تشكيلات بهائيت و بهرهگيري از تكنيك ايجاد زبان و ادبيات خاص فرقهاي
بهائیت در ایران برداشت شده از شقافیت : تشكيلات بهائيت براي« مجاب سازي » وايجاد« هويت سازي مجازي» از تكنيكهاي مختلفي نظير بمباران محبت، اعطاي القاب وعناوين تازه به پيروان .... بهره ميبرد و آن را در طول زمان براي اهداف تعيين شده به مرور اجرا ميگذارد .يكي از اين تكنيك ها ايجاد نوعي زبان و ادبيات مشترك و اشاعه لغات و اصطلاحاتي خاص مانند ا...ابهي، نفحات ا....، ايادي امرا....، اهل البهاء« و ....در ميان اعضاست.
همه اعضاي تازه وارد به تشكيلاتي غير قانوني بهائيت پس از طي پروسه جذب و متقاعد سازي و قرار گرفتن در لايههاي كادرسازي تشكيلات، براي اتخاذ هويت مجازي فرقهاي شروع به يادگيري واستفاده از اين ادبيات و لغات ميكنند.
اساسا فرقهها و سركردگان آنها سعي ميكنند لغات و مفاهيم خاص فرقهاي را براساس سيستم نرمافزاري تشكيلات طراحي كنند. اعضا بعد از ورود به فرقه با واژه و مفاهيمي برخورد ميكنند كه پيش از اين هيچ آشنايي با آنها نداشتهاند. در حقيقت، هدف فرقه اين است كه با ارائه زبان، ادبيات و رفتار جديد دست به تغيير باورها، اعتقادات و هويت واقعي افراد بزند به طوري كه آنها از آن پس همه اتفاقات را براساس زبان فكري فرقه تعريف و تفسير كنند.
«استيون حسن»، محقق و نويسنده در زمينه فرقهها در مورد كاربرد زبان بارگذاري شده توسط فرقهها ميگويد:« زبان بارگذاري شده فرقهاي، محوطه كوچك و محصوري در ذهن عضو خلق ميكند و او تمام واقعيات را پس از گذر از اين فيلتر مينگرد.[1]
او همچنين در مورد چرايي استفاده فرقهها از اين تكنيك در جهت كنترل ذهن اعضا ميگويد: « يك فرقه مخرب نوعا، زبان محاوره« منحصر به خود و اصطلاحات وادبيات خاص خود را دارد. از زماني كه زبان جديد، نشانههايي را براي فكر كردن فراهم ميكند، كنترل كلماتي مشخصي به كنترل افكار كمك ميكند. بسياري از فرقهها، رفتارها و شرايط مختلفي را كه اعضا بايد واكنش نشان دهند را مشخص ميكنندسپس ميكوشند اين موارد را براساس زبان فكري فرقه در ذهن اعضا بارگذاري كنند، اين كار باعث ميشود كه چگونگي تفكر فرد را در هر موقعيتي تحت مديريت خود قرار دهند. اين برنامه ها مجموعهاي از تصورت را ديكته ميكند و اگر اعضا بخواهند طور ديگري فكر كنند، كليه تفسيرهاي متفاوت« اطاعت از خواسته شيطان» تعبير ميشود...» [2]
تشكيلات بهائيت بعد از جذب شدن فرد در فرقه، از او ميخواهد تغييرات وسيعي در زندگي خود به وجود آورد. عضو همگام با اين تغييرات و يادگيري رفتارهاي جديد به سمت اتخاذ هويت مجازي فرقهاي گام برميدارد و هر چه جلوتر ميرود حصارهاي رواني و ذهني ، بيشتر نسبت به فرقه پيدا ميكند. يكي از جداشدگان از بهائيت كه حدود دو سال درگير اين فرقه بوده است، درباره تجربه خود در اين تشكيلات ميگويد:« آنها خيلي دقيق مرا زير نظر داشتند. آن اوايل وقتي به «سيمع» [عامل آشنايي او با تشكيلات بهائيت] گفتم ميخواهم نماز شما را ياد بگيرم و بخوانم، خيلي خوشحال شد. دستور نمازشان را برايم آورد. يك پخش كننده موسيقي برايم خريد و كلي مناجات و دعا روي آن ضبط كرد.مدام اين دعاها و مناجاتها در گوشم بود اصلاحواسم به اطراف نبود...» [3]
در مقاله« طرح روحي » طرح بازسازي ذهني»، در شماره 17 ماهنامه شفافيت به تفصيل بيان شد كه در فرآيند مطالعاتي كتابها توسط اعضاي جديد، هدف اصلي تشكيلات بهائيت اين است كه يادگيري فرد به يك رفتار (عمل) تبديل شود. در مسير آموزشهابه عضو تازه وارد وايجاد تغييرات در او، رفتارهاي جديد در جهت تقويت پذيرش هويت مجازي فرقه جايگزين رفتارهاي قبلي ميشود.
افراد تازه وارد معمولا هيچ تصوري در رابطه به اينكه در زندگي خصوصيشان چه تغييراتي ايجاد ميشود، ندارند. از اينكه در خصوص هزينههاي مالي يا تعهدات زماني، چه اتفاقاتي ممكن است برايشان رخ دهد هيچ اطلاعي ندارند. همچنين به موضوع تغييراتي كه در زمينه ارتباط آنها با خانواده، دوستان و نگرششان نسبت به جامعه بيرون از فرقه به وجود خواهد آمد، كوچكترين اشارهاي نميشود . به عبارت ديگر ، به آنها گفته نميشود كه چه تغييراتي در انتظار آنان است.
اعضا پس از ورود به تشكيلات فرقه تمام توجهشان به درون فرقه و نحوه رفتار اعضاي قديمي معطوف ميشود و با تأثير پذيري از مناسبات درون فرقهاي سعي ميكنند خود را به شكل ديگر اعضاي فرقه درآورده و رفتارهاي مورد نظر و مطلوب فرقه را بياموزند. او در نوع رفتار و صحبت كردن، نمادهاي مورد نظر گروه را« الگو برداري» كرده و سعي ميكند مانند اعضاي ديگر فرقه رفتار كند.
قرباني اشاره شده، در رابطه با اين الگوبرداريها و حسي كه از همراه شدن با اعضاي ديگر فرقه به دست ميآورد، ميگويد: «برايم جالب بود كه به خاطر من جلسه ميگذاشتند واين جلساتي را كه به خاطر من برگزار ميشد خيلي دوست داشتم چرا كه به من شخصيت و ابهت ميداد. آنها انگشتر اسم اعظم را به من دادند و من با افتخار آن را در دست انداختم . شروع به حفظ كردن دعاهايشان كردم، همه اينها به من شخصيت ميدادند ودلم ميخواست هميشه با جمع آنها باشم.» [4]
اعضا در مسير تغييرات، تمام تلاش خود را براي يادگيري واژهها و ادبيات مخصوصي فرقه انجام ميدهند زيرا عدم يادگيري ادبيات فرقهاي مانع بزرگي در فهميدن آنچه ديگر اعضا ميگويند و برقراري ارتباط مؤثربا آنها ميشود.
اعضا بعد از يادگيري و درك اين واژهها و استفاده از آنها در فرقه، نسبت به تشكيلات وگروه جديد احساس تعلق خاطر ميكنند.
اين واژههاي جديدآنها را از انديشه حاكم برجامعه دور ساخته وباعث جدا شدنشان از جامعه بيرون ميشود و با اين ادبيات جديد، جهان را بازتعريف ميكنند.
اين قرباني در اين باره ميگويد:« ....روزها و مناسبتها را گم كرده بودم، خانواده به من ميگفتند چرا حواست نيست امروز عيد مبعث است يا فلان مناسبت اما من همه چيز را فراموش كرده بودم. تقويم بهائيت را حفظ كرده بودم.روز تولد بهاء، عيد رضوان، صعود بهاء، و .... را به هم تبريك ميگفتيم.در ماه صيان آنها روزه ميگرفتند ماه رمضان و ماه محرم برايم تعطيل شده بود...» [5]
عضو حس ميكند با دانستن و فرا گرفتن ادبيات جديد، به درجهاي از رشد و آگاهي رسيده در حالي كه اينها صرفا تلقياتي است كه تشكيلات در ذهن اوايجاد كرده است. اين قضيه در اعضاي قديميتر، اين حس را به وجود ميآورد كه جايگاهي بالاتر نسبت به ديگران براي خود در نظر بگيرند از اينرو اعضاي جديد هم سعي ميكنند براي يادگرفتن زبان مشترك فرقه بيشتر تلاش كنند.
زبان و ادبيات مشترك در فرقه باعث «دورشدن» از جامعه و «وابسته شدن» به هويت جديد فرقه ميشود و مانعي در برابر خروج عضو از فرقه است. استيون حس در تأييد اين رفتار فرقهاي ميگويد: «كليشههاي فرقه و زبان بار گذاري شده در ذهن عضو، حائلي نامرئي ميان اعضا وبيرونيها ايجاد ميكند. زبان كمك ميكند كه اعضا حس خاص بودن پيدا كرده و با اين زبان بارگذاري شده از عموم مردم جدا شوند زيرا اين اعضاي فرقه هستند كه اين برنامهها را درك ميكنند از طرفي، اين زبان، تازه واردها را گيج ميكند . آنها ميخواهند بدانند كه اعضا در مورد چه چيزي صحبت ميكنندو صرفا براي درك آنچه به عنوان حقيقت در فرقه از آن ياد ميشود به سختي شروع به آموختن زبان فكري فرقه ميكنند. در حقيقت با يادگيري زبان بارگذاري شده، آنها ميآموزند كه چگونه فكر نكنند و اينكه درك كردن يعني باور كردن زبان فكري سركرده و آنچه توسط وي به عنوان يك حقيقت مشخص ميشود . تمام توجه و انرژي اعضا به درك اين حقيقت و رسيدن به آن وقف ميشود زيرا اين امر به عنوان نهايت آرزوورستگاري توسط سركرده مشخص شده كه رسيدن به آن هم درگروه تبعيت از سركرده و فعاليت درفرقه است.» [6]
در جريان اين تغييرات، عضو جديد براي نشان دادن اينكه سيستم فكري تشكيلات رافهميده، باواژه و عبارات خاص گروه صحبت ميكند. اين سيستم فكري علاوه بر اينكه فرد را هدايت ميكند به عنوان معياري براي ارزش گذاري رفتارهاي اواز سوي تشكيلات نيز محسوب ميشود و به جدا شدن فرد از سيستم احساسي واعتقادي قديمي گواهي ميدهد.
مسئله مهمي كه دراين زمينه مطرح ميشود اين است كه اين زبان بار گذاري شده توسط فرقه بعد ازخروج فرد چه مشكلاتي را پديد ميآورد و او چگونه ميتواند از تأثيرات آن رهايي يابد؟ استيون حسن دراين باره ميگويد: «اعضاي سابق بايد بتوانند با زبان و ادبيات حاكم بر فرقه مقابله كنند . جايگزيني زبان واقعي به جاي زبان بارگذاري شده فرقهاي ،سرعت بهبود فرد را به شكلي ملموس بالا ميبرد.با ريشه كن كردن زبان خاص فرقهاي كه در ذهن فرد جاي گرفته است، او دوباره قادر خواهد شد به دنيا بدون «عينك» فرقه بنگرد.يك عضو سابق، هر چه سريعتر كلام و معناي آنچه را كه ميگويد اصلاح كند ، با سرعت بيشتري هم بهبود مييابد. رايجترين اشتباهي كه اعضاي سابق مرتكب ميشوند اين است كه فكر ميكنند نبايد حتي به كلمات فرقهاي بينديشند در حالي كه بايد دانست زبان به گونهاي برنامهريزي شده كه ما بايد به تداعيهاي مثبت آن بينديشيم. پس چنانچه شما يكي از اعضاي سابق هستيد، تداعيهاي تازه بسازيد درست به همان صورت كه براي مشكل شناوري[7] توصيف شد . اگر با كنار آمدن با يك شخص مشكل داريد، به اين قضيه به عنوان يك كشمكش شخصيتي يا يك معضل ارتباطي نگاه كنيد. يك عضو سابق با جايگزين ساختن زبان واقعي به جاي زبان فكري فرقه ميتواند براين مشكل غلبه كند. فرد بايد ياد بگيرد جهان را بدون عينك و دستگاه ذهني فرقه نگاه كند. بايد برنامههايي را كه فرقه براي دستيابي به اهداف خود برذهن او نصب كرده، پاك كند و آن را از نو سروسامان دهد. [8]
همانطور كه اشاره شد ،تشكيلات بهائيت نيز از مجموعهاي از ادبيات و لغات براي مجاب سازي و اتخاذ هويت مجازي تشكيلاتي استفاده ميكند. اين ادبيات فرقهاي مانع خروج در مسير بهبود براين ادبيات فرقهاي غلبه كند.
[1] معضلات قربانيان بعد از خروج، ماهنامه شفافيت، ص 70.
[2] درك مؤلفههاي كنترل ذهن، مجله شفافيت ، شماره 46؛ ص62.
[3] اگر درگير بهائيت شوي، خدا را از تو ميگيرد، ماهنامه شفافيت، شماره 33، ص 29
[4] اگردرگير بهائيت شوي، خدا را از تو ميگيرد» ماهنامه شفافيت ،شماره 33،ص29.
[5] اگر درگير بهائيت شوي، خدا را از تو ميگيرد.» ماهنامه شفافيت شماره 33 ص29.
[6] درك مؤلفههاي كنترل ذهن» ماهنامه شفافيت، شماره 33، ص29
[7] شايد بتوان آن را به صورت تجربهاي توصيف كرد كه درآن عضو سابق به طور ناگهاني شروع به شناور شدن در زمان گذشته و روزهاي عضويت درگروه و فكر كردندر مورد هويت قبلي خود ميكند. اين مكانيسم محرك- پاسخ است كه موجب يادآوري گذشته(شناوري) ميشود و عمدهترين مشكل اعضاي سابق را به وجود ميآورد. اين مسئله زماني حادتر ميشود كه فرد آن محركهاي داخلي و خارجي را ببيند، بشنود و احساس كند كه بخشي از فرايند شرط كردنش بودهاند. همه اينها به طور خلاصه ميتوانند او را به سيستم فكري فرقه پيو.ند بزنند. بدون مشاوره مناسبت ماهها و بعضي اوقات سالها طو.ل ميكشد تا فرد بتواند براين امر غلبه كند. براي افرادي كه مدتي طولاني در گروه بودهاند و نياز به مديتيشن مفرط، آواز خواندن، به زبان آوردن حرفهايشان و .... دارند، انتظار ميرود كه حداقل تا يك سال پس از ترك فرقه چنين صحنههايي به طور غير ارادي رخ دهد.(حسن، استيون، مبارزه با كنترل ذهن، فصل دهم)
[8] معضلات قربانيان بعد از خروج،(حسن استيون،مبارزه با كنترل ذهن، فصل دهم)