بهائیت در ایران : پایگاه جامع
فرق، ادیان و مذاهب_ کتاب اقتدارات یک سال پس از فوت میرزا حسینعلی نوری چاپ شده و
است و اینطور که معلوم است خود او این کتاب را ننوشته و یا لااقل همراه با اصلاح و
تجدید نظر دیگران به چاپ رسیده است. در این کتاب بیشتر به دعوای صرفه و مفاهیم
مکرره پرداخته و استدلالات در این کتاب بسیار سست و بی پایه است که بعید است از کسی
که ادعای پیامبری دارد اینگونه بی پایه کتاب بنویسد.
این کتاب در
۳۲۹ صفحه ی
۱۵ سطری و
محتوی الواح و نوشته های بهاء است، و در مطبعه ی سنگی در سال
۱۳۱۰ هجری به خط مشکین قلم مطبوع شده است.
تاریخ چاپ این کتاب یک سال پس از فوت بهاء است، و چون سبک نوشته و قلم
این کتاب با نوشته های عربی دیگر بهاء فرق کلی دارد، بطور مسلم اگر اصل این الواح
از بهاء باشد، بطور قطع تحت نظر و با اصلاح
دیگران صورت گرفته است.
در آغاز کتاب اینگونه نوشته شده: هو المنادی
بالحق امام وجوه الخلق الحمد لله الذی سخر شمس البیان بقدرته و قمر البرهان
بسلطانه... الخ.
مطالب این کتاب همه دعوای صرفه و مفاهیم
مکرره می باشد، و گاهی که وارد استدلال یا بیان علمی می شود، به اندازه ای سست و
خنده آور و بی پایه است که مورد شگفت و حیرت است.
بهاء در این کتاب خود را قیوم و سید باب را
قائم فرض کرده و می گوید: و اذا ینادی القائم (سید باب) عن یمین العرش (اریکه ی
بهاء) و یقول یا ملأ البیان تالله هذا لهو القیوم (بهاء) قد جائکم بسلطان مبین هذا
لهو الاعظم الذی سجد لوجهه کل اعظم و عظیم.... [۱]
تا این که می خواهد فرق این دو لفظ را بیان کند و می گوید: فاعلم بان
الفرق فی العدد اربعة عشر (قائم به حساب ابجد
۱۴۲ و قیوم
۱۵۶ می باشد)
و هذا عدد البهاء اذا تحسب الهمزة ستة لان شکلها ستة فی قاعدة الهندسة [۲] (ولی همزه را شش حساب کردن به تناسب اینکه در کتابت مشابه هم هستند
سابقه ندارد) و لو تقرء القایم. اذا تجد الفرق خمسة و هی الهاء فی البهاء (خوب بود
که باز می گفت عدد پنج موافق می شود با کلمه ی باب که لقب قائم بود)... الخ.
و در ضمن لوحی که به حاجی کریمخان نوشته
است، می گوید: در ایام توفق در عراق میرزا حسین قمی نزد این عبد آمده مع صورت مکتوب
و مذکور داشت که حضرات شیخیه استدعاء نموده اند که این کلمات را معنی و تفسیر
نمایند و این عبد نظر به اینکه سائلین را طالب کوثر علم الهی نیافت متعرض جواب نشده
(منظورش از نقل این مکتوب عاجز کردن خان است) و هذه صورة ماکتبه الشیخ الاجل الافضل
ظهر الاسلام و کعبة الانام الشیخ احمد الاحسائی الذی کان سراج العلم بین العالمین
فی جواب من قال ان القائم فی الاصلاب انا ترکنا اوله و کتبنا ما هو المقصود. بسم
الله الحمن الرحیم. اقول روی انه بعد انقضاء المص بالمر یقوم المهدی .... الخ.
حاجی کریمخان این مکتوب را مستقلا شرح نموده
و به ضمیمه ی شرح دعای سحر در سال
۱۳۱۸ هجری مطبوع شده است.
ولی جناب بهاء اولا از شرح کردن آن به عنوان
اینکه سائلین را طالب کوثر علم الهی نیافت، معذرت خواسته است. در صورتی که بودن
قائم در اصلاب از اسرار و علوم مکنونه نیست که صلاح در اخفاء آن باشد، بلکه تمام
دعاوی باب و بهاء روی همین مطلب و بر این پایه برقرار می شود.
ثانیا: چون اول مکتوب به ضرر جناب بهاء تمام
می شد، باز از ذکر آن معذرت خواسته است، زیرا نظر شیخ اسکات و الزام کردن کسی بوده
است که قائل به عدم وجود فعلی حضرت قائم باشد، چنانکه بهاء نیز اعتقادش همین است.
و اول مکتوب اینست: کان فی زماننا رجل من
اهل الخلاف یدعی معرفة الحقیقة و الرمز... و هو علی مذهب اهل الخلاف فی ان الصاحب
علیه السلام فی الاصلاب.... ان اکتب له مسئلة فیها رمز لایفهمها حتی ینکسر و ان
فهمها انکسر لانها تلزمه مذهب الحق ضرورة و عیانا مشاهدة و کشفا و اشارة و دلالة و
حسا و جفرا و شرعا و غیر ذلک حتی لایکون له و لمنکر سبیل فی ارض و سماء .
و تعجب در اینجاست که: بهاء خود را پس از
حذف ابتدای مکتوب کاملا به تجاهل و تغافل زده و از مرموز بودن و عدم صراحت مکتوب
مزبور سوء استفاده نموده و آنچه را که بخاطر الزام و افحام او نوشته شده است، از
دلائل دعوی خود می شمارد.
آری جناب بهاء طوری تعبیر کرده است خواننده
تصور می کند که شیخ احسائی می خواهد نامه ی کسی را که قائل به بودن قائم است در
اصلاب جواب نوشته و سخن او را تایید کند. [۴]
ولی شما از نقل کلمات او متوجه شدید که صریح
کلام او اینست که اگر گوینده ی قول به بودن قائم علیه السلام در اصلاب این سخن را
خوب بخواند و بفهمد، بطلان عقیده ی خود را از راه حس و عیان کشف و مشاهده و اشارت و
دلالت و شرع و علم جفر دریافته و برای انکار خود راهی نمی بیند.
پی نوشت:
۱-
اقتدارات، صفحه
۶۱
۲-
اقتدارات، صفحه
۶۵
۳-
اقتدارات، صفحه
۲۱۰
۴-
محاکمه و بررسی باب و
بهاء جلد
۲ صفحه
۲۲۹ تا
۲۳۱