رویکرد سياسي بابيه
سوء استفاده از آموزههاي مهدويت
نويسنده: حجتالاسلام والمسلمين جواد اسحاقيان دُرچه
باز نشر بهائیت در ایران
هر مكتب يا آموزه عقيدتي، به مقداري كه ظرفيت اصلاح مردم وايجاد تحولات مثبت در جامعه را داشته باشد، به همان ميزان ميتواند زمينه سوء استفاده راهزنان و فرصتطلبان را هم فراهم كند. برخي آموزههاي خاص تشيع مانند انتظار، شهادت طلبي و موعودباوري هم از اين مقوله مستثنا نيستند. پيروان فرقه «بابيت» با سوء استفاده از فضاي خاص سياسي و اجتماعي داخلي وخارجي كه در زمان ظهور اين فرقه وجود داشت. اين آموزهها را در جهت بسيح مردم در نفي اسلام وايجاد بدعت در اعتقادات به كار گرفتند و با كار تشكيلات وبرنامهريزي بلند مدت، زمينه تشكيل فرقه ضاله« بهائيت» را هم فراهم كردند كه از سوي استبداد و استعمار در راستاي تثبيت حاكميت آنها بر كشور مورد حمايت قرار گرفت.
در قرن دوازدهم قمري اشاعه تفكر اخباري گري موجود در حوزههاي درسي مختلف، از جمله مكتب شيخيه كه با سلسله دروس« شيخ احمد احسائي» و «سيد كاظم رشتي» پيگيري ميشد، فضا و شرايط خاصي را به وجود آورد كه در پي آن، گروهي از كساني كه به نوعي با دروس واستادان شيخي مسلك مرتبط بودند، با يك برنامهريزي حساب شده، در صدد برآمدند كه با تكيه بر برخي احاديث يا اخبار ضعيف و جعلي و نيازمند به تحليل و كارفقهالحديثي ، آموزههاي مهدويت( شامل اصل مهدويت و مفاهيم قائم، انتظار، نيابت و ...) آموزههاي مرتبط با امامت و ولايت (مانند جهاد، امر به معروف و نهي از منكر، قيام و تولي و تبري) را مورد سوء استفاده قرار دهند و به ايجاد يك تشكيلات سياسي خاص بپردازند.
فشار ناشي از حاكميت اختناق داخلي دوران قاجار و تبعيض وفساد ساختاري حكومتي كه باعث نارضايتي عمومي و يأس و درماندگي مردم شده بود نيز افكار عمومي را تا حدودي آماده پذيرش مباحث مهدوي كرده بود. در چنين شرايطي، «علي محمد شيرازي» با تعدادي از ياران نزديك خود، ادعاي نيابت خاص و موعود و قائم بودن را مطرح كرد و با بهرهگيري از سيستم خاص فرماندهي، تعيين جانشينهاي متوالي و تشكيل گروههاي ترور و فشار، تلاش كرد علما را از صحنه سياسي خارج كرده و خود را در قالب مقام برتر از عالمان در عرصه اجتماعي و در جايگاه گروههاي مرجع جديد مطرح كند.
همراهي و همكاري متقابل استعمار و بابيت و حمايت مالي، اطلاعاتي و سياسي روس و انگليس نيز در شكل گيري و تداوم اين شورش و بدعت نقش مهمي داشت. راهكار اصلي آنها، تحريك احساسات مذهبي و به كارگيري عقبه فرهنگي هزارساله تشيع در كشور، در قالب يك تشكيلات نظامي متهورانه بود كه پيامدهاي آن را ميتوان در موارد زير خلاصه كرد:
1-كشتار انسانهاي بيگناه، اعم از فريبخوردگان بابي و مسلمانان مقاوم برابر انحرافات بابيه.
2.نفوذ و ورود بيشتر استعمار روس و انگليس در عرصههاي اجتماعي و مذهبي مردم و دخالت آشكار به بهانه ميانجيگري و ايجاد آرامش در مسائل داخلي ايران.
3.تشكيل فرقه كاملا سياسي و ضد اسلامي و ضد شيعي بهائيت كه در دراز مدت بتواند با تنها حكومت مبتني برآموزه مهدويت و ولايت فقيه درعصر غيبت به صورت پنهان يا آشكارا مقابله كد.
اهداف و عملكرد بابيان و استعمارگران
محور اول: اهداف و راهكارهاي عناصر داخلي
1-اهداف و انگيزههاي عناصر داخلي در بابيت
1-1-جلب مشاركت عمومي از طريق تحريك احساسات
شعار ظهور امام زمان، پايان دوران استبداد و تجاوز و فرا رسيدن دوران گشايش و رسيدگي به محرومان، در شرايط خاص مذكور ميتوانست برد زيادي داشته باشد لذا در مقاطع حساس از آشوبها و درگيريها، بابيت با شعار« يا صاحب الزمان» حركت خود را شروع ميكرد.
گزارش وقايع مهم قلعه طبرسي، شورش زنجان، واقعه بدشت و .... حتي جريان اعدام علي محمد شيرازي نشان ميدهد كه در شرايط بحران زده جامعه از لحاظ سياسي و اقتصادي، جامعهاي ناراضي و آماده تحول و انقلاب وجود دارد و يك عقيده قوي وپرظرفيت مثل انتظار ظهور ميتواند اين آتش زير خاكستر را شعلهور سازد لذا ادعاي ظهور امام ميتوانست زمينهاي براي تخليه عقدههاي اجتماعي اقشار مستضعف و ناراضي از حكومت باشد.
اين تصورات، در حالي صورت ميگرفت كه مردم با اطلاع از توبه علي محمد باب و جريان مناظرات و اثبات ضعف علمي سران بابيه، به انحراف و بطلان اين جريان پي برده بودند اما باز هم شرايط خاص باعث ميشد زمينه بازگشت به آن تصورات فراهم شود. هر چند با تلاش فراوان علماي آن عصر و نيز امراي شايستهاي همچون امير كبير، اين اغراض و تصورات توفيق چنداني نيافت اما به هر حال، ظرفيت يك آشوب عمومي در اين ادعا وجود داشت.
2-1-حذف رقبا وكسب پايگاه اجتماعي اصلي
قدرتطلبي و كسب پايگاه اجتماعي بالا، از ديگر انگيزههاي تحركات بابيت است كه بيشتر مربوط به سران اين فرقه ميشود . اين امر يك خاستگاه و سرچشمه قدرت غير رسمي است كه همواره حكومتها و قدرتهاي رسمي را تحت تأثير قرار داده است و شايد بتوان آن را از مقوله حكومت در سايه يا حكومت زيرزميني خواند كه در عرف سياسي امروز مشهور است.
ادعاي نزول كتاب آسماني داشتن معجزه و كرامت و علم لدني، ميتوانست موقعيتي بالاتر از هر عالم و مرجع تقليدي به علي محمد شيرازي بدهد و موجب ارتقاي پايگاه اجتماعي وي شود.
3-1-شخصيتسازي و عارف نمايي
يكي از روشهاي نسبتا كارآمد گروهها و مدعيان دروغين در جذب تودههاي مردم، تصوير سازي ذهني و ايجاد شخصيتهاي به ظاهر عارف مسلك بوده است چرا كه در چنين فضايي براي سرسپردگي پيروان، جاي استدلال ،منطق و خردوزي خالي مانده و افراد فريب خورده به محض توهم حقانيت و به اصطلاح عظمت و ماورايي بودن رهبران، به اطاعت بيچون وچرا از آنها ميپردازند و حتي تفكر و تحليل در تناقضات موجود در گفتار و كلام آنها را هم روا نميدانند.
اين موضوع در طول تاريخ باعث شده فرقهها و نهضتهاي بزرگ و كوچك سياسي و اجتماعي شكل بگيرد و آسيبهاي جاني و مالي فراواني به موافقان و مخالفان آنها وارد شود.
در واقع، پيروان باب مشروعيت شخصيت باب را به مكتب شيخيه مستند ميكنند حتي شخصيت ماورايي و فوقالعاده باب را فراتر از آن ميدانند كه از شيخيه و رهبران آن بهره گرفته باشد . اين بحث، شبيه حركتهاي سياسي برخي فعالان سياسي دنياست كه براي تحكيم عقبه فكري و عقيدتي خود به بحث اديان ،موعود، منجي و ارزشها وحقوق انسانها تمسك ميجويند اما در عمل و هنگام اجراي روشها، همان آموزهها و مقدسات به گونهاي تحقير يا نفي ميشود.
2-راهكارهاي سياسي
منظور از راهكارهاي سياسي، روشهاي عملياتي براي رسيدن به اهداف مذكور است كه ميتوان تبلور اين راهكارها را در ايجاد يك تشكيلات منسجم- در حد زمان تشكيل بابيت- مشاهده كرد. در ادامه به تشريح اين تشكيلات ميپردازيم:
يكي از شيوههاي مهم عملياتي در فعاليتهاي بابيه آن است كه به ايجاد يك ساختار خاص تشكيلاتي دست زد و سلسلهاي از مقامات به ظاهر معنوي براي رهبران در مقابل پيروان درست كرد؛ در رأس هرم قدرت، حضرت« نقطه» قرار ميگرفت. ابتدا خود علي محمد شيرازي نقطه محسوب ميشد لذا به وي «نقطه اولي» گفتهاند . كتابي به نام« حضرت نقطه اولي» نيز وجود دارد. مراتب بعدي، حروف» ناميده ميشدند كه 18 نفر از نزديكان و ياران اوليه باب را شامل ميشود، هر يك از حروف هم عناوين خاص خود را دارند.
نكته اساسي آن است كه اين عناوين، ظاهري مذهبي و اعتقادي دارند مانند لفظ « باب» كه در جايگاه واسطه خاص امام زمان (عج) به كار ميرود و يا بنا بر تعبيرات و تفسيرهاي فعلي، درگاه ورود به دين يا ساحت معنويات در نظر بوده است. همچنين «نقطه» كه احتمالا براساس روايتي كه حضرت اميرالمؤمنين (ع) خود را نقطه حرف به در «بسم الله الرحمن الرحيم» خواندند، انتخاب شده است.
روي ديگر اين جلوه تشكيلاتي آن است كه بر اساس اين عناوين، فعاليتهاي سياسي، اجتماعي و نظامي بابيت شكل ميگرفته است . برهمين اساس در زمان غياب و زنداني بودن باب، ياران او كارها و مسئوليتها را برعهده گرفتند.
اين مفاهيم وقتي روشن ميشود كه بدانيم شورش بابيت، به اسم ظهور امام زمان(عج) و نجات جهان از ظلم و ستم آغاز شد لذا براي آنكه بتواند پشتوانه فرهنگي داشته باشد و براي جذب افكار عمومي به انگيزهسازي بپردازد و شور و احساس عمومي را در خدمت اهداف سياسي و نظامي خود بگيرد، از مفاهيم مربوط به مهدويت سوء استفاده ميكند كه براي مبارزه با ظلم ايجاد شده و جبهه مقابل را دشمنان گسترده آخرالزمان معرفي ميكند. ضمن اينكه ميخواهد با اين كار به القاي نوعي شكستناپذيري و وجود نيروي فوقالعاده در حروف حي و بابيه بپردازد.
نكته مهم ديگر آنكه اين تشكيلات منظم و داراي اساسنامه نانوشته اما كارآمد، در صورت پيوند خوردن با يك مكتب فكري دُگم و انحصار طلب ميتواند به يك آپارتايد به اصطلاح مذهبي و انحصار طلبي خشن فرقهاي منجر شود. اين همان چيزي است كه اهداف سياسي تفرقه افكنانه بيگانگان را تأمين ميكرد. در اين راستا، قرهالعين » در جايگاه عنصر فرهنگي و به اصطلاح مترقي و اصلاح طلبي در زنان بابي مسلك ،كشتن عموي خود« ملا محمد تقي برغاني» (شهيد ثالث) را برخود تكليف ميشمارد و دستور قتل او را صادر ميكند. با وجود اينكه موقعيت اجتماعي علمايي همچون شهيد ثالث حداقل ميتوانست باعث احتياط سياسي از سوي قرهالعين شود اما به سبب تركيب دو عنصر مذكور، نوعي تهور در بابيت ايجاد شده بود لذا اينگونه اقدامات بدون دورانديشي سياسي و اجتماعي انجام شد.
يكي ديگر از وقايعي كه ميتواند منبعي براي تبيين اين تركيب تشكيلاتي- عقيدتي به شمار آيد، حوادث مازندران است ؛ «ملاحسين بشرويه» ، يكي از حروف حي با رفتن به منبر، ايراد سخنراني رسمي و دادن پيام ظهور امام زمان و فراخواني ياران وي، يك اجتماع گسترده از بابيان را در شمال كشور تشكيل داد تا درجزيره خضرا گردهم آيند و باب را به حكومت برسانند و ناصرالدين شاه را كنار بزنند. بهرهگيري آنها از روايات مربوط به دوران ظهور در اين زمان قابل توجه است.
اين حوادث و نمونههاي آن نشان ميدهد كه مفهوم جهاد و تكليف كه بابيت آن را از فقه سياسي- اسلامكي به عاريت گرفت و بعدها بهائيت آن را نفي كرد، در كنار مفهوم انتظار و شهادت طلبي در ركاب امام زمان، دو مفهوم مهمي بودند كه كاركرد حقيقي آنها در نفي ظلم و ستم وانحرافات در زمان غيبت بوده است. اما بابيت با ظرافت و مكري خاص با تغيير دادن ماهيت اين مفاهيم و معرفي سران خود به عنوان مفسران ومتوليان سياسي و معنوي، از ظرفيت فراوان اين عناصر كه در طول تاريخ، قيامهاي فراواني را برپا كرده بود، به نقع خود سوءاستفاده كرد و كاركردي كاملا معارض و مخالف با كاركرد واقعي آنها را القا و تحليل كرد.
اين نشان ميدهد كه يك جريان تشكيلاتي انحرافي تا چه حد ميتواند با بهرهگيري از برخي آموزههاي حساس و آسيبپذير مهدويت، بدون هزينه فراوان و بلكه با حضور داوطلبانه و مشاركت فعال و خودجوش منتظران مهدوي، اهداف سياسي خود را پيگيري كند.
يكي ديگر از جلوههاي برنامه تركيبي( تشكيلاتي- عقيدتي) طرح چشمانداز آينده از سوي سران بابيت، به ويژه علي محمد شيرازي است . روشن است كه بر اساس اهداف فرقهاي كه سران بابي دنبال ميكردند، بايد درباره مبناي مشروعيت رهبران آينده آن تمهيداتي ميانديشيدند زيرا خود باب، با ادعاي بابيت و قائميت و تكيه بر پشتوانه فرهنگي و عقيدتي محكم مهدويت، براي خود مشروعيت فراهم كرده بود اما پس از حذف سران اوليه و محقق شدن به اصطلاح ظهور امام زمان، ديگر كسي با عنوان بابيت و مهدويت نميتوانست هدايت افكار عمومي را در دست بگيرد لذابايد خاستگاه جديدي براي ادامه جريان بابيت- هر چند با اسم ورسم جديد- پيدا ميشد. با در نظر گرفتن اين مطالب ميتوان پذيرفت كه ادعاي مبشر بودن باب براي « من يظهرهالله (كسي كه خدا او را ظاهر خواهد كرد) قابل توجيه باشد.
در يك تحليل كلي ميتوان گفت، باب و اطرافيان و همراهان وي، از برخي آموزههاي شيخيه و دروس سيد كاظم رشتي، سوء استفاده كردند و مردم را به انتظار موعود و قائم فرا خواندند و با تباني و انجام يك مراسم مذهبي صوري( اعتكاف) باب به عنوان جانشين خاص انتخاب شد كه بعدها با ادعاي مهدويت، رهبري سياسي و مذهبي فرقه را به دست گرفت. در ادامه با جلب حمايت عناصر حكومتي و استعماري، او و ياران نزديكش در راه نابودي حكومت قدم برداشتند . آنان پس از ناكامي در مرحله اول، اين هدف را براي نسل بعد به عنوان يك چشمانداز تعيين كردند و باز هم افكار عمومي را در انتظار فرد ديگري قرار دادند كه بايد كاملا از او اطاعت شود و پيروي از او باعث سعادت خواهد بود. بنابراين، در هر دو مرحله، عناصر معنوي مانند ارتباط با امام، جستجوي رهبر، ولايت پذيري، قيام وتبعيت از فرستاده و مظهر خدايي را به يك سلسله مراتب تشكيلاتي(رهبري و جانشيني) پيوند زدند تا مشاركت صددرصد و بيچون وچراي پيروان را در راستاي عمليات متهورانه خود جلب كنند.
محور دوم: اهداف و عملكرد عناصر خارجي
1-سياست استعمار و فرقه بابيت
براساس مباني انسان شناختي دوران مدرنيته، لازم است انسان براي سود بردن به ديگران هم سود برساند. اين تفكر، نمودهاي سياسي و اجتماعي كلان هم پيدا كرده است. استعمار شرق نيز كه تابع همين تفكر مدرنيته غربي در شكل ديگر آن است، براساس اين نگاه، از سران بابي و بهائي حمايت ميكرد و با كمك به توسعه يا دست كم حفظ نيروهاي كليدي آنان، در حفظ و گسترش نفوذ خود در سرزمينهاي اسلامي به ويژه ايران كوشيد و در اين راستا از تمام ظرفيتهاي سياسي و ژئوپلوتيك خود بهره جست.
در اينجا بايد به چند نكته مهم اشاره شود:
- در شرايطي كه ملت مسلمان ايران با فقر و فشارهاي مختلف دست و پنجه نرم ميكردند ، دولت روسيه از امير كبير كه در راستاي استقلال و توسعه كشور تلاش ميكرد ، درخواست كرد به ضعفاي بابي! رحم كند در حالي كه همين گروه بابي درآن سالها، با شورشهايي مانند قلعه طبرسي، بدشت، زنجان ونيريز فارس باعث ورود صدمات جاني و مالي فراواني به مردم شده بودند.
- در اين دوران از عقايد قاطبه ملت ايران از جمله اعتقاد به مهدويت دفاع نميشود اما براي حفظ عقيده بيريشه گروهي كه مورد حمايت خود آنها هستند ، تحت عنوان رعايت حق آزادي بيان و عقيده درخواست حمايت و ترحم ميشود.
- نقاشي و ضبط وقايع مربوط به پسران بابي نشان دهنده اين واقعيت است كه استعمار ،اهدافي براي آينده آن دارد. اين اهداف را ميتوان در چند مورد خلاصه كرد:
- ضربههاي تدريجي و پيوسته به باور مهدويت و نيابت علماي عصر براي تغيير تدريجي گروههاي مرجع جامعه يعني عالماني كه به حكم امام زمان، مرجع عموم مردم قرار گرفته بودند.همچين سوق دادن مردم به سوي گروههاي خردگريز و ايجاد هنجارهاي جديد در جامعه تا در نهايت با حذف روحيه انتظار، جهاد، شهادت طلبي و غيرت ديني، جاي پايي براي استعمار باز شود.
- پشتيباني از شورشهاي داخلي ايران تحت پوشش حمايت از آزادي، با هدف تضعيف دولت مركزي و طرد عناصر دلسوز و كارآمدي مانند صدراعظم،امير كبير ، اين سياست در قالب فرقهسازي، آشفتگي فرهنگي و سياسي را دنبال ميكرد.
- حمايت از عناصر فرصت طلب و منحرف در قالب نيروي بازدارنده برابر مرجعيت شيعي و ايجاد شكاف در جبهه متحد ملي كه براساس آموزه قيام و امر به معروف و نهي از منكر در زمان غيبت، براي ظهور امام زمان(عج) زمينه سازي ميكردند.
1.سياست خاص فرقهسازي
پس از ذكر نكات قطعي و يقيني مربوط به اهداف و سياستهاي استعمار، بايد به يك مطلب بسيار مهم اشاره كرد.
براساس يادداشتهاي منتشر شده در مجله« شرق» (ارگان كميسر خارجي شوروي) يك مأمور سياسي روس به نام «دالگوركي» از سوي سفارت روسيه، به شكل كاملا محرمانه ماموريت ويژهاي مييابد. وي تحت عنوان مترجم وارد تهران ميشود و بدون آنكه حتي سفير اطلاعات كاملي از فعاليت او داشته باشد در مجلس درس« حكيم احمد گيلاني» حاضر ميشود . او ظاهرا مسلمان شده با دختر وي ازدواج ميكند و صاحب فرزند نيز ميشود. وي با حضور در جلسات درس و برقراري ارتباط با شاگردان سيد كاظم رشتي، علي محمد شيرازي را مستعد فرقهسازي تشخيص ميدهد لذا كاملا به وي نزديك شده و با پيشنهاد ادعاي بابيت و مهدويت به او، قول حمايت همه جانبه در اين راه را ميدهد. اين مأمور ويژه با همكاري رؤساي خود، پيوسته جريانهاي بابيت را- كه خود آن را ساخته بود، مورد پيگيري و حمايت قرار داده، بعدها نيز از فعاليت «حسينعلي نوري» (سركرده بهائيت) وجانشينان وي حمايت ميكند . براساس اين سند، اساس تشكيلات بابي به هيچ وجه جنبه مذهبي و اعتقادي نداشته و تنها بر پايه تركيب اهداف استعماري و اميال قدرت طلبانه برخي عالم نمايان بروز پيدا كرده است. محقق اين اثر كه بعدها به صورت كتاب منتشر شد- قراين وشواهدي بر صحت اين خاطرات ارائه ميكند كه ميتوان در اين كتاب مطالعه كرد.
به اين ترتيب استعمارگران با وجود تلاش براي مخفي كردن دست هدايت خود در جريان بابيت باز هم نتوانستند علاقه وشوق خود را از فعاليت اين جريان مخفي نگه دارند . هر چند همواره چنين وانمود ميكردند كه بابيت نوعي عقيده مذهبي و يك واقعيت خارجي گسترش يافته است كه ديگر نميتوان آن را حتي با نيروي نظامي متوقف كرد.