- بابا جون! درباره بعضی از این علائم توضیحی بفرمائید.
- عیبی ندارد ولی اجازه بدهید کمی استراحت کنم.
- مانعی ندارد، باشد پس از استراحت.
- بابا جون! استراحت تمام شد حالا بحث را شروع بفرمائید.
- بسیار خوب، از جمله وقایعی که بین شیعه و سنی مسلم است و در کتابهای صحاح سته و کتب اربعه و در فصل دوم کتاب منتخب الاثر و سائر کتب آمده این است که: هنگام ظهور مهدی (علیه السلام) عیسی از آسمان نازل و به آن حضرت در نماز اقتدا می کند شما فکر می کنید وقتی از بهائیان بپرسید: اگر سید باب قائم موعود اسلام باشد پس عیسی (علیه السلام) کیست که باید نازل شود و به او اقتدا کند؟ چه پاسخ خواهند داد؟
- بابا جون چه پاسخ خواهند داد؟
- جواب می دهند که:
مراد از عیسی ظهور جمال مبارک (بهاء الله) است و منظور از اقتداء به نماز ایمان وی به شریعت بیان می باشد.
با اینکه هر فرد منصفی می داند حسینعلی فرزند مریم نیست و از آسمان هم برنگشته است.
راستی وقتی خود بهاء در کتاب ایقان صفحه 70 می گوید:
شمس جمال عیسی از میان قوم غائب و به فلک چهارم ارتقاء نمود.
وقتی او در صفحه 103 همین کتاب می گوید:
بالاخره در صدد ایذاء و قتل آن حضرت افتادند که به فلک چهارم فرار نمود.
و با این بیان صریحا اعتراف می کنند که مسیح موعود غیر از بهاء است چگونه بر زبانشان جاری می شود که بگویند مسیح همان بهاء است؟!
و راستی به چه دلیلی اقتدای مسیح در نماز به مهدی را قبول شریعت معنی می کنند آیا این تحریف نیست؟!
و اگر بگویند منظور اقتداء در نماز جماعت است می شود پرسید حسینعلی در کجا به نماز جماعت شرکت کرد؟ علاوه هم بهاء و هم باب هر دو نماز جماعت را حرام می دانند، می توانید به صفحه 324 بیان فارسی باب، و فصل 13 گنجینه حدود و احکام صفحه 30 مراجعه کنید.
اصلا باب و بهاء یکدیگر را ملاقات نکردند؟!
ولی مساله به اینجا ختم نمی شود بلکه مطلب بالاتر است.
- بابا جون! مطلب بالاتر کدام است؟
- اگر بخواهم مطلب بالاتر را برایت بگویم باید یک نکته را مقدمتا بدانید.
- این نکته چیست؟
- آن نکته این است که در انجیل حضرت مسیح به عنوان خدای پسر و خداوند عالم به عنوان خدای پدر (آب سماوی) مطرح است.
اگر تعجب نکنی بهاء خود را خدای پدر یعنی آب سماوی میداند نه خدای پسر و حضرت مسیح، که نازل شده باشد و به شریعت بیان ایمان آورده باشد
- بابا جون شما که همیشه با مدرک حرف می زنید لطفا مدرک این گفته نیز نقل فرمائید.
- بسیار خوب، بلی بها در کتاب آثار قلم اعلی صفحه 41 می نویسد:
تبارک الرب الذی هو الاب قد اتی بمجده الاعظم بین الامم... قد اتی الاب و کمل ما وعدتم به:
پر برکت است رب و پروردگاری که او اب (پدر) است و با مجد اعظم خود آمده و در بین امتها قرار گرفته است... پدر آمد و آنچه به شما وعده داده شده بود کامل شد.
- بابا جون شاید منظورشان از این عبارت چیز دیگری باشد وگرنه چیز عجیبی است.
- مگر کسی حق دارد عبارت او را جز به همان مفهوم ظاهری حمل کند که آن تاویل و تحریف است و سخت مورد نهی آنها که سابقا نقل کردیم. بنابراین بهاء، هم مسیح موعود است و هم اب سماوی یعنی خدای پدر، و پسر، هم خدای پدر است هم خدای پسر، یعنی هم فرزند مریم است و در ناصریه متولد شده هم در تهران از پدری به نام میرزا بزرگ نوری و مادری به نام خدیجه.
شما اگر از عبدالبهاء هم بپرسی بهاء را رب الجنود و اب سماوی می داند نه حضرت مسیح. طبق آنچه در کتاب مائده آسمانی جزء 9 صفحه 151 آمده عبدالبهاء چنین می گوید:
در خصوص رجعت ثانوی حضرت مسیح مرقوم نموده بودید که در میان احیاء اختلاف است، سبحان الله به کرات و مرات از قلم عبدالبهاء جاری و نص صریح قاطع صادر که مقصود در نبوات از رب الجنود و مسیح موعود جمال مبارک و حضرت اعلی است و باسد عقائد کل مرکوز بر این نص صریح قاطع باشد.
بنابراین گفته، سید باب رجعت مسیح، و بهاء الله اب سماوی (خدای پدر)و رب الجنود است.
پس سید باب هم مسیح است و هم مهدی، هم زائیده از مریم باکره و بدون پدر هم از نرجس خاتون و امام عسکری، و هم از میرزا رضا بزاز شیرازی و فاطمه بیگم، هم امام جماعت (مهدی هنگام ظهور) و هم ماموم به عنوان حضرت مسیح.
- جدا جالب است آنکه خواسته درست کند، هر چه هم تلاش کرده نتوانسته.
- تعجب از کسانی است که تحری حقیقت نکرده پذیرفته اند و عجب از آنها که مدعیند تحری حقیقت کرده اند و پذیرفته اند.
دستاویزهای بهائیان پیرامون مهدی (علیه السلام)
- بابا جون! یک سوال دیگر دارم.
- بفرمائید!
- بابا جون! من شنیده ام بهائیان در مورد حضرت مهدی ایرادهائی دارند، شما آن ایرادها را دیده اید؟
- بلی.
- ممکن است آن ایرادها و پاسخهایشان را برایم به طور خلاصه بیان فرمائید؟
- بلی ولی این خود مساله ای بسیار جالب است، زیرا از طرفی می بینیم بهائیت با بوق و کرنا تبلیغ می کند که آنمهدی، قائم و امام زمانی که شما منتظرش بودید آمد و رفت و شما خواب بودید، می پرسیم: کی آمد؟ نامش چه بود؟
می گوئید: نامش میرزا علیمحمد باب بود، در شیراز متولد شد و ظاهر شد و از دنیا رفت و شما ایمان نیاوردید و عقب ماندید.
و از طرف دیگر می گویند عقیده به مهدی دارای ایرادات بسیاری است.
و پاسخ ما این است که شما اولا بگوئید: سید باب را به عنوان همان مهدی و قائم موعود اسلام قبول دارید یا خیر؟
اگر او را به عنوان مهدی اسلام قبول دارید در گذشته بحث کردیم و معلوم شد باب علائم، نشانه ها و ویژگیهای آن حضرت را ندارد. و اگر می گوئید او مهدی اسلام نیست ظهور دیگری است آماده ایم که با شما صحبت کنیم و شما باید ثابت کنید که این ظهور جدید، حق است نه باطل و باید علائم، نشانه و ویژگیهای فرستادگان الهی را داشته باشد. ولی باید آنها اثبات نمایند که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) خاتم پیامبران نیست.
آیا محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) خاتم پیامبران است؟
- بابا جون من شنیده ام اهل بهاء خاتمیت پیامبر اسلام را قبول ندارند.
- این حرف درست نیست آیه 40 سوره احزاب صراحتا پیامبر اسلام را خاتم النبیین می خواند، اهل بهاء قرآن را نمی توانند انکار کنند.
- درست است ولی آنها به انواع و اقسام شبهات آیه را توجیه و تاویل می کنند.
آیا برای شما ممکن است در این باره توضیح دهید؟
- بلی از مسائل جالب، بحث درباره همین آیه است، اهل بهاء وقتی در برابر این آیه قرار گرفته اند دست به تاویلاتی زده اند و از طرفی چون باب صریحا به خاتمیت آن حضرت اعتراف کرده بهاء مجبور شده خود را ظهور الله بداند و عبدالبهاء بی توجه به گفته های پدر او را پیامبر می داند خلاصه مصداق ضرب المثل حافظه ندارد، و یا در بن بست قرار گرفتن محضر بر آقایان صادق است، حالا خوب است اول اصل آیه را برایت معنی کنم، بعد توجیهات آن و سپس اعترافاتشان به خاتمیت آن حضرت.
- بفرمائید کاملا آماده ام.
- این آیه در سوره احزاب است در آنجا می خوانیم:
ما کان محمد ابا احد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبیین:
محمد پدر هیچیک از مردان شما نیست بلکه رسول خدا و خاتم انبیاء است.
هدف آیه در هم شکستن مساله تبنی است، چه در آن زمان رسم بوده گاه فردی را به فرزند خواندگی پذیرفته و حقوق فرزندی را برای او قائل می شدند از جمله اینکه با همسر او ازدواج نمی کردند.
و از آنجا از زید بن حارثه، پسر خوانده رسول خدا بود، وزید همسرش زینب بنت جحش را طلاق داده بود و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) طبق فرمان خداوند (آنگونه که در سوره احزاب است) با او ازدواج کرد، مردم گفتند او با همسر پسر خوانده خود ازدواج نموده، لذا آیه مورد بحث نازل شد که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پدر هیچیک از مردان شما نیست و رابطه مادی بین پیغمبر و مردم را قطع کرد و رابطه معنوی یعنی رسول خدا بودن را اثبات فرمود و ضمنا اعلام فرمود که او آخرین پیامبران است.
- خیلی ممنون، مفهوم آیه و شان نزول آن اجمالا روشن شد، ایرادات چیست؟
- اما ایرادات اهل بهاء به این آیه از قرار ذیل است:
گاه می گویند: خاتم در اینجا به معنی انگشتر است ولی چون معنی ندارد که گفته شود: محمد پدر هیچیک از شما نیست بلکه رسول خدا و انگشتر انبیاء است باید توجه کنیم که چون انگشتر زینت است معنی آیه می شود: محمد زینت انبیاء است.
و گاه می گویند: آیه می گوید: او خاتم انبیاء است، نمی گوید: خاتم رسولان است و بهاء رسول است نه نبی. و اما بررسی این دو سخن:
همه کس می داند که در معنی کردن آیات قرآن، یا سخن و یا نوشته هرکس، موظف هستیم معنی لغوی سخن را بگیریم نه معنی را که خودمان قبلا در نظر گرفته ایم در اینجا نیز خاتم معنی پایان دادن را می بخشد.
زیرا در لغت آمده:
الخاتم و الخاتم، جمع: خواتم و ختم: ما یختم به:
خاتم و خاتم، جمع آنها خواتم و ختم: چیزی است که بوسیله آن پایان بخشیده می شود.
و اگر به انگشتری خاتم گفته می شده به خاطر این بوده که سابقا مردم نام خود را روی نگین انگشتری خود حک می کردند و پایان نامه ها، قراردادها و عهدنامه ها را بوسیله آن مهر می کردند، و حک نام روی نگین انگشتری شاید برای حفظ از دستبرد به مهر امضاء، بوده است.
پس خاتم در همه جا معنی پایان دادن را می بخشد حتی در مورد انگشتری، تمام مواردی که این کلمه و مشتقات آن در قرآن به کار رفته همین معنی از آنها استفاده می شود.
و اما در مورد خاتم النبیین مساله بسیار روشن است ولی آقایان خواسته اند ذهن افراد کم سواد و بی سواد را منحرف سازند زیرا نبیین جمع نبی است و نبی به معنی خبر دهنده از ناحیه خدا است، اما رسول به معنی فرستاده است چه از ناحیه خدا باشد و چه بشر.
این مطلب در آیات قرآن و زبان روزمره شواهد فراوان دارد بنابراین اگر کسی خاتم النبیین شده، خاتم و رسولان نیز هست، زیرا اگر نبی و خبر دهنده ای از ناحیه خدا نیامد حتما رسول از ناحیه خدا نخواهد آمد چرا که رسول همان نبی است که مامور ابلاغ است و اگر اصلا خبری به او گفته نشود رسالتش بدون معنی است و به تعبیر اصطلاحی نبی عام است و رسول در رابطه با خدا خاص و آن زمان که عام منفی شود خاص خود به خود منفی است.
- بابا جون! شما گفتید باب و بزرگان بهائیت اعتراف به خاتمیت آن حضرت کرده اند بنابراین جائی برای این بحث باقی نمی ماند زیرا اهل بهاء که از خود باب و بهاء آگاه تر و داغتر نباید باشند، پس چه بهتر که شما عبارت خودشان را نقل کنید که قال مساله کنده می شود.
- بسیار خوب پس نخست حرف باب را می آوریم، او در ابلاغیه الف طبق نقل کتاب اسرار الاثار جلد 1 صفحات 179 تا 182 مطلبی می گوید که ترجمه آن چنین است:
من اعتقاد به هیچ مطلبی و شانی جز آنچه در قرآن بر حبیبت محمد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و خاتم انبیاء نازل فرموده ای ندارم... و شهادت می دهم که حلال محمد حلال است تا روز قیامت، و شریعتش نسخ نشده، و راهش تغییر و تبدیل نپذیرفته. کسی که حرفی از شریعت او کم یا زیاد کند همان ساعت از اطاعت تو خارج شده و شهادت می دهم که وحی - آنطور که بر او نازل می شد - پس از او از ناحیه تو منقطع شده و کتابش مهیمن و حافظ بر کل کتابها است(137).
بنابراین هیچ آئین و شریعتی پس از اسلام نخواهد بود و حلال و حرام او تا قیامت حاکم است و جائی برای بیان و اقدس و.... نیست.
و اما بهاء در اشراقات صفحه 293 می گوید:
الصلاه و السلام علی سید العالم و مربی الامم الذی به انتهت الرساله و النبوه و علی اله و اصحابه ابدا سرمدا:
دورد و سلام بر سید عالم و مربی امتها، بر همان کسی که رسالت و نبوت به او پایان یافت و بر آل و اصحابش تا ابد باد.
و نیز در صفحه 246 این کتاب پس از آنکه تذکر می دهد، وقتی در تهران عبور می کرده شنیده آنها را سب و لعن می کردند و می نویسد چنین مناجات کردم:
به این کلمات ذاکر الهی الهی خاتم رسل و سید کل رسول الله روح ما سواه فداه ما را از برای ذکر و ثنای تو تربیت داده... و حال معشر جهلابر ما به سب و لعن حضرت مقصود مشغولند، الهی الهی ما را نجات بخش.
این عبارت نیز با صراحت رسول اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را خاتم رسل معرفی می کند.
- بابا جون! معذرت می خواهم شما گفتید که بهاء چون اعتراف به خاتمیت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) کرده ناچار شده خود را ظهور الله بنامد، درست است؟!
- بلی درست است، الان مدرک آن را برایتان نقل می کنم:
حسینعلی بهاء در کتاب آثار قلم اعلی جلد 3 صفحه 49 می نویسد:
ان الله تبارک و تعالی بعد الذی ختم مقام النبوه فی شان حبیبه و صفیه و خیرته من خلقه کما نزل فی ملکوت العزه و لکن رسول الله وخاتم النبیین وعد العباد بلقائة یوم القیامة لعظمة ظهور البعد کما ظهر الحق:
خداوند تبارک و تعالی پس از آنکه مقام نبوت را در شان حبیب، صفی و برگزیده اشت از میان مخلوق ختم فرمود، چنانکه در ملکوت عزت نازل شد: ولکن رسول الله و خاتم النبیین وعده داد بندگانش را به لقاء خودش در روز قیامت و این به خاطر عظمت ظهور بعد (ظهور بهاء) بود کما اینکه حق ظاهر شد.
همچنین اشراق خاوری در کتاب مائده آسمانی جزء 4 صفحه 260 به نقل از بهاء می نویسد:
کما انتم تقراون فی الکتاب بان الله ختم النبوه بحبیبه، بشر العباد بلقائه و کان ذلک حتم محتوم:
همانطور که شما در قرآن می خوانید که خداوند نبوت را به حبیبش ختم فرمود همانطور بشارت داده بندگانش را به لقاء خودش و این مسلم و حتمی است.
و از این عبارت صریح تر و روشن تر عبارت صفحه 78 جلد 1 رحیق مختوم است در این آنجا اشراق خاوری چنین می نویسد:
در قرآن سوره الاحزاب محمد رسول الله را خاتم النبیین فرموده، جمال مبارک در ضمن جمله مزبوره می فرماید که: مقام این ظهور اعظم و موعود کریم از مظاهر سابقه بالاتر است زیرا نبوت به ظهور محمد رسول الله ختم گردیده و این دلیل است که ظهور موعود عظیم ظهور الله است.
و دوره نبوت منطوی گردید زیرا که رسول الله خاتم النبیین بودند.
دیگر جای هیچ گفتگوئی نیست و بهائیت باید بپذیرد که از نظر بهاء محمد خاتم رسل است و ظهور بهاء ظهور الله است و قیامت بر پا شده.
- بابا جون! در عین حال شما گفتید اهل بهاء معتقدند حسینعلی پیامبر بوده است این جمله درست است؟
- بلی از اینگونه مطالب در گفته ها و نوشته های اهل بهاء زیاد خواهی یافت، آری عبدالبهاء در مفاوضات صفحه 124 باب و بهاء را در صف انبیاء دانسته چنین می گوید:
آن مظاهر نبوت کلیه که بالاستقلال اشراق نموده اند مانند حضرت ابراهیم، حضرت موسی، حضرت مسیح، حضرت محمد، حضرت اعلی و حضرت جمال مبارک.
و همینجاست که می شود پرسید بالاخره بهاء چیست؟ پیامبر است یا ظهور الله؟ اگر پیامبر است با اعتراف به خاتمیت رسول اسلام چگونه می سازد و اگر ظهور الله است چگونه شمرده می شود و چگونه بسیاری مطلب را نمی داند و چگونه زندان می رود و چگونه بیمار می شود و چگونه می میرد؟
- بابا جون! ادله خاتمیت از نظر شما غیر از آیه خاتم النبیین چیز دیگری نیز هست یا خیر؟!
- ادله خاتمیت بسیار است هم از نظر عقل و هم نقل ولی در این مبحث آنچه نقل کردیم کفایت می کند زیرا وقتی شخصی مخالف خود معترف به خاتمیت آن حضرت است دلیل دیگری لازم نیست.
- در عین حال به آن ادله اشاره بفرمائید.
- بسیار خوب، خاتمیت از نظر عقل هیچگونه اشکالی ندارد، زیرا عقل آنچه برای بشر لازم می داند حجت و قانون است و همینکه قرآن کتاب قانون ابدی و حجت الهی (د رعصر ائمه، امامان و در عصر غیبت نواب) باشد عقل کافی میداند.
و اما نقل علاوه بر آیه 40 سوره احزاب، آیه 19 سوره انعام نیز اشاره دارد، در آنجا می خوانیم:
و اوحی الی هذا القران لا نذرک به و من بلغ:
این قرآن به من وحی شده تا شما و هر کس که این قرآن به او برسد را انذار کنم.
روشن است جمله هرکس عام است و شامل تمام زمانها و مکانها می شود پس قرآن برای انذار جهانیان در تمام اعصار است.
آنچه این معنی را روشن تر می کند روایاتی است که از پیشوایان اسلام رسیده است مثلا اما باقر (علیه السلام) از پیامبر نقل می کند که فرمود:
ایها الناس انه لا نبی بعدی ولا سنه بعد سنتی:
ای مردم! پس از من پیامبری نیست و بعد از سنت من سنتی نخواهد بود(138).
و نیز نقل شده آن حضرت ضمن خطبه ای فرمود:
انا خاتم النبیین و المرسلین و الحجه علی جمیع المخلوقین من اهل السموات و الارضین فمن شک فی هذا فهو کافر کفر الجاهلیه الاولی:
من خاتم انبیاء و رسولانم و حجت بر تمام مخلوق، اعم از اهل آسمانها و زمین، بنابر این کسی که در این شک نماید کافر است همانند کفر جاهلیت نخستین(139).
و در نهج البلاغه خطبه 133 امیر مومنان در وصف پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
فقفی به الرسل و ختم به الوحی:
او را بعد از پیامبران مبعوث ساخت و وحی را به او ختم فرمود.
و مرحوم کلینی در کتاب اصول کافی جلد 1 صفحه 269 از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده که:
ان الله عز ذکره ختم بنبیکم النبیین فلا نبی بعده ابدا و ختم بکتابکم الکتب فلا کتاب بعده ابدا:
خداوند با نبی شما انبیاء را پایان بخشید پس بعد از او هیچگاه پیامبری نخواهد آمد و با کتاب شما (قرآن) به کتب آسمانی پایان داد بنابراین کتابی پس از آن نخواهد بود.
لازم است توجه داشته باشیم که خاتمیت پیامبر اسلام ضروری بین مسلمین است و همه در این باره اتفاق نظر دارند و منکر آن کافر است.
در پایان خوب است فتوای مراجع مصر را که شوقی در جلد 4 قرن بدیع صفحه 135 ذکر کرده بیاوریم و این بحث را پایان دهیم. در آنجا چنین نقل می کند:
سیدنا محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) هو خاتم النبیین و المرسلین، لا دین بعد دینه ولا شرع ینسخ شرعه و ان القرآن هو آخر کتب الله و وحیه لانبیائه و رسله:
سید و سرور ما محمد خاتم انبیاء و مرسلین است، دینی پس از دین او نیست و هیچ شریعتی شریعت او را نسخ نمی کند و قرآن ااخرین کتابهای خداوند است و آخرین وحی نسبت به انبیاء و رسولان او است.
- بابا جون! شنیده ام آنها به آیاتی از قرآن استدلال می کنند که می گوید همواره از جانب خداوند پیامبرانی مبعوث خواهند شد، آیا این درست است اگر مانعی ندارد یک دو تا از این آیات را با پاسخش نقل کنید.
- درست است آنها آیاتی از قرآن را دستاویز قرار داده اند که هیچکدام چنین دلالتی ندارد از جمله آنها آیات 34 و 35 سوره اعراف است، در آنجا چنین می خوانیم:
ولکل امه اجل فاذا جاء اجلهم لا یستاخرون ساعه ولا یستقدمون.
یا بنی آدم اما یاتینکم رسل منکم یقصون علیکم آیاتی فمن آتقی و اصلح فلا خوف علیهم ولا هم یحزنون:
هر امتی دارای اجل و سرآمدی است پس آنگاه که اجلشان رسید نه ساعتی تاخیر می کنند و نه ساعتی زودتر.
ای فرزندان آدم گاه شما را رسولی می آید که آیات مرا برای شما بازگو می کند پس آنکس که تقوی پیشه کند و خود را اصلاح نماید نه خوفی بر او خواهد بود و نه حزن و اندوهی.
- بابا جون! از این آیات چگونه به نفع خود استدلال می کنند؟
- می گویند هر امتی مدتی دارد که پس از رسیدن اجلش تمام می شود و مقصود از امت، دین است، بنابراین هر دینی مدتی دارد که وقتی مدتش تمام شد برداشته می شود، دین اسلام نیز مدتی دارد که پس از اجل، پایان خواهد یافت. پس آئین اسلام آخرین ادیان نیست.
و در آیه بعد هم می گوید: پیامبرانی می آیند و احکام خدا را بازگو می کنند، این نیز دلیل است که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) خاتم پیامبران نیست و همواره پیامبر خواهد آمد، با این استدلال هم دین اسلام زمانی پایان می کیرد و دین دیگری خواهد آمد و هم پیامبر اسلام آخرین پیامبر نخواهد بود.
نتیجه اینکه مسلک بهائیت دین جدید است و بهاء پیامبر جدید.
- بابا جون! پاسخ این استدلال چیست؟
- به نظر من باید دو پاسخ از سه پاسخ موجود را شما خودتان بدانید و یک از آنها لازم باشد که من بگویم و آن بیان مفهوم آیه و معنی واقعی آن است.
- بله بابا جون من به ذهنم دو مطلب آمده می گویم: اگر همان دو پاسخی باشد شما در نظر دارید بسیار خوب والا شما بیان فرمائید.
اولا - خود باب و بهاء صریحا می گویند پیامبر اسلام آخرین پیامبر و دینش آخرین ادیان است بنابراین استدلال به این دو آیه ناصحیح است یا باب و بهاء در آن گفتار ناصحیح گفته اند و یا این استدلال کننده تحریف کرده است که البته هیچ بهائی نمی تواند بگوید باب و بهاء نفهمیده اند، پس استدلال به آیه درست نیست.
ثانیا - بهاء مدعی است که ظهور الله است نه پیامبر، پس استدلال به این آیه برای پیامبری بهاء و دین جدیدش نادرست است.
- بلی درست فهمیدهای بابا جون، ادعای بهاء فوق نبوت است چنانکه اشاره کردیم و اشراق خاوری در قاموس توقیع صفحه 114 در توضیح جمله ای از بهاء می نویسد:
مقصود آن است که در قرآن مجید خداوند منان حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) را خاتم النبیین نامیده و سلسله نبوت را به وجود مبارکش ختم کرده و در سوره احزاب نازل شده قوله: ولکن رسول الله و خاتم النبیین و از این مطلب در کمال وضوح عظمت مقام مظهر الهی و موعود ملل و ادیان ظاهر می شود به این معنی که مقام آن حضرت رسالت و نبوت نبوده و نیست بلکه ظهور الله و مظهر مقدس نفس غیب الغیوب است.
و اما پاسخ سوم یعنی مفهوم آیه، حقیقت این ایت که این آیات ارتباطی با مساله خاتمیت پیامبران و یا ادیان ندارد، این آیات جزو آیاتی است که در سرگذشت آدم آمده که با ملاحظه آیه 38 سوره بقره و آیه 123 سوره طه روشنتر می شود منتهی در سوره اعراف این جریان گسترده تر آمده، یعنی خداوند به آدم توصیه هائی فرموده که به فرزندانش بگوید تا به توجه به آن توصیه ها مشغول عمران زمین گردند.
از جمله توصیه هائی که دراین آیات آمده این است که: استفاده از زینتها و منافع مادی برای مومنان حرام نیست ولی اگر از حد گذشت و شهوترانی و لذت جوئی بر اطاعت خدا غلبه کرد چنین امتی گرفتار عذاب خواهد شد و اجلش فرا رسیده و ساعتی تقدیم و تاخیر نمی شود آیات دیگری که سخن از اجل امتها گفته شاهد این معنی است.
و آیه بعد توصیه دیگری است به فرزندان آدم که برای هدایت شما پیامبرانی خواهد آمد باید بپذیرید وگرنه گرفتار عذاب الهی خواهید شد.
بر فرض محال هم که آیات در مورد عمر دین و آئین باشد ما هیچگاه نمی گوئیم آئین اسلام پایان ندارد دین اسلام نیز دارای مدتی است و آن هنگام رستاخیز و قیامت است پس همه ادیان دارای اجل مهلتند و اجل و مهلت آئین اسلام ظهور قیامت و رستاخیز است.
پی نوشت:
137)و لا اعتقد فی سان الا بما نزلت فی القرآن علی حبیبک محمد ریول الله و خاتم النبیین... و اشهد ان حلاله حلال الی یوم القیامه و لم ینسخ شریعته و لم یبدل منها جه ومن زاد حرفا او نقص شیئا من شریعته فیخرج فی الحین من طاعتک و آن الوحی بمثل ما نزل علیه قد انقطع من بعده من عندک و آن کتابه مهیمن علی کل الکتب.
138)وسائل الشیعه جلد 3.
139)مستدرک الوسائل جلد 3 صفحه 247.
ادامه دارد...