دلیل تقریر بر اثبات پیامبری در بهائیت از ادعا تا واقعیت
دلیل تقریر از دلایل پوچی است که بهائیان در اثبات نبوت بهاء الله از آن استفاده می
نمایند . دلیلی که ابوالفضل گلپایگانی در کتاب خود آورده است و شواهد و گفته های
بهاء الله و عبدالبهاء حاکی از آن است که سران بهائی ( افراد مذکور ) نیز اعتقادی
به آن نداشته اند . چرا که در گفتار دقیقا عکس آن نظر داده اند .
نویسنده : ع . چراغی
میرزا ابوالفضل گلپایگانی مشهورترین
مبلغ بهائی در کتاب«فرائد » این دلیل را بزرگترین برهان حقانیت یک پیامبر دانسته و
می نویسد :
در چگونگی استدلال به دلیل تقریر: اعلم ایها السید المجید ایدک الله و ایانا
بالبصارة الکاشفة و الرأی السدید که دلیل تقریر اکبر دلیلی است که علمای اعلام در
تفریق بین الحق و الباطل به آن تمسک جسته اند و در کتب مصنفات خود به آن مبسوطاً و
مفصلا استدلال فرموده اند.
و تقریر این دلیل بدینگونه است که اگر نفسی مدعی مقام شارعیت شود و شریعتی تشریع
نماید و آن را به خداوند تبارک و تعالی نسبت دهد و آن شریعت نافذ گردد و در عالم
باقی ماند این نفوذ و بقا برهان حقیقت آن باشد چنانکه بالعکس زهوق و عدم نفوذ دلالت
بربطلان دعوت زائله غیر باقیه نماید خاصه اگر نفوذ و بقای کلمه حق چنانکه عادة الله
در ارسال رسل و تشریع شرایع به آن جاری شده است به علوم و معارف کسبیه و یا به
عصبیت و معاونت قومیه و یا به مکنت و ثروت ظاهریه و یا به تسلط و عزت دنیویه متعلق
و مربوط نباشد
در این صورت حتی بر فلاسفه که تتبع علل نمایند نیز حجت بالغ گردد و نفوذ و بقای آن
به صرف اراده غیبیه الهیه انتساب یابد چه وجود معلول بدون علت متصور و معقول نباشد
و خلاصة القول حق جل جلاله در جمیع کتب مقدسه سماویه به این برهان عظیم احتجاج
فرموده و بقای حق و زهوق و زوال باطل را آیت کبری و دلیل اعظم شمرده است
و خصوصاً در قرآن مجید تصریحاً و تمثیلا در مواضع متعدده این مسئله نازل گشته
چنانکه در سوره مبارکه شوری میفرماید: وَ الَّذِینَ یُحَاجُّونَ فِی اللهِ مِنْ
بَعْدِ ما اسْتُجِیبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ عَلَیْهِمْ
غَضَبٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ
ترجمه آیه شریفه این است که کسانی که محاجه و مجادله مینمایند در امر خداوند بعد از
آنکه اجابت کرده شد یعنی خلق قبول نمودند و اجابت کردند حجت ایشان باطل و زایل است
نزد پروردگار و غضب الهی بر ایشان احاطه نماید و عذاب شدید نازل گردد و سوره شوری
مکیه است و وقتی نازل شد که اصحاب حضرت رسول جمعی قلیل بودند مع ذلک میفرماید که پس
از آنکه این جمع قبول کردند و اجابت نمودند خدا را من بعد حجت مجادل باطل باشد و
احتجاجشان سبب نزول خشم خداوند گردد
و سبب همین است که بر هر عاقل متفرس اگر اندکی تأمل نماید واضح میشود که جز خداوند
تبارک و تعالی احدی قادر بر انفاذ و ابقای شرایع نباشد و قاهریت و احاطهی قدرت
الهیه مانع است که شریعت باطلهی کاذبه باقی ماند این است که در همین سورهی مبارکه
نیز میفرماید:
أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّینِ ما لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اللهُ
وَ لَوْ لا کَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَ إِنَّ الظّالِمِینَ لَهُمْ
عَذابٌ أَلِیمٌ میفرماید و یا برای ایشان شرکاء است که بر ایشان شریعتی تشریع نموده
باشند بدون اذن خداوند و اگر کلمه فصل نبود هر آینه حکم شده بود میانه ایشان و هر
آینه برای ستمکاران عذابی است دردناک یعنی تا کنون آیا شده است که احدی شریعتی بدون
اذن خداوند تبارک و تعالی تشریع نموده باشد که این ظالمان امر اسلام را به آن قیاس
کنند و شریعت مجعوله شمرند. [1]
نقد دلیل تقریر :
مدعای میرزا ابوالفضل گلپایگانی را به دو صورت میتوان پاسخ گفت :
نخست در نفی دلیل تقریر :
میرزا ابوالفضل دلیل ادعائی خود را بر ارکانی استوار کرده است که عبارتند از :
1.
اگر نفسی مدعی مقام شارعیت شود (ادعا)
2.
شریعتی تشریع نماید
آن را به خداوند تبارک و تعالی نسبت بدهد (کتاب)
3.
آن شریعت نافذ گردد (نفوذ)
4.
در عالم باقی ماند(بقا)
فردی مانند گلپایگانی بیشتر از هرکس دیگر به موهن بودن این ادعا واقف است زیرا:
الف) ادعای دروغین نبوت و رسالت در طول تاریخ بسیار اتفاق افتاده است
ب) کتابهای بسیاری هم به دست اینان نگاشته شده که آن را به خدا نسبت داده اند که
خداوند در قرآن کریم به نویسندگان چنین کتابهائی هشدار داده است
فویل للذین یکتبون الکتاب بأیدیهم ثم یقولون هــذا من عندالله .[2]
وای بر کسانیکه با دستان خود کتاب می نویسند و بعد میگویند
این کتاب از سوی خدا است
ج) رهبران بهائی با این ادعای مبلغ خود موافق نیستند و دلیلی بنام نفوذ را حجت
حقانیت تلقی نمیکنند بهاءالله در کتاب ایقان با توصیفی توأم با همدردی با نوح نبی
الله
می نویسد:
«از
جمله انبیاء نوح بود که نهصد و پنجاه سال نوحه نمود و عباد را به وادی ایمن روح
دعوت فرمود و احدی او را اجابت ننمود» عباس افندی در مقام شرح حال حضرت ابراهیم
مینویسد: «کسی با او موافقت نکرد مگر برادرزاده اش لوط و یکی دو نفر دیگر هم از
ضعفاء.
«و همچنین کل عباد بنفسه مأمور به عرفان آن شمس احدیه بوده اند دیگر در این مقام رد
و اعراض یا توجه و اقبال عباد برای احدی دلیل و حجت نبوده و نخواهد بود» وی در صفحه
187 مینویسد:
«در
محضر حشر اکبر بین یدی الله اگر از نفسی سؤال شود که چرا به جمالم مؤمن نشده از
نفسم اعراض نمودهای و او متمسک شود به جمیع اهل عالم و معروض دارد که چون احدی
اقبال ننمود و کل را معرض مشاهده نمودم لذا اقتداء به ایشان نموده و از جمال ابدیه
دور مانده ام هرگز این عذر مسموع نیاید و مقبول نگردد [3]
بنا براین در حالی که بهاءالله یادآور میشود: «نفسی از اهل سنت و جماعت در جهتی از
جهات ادعای قائمیت نموده و الی حین قریب صد هزار نفس اطاعتش نمودند و به خدمتش قیام
کردند و قائم حقیقی به نور الهی در ایران قیام بر امر فرمود شهیدش نمودند. ... [4]
بنابراین نمیتوان به حقانیت هر مدعی که در میان مردم نفوذی پیدا کرده و مریدانی
اطرافش را گرفتند نظر داد و نفوذ حجت، حقانیت مدعی تلقی نمود. چنین تصریحاتی نه
تنها مخالف صریح استدلال گلپایگانی است، بلکه مغایرآن مطالبی است که بهاءالله در
اثبات دلیل مذکور، صفحاتی را درکتاب: «ایقان»به آن اختصاص داده است. و ابوالفضل
گلپایگانی به اتکای آن، دست به تحریر و تقریر برده است [5]
پی نوشت :
1.ابوالفضل گلپایگانی فرائد ص61
2.قرآن کریم ُسوره بقره
آیه 79
3.مجموعه ی الواح»، ص314
4.اشراقات»، ص7
5.به سوی حقیقت علیرضا روزبهانی بروجردی ص 135