پاسباني از بهائيت جهت شكاف در ديانت
برداشت شده از کتاب رهبران ضلالت تالیف محقق گرامی امیر علی مستوفیان
باز نشر از بهائیت در ایران
0000
كاربردهاي روس و انگليس در پيشبرد اهداف خويش در كشورهاي اسلامي خصوصا ايران به آنها آموخته بود و قدرت كه ملتها تابع آنها هستند بايد مورد توجه قرار گيرند؛ رهبران ديني و پادشاهان، همان دو قدرتِ قابل اعتنا ميباشند كه ميتوانند سرنوشت ملتي را رقم زده،سرافرازي او را به صورت تاريخي افتخار آفرين درآورند. به همين اعتبار دقت و توجه خويش را به مذهبِ اين دو قدرت داده، ميبينيم در دورهاي كه رضاخان پهلوي به سلطنت ميرسيد دستور كارِ تعيين پادشاهي براي رسيدن به سلطنت چنين ميباشد:
اردشير جي از حبيب الله خان عين الملك سركرده بهائيان ميخواند ضمن مشورت با محفل بهائيان، صاحب منصب بلند قامتي را از بين نيروهاي قزاق كه شيعه اثني عشري خالص نباشد به او معرفي كند. اردشير جي مجددا تاكيد ميكند: « آن فرد نبايد شيعه اثني عشريه خالص باشد.» عين الملك پس از بررسي ومشورت با محفل بهائيان، قراقي به نام رضا را مناسب ترين فرد براي معرفي به اردشير جي يافت. و عجيب است در همين اوقات شيخ عبدالله حائري معروف به رحمت عليشاه گنابادي به رضا خان ميگويد تو شاه ميشوي [1] حال بين اطلاع شيخ گنابادي و انتخاب عين الملك بهائي چه ارتباطي است خدا داند و همان دو تن. رضا خان آن روزها در محله باجمجالوها كه ساكنان آن عمدتا علي اللهي بودند سكونت داشت و در مجالس حاجي آخوند باي نيز حاضر ميشد [2] ولذا ميبينيم دوستدارانِ تسلط بر ايران در دوراني كه نغمه شوم، حاكميت انديشه كافي نبودنِ دين براي اداره جامعه را كمرنگ مينمودند و زمينه تسلط منطق ايجاد تحولِ اجتماعي براساس مدلهاي غربي را براي تضعيف اقتدار رهبري پيشوايان ديني به كار ميگرفتند، رضاخان با معرفي بهائيان كهنه كار ايران با امتياز شيعه خالص نبودن ، زمان امور را به دست ميگيرد و به خواست دشمنان ايران و اسلام به تضعيف نهادِ مذهب ميپردازد تا به پهنه اقتدار دولتي وابسته به انگليس بيفزايد. راه از روحانيت جدا كرده، به بهانههاي واهي كه قصههاي ساختگي، پشتوانهاش به شمار ميرفت آنها را خلع لباس كرده، مجلسِ وعظ و خطابه و عزاداري اباعبدالله الحسين را تعطيل مينمايد. ولي در همين زمان از شيخ عبدالله حائري مازندراني صوفي گنابادي معروف به رحمت عليشاه با نقل كراماتي تجليل ميكند. [3] اين تعظيم و تكريم شيخ مجاز فرقه گنابادي زماني صورت ميگيرد كه مذاهب رسمي جامعه را كنار گذاشتهاند و مشروطه نيز به انحراف كشيده شده است. در اين ايام دو حركت مهم جلب توجه ميكند: رشد مسلكهاي ساخته روس و انگليس و تجديد قواي استبداد قبل از انقلاب مشروطه كه هر دو جهت در برقراري الفت بين ايران و انگليس و روس بسيار مؤثر بوده است. چنانكه عباس افندي مينويسد: «خوش آمديد! خوش آمديد! اهالي ايران بسيار مسرورند از اينكه من اينجا هستم و الفت بين ايران وانگليس است . ارتباط تام حاصل ميشود و نتيجه به درجهاي ميرسد كه بزودي افراد ايران جاي خود را براي انگليس فدا ميكنند.» [4]
در اين دوران با چنين فعاليتهايي كه بهائيت در تقويت انگليس به عهده داشت «انگليسيها براي از هم پاشيدن دين اسلام و ايجاد تشتت در ميان مسلمانان كوششها كردند.» و حتي در هر يك از سفارتخانههاي انگلستان ديپلماتهايي كه ظاهرا مقام دبيري داشتند براي شعبه مخصوص اديان فعاليت ميكردند. اينان اطلاعات فراواني از اديان داشتند و در هر مملكتي عوامل و جاسوسان مخصوصي با دبيران اديان در ارتباط بودند.» [5] بودجه مخصوصي كه دولت انگليس به نام بودجه موقوفه «اودهند» [6] در اختيار سفراي انگلستان در بين النهرين و ايران گذارده، بهترين وسيله براي پيشبرد هدفهاي سياسي و اخلال در فعاليتهاي مذهبي به خصوص دين اسلام بود كه بهائيت فراهم آورده و در پيشبرد آن ميكوشيد.
عصر پهلوي مصادف است با ابتداي رياست شوقي افندي، جانشين عباس افندي كه بهائيت خود را در پناه دولت از هر خطري حفظ كرده و رضا پهلوي كه اساسا به لحاظ نداشتن تعصب ديني براي پادشاهي ايران شيعه انتخاب شده بود، لازم مينماياند وجههاي مذهبي داشته باشد تا مورد قبول مردم قرار گرفته ، ملت از او پشتيباني نمايند. [7]
در حالي كه رضاخان در چنين دوراني ماموريت داشت به بهائيان بسيار خوش بين بوده . به همين جهت سرگرد صنيعي بهائي كهنه كار را كه بعدها سپهبد ميشود، آجودان مخصوص فرزند خود وليعهد ايران مينمايد [8] و لذا ميبينيم سياست دين و روحانيت زدايي رضاخان پهلوي مطابق ميل و هدف بهائيانِ دست نشانده انگليس صورت ميپذيرد.
مهمتر اينكه مناصب حساسِ كليدي كشور به افرادِ بهائي، مانند تيمسار ايادي كه پدرش از روساي مسلك بهائي بود و واجد شرايط جاسوسي طراز اول انگليسها[9] سپرده ميشود و چنان تسلطي به ايران پيدا ميكند كه فردوست مينويسد:« نميدانم در اين دوران،[ دكتر] ايادي بهائي برايران سلطنت ميكرد يا محمد رضا پهلوي» [10] در اين دوره است كه بهائيان ايران توسط ايادي ، با داشتن متجاوز از هشتاد شغل پول ساز [11] سه برابر ميشوند [12] و هويدا بهائي، بهائي زاده نخست وزير ميگردد[13]و عجيب است كه ايادي، اين موقعيت مهمّ و حساس را در ايران به لحاظ بهائي بودن به دست آورده بود. چنانكه پروين غفاري مينويسد:« ايادي پزشك معتمد( شاه) است او به دليل اينكه بهائي است مورد توجه خاص شاه ميباشد.» [14]همو در تعريف قدرتمندي ايادي مينويسد: «چون از متنفذين فرقه بهائيت بود و به محافل بهائي نزديك بود موقعيت مهمّي داشت» [15]واين بهترين راه براي نفوذِ انگليسها در ايران محسوب ميشد در حقيقت دو كار ميكردند : بهائيت، مسلك ساختگي خود را كه مقابله كننده با مهترين مسئله اعتقادي اسلامي- شيعي « مهدويت ن است تقويت ميكردند و هم بهائيان را در پستهاي كليدي، بهترين عوامل اجرائي اهداف خود ميساختند. براي نمونه مليحه نعيمي همسر با نفوذ سپهبد خسرواني كه پدرش از كارگزاران اصلي بهائيت [16] و رئيس كميته محرمانه در سفارت انگلستان بود [17] از بهائيت پاسداري ميكردند، بهائي درست مينمودند، بهائيت را ترويج كرده، ماموريت شكاف در ديانت را نيز انجام ميدادند. در صورتيكه دكتر ايادي، جاسوس سازمان سيا، پزشك شاه بوده، مأموريت داشته اگر شاه براي منافع آمريكا قدمي برنداشت او را به قتل برساند[18] عجيب است با اين خطر جدي بهائيان، به شاه تفهيم كرده بودند اينان براي سلطنت خطري نخواهند داشت. چنانكه ارتشبد فردوست ميگويد: محمد رضا پهلوي نهايت اعتماد را به عناصر بهائي داشت و معتقد بود كه آنان به دليل اصل مرامي خود، خطري براي سلطنت نخواهند داشت. [19] زيرا آنچه شاه را ترسانده بود، نقش حساس پيشوايان ديني در روحيه و تصميمگيريهاي مختلف مردم بود و عناصر بهائي كه كاملا در اختيار شاه و اربابان او بودند به راحتي ميتوانستند در راستاي دين زدايي و يا حداقل عرفي نمودن دين اسلام در جامعه بسيار مؤثر باشند. و به خوبي و راحتي در سياستهاي دول بيگانه را در ايران پيگيري واعمال نمايند. افرادي كه ايراني بودند ولي بنابر نوشته ارتشبد فردوست« احساس ايرانيت نداشتند و اين كاملا محسوس بود و طبعا اين افراد جاسوس بالفطره بودند.» [20]
كارِ دينزدايي در ايران توسط بهائيان به جايي رسيد كه در عصر محمد رضا پهلوي در فرمهاي رسمي، مذهب خود را بهائي ذكر ميكردند [21] براي استخدام در دوائر دولتي ايران از «عكا» كسب اجازه ميكردند . چنانكه درباره سپهبد صنيعي چنين موضوع صورت گرفته بود وقتي ارتشبد فردوست از او ميپرسد: چگونه شغل سياسي را پذيرفته است؟ ميگويد:« از « عكا» سئوال شده اجازه دادهاند.
اينگونه رهبران ضلالت از پي رحلت پيامبر اكرم تا روزگار ما اسلام را پاره پاره كردند در مقابل ولايتِ با امامت تشيع، روح اسلام اصيل، مسلك سازي نمودند و در هر عصر و زماني براي قدرتمندان مخالف شيعه جاسوسي نكردند.
[1] پدر و پسر: 353.
[2] روزنامه جام جم: پنجشنبه 8/اسفند /1381 سال سوم شماره 813 صفحه 13 ستون اول.
[3] پدر و پسر:358.
[4] انشعاب در بهائيت: 123 به نقل از خطابات عبدالبهاء در منزل ميس كرايه سال 1911.
[5] انشعاب در بهائيت: 128-129 به نقل از خطابات عبدالبهاء در منزل ميس كرايه سال 1911.
[6] براي اطلاع از جزئيات آن به صفحه 97 تا 112 كتاب حقوق بگيران انگليس در ايران نوشته اسماعيل رائين رجوع شود.
[7] بهائيت در ايران: 232.
[8] بهائيت در ايران: 233.
[9] خاطرات ارتشبد فردوست: 1/57 – 56.
[10] خاطرات ارتشبد فردوست: 204.
[11] خاطرات ارتشبد فردوست: 204-201.
[12] خاطرات ارتشبد فردوست: 204-201.
[13] خاطرات ارتشبد فردوست : 374.
[14] تا سياهي در دام شاه از پروين غفاري: 82.
[15] خاطرات ارتشبد فردوست: 106.
[16] خاطرات فردوست: 2/454.
[17] خاطرات فردوست: 2/454.
[18] بهائيت در ايران: 274.
[19] خاطرات فردوست ظهور و سقوط سلطنت پهلوي: 2/469.
[20] خاطرات فردوست: 1/375.
[21] بهائيت در ايران: 246.