×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 667

بهاییان و سنگ محک تعالیم

یکشنبه, 17 آبان 1394 23:36 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

بهاییان و سنگ محک تعالیم

نوشته شده توسط مجتبی یزدان پرست

media/images/sang.jpg

 

بهائیت در ایران : چند صباحی است مخالفت و تمرد از اوامر، فرامین و نصوص غیرقابل تفسیر و تاویل جناب بهاءالله نقل هر مجلس و محفلی از اهل بهاء گردیده و مصاحبه‌ها و نشست‌ها با محوریت آن برگزار می‌گردد و مقالات در فضای مجازی پیرامون آن انتشار می‌یابند. گویا دیگر باوری به آیین جناب بهاءالله در میان باورمندان به مرام بهاییت باقی نمانده و همان اندک مومنان بدان نیز ساز مخالف کوک نموده، آشکارا بر طبل عصیان می‌کوبند. گویا عزم نسخ این مرام را دارند. موج مخالفی که ذکر آن گذشت در تمامی سطوح جامعه‌ی جهانی بهایی چهره عیان نموده؛ از سخن‌گوی جامعه‌ی جهانی گرفته تا فعالان عرصه‌ی فرهنگ تا گردانندگان همایش‌های بین‌المللی! از باب نمونه می‌توان اعلام صریح سخن‌گوی جامعه‌ی جهانی بهایی، استاد دانشگاه، جناب آقای دکتر فرهاد ثابتان را شاهد آورد؛ آن‌جا که بی‌پرده و آشکار به نمایندگی از تمامی آحاد بهاییان جهان هر گونه رابطه‌ی نظام‌مند با مخالفان دولت ایران را مورد حمایت تمامی باورمندان به این آیین در پهنه‌ی هستی اعلام می‌دارد، نه تنها خودخواسته علم کینه و دشمنی با حاکمیت ایران را به دست تمامی هم‌وطنان بهایی‌مان می‌سپارد، بلکه از آن بالاتر خود و تمامی جامعه‌ی جهانی بهایی را در مقابل جناب بهاءالله قرار می‌دهد؛ چرا که جناب بهاءالله با بیانی روشن و امری مبرا از تفسیر به کرات احبا و مومنین خویش را مقید به اطاعت و پیروی از حکومت نموده، این چنین می‌فرمایند: "قوله تعالي باري به نص قاطع جمال مبارك روحي لاحبائه الفداء ابداً بدون اذن و اجازه حكومت جزئي و كلي نبايد حركتي كرد و هر كس بدون حكومت ادني حركتي نمايد مخالفت به امر مبارك كرده است و هيچ عذري از او مقبول نيست امر قطعي الهي اين است كه بايد اطاعت حكومت نمود و اين هيچ تأويل برنمي‌دارد و تفسير نمي‌خواهد. یا در جای دیگری می‌فرمایند: كلمه‌اي بدون اذن و اجازه حكومت نبايد طبع گردد... تكليف احباي الهي اطاعت و انقياد حكومت است خواه استقلال و خواه مشروطه.[1]" حتی ایشان معتقدند که "حق جل و عز، مملكت ظاهره را به ملوك عنايت فرموده، بر احدي جايز نه كه ارتكاب نمايد امري را كه مخالف راي روساي مملكت باشد.[2]" شرح برخی از چنین مخالفت‌هایی در مقالات مستقلی در همین بخش ارائه گردیده که این مختصر مجال پرداختن بدان‌ها را ندارد.

اما گویا اپیدمی تمرد از فرامین و دستورات جناب بهاءالله جهش یافته و موج مخالفت اهل بهاء، این بار تعالیم دوازده‌گانه‌ای که زمانی بدان‌ها باورمند بوده‌اند را به لرزه درانداخته است. زمزمه‌های این امر به خوبی در میان مقالات جدید به گوش می‌رسد؛ گر چه مخالفت اوامر جناب بهاءالله سنگین‌تر از انکار تعالیمی است که توسط وصی ایشان بیان گردیده، لکن از آن جا که تعالیم مذکور به نوعی اصول آیین بهاییت محسوب می‌گردد، لذا تهاجم اهل بهاء به این اصول در نوع خود بسیار حائز اهمیت است. سایت بحر فنا در 27 سپتامبر 2013 مقاله‌ای دنباله‌دار با عنوان بهائیان و آخوندها را به اشتراک گذارده که در برخی فرازهای آن با یک تیر تا پنج تعلیم بهاییت را نشانه می‌رود. شرح و بسط هر فرازی خود مقاله‌ی مستقلی می‌طلبد که خارج از حوصله‌ی نوشتار حاضر بوده و لذا به اختصار تنها گلچینی از فهرست تعالیمی که زیر خامه‌ی نگارنده‌ی مقاله له شده‌اند ارائه می‌گردد:

مقاله‌ی جناب آقای حسن ممتاز سروستانی این گونه آغاز می‌گردد: هر وقت در بین بهائیان بحث از روحانیون اسلام – بخصوص در ایران – می‌شود موجی از بی‌اعتمادی و گاه توأم با نفرت در میان بحث‌ها ایجاد می‌شود. ترجیع بند کلام خیلی‌ها این است که به آخوند جماعت نمی‌توان اعتماد کرد. و همین که بفهمند کسی آخوند است، ممکن است موضعی سرسختانه در برابرش بگیرند. موجی از بی‌اعتمادی و گاه توام با نفرت و اتخاذ مواضع سرسختانه صرفا به دلیل بر تن داشتن لباس روحانیت آن هم برای باورمندان به تعالیم دوازده‌گانه‌ی جناب عبدالبهاء هیچ جایگاهی نمی‌تواند داشته باشد. ناگفته پیداست که تنها همین عبارت آغازین دست کم پنج تعلیم را به چالش می‌کشاند: تحری حقیقت، وحدت عالم انسانی، ترک تعصبات جاهلیه، صلح عمومی و بالاخره دین باید سبب الفت و محبت باشد. آن قدر امر و دستور از جنابان بهاءالله، عبدالبهاء و شوقی افندی بر خلاف عبارت آغازین مقاله وجود دارد که می‌توان با آن کتاب‌ها به رشته‌ی تحریر در آورد، ولی گویا نام تعالیم را نیز جناب آقای سروستانی نشنیده‌اند. آیین بهائی که تعصبات را هادم بنیان انسانی می‌داند، از قول جناب عبدالبهاء این چنین نقل می‌نمایند :«تعصّب دینی و تعصّب جنسی و تعصّب وطنی و تعصّب سیاسی سبب جدال است و هادم بنیان انسانی. باید جمیع این تعصّبات را ترک نمود.»[3]

در همان بخش نخست مقاله آمده: "زمینه‌های تاریخی تولّد دو دیانت بابی و بهائی و پیش از آن فرقۀ شیخیه، و مخالفت گسترده و ریشه‌ای علمای شیعه با آنها و نقشی که در کشتار پیروان این اندیشه‌ها داشته‌اند و در تمام این دو قرن پیشقراول مخالفت با گسترش این اندیشه‌ها بوده‌اند‌؛ هر ناظری را به این نتیجه می‌رساند که آب علمای شیعه و بهائیان به یک جوی نرفته و نمی‌رود. تا این جای کار با یک واقعیّت تاریخی سر و کار داریم که نمی‌توان به هیچ وجه آن را انکار کرد." گرچه نگارنده‌ی مقاله در این قسمت به ارائه‌ی زمینه‌های تاریخی پرداخته، ولی گویا تسلط کافی به تاریخ نداشته و از جنگ‌هایی که بابیان در این مرز و بوم به راه انداختند بی‌اطلاع بوده است. در جنگ‌های زنجان، مازندران (قلعه شیخ طبرسی) و واقعه‌ی نیریز، این بابیان بودند که به بهانه‌ی آماده سازی برای ظهور موعود و نجات دهنده مردم، خون بسیاری از ایرانیان بی‌گناه را به زمین ریختند. حاج میرزا جانی کاشی از مورخین بابی و علاقمندان به جناب علی‌محمد باب، در کتاب خود چنین آورده است: جمعی رفتند و در شب یورش برده، ده را گرفتند و یک صد و سی نفر را به قتل رسانیدند، تتمه فرار نموده، ده را حضرات اصحاب حق، خراب نمودند و آذوقه ایشان را جمیعا به قلعه بردند.[4] و این آماری است که علاقمندان جناب باب آن را گزارش داده‌اند! قتل، غارت و هجوم بابیان به مردم ساده دل پیرامون قلعه شیخ طبرسی را چگونه می‌توان توجیه نمود! نکته‌ی مهم دیگر این که معلوم نیست چرا جنگ‌هایی که بابیان علیه دولت و حکومت وقت به راه انداختند در این مقاله به حساب علمای شیعی نوشته شده است! کدام عالم شیعه حکم حمله و کشتار بابیان را داده است!؟ البته این بابیان و بهاییان‌اند که باید پاسخ دهند به قصاص کدام خون ناریخته، ملا محمدتقی برغانی را با آن وضع فجیع به قتل رساندند!؟ یا این که چرا جناب دوید کلی، عضو محفل ملی انگلستان، با ارائه‌ی گزارشی جعلی، حمله به عراق را برای آمریکا توجیه نمود و حدود یک میلیون مسلمان را به کشتن داد و چند میلیون را نیز آواره ساخت!؟

به گفته‌ی جناب شوقی افندی، تعالیم روحانی دیانت بهائی را می‌شود در یک تعلیم تخلیص کرد و آن «وحدت عالم انسانی» است و جز آن، همه تعالیم دیگر در حکم فروع و ملحقات و حواشی همین تعلیم اصلی اساسی است.[5] امروز خدمتی بزرگ‌تر از ترویج وحدت عالم انسانی و صلح عمومی نیست. تا افراد از تعصبات و تقالید آزاد شوند. به اعتقاد بهائیان تا این تعصبات باقی است آسایش و سعادت در جهان به وجود نمی‌آید.[6] اما گویا جناب سروستانی و اهل بهاء دیگر هیچ عقیده و باوری به تعالیم بهاییت ندارند! با وجود بیان روشن جناب شوقی افندی بر اصل الاصل بودن تعلیم وحدت عالم انسانی، گویا جناب سروستانی با بی‌اعتبار دانستن این آموزه، سعی در انکار تمامی تعالیم دارند؛ نه تنها این اصل را انکار نموده بلکه علاوه بر آن اثبات نموده که هیچ گاه باورمندان به آیین بهاییت در طول تاریخ به این تعلیم اصلی و اساسی باورمند نبوده‌اند! برای یک باورمند به تعلیم وحدت عالم انسانی، آب به یک جوی نرفتن با دیگر آحاد بشر با هر رنگ و لباس و عقیده‌ای، هیچ جایگاهی ندارد و نمی‌تواند معتقد به چنین باوری گردد؛ چرا که این باور خود افتراق عالم انسانی است نه وحدت عالم انسانی! گواه این مطلب در همان بخش نخست مقاله چهره عیان نموده آن‌جا که آمده است: "هر ناظری را به این نتیجه می‌رساند که آب علمای شیعه و بهائیان به یک جوی نرفته و نمی‌رود. تا این جای کار با یک واقعیّت تاریخی سر و کار داریم که نمی‌توان به هیچ وجه آن را انکار کرد." این گزاره چندین و چند وجه دارد که به ملاحظه‌ی اختصار به همه‌ی آن پرداخته نمی‌شود. با کمی دقت و تامل در عبارات "به یک جوی نرفته و نمی‌رود"، "واقعیت تاریخی"، "به هیچ وجه آن را انکار کرد" مشخص می‌گردد نگارنده‌ی مقاله در پی اثبات این مطلب است که قطعا، یقینا و به تحقیق وحدت عالم انسانی از دیدگاه بهاییت جدید نه پیش از این وجود داشته و نه پس از آن به تحقق خواهد پیوست. گر چه نگارنده‌ی محترم مقاله گزاره‌های بالا را تنها بین علمای شیعه و بهاییان ثابت نموده، لکن با اثبات چنین گزاره‌ای بین هر دو گروهی، ناخودآگاه عدم امکان تحقق وحدت عالم انسانی را چه در گذشته و چه در آینده ثابت نموده است. به بیان دیگر با اثبات وجود یک افتراق و جدایی در گذشته و هم‌چنین در آینده (بین هر دو گروه) که به اعتقاد نگارنده به هیچ وجه قابل انکار هم نیست، ناخودآگاه این اصل را ثابت نموده که اولا وحدت عالم انسانی از زمان ظهور شیخیه، بابیه و بهاییت هیچ گاه وجود نداشته (چرا که دو گروه وجود داشته‌اند که آب‌شان به یک جوی نرفته) و دوم این که در آینده نیز تا زمانی که باورمندان به یکی از دو طرف (تشیع و بهاییت) وجود داشته باشند، به هیچ وجه محقق نخواهد شد. به عبارت روشن‌تر لااقل تا زمانی که شیعیان و بهاییان وجود دارند، هیچ‌گاه جامه‌ی وحدت عالم انسانی بر قامت بشریت راست نخواهد گردید. لذا با اثبات افتراق ذکر شده توسط نگارنده، تنها دو فرض باقی می‌ماند: فرض اول این که تعلیم وحدت عالم انسانی که نگارنده ثابت نموده نه در گذشته تحقق یافته و نه در آینده محقق خواهد شد، از اساس دست نایافتنی و نشدنی بوده (زیرا همواره دو گروه بوده‌اند که به وحدت نرسیده‌اند)؛ بر این اساس تعلیم وحدت عالم انسانی که البته به قول جناب شوقی افندی خلاصه‌ی تمامی تعالیم نیز می‌باشد، سخن گزافی بیش نبوده است. به عبارت روشن‌تر در این حالت با توجه به اصل الاصل بودن تعلیم مذکور، با اثبات بطلان این تعلیم، به خودی خود دیگر تعالیم بهاییت نیز بی‌اعتبار می‌گردند و دیگر تعلیمی برای اهل بهاء باقی نخواهد ماند. پس اگر فرض اول صادق باشد، نتیجه می‌شود که تمامی تعالیم اهل بهاء باطل بوده است. فرض دومی که در خوش‌بینانه‌ترین حالت می‌توان بدان پرداخت، فرض محدود بودن افتراق ذکر شده به علمای شیعه و بهایی است! یعنی فرض شود که منظور نگارنده‌ی مقاله انکار تحقق وحدت عالم انسانی نبوده بلکه تنها و تنها وجود افتراق و عدم وحدت همیشگی بین علمای شیعه و بهاییان را به اثبات رسانیده است. گر چه نگارنده با اثبات وجود افتراق راه را بر هر فرض دیگری بسته، با این وجود اگر با اغماض فراوان بپذیریم که منظور نگارنده، انکار تعلیم وحدت عالم انسانی نبوده، در این حالت تنها یک فرض دیگر می‌توان در نظر گرفت که البته فرض اخیر نیز نتیجه بهتری از فرض اول نخواهد داشت؛ چرا که در این حالت نیز با توجه به اثبات وجود افتراق که نویسنده‌ی مقاله آن را ثابت نموده، وحدت عالم انسانی محقق نخواهد شد مگر به نابودی کامل بهاییان و یا شیعیان! یعنی یکی از دو طرف افتراق بایستی به طور کامل از چرخه‌ی هستی ساقط شوند تا وحدت عالم انسانی محقق گردد! اگر منظور جناب ممتاز سروستانی پیش‌گویی نیست و نابود شدن مرام بهاییت و فقدان باورمندان بدان است که بحثی در آن نیست و اعتقاد شیعه ثابت می‌شود. در غیر این صورت، تنها راه وصول به وحدت عالم انسانی، از بین بردن شیعیان و در راس آن علمای شیعه خواهد بود. به عبارت گویاتر، اگر فرض شود نگارنده قصد انکار تعلیم وحدت عالم انسانی را نداشته، در این صورت آرزوی غایی و تنها مشکل و هم و غم اهل بهاء مشخص می‌گردد: تنها عاملی که مانع از تحقق وحدت عالم انسانی مورد نظر بهاییان وجود دارد، باورمندان به تشیع هستند و تا زمانی که شیعیان و علمای آنان وجود دارند، این آرمان محقق نخواهد گردید. بنابراین در فرض دوم نتیجه می‌شود یگانه راهی که به سوی تحقق اصل الاصل تعالیم بهاییت وجود دارد، نابودی کامل تشیع می‌باشد. گر چه این فرض نقاب چهره‌ی تعالیم بهاییت را برداشته و باطن آن را به نمایش می‌گذارد، لکن همین اعتقاد نیز آشکارا با همان تعالیم دوازده‌گانه در تناقض است. یعنی منتهی آروزی اهل بهاء در تناقض با تعالیم مرام بهاییت است.

ادامه دارد...

 پی نوشتها :

[1] گنجينه (نشر سوم ) ، باب 75 ، ص 463 و 464

[2] اقتدارات ، ص 324

[3]پیام ملکوت، عبد الحمید اشراق خاوری، ص ۵۹

[4]کاشانی، حاجى میرزاجانى؛ نقطةالکاف ، ص ۱۶۲

[5] مقالات و رسائل در مباحث متنوعه‏، دکتر علی مراد داودی، مؤسسه معارف بهائی، صفحه ۲۱

[6] کتاب بدائع الآثار، جلد ۲، مؤسسه ملی مطبوعات امری آلمان، میرزا محمد زرقانی صفحه ۲۲۶

 

 

خواندن 1461 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی