باب ، ديوانهاي كه از قفس نپريد ( بخش پنجم )
سوال اول : بهائيت چگونه شكل گرفت؟
بهائیت در ایران : کابران محترم باز هم پاسخ به سوال اول ادامه دارد اما در بحثی در شخصیت باب
باب به نبوت ميرسد!!!
متن زير را از سايتهاي مختلف اينترنتي و مطالب روزنامه كيهان تحت عنوان سايه روشن هاي بهائيت جمعآوري كردهام:
سختي و فساد و فشار استبداد ووخامت اوضاع اقتصادي و معنوي و سياسي،و مظالم حاكمان و مالكان زمان قاجار و نيز تلفات ناشي از بيماريهاي مسري و ناامني، روح مردم آنزمان را بيش از پيش علاقمند به ظهور امام غايب و نجات بخش موعود ميساخت كه هدف و آرزوي نهايي همه اديان است. علي محمد باب پس از ادعاي ذكريت و بابيت، ادعاي مهدويت را مطرح ساخت. طولي نكشيد كه باب به ترغيب عناصر بيگانه و به كمك كمپاني هاي دين سازي روس و انگليس، مدعي ظهور دين جديدي تحت عنوان« بيان» يا همان آئين ضاله بابيت گرديد.
به طور كلي بابيان و بهائيان شب جمعه پنجم جمادي الاولي1260 هجري قمري برابر با23ماه مه1844ميلادي (زماني كه باب خود را جانشين سيد كاظم رشتي خواند) را شب مبعث «نقطه اولي» (علي محمد باب) ميدانند و آن را مبدا تاريخ خود( تاريخ بديع) قرار دادهاند. ميرزا حسينعلي نوري( بهاءالله) اين روز را يكي از اعياد مهم بهائيان اعلام كرده و هر گونه اشتغال در اين روز را بر بهائيان حرام نموده است.
علي محمد باب در سال 1263 هجري، براي اثبات دعوي پوچ و بي اساس نبوت خود كتابي بنام« بيان» نوشت كه در اين كتاب اصول آموزشي ديني او بيان ميشد. باب ميانديشيد كه جوامع بشري پيوسته در حال پيشرفتند و رهبران اين جوامع بنا به مقتضيات زمان عوض ميشوند. زمانهاي بعدي با زمانهاي پيشين فرقه دارند و بايستي نظام و قوانين نوين ويژه زمان بر جامعه حكومت كنند. نظام ها و قوانين پيشين به انگيزه كهنگي در دوره جديد نميتوانند نافذ باشند و خداوند قوانين تازه را از طريق پيام آور به جامعه ابلاغ ميكند.
رهنمودهاي پيام آور از راه كتاب مقدس به مردم ارائه ميشود و بنابراين كتاب تازه جاي كتاب قديمي را ميگيرد. بنا به عقيده باب تورات را موسي( ع) ارائه داد. عيسي ( ع) انجيل را به مردم ارائه نمود و حضرت محمد ( ص) قرآن را آورد.
سيد علي محمد شيرازي كه خود را پيام آور جديد ميدانست ضمن كتاب بيان يعني كتاب مقدس جديدش، برابري تمام مردم از جمله زنان را اعلام داشت. او تاكيد كرد كه به مرور زمان آموزشهاي او در تمام جهان گسترده خواهد شد. اما هم اكنون دين بابي فقط در پنج منطقه ايران يعني آذربايجان ،مازندران، عراق عجم( ايران مركزي) فارس و خراسان نفوذ خواهد كرد.
باب از اين دوران رو به دولت و شخص شاه ميآورد و در پيامي ميخواهد كه شاه را ملاقات كند. به دستور محمد شاه گرگين خان سيد باب را از اصفهان به تهران ميفرستد ولي قبل از ورود به تهران نامه اي كه حاج ميرزا آقاسي از سوي محمد شاه براي باب نوشته بدين مضمون به دست او ميرسد:
چون موكب همايوني در جناح حركت از تهران است و ملاقات بطور شايسته ممكن نخواهد شد، شما به ماكو رفته چندي درآنجا توقف و استراحت كنيد... مقرر داشتيم كه در هر حال توقير و احترام نمايند چون از سفر برگرديم شما را به حضور خواهيم خواست. ( هما ناطق، راه يابي فرهنگي، ص66)
گو اينكه مخالفت باب با روحانيون به نفع حاج ميرزا آقاسي بوده است زيرا او هم دلخوشي از روحانيون نداشته ولي شايد از اينكه مبادا محمد شاه تحت تأثير سيد باب قرار گيرد ترتيبي ميدهد كه باب به تهران و ملاقات با محمد شاه آورده نشود بلكه او را به ماكو تبعيد ميكند. از اين زمان جنبش بابيه وارد مرحله جديدي ميشود. باب براي محدود كردن قدرت روحانيون شيعه روي به حكومت و شخص شاه ميآورد . هدف او تحكيم قدرت حكومت در برابر قدرت روحانيون بوده است. فريدون آدميت در كتاب امير كبير و ايران به استناد از گوبينو چنين مينويسد:
« او قصد نداشت به پيام خود رنگ سياسي دهد... او خود را امام زمان يا مهدي موعود ميخواند و از دستگاه شريعت انتقاد ميكرد... شيوه سيد سبب شد كه دولت با او به مدارا رفتار كند. فقط ملايان بودند كه مقام خود را به خطر ديدند وسر دشمني برداشتند. (فريدون آدميت، امير كبير و ايران، انتشارات خوارزمي1361 ، ص444)
از نامهاي كه حاج ميرزا آقاسي به روحانيون اصفهان مينويسد، مشخص ميشود كه او قصد جان سيد باب را نداشته بلكه او را از خطري كه دراصفهان متوجه او بوده، نجات ميدهد. از بابت مجازات هم فكري كه براي سياست او كرده ام اين است كه او را به ماكو بفرستم كه در قلعه ماكو حبس باشد( در واقع به عبارت ديگر قصد كشتن او را ندارم) (هما ناطق، راه يابي فرهنگي.... ياد شده، ص66)
پس از رشد فتنه بابيه، اجبارا دولت او را از ماكو به چهريق تبعيد ميكند . در اين دوران بابيان موفق ميشوند باورهاي خود را در سرتاسر ايران منتشر كنند. ملاحسين بشرويه اي در خراسان ، حجت در زنجان، قره العين در شهرهاي ديگر، محمد علي بارفروشي در مازندران و يحيي دارابي در فارس دقيقه اي آرام نميگيرند. در دوران تبعيد باب به ماكو واقعه مهمي اتفاق ميافتد كه بسيار حائز اهميت است و آن جلسه بابيان در بدشت است .
بدشت قصبه اي است كه در بين راه خراسان و مازندران قرار دارد. اجتماع بابيان در بدشت را ميتوان اوج فتنه بابيه دانست. بعد از دوراني كه مؤمنين به باب مشغول تبليغ آئين جديد بودند و سيد باب هم به شخصه رو به هيئت حاكمه و در رأس آن محمد شاه آورده بود. وقت آن رسيده بود كه خطكشي معيني بين عقائد سيد باب و اسلام كشيده شود چرا كه تا آن دوران ادعاهاي پوچ سيد باب براي بخشي از مؤمنين به خود باب هم ناشناخته بود. بعضي او را قائم و گروهي او را نايب قائم ميدانستند . برخي او را سيد ذكر و برخي ديگر او را باب امام زمان ميخواندند(!) برهمين اساس، كشف حجاب طاهره قره العين در اجتماع بدشت، نهايت تعارض با شريعت مقدسه اسلام را بروز داده و فكر وضع شريعت جديد كه در بطن تفكرات باب بود ظاهر ميشود.