افراد آنلاین
ایران عصر پهلوی ارض موعود بهائيان
به بهانه سالروز شکوهمند پیروزی انقلاب اسلامی
بهائیت در ایران : يكي از مظاهر اسلامزدايي در دوران حاكميت 50 ساله پهلويها، تقويت روزافزون مذاهب و اديان باطله اعم از اديان منسوخه يا مذاهب ساختگي و بيپايه بود. در اين دوران فرقه بهائيت رشد بيسابقهاي يافت. بهائيان در دوران حاكميت رضاشاه موفق شدند «محافل» و «بيتالعدل» خود را دائر كنند. آنان فعاليتهاي خود را به ويژه در زمينههاي فرهنگي تعقيب ميكردند. مدارس آنان شامل دبستان و متوسطه اعتبار خاصي داشت و تعداد زيادي از خانوادههاي روشنفكر و بانفوذ تهران فرزندان خود را در اين مدارس ثبتنام ميكردند. دختران ارشد رضاشاه و پسر ارشد او (شاه بعدي) آموزشهاي اوليه خود را در مدارس بهائيان تهران ديده بودند.(1) به گفته ارتشبد حسين فردوست «رضاشاه با بهائيت روابط حسنه داشت تا حدي كه اسدالله صنيعي را كه يك بهائي طراز اول بود، به آجوداني مخصوص وليعهد خود منصوب كرده بود.(2)
فردوست مينويسد:
" در دوران محمدرضا، بهائيت در ايران توسعة عجيبي يافت و آنها بر مبناي انگيزه و نقاط ضعف، به شدت افراد را جذب ميكردند. چند مورد مطمئن به اطلاعم رسيد كه فرد مقروض بوده و سازمان بهائيت قروض او را پرداخته تا بهائي شد. زن نيز از وسايل مهم جلب افراد بود و ترتيبي ميدادند تا از طريق دختران بهائي به عنوان مبلغ عمل ميكردند."
در دوراني كه بهائيت ايران قوي بود، در فرمهاي استخدام و غيره در مقابل مذهب صراحتاً «بهايي» مينوشتند. ولي وقتي در موضع ضعف قرار ميگرفتند (مانند حركت مردم تهران و تخريب حظيرهالقدس) خود را «مسلمان» معرفي ميكردند! آنها در فرمهاي ارتش و نيروهاي انتظامي، خود را «مسلمان» معرفي ميكردند.
سازمانهاي دولتي گاهي از ساواك سئوال ميكردند كه فلان فرد در تعرفه استخدامي يا تعرفة ساليانه، در مقابل مذهب خود را «بهائي» معرفي كرده، با او چه بايد كرد؟ ساواك جواب ميداد: اگر براي استخدام است، استخدام نشود مگر اينكه بنويسد مسلمان و آنهايي كه استخدام شدهاند بايد در مقابل مذهب «مسلمان» بنويسند وگرنه بازنشسته شوند.
اين پاسخ رسمي ساواك بود، ولي رعايت نميشد و ساواك نيز حساسيتي نداشت. زماني منوچهر اقبال، مديرعامل شركت نفت، به طور كلي و براي تمام شركت نفت استعلام كرد كه در مقابل افرادي كه مذهب خود را «بهائي» مينويسند چه بايد كرد؟ ساواك جواب مرسوم فوق را داد. اقبال پاسخ داد كه ممكن نيست چون تعداد بهائيها در شركت نفت بسيار زياد است.»(3)
سرهنگ محمدمهدي كتيبه در كتاب خاطرات خود مينويسد:
" شيراز يكي از مراكز عمدة فعاليت بهائيان بود، چون منزل سيدباب رهبر آنها در شيراز بود و تقريباً حكم مكه را براي آنها داشت. منزل دايي باب در خيابان احمدي شيراز را هم بهاييها به عنوان زيارتگاهي بازسازي كرده بودند. يك بار كه شاه به شيراز آمده بود، سيدنورالدين حسيني از فرصت استفاده كرده، دستور داد به اين دو مركز بهائي حمله كنند. اين جريان گذشت و بعد، از تهران دستور دادند كه فعاليت بهاييها كمي محدود شود. استاندار شيراز – سرلشكر همت – بهايي بود و تصميم داشت خانه دايي سيدباب را بازسازي كند. مردم متوجه شدند كه سيمان، گچ و ماسه در كنار اين ساختمان ريخته و آمادة تعمير ساختماناند. آقاي سيدنورالدين حسيني به استاندار تلفن كرد و از او خواست تا مانع اين كار شود. آقاي نورالدين حسيني آدم بانفوذي بود و تمام شهر از ايشان حرفشنوي داشتند، اما استاندار در جواب ايشان گفت من دستور دادهام اين كار انجام شود. سيدنورالدين حسيني به استاندار گفت: از شما مي خواهم شهر را به آشوب نكشيد و اين كار را نكنيد. استاندار بر دستور خود تأكيد كرد و سيدنورالدين حسيني پاسخ داد بسيار خوب، شما دستور دادهايد بسازند، من دستور ميدهم خراب كنند. آقاي سيدنورالدين حسيني كه ديده بود بنّا و كارگرها براي شروع كار آمدهاند، در مدرسة خان به طلاب گفته بود: بلند شويد با هر وسيلهاي كه داريد براي خراب كردن منزل دايي باب حركت كنيد. طلبهها از داخل مدرسه راه افتادند. در سر راه بازار مسگرها كه همه از حزب برادران و مريد آقاي سيدنورالدين بودند بيل و كلنگ به دست گرفتند و براي تخريب ساختمان دايي باب حركت كردند. خوشبختانه همان وقت من با دوچرخه از آن جا رد ميشدم و در صحنه حاضر بودم. در خيابان احمدي مردم مشغول تخريب ساختمان شدند و پليس هم نتوانست مانع آنها شود." (4)
در ميان اسناد ساواك، دو سند وجود دارد كه يكي مربوط به تيرماه 1347 و ديگري مربوط به خرداد 1350 است. اين دو سند مربوط به دو مورد از جلسات رهبران بهائي در شهر شيراز است. يكي از اين دو سند بر حمايت گسترده رضاشاه از بهائيان و ديگري بر حمايت وسيع شاه از اين فرقه تأكيد دارد. سند سال 1347 شاه را «بهائي» و سند سال 1350، رضاشاه را «يك بهائي واقعي» خوانده است.(5)
فردوست در كتاب خاطرات خود مينويسد:
«نفوذ اصلي بهائيت در دوران عبدالكريم ايادي بود. ايادي از خانواده طراز اول بهائيت بود. او به اين دليل نام فاميل «ايادي» داشت كه پدرش از «ايادي امرالله»، يعني چند نفر خواص اطراف «عباس افندي»، بود. ايادي با نفوذي كه نزد محمدرضا كسب كرد بهائيها را به مقامات عالي رساند. او در رسانيدن اميرعباس هويدا (بهائي) به نخستوزيري نقش اصلي را داشت. در زمان هويدا ديگر كار بهائيها تمام بود و مقامات عالي مملكت توسط آنها به راحتي اشغال ميشد. پدر هويدا نيز مانند پدر ايادي از خواص عباس افندي و گويا نويسنده مخصوص او بود. تنها يك بار موقعيت بهائيت به خطر افتاد و آن زماني بود كه فلسفي (واعظ معروف) حملات شديدي را عليه بهائيت شروع كرد و محمدرضا براي آرام كردن مردم دستور تخريب حضيرهالقدس، مركز مقدس بهائيها در تهران را داد و دستور داد كه «ايادي» مدتي از ايران خارج شود. او نيز حدود 9 ماه به ايتاليا رفت و وقتي آبها از آسياب افتاد، به ايران بازگشت.
به طور كلي در دوران محمدرضا و نفوذ «ايادي» در دربار، بهائيهاي ايران بسيار ترقي كردند و ثروتمند شدند و آنها و «ايادي» در انحطاط اقتصاد مملكت تلاش كردند.
به ياد دارم زماني (شايد حوالي سال 51 يا 52) ايادي، سرلشكر ضرغام را (كه مدتي وزير دارايي و مدتي هم مديرعامل بانك اصناف بود) به رياست اتكا (سازمان تداركاتي ارتش) منصوب كرد و سپس به او دستور داد كه كليه مايحتاج خود را از خارج وارد كند. ضرغام استنكاف كرد چون اين اجناس با قيمت ارزانتر در ايران قابل تهيه بود. ايادي او را از كار بركنار كرد و افسر ديگري را به اين سمت گمارد و او اجناس مورد لزوم اتكا را مستقيماً از خارج وارد مينمود.
بهائيان بدون اجازه عكا حق ندارند مشاغل سياسي را بپذيرند و تنها بايد تلاش كنند كه در فعاليتهاي تجاري و كشاورزي پيشرفت كنند. بر اساس همين اصل، روزي از سپهبد صنيعي پرسيدم چگونه شما شغل سياسي پذيرفتهايد؟ پاسخ داد: از عكا سئوال شده و اجازه دادهاند كه در موارد استثنايي و مهم اين نوع مشاغل پذيرفته شود. در واقع، بهائيت جهاني اين تصور را داشت كه ايران همان ارض موعودي است كه بايد نصيب بهائيان شود و لذا براي تصرف مشاغل مهم سياسي در اين كشور منعي نداشتند.
بهائيهايي كه من ديدهام واقعاً احساس ايرانيت نداشتند و اين كاملاً محسوس بود و طبعاً اين افراد جاسوسهاي بالفطره بودند. محمدرضا نه تنها نسبت به نفوذ بهائيها حساسيت نداشت، بلكه خود او صراحتاً گفته بود كه افراد بهائي در مشاغل مهم و حساس مفيدند چون عليه او توطئه نميكنند. اين نقل قول را از مقام موثقي شنيدم.
بهائياني كه به مقامات حساس ميرسيدند از موقعيت خود براي ثروتمند شدن جامعة بهائيت استفاده ميكردند تا از اين طريق اقتصاد مملكت را به دست گيرند. بهائياني كه ميشناختم همه بسيار ثروتمند بودند. مانند نعيمي (پدرزن خسرواني كه از مقامات مهم بهائيت بود) و تژه كه زمين 5000 متري برّ خيابان آيزنهاور (نرسيده به پپسي كولا) را به جامعة بهائيت اهدا كرده بود و گاهي در آنجا جمع ميشدند. تژه را به علت اينكه نسبت سببي با سرهنگ قاسم پولاددژ (شوهر اول طلا) داشت، ميشناختم. آبادي حديقه (شرق اقدسيه) نيز متعلق به بهائيها بود و بر خلاف سنت دهداري، كه اراضي جنوب يك ده تا ده بعدي متعلق به ده شمالي است، بهائيها اراضي شمالي حديقه را تا قله كوه، ديواركشي و تصرف كرده بودند. آنها در اتوبان تهران – كرج (نرسيده به كرج، سمت راست) نيز اراضي وسيعي را تصرف كرده و گنبد آبي رنگي به پا كرده بودند. از اين نمونهها زياد بود.
به ياد دارم در حوالي سال 1354، شكايتي از دفتر مخصوص شاه (به رياست معينيان) به دستم رسيد مبني بر اينكه هژبر يزداني در سنگسر به مراتع چوپانها تجاوز كرده و براي آنان مزاحمت ايجاد ميكند. محمدرضا دستور داده بود كه تحقيق و گزارش شود. دو افسر دفتر را به همراه عكاس ساواك به منطقه اعزام كردم. در مراجعت، گزارش آنان حاكي از اين بود كه اهالي ده مرزنآباد در ارتفاعات سنگسر همة بهائيها هستند و رئيس آنها هژبر يزداني است و آنها همه مراتع ده مجاور را كه مسلماننشين است، به زور تصرف كردهاند. مدارك مستند جمعآوري شد و آلبومي نيز تهيه و ضميمة گزارش شد و مستقيماً به اطلاع محمدرضا رسيد. فرداي آن روز سپهبد ايادي تلفن كرد و گفت شاه گزارش را به من نشان داده، گزارش سراپا مغرضانه است و به شاه هم گفتم و ايشان دستور داده كه مجدداً هيأت بيغرضي را اعزام داريد. پاسخ دادم گزارش هيأت مستند است و اعزام مجدد مفهومي ندارد و افزودم وقتي شاه ميخواهد يزداني به مناطق چراي ديگران تجاوز كند، من كه مدعي نيستم. به هر حال، يزداني به كار خود ادامه داد.
يك سال بعد، متوجه شدم كه او در تهران معاملات بزرگ انجام ميدهد و هميشه دو مرد مسلح او را همراهي ميكنند. چند مورد از معاملات يزداني را شخصاً شنيدم. يك روز ابتهاج، مديرعامل بانك ايرانيان، به من تلفن كرد كه از اين پس در بانك ايرانيان سمتي ندارد و تمام سهام بانك و ساختمان و وسايل آن به هژبر يزداني فروخته شده است. يك روز هم سميعي، رئيس بانك توسعه كشاورزي، به من شكايت كرد كه فرد بيتربيتي با دو گارد مسلح به مسلسل، بدون اجازه وارد دفتر كارم شده و گفته نامش يزداني است و ميخواهد سهام بانك با ساختمان و وسايل به او واگذار شود. سميعي پاسخ داده كه اين امر منوط به اجازه وزارت كشاورزي و تصويب دولت است. يزداني با خشونت جواب داده كه «ترتيب آن را ميدهم».
به هر حال، هژبر يزداني با حمايت ايادي به قدرتي تبديل شد و اراضي وسيعي را در باختران و مازندران و اصفهان و غيره در اختيار گرفت و براي من معلوم شد كه تمام اين وجوه متعلق به بهائيت است و اين معاملات را يزداني براي آنها ولي به نام خود انجام ميدهد.
ايران بعد از آمريكا بيشترين تعداد بهائيها را داشت. بهائيها در آمريكا بسيار قوي هستند و مراكز متعددي از جمله در شيكاگو دارند.(6)
پينويسها:
1. Banani. Op. cit. p. 96.
2. ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، فردوست، ج 1، ص 374.
3. همان، ص 376.
4. خاطرات سرهنگ محمدمهدي كتيبه، محمدرضا سرابندي، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1382، ص 35.
5. بدون شرح به روايت اسناد ساواك، مركز بررسي اسناد تاريخي، صفحات 166 و 252.
6. ظهور و سقوط، همان، صص 376-374.
با استفاده از: اسرائيل و بهائيت در سلطنت پهلوي - دكتر غلامعلي رجائي
بهائیت و نقش این فرقه ضاله در پیدایش و استمرار رژیم پهلوی
به بهانه سالروز پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی در ایران
پرویز خسروانی
بهائیت در ایران : پرویز خسروانی، فرزند میرزا هاشم محلاتی، متولد 1299 ش، فارغ التحصیل دانشکده افسری در سال 1321ش، می باشد. وی در سال 1331ش، به درجه سرگردی رسید و به علت توجه در امر ورزش باشگاهی به نام تاج بنیاد نهاد که مورد حمایت کامل محمدرضا پهلوی بود.511
خسروانی، همسر ملیحه نعیمی (دختر عبدالحسین نعیمی از سران بهائیت، پسر شاعر بهائی میرزا نعیم) که خود و پدر و پدربزرگش هر سه در عصر خود از سران و مبلّغان فعّال به شمار می روند.512 خسروانی بعد از ازدواج با ملیحه نعیمی به بهائیت می پیوندد، گزارش ساواک تهران به سپهبد نصیری (رئیس ساواک)، مورّخ 10/7/1345، ضمن اشاره به ازدواج پرویز خسروانی با ملیحه نعیمی، از بهائی شدن خسروانی توسط ملیحه سخن می گوید و خاطرنشان می سازد که خسروانی درعین حمایت از افسران و درجه داران بهائی در حوزه ی مسئولیت دولتی خود، به منظور حفظ پرستیژ و شئون نظامی و سیاسی خویش، می کوشد که گرایش وی به مسلک بهائیت، از چشم دیگران مکتوم بماند: »دختر نعیمی که زن سرلشکر خسروانی است در چند سال قبل توانست به طور محرمانه شوهرش (سرلشکر خسروانی) را به دین بهائی گرایش دهد. سرلشکر خسروانی در حضور آقای دکتر علی محمد ورقا، استاد دانشگاه، که از بهائیان متعصب و یکی از روحانیون بهائیان است. با حضور آقای نعیمی رسماً به دین بهائی گرویده و قرار بر این شده که از لحاظ حفظ پرستیژ و شئون نظامی و بعضی پست هایی که به وی محول گردیده، بهائی بودن وی از چهار چوبه دیوار خانوادگی تجاوز نکند... خانم نعیمی در سال چند مرتبه به اروپا و انگلستان مسافرت و در کنفرانس های بهائیان جهان که در لندن و واشنگتن و کانادا تشکیل می گردید، از طرف زنان بهائی ایران شرکت می نماید و در انجام وظایف خود در مورد ترویج و توسعه نفوذ بهائیان جدیت و از خودگذشتگی نشان داده و اکنون مقام اول را در بین بهائیان دارا می باشد. سرلشکر خسروانی، شوهر بانوی مزبور، نیز ترقی و توفیق خود را در امور اداری و نظامی مرهون اقدامات زنش می داندو شایع است بنا به توصیه ی خانم نعیمی، سرلشکر خسروانی موظف می باشد که در کارهای اداری، افراد و درجه داران و افسران بهائی را به طور غیرمحسوس بیش از سایرین، مشمول لطف خود قرار دهد...513»
خسروانی از عوامل کودتای 28 مرداد شمرده می شود که در حمله به خانه ی دکتر مصدق همراه با شعبان جعفری شرکت داشت. در بخش کودتای 28 مرداد به آن اشاره شد. پرویز خسروانی بعد از کودتا درجه ی سرهنگی گرفت و آجودان مخصوص شاه شد و از این موقعیت برای توسعه باشگاه تاج استفاده نمود و در تهران و سایر شهرهای کشور زمین هایی را گرفت و یا تصرف کرد و باشگاهی دراین زمینه ها بنیاد نهاد.514
حسین فردوست (رکن اطلاعاتی رژیم پهلوی)، اطلاعات جالبی در این زمینه ارائه می دهد: »پس از 28 مرداد، خسروانی به بلای جان مردم تبدیل شد او راه می افتاد و هر جا که زمین شهری مرغوبی می دید به مالک آن مراجعه می کرد. اگر طرف حاضر می شد، زمین را به او واگذار کند فبها، و گرنه یک جوخه ژاندارم می رفت و یک پرچم سلطنتی را در وسط زمین فرو می کرد و خسروانی صاحب زمین را تهدید می کرد که زمین برای شاهنشاه است! طرف مسلماً تسلیم می شد و زمین را واگذار می کرد. سند به نام خسروانی، زن یا 2دخترش صادر می شد. چنین آدمی را هویدا سرپرست سازمان تربیت بدنی کرده بود.
به تدریج مسئله بسیار حاد شد من پیگیری کردم و بهترین وسیله تحقیق را اداره کل نهم ساواک تشخیص دادم. سرهنگ ضرابی، مدیر کل نهم ساواک، را احضار و به او دستور دادم در مورد اموال خسروانی تحقیق کندو در سطح کشور هر چه به نام خسروانی، زن و 2 دختر اوست و سند صادر شده، گزارش نماید. پس از 3-4 ماه گزارشی تحویل شد. با کمال تعجب دیدم که نتیجه بیش از تصور قبلی ام است. در مراکز استان یک یا چند زمین، در مراکز شهرستان ها یک زمین، در برخی مراکز بخش یک زمین و در تهران ده ها زمین، که همه بسیار مرغوب و وسیع بوده به نام خسروانی و خانواده اش است. خود خسروانی علاوه بر باشگاه های ورزشی تاج، به تدریج تاسیسات ورزشی دیگری تاسیس کرده بود که بسیار مدرن بود. یکی از این تاسیسات در خیابان بخارست و دیگری حوالی ونک بود، که ساختمان مجللی با یبش از 10 زمین تنیس در محوطه ای حدود 10 هزار مترمربع بود. بعلاوه در آنکارا (ترکیه) نیز تاسیسات ورزشی مهمی احداث کرده بود که سند به نام خودش بود. اداره کل نهم ساواک در گزارش خود لیست کاملی از زمین ها و تأسیسات خسروانی در سطح کشور ارائه داد که به بیش از 200 رقم می رسید...»515.
اسناد بدست آمده از ساواک، سخنان فردوست را تأئید می کند. بنا بر اسناد ساواک به گفته رئیس 26 دادگاه شهرستان تهران تیمسار خسروانی مقداری از اراضی مردم را در نقاط مختلف تهران به نام باشگاه ورزشی تاج تصرف کرده و صاحبان اراضی علیه این تجاوز به دادگستری شکایت کرده و پرونده در مرحله رسیدگی است.516
خسروانی در مهرماه 1340 ش، درجه ی سرتیپی گرفت و در همان زمان برادرش عطاءالله خسروانی وزیر کار کابینه دکتر امینی بود، شغل مهمی در ژاندارمری به او واگذار شد و آن شغل فرمانداری ناحیه ژاندارمری تهران بود. وی در سال 1345ش، درجه ی سرلشکری گرفت و ریاست سازمان تربیت بدنی به او واگذار شد و با حفظ سمت معاون وزارت آموزش و پرورش شد و سمت سیاسی خسروانی معاونت نخست وزیری شد. در سال 1350ش، سپهبد شد و شغل سازمانی او معاونت ژاندارمری کل کشور و ریاست مرزبانی بود. سرانجام دراثر اختلاف بین او و ارتشبد غلامعلی اویسی ریاست و فرماندهی ژاندارمری از معاونت و سپس آجودانی شاه برکنار و بازنشسته شد.517
خسروانی در زمان قیام عشایر بویراجمد و کهگیلویه ی فارس بر ضد رژیم پهلوی در کشاکش اصلاحات ارزی، دادستان ارتش بود و به نوشته باقر پیرنیا (استاندار وقت فارس): »یکی از کسانی که کوشش برای از میان بردن سران قیام مزبور داشت و بی رسیدگی دقیق، آنان را محکوم به اعدام تشخیص داده بود ... و خوشبختانه پست خود را در نتیجه ی همین روش... از دست داد.» پیرنیا در خاطرات خود توضیح می دهد که چگونه خسروانی برای سران متدین و شریف ایل جلیل و بایکان درخواست محاکمه و صدور حکم اعدام کرد. تا اینکه ماجرا به گوش پیرنیا و به اطلاع شاه رسید و از انجام این جنایت جلوگیری شد.518
511 -باقر عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج1، ص 612.
512 - عبدالله شهبازی، ظهور وسقوط سلطنت پهلوی، ج2، صص 456-455.
513 - عبدالله شهبازی، ظهور وسقوط سلطنت پهلوی، ج2، صص 456-455.
514 -باقر عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج1، ص 613.
515 - حسین فردوست، ظهور و سقوط پهلوی، ج1، ص 269.
516 - مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرویز خسروانی به روایت اسناد ساواک، صص190-189.
517 - باقر عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی ایران، ص 613.
518 - باقر پیرنیا، گذرعمر، صص 207-205 به نقل از فصلنامه ی تاریخ معاصر، س 13، ش 50، تابستان 88، ص 467.
پاورقی
نقش آفرینی بهاییت در دوران پهلوی
به بهانه سالروز پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران
نویسنده: ملیحه خوشبین
تنظیم ، ویرایش و باز نشر : بهائیت در ایران
فرقهی بهاییتهمچونقوم یهودپتانسیل بسیاری برای گسترش بخشی خود در عرصههای ثروت و قدرت داشته و دارد. بهطوری که در حال حاضر نیز در غرب به دنبال نفوذ در میان ایرانیان است. تا حدی که با استفاده از برخی شبکههای رسانهای ایرانیان در غرب به شدت تلاش میکند بر افکار ایرانیان تأثیر بگذارد. فعال شدن شبکه بهائی من و تو در همین راستا ارزیابی میگردد .
اما اوجگیری بهاییت در عرصهی قدرت و ثروت بهدورهی پهلویباز میگردد. بهاییت که در دورهی قاجار به دلیل سیطرهی علما بر عرصههای سیاسی - اجتماعی ناچار به انزوا بودند، در این دوره وارد عرصهی قدرت شد. آشنایی با ماهیتفرقهی بهاییو چرایی حضور و قدرتگیری اعضای آن در دورهی پهلوی، به شناخت ماهیت و اهداف رژیم پهلوی کمک شایانی میکند. این پژوهش به چرایی و چگونگی قدرتگیری بهاییت در عصر پهلوی میپردازد.
بهاییتبه عنوان یک فرقهی در اقلیت همواره در پی کسب موقعیت اقتصادی و سیاسی ویژهای بود تا بر تعداد پیروان خود افزوده و منافع آنان را تأمین نماید. از این منظر با فرقهی یهود قابل مقایسه است که همواره در پی افزایش توان اقتصادی و یافتن مرکزیتی سیاسی بوده تا منافع اعضای فرقه را تأمین کند. همچنین حمایت انگلیس و آمریکا از یهودیت و بهاییت دیگر نقطهی اشتراک این دو فرقهی مذهبی است.
بهاییتدر دورهی قاجار موفقیت چندانی کسب نکرد و به عنوان اقلیتی در حاشیه به فعالیت های پنهانی میپرداخت. اندک موفقیتی نیز که برای دستیابی به جایگاه اقتصادی و سیاسی در دورهی قاجار صورت گرفت، نه به دلیل حمایت شاهان قاجار، بلکه به سبب حمایت دولتهای استعمارگر روسیه و انگلیس و برخی عناصر دربار همچون میرزا آقاخان نوری از این فرقه بود.
چه آن دسته از بهاییان که در تبعید به سر میبردند و چه آنهایی که در ایران زندگی میکردند، با پناه بردن به دولتهای روس و انگلیس سعی در افزایش نفوذ سیاسی و اقتصادی خود داشتند. «در این زمان تعداد قابل توجهی از بهاییها به عنوان کارگزاران سفارتخانههای اروپایی و بانک شاهی انگلیس و بانک استقراضی روسیه و کمپانی تلگراف و برخی دیگر از نهادهای غربی فعال در ایران نفوذ یافتند.» [1] با وجود این، شاهان قاجار تمایلی به حمایت از این فرقه و راهیابی اعضای آن به دربار و سپردن مناصب دولتی به آنان نداشتند. اما با روی کار آمدن حکومت پهلوی اوضاع به یکباره تغییر کرد و فرصتی طلایی در اختیار بهاییان قرار گرفت.
پهلویها و بهاییت
با روی کار آمدنخاندان پهلوی، موقعیت بهاییت در ایران به یکباره تغییر یافت. بهاییان از انزوای سیاسی و اجتماعی درآمده و در بسیاری از فعالیتها و تبلیغات خود آزادی عمل یافتند. ارتقای شرایط آنها تا حدی بود که سر از دستگاه حاکمه و پستهای کلیدی و مهم درآوردند. سختگیری بهاییان نسبت به حکومت و قیام و شورش در برابر آن، جای خود را به سازش و همکاری با حکومت داد.
در مورد بهبود شرایط بهاییت در دوران پهلوی، مهمترین عامل را میتوان ماهیتسکولارو ضددینی رژیم پهلوی دانست. این ویژگی از دو جنبه به رشد فرقهی بهاییت کمک شایانی کرد. یکی آنکه ماهیت سکولاریستی رژیم، تعصب نسبت به دین و مذهب خاصی را بیمعنا کرد و از این رو مذاهب و فرقههای گوناگون فرصت مناسبی برای رشد و گسترش یافتند. از سوی دیگر، پهلوی اول و دوم که فرآیندمدرنیزاسیونجامعه را به عنوان هدف اساسی حکومت خود در نظر گرفته بودند، به مبارزه با هر آنچه نماد سنتگرایی تلقی میشد، برخاستند.
از نظر آنان یکی از بزرگترین نمادهای سنتگرایی در ایران، مذهب تشیع و علمای شیعه بود که همانند سدّی بزرگ در برابر مدرنیتهی غربی به شمار میآمدند. از این رو تمام سعی خود را برای انزوای علمای شیعه و مذهب تشیع به کار گرفتند. میدان دادن به فرقهی ضدشیعهی بهاییت، فرصت مناسبی برای دستیابی به این هدف پهلویها بود. از طرفی، تغییر موضع بهاییت از فرقهای سرکش و آشوبگر به فرقهای سازشگر در برابر دولت که اطاعت و فرمانبرداری از حکومت را به پیروان خود تجویز میکرد، سبب رشد همکاری و اعتماد متقابل بین دولت و بهاییان شد.
بهاییت در دورهی پهلوی اول
از همان آغاز سقوط سلسلهی قاجار و به تخت نشستن رضاشاه، دورهی جدیدی در فعالیت و تبلیغات بهاییان آغاز شد. یکی از نویسندگان بهایی به نام «فاضل مازندرانی» در مورد آغاز سلطنت رضاشاه مینویسد: «پس از برچیده شدن آن دولت (قاجاریه) که در تمام مدت با دولت امویه قابل تطبیق بود، اعلیحضرت رضاشاه پهلوی که در آن هنگام سردار سپه و رئیس الوزرا بود، به سلطنت نشست و در 29 جمادی الاول 1344ق تخت و تاج شاهی را تصرف نمود، از هر جهت رونقی جدید و اصلاحاتی در این کشور پدید آورد، به نظر میآید مملکت روی به امنیت و عدالت و تساوی آورد.» [2]
همچنین «یونس افروخته» از سران بهایی تهران، مینویسد: «در قزوین که بودم، زمانی که هفتاد نفر قزوینی هموطن و همشهری و بعضی سلالهی متقدمین به زیارت من شتافتند، با دیدن و تجمع این احباب روح جدیدی در من تولید شد. زمان طفولیت خود را به خاطر آوردم و بلیات آن زمان را از نظر گذرانیدم که به چه اندازه ملاحظه و احتیاط، در نیمههای شب میرفتیم و چه رنجها و تعبها که احباء در آن زمان متحمل میشدند تا اینکه کلمهای را به گوش همدیگر برسانند و بالاخره مورد چه بسیار صدمات و لطمات واقع میشدند. امروز الحمدالله به برکت همت اولیاء و از تأثیر دم شهدا، حکومت عادله استقرار یافت، دوستان متشتت و پریشان کم کم جمع میشوند و انجمن روحانی تشکیل میدهند.» [3]
با تساهل رضاشاه نسبت به این فرقه، شاهد پاگرفتن و رشد و گسترش بهاییان در ایران هستیم. بهاییان با استفاده از این شرایط مساعد، اقدام به تأسیس تشکیلات و محافل رسمی نمودند. تأسیس «محفل ملی روحانی» بهاییان و «انجمن شور روحانی» از اولین تشکیلات رسمی بهاییان در ایران بود که اولی در زمان نخستوزیری «سیدضیاءالدین طباطبایی» و دومی در زمان سلطنت رضاشاه ایجاد شدند. رضاشاه که اهداف خود را با بافت سنتی و مذهبی جامعهی ایران معارض میدید، «کسانی را به مناصب مهم دولتی میگماشت که مانند خود او بیگانه یا معارض با این بافت بودند. بدین سان افراد وابسته به گروههای دینی خاص به ویژه بابیها و بهاییها را در ادارهی دیوانسالاری به کار گماشت که بهزودی بهقدرت برتر سیاسی و اقتصادی ایران تبدیل شدند.» [4]
رضاشاه به دلیل کاستن از اقتدار و سیادت علمای شیعه و به انزوا کشاندن روحانیت، از ورود بهاییان به صحنههای اجتماعی، اقتصادی و حتی سیاسی استقبال کرد. یکی از نمونههای تساهل رضاشاه نسبت به این فرقه، گماردن سرلشکر «شعاع الله علایی» از اعاظم بهاییان تهران به سمت مأمور ادارهی «مالیه» و سپس مأمور ادارهی «محاسبات قزاقی» بود. همچنین وی یکی از افسران معروف بهایی به نام سرگرد «منیعی» را به عنوان آجودان مخصوص ولیعهد انتخاب کرد.
گذشته از گسترش تبلیغات و فعالیت بهاییان در این دوره، آنان همانند یهودیان در پی نفوذ گسترده در شاهرگهای اقتصادی و سیاسی بودند. این گروه با کمک یهودیان شبکهی متنفذ و مقتدری پدید آورد و توانست نبض اقتصاد کشور را در دست بگیرد. [5] به طور کلی، در دورهی رضاشاه در مقایسه با گذشته، بهاییان مجال بیشتری برای جولان و عرض اندام به دست آوردند. اما اوج آزادی بهاییان در ایران و نفوذ در صحنههای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مربوط به دورهی پهلوی دوم به ویژه پس از کودتای 28 مرداد 1332 است.
بهاییت در دورهی پهلوی دوم
رشد خزنده و تدریجیبهاییتدر ایران، در دورهی محمدرضاه شاه روندی آشکار و شتابان به خود گرفت. خوشبینی محمدرضاشاه نسبت به این فرقه به رشد و گسترش بهاییت کمک شایانی کرد. محمدرضا معتقد بود اعضای این فرقه برضد او توطئه نمیکنند و آنان را برای سلطنت خود بیخطر میدانست. از این رو از ورود آنان به دستگاه حکومت و کسب مناصب مهم توسط آنان واهمهای نداشت.
بهاییان از چنین فضای مناسبی سود جسته و با وارد شدن به مشاغل مهم دولتی در راستای افزایش نفوذ سیاسی و اقتصادی خود کوشیدند. با در دست گرفتن مشاغل مهم دولتی توسط اعضای این فرقه، تلاش برای افزایش توان اقتصادی بیشتر شد. به این معنا که هر کدام از پیروان بهاییت که به منصبی سیاسی و مهم دست مییافت، از این موقعیت در جهت افزایش نفوذ اقتصادی و غصب اموال مسلمانان نهایت استفاده را میبرد. زیرا برای رسیدن به هویت مستقل سیاسی و توان برخورد با جامعهی شیعی نیاز به پول و سرمایه داشتند.
کارهای «هژبر یزدانی» که اغلب با زورگویی و اعمال فشار بر مردم و حتی مقامهای دولتی همراه بود، از نمونههای این گونه ثروت اندوزیهاست. به نظر فردوست «کسب ثروتهای فراوان به نام هژبر یزدانی همه متعلق به جامعهیبهاییتمیباشد و نام هژبر در حقیقت پوششی برای کسب قدرت اقتصادی توسط این فرقه بوده است.» [6]
برخی چهرههای بهایی در دولت پهلوی دوم
بسیاری از بهاییان در دورهی پهلوی دوم مشاغل حساس و کلیدی را دست گرفتند. از جمله مهمترین آنان «عبدالکریم ایادی»، پزشک مخصوص محمدرضا بود که روابط نزدیک و صمیمانهای با وی داشت. ایادی در این موقعیت هر چه در توان داشت برای رونق بهاییان به کار گرفت. چهرهی سرشناس دیگر «امیرعباس هویدا» بود که با بیش از 13 سال نخستوزیری، بیشترین تلاشها را در جهت اعتلا و نفوذ بهاییت در ایران انجام داد.
گذشته از این دو چهره، بهاییان سرشناس دیگر در تمامی ارکان حکومت و دستگاههای دولتی رسوخ کرده که نام برخی از آنها را ذکر میکنیم:
- سپهبد علیمحمد خادمی :آجودان محمدرضا و رئیس هیئت مدیره و مدیر عامل هواپیمایی ملی ایران؛
- ارتشبد جفعر شفقت :فرماندهی گارد شاهنشاهی و نیز رئیس ستاد ارتش؛
- دکتر شاهپور راسخ :معاون سازمان برنامه و رئیس مرکز سرشماری مرکز آمار ایران؛
- دکتر منوچهر شاهقلی :از مؤسسان کانون مترقی و عضو هیئت مدیرهی حزب ایران نوین، وزیر بهداری کابینهی هویدا از 1344 تا 1352 و سپس وزیر علوم و آموزش عالی؛
- سپهبد اسدالله صنیعی :آجودان مخصوص محمدرضا در زمان ولیعهدی، وزیر جنگ و نیز وزیر تولیدات کشاورزی و مواد مصرفی در زمان محمدرضا و از عوامل سهگانهی تدوین لایحهی کاپیتولاسیون در دولت اسدالله علم؛
- منصور روحانی :وزیر آب و برق و نیز کشاورزی در کابینههای منصور و هویدا و مدیر عامل سازمان عمران غرب تهران در کابینهی آموزگار؛
- محمدحسین احمدی :معاون هویدای نخستوزیر و رئیس سازمان اوقاف، دارای مشاغل مختلف در وزارت دارایی و آموزش عالی و شهرداری، عضو هیئت امنای مؤسسههای آموزشی فرح پهلوی، پیشکار فاطمه پهلوی خواهر شاه؛
- غلامعباس آرام :وزیر امور خارجهی ایران در فاصلهیسالهای 1338-1345 و عامل در برقراری ارتباط با اسراییل، عضو هیئت امنای دانشگاه پهلوی شیراز در 1342 و شورای مرکزی جشنهای شاهنشاهی در 1343 و سناتور انتصابی تهران در دی 1355؛
- هوشنگ نهاوندی :وزیر آبادانی و مسکن در دولتهای منصور و هویدا در سالهای 1342-1347، آجودان کشوری شاه در 1347، رئیس دانشگاه پهلوی شیراز و سپس دانشگاه تهران، یکی از ارکان حزب رستاخیز، رئیس دفتر مخصوص فرح دیبا در 1353؛
- فرخرو پارسای :عضو کانون مترقی و دفتر سیاسی حزب ایران نوین، رئیس جمعیت زنان دانشگاهی وابسته به سفارت آمریکا؛
- دکتر منوچهر تسلیمی :معاون وزارت اطلاعات در 1345، دارای نشان درجهی همایون در 1346، رئیس دانشگاه تبریز در 1347، مدیرعامل گسترش و نوسازی صنایع ایران در 1351؛ [7]
سپهبد پرویز خسروانی،مهندس فتحالله ستودهومهندس امیرقاسم اشراقیو بسیاری دیگر که ذکر نام و منصب آنها در این مقاله نمیگنجد. وجود این افراد منتسب به بهاییت و کسب مشاغل و مناصب حساس توسط آنها خود نشان از روابط حسنه و سرشار از اعتماد متقابل بین دولت پهلوی و بهاییان دارد.
واکنش علمای شیعه در برابر نفوذ بهاییت
هر چند رژیم پهلوی و فرقهی بهاییت دوران سازش و همکاری را میگذرانیدند، اما علمای شیعه و مردم مسلمان از نفوذ گستردهی بهاییان در ایران بیمناک و معترض بودند. نفوذ گسترده و همه جانبهی بهاییان در ایران و نگرانی و اعتراض مردم و علما به فعالیت بهاییان و نامههایدادخواهانهای که از گوشه و کنار ایران برای روحانیون طراز اول به ویژه آیتالله «بروجردی» و امام خمینی نوشته میشد، ایشان را در مبارزه با نفوذ بهاییان مصممترمیکرد. ایشان به روحانیون اجازهی مخالفت آشکار با نفوذ این فرقه در منابر و مجالس را دادند و با این حرکت، خروشی بزرگ برضد بهاییت در ایران به راه افتاد.
اعتراضهای گستردهی مردم برضد نفوذ بهاییت، دولت را مجبور به برکناری عدهای از بهاییها از مناصب خود و کاستن از حساسیت مردم و علما نمود. مبارزه با بهاییت زیر نظر مرجعیت تشیع، آیتالله بروجرودی، تا 15 خرداد 1342 ادامه یافت. اما با سرکوب نهضت توسط حکومت، بار دیگر دست بهاییان در غارت منابع کشور باز شد و حتی شدت بیشتری از گذشته یافت.
پس از فوت آیتالله بروجردی،امام خمینی (ره)مبارزه با بهاییت را همچنان ادامه داد. عمده نگرانی امام خمینی ارتباط بهاییان ایران با اسراییل بود. نگرانی ایشان از فعالیت بهاییان در این سخنان کاملاً آشکار است: «هدف اسلام است. استقلال مملکت است، طرد عمال اسراییل (بهاییان) است، الان تمام اقتصاد مملکت در دست اسراییل است. عمال اسراییل (بهاییان) اقتصاد ایران را قبضه نمودهاند. اکثر کارخانجات در دست آنان اداره میشود، تلویزیون، ارج، پپسی کولا،... باید صفها را فشرده کنید، اینها عمال استعمار هستند، باید ریشهی استعمار را کند.» [8]
افزون بر مبارزهی مردم و علما برضد بهاییت، انجمنها و تشکلهای مستقل مذهبی نظیر «جمعیت فداییان اسلام»، «انجمن تبلیغات اسلامی» و «اتحادیهی مسلمین»، دست به مقابله جدّی با فعالیت و نفوذ این فرقه در ایران زدند. مبارزهی گستردهی این گروههای متشکل به همراه علما، روحانیون و مردم برضد بهاییت تا سالهای پایانی سلطنت پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی ادامه یافت.
با پیروزی انقلاب، دست بهاییان از منابع ملی و ثروتهای کشور کوتاه شد. اما این فرقه نیز از پای ننشسته و به مبارزه با اسلام و افزودن بر پیروان و نیز قدرت و نفوذ خویش ادامه داد. هماکنون مرکزیت این فرقه در «حیفا» اسراییل قرار دارد و در هماهنگی با اسراییل به دنبال تضعیف اسلام و مقابله با حکومت اسلامی ایران میباشد. همچنین این فرقه با کمک غرب و استفاده از رسانههای ایرانیان در غرب همچنان به دنبال گمراه نمودن مسلمانان و تبلیغات گسترده برضد اسلام است.
سخن پایانی
بهاییتکه در دورهی قاجار در جامعهی شیعی ایران ظهور یافت، به عنوان فرقهای در اقلیت همواره به دنبال افزایش توان اقتصادی و سیاسی برای ادامهی حیات و مقابله با اکثریت شیعی ایران بود. دستیابی به این هدف در دورهی قاجار به دلیل سیادت و اقتدار علما در صحنههای اجتماعی، سیاسی، آموزشی و قضایی میسر نگردید. اما با روی کار آمدنخاندان پهلویبه ویژه پهلوی دوم، زمینهی مناسبی برای پیشرفت و افزایش نفوذ اقتصادی و سیاسی بهاییان فراهم آمد. در این دوران به دلیل انزوای علما و روحانیون و ماهیت سکولار رژیم پهلوی، موقعیتی طلایی در اختیار سران بهایی قرار گرفت، تا جایی که عناصر این فرقه به دستگاه دولتی رسوخ کرده و نبض اقتصاد و سیاست کشور را در دست گرفتند.
هرچند افزایش نفوذ بهاییان در ایران، سبب اعتراضهای گستردهی علما و مردم برضد آنان شد، اما نفوذ این فرقه تا سالهای پایانی سلطنت پهلوی همچنان ادامه داشت. اگر چه با پیروزی انقلاب اسلامی دست بهاییان از منابع داخلی ایران کوتاه شد و ضربهی سنگینی بر این فرقه وارد آمد، اما با قدرت و ثروتی که طی این سالها نصیب آنها شده بود، این فرقه با حمایتهای غرب همچنان به حیات خود در خارج از ایران ادامه میدهد و با استفاده از رسانههای ایرانیان در غرب سعی در مبارزه با اسلام و گسترش نفوذ خود در ایران و افزودن بر شمار پیروان خود را دارد.
پینوشتها:
1- ثریا شهسواری، اسناد فعالیت بهاییان در دورهی محمدرضاشاه پهلوی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378، ص 43
2- اسدالله فاضل مازندرانی، اسرار الاثار، جلد9، تهران: مؤسسهی ملی مطبوعات امری، صص 64-65
3- یونس افروخته، ارتباط شرق و غرب در عهد سلطنت رضاشاه پهلوی، تهران: انتشارات مرکزی ایران، 1310، ص 176
4- عبدالله شهبازی، زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران، ج3، (آریستوکراسی و غرب جدید)، تهران: مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1379، ص78
5- ثریا شهسواری، همان، ص 68
6- ثریا شهسواری، همان، ص 108
7- همایون کشتگر، ماه عسل رژیم پهلوی و بهاییان(بهاییت و رژیم پهلوی پس از کودتای 28 مرداد)، تاریخ معاصر ایران، سال سیزدهم، شمارهی 50، تابستان 1388، ص 350
8- جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، تهران: دفتر انتشارات اسلامی، 1361، ص 40