ميان اين دو ميكند. تا جايي كه ميتوان گفت اگر ضحاك هم از تكنيك كنترل ذهن آگاهي داشت، مانند ميرزا حسينعلي نوري عمل ميكرد و براي دستگيري جوانان آن همه زحمت نميكشيد!
«خوراك صبح و شام ماران دو كتف اژدهاك پير
مدام از مغز سرهاي جوانان- اين جوانمردان- ايران بود.
جوانان را به سرشوري است توقان زا
اميد زندگي در دل
ز بند بندگي بيزار
واين را اژدهاك پير ميدانست
از اين رو بيشتر بيم وهراسش از جوانان بود!»
قصيده« درفش كاوياني» ،سروده« حميد مصدق»
[1]منتخباتي از مكاتيب حضرت عبدالبهاء، ج1، ص129 (فقره 150)
[2]ترجمه مكتوب 8، اوت 1957 مندرج در ص 439 ج2 compilation
[3]رساله مدنيه، طبع 1329 هجري، ص5/طبع 1384 شمسي (162 بديع)، ص14.
[4]كتاب پنجم طرح روحي، سال 2007 ، ص62.
[5]كتاب پنجم روحي، 2007 ،ص 54.
[6]اشرف. فرامرز. مجموعهاي از مطالب بهائي به اختصار، مؤُسسه ملي مطبوعات امري، 131 بديع.
[7]كشف الحيل، عبدالحسين آيتي، ناشر: راه نيكان، چاپ اول، 1389، صص 671 و 672.