مرحومه حوري كرمي:
يك قدم برداشتم و مسلمان شديم حالا بايد يك قدم بزرگتر برداريم و مؤمن شويم.
شفافيت: خانم حوري كرمي، بهائيزادهاي شيرازي بود كه در سال 1378 رسما از تشكيلات بهائيت تبري جست و به دين مبين اسلام مشرف شد . اين بانوي تازه مسلمان همراه دو فرزند 10 و 15 ساله خود پس از اعلام برائت از فرقه ضاله بهائيت، توسط همسر بهائياش از خانه بيرون و آواره كوچه وخيابان شد.
او سالهاي بسياري را در رنج و سختي سپري كرد اما هيچگاه از انتخاب راهي كه در پيش گرفته بود ، پشيمان نشد و حتي لحظه به لحظه بر اعتقاد و ايمانش به دين اسلام و مذهب حقه شيعه افزوده شد.
خانم كرمي با سعي و تلاش فراوان براي بدست آوردن رزق و روزي حلال توانست نانوايي كوچكي را راهاندازي كند و امورات خود و دو فرزندش را بگذراند . او حتي با پختن نان و كار در نانوايي نيز عشق و شورش را نسبت به اسلام، تشيع و مولايش صاحبالزمان(عج) نشان ميداد چرا كه صبح روزهاي جمعه با اين نيت كه مردم مسلمان براي خواندن دعاي ندبه از خواب برميخيزند و صبحانه ميخورند ، نان صلواتي توزيع ميكرد.
اقدامات اين شيرزن براي كمك به قربانيان فرقه ضاله بهائيت و آگاهي و شفاف سازي براي جوانان مسلمان در مورد دامي كه بهائيت بر سر راه آنان قرار ميدهد، خاري در چشم تشكيلات بهائيت بود. نقطه اوج داستان زندگي خانم كرمي آنجاست كه او علاقه عجيبي به امام عصر (عج) در دل داشت و در مدتي كه مسلمان شده بود بارها به مسجد مقدس جمكران رفته بود و سرپرست چندين كاروان سفر به مشهد مقدس و قم بود. او در مرداد ماه سال 1390 تصميم ميگيرد اين بار به تنهايي به پابوس امام هشتم برود و در مسير برگشت با امام زمان خود در مسجد مقدس جمكران خلوت كند. عشق به خدا و اسلام آنقدردر وجودش شعله دوانده بود كه گويي ازخدا خواسته بود او را هر چه زودتر پيش خود ببرد . حوري كرمي در چهارم رمضان سال 1432 در مسير برگشت از شهر قم و مسجد مقدس جمكران تصادف ميكند و به آرزوي درونياش ميرسد.
تشييع جنازه اودر زادگاهش شيراز برگزار ميشود . تشييع جنازهاي باشكوه، مراسمي در خور و شأن يك مسلمان واقعي. اطرافيانش همه از رفتن او غصهدار و داغدارند و بسياري به حالش غبطه ميخورند. حوري كرمي كه حالا بر روي سنگ قبرش نوشتهاند: فرزند روحا... ،بهائي زادهاي بود كه عاقب به خير شد و مسلمان مرد.
صحبتهاي سارا و عرفان كرمي ، خاطرات و حرفهاي شنيدني از زندگي مادری مهربان
سارا:
درآن لحظات پرتلاطم اطميناني كه مادرم به ما ميداد، آرامش را براي ما به وجود آورد.
ما به كسي تكيه كرده بوديم كه مطمئن بوديم پشتمان ايستاده است.
عرفان:
از لحظهاي كه داشتنش را حس كردم تا زماني كه او را به خاك سپرديم همهاش خاطره بود. هر كس تا وقتي مادر و پدرش هستند بايد قدردان آنها باشد و به آنها بگويد چقدر دوستشان دارد.
برای این مادر دلسوز همنشینی با ائمه (علیهم السلام ) و برای فرزندانش آرزوی صبر و شکیبائی و استواری در مسیر نورانی قرآن را خواستاریم .