نقد نظرات
حقگو در خصوص فوت عطالله رضوانی شهروند بهائی ( قسمت دوم )
بهائیت در ایران :
نگاهی به پروژه کشته سازی فرقه بهائیت در ایران
عطاءاله رضوانی
نوشته شده توسط امیرعلی کامرانی
در حدود سه ماه پیش از انتشار نوشتار حاضر جنازهی یکی از هموطنان بهاییمان به نام
عطاءالله رضوانی در حاشیه شهر بندرعباس کشف میشود که به ضرب گلوله کشته شده
بودند.از همان هنگام رسانه های بهائی بدون دلیل و مدرک مشخصی تنها یک نظر داشتند و
مسئله مشکوک بودن و عقیدتی بودن قتل را عنوان کردند . در نهایت آن را یک قتل از پیش
طراحی شده توسط گروه های امنیتی حکومت و به خاطر مشاجره های وی با امام جمعه اعلام
نموده و در این راستا به قلم فرسایی پرداختند. هر کس از ظن خود ادعایی مطرح نمود؛
یکی از قول پزشک قانونی نوشت که از پشت سر شلیک شده و آن دیگری از قول وابستگان
بیان داشت که از سمت راست گلوله به سر نشسته است! اما چندی پیش شخصی دیگری به نام
دکتر آریا حقگو در سایت صدنامه تا آزادی که می گوید حقوقدان و وکیل دعاوی مقیم
واشینگتن دیسی است به جمع بندی این قتل مشکوک پس از سه ماه می پردازد تا این
پرونده را به نحوی مختومه اعلام کند. اما مقاله ایشان و جمع بندی وی حائز توجهی
شگرف در مبانی مطرح شده و بالاخص قانونی است تا روشن شود که چگونه با این مسائل
برخورد می کند.
او در ابتدا شالوده مقاله پیش رو را برای مخاطبینش مجسم می کند تا ذهن آمادگی لازم
برای پذیرش مطالب عنوان شده را بدست آورد. به همین خاطر در ابتدا می گوید که مسئله
خودکشی بلا موضوع بوده و قتل توسط یک گروه حرفه ای انجام شده و مقتول مقاومتی از
خود نشان نداده است.
مدرک یا داستان
سپس ایشان می افزایند که قتل به دلیل مشاجره های ایشان با امام جمعه شهر است. این
در حالی است که هیچ مشاجرهای در کار نبوده چرا که هیچگاه با هم رو برو نشدهاند
که خواسته باشد به مشاجره بیانجامد! از آن گذشته نیز اساس این مشاجرهی ساختگی نیز
به سال ها پیش باز می گردد و گفتن از آن به عنوان انگیزه اصلی قتل بی معنا است.
البته این مسئله زمانی مطرح می شود که شخص یا اشخاصی بخواهند به سرعت انگیزه ای
برای قتل توسط حکومت پیدا کنند اما تنها مشاجره سال ها پیش را برای این قتل مشکوک
دست و پا می کنند. ایشان در ادامه به این نکته اشاره می کنند که یک حقوقدان تنها می
تواند به مدارک و مستندات تکیه کند نه گقته های مثلا خانواده مقتول. اما ایشان به
این مسئله اعتراف می کند که اداره آگاهی و داد گستری بندر عباس در این مورد پیشرفتی
نداشته لیکن اطلاعاتی وسیع را در اختیار نگذاشته اند. سپس می گوید که بدین خاطر
صرفا بر اساس گفته های خانواده و اطلاعات منتشره در فضای عمومی با تجزیه و تحلیل
قتل می پردازد. تنها در چند سطر بالا تر دکتر حقگو می فرمایند که تنها می توان بر
اساس مستندات یک قتل را تحلیل کرد اما به طرز اعجاب انگیزی بعد از چند جمله به این
نتیجه می رسند که چنین قتل مشکوکی را می توان صرفا بر اساس گفته های خانواده مقتول
و اطلاعات عمومی بررسی کرد. یعنی یک حقوقدان در مراتب عالی به راحتی از کنار مدارک
مستند گذشته و براساس گفته ها و شنیده ها قتل را تشریح می کند. بدون شک این سابقه
ای درخشان در پرونده ایشان خواهد بود. او ادعا کرده جنازه در داخل خودرو کشف شده و
تلفن همراه وی به سرقت رفته. طبق گزارشات پزشکی قانونی آلت قتل نوعی کلت کمری است
که در ایران به آن شاه کش می گویند.
مقتول بی عیب
اطلاعاتی که از خانواده مقتول و آشنایان بدست آمده مشخص می کند که مقتول هیچ گونه
سابقه مشکلات روحی و روانی نداشته. چه چیزی جز تعریف و تمجید یار از دست رفته توسط
دوستان و آشنایان وی انتظار می رود. این اطلاعات تنها گفته های غیر مستند است و
ایشان حتی به پرونده های پزشکی مقتول نیز مراجعه نکرده اند.
ثانیا مدعی است که ایشان هیچ گونه مشکل مالی و خانوادگی نداشته و نامبرده در هیچ یک
از مراجع قانونی دارای پرونده ای از اختلافات مذکور نمی باشد. اگر ایشان مشکل مالی
نداشته اند و تاجری موفقی نیز به حساب می آمدند پس اعتراض بهائیان به محرومیت های
اقتصادی این عزیزان چیست؟ چگونه سختی و مشکلاتی شامل حال ایشان شده که از چنین تمکن
خوبی برخوردار بوده اند؟
کار گر افغانی شاهدی فراری
کارگر نوجوان افغانی به نام کریم میرزایی آخرین شخصی بوده که با مقتول ارتباط داشته
و به گفته ایشان پس از باز خواندنش توسط اداره آگاهی و گفت و گو با خانواده مقتول
دو ماه است که مفقود شده و اطلاعی از او در دست نیست. این در حالی است که سایت های
دیگر بهائی و غیره از همان ابتدا این کارگر را گمشده می دانستند و معتقد بودند که
از زمان قتل تا به حال دیده نشده و حال دکتر حقگو نظری دیگر در این رابطه دارند.
قاتل مهربان
در ادامه مقاله ایشان موج بهائی ستیزانه شهر را دلیل این قتل می دانند که توسط
سخنرانی امام جمعه ایجاد شده.جالب است که سخنرانی چند ساله قبل چنین موج بهائی
ستیزانه ای را ایجاد کرده که سال ها بعد از آن تاثیراتش این چنین مهیب خود را
نمایان می سازد. گویی کمی اغراق در مقاله به نظر ایشان خوش آمده تا فضایی نا امن و
سرشار از خفقان را برای خواننده ترسیم کنند. جدای از این مطالب ایشان مدعی است که
بنا بر ادعای خانواده رضوانی دفتر امام جمعه شهر و نهاد های امنیتی بار ها از ایشان
خواسته اند تا به منظور حفظ جانش از بندر عباس را ترک کرده و به نقطه ای دیگر
مهاجرت نماید. دوباره باید استناد به گفته های بی اساس را متذکر شد و این که خود
دکتر حقگو در ابتدا مقاله اشاره می کنند که تنها باید به مستندات جنایی تکیه کرد.
چگونه انگشت اتهام به سمت کسانی است که چنین دلسوزانه از او می خواهند که برای حفظ
جانش شهر را ترک کند. آیا این یک حسن ظن نسبت به این ارگان ها نیست. شاید هشدار
برای نجات جان وی از سایر کسانی است که خواستار قتل وی اند.
تلفن
همراه
ایشان مدعی است که اداره آگاهی و قوه قضائیه از دستور ردیابی تلفن همراه خود داری
کرده اند و می فرمایند که تلفن همراه حتی در حالتی که خاموش است قابل ردیابی است.
آیا ایشان در جریان اعمال انجام شده پرونده هستند که با اطمینان می گویند که چنین
دستوری صادر نگشته است.در ابتدای همین مقاله خود ایشان می گویند که نهاد های مربوطه
هیچ گونه اطلاعاتی را در رابطه با پرونده در اختیار نگذاشته اند.شاید هم منبع
فرضیات یعنی خانواده رضوانی باز پرس پرونده است. ثانیا آیا تلفن همراه یک وسیله
جاویدان است بدون شک با اشاره دکتر حقگو به این که یک گروه حرفه ای قتل را انجا
داده اند قابل پیش بینی است که پس از سرقت تلفن همراه به سرعت اقدام به معدوم کردن
آن نمایند.آیا خود دکتر حقگو به این نتیجه واضح و روشن نرسیده اند که با وجود عدم
اطلاع از روال پرونده از ردیابی نکردن تلفن همراه شکایت می کنند.تنها با قدری تفکر
می توان به این مسئله پی برد پس چطور ایشان که یک حقوقدانند و تنها بر اساس گفته
های بی اساس و تفکرات خود قتل را بررسی میکنند نتوانسته اند به این قضیه پی
ببرند.آیا اغراق بیش از حد یک مطلب ارزش چنین مقاله ای که مدعی علمی حقوقی دارد را
در خطر نمی اندازد؟
داستان قتل یا حقیقت خودکشی
ایشان در چند مبحث پیاپی و بدون دلیل چنین مطرح می نمایند که به خاطر این که مرمی
گلوله در داخل خودرو پیدا نشده و نبودن هیچ اثری از خون و محتویات جمجمه پس قتل در
بیرون خودرو انجام شده.حال خود اعجاب را درادامه مقاله ببینید:«بنابراین بر اساس
اصول تحقیقات جنائی و پلیس علمی، شلیک گلوله در خارج از اتومبیل انجام شده است.»
کدام تحقیق جنایی و کدام مرجع علمی!؟ تحقیقات جنایی را چه کسی انجام داده است!؟
خانوادهی مقتول!؟ منظور از پلیس علمی چیست!؟ تحلیلی که حتی یک مرجع ولو بیاعتبار
در آن به چشم نمیخورد را چگونه تحقیق جنایی و پلیس علمی نامیدهاند!؟ از جناب آقای
دکتر حقگو با داشتن مدرک دکتری، بسیار بعید است این چنین غیرعلمی دست به نگارش
مقالهای زده باشند!؟ به اعقتاد نگارنده، تنها از نام جناب آقای دکتر در این جا
استفاده شده است. و گرنه هر کس اندک آشنایی با تحصیلات عالیه داشته باشد، به خوبی
با اصول اولیه تحقیق آشنا خواهد بود!؟ نگارش این مقاله و انتساب آن به فردی با مدرک
دکتری بسیار بعید مینماید!
سپس ااین گونه می گوید:« مهمترین نتیجه منطقی اثبات علمی این موضوع، منتفی شدن
فرضیه خودکشی مقتول است.» به سرعت و بدون هیچ دلیل منطقی و تنها بر اساس گفته های
خانواده رضوانی به این نتیجه منطقی می رسند که خودکشی بی معناست. حال خود قضاوت
کنید که ترس از این فرضیه چگونه ایشان را وادار کرده که با چنین داستان های بی
اساسی خودکشی را بی معنا بداند. نظری که طبق آخرین گفته های این خانواده در سایت
های بهائی منقول بازرسان اداره آگاهی و نهاد های مربوطه است. مشخص شد که تمام این
آسمانها و ریسمانها، صرفا برای بیاعتبار دانستن نظرات کارشناسان و کارآگاهان
پرونده بوده است. به راستی چرا چنین هراسی در بهائیان وجود دارد که خود کشی را فورا
و در جا رد می کنند. هراسی که شخصی با مدرک دکترا را به چنین داستان پردازی های بی
اساسی کشانده. اگر خود کشی صادق باشد دلیلش چیست که چنین هراسناک به بهائیان عزیز
می تازد؟
تاجر موفق
ایشان با ذکر این نکته که اختلافات مالی یکی از شایع ترین انگیزه های قتل در ایران
است و با استناد به این که ایشان هیچ گونه اختلافی از این قبیل نداشته اند قاطعانه
قتل را به گردن نهاد های امنیتی و به منظور عقیده می دانند. به راستی چگونه مطلع
شدید که ایشان هیچ گونه مشکل مالی نداشته اند. آیا صرفا خانواده و سازمان های قضائی
محل تحقیق معتبر و کاملی در این باره است؟ آیا یک تاجر موفق با انتشار خبر مشکلات
مالیش شغل و ارتباطاتش را چنین بی مهابا به خطر می اندازد؟ آیا تمامی اختلافات مالی
و یا خصومت های شخصی در همه جا ثبت می شود؟ آیا شما و خانواده و نهاد های امنیتی از
این مشکلات باخبرید؟ چرا باز بدون فکر در صدد طرح مسئله بر می آیید؟
در ادامه می فرمایند که با توجه به مطالب اخیر پس انگیزه قتل عقیدتی است. کدام
مطلب؟ کدام نتیجه گیری علمی و منطقی؟ بر اساس کدام مستندات به این نتیجه می رسیم؟
چرا چنین عجولانه موضع بحث را در عقیدتی بودن قتل قرار داده و از خود کشی تفره می
روید؟
طرد وحشیانه
نگاهی اجمالی به بهائیت و طرد های پیاپی این مسلک که نمونه بارز آن را در قطع
ارتباطات اشخاصی با خانواده شان توسط جناب شوقی افندی رهبر سوم بهائیان می بینیم
این نکته را در ذهن می پروراند که با توجه به عدم مقاومت مقتول و صحنه سازی های
پیاپی چرا این قتل توسط بهائیان عزیز صورت نگرفته باشد؟ چرا که ایشان فردی ثروتمند
و مستقل بوده و بی شک طردی که موجب قطع ارتباط وی شود کار ساز نبوده پس گزینه حذف
فیزیکی بر روی میز باقی می ماند. آیا سابقه متمردین بهائیت برگی درخشان در دفتر
بهائیت است یا سندی غیر قابل انکار در برخورد خلاف وحدت عالم انسانسی با مخالفین؟
ایشان در باره این که مقتول مقاومتی از خود نشان نداده می فرمایند که قاتل مجبور
نشده است که بیش از یک گلوله شلیک کند و نیز آثار کبودی و درگیری در بدن مشاهده نمی
شود که خود دال بر آشنا بودن قاتل و مقتول دارد.چرا که مقتول چنین معتمدانه و با یک
تماس به حاشیه شهر رفته و از خود مقاومتی نشان نمی دهد.
کودک حرفه ای
سپس ایشان به حرفه ای بودن قاتل اشاره می کنند و با ذکر نکات یاد شده اسرار دارند
که یک قاتل آموزش دیده و حرفه ای دست به چنین قتلی زده.اما در ادامه می افزایند کا
قاتل با اشتباهی کودکانه قتل را در بیرون انجام داده.آیا این خود تناقض بزرگ نیست؟
اگر قاتل حرفه ای است و بدون شک نهاد های امنیتی برای پائین بودن ریسک بهترین را
انتخاب می کنند پس دیگر این اشتباه کودکانه چیست؟ آیا این خود مدرکی برای حرفه ای
نبودن قاتل و صرفا آشناییش با مقتول نیست؟
سپس می گویند که این قاتل به ظاهر حرفه ای از سمت راست سر شلیک کرده تا قتل را خود
کشی جلوه دهد. دوباره داستان ها برای رد نظریه خود کشی که توسط اداره آگاهی عنوان
شده است شروع شد. اینبار قاتلی حرفه ای این نقش را بازی می کند تا قتل را خود کشی
جلوه دهد. به راستی دلیل هراس از خود کشی توسط بهائیان چیست؟
خانواده پلیس
«بنابر آنچه گذشت خلاصه تحلیل جنائی این پرونده تا به امروز بر اساس ضوابط تحقیقات
جنائی و پلیس علمی به قرار زیر است» بر اساس کدام تحقیقات جنائی و پلیس علمی؟ آیا
خانواده مقتول پلیس علمی اند یا شما؟ این تحقیقات دقیق و با جزئیات فراوان همان
گفته های خانواده رضوانی است؟ یک حقوقدان که دارای مدرک دکتری است چگونه چنین گفته
های بی اساسی را یک تحقیق جنائی و پلیس علمی می داند؟
چهار
سو
نکته جالب دیگری که ایشان به آن اشاره می کنند سمتی از سر است که گلوله به آن شلیک
شده. ایشان در ابتدا مسیر ورود گلوله را از جلوی سر و بالای یگ گوش معرفی می
کنند.سوای از این که منظور از سری که جلویش گوش دارد چیست ، این مطلب است که ایشان
در ادامه به صراحت تنها جلوی سر را صحیح می دانند و معتقدند که گلوله از پشت سر
خارج شده.سپس در قسمتی دیگر سمت راست سر مدخل ورود گلوله می دانند.از همه جالب تر
عکس ضیمه مقاله است که مسیر ورود گلوله را از سمت چپ سر نشان می دهد. در اظهارات
دیگر سایت های بهائی و خبری شلیک از پشت سر انجام شده است. به راستی کدام مطلب صادق
است. قاتل تنها با یک گلوله کار را تمام کرده یا از چهار طرف شلیک کرده؟ اگر این
مقاله جمع بندی است و نوشته یک حقوقدان در رده دکتری این تناقضات دیگر چه معنایی
دارد؟
حقیقت
در پایان باید به این نکته اشاره داشت که این قتل مشکوک با فرضیه های مطرح شده به
صراحت قابل حل و پیش بینی نیست. حال چگونه یک فرد بهائی
حقوقدان با مدرک دکتری در واشنگتن تنها بر اساس گفته های خانواده مقتول به طرح چنین
داستان های متناقضی می پردازد خود جای سوال است. چگونه جوامع بهائی و بیت العدل
آبروی خود را بر سر یک قتل مشکوک می گذارند و آن را صراحتا یک قتل عقیدتی می دانند؟
دلیل این آسمان و ریسمان بافتن ها چیست؟ هراس از فرضیه خودکشی در چه نهفته است؟
قاتل آشناست و مقتول از مطرودین بهائیت یا تنها یک بهائی است و از محکومین امام
جمعه شهر؟ چرا باید از چهار طرف به سر شلیک شود؟ شاه کش داستان ما در دست چه کسی
بوده؟ خود، دوست یا دشمن؟به راستی حقیقت چیست؟