سخنی با
جناب سخنگو
نوشته شده توسط مجتبی
یزدان پرست
بهائیت در ایران : آن چه در این نوشتار آمده، نقدی است بر مصاحبهی منتشر شده
با سخنگوی جامعهی جهانی بهاییان، جناب آقای دکتر فرهاد ثابتان. با وجود تناقضات
متعددی که در گفتمان منتشر شده به چشم میخورد، لکن تناقض آشکار دیدگاه مطرح شده از
سوی سخنگوی جامعهی جهانی بهاییان با پیام 12 اسفند 91 بیت العدل اعظم و همچنین
حقوق بشر از دیدگاه بهاییت بیش از همه خود نمایی مینماید.
متاسفانه جنایاتی از
جنس قتل، اعم از عمد و غیرعمد، در جای جای این کرهی خاکی به کرّات به وقوع
میپیوندد و زمین ما هر از گاهی خود را رنگین به خون بیگناهانی میبیند. قاتل یا
قاتلین به علل و عواملی کاملا متفاوت دست به چنین جنایتهایی میزنند؛ از
بهانههایی کاملا بیارزش گرفته تا توجیهاتی به ظاهر مقبول و معقول. یکی به دلایل
اجتماعی، دیگری سیاسی، آن یکی عاشقانه بوده و البته در این دوران چه بسیارند
قربانیان عقیدتی! فیلمها، گزارشات و مستندات از کشتارهای بسیار دهشتانگیز و البته
گستردهی شیعیان توسط برخی سلفیهای تندرو در شبکهی مجازی که به وفور یافت میشود
از این جمله هستند. زندهسوزی مسلمانان میانمار از دیگر نمونههایی که است که وجدان
هر صاحب وجدانی را به درد میآورد و سینه را به درد میآورد! از باب نمونه در خصوص
شیعیانی که توسط برخی سلفیها به مسلخ برده میشوند پس از تفتیش عقیدهای کاملا
فرمایشی و سطحی، به محض تشخیص شیعه بودن، محکوم به رخت بربستن از این دنیا میشوند
و با چه وضعی چنین جنایتی را انجام میدهند. با وجود تکثر و تعدد مثالهای این
چنینی، اگر شیعهای در این مملکت عامدانه یا غیرعامدانه، کشته شود، هیچ کس آن را به
پای عقیدهی جانباخته نمیگذارد. یعنی اولین گزینه در بدو تحقیق این نیست که چون
شیعیان بسیار در این روزگار کشته میشوند، پس این هم یک مورد عقیدتی است و به خاطر
شیعه بودن به قتل رسیده است! به بررسی علل و عوامل احتمالی پرداخته میشود، افرادی
که انگیزهی کافی برای این کار را میتوانند داشته باشند، شناسایی و خلاصه روال
بررسی پرونده طی خواهد شد. البته ممکن است پس از سالها تحقیق نیز پرده از راز قتل
برداشته نشود و همچنان در هالهای از ابهام باقی بماند.
اما در دوران ما هستند
مرامها و مسلکهایی که معتقد به عصمت همکیشان خودند! مثلا اگر یک نفر از آنان
دانشگاهی را به صورت غیرقانونی و بدون مجوز به راه بیاندازد، کسی نباید متعرض این
اقدام غیرقانونی گردد و اگر به دلیل چنین جرمی محکوم به مجازاتی گردد، مجازات شدن
را تنها به حساب باورمندی به آیین بهائیت عنوان میدارند و نه اقدام غیرقانونی! در
میان قتلهایی که در این مملکت اتفاق میافتد نیز اگر روزی قرعه به نام یک بهائی
بیافتد، تنها موج یک نوا بر مقالات، سخنرانیها، گردهمآییها و ... تنین انداز
خواهد شد و آن قتل یک بهائی به دلیل باورمندی به آیین بهائیت!
قتل هموطنمان جناب
آقای عطاالله رضوانی تازهترین شاهد این مدعی است. با گذشت تنها چند روز از جان
باختن ایشان، مقالات فراوانی دقیقا همان نوای تکراری قتل بهائی به دلیل بهائیت را
بارها و بارها و از دیدگاههای گوناگونی مطرح ساخته است. مصاحبهی جناب آقای دکتر
فرهاد ثابتان سخنگوی جامعه جهانی بهاییان با ایران وایر از همین دست اقدامات
میباشد که نکات قابل توجهی در آن به چشم میخورد که بدین وسیله به برخی از موارد
پرداخته میشود:
عنوان مقاله
مقاله با این عنوان
آغاز میگردد: "تداوم سکوت و ابهام در پرونده قتل یک بهایی". روال بررسی و تکمیل
پروندههای قضایی در خصوص جرایمی با اهمیت بسیار کمتر از قتل، گاه ماهها به طول
میانجامد. آیا گذشت بیش از یک هفته از وقوع قتل را میتوان تداوم سکوت نامید؟ آیا
قاتل شناسایی شده است؟ آیا انگیزهی قتل واقعا بر اساس مدارک و مستندات مشخص شده یا
صرفا تنها یک سری گمانهزنی است؟ تحقیقات و بررسی چنین مواردی اساسا به صورت
محرمانه بایستی صورت پذیرد و تنها با مشخص شدن تمامی جوانب و زوایای پرونده است که
امکان انتشار اسناد آن فرآهم میگردد؛ چگونه و با کدام منطقی باید محتویات
پروندهای که هنوز به فرجامی نرسیده را منتشر نمود؟ کاملا روشن است اگر چنین اقدامی
صورت پذیرد، نه تنها کمکی به روال تحقیقات پرونده نمینماید، بلکه عوامل قتل از
مطالب منتشره نهایت استفاده را خواهند برد. پس چنین مدت کوتاهی برای پروندهای با
این اهمیت را نمیتوان تداوم سکوت نامید. در خصوص بخش دوم عنوان یعنی کلمهی ابهام
نیز ایراد مشابهی وارد است و آن این که اگر پروندهای، آن هم از نوع قتل، جنبهی
مجهول و نقطهی ابهامی نداشته باشد، آیا بررسی و تحقیق در مورد آن دارای جایگاه
خواهد بود؟ امر بسیار روشنی است که تحقیق با هدف رفع ابهام صورت میپذیرد و
نمیتوان موضوعی که هیچ ابهامی در آن نیست را بررسی نمود. با توجه به آن چه در مطلع
مقاله آمد، کلمهی پایانی عنوان نیز اضافی مینماید. تاکید بر بهائی بودن مقتول
تنها جهتدار بودن مصاحبه را به اثبات میرساند. زمانی میتوان بر بهایی بودن موضوع
تاکید نمود که روال انجام پرونده به اتمام رسیده و با نهایی شدن نتیجه بررسیها،
ثابت شود که بهائی بودن هموطنمان جناب آقای عطاالله رضوانی، عامل اصلی قتل بوده و
یا بهائی بودن ایشان بر روند بررسی پرونده تاثیر منفی دارد. بسیار قضاوت زود هنگامی
است که با گذشت تنها چند روز از تشکیل پرونده، نسبت به نتیجهی مشخص نشدهی آن
اظهار نظر نموده و علاوه بر آن علت به قتل رسیدن این هموطنمان را بهائی بودن ایشان
عنوان نمود.
چه کسانی از
این قتل بیشترین انتفاع را میبرند!؟
حال که کلام بدین جا
رسید، تذکر و توجه به منتفعین این جنایت خالی از لطف نخواهد بود. یکی از عوامل مهم
در بررسی پروندههایی از این دست، شناسایی افرادی است که به نحوی انگیزهی لازم
برای انجام این جنایت را دارند. چه کسانی از قتل جناب آقای عطا الله رضوانی بیش از
همه منتفع میگردند؟ درگاه مجازی شهروند بهائی به مناسبت قتل این هموطنمان
بهائیمان مقالهای با عنوان "آنچه را که از دست دادهایم و آنچه را که به دست
آوردهایم" منتشر ساخته که در بخشی از آن این چنین میخوانیم: "شاید صدها سال طول
میکشید تا در این حد گسترده بهائیان در سراسر دنیا تبلیغ نمایند اما با ورود هر
زندانی بهائی یا هر اخراجی یا هر فشاری ..." به اعتراف نگارندهی بهائی مقاله، ورود
هر زندانی بهائی یا اخراج آن یا هر فشار دیگری از صدها سال کار تبلیغی اثر
کارآمدتری دارد. وقتی زندان رفتن یک بهائی برای این مسلک چنین انتفاع عظیمی را به
ارمغان میآورد، قتل یک شهروند بهائی به طریق اولی بیش از این مقدار میتواند
کارگشا باشد. به عبارت روشنتر بر خلاف تاکید عنوان مقاله که سعی در انداختن گناه
قتل جناب رضوانی به گردن غیربهائیان دارد، در یک نگاه منطقی، بهائیان خود از جملهی
متهمان ردیف اول آن خواهند بود.
اما متن مصاحبهی
ایران وایر با جناب آقای دکتر فرهاد ثابتان، سخنگوی جامعه جهانی بهاییان، دست کمی
از عنوان مقاله ندارد. سوالات و تناقضات جدی از این گفت و شنود به چشم میخورد که
پارهای از این موارد در ادامه مورد اشاره قرار داده شده است. اهمیت تناقضات مطرح
شده زمانی بیشتر روشن میگردد که جایگاه شخص مصاحبه شونده مورد تاکید قرار گیرد؛
سخنگوی جامعهی جهانی بهائیان!
محرومیت
از تمامی حقوق شهروندی
"این امر (محرومیت از
تمامی حقوق شهروندی) عمومیت دارد. یک فرد بهایی از زمان تولد تا مرگ، تحت فشار
حکومت و محروم از حقوق شهروندی است. آقای رضوانی در دهه 60 از حق تحصیل محروم و از
دانشگاه اخراج شدند. ساکن بندرعباس هم که شدند، حق کسب و کار ایشان سلب یا محدود
شده بود." این عبارت اولین پاسخ سخنگوی جامعهی جهانی بهاییان است. در رد گزارهای
عمومی، آوردن تنها یک مثال نقض کافی است. آیا بهائیان به سان اتباع بیگانه،
شناسنامه ندارند؟ آیا سند مالکیتی به نام این هموطنانمان ثبت نمیگردد؟ آیا حق
شرکت در انتخابات را ندارند؟ آیا جناب آقای رضوانی در دههی 60 در دانشگاه مشغول به
تحصیل نبودهاند که بعد به هر علتی اخراج شدهاند؟ تمامی این موارد، به خوبی نشان
میدهد که یک شهروند بهایی همانند دیگر هموطنان عزیزمان از حقوق شهروندی
برخوردارند. اخراج از دانشگاه نیز منحصر به بهاییان نیست و هر ساله شاید در تمامی
دانشگاههای کشورمان نمونههای فراوانی از اخراج را بتوان یافت: از علل تحصیلی و
انضباطی گرفته تا موارد سیاسی. آیا تمام اخراجشدگان و محرومین از تحصیل بهائی
هستند؟ آیا اخراج این هموطنانمان نیز به خاطر مثلا شیعه بودن و باورمندی به این
مذهب است؟ قطع یقین این گونه نیست و نمیتوان این امر را صرفا منحصر به باورمندی به
آیین خاصی دانسته بلکه علل و عوامل گوناگونی میتواند داشته باشد و نمیتوان آن را
در بهائی بودن منحصر دانست. در خصوص ادعای محرومیت از حق کسب و کار نیز دقیقا موضوع
همین است. آیا جناب عطا الله رضوانی حساب بانکی نداشتهاند؟ آیا دارای کسب و
پیشهای نبودند؟ آیا ایشان و خانوادهی محترمشان از محل کسب و کار ایشان ارتزاق
نمینمودهاند؟ در مقالات منتشره از سوی دیگر هموطنان بهائیمان، به صراحت زمینهی
فعالیت اقتصادی ایشان مورد تصریح قرار گرفته است.
چرا بهائیان
هیچگاه مرتکب هیچ خطا و خلاف قانونی نمیشوند!؟
در پاسخ سوال اول
ایران وایر، جناب آقای دکتر ثابتان این گونه ادامه میدهند: "این محدودیتها منحصر
به فضای کاری یا زندگی نیست؛ برای نمونه، برخی از اعضای جامعه بهایی در زندان هستند
و امکان ارتباط با خانواده و فرزندان خود را ندارند." پاسخ به دو سوال و یا به
عبارتی طرح دو سوال به خوبی دیدگاه جناب آقای دکتر ثابتان را روشن مینماید: آیا یک
بهائی به هیچ وجه مرتکب هیچ خطا، لغزش و اشتباهی نمیشود؟ آیا به هیچ وجه نبایستی
یک بهائی به مانند دیگر هموطنان خود اگر مرتکب بزه و جرمی شد، طبق قوانین همین
مملکت که همه به آن تن دادهایم مجازات کار خود را بپذیرد؟ از نگاه مبلغان بزرگی
همچون سخنگوی جامعهی جهانی بهائی، جناب آقای دکتر ثابتان، گویا فرض ارتکاب جرم
برای یک بهائی از اساس بیمفهوم است. از دیدگاه این بزرگواران هیچگاه هیچ بهائی
نبایستی متحمل هیچ مجازاتی گردد. مثلا اگر جناب آقای کامران رحیمیان، بدون اخذ مجوز
و به صورت کاملا غیرقانونی اقدام به تاسیس و راهاندازی یک دانشگاه نمایند،
نبایستی مجازات شوند. در هیچ جای دنیا به شما اجازهی تاسیس غیرقانونی دانشگاه داده
نشده و هر کجا باشید بدون ملاحظهای این که باورمند چه مرامی هستید با شما برخورد
شدید قانونی صورت میپذیرد. اما وقتی با جناب آقای کامران رحیمیان به جرم
راهاندازی غیرقانونی یک دانشگاه برخورد صورت میگیرد، تنها علت زندانی شدن ایشان،
بهائی بودنشان قلمداد میشود.
روزشمار
بهائیت
"نخست این که ما در
جامعه ایران شاهد حملههای روزانه، همیشگی و گستردهای از سوی چهرههای وابسته به
حکومت و رسانهها علیه بهاییان هستیم." عملیاتی نمودن پیشنهاد زیر میتواند
جنبههای مختلف ادعای مطرح شده از سوی سخنگوی جامعهی جهانی بهاییان را بهتر روشن
نماید. میتوان در فضای مجازی سامانهی روزشماری راهاندازی نمود که در آن حملات
روزانه، همیشگی و گستردهی مطرح شده از سوی جناب آقای دکتر ثابتان را هر روز رصد
نموده، ثبت نماید. لکن در ذیل ذکر حملات روزانه، همیشگی و گسترده، میبایست امکان
درج آزادانه نظرات فرآهم آید. بدین ترتیب نخست روزانه بودن یا نبودن آن مشخص
میگردد. سپس تداوم و گسترهی حملات آشکارتر خواهد شد. در نهایت نیز در خصوص حملات
گزارش شده میتوان علت هر مورد را تحقیق و بررسی نمود. آیا مثلا به دلیل بهائی بودن
محکوم به زندان شده است یا به دلیل تاسیس غیرقانونی یک دانشگاه!
فرض محال
"... در واقع، بهاییان
ناچار هستند در برابر این پرسشها و کنشها، واکنش نشان دهند و به دیگران توضیح
دهند که عقایدشان چیست و چگونه میاندیشند. پس این فعالیتهای تبلیغی، نوعی تلاش
برای زدودن سوءتفاهمها و پاسخگویی به پرسشها و متاثر از فضایی است که خود حکومت
ایجاد کرده است." از آن جا که فرض محال، محال نیست، میتوان فرض نمود هیچ کنش، فشار
و محدودیتی از سوی حکومت، علیه بهائیان صورت نگیرد. آیا در چنین شرایطی بهائیان
دیگر تبلیغات خود را متوقف میسازند؟ به یقین این گونه نیست. بلکه حرف حق همان است
که در درگاه شهروند بهائی انتشار یافته که به زندان رفتن و یا هر فشاری که بر یک
بهائی وارد میآید از صدها سال فعالیت تبلیغی کارآمدتر است. مظلومنمایی رگ حیات
بهائیت است و این امر در تمامی بازخورهای یک برخورد حتی اندک با بهائیان کاملا
مشهود است. چرا برخورد با یک بهائی، برخورد با بهائیت تلقی میشود؟ آیا اگر مسلمانی
به زندان رفت، علت آن باورمندی به اسلام است؟ اما چرا در خصوص بهائیان این گونه
نیست!؟ نکتهی دیگر اعتراف جناب آقای دکتر ثابتان به فعالیتهای تبلیغی است: "...
پس این فعالیتهای تبلیغی، نوعی تلاش ...." ارائهی پاسخ که نیاز به فعالیتهای
تبلیغی ندارد. اگر در فضای چهره به چهره این سوال مطرح شود، دقیقا در همین فضا
میتوان پاسخ داد. اگر در فضای مجازی مطرح شود نیز یافتن پاسخ این سوال که بهائی
کیست و بهائیت چیست امر دشواری نیست. لذا در پاسخ به پرسشهای احتمالی، نیازی به
فعالیتهای تبلیغی نیست. و البته فعالیتهای تبلیغی در هر کشوری در این کرهی خاکی
محدود به آیینهایی است که در آن کشور به به رسمیت شناخته شده و اجازه دارند به
صورت قانونی در تبلیغ مرام خود بکوشند.
حقوق بشر از
دیدگاه بهائیت1
جناب آقای دکتر ثابتان
به این سوال که چه برنامهی برای رویارویی با این فشارها داشتهاید این گونه پاسخ
دادهاند: "البته باید تاکید کنم که فعالیت ما در این زمینه محدود به حقوق بهاییان
نبوده است. محور گزارشهای ما حقوق بشر است و نقش حقوق شهروندی سایر اقلیتها را
نیز گزارش دادهایم." سابقهی تاریخی بهائیت در بحث حقوق بشر از آن گذرگاههایی است
که بیشک جواز عبور به این مسلک را نمیدهد. در بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی و
آن جنایتی که تقریبا هیچ زبانی را ساکت و هیچ قلمی را بی حرکت باقی نگذاشت، با وجود
آن که حضرت شوقی افندی، ولی امر الله، خود در قید حیات بودند، مهر سکوت تنها نشانی
بود بر بیانیهی حقوق بشر بهائیت نقش بست. زندهسوزی مسلمانان میانمار را چگونه
گزارش دادند؟ چند گزارش نقض حقوق بشر در خصوص زندانهای ابوغریب و گوانتانامو از
جامعهی جهانی بهائیت صادر گردید؟ جامعهی جهانی بهائی در حالی سکوت اختیار میکند
که به ادعا بهائیان از اولین و فعالترین سازمانهای غیردولتی ثبت شده در سازمان
ملل متحد هستند. گرچه بهائیان مدعی وحدت عالم انسانیاند ولی گویا جز بهائی جماعت،
کس دیگری انسان نیست. چرا که نقض آشکار حقوق میلیونها نفر غیربهائی در دورانهای
مختلف هیچگاه گزارش نشده است. البته این رویکرد جدیدی نیست. در بهبوههی ستیز یهود
و اعراب و دخالت سازمان ملل متحد به منظور تشکیل دولت اسرائیل، سازمان ملل متحد
کمیتهای مخصوص برای حل و فصل امور فلسطین معین نمود. ریاست این کمیته با قاضی امیل
سَندِرسِن بود. قاضی مذکور نامهای به حضور شوقی ربانی ارسال داشت و به قول بهائیان
و از ایشان خواست در باب فلسطین و آیندهی آن از دیدگاه بهائی اظهار نظر نمایند. در
قسمت پایانی پاسخ جناب شوقی افندی این چنین آمده است: "با توجه به آن چه بیان
گردید، از شما و دیگر اعضای کمیتهی مخصوص فلسطین میخواهیم که هر تصمیمی در باب
آینده فلسطین گرفته شود، حفظ حقوق حقهی جامعهی بهائیان در آن منظور گردد." مسلکی
که خود را خادم خلق با ترک تعصبات میداند وقتی کار بدین جا میرسد، بیخیال تمام
انسانهای کرهی خاکی و تمام مناقشات آن شده و تنها خواسته است که هر کاری میکنید
بکنید ولی حق بهائیان حفظ گردد. یعنی به ما هیچ ارتباطی ندارد که چه بر سر دیگران
میآورید! تنها ملاحظهی ما را بنمایید! و این همان حقوق بشر از دیدگاه بهائیت است.
حقوق بشر از
دیدگاه بهائیت2
در بخشی از پاسخهای
جناب آقای دکتر ثابتان این گونه آمده است: "ما یک نهاد معتبر هستیم. این اعتبار
نتیجه صداقت و دقت در گزارشهای ارسال شده به منابع و نهادهای بینالمللی بوده است.
نباید چنین روندی مخدوش شود." البته سخنگوی جامعهی جهانی بهاییان به این نکته
اشارهای نکرد که گزارشهای اشتباه این نهاد معتبر، جان چند میلیون بیگناه را تا
کنون گرفته است. از باب نمونه تنها یک گزارش عضو محفل ملی انگلستان منجر به کشته
شدن حدود یک میلیون و آوارگی بیش از دو میلیون زن و بچه شده است. گزارش جعلی دیوید
کلی، عضو محفل ملی انگلستان در خصوص سلاحهای کشتار جمعی عراق که عامل اصلی حمله به
عراق گردید، این فاجعهی انسانی را به بار آورده است. این چه اعتبار سوال برانگیزی
است که با یک گزارش، جان چند میلیون بیگناه به مخاطره میافتد و لشکرکشیها صورت
میپذیرد. اگر از صداقت و دقت گزارشها چشمپوشی شود، اعتبار آن واقعا مثال زدنی
است. و چه زیبا بود اگر از این اعتبار در خاموش نمودن شعله جنگها استفاده میشد و
نه در دست آویز یافتن برای برافروختن آن!
جایگاه دروغ
در تشکیلات بیت العدل
"ما از هر گونه ارتباط
نظاممند استقبال میکنیم." این پاسخ به سوالی است که جناب آقای دکتر ثابتان در
خصوص وجود رابطهی نظاممند با اپوزیسیون (مخالفان دولتی) ارائه نمودهاند. یعنی
وجود رابطهی نظاممند بین جامعهی جهانی بهاییان و مخالفان دولت در ایران به صورت
رسمی، شفاف و کاملا آشکار توسط سخنگوی جامعهی جهانی بهائیان تایید میشود.
اپوزیسیون در دانشنامهی آزاد ویکیپدیا این گونه تعریف شده است: مخالفان دولتی یا
(اپوزیسیون) در اصطلاح سیاست، به مجموعه افراد و نهادهای مخالف اصل نظام سیاسی گفته
میشود که در صدد بر اندازی نظام حاکم میباشند. جدا از این که چنین اعلام موضعی از
سوی سخنگوی جامعهی جهانی بهاییان در تناقض آشکار با پیام 12 اسفندماه 1391
خورشیدی بیت العدل است، حق دفاع را برای هر دولت و حکومتی از جمله حکومت ایران ثابت
مینماید که با بهائیان و جامعهی جهانی بهائیت که به صورت علنی و رابطهمند علیه
حکومت وارد عمل شدهاند، اقدام مقتضی را انجام دهد. در پیام بیت العدل میخوانیم:
"بهائیان دولت را نظامی برای حفظ رفاه و پیشرفت صحیح اجتماعی تلقی مینمایند و در
هر کشوری که زندگی میکنند، اطاعت از قوانین آن را بدون زیر پا نهادن عقاید
دینیشان، وظیفهی خود میدانند. در هیچ توطئه و دسیسهای برای براندازی هیچ
دولتی شرکت نمیجویند و در روابط سیاسی دول مختلف، دخالت نمینمایند." این
عبارت پیام بیت العدل در کنار گفتار سخنگوی جامعهی جهانی بهائیت که به صورت مطلق
به استقبال هر گونه ارتباط نظاممند با مخالفان دولتی رفته، دروغ یکی از دو طرف را
ثابت مینماید: بیت العدل اعظم یا سخنگوی جامعهی جهانی بهائیت! عبارت مطلق و بدون
قید و شرط "از هر گونه ارتباط نظاممند"، شدت دشمنی، توطئه و دسیسه با دولت ایران
را به خوبی ثابت و آب پاکی را بر پیام بیت العدل اعظم جاری میسازد. از سوی دیگر از
آنجا که این امری کاملا بدیهی و عقلانی است که هر حکومت و دولتی با دشمنان و
مخالفان خود برخورد بنماید، لذا به نظر میرسد با توجه به اعلام دشمنی آشکار
جامعهی جهانی بهاییان با دولت ایران، هموطنان بهایی ما بایستی به روشنی موضع خود
را در قبال تشکیلات بهائیت بیان نمایند. در واقع هموطنان ما گرفتار پارادکسی
میشوند که اگر بخواهند به تشکیلات بهائیت کافر شوند، از آیین خود خارج شده و مورد
طرد قرار میگیرند و اگر مواضع بیت العدل اعظم و سخنگوی جامعهی جهانی بهاییان
مبنی بر رابطهی نظاممند با مخالفان این مرز و بوم را تایید نمایند، در واقع سند
دشمنی آشکار با حکومت را امضا نمودهاند که این امر نیز خود در تناقض با پیام بیت
العدل است.
شاید این موضع رسمی
سخنگوی جامعهی جهانی بهائیت، جناب آقای دکتر ثابتان پاسخی بر ادعای دیگر ایشان
باشد که فرمودهاند: "افراد بهایی به کرات، مظالمی را که بر آنها وارد آمده به سطوح
مختلف حاکمیت و مراجع گزارش داده و تظلّم خواستهاند. به هیچ یک از این خواستهها،
کوچکترین اعتنایی به عمل نیامد." صرف نظر از این که آیا اساسا چنین مظالمی صورت
گرفته یا خیر و یا این که آیا بهاییان گزارش و پیگیری نمودهاند یا خیر، چنین
موضعگیری خصمانه و آشکاری از سوی بیت العدل اعظم از یک طرف و باورمندی هموطنان
بهایی ما به تشکیلات بهایی از سوی دیگر بیمنطق بودن خواستههای مطروحه را به اثبات
میرساند. در واقع هموطنان بهایی ما از حکومتی که به صراحت اعتراف و ایمان به
دشمنی با آن را دارند درخواست پیگیری مطالبات خود را دارند!!! آیا مطالبه از دشمن
منطقی است؟
همراهی
نیمهی دوم مصاحبه
تقریبا به صورت کامل به تحلیل پیام جناب آقای عبدالحمید معصومی تهرانی اختصاص یافته
است. همان گونه که در متن نیز کاملا مشهود است، تاکید، اصرار و تکرار عباراتی
همچون آیت الله و مرجع شیعی تلاشی است که سخنگوی جامعهی جهانی بهاییان در این
بخش انجام داده تا دیدگاههای جناب آقای تهرانی را به عنوان یکی از مراجع شیعه
معرفی نماید. گذری به وب سایت رسمی دفتر جناب آقای عبدالحميد معصومی تهرانی پرده از
این حقیقت برمیدارد که ایشان نه داعی مرجعیت دارند و نه حتی عنوان آیت الله را
شایستهی خود دانستهاند.
این که تعصب نامعقول
دینی مخرب است، مورد تایید هر انسان عاقلی است. و البته میتوان برقراری ارتباط و
استقبال رابطهی نظاممند بدون قید و شرط با هر مخالفی که جناب آقای دکتر ثابتان
بدان تصریح و تاکید نمودهاند را نیز دقیقا در راستای همان تعصب دینی مخرب معنا
کرد. این که جامعهی جهانی بهاییت به صورت مطلق به استقبال هر صدای مخالفی میرود،
تعبیر، تفسیر و مثال عینی همان تعصب کور دینی است که خود بدان گرفتار شدهاند.
انسان باورمند به ارزشها برای رسیدن به هدف، هر وسیلهای را موجه نمیداند. ولی
سخنگوی جامعهی جهانی بهاییت از هر صدای مخالفی آن هم به صورت رابطهمند حمایت
مینمایند.
استاد
معصومی
از جمله نکات قابل
تاملی که در سایت رسمی جناب آقای معصومی تهرانی در خصوص دیدار مذکور منتشر یافته
میتوان به موارد زیر اشاره نمود: ایشان تصریح نمودهاند کهبنده از افكار و
عقايد آيين بهائيت اطلاع دقيقی ندارم. که اگر مختصر آشنایی با این مرام و تاریخ
آن را داشتند، در راستای همان ترک تعصبات دینی، اجازهی ملاقات با افرادی که این
چنین علنی از هر صدای مخالفی حمایت مینمایند و هر دشمن مشترکی را دوست میپندارند،
نمیدادند. نکتهی دیگری که ایشان بدان تصریح نمودهاند این است کهبنده مسلمانم
و بر اساس اصول دينی خود بهائيت را قبول ندارم؛ اما این که ایشان فرموده باشند
"دهها دليل بياوريد بنده نمیپذيرم؛ دهها دليل بياورم شما نمیپذيريد"
نشان عدم تسلیم بودن در برابر حق است. اگر منطق را نپذیریم و دلیل و برهان را قبول
نداشته باشیم، دیگر چه جای گفتمان باقی میماند!؟ در فضایی این چنین به صراحت دور
از منطق، که بنده با دهها دلیل از شما مطلبی را قبول نمیکنم و شما هم با وجود
دهها دلیل مطلبی را از من قبول نمیکنید، دیگر چگونه میتوان سخن از ترک تعصبات بر
زبان راند!؟
منبع :
وبلاگ یار جوان