سياست سياه ( قسمت دوم )
وسائل استعمار در راه انجام اهداف سياست سياه
چون استعمار بدسگال، جرأت كافي به دست نياورده تا با مسلمانان روبه رو گشته، آنان را آشكارا از مسير دينشان منحرف سازد،- چنان كه معاون مؤسسه معارف اسلامي كوثر درباره اقدامات استعماري وهابيت به علت بزدلي وهابيت اشاره كرده متذكر شده اند؛« زيرا مي دانند كارشناسان شيعي به خوبي آن ها را مي شناسند.» ( هفته نامه افق حوزه: چهارشنبه 17/مردد /1386 ،صفحه 2/مقاله تحت عنوان« روزانه دو كتاب عليه مكتب اهل بيت منتشر مي شود.» ) فورا ماهيت او را در اختيار عموم مي گذارند، به لحاظ چنين واهمه اي بوده كه –وسائل و راه هائي را به نام اسلام شناسي توسط مستشرقين مزدور و شاگردان فريب خورده آن ها، به نام هدايت از راه مبشرين، تحولات اجتماعي مورد نظر را عملي كرده اند و بالاخره گاهي هم با نام اجتناب از مسير انحراف، فساد را انتخاب كرده تا هدف متوقف ساختن مفهوم اسلامي و منحرف كردن مسلمانان از مسير ديانت اسلامي عملي شود. در حقيقت تسلط و نفوذ استعمار بركشورهاي اسلامي دوام پيدا كند، استعمارگران به اتفاق پيروان شيطانشان از منافع ممالك اسلامي بهره مند گشته، ثروت هاي طبيعي آنان را تحت تسلط قرار دهند.
آن چه به موضوع مورد بحث و بررسي كتاب حاضر مربوط مي شود، حقايق غير قابل انكاري است كه روسيه از زمان تزار جهت برخورد با اسلام و مسلمانان به كار گرفته و بسيار حائز اهميت مي باشد و ما منظورمان رابا خبر روزنامۀ «پراودا» ارگان رسمي حزب سوسياليست در پايتخت ديروز اتحاديه جماهير شوروي ، قبل از فروپاشي كه در مورخه 5/فوريه / 1964 منتشر شد آغاز مي كنيم: « اكنون كنفرانس شوروي تحت عنوان آموزش هاي ضد ديني در قلب آسيا تشكيل مي شود، زيرا مسلمانان از نظرآمار رقم بزرگي را تشكيل داده اند» البته برخوردبا خبر تكان دهنده پيشرفت اسلام كار آساني نبود كه با چند كنفرانس به نتيجه برسد و پيشرفت اسلام را متوقف سازند.
به همين اعتبار براي كشورهاي اسلامي به طور جداگانه فكري كردند، موانع پيشرفت اسلام را درآن محيط اسلامي شناسائي نمودند. نتيجتا در هر كشوري با وسائل كاربردي خاص آن وارد عمل شدند. آن چه را در تمامي ممالك اسلامي قابل اجرا تشخيص ، تقويت تصوف فرقه اي بود. تا جائي كه هنوز حتي بين محققان رائح است كه اهل تسنن، مسلماني را كه صوفي باشد به مسلماني قبول دارند. اين نوع مسلمان شناسي چنان مورد توجه و استقبال استعمار قرار گرفت كه عادت كرد، هر گاه برآن شود در تعيين روش هاي حكومت داري اسلامي، نقش به سزائي داشته باشد، دستجات مخصوصي را پيدا كند- يا به وجود آورد – كه از هدف هاي جذاب متافيزيك حرف بزنند. در حالي كه جنگ هاي طايفه اي وتعصبات نژادي واختلافات مذهبي را تحريك مي كند، گروهي را به صورت فرقه هاي به ظاهر اسلامي به وجود آورد كه با جمعيت خود خدمت به سياست استعماري را باراه هاي مختلف هدف قرار دهند. در ميان اين جمعيت هاي مختلف كه با هدف واحد در اختيار استعمار بوده وهستند« فراماسون» و محافل فراماسوني و فرقه هائي كه در مسير تخريب، تحريف و تحذيف اسلام به وجود آمده اند جلب توجه مي نمايد. وما در اين رساله ، يكي از آن ها را كه به نام« شيخيه» مطرح مي باشد مورد شناسايي قرار مي دهيم، كه چگونه وتوسط چه كسي به وجود آمد، چه طيفي با گرويدن به آن باعث گرمي بازار مكاره اش شد.
دو گروه به لحاظ هاي مختلفي كه به آن اشاره خواهيم كرد« شيخيه» را در جامعه اسلامي «ايران و «عراق» مشروعيت دادند:
اول: گرايش يهوديان جديدالاسلام مصلحتي به فرقه هائي نظير« صوفيه» و «شيخيه» توجه را به خود جلب مي كند.
همان طور كه دست اندركاران « فراماسونري» معتقدند دليل گرايش يهوديان مسلمان شده به فرقه هاي شبه اسلامي توجه به اين مهمّ و دانستن حقيقتي غير قابل انكار است كه فرقه سازي در اسلام هميشه به خواست «يهود» بوده و داراي شعائر ونشان هاي يهود مي باشد، مهم تر دست هاي مرموزي كه آن را به حركت درمي آورند، همان دست هاي يهود است كه با تحريك آن مي كوشند پايه هاي دين آسماني اسلام را متزلزل سازند. جالب تر اين كه مي توان متذكر شد گزارش هاي تاريخي نيز به اين توجه مي دهد، يهوديان جديدالاسلام در گسترش« بابي گري» و «بهائي گري» ثمره فكري« كاظم رشتي» مجهول الهويه شاگرد و جانشين« شيخ احمد احسائي» به ويژه نفوذ منسجم وعميق آن ها در ساختار حكومتي قاجار نقش اصلي را عهده داشته اند.
آري نمونه هاي فراواني داريم كه يهوديان تازه مسلمان وفاداربه يهود، از جمله رواج دهندگان اوليه «شيخي گري» در حقيقت «بابي گري، و «بهائي گري» بوده اند. براي نمونه بايد از معروف ترين آنها« ملاعبدالخالق يزدي» نام برد كه ابتداء در يزد اقامت داشت، از علماء دين يهود بود و پس از مسلمان شدن در زمرۀ اصحاب مقرب شيخ احمد احسايي جاي گرفت. حتي احسائي هفت سال در خانه وي سكونت داشت، شب را به روز مي رساندند وهر روز را با هم شام مي كردند.
گوبينو مي نويسد: « ملا عبدالخالق يزدي از شاگردان شيخ احمد احسائي بود...واز حيث مقام علمي و فضائل، شهرت زيادي داشت.» ( نقش يهود در تضعيف اسلام / عبدالصمد آل طيب: 99) البته نبايد به اين مهمّ بي توجه بود كه ملاعبدالخالق بهترين وسيله جمع آوري مريد براي احسائي به شمار مي رفته است. آري اين « يهوديان» كه در سال 1839 ميلادي، اندكي پس از استقرار كمپاني« ساسون» در بوشهر و بمبئي پنج سال پيش از ادعاي علي محمد شيرازي مدعي بابيت، به طور دسته جمعي مسلمان شد ند، گروهي در مسلك تصوف درآمدند وبه ترويج ميرزا ابوالقاسم سكوت شيرازي به عنوان مرشد خود پرداخته اند. گروهي ديگر از يهوديان جديدالاسلام به «بابي گري» كه يكي از شعبات ، بل نتايج تزوير و فتنۀ « شيخيه » بود پيوستند. بعد نقش فعالانه اي در گسترش «بهائي گري» را عهده گرفتند.( تاريخ ظهور الحق: 8/251- 252)
آنچه را نبايد از نظر دور داشت، توجه به اين حقيقت است كه گرايش يهوديان به اسلام، واقعي نبوده؛ زيرا محققاني كه در اين زمينه تحقيقاتي داشته اند معتقدند يهوديان جديد الاسلام به طور پنهاني ، يهودي باقي مانده بودند. چنان كه دايره المعارف يهود، جديد الاسلام هاي مشهد را در ذيل «يهوديان مخفي» مطرح مي كند ، نه در مدخل «مرتدين» ( در يهوديت «مرتد» به يهودي اطلاق مي شود كه واقعا از يهوديت روي گردانيده است. احكام مجازات مرتدان در دين يهود بسيار شديد است . از اين گونه «مرتدين» در ميان يهوديان بوده اند، مانند« آبزبرغشي» و «اسپينوزا» . «يهودي مخفي » به يهودي اطلاق مي شود كه براي انجام دادن مأموريت ديني – سياسي، يا از سر اجبار و تقيه به دين ديگر گرويده است. مانند مارانوهاي اسپانيا و پرتقال، ودونمه هاي عثماني، و آنوسي هاي ايران. براي مثال، نانان غزه اي اعلام مسلماني از سوي شابناي زوي، بنياد گذار فرقه دونمه، را «انجام دادن يك مأموريت جديد» عنوان مي كند كه با «هدف برافروختن اخگر مقدس در ميان كفار» [منظور مسلمانان] وارد عمل شده است. او مي نويسد : شابناي« در حال انجام دادن واپسين ودشوارترين بخش مأموريت خود است و آن تسخير خليفه[ حكومت عثماني ]از درون است. او براي انجام دادن اين مأموريت مانند يك جاسوس عمل مي كند كه به درون سپاه دشمن [اسلام] اعزام شده» بنابراين مسلمان شدن شابناي به معني ارتداد نيست، بلكه بغرنج ترين چهرۀ مأموريت مسيحايي اوست.» ) درجاي ديگر نيز تصريح مي كند: آنان «يهودياني[ بودند كه] در لباس اسلام» به حيات خود ادامه دادند.
والترفيشل محقق يهودي اين نظريه را تقويت نموده مي نويسد: « اين جديد الاسلام ها همچنان مخفيانه به دين يهود پايبند بوده وهستند.» ( تاريخ معاصر ايران: 27/23) مهم ترين موضوعي كه در كنار« مرتد » نبودن يهوديان مسلمان شده مي توان مورد توجه و دقت قرار داد، اين است كه جديدالاسلام هاي يهودي به عضويت در فرقه هاي «صوفيه» و «شيخيه» درآمده اند. در حقيقت يهوديان بعد از اشتهار به مسلماني به شيخيه گرويده اند و درپي آن به ترويج «بابيه» و «بهائيه» پرداخته اند. يا مستقيما به اين دو فرقه ي نتیجه « شيخيه» پيوسته اند . وبا همبستگي خود علاوه براين كه به نفع استعمار « بابي گري» و «بهائي گري» را سامان داده دو مهمّ را تفهيم و تقويت كرده اند.
در قسمت اول دو عملكرد توجه را جلب مي كند:
الف: فرقه هاي منفور در اسلام، بل مردود و باطل را رونق داده اند.
ب: مهم تر اين كه وانمود كرده اند مسلمانان دست از مسلماني كشيده، «شيخي»يا« بابي» و « بهائي» شده اند. در صورتي كه اسماعيل رائين مي نويسد: « بهائيان ايران، يهوديان و زردشتيان هستند و مسلماناني كه به اين فرقه گرويده اند در اقليت مي باشند. اكنون سالهاست كه كمتر ديده شده مسلماني به آن ها پيوسته باشد.» ( انشعاب در بهائيت: 302)
دوم: جهت ديگري كه «شيخيه» ترويج شد، افرادي بودند كه نه از سر اعتقاد، بل غرض و دشمني با علماء و دستيابي به موقعيت هاي سياسي منفي، اين فرقه نوپا را مورد توجه قرار دادند . وچون داراي شهرت و آوازه اي بودند، توانستند« شيخيه » را از تنگناهاي مشكلاتي كه مانع پيشرفتش بود عبور داده، در اندك مدتي عالمان شيخي بيش از علما شيعه نزد شاهان قاجار و شاهزادگان بي شمار آن رفت وآمد داشته،تا در تصميم گيري ها سهم به سزاي را به خود اختصاص دهند. به همين لحاظ دوره جديدي براي محدود كردن علماء به عنوان متنفذترين ساختار سياسي غير دولتي آغاز شد. واين تلاش در حمايت فتحعلي شاه قاجار از ميرزا محمد اخباري تجلي يافت. در حقيقت مسلك اخباري گري در مقابل اصوليان قرار داده شد. تا در مقابل مرجعيت نواب عامه در دوران غيبت كبري قرار گيرد واز خطر آن نسبت به دربار بكاهد.
چنانكه بررسي تاريخ نشان مي دهد هدف شاهِ قاجار از تأسيس نهاد« رئيس العلمايي» در ايران براي پايان دادن به نفوذ عالي مردمي« مجتهدين » بود. كه قطعا در اين زمينه از نهادِ «شيخ الاسلام» در عثماني الگو قرار گرفته بود. لكن با مقابله علماء وتكفير دست اندر كاران اين اقدام، و قتل ميرزا محمد اخباري( قصص العلماء تنكابني: 180) اين تلاش عقيم ماند؛ ولي اندكي بعد با حمايت از شيخ احمد احسائي وكاظم رشتي بنيان گذاران فرقه شيخيه ،تداوم يافت.( قصص العلما تنكابين: 42)
ملاعباس ايرواني معروف به ميرزا آقاسي صوفي معروف نعمت اللهي كه از زمان وليعهدي محمد شاه قاجار زمينه تقرب به او، توسط خارجي ها برايش فراهم آمده بود، براي رسيدن به مقام صدراعظمي ايران با دو مانع بزرگ مواجه بود:
1-قائم مقام فراهاني برجسته ترين دولتمرد تاريخ معاصر ايران كه مقام صدراعظمي حكومت ايران به او اختصاص داشت و چون عارف كبروي نوربخشي سديري، حاج ميرزا حسن كوزه كناني، داماد وشاگرد وجانشين قطب الاقطاب عصر حاج ميرزا عبدالوهاب نائيني، به هنگام پيش بيني سلطنت محمد شاه قاجار به او گفته بود كه تو عاقبت به دست شاه آينده ايران به قتل خواهي رسيد( به همين جهت وقتي شاه ازقائم مقام مي خواهد كه محمدميرزا را در رسيدن به پادشاهي ايران حمايت كند واوبه پيش بيني عارف نائين اشاره مي كند، شاه براي جلب اعتماد او، هر دو را به خراسان مي فرستد؛ در كنار روضه منوره حضرت رضوي سوگند بخورند كه به يكديگر خيانت نكنند و محمدميرزا بعد از رسيدن به سلطنت خون قائم مقام را نريزد. به لحاظ اين سوگندبود كه ميرزا آقاسي به محمد شاه گفت براي اينكه نقض عهد در حرم امام رضا- عليه السلام – را نكرده باشيد دستور بدهيد قائم مقام را خفه كنند، كه چنان كردند.) ميرزا آقاسي با يقين به موفقيت نقشه قتل قائم مقام فراهاني به مقام صدراعظمي كه خواست استعمر بود دست يافت.
2-مانع دوم علماء پايتخت بودند كه به خوبي حاج ميرزا آقاسي را مي شناختند و موانع رشد و پيشرفتش را بازگو كردن ماهيت باطني ووابستگي او به سياست هاي خارجي استعماري فراهم آورده بودند. ميرزا آقاسي از همان دوران صدراعظمي قائم مقام فراهاني، با مخالفت روحانيت هميشه بيدار وپاسدار اسلام وايران ، در حقيقت حامي مسلماني و ايراني مواجه بود، به همين لحاظ با تلاشِ شبانه روزي جهت رشد فرقه شيخيه در دربار كه طبقه شاهزادگان از عصر فتحعلي شاه به آن حساس بود ند، روحانيت را تهديدمي كرد و به طورتلويحي تفهيم مي نمود اگر روحانيت در مخالفت با او كوتاه نيايد، بيش از آن چه درباره شيخيه صورت گرفته است انجام خواهد داد. خصوصا اين كه طايفۀ ابراهيمي خان در حقيقت روساء شيخيه، با دربار علاوه بر فاميلي معاشرت اعتقادي هم دارند.
علي قلي اعتضاد السلطنه، شاهزاده فرهيخته قاجار، اين حمايت ميرزا آقاسي را تافرقه نو ظهور «بابيه» كه نتيجه تفكر شيخ احمد احسائي و كاظم رشتي بود تأييد كرد، مي نويسد:« اما حاجي ميرزا آقاسي هم، چون صوفي بود، از علماء ديني و فقهاء آن، آن هم علماي صاحب نفوذ اصفهان، دل خوشي نداشت؛ ابتدا بدش نمي آمد كه باب مايه وحشتي براي علما باشد.»( فتنۀباب با توضيحات مرحوم عبدالحسين نوائي: 121)
مرحوم آيت الله العظمي حاج سيد ابراهيم ميلاني نيز به اين اشاره داشت ، در دوران تحصيلي نجف اشرف آن چه را علماء موجب رشد احسائي و كاظم رشتي در دربار قجر مي دانستند، كينۀ ريشه دار و بيش از حد ميرزا آقاسي از علماء بود. سپس خود به اين استنباط اضافه مي كردند:« خصوصا اين كه در زمان اقامت دوران وليعهدي محمد شاه در تبريز، آقايان علماء كه به خوبي ميرزا آقاسي را مي شناختند وهمّ تر مي دانستند صوفي بي طرفي نيست، به نزديكان وليعهد حتي شخص او نسبت به ميرزا آقاسي تذكرات ضروري را مي دادند.» واكنش اين دشمني رادر برخورد با علماء اصفهاني كه بي نهايت با مخالفت هاي خود او را به غصب وكينه واداشته بودند در گزارش تاريخ مي بينيم نوشته اند بعد از به قدرت رسيدن ،محمد شاه قاجار را تحريك نمود با چهل عراده توپ و هزاران نفر نيروي مسلح به اصفهان حمله برد، شهر را به تصرف درآورد، عده اي را ، كه رقم آن بين 30 تا 600 نفر گزارش شده ، به قتل رسانيد. حجه الاسلام شفتي، مجتهد نامدار اصفهان، را خانه نشين، پسر و خويشان وهمراهانش را زنداني و تبعيد كرد.
چرا يهوديان به ظاهر مسلمان؟
اين كه چرا و چه طور يهوديان جديدالاسلام در گرويدن به «صوفيه» و «شيخيه» و تشكيلات استعماري« بابيه» و «بهائيه» انتخاب شدند، وچه مهمّي را براي دول استعماري تأمين مي كردند، بايد از آن زمان شناسائي كنيم كه « وهب ابن مبنه» و «كعب الاحبار» يهودي براي تحريف اسلام با موهومات و افسانه هائي كه« اسرائيليات » نام گرفت، به ظاهر مسلماني اختيار كردند تا با قصه هاي اساطيري و خرافات الحاقي به اسلام، امتيازات آسماني آخرين دين نسخ كنندۀ امويان را از ميان برده، آن را بايهود و تورات هم پايه سازند. مهمّ تر راه را براي هر ايراد وخرده گيري واشكال تراشي خيالي براسلام همواره نموده، سپس خود به وسيله تكرار عملكرد سياست سياه خود به تخريب اسلام بپردازند.
اين كار در دوراني كه نقشه هاي ضد اسلامي را سياست سياه مشترك بين فرانسه با «هدف ريشه كن نمودن اسلام»( نقش كليسا در ممالك اسلامي ترجمه مرحوم مصطفي زماني: 233) وانگليس دشمن ساز مسلمانان ( جُنگ زماني: 8/99 به نقل از انگليس دشمن ما: 119) تأمين مي كرد با ترجمه قرآن بدون متن عربي به زبان فرانسه و انگليسي آغاز شد تا بتواند اكثر معتقدات اصولي اسلامي را وارونه مطرح كنند وشايدبتوانند مطالب مبتذل و مشمئز كننده توأم با سخنان واهي و خرافي در تورات( زنا با زنان نامحرم كه به داود نسبت داده اند.( سموئيل دوم اصحاح يازدهم آيات متفرقه) يا زنا با دختران خود كه به لوط نسبت مي دهند( سفر پيدايش اصحاح 29 ) يا مسأله فريب دادن مردم وكشتن آن ها پس از ازدواج با همسران آن ها كه به داود نسبت مي دهند.) وانجيل را، به قرآن نيز بدون متن عربي آيات اضافه نمايند؛ تا آنان را كه با قرآن غريبه اند فريب دهند و شريك بي آبرويي براي تورات و انجيل كه عهد عتيق و جديد مي خوانند فراهم آورند. وچنين كردندكه مي خواستند . ولي خوشبختانه اصيل ماندن قرآن از تحريف و تحذيف توانست اين خيانت ودشمني را در نطفه خفه كند.
ادامه اين گونه شيطنت هاي ديني يهود با همكاري مسيحيت كه بعدها مورد توجه و تأييداستعمار قرار گرفت، بل خوشحالي و خرسندي استعمارگران را فراهم آورد، در قرن حاضر به وسيله امثال« مايتو پاريس» به صورت كتاب درآمد ، اودر تاريخ خود جهت علت تحريم گوشت خوك، جسارتي نابخشودني به پيامبر اكرم مي نمايد كه قابل تكرار نيست.
يا «الفر» كه او را با عناوين فريبائي مي شناسانند، در كتابي كه پيرامون «اسلام» تأليف كرده است مي نويسد:« سنن وآداب آئين بت پرستي آثار پاك نشدني زيادي براي اسلام به جا گذاشت كه به طور قابل ملاحظه مي توان در نظارت وقوانين حج اسلام به آن توجه نمود.» ( !!) ملاحظه كنيد چطور مراسم حج را كه از آئين حنيف ابراهيم خليل الرحمن جداعلاي انبياء بني اسرائيل وعيسي برجا مانده ، با مناسك مشركان جاهليت برابر مي سازد.
يا« ارنست ادوار كلت» در كتاب خود« تاريخ مختصر اديان» ضمن بحث از آئين محمد( ص) تلويحا «حجر الاسود» را در كعبه بتي مي پندارد كه حاجيان به هنگام برگزاري مناسك حج به آن ادب مي كنند.
البته اين اتهامات ناجوانمردانه اي را كه يهود به قلم نويسندگانِ مسيحي انگليسي يا يهودي انگليسي به اسلام و حضرت ختمي مرتبت زده اند، محققاني نظير « داون پورت» را چنان متأثر كرد كه كتابي به نام« عذر تقصير يا اعتذار به پيشگاه محمد و قرآن» را نوشت. وفيلسوف اخير انگلستان «برنارد شاو» در كتاب خود « محمد رسول الله » متذكر شد« پيش بيني مي كنم واز هم اكنون نيز آثار آن پديدار شده است كه آئين محمد و ايمان به او مورد قبول اروپاي فردا خواهد بود.»
به هر روي يهود كه به تعبير گوستاولوبون فرانسوي « مانند پست ترين مردم روي زمين زندگي مي كند» ( اليهود في تاريخ الحضارات الاولي ترجمه عادل) و«كاسيوس» در كتاب خود «78 فصل 32 در حوادث سال 117» مي نويسد« وقتي رومي ها و يوناني ها را از دم تيغ گذراندند، خون هايشان را آشاميدند و گوشتهايشان را خوردند» با مكر و خدعه كه آن را سرشتي در طبيعت هر يهودي دانسته اند،( دنيا و يهود: 117) يا به قول هيتلر « هر دملي را كه انسان بشكافد، خواهد ديد مليون ها يهودي داخل آن مشغول فساد هستند.» چنان گزارش تاريخ گواه اين حقيقت غير قابل انكار است. در محفل[ ماسوني] كه در قرن هفدهم تشكيل گرديد، يهود توانست براي بقاي خود كه بهترين وسيله ابزاري دول استعمار است سه هدفِ:
1-محافظت يهوديسم.
2-نابود كردن همه ي اديان جهان.
3-دميدن روح اتحاد[ ضد ديني] در ملت ها.
را(الماسونيه منشئه ملك اسرائيل تأليف محمد علي زعبي چاپ بيروت) سرلوحه برنامه هاي خويش قرار دهد. از آن تاريخ به بعد، براي حفظ «يهوديسم» دست هاي خرابكار يهود در همۀ جنگ ها و كشمكش هاي جهان اثر گذاشت وكسي جرأت فاش كردن آن را نداشت، دكترهاي يهودي در آمريكا به بهانه آزمايش ميكروب «سرطان» آن را به چند جوان مسيحي تزريق كردند.( خطراليهود العالميه علي السلام و المسيحيه: 174) در ارتباط با انهدام مسيحيت تا جائي پيشرفت كردند كه«هنري فورد» در كتاب «يهودي جهاني، يگانه مشكله ي جهان» ( اين كتاب در سال 1921 ، از طرف شركت ماشين سازي« فورده» انتشار يافت . وبلافاصله يهود تمامي نسخه هاي آن را جمع آوري كرده آتش زد و هنري فورد نويسندۀ آن را مجبور كردند« معذرت نامه اي » را كه يهود نوشته بودند امضا كند.) مي نويسد« به عقيده من كشيش ها و كاردينال ها به حرف هاي خود رسيدگي كنند خواهند ديد كه هفتاد درصد از حرف هاي آن هااز افكار يهودي سرچشمه گرفته است.» ( يهودي جهاني، يگانه مشكله ي جهان: 31-32) اين تسلط يهود برمسيحيت چنان پيش رفت كه چندي پيش صدها كشيش وكاردينال در واتيكان جمع شدند، يهود را از خون مسيح تبرئه كردند!( مسلمانان معتقدند مسيح بن مريم زنده است) در صورتي كه اين تبرئه مخالف صريح انجيل وصدها كتاب و دليل ديگر نصاري است.( دنيا ويهود: 171- 172)
اما در ارتباط با اسلام نقش تخريبي يهود را بايد از عصر نبوي كه پيامبر اكرم دستور دادند تمام يهود را از جزيره العرب بيرون كنند، پي گيري كرد؛ تا دانست همان طور كه آخرين توطئه نجات يهود از خطر «مسيحيت» سقوط روسيه تزاري زير پرچم ماركس بود. در اسلام نيز آخرين توطئه اش برمسلمانان سقوط دولت عثماني نبود،( كه البته اگر دولت عثماني به روش اسلام حكومت مي كرد، هرگز يهود نمي توانست با حركتي ناجوانمردانه آن را از پاي درآورد.) زيرا اسلام تنها دين آسماني است كه با تعاليم عالي آسماني خود آئين يهود را خرافي و اساطيري مي شناساند.
به هر روي آن چه كه بايد قبل از روش هاي برخورد يهود با اسلام مورد توجه قرار گيرد ،مسأله مهمّ اتحاد يهود مسيحيت است؛« كه چگونه با موارد اختلاف بين يهوديان و مسيحيان و بين مذاهب مسيحي» ،« با وصف براساس تفاهم وبا دوري از تعصب كور، وحدت سياسي و اجتماعي را پديد آوردند و از همه اختلافات صرف نظر كردند»( همبستگي اديان و مذاهب اسلامي، آيت الله محمد ابراهيم جناتي: 407) تا تمام نيروي خويش را در سركوبي اسلام و مسلمان به كار اندازند. چنان كه در سقوط عثماني دست به دست دادند، مردي يهودي« ماسوني» چون « آتاتورك» ( خطيراليهوديه العالميه: 233) را برسركار آوردند.
اين برخورد در ارتباط با تشيع روح اسلام اصيل بسيار حساس بود، زيرا مرجعيت شيعه، استمرار امامت معصوم – كه يگانه نهادِ آسماني با تمام خصوصيت هاي نبوت ختمي مرتبت است – برخلاف روحانيت غير شيعي، اعم از مسيحي و مسلمان كه تا سرحد شهادت در حمايت از اسلام ايستادگي نموده است و مي نمايد، پيوسته هوشيارانه توطئه هاي ضد اسلام را خنثي كرده، لذا برخوردي را كه سياست سياه به دست يهود و مسيحيت در كشورهاي اسلامي داشته و در ارتباط با شيعه بي نتيجه بوده به كار نگرفته، بلكه براساس آگاهي دقيق از تاريخ اسلام سبك برخورد امويان و عباسيان را دنبال كرده، افرادي را مانند« قطب» در تصوف فرقه اي يا« مظهر الله» در اهل حق مسلكي انتخاب نموده، بعد از اين كه با شأن سازي مورد توجه قرار گرفته اند، آن ها رابه نوعي در مقابل مرجعيت شيعه كه تنها نهادِ محل رجوع امت امام در زمان غيبت امام قائم غائب موجود موعود مي باشد قرار داده، تا با تشيع نيز همان را كنند كه در ساير مذاهب اسلامي يهود با همكاري مسيحيت نموده اند.
در اين صورت اگر فرانسه كشور اسلامي سوريه را با تأسيس پنجاه شراب فروشي و تعداد زيادي فساد خانه اشغال كرد، يا شراب هاي رايگان انگليس ،ملت عثماني را به جان هم مي انداخت،( نقش كليسا در ممالك اسلامي: 264) يا اين كه با وارد كردن ترياك به چين، برجزيره« هنگ كنگ» مسلط شد،( الاستعمار عدو الشعوب: 19 ،قصه العقاقير از دكتر محمودسلامه: 9) براي مقابله با اسلام، نخست در سال 1809 «جمعيت لندني» را تأسيس نمود تا مسيحيت در اختيارش را بين يهوديان منتشر سازد و به وسيله آن با عرب و مسلمان مبارزه نمايد.( نقش كليسا در ممالك اسلامي: 237)
به هر حال فتنه اي را كه شيخ احمد احسائي به وجود آورده بود وبا حمايت داود پاشا ارمني از كاظم رشتي تقويت مي شد مورد توجه روس قرار گرفته( وسيله النجاه تأليف آيت الله مجاهد شيخ ابوالفضل خراساني) علي محمد شيرازي را به ادعاي باب امام زمان بودن-ارواحنا فداه – وادار كرد كه بعدا انگليس به آن پيوست، پير دين و سياست( تعبير مرحوم ابراهيم فخرايي( يار و وزير فرهنگ ميرزا كوچك خان ) در كتاب دكتر ابوالحسن مندرج در فصلنامه مطالعات تاريخي: 141) مرحوم آيت الله حاج شيخ حسين لنكراني در مقدمه كتاب خاطرات مستر همفر به آن چه بعد از اعدام علي محمد باب انجام شد مي نويسد:« دو وارث پيش ساخته شده او- روي سابقه خدمتگزاري شان- بين روس وانگليس تقسيم شدند كه حسين علي موجدِ بهائيت به نام بهاء الله در سهم روسيه تزاري وبرادرش يحيي موجِد ازليت به عنوان صبح ازل در سهم انگلستان قرار گرفتند» ولي « چندي بعد از تغيير رژيم تزاري روسيه به رژيم بالشويكي، بهائيت سهم روس هم نصيب انگلستان شد» البته قابل تذكر است كه« در اثر جنگ دوم جهاني وتفوق ميراث خوار استعمار، بهائيت ضميمۀ دستگاه جاسوسي آمريكا گرديد و مانند وهابيسم و صهيونيسم – مخلوق انگلستان- شش دانگ به خدمتگزاري عمو سام ودر كنف حمايت بي دريغ« دينگي دنيا» درآمد.
اين رويداد ها وابسته به روس« شيخيه» مولود سياست سياه را وارد صحنه هاي ضد اسلامي استعمار كرد وبا گرويدن يهوديان جديدالاسلام كه بردين يهود باقي بودند هم شيخيه شهرتي به هم زد و هم صوفيه كه براي نجات از نفوذ روحانيت شيعه انتظار چنين مولوي را مي كشيدند، رفيق گرمابه و گلستان پيدا كرد.
منبع : کتاب فتنه گران سیاست سیاه تالیف سید ملک محمد مرعشی