• شرک در بهائیت

  • دهه فجر انقلاب اسلامی گرامی باد

  • دهه فجر انقلاب اسلامی گرامی باد

  • دهه فجر انقلاب اسلامی گرامی باد

  • دهه فجر انقلاب اسلامی گرامی باد

آخرین مقالات

cache/resized/f6cf16df4170fe0dc87046852f8b250c.jpg
بهائیت در ایران : برنامه هاي راديو به
cache/resized/532039bb4d96e66cb065c4cd67a7e4a0.jpg
بهائیت در ایران :  باتشکر از تهیه کننده
cache/resized/6d255b36c421dd58308f6b587bc782be.jpg
بهائیت در ایران : نکته حضرت علامه
cache/resized/6359e5ce79c56960f4da66cfca519d32.jpg
بهائیت در ایران : نفوذ بهائیان در دوران
cache/resized/f5e86f9eeb2d5789f979156d0e788b37.jpg
بهائیت در ایران : در میان جریانهای مخفی
cache/resized/cad17ead0354826567707603cbca7c44.jpg
با تشکر از نویسنده مطلب  جواد نوائیان

کتاب ها

در کتاب جمال ابهی علامه موسوی اردبیلی تحقیقات و مطالعات گسترده ای پیرامون بابیت و بهائیت از نظر تاریخی همچنین
بهائیت در ایران: پژوهش در خصوص ظهور رضاخان در عرصۀ سیاسی و متعاقب آن گسترش فعالیت بهائیت در ایران، که
به بهانه آغاز چهل و دومین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران بهائیت در ایران : "ماه عسل رژیم پهلوی و بهائیت"
بهائیت در ایران : با آشکارشدن دعوت رجعت حسینی و من‌یظهره‌اللهی میرزا حسینعلی بهاءالله، گروهی از بزرگان بابیان
  دلایل غلبه گفتمانِ شیخیه در ابتدای دوره قاجاریه و چرایی تلاقی تفکر آن با فرقه بابیه   دی 98 بهائیت
بهائیت در ایران :یکی از طرق شناخت ماهیت و مواضع سیاسی میرزا حسینعلی بهاء (مؤسس بهائیت)، بررسی روابط و مناسبات
بهائیت در ایران : تاریخ، درهای کوچک و بزرگ فراوانی دارد، با گشودن هر کدام، چراغی فراراه آدمی روشن می‌شود.
بهائیت در ایران:"آشنائی با فرق ومذاهب اسلامی و..."عنوان کتابی است که توسط آقای رضا برنجکار جمع آوری و تالیف
به بهانه فرا رسیدن چهلمین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران بهائیت در ایران : ماه عسل رژیم پهلوی و
نویسنده: خوان ریکاردو کول بهائیت در ایران : این مطلب توسط آقای کول که خود مدتی از پیروان آئین بهائی بوده
فریبا سعادتی فر* چکیده فرقه بابیه از انحرافات مهم اجتماعی در تاریخ ایران است که با فرهنگ و عقاید مردم
بهائیت در ایران : شاید بتوان به جرات بیان کرد که موثرترین مستبصر از آئین ضاله بهائیت جناب صبحی بوده است .
بهائیت در ایران :  کتاب " ادیان ، مذاهب و فرقه های استان همدان " با تلاش قابل تقدیر آقای علی زریابی سخا تدوین
بهائیت در ایران : ادوارد براون بعنوان یک شرق شناس به خاور میانه و ایران سفر کرد اما در مورد علت اصلی و
هدف از خلقت انسان، قرب الهی است و ایصال به او در گرو پیمایش راه اوست که دین می نامند. دین به عنوان همزاد بشر
کتاب حاضر بر اساس تحقیقات ابوالاعلی مودودی و ابوالحسن علی حسنی ندوی تالیف شده و توسط مترجم گرامی عبدالله
  بهائیت در ایران: کتاب " وارونه ها و خرافات در آخرالزمان " تالیف نویسنده ارجمند ابوالفضل سبزی در سال 1391
  بهائیت در ایران : موضوع این مطلب . کتاب «مدرنیته و هزاره : پیدایش آیین بهائی در خاور میانه قرن نوزدهم» اثر
  • Prev
دست خط امام خمینی(ره) در مورد فرقه ضاله بهائیت +
بهائیت در ایران : پایگاه مركز اسناد انقلاب اسلامی ویژه‌نامه
نهضت امام(ره) تحریم خرید و فروش با بهاییان
بهائیت در ایران : به بهانه خرداد ماه ماه شروع نهضت امام
مجالست با بهائیت عقاید را سست می کند
 بهائیت در ایران : آیت الله ناصری در خصوص بهائیت اظهار
دست خط امام خمینی(ره) در مورد فرقه ضاله بهائیت +
 بهائیت در ایران :  پایگاه مركز اسناد انقلاب اسلامی در
استفتاء از مقام معظم رهبری
  بهائیت در ایران:به نقل از پایگاه کانون حق پژوهی: با
استفتاء از حضرت امام خمینی (ره)
 بهائیت در ایران:نظر حضرت امام خمینی (ره) درباره بهائیت

دریافت نرم افزار

افراد آنلاین

ما 49 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم
×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 667

یکشنبه, 17 آبان 1394 23:36

وحدت درادیان و نگاه بهائیت به آن

نوشته شده توسط

وحدت درادیان و نگاه بهائیت به آن

کوتاه و خواندنی

بهائیت در ایران :  یکی از تعالیم مسلک بهائی بدیع است (یعنی قبل از ایشان هیچ دین و آیینی به آن نپرداخته و ابتکار بهائیت است)، وحدت یکی از اساسی ترین اصول ادیان است ؛ با این استدلال که اساس همه ادیان، اعتقاد به خداوند یگانه و زندگی بعد از مرگ و توجه به اخلاق پسندیده و نیکو و کمالات عالیه انسانی است. بنابراین، اساس همه ادیان الهی یکی است و فقط در احکام و فروعات تفاوت دارند که دلیل آن نیز رشد و تکامل و بلوغ بشر در طول زمان است ؛ در هر زمان با توجه به رشد فکری و عقلی بشر که رشدی نامحدود است، آموزه‌ها و احکام الهی نیز تغییر خواهد کرد. عبدالبهاء در این باره می‌گوید: «هریک از ادیان مقدسه الهیه که تا حال نازل شده، منقسم به دو قسم است ؛ یک قسم روحانیات است ، معرفت الله... پس باید به آن حقیقت متوصل شویم که تا ملل عالم ، متفق شوند تا این نزاع و جدال به کلی زایل شود. جمیع بشر، متحد و متفق شوند...»[۱]
نقد و بررسی:
واژه «دین» در لغت به معنای جزا و پاداش است، و به معنای پیروی از فرمان نیز آمده است. در اصطلاح مذهبی، دین مجموعه قواعد، قوانین و آدابی است که انسان در سایه آن‌ها می‌تواند به خدا نزدیک شود و به سعادت دو جهان برسد و از نظر اخلاقی و تربیتی در مسیر صحیح گام بردارد. آیین حقیقی در پیشگاه خدا همان تسلیم در برابر فرمان اوست. در واقع، روح دین در هر عصر و زمان، چیزی جز تسلیم در برابر حق نبوده و نخواهد بود. از نظر قرآن نیز دین در همه زمان‌ها و در همه منطق‌ها و در زبان پیامبران راستین الهی، یک چیز است و اختلاف شرایع از نوع نقص و کمال است. حال سؤال این است که چرا این همه اختلاف میان آن‌ها پدید آمده است! سرچشمه اختلاف‌ها و کشمکش‌های مذهبی، معمولا از جهل و بی‌خبری نیست، بلکه بیشتر به دلیل بغی و انحراف از حق، و إعمال نظرهای شخصی است: «وَمَا تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ...؛[شوری/۱۴] و مردم در دین، راه تفرقه و اختلاف نپیمودند مگر پس از آن‌که علم و برهان بر آن‌ها آمد...» اگر مردم به ویژه طبقه دانشمندان، تعصب و کینه‌توزی، منافع شخصی و تجاوز از حدود و حقوق خود را کنار بگذارند و با واقع‌بینی و روح عدالت‌خواهی، احکام خدا را بررسی کنند، جاده حق را بسیار روشن خواهند دید و اختلاف‌ها به سرعت حل خواهد شد. . از این‌رو خداوند می‌فرماید: «وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ؛[آل‌عمران/۱۹] و اهل کتاب در آن اختلاف نکردند مگر بعد از آنکه به حقانیت آن یقین داشتند و خصومت بین ایشان به اختلاف وادارشان کرد»
به تعبیر دیگر ادیان آسمانی هم‌چون دانه‌های باران هستند، هنگامی که نازل می‌شوند همه حیات‌بخش هستند، ولی هنگامی که بر زمین‌های آلوده می‌ریزند به رنگ‌ها و طعم‌های مختلف در می‌آیند. با توجه به اصل تکامل، آخرین آن‌ها (ادیان) کامل‌ترین آن‌هاست درباره اتحاد اساس ادیان الهی به آیات دیگری از قرآن مراجعه می‌کنیم: «قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلي‏ إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسي‏ وَ عيسي‏ وَ ما أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ؛[بقره/۱۳۶] بگویید که ما مسلمین ایمان به خدا آورده‌ایم و به آن کتابی که بر پیغمبر ما فرستادند و به آن‌چه بر پیغمبران گذشته چون ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و...» (اسلام به ما می‌آموزد که میان پیامبران خدا تفرقه نیفکنیم و به آیین همه آنها احترام بگذاریم؛ چرا که اصول آیین حق در همه جا یکی است و موسی و عیسی نیز پیرو آیین توحیدی حضرت ابراهیم بودند. از این روست آیه «شَرَعَ لَکُم مِّنَ الدِّینِ مَا وَصَّی‏ بِهِ نُوحاً وَالَّذِی أَوْحَیْنَآ إِلَیْکَ وَمَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی‏ وَعِیسَی‏ أَنْ أَقِیمُواْ الدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُواْ فِیهِ کَبُرَ عَلَی الْمُشْرِکِینَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَن یَشَآءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَن یُنِیبُ‏؛[الشوری/۱۴-۱۳] از (احکام) دین آنچه را به نوح سفارش کرد، برای شما (نیز) مقرّر داشت و آنچه به سوی تو وحی کردیم و آنچه ابراهیم و موسی و عیسی را بدان سفارش نمودیم آن بود که دین را به پا دارید و در آن دچار تفرقه نشوید، آنچه مردم را بدان دعوت می‏‌کنی بر مشرکان سنگین است. خداوند هر که را بخواهد به سوی خویش برمی‏‌گزیند و هر که را به درگاه او رو آورد به سوی خویش هدایت می‏‌کند». هرچند پیروان نادان، آیین آن‌ها را تحریف کردند و به شرک آمیخته ساختند. اما باید توجه داشت که هرآیین جدید که خدا نازل فرموده آیین‌های گذشته را نسخ کرده و پیروی از ادیان گذشته مکفی نخواهد بود، اسلام نیز بنابر فرموده قرآن کریم و پیامبر گرامی اسلام آخرین آیین الهی است؛ زیرا پیامبران خدا همان معلمانی بودند که هرکدام، جامعه بشری را در یک کلاس پرورش می‌دادند. بدیهی است که دوران تعلیم هریک که پایان می‌یافت مردم به معلم دیگر در کلاس بالاتر سپرده می‌شدند. با این حساب، جامعه بشری موظف است برنامه‌های آخرین پیامبر را که آخرین مرحله تکامل دین در آن عصر است، اجرا کند، و این هرگز مانع حقانیت دعوت پیامبران قبلی نخواهد بود. «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُوَمَا اخْتَلَفَ الَّذينَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْوَمَنْ يَکْفُرْ بِآياتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سريعُ الْحِسابِ؛[آل عمران/۱۹] همانا دین (مورد پذیرش) نزد خداوند، اسلام است و اهل کتاب اختلافی نکردند، مگر بعد از آن‌که علم (به حقانیت اسلام) برایشان حاصل شد. (این اختلاف) به سبب حسادت و دشمنی میان آنان بود و هرکس به آیات خدا کفر ورزد، پس بداند که همانا خداوند زود حساب است».
در پایان متوجه شدیم که اولا مسأله اتحاد ادیان ابتکار بهائیت نیست بلکه دین مبین اسلام ۱۴۰۰ سال پیش به آن پرداخته است و به صورت مفصل آن را تبیین کرده است. ثانیا بهائیان و رؤسایشان در مسائلی که جنبه علمی و عملی دارد با تقلید از دیگر ادیان الهی فقط به بیان ظاهر آن پرداخته و کلی گویی کرده‌اند که اینگونه بیان هیچ باری را از دوش انسان‌ها برنمی‌دارد.

پی‌نوشت:
[۱]. نطق عبدالبهاء در منزل مبارک، پاریس، ۳۰نوامبر ۱۹۱۱.

 

یکشنبه, 17 آبان 1394 23:36

بهائيت , مذهب استعمار ساخته براي مقابله بااسلام -6

نوشته شده توسط

بهائيت , مذهب استعمار ساخته براي مقابله بااسلام -6

 

بهائیت در ایران: ادامه از بخش پنجم

*حجاب زدايي و ترويج آزادي جنسي تفكر القايي استعمار براي گسترش بهائيت در ايران

« حجاب » كه به صورت وجوب و ضرورت « پوشش » براي زنان به منظور صيانت از حريم شخصيت معنوي آنان و جلوگيري از فساد و بي بند و باري و استحكام بخشيدن به اركان خانواده و سالم سازي روابط و فعاليت هاي اجتماعي در تعاليم اسلام مورد توجه خاص واقع شده است , از ديرباز به عنوان يكي از موانع براي تحقق حيله ها و توطئه هاي قدرتهاي استعاري چهره مي نموده و آنان را در تسريع و شتاب بخشي به بسط سيطره فرهنگي و سياسي و اقتصادي بر سرزمين هاي اسلامي با مشكل مواجه مي ساخته است . از همين رو در بستر تاريخ طولاني نقش آفريني هاي شيطاني و مخرب آنان براي مقابله بااسلام و وحدت و اتحاد جوامع و كشورهاي اسلامي , مبارزه با قانون اسلامي حجاب يكي از اهداف و برنامه هاي بنيادين و محوري آنها براي آماده كردن زمينه هاي نفوذ و تعدي و سيطره بر جهان اسلام محسوب شده است .

استعمارگران به وضوح دريافتند كه حجاب و پاكي و عفاف زنان كه يكي از جلوه هاي مهم پايبندي به اسلام و از آثار سازنده تبعيت از احكام و قوانين اين آئين الهي به شمار مي رود , با سلطه همه جانبه آنان بر جوامع اسلامي سازگاري ندارد و سلامت روابط اجتماعي دختران و پسران و زنان و مردان به طور طبيعي نافي هرگونه فساد و فحشا و آزادي هاي مخرب جنسي مي باشد و به همين دليل تصميم گرفتند با روشهاي گوناگون به مبارزه با حجاب و عفاف زنان بپردازند و از اين طريق جوامع اسلامي را به فساد و انحطاط بيفكنند تا در هنگامه هايي كه دختران و پسران ـ كه نيروهاي بالنده و پر انرژي و آماده مقاومت در برابر استعمار خارجي محسوب ميشوند ـ به هرزگي و بي بندوباري و بي تفاوتي در برابر دنياي « سياست » و آمد و شد و عملكردهاي سيطره جويانه قدرتهاي استعماري سرگرم و مشغول مي باشند , اهداف فرهنگي و سياسي و اقتصادي خود را يكي پس از ديگري به مرحله عمل در آورند!
استعمار انگليس در استفاده از اين حربه شيطاني براي نفوذ در كشورهاي اسلامي داراي پيشينه اي سياه مي باشد و يكي از برنامه هاي مهم جاسوسان انگليسي در مقاطع مختلف تاريخي , مبارزه پنهان و مرموز با حجاب و پوشش زنان به منظور گستردن دامهاي فساد و فحشا در ميان جوانان مسلمان بوده است .

وزارت مستعمرات انگليس به يكي از جاسوسان متبحر خود , اين سياست شوم را اينگونه ابلاغ مي نمايد :

« در مساله بي حجابي زنان , بايد كوشش فوق العاده به عمل آوريم تا زنان مسلمان به بي حجابي و رها كردن چادر , مشتاق شوند...

پس از آن كه حجاب زن با تبليغات وسيعي از ميان رفت , وظيفه ماموران ماست كه جوانان را به عشق بازي و روابط جنسي نامشروع با زنان تشويق كنند و به اين وسيله فساد را در جوامع اسلامي گسترش دهند . » (1 )

استعمار فرانسه از همين شيوه براي سيطره بر مسلمانان الجزاير استفاده مي كند و با مبارزه با حجاب زنان مسلمان اين كشور , زمينه هاي لازم را براي خارج شدن آنان از پوشش اسلامي و آلودگي به فساد جنسي و در نهايت بالا بردن توان نيروهاي اشغالگر براي پيشروي در تار و پود جامعه الجزاير فراهم مي آورد.

« فرانتس فانون » در شرح وقايع سرزمين الجزاير پس از اشغال فرانسويان , ابتدا به اين ضرب المثل قديمي اشاره مي كند كه « زنها را دردست بگيريم , همه چيز به دنبال آن خواهد آمد. » و سپس به اين واقعيت مي پردازد كه : « كشفيات جديد جامعه شناسان فقط كاري كه كرده اين است كه به اين فرمول قديمي روش خاص علمي بخشيده است » ! , و آن گاه براساس اين مقدمه , نظريه سياسي اشغالگران فرانسوي را اين گونه مطرح مي نمايد : « اگر بخواهيم به تار و پود بافته جامعه الجزايري هجوم بريم و استعداد مقاومت او را مغلوب سازيم , بايد ابتدا زنها را تحت تسلط قرار دهيم . » (2 )

« فرانتس فانون » سپس به نقش نمونه هاي رفع حجاب شده زنان الجزايري اشاره مي نمايد :

« از آن پس اين زنان « نمونه اي و آزمايشي » با چهره مكشوف و بدن آزاد مانند سكه رايج در محيط اروپايي الجزاير سير مي كنند. در اطراف اين زن حلقه اي از تعليمات نوين به وجود مي آيد و اروپايي ها كه از اين پيروزي به هيجان آمده اند از نگراني اين كه به وضع اوليه برنگردد , اين زن را مانند كسي كه به مذهب جديدي گرويده باشد احاطه مي كنند » (3 ) و در نهايت , نتيجه اين تلاش مخرب اين گونه ظاهر مي شود : « هر بار كه يك زن الجزايري حجاب را رها سازد , با اين عمل خويش در واقع وجود جامعه الجزايري را با سيستم دفاعي سست بنياد و باز و متلاشي , به اشغالگران اعلام مي دارد! . » (4 )

يكي از اقدامات استعارگران پس از بنيان نهادن مذهب « بابيگري » و به قدرت رساندن سيد علي محمد باب به عنوان رهبر و پيشواي اين دين ساختگي , آماده كردن تدريجي يك زن « نمونه اي » رفع حجاب شده و متمايل به فساد و هرزگي بود كه به عنوان يكي از عناصر سطح بالاي بابيگري به منظور ترويج گسترش فرهنگ بي حجابي و آزادي جنسي در ايران , نقش آفريني مي كرد و نه تنها الگوي همه زنان تابع اين مذهب استعماري محسوب ميشد , كه با تبليغات و سخنراني ها و القائات عقايد و افكار استعمار ساخته اش , دختران و زنان مسلمان محجوبه را به رها ساختن پوشش و گرايش به آزادي جنسي به سبك و شيوه دنياي غرب ترغيب مي نمود.
اين زن نمونه اي و الگويي , « قره العين » نام داشت .

قره العين توسط واسطه هايي كه با علي محمد باب مرتبط بودند , با عقايد و افكار او آشنا گرديد و سخت به بابيگري شيفته و دلبسته شد. او با زمينه و پيش ذهن هاي قبلي و اعتقادات منحرف و آلوده اي كه داشت ـ و همين ها باعث شده بود كه شوهر و سه فرزندش را رها كند و با منحرفين فكري و مرتبطين با علي محمد باب رابطه برقرار سازدـ در سفري كه به كربلا داشت به تبليغ بابيگري پرداخت و جسارت به اسلام را به اوج رساند.

براساس خرافه ها و به هم بافته هاي بابيگري , رسم با بيان چنين بود كه كسان خود را « آل الله » ! و از « عترت پيامبر اسلام » ! مي خواندند و به همين دليل قره العين نيز براي خود عنواني جعل و بافته بود و اعلام مي كرد كه من « مظهر حضرت فاطمه » ! هستم .
عقايد كفرآميز و فعاليت هاي مخرب او در تبليغ بابيگري موجب خشم مردم كربلا شد و بر محل سكونتش شوريدند. حاكم عراق با بلوايي كه اين زن به وجود آورد به ناچار به دستگيري و تبعيد او به بغداد اقدام نمود و چون در آنجا نيز به فعاليت هاي تبليغي به نفع علي محمد باب پرداخت , حاكم بغداد او را به اقامت در خانه اي تحت كنترل و محدود , مجبور ساخت .

اولين اقدامات قره العين براي رها ساختن حجاب , از حضور بدون پوشش و آزادانه در جمع مريدان رهبر بابيگري آغاز گرديد. گروهي از پيروان سيد علي محمدباب به اين وضعيت اعتراض كردند و نامه اي به باب نوشته و درباره عمل قره العين پرسش نمودند. وقتي علي محمد باب در پاسخ به نامه اين افراد , مخالفين قره العين را « متزلزل » نام نهاد و در مكتوب خويش اين زن را « طاهره » لقب داد , عده زيادي از معترضين از عقايد ساختگي و دست هاي پشت پرده اي كه عليه اسلام در حال مذهب سازي و ترويج افكار كفرآميز بود مطلع شدند و خود را از اين دام بزرگ نجات دادند.

بحث و تبليغ قره العين در بغداد ديگر بار آغاز شد و او عقايد و افكار مسموم خود را كه با پشتوانه هاي مطالعاتي اش در متون اسلامي به هم مي آميخت و شبهه و ترديد مي آفريد , در بين مردم ترويج نمود. او از جاذبه هاي لازم در نطق و سخنوري برخوردار بود و از طبع شعر نيز بهره داشت و در شورآفريني و تحريك احساسات توانا بود. از طرفي ديگر , زيبا روي بود و اين عامل نيز او را در برانگيختن « فساد » به عنوان زمينه مساعدي كه اهداف شومش را جامه عمل مي پوشاند , ياري مي نمود و در رشد و گسترش مذهب استعمار ساخته بابيگري بسيار موثر مي افتاد.

تداوم فعاليت مخرب قره العين در بغداد موجب دستگيري و تبعيد او به « ايران » گرديد.

قره العين با جمعي از شاگردان و مريدانش به كرمانشاه وارد شدند و در آن منطقه ترويج بابيت را وجه همت خود قرار دادند و با مخالفت هاي منطقي و به موقع عالمان دين مواجه گرديدند , تا آنجا كه عالم بزرگوار « آقا عبدالله مجتهد » پيكي را مخفيانه به نزد خويشان قره العين فرستاد تا براي فرو خواباندن آشوب و بلوا در كرمانشاه , او را به نزد خويش فرا خواندند. نزديكان قره العين او را شبانه از كرمانشاه بيرون بردند و به همدان انتقال دادند. او در همدان نيز آشوب و بلوا راه انداخت و همين امر موجب شد تا توسط نزديكانش به قزوين انتقال داده شود.

از آنجا كه قره العين آرام و قرار نمي يافت و نشر عقايد سيد علي محمد باب را بر خود لازم و واجب مي دانست , قزوين را نيز به آشوب كشاند.

عالم روشن ضمير « ملامحمد تقي فقيه » براي صيانت و پاسداري از حريم مقدس اسلام و جلوگيري از نشر عقايد بابيگري در قزوين , به مقابله با او پرداخت . اين عالم تقوا پيشه و دلسوخته كه عموي قره العين محسوب مي شد و پسر خويش را به ازدواج او در آورده بود , باقره العين از در محاجه درآمد و سعي كرد او را به وسيله تعاليم اسلام از بيراهه اي كه پاي در آن نهاده بود خارج كند و به راه روشن دين باز گرداند , ولي به اين كار موفق نشد. ملا محمد تقي فقيه روشنگري براي مردم و آشكار ساختن اهداف و برنامه هاي اسلام ستيزانه بابيت را بر سر منابر لازم مي دانست و تلاش مستعمر او در مبارزه با اين فرقه گمراه باعث شد كه قره العين توسط عوامل خود نقشه قتل اين عالم بزرگوار را به مرحله عمل درآورد.

در سپيده دمي كه ملا محمد تقي در مسجد به عبادت اشتغال داشت , پنج نفر از عوامل قره العين بر او حمله ور شدند و با نيزه و خنجر بر سر و روي و شكم و پهلويش ضربه وارد كردند.

ملا محمد تقي پس از سه روز دار فاني را وداع گفت و در نزد علما و مردم « شهيد ثالث » لقب گرفت . او قبل از شهادت , براي اين كه آشوب و فتنه به پا نشود وصيت كرد كه كسي به قاتلانش تعرض نكند. در عين حال حكومت وقت براي ملاحظه افكار عمومي قاتلين او را دستگير كرد و به تهران گسيل داشت و قره العين را در قزوين تحت نظر قرار داد . (5 )

قره العين مخفيانه نامه اي به تهران براي « ميرزا حسينعلي نوري » و « ميرزا يحيي صبح ازل » كه از اولين گروندگان به « سيد علي محمد باب » و ترويج كنندگان عقايد و افكار او بودند ارسال داشت و از آنها براي رهايي و نجات خويش استمداد نمود.
وجود قره العين براي تشكيل « انجمن بدشت » به منظور اعلام عقايد ضد اسلام بسيار ضروري بود , به ويژه آن كه اين طرح و اساس توسط قره العين پيشنهاد و بنيان گذاشته شده بود. سران بابيت توسط عوامل نفوذي خود توانستند قره العين را از خانه حاكم قزوين بربايند و به تهران بياورند. سپس قره العين همراه با سران بابيه به طرف خراسان روانه مي شوند و در ناحيه « بدشت » (6 ) گردهم مي آيند .

دو اردو در اين ناحيه زده شد. يك اردو تحت رياست ملا محمد علي بارفروش ملقب به « قدوس » , و يك اردو به رياست قره العين و ميرزا حسينعلي نوري .

يكي از اهداف و برنامه هاي انجمن بدشت اين بود كه بعضي از دعاوي بابيه مطرح شود و قره العين با نقشه خاصي كه قبلا آن را طرح و برنامه ريزي كرده بود , در ميان كساني كه در اردوگاه به عنوان پيروان مذهب باب جمع آمده اند « بي حجاب » ظاهر شود و از اين طريق زمينه هاي لازم را براي از بين بردن پاكي وعفاف و پايبندي به حجاب كه حكم قطعي و ضروري قرآن مي باشد مهيا سازد و ابتدا زنان بابيه و سپس به مرور زنان مسلمان شهرهاي ايران را به برداشتن پوشش اسلامي و گرايش به بي حجابي و فساد و فحشا ترغيب نمايد.
قره العين براي اعلام بعضي از عقايد بابيه كه با انكار حكم حجاب اسلامي مرتبط بود در ميان سران اين مذهب استعماري يعني حسينعلي نوري و ملامحمد علي قدوس به اين افكار كفر آميز اصرار ورزيد : « آنچه اسلام آورده در هنگام ظهور باب ملغي و منسوخ است , و چون باب قائم ! است و قائم حق دارد در مذهب تصرف نمايد! , پس شريعت اسلام با ظهور قائم ديگر منسوخ است و چون قائم (يعني علي محمد باب !) هنوز احكام و تكاليف جديد رامدون و تكميل نكرده است , زمان , زمان فترت ميباشد و كليه تكاليف از گردن مردمان ساقط است !! »

افكار قره العين به تاييد ميرزا حسينعلي نوري و محمد علي قدوس مي رسد و سپس قره العين براي منسوخ اعلام كردن اين تكاليف و از جمله مهمترين آنها يعني « حجاب » كه براي تحقق اهداف و برنامه هاي او از اهميت خاصي برخوردار بود و بايد زودتر منسوخ و باطل اعلام مي شد , طرح و نقشه اش را كه عبارت بود از ظاهر شدن در حالت حجاب از سر برداشته در ميان مريدان و پيروان خود در اردوگاه , آماده اجرا نمود.

 

به نقل از روزنامه جمهوري اسلامي

 

یکشنبه, 17 آبان 1394 23:36

تاریخی آکنده از فساد و وابستگی

نوشته شده توسط

تاریخی آکنده از فساد و وابستگی

بهائیت در ایران:فاصله و مغایرتی که میان کشورهای استعماری و کشورهای تحت سلطه در اندیشه و منش وجود داشته، «تاثیرگذاری» را به عنوان اولویت نخست آن‌ها مطرح کرده و چگونگی تحقق آن، همچون یک دستور کار، همواره توان فکری و عملی آنان را به خود مشغول کرده است. فرقه‌گرایی به جهت فقدان اصالت و پیوستگی با بیگانگان، اهرمی مورد اعتنا در این مسیر تلقی شده است و ازهمین‌رو، فرقه‌هایی چون بهائیت مورد توجه، نفوذ و استفادۀ قدرت‌های استعماری اعم از شرقی و غربی بوده‌اند. مقالۀ پیش‌ رو با استفاده از کتاب مشهور اسماعیل رائین «انشعاب در بهائیت» مروری بر این موارد دارد.

اسماعیل رائین، روزنامه‌نگار و مورخ آثار آشنای عصر پهلوی است که آثار متعددی در رشتۀ تاریخ معاصر ایران دارد، اما شهرت وی عمدتاً مرهون تحقیقات گسترده‌ای است که در موضوع فراماسونری در ایران و جهان دارد و کتاب سه جلدی او: «فراموشخانه و فراماسونری در ایران»، در زمان انتشار خود، اثری نو و بی‌بدیل در این زمینه محسوب می‌گشت.

«انشعاب در بهائیت پس از مرگ شوقی ربّانی»،[1] یکی از آخرین آثار تحقیقی رائین است که به موضوع بهائیت (و بابیت) و پیوندهای استعماری و اختلافات داخلی آن اختصاص دارد.

اسماعیل رائین در این کتاب سعی کرده است به دور از تعصب و گرایش فکری خاص، جریان بهائیت را با ارائۀ اسناد و مدارک معتبر در سه محور کلی بررسی کند: 1ــ انشعاب و اختلاف در بین بهائیان؛ 2ــ موضع‌گیری کشورهای روسیه، انگلیس، امریکا و اسرائیل در قبال آن‌ها؛ 3ــ نفوذ در مراکز دولتی و مداخله در امور سیاسی.

1ــ انشعاب و اختلاف در بهائیت

محور اصلی کتاب رائین، نشان دادن اختلافات و انشعاباتی است که در این فرقه به وجود آمده است. این نکته از آن رو شایان اهمیت است که گویی انشعاب و دسته‌بندی، از آغاز، جزئی تفکیک‌ناپذیر از بهائیت و بهائی‌گری بوده است، کما اینکه هنوز سیزده سال از مرگ میرزا علی‌محمد شیرازی (باب) نمی‌گذشت که اولین انشعاب کلان، با پیدایش فرقه‌های بهائی و ازلی در این جمع آغاز شد، و افرادی را که تا دیروز دست در دست یکدیگر در برابر قوای دولتی و همۀ جامعه می‌ایستادند و کشته می‌دادند، به دو دستۀ کینه‌توز و دشمن مبدل ساخت که همۀ نیروی خود را صرف انهدام یکدیگر می‌کردند و گاه با خوراندن سم یا سوءقصدهای گوناگون به حریف، یکدیگر را از میان برمی‌داشتند. کار جدایی و افتراق بدانجا کشید که حتی گروهی، روحیه ماکسول را متهم کردند که وی شوهر خود (شوقی ربانی) را مسموم کرده است.

نویسندۀ «تاریخ و نقش سیاسی رهبران بهائی» نوشته است: «احمد سهراب از فرمان شوقی سرباز زد و وصیّت‌نامه (انتصاب شوقی به جانشینی عبدالبهاء) را ساختگی تلقی نمود و طرفدارانی پیدا کرد که به نام سهرابیان نامیده می‌شوند و بهائیان امریکا عموماً پیرو او می‌باشند. پس از مرگ شوقی نیز شخصی به نام میسن ریمی که شوقی او را به لقب پرزیدنت مفتخر نموده ادعا نمود که (ولی امرالله) می‌باشد و طرفدارانی در برخی کشورها پیدا کرد. جمشید معانی در اندونزی ادعای جدید نمود و خود را (سماءالله) نامید. بنابراین فرقه‌های ذیل را از بدو پیدایش میرزا علی‌محمد باب تاکنون می‌توان نام برد: بابی، ازلی، بیانی، مرآتی، بهائی، ثابتین، ناقضین، سهرابی، طرفداران میسن ریمی، جمشیدی و... .»[2]

همین اختلاف‌نظرها و تشتت آرا، همراه دیگر عوامل، باعث شد بهائیت که خود را دین و آیین تازه‌ای می‌داند، و نخستین ویژگی یک آیین اعلام آن و تبلیغ در میان گروه‌های مختلف مردم است، به صورت جامعه‌ای بسته و نیمه‌سری درآید. میسن ریمی که خود را جانشین شوقی ربانی، و دومین ولیّ امر، می‌دانست نوشته است: «لازم می‌داند که حقایق مودعه‌ای را که جنبۀ عمومی داشته و در عین حال سرّی نباشد، به استماع یاران جامعه سامیه بین‌المللی بهائی برساند. درحالی‌که به هیچ عنوان چنین قصدی ندارم که مقاصد و مطالبی را که جنبۀ سرّی داشته باشد در معرض افکار عمومی اهل بهاء قرار دهم؛ زیرا در ارض اقدس در این اوان هیأت ایادیان اکثراً و بالاتفاق مصمم گردیدند که کلیات تصمیمات و اقداماتی که معمول می‌دارند بایستی صرفاً جنبۀ سرّی داشته و غیر از بیست و هفت نفس ایادیان، در خارج میان مؤمنین و مؤمنات و به‌طور کلی جامعه امر به هر عنوان بسط و توسعه نیافته و افشاء نگردد.»[3]

2ــ موضع‌گیری دولت‌های استکباری در قبال بهائیان

الف) روسیۀ تزاری:

چندی بعد از اعدام باب در تبریز، سه تن از بهائیان به ناصرالدین‌شاه سوء قصد کردند، ولی این سوءقصد، نافرجام ماند و مرتکبان آن، دستگیر شدند. حسینعلی بهاء در آن زمان نهایت کوشش را به کار برد تا مداخلۀ خود را در امر سوءقصد انکار کند، ولی پناهنده شدن او به سفارت روس و حمایت علنی سفیر روسیۀ تزاری از وی سبب شد شاه ایران، مهد علیا (مادر شاه) و سایر درباریان بیشتر به وی مظنون شوند و طرح توطئۀ سوءقصد را از جانب او بدانند. در تاریخ «نبیل زرندی» (این تاریخ از آن رو اهمیت دارد که اکثر صفحات آن، نقل قول از خاطرات عبدالبهاء می‌باشد، به ویژه آنکه تمام متن تاریخ را بعد از تکمیل، خود عبدالبهاء ملاحظه و تصویب نموده است.) چنین آمده است: «حضرت بهاءالله سواره به سمت اردوگاه شاه، که در نیاوران بود، حرکت کردند، در بین راه به سفارت روس، که در زرگنده نزدیک نیاوران بود، رفتند. میرزا مجید، منشی سفارت روس، از او مهمانی و پذیرایی نمود، جمعی از خادمین حاجی علی‌خان حاجب‌الدوله [فرّاشباشی ناصرالدین‌شاه]، حضرت بهاءالله را شناختند و او را از توقف حضرت بهاءالله در منزل منشی سفارت روس آگاه ساختند... فوراً مأموری فرستاد تا بهاءالله را از سفارت تحویل گرفته به نزد شاه بیاورد. سفیر روس از تسلیم بهاءالله به مأمور شاه امتناع ورزید و به بهاءالله گفت که به منزل صدراعظم بروید و کاغذی به صدراعظم نوشت که باید بهاءالله را از طرف من پذیرایی کنی و در حفظ این امانت بسیار کوشش نمایی، و اگر آسیبی به بهاءالله برسد و حادثه‌ای رخ دهد شخص تو مسئول سفارت روس خواهی بود.»[4]

شوقی ربانی، چهارمین پیشوای بهائیت، بعد از شرح واقعه ‌گفته است: «... سفیر روس از تسلیم بهاءالله امتناع ورزید و از هیکل مبارک تقاضا نمود که به خانۀ صدراعظم تشریف ببرند. ضمناً از مشارالیه به طور صریح و رسمی خواستار گردید امانتی را که دولت روس به وی می‌سپارد در حفظ و حراست او بکوشد.»[5]

این اعترافات به روشنی نشان می‌دهد که نه تنها پرنس دالگورکی، سفیر روس، حامی بهائیان بوده، بلکه به طور کلی دولت روسیۀ تزاری از این فرقه حمایت می‌کرده است. پس از اینکه میرزاحسینعلی بهاء از سفارت روس به زندان منتقل شد، سفیر روس ــ که با استناد به مقررات کاپیتولاسیون از اتباع روس در ایران حمایت می‌کرد ــ به دفاع از او و تلاش برای نجات جانش برخاست. نویسندۀ بهائی نوشته است: «قنسول [کذا] روس که از دور و نزدیک مراقب احوال بود و از گرفتاری بهاءالله خبر داشت پیغامی شدید به صدراعظم فرستاد و از او خواست که با حضور نمایندۀ روس و حکومت ایران تحقیقات کامل دربارۀ بهاءالله به عمل آید... و حکم نهایی دربارۀ آن محبوس بزرگوار اظهار گردد... و در نتیجه بهاءالله از حبس خلاص شدند.»[6]

امان‌الله شفا (بهائی مستبصر) نوشته است: «وقتی رابطۀ بهاءالله با آقای کینیاز دالگورکی برای دولت ایران آفتابی شد، دیگر دولت روس نمی‌توانست از وجود بهاءالله در ایران برای ادامۀ برنامۀ خود استفاده نماید، و از طرفی اگر ایشان در ایران می‌ماند، ممکن بود به دست مسلمانان کشته شود، این چند موضوع سبب شد که جناب سفیر نقشۀ دیگری بریزد، مقدمات اعزام وی را به جانب دیگر فراهم ساخت، و با وسایلی آنچنان صحنه‌سازی نمود که میرزا حسینعلی از ایران تبعید گردد، تا در خارج بهتر بتواند به وسیلۀ آن وجود نازنین به هدف‌های خویش نایل شود... .»[7]

ب‌‌) انگلیس:

در مورد مناسبات انگلیس ــ و کلاً قدرت‌های استعماری ــ با باب و بابیگری، دو نظر مختلف بین پژوهشگران وجود دارد. گروهی ظهور فرقۀ باب را از اساس، بر ساختۀ بیگانگان می‌شمارند و گروه دیگر، مداخلۀ قدرت‌های خارجی در این جریان را، پس از پیدایش و گسترش آن می‌دانند. اما هر دو گروه در این نکته اتفاق نظر دارند که پس از ظهور باب و ایجاد آشوب توسط پیروان وی در نقاط مختلف ایران (نظیر مازندران، یزد و زنجان)، قدرت‌های بیگانه (که همواره در پی ماهی گرفتن از آب گل‌آلودند و نان اختلاف و آشوب بین ملت‌ها و دولت‌ها را می‌خورند) وارد عمل شدند و هر یک به شیوۀ خاص خود، کوشیدند از این فرقه به سود خویش بهره گیرند.

در سال 1850.م که در شهر یزد بلوای خونینی توسط بابیان به وقوع پیوست و به فرار حاکم شهر و پناه بردن او به ارگ دولتی منجر شد، نخستین گزارش نمایندۀ دولت انگلیس در ایران به وزارت امورخارجۀ آن کشور ارسال گردید که نکتۀ ظریفی را بیان می‌کرد: «اگر اصول عقاید این واعظ (میرزا علی‌محمد باب) که چیز تازه‌ای در بر ندارد، به حال خود گذاشته شود، بدون شک بی‌اهمیت بودنش معلوم خواهد شد و رو به زوال خواهد گذاشت، تنها شکنجه و عقوبت است که می‌تواند آنان را از افول و خفّت نجات بخشد... .»[8]

در قضیۀ سوءقصد به ناصرالدین‌شاه، نمایندۀ انگلیس طی گزارشی که در آن فرقۀ باب را هم معرفی کرده، چنین گفته است: «در کمال اعتماد و اطمینان، تصور و تأیید می‌شود که سوءقصد نسبت به شاه از انتقام بابی‌ها سرچشمه می‌گیرد.»[9] یکی از متهمان اصلی این سوءقصد، شخص حسینعلی بهاء (مؤسس بعدی «بهائیت») بود که به همین اتهام، دستگیر و به زندان افکنده شد، ولی ــ چنان‌که گذشت ــ با پا در میانی جدی سفیر روسیه از زندان و مرگ نجات یافت و به عراق تبعید شد.

پس از انشعاب بابیه به دو گروه بهائی (اتباع حسینعلی بهاء) و ازلی (اتباع یحیی صبح ازل، برادر بهاء) و تبعید بهائیان توسط دولت عثمانی به عکای فلسطین، تدریجاً انگلیسی‌ها با بهائیان ارتباط برقرار کردند و به‌ویژه در اواخر دوران جنگ جهانی اول (که امپراتوری روسیه از بین رفت) انگلیسی‌ها به حمایت از بهائیان برخاستند. مهم‌ترین اقدامی که در این ایام انجام شد، دادن لقب «سر» و نشان «نایت هود» از طرف دولت انگلیس به فرزند و جانشین بهاء، عبدالبهاء، بود. شوقی ربانی در این باره گفته است: «پس از اختتام جنگ (جنگ جهانی اول) و اطفای نایرۀ حرب و قتال، اولیای حکومت انگلستان از خدمات گران‌بهایی که حضرت عبدالبهاء در آن ایام مظلم نسبت به ساکنین ارض اقدس و تخفیف مصائب و آلام مردم آن سرزمین مبذول فرموده بودند، در مقام تقدیر برآمدند و مراتب احترام و تکریم خویش را با تقدیم لقب ”نایت هود“ و اهدای نشان مخصوص از طرف دولت مذکور حضور مبارک ابراز داشتند.»[10] عبدالبهاء نیز در تأیید دولت انگلیس لوحی صادر کرده که رونوشت آن در جلد سوم کتاب مکاتیب عبدالبهاء آمده است. وی در نامه‌ای برای امپراتوری انگلیس، این‌چنین دست به دعا برداشته است: «اللهم ایّد الامپراطور الاعظم جورج الخامس انگلترا بتوفیقاتک الرحمانیه، و ادم ظلّها الضلیل علی هذه الاقلیم الجلیل بعونک و صونک و حمایتک، انک انت العزیز الکریم.»[11] یعنی: «پروردگارا امپراتور بزرگ، ژرژ پنجم، پادشاه انگلستان را به توفیقات رحمانی خود مؤید بدار و سایۀ بلندپایۀ آن کشور را بر این منطقه به یاری و حمایت خویش مستدام بدار. تو نیرومند و عالی و عزیز و کریم می‌باشی»!

در جنگ جهانی اول، بهائیت علیه عثمانی‌ها با ارتش انگلیس در سرزمین فلسطین همکاری کردند و متقابلاً  انگلیسی‌ها مجدّانه از جان عبدالبهاء و خویشاوندان او (در برابر عثمانی‌ها) حمایت نمودند. این مطلب در نوشتۀ شوقی چنین آمده است: «... احبّای انگلستان چون بر خطرات شدیده‌ای که حیات مبارک (عبدالبهاء) را تهدید می‌کرد اطلاع یافتند، بلادرنگ برای تأمین سلامت آن وجود اقدس، اقدامات و مساعی لازمه را مبذول داشتند. لرد کرزن و سایر اعضای کابینۀ انگلستان نیز رأساً و مستقیماً از وضع مخاطره‌آمیز حیفا استحضار حاصل نمودند. از طرف دیگر لرد لامینگتون با ارسال گزارش فوری و مخصوص به وزارت‌خارجۀ آن کشور، نظر اولیای امور را به شخصیت و اهمیت مقام عبدالبهاء جلب نمود. و چون این گزارش به لرد بالفور، وزیر امورخارجۀ وقت رسید، در همان یوم وصول، دستور تلگرافی به جنرال آلنبی، سالار سپاه انگلیس در فلسطین، صادر و تأکید نمود که به جمع قوی در حفظ و صیانت حضرت عبدالبهاء و عائله و دوستان او بکوشد... .»[12] ارتباط بین بهائیان و انگلیسی‌ها به جایی رسید که پیشوای بهائیت «جان افراد ایرانی را نیز فدای انگلستان» می‌کرد. عباس افندی در سفر به انگلیس نوشته است: «خوش آمدید، خوش آمدید، اهالی ایران بسیار مسرورند از اینکه من آمدم اینجا و الفت بین ایران و انگلیس است. ارتباط تام حاصل می‌شود و نتیجه به درجه‌ای می‌رسد که به زودی افراد ایران جان خود را برای انگلیس فدا می‌کنند، و همین‌طور انگلیس خود را برای ایران فدا می‌نماید، از اصل، ملت ایران و انگلیس یکی بودند، ... .»[13]

 

ج) امریکا:

عباس افندی، هنگامی که امریکا را صاحب نفوذ و پیشرفت سریع یافت، به جانب آن روی ‌آورد. او در سفر به امریکا گفته است: «امشب من نهایت سرور دارم که در همچو مجمع و محفلی وارد شدم. من شرقی هستم، الحمدالله در مجلس غرب حاضر شدم و جمعی می‌بینم که در روی آنان نور انسانیت در نهایت جلوه و ظهور است...»[14] عباس افندی سپس امریکاییان را تشویق کرده است که به ایران هجوم آورند و در این کشور سرمایه‌گذاری کنند و به قول نویسندۀ «تاریخ و نقش سیاسی رهبران بهائی»: «آقای عباس افندی روزی تمامیت ارضی کشوری را می‌فروشد که هیچ‌گونه وابستگی بدان نداشته است. و روزی هم دندان طمع دیگران را نسبت به معادن کشور ایران تیز می‌نماید. هنگامی که به امریکا رفته بود، برای خوشامد آنان گفته: از برای تجارت و منفعت ملت امریکا مملکتی بهتر از ایران نه. چه، که مملکت ایران مواد ثروتش همه در زیر خاک پنهان است. امیدوارم ملت امریکا سبب شوند که آن ثروت ظاهر شود... .»[15]

از طرف دیگر همان‌طور که شناسایی بهائیت ابتدا در امریکا آغاز شد، در به رسمیت شناختن موقوفات بهائی نیز همین قاره پیش‌قدم گردید. بدین‌ترتیب که بهائیان امریکایی موفق شدند در مدت کوتاهی عوارض و مالیات‌های موقوفات بهائی را لغو کنند و حتی تسهیلات و مساعدت‌هایی نیز برای بهائیانی که صرفاً به امور بهائیت مشغول بودند، به وجود آورند. به موجب موافقت‌نامه و اسنادی که در سال‌های 1928، 1929، 1935، 1938، 1939، 1941 و 1942 به تصویب فرمانداران ایالات مختلف رسید، موقوفات بهائی به‌نام «محفل مرکزی بهائیان امریکا» یا «رفقای جامعه بهائیت» ثبت شد.[16]

 

د) اسرائیل

دوران رهبری شوقی افندی (نوه و جانشین عبدالبهاء) در زمان سیطره و «قیمومت» تحمیلی انگلیس بر مردم فلسطین (1920ــ1948) و سپس تشکیل حکومت غاصب اسرائیل (1948) گذشت. شوقی، که در حیفا (از شهرهای فلسطین اشغالی) می‌زیست، با این دو حکومت، روابط صمیمانه داشت و متقابلاً از حمایت‌های بی‌دریغ آن دو برخوردار بود.

برقراری روابط صمیمانه با دشمنان ملت مسلمان و ستمدیدۀ فلسطین توسط شوقی، دلایل و علل گوناگونی داشت که یکی از آن‌ها، کینۀ عمیق او نسبت به مسلمانان بود که از عصر باب و بهاء به او به ارث رسیده بود و در نوشته‌های او ــ به ویژه «لوح قرن» ــ کاملاً بازتاب دارد.

بابیان و بهائیان به علت درگیری‌های سخت و خونینی که از همان آغاز پیدایش، با مسلمانان (در ایران) داشتند با پیروان این آیین بیش از دیگران کینه‌توزی می‌کردند و هنوز هم می‌کنند. در گزارش نمایندۀ انگلیس در ایران به وزارت‌خارجۀ آن کشور آمده: «گرویدن به بابیگری صحیح است، ولی اعمال زور مجاز نیست مگر به مسلمانان که قتلشان در همۀ موارد مجاز می‌باشد، زیرا آن‌ها دشمنان باب و مریدانش هستند، و همچنین افول مذهب اسلام تقدیر آسمانی است.»[17] لذا چهارمین پیشوای بهائیت درصدد برآمد با استفاده از اختلافات دیرین مسلمانان و یهودیان، سرزمین اسرائیل را مرکز اصلی بهائیان قرار دهد و دولت یهود را به صورت پناهگاه بلکه تکیه‌گاه جهانی این فرقه درآورد. از طرف دیگر از مظاهر دشمنی دیرین یهودیان نسبت به مسلمانان این بود که از هر نیروی ضداسلامی حمایت می‌کردند، مخصوصاً که سرزمین اسرائیل در محاصرۀ کشورهای اسلامی قرار داشت (و هنوز هم دارد)، لذا مسلک بهائیت را جزء مذاهب رسمی در کشور اسرائیل قرار دادند، ضمن اینکه، جلب سرمایه‌داران بزرگ ــ که بهائیان و مخصوصاً رهبران این فرقه ــ در رأس آن‌ها قرار داشتند و طبعاً سرمایه‌های خود را در این سرزمین نوبنیاد به کار می‌انداختند، به سود حکومت جدیدالتأسیس اسرائیل بود. اگر مجموعۀ این عوامل به تدفین رهبران بهائی در این سرزمین افزوده شود ــ که خود مرکز مقدسی برای بهائیان می‌شود و هر سال گروه‌های کثیری را با سرمایه‌های کلان و مخارج گزاف به سوی این سرزمین سرازیر می‌کند ــ انگیزۀ تفاهم فوق‌العاده بهائیان و اسرائیلیان بیشتر و بهتر درک می‌گردد.

شوقی ربانی طی نقشۀ ده‌سالۀ خود ضمن هدف بیست‌وچهارم، حمایت از دولت اسرائیل را بر همۀ دولت‌های جهانی ترجیح داده و به بهائیان توصیه کرده است که در تأسیس شعب محافل روحانی و ملی بهائیان فقط: «... در ارض اقدس بر حسب قوانین و مقررات حکومت جدیدالتأسیس اسرائیل ... این‌گونه محافل را به‌وجود آورید.»[18] اما وقتی به بهائیان ممالک ایران، عراق، انگلستان و آلمان برای تشکیل شعب محافل روحانی و ملی را توصیه نمود، هیچ‌گاه به رعایت قوانین و مقررات این ممالک اشاره نکرده است.

 

3ــ نفوذ در مراکز دولتی و مداخله در امور سیاسی

بهائیان از آغاز فعالیت‌های خود، طی تبلیغاتی که می‌کرده‌اند و هنوز هم می‌کنند، شرکت در امور سیاسی را برای عموم پیروان خود ممنوع اعلام کرد و آنان را از مداخله در سیاست محروم ساخته‌اند، تا آنجا که حتی شرط ورود و حضور افراد در جامعۀ بهائیت را همین امر قرار داده‌اند. اما از همان روزی که پس از اعدام باب، به ناصرالدین‌شاه سوءقصد شد تا به امروز، کار بهائیان خواه ناخواه، با سیاست پیوند خورده و بارها این امر به اثبات رسیده است که بهائیان ایران، در امور مختلف سیاست ایران مداخله کرده‌اند و مهم‌تر از آن، به گروه‌‌های سیاسی بین‌المللی بستگی دارند. از پناهنده شدن بهاءالله به سفارت روس پس از سوءقصد به ناصرالدین‌شاه و حمایت علنی سفیر و دولت روسیه از وی (که قبلاً بدان اشاره شد) تا حمایت‌های انگلیس و امریکا و خصوصاً رابطۀ میان اسرائیل و بهائیان، همگی نشان‌دهندۀ ورود این فرقه به عرصۀ سیاست است.

پس از مرگ شوقی افندی، اختلافی که از مدت‌ها پیش بین زعمای بهائیت پیدا شده بود، خصوصاً بر سر تملک و تصاحب میراث او، یکباره از پرده بیرون افتاد و کار شکایت گروه‌های مخالف از یکدیگر حتی به محکام قضایی و دادگستری نیز کشیده شد. اسماعیل رائین جزئیات یکی از این شکایت‌ها را همراه اسناد آن در کتاب خود آورده و نشان داده است که چگونه بهائیان با سندسازی و تبانی با مأموران دولتی، توانستند با مصالحۀ میراث شوقی به آقای دکتر علی‌محمد ورقا و سپس واگذاری آن اموال از طرف وی به شرکت امناء، میراث چند میلیاردی شوقی ربانی در ایران را ــ بدون اینکه حتی مالیات بر ارث یا مالیات بر دو صلح انجام‌شده را به دولت بپردازند ــ تصاحب کنند و در اختیار گروه مورد نظر خود قرار دهند.[19]

در نمونه‌ای دیگر، مأموران ثبت، گورستان عمومی واقع در امیرآباد تهران (قبرستان گلستان جاوید) را که پلاک 3742 بخش 3 تهران را داشت و به موجب نص صریح قوانین ثبتی متعلق به شهرداری تهران بود، به شرکت بهائیان (شرکت امناء) واگذار کردند، اما آن‌ها با وجود اعتراض شهرداری و شورای عالی ثبت، این گورستان را به قطعات متعدد تقسیم نمودند و به اشخاص مختلف فروختند.[20] سند دیگری که آقای رائین از اعمال نفوذ بهائیان در مراکز دولتی ارائه داده مربوط است به سرشماری عمومی آبان 1345. هر چند بهائیت در ایران به رسمیت شناخته نشده‌اند، در آن ایام سران آن با گرفتن پست‌های مهم دولتی، به همۀ پیروان این فرقه دستور دادند که هنگام پرسش آمارگران، مذهب خود را رسماً «بهائی» اعلام کنند. از طرف دیگر به دستور مسئولان امر، می‌بایست از ثبت عنوان «بهائی» در جدول مربوط به دین، خودداری می‌شد. با وجود این باز هم گروهی از افراد متعصب بهائی، مذهب خود را رسماً «بهائی» قید کردند. یک نمونه از فرم سرشماری را آقای رائین در کتاب خود آورده است که به خانوادۀ آقای شاپور راسخ مربوط می‌باشد. در این فرم چهار نفر اعضای اصلی خانواده، دین خود را «بهائی» قید کرده‌اند و فقط مستخدم منزل، پیرو آیین اسلام بوده است. نکتۀ جالب اینکه آقای شاپور راسخ که با چنین تعصبی، به‌‌رغم دستور دولت، مذهب خود را در برگ سرشماری «بهائی» قید کرده، سال‌ها ریاست مرکز سرشماری مرکز آمار ایران را عهده‌دار بوده است.[21]

پی نوشتها :



[1]ــ اسماعیل رائین، انشعاب در بهائیت پس از مرگ شوقی ربانی، تهران، مؤسسه تحقیقی رائین، بی‌تا.

[2]ــ همان، صص16ــ15 (به نقل از: مرتضی احمدی، تاریخ و نقش سیاسی رهبران بهائی، چ سوم، 1346، ص85).

[3]ــ همان، ص199

[4]ــ همان، صص104ــ103، به نقل از تاریخ نبیل زرندی.

[5]ــ همان، ص106 (به نقل از: قرن بدیع، ج 2، ص15)

[6]ــ همان، ص106 و 107 (به نقل از: مرتضی احمدی، تاریخ و نقش سیاسی رهبران بهائی، همان، ص53)

[7]ــ همان، ص112 (به نقل از: نامه‌ای از سن پالو، ص316)

[8]ــ همان، صص39ــ38

[9]ــ همان، ص65

[10]ــ همان، ص118 (به نقل از: قرن بدیع، ج 3، ص399).

[11]ــ همان، ص121

[12]ــ همان، صص122ــ121

[13]ــ همان، ص123 (به نقل از: خطابات عبدالبهاء، سخنرانی در منزل میس کراپر، ج 1، 1911).

[14]ــ همان، ص124 (به نقل از: خطابات عبدالبهاء، ج اول، ص33)

[15]ــ همان، ص125ــ124 (به نقل از: پرنس دالگورکی یا تاریخ و نقش سیاسی رهبران بهائی، ص76).

[16]ــ همان، صص251ــ246

[17]ــ همان، ص45

[18]ــ همان، ص170 (به نقل از قرن بدیع، قسمت چهارم، ص162)

[19]ــ همان، صص 289ــ260 و 359ــ317

[20]ــ همان، صص 264ــ262 و 277ــ274 و 293

[21]ــ همان، صص243ــ242

 

26 آبان 1403 0 نظر

بهائیت در ایران : کتاب «سید علی‌­محمد شیرازی(باب) و شورش­ بابی‌­ها در مازندران» نوشته سینا فروزش  توسط انتشارات سروش ...

06 بهمن 1400 0 نظر

بهائیت در ایران : برنامه هاي راديو به قدري وقيح بود که کارشناسان ساواک را نسبت به تبعات اجتماعي آنها بيمناک مي ساخت. ...

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی