• شرک در بهائیت

  • دهه فجر انقلاب اسلامی گرامی باد

  • دهه فجر انقلاب اسلامی گرامی باد

  • دهه فجر انقلاب اسلامی گرامی باد

  • دهه فجر انقلاب اسلامی گرامی باد

آخرین مقالات

cache/resized/f6cf16df4170fe0dc87046852f8b250c.jpg
بهائیت در ایران : برنامه هاي راديو به
cache/resized/532039bb4d96e66cb065c4cd67a7e4a0.jpg
بهائیت در ایران :  باتشکر از تهیه کننده
cache/resized/6d255b36c421dd58308f6b587bc782be.jpg
بهائیت در ایران : نکته حضرت علامه
cache/resized/6359e5ce79c56960f4da66cfca519d32.jpg
بهائیت در ایران : نفوذ بهائیان در دوران
cache/resized/f5e86f9eeb2d5789f979156d0e788b37.jpg
بهائیت در ایران : در میان جریانهای مخفی
cache/resized/cad17ead0354826567707603cbca7c44.jpg
با تشکر از نویسنده مطلب  جواد نوائیان

کتاب ها

در کتاب جمال ابهی علامه موسوی اردبیلی تحقیقات و مطالعات گسترده ای پیرامون بابیت و بهائیت از نظر تاریخی همچنین
بهائیت در ایران: پژوهش در خصوص ظهور رضاخان در عرصۀ سیاسی و متعاقب آن گسترش فعالیت بهائیت در ایران، که
به بهانه آغاز چهل و دومین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران بهائیت در ایران : "ماه عسل رژیم پهلوی و بهائیت"
بهائیت در ایران : با آشکارشدن دعوت رجعت حسینی و من‌یظهره‌اللهی میرزا حسینعلی بهاءالله، گروهی از بزرگان بابیان
  دلایل غلبه گفتمانِ شیخیه در ابتدای دوره قاجاریه و چرایی تلاقی تفکر آن با فرقه بابیه   دی 98 بهائیت
بهائیت در ایران :یکی از طرق شناخت ماهیت و مواضع سیاسی میرزا حسینعلی بهاء (مؤسس بهائیت)، بررسی روابط و مناسبات
بهائیت در ایران : تاریخ، درهای کوچک و بزرگ فراوانی دارد، با گشودن هر کدام، چراغی فراراه آدمی روشن می‌شود.
بهائیت در ایران:"آشنائی با فرق ومذاهب اسلامی و..."عنوان کتابی است که توسط آقای رضا برنجکار جمع آوری و تالیف
به بهانه فرا رسیدن چهلمین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران بهائیت در ایران : ماه عسل رژیم پهلوی و
نویسنده: خوان ریکاردو کول بهائیت در ایران : این مطلب توسط آقای کول که خود مدتی از پیروان آئین بهائی بوده
فریبا سعادتی فر* چکیده فرقه بابیه از انحرافات مهم اجتماعی در تاریخ ایران است که با فرهنگ و عقاید مردم
بهائیت در ایران : شاید بتوان به جرات بیان کرد که موثرترین مستبصر از آئین ضاله بهائیت جناب صبحی بوده است .
بهائیت در ایران :  کتاب " ادیان ، مذاهب و فرقه های استان همدان " با تلاش قابل تقدیر آقای علی زریابی سخا تدوین
بهائیت در ایران : ادوارد براون بعنوان یک شرق شناس به خاور میانه و ایران سفر کرد اما در مورد علت اصلی و
هدف از خلقت انسان، قرب الهی است و ایصال به او در گرو پیمایش راه اوست که دین می نامند. دین به عنوان همزاد بشر
کتاب حاضر بر اساس تحقیقات ابوالاعلی مودودی و ابوالحسن علی حسنی ندوی تالیف شده و توسط مترجم گرامی عبدالله
  بهائیت در ایران: کتاب " وارونه ها و خرافات در آخرالزمان " تالیف نویسنده ارجمند ابوالفضل سبزی در سال 1391
  بهائیت در ایران : موضوع این مطلب . کتاب «مدرنیته و هزاره : پیدایش آیین بهائی در خاور میانه قرن نوزدهم» اثر
  • Prev
دست خط امام خمینی(ره) در مورد فرقه ضاله بهائیت +
بهائیت در ایران : پایگاه مركز اسناد انقلاب اسلامی ویژه‌نامه
نهضت امام(ره) تحریم خرید و فروش با بهاییان
بهائیت در ایران : به بهانه خرداد ماه ماه شروع نهضت امام
مجالست با بهائیت عقاید را سست می کند
 بهائیت در ایران : آیت الله ناصری در خصوص بهائیت اظهار
دست خط امام خمینی(ره) در مورد فرقه ضاله بهائیت +
 بهائیت در ایران :  پایگاه مركز اسناد انقلاب اسلامی در
استفتاء از مقام معظم رهبری
  بهائیت در ایران:به نقل از پایگاه کانون حق پژوهی: با
استفتاء از حضرت امام خمینی (ره)
 بهائیت در ایران:نظر حضرت امام خمینی (ره) درباره بهائیت

دریافت نرم افزار

افراد آنلاین

ما 68 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم
×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 667

بهائیت و نقش این فرقه ضاله در پیدایش و استمرار رژیم پهلوی

به بهانه سالروز پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی در ایران

 

پرویز خسروانی
بهائیت در ایران : پرویز خسروانی، فرزند میرزا هاشم محلاتی، متولد 1299 ش، فارغ التحصیل دانشکده افسری در سال 1321ش، می باشد. وی در سال 1331ش، به درجه سرگردی رسید و به علت توجه در امر ورزش باشگاهی به نام تاج بنیاد نهاد که مورد حمایت کامل محمدرضا پهلوی بود.511
خسروانی، همسر ملیحه نعیمی (دختر عبدالحسین نعیمی از سران بهائیت، پسر شاعر بهائی میرزا نعیم) که خود و پدر و پدربزرگش هر سه در عصر خود از سران و مبلّغان فعّال به شمار می روند.512 خسروانی بعد از ازدواج با ملیحه نعیمی به بهائیت می پیوندد، گزارش ساواک تهران به سپهبد نصیری (رئیس ساواک)، مورّخ 10/7/1345، ضمن اشاره به ازدواج پرویز خسروانی با ملیحه نعیمی، از بهائی شدن خسروانی توسط ملیحه سخن می گوید و خاطرنشان می سازد که خسروانی درعین حمایت از افسران و درجه داران بهائی در حوزه ی مسئولیت دولتی خود، به منظور حفظ پرستیژ و شئون نظامی و سیاسی خویش، می کوشد که گرایش وی به مسلک بهائیت، از چشم دیگران مکتوم بماند: »دختر نعیمی که زن سرلشکر خسروانی است در چند سال قبل توانست به طور محرمانه شوهرش (سرلشکر خسروانی) را به دین بهائی گرایش دهد. سرلشکر خسروانی در حضور آقای دکتر علی محمد ورقا، استاد دانشگاه، که از بهائیان متعصب و یکی از روحانیون بهائیان است. با حضور آقای نعیمی رسماً به دین بهائی گرویده و قرار بر این شده که از لحاظ حفظ پرستیژ و شئون نظامی و بعضی پست هایی که به وی محول گردیده، بهائی بودن وی از چهار چوبه دیوار خانوادگی تجاوز نکند... خانم نعیمی در سال چند مرتبه به اروپا و انگلستان مسافرت و در کنفرانس های بهائیان جهان که در لندن و واشنگتن و کانادا تشکیل می گردید، از طرف زنان بهائی ایران شرکت می نماید و در انجام وظایف خود در مورد ترویج و توسعه نفوذ بهائیان جدیت و از خودگذشتگی نشان داده و اکنون مقام اول را در بین بهائیان دارا می باشد. سرلشکر خسروانی، شوهر بانوی مزبور، نیز ترقی و توفیق خود را در امور اداری و نظامی مرهون اقدامات زنش می داندو شایع است بنا به توصیه ی خانم نعیمی، سرلشکر خسروانی موظف می باشد که در کارهای اداری، افراد و درجه داران و افسران بهائی را به طور غیرمحسوس بیش از سایرین، مشمول لطف خود قرار دهد...513»
خسروانی از عوامل کودتای 28 مرداد شمرده می شود که در حمله به خانه ی دکتر مصدق همراه با شعبان جعفری شرکت داشت. در بخش کودتای 28 مرداد به آن اشاره شد. پرویز خسروانی بعد از کودتا درجه ی سرهنگی گرفت و آجودان مخصوص شاه شد و از این موقعیت برای توسعه باشگاه تاج استفاده نمود و در تهران و سایر شهرهای کشور زمین هایی را گرفت و یا تصرف کرد و باشگاهی دراین زمینه ها بنیاد نهاد.514
حسین فردوست (رکن اطلاعاتی رژیم پهلوی)، اطلاعات جالبی در این زمینه ارائه می دهد: »پس از 28 مرداد، خسروانی به بلای جان مردم تبدیل شد او راه می افتاد و هر جا که زمین شهری مرغوبی می دید به مالک آن مراجعه می کرد. اگر طرف حاضر می شد، زمین را به او واگذار کند فبها، و گرنه یک جوخه ژاندارم می رفت و یک پرچم سلطنتی را در وسط زمین فرو می کرد و خسروانی صاحب زمین را تهدید می کرد که زمین برای شاهنشاه است! طرف مسلماً تسلیم می شد و زمین را واگذار می کرد. سند به نام خسروانی، زن یا 2دخترش صادر می شد. چنین آدمی را هویدا سرپرست سازمان تربیت بدنی کرده بود.
به تدریج مسئله بسیار حاد شد من پیگیری کردم و بهترین وسیله تحقیق را اداره کل نهم ساواک تشخیص دادم. سرهنگ ضرابی، مدیر کل نهم ساواک، را احضار و به او دستور دادم در مورد اموال خسروانی تحقیق کندو در سطح کشور هر چه به نام خسروانی، زن و 2 دختر اوست و سند صادر شده، گزارش نماید. پس از 3-4 ماه گزارشی تحویل شد. با کمال تعجب دیدم که نتیجه بیش از تصور قبلی ام است. در مراکز استان یک یا چند زمین، در مراکز شهرستان ها یک زمین، در برخی مراکز بخش یک زمین و در تهران ده ها زمین، که همه بسیار مرغوب و وسیع بوده به نام خسروانی و خانواده اش است. خود خسروانی علاوه بر باشگاه های ورزشی تاج، به تدریج تاسیسات ورزشی دیگری تاسیس کرده بود که بسیار مدرن بود. یکی از این تاسیسات در خیابان بخارست و دیگری حوالی ونک بود، که ساختمان مجللی با یبش از 10 زمین تنیس در محوطه ای حدود 10 هزار مترمربع بود. بعلاوه در آنکارا (ترکیه) نیز تاسیسات ورزشی مهمی احداث کرده بود که سند به نام خودش بود. اداره کل نهم ساواک در گزارش خود لیست کاملی از زمین ها و تأسیسات خسروانی در سطح کشور ارائه داد که به بیش از 200 رقم می رسید...»515.
اسناد بدست آمده از ساواک، سخنان فردوست را تأئید می کند. بنا بر اسناد ساواک به گفته رئیس 26 دادگاه شهرستان تهران تیمسار خسروانی مقداری از اراضی مردم را در نقاط مختلف تهران به نام باشگاه ورزشی تاج تصرف کرده و صاحبان اراضی علیه این تجاوز به دادگستری شکایت کرده و پرونده در مرحله رسیدگی است.516
خسروانی در مهرماه 1340 ش، درجه ی سرتیپی گرفت و در همان زمان برادرش عطاءالله خسروانی وزیر کار کابینه دکتر امینی بود، شغل مهمی در ژاندارمری به او واگذار شد و آن شغل فرمانداری ناحیه ژاندارمری تهران بود. وی در سال 1345ش، درجه ی سرلشکری گرفت و ریاست سازمان تربیت بدنی به او واگذار شد و با حفظ سمت معاون وزارت آموزش و پرورش شد و سمت سیاسی خسروانی معاونت نخست وزیری شد. در سال 1350ش، سپهبد شد و شغل سازمانی او معاونت ژاندارمری کل کشور و ریاست مرزبانی بود. سرانجام دراثر اختلاف بین او و ارتشبد غلامعلی اویسی ریاست و فرماندهی ژاندارمری از معاونت و سپس آجودانی شاه برکنار و بازنشسته شد.517
خسروانی در زمان قیام عشایر بویراجمد و کهگیلویه ی فارس بر ضد رژیم پهلوی در کشاکش اصلاحات ارزی، دادستان ارتش بود و به نوشته باقر پیرنیا (استاندار وقت فارس): »یکی از کسانی که کوشش برای از میان بردن سران قیام مزبور داشت و بی رسیدگی دقیق، آنان را محکوم به اعدام تشخیص داده بود ... و خوشبختانه پست خود را در نتیجه ی همین روش... از دست داد.» پیرنیا در خاطرات خود توضیح می دهد که چگونه خسروانی برای سران متدین و شریف ایل جلیل و بایکان درخواست محاکمه و صدور حکم اعدام کرد. تا اینکه ماجرا به گوش پیرنیا و به اطلاع شاه رسید و از انجام این جنایت جلوگیری شد.518
511 -باقر عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج1، ص 612.
512 - عبدالله شهبازی، ظهور وسقوط سلطنت پهلوی، ج2، صص 456-455.
513 - عبدالله شهبازی، ظهور وسقوط سلطنت پهلوی، ج2، صص 456-455.
514 -باقر عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج1، ص 613.
515 - حسین فردوست، ظهور و سقوط پهلوی، ج1، ص 269.
516 - مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرویز خسروانی به روایت اسناد ساواک، صص190-189.
517 - باقر عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی ایران، ص 613.
518 - باقر پیرنیا، گذرعمر، صص 207-205 به نقل از فصلنامه ی تاریخ معاصر، س 13، ش 50، تابستان 88، ص 467.
پاورقی

 

نقش آفرینی بهاییت در دوران پهلوی

به بهانه سالروز پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران

 

نویسنده: ملیحه خوشبین
تنظیم ، ویرایش و باز نشر : بهائیت در ایران

فرقه‌ی بهاییتهمچونقوم یهودپتانسیل بسیاری برای گسترش بخشی خود در عرصه‌های ثروت و قدرت داشته و دارد. به‌طوری که در حال حاضر نیز در غرب به دنبال نفوذ در میان ایرانیان است. تا حدی که با استفاده از برخی شبکه‌های رسانه‌ای ایرانیان در غرب به شدت تلاش می‌کند بر افکار ایرانیان تأثیر بگذارد. فعال شدن شبکه بهائی من و تو در همین راستا ارزیابی میگردد .
اما اوج‌گیری بهاییت در عرصه‌ی قدرت و ثروت به
دوره‌ی پهلویباز می‌گردد. بهاییت که در دوره‌ی قاجار به دلیل سیطره‌ی علما بر عرصه‌های سیاسی - اجتماعی ناچار به انزوا بودند، در این دوره وارد عرصه‌ی قدرت شد. آشنایی با ماهیتفرقه‌ی بهاییو چرایی حضور و قدرت‌گیری اعضای آن در دوره‌ی پهلوی، به شناخت ماهیت و اهداف رژیم پهلوی کمک شایانی می‌کند. این پژوهش به چرایی و چگونگی قدرت‌گیری بهاییت در عصر پهلوی می‌پردازد.
بهاییت
به عنوان یک فرقه‌ی در اقلیت همواره در پی کسب موقعیت اقتصادی و سیاسی ویژه‌ای بود تا بر تعداد پیروان خود افزوده و منافع آنان را تأمین نماید. از این منظر با فرقه‌ی یهود قابل مقایسه است که همواره در پی افزایش توان اقتصادی و یافتن مرکزیتی سیاسی بوده تا منافع اعضای فرقه را تأمین کند. همچنین حمایت انگلیس و آمریکا از یهودیت و بهاییت دیگر نقطه‌ی اشتراک این دو فرقه‌ی مذهبی است.
بهاییت
در دوره‌ی قاجار موفقیت چندانی کسب نکرد و به عنوان اقلیتی در حاشیه به فعالیت های پنهانی می‌پرداخت. اندک موفقیتی نیز که برای دستیابی به جایگاه اقتصادی و سیاسی در دوره‌ی قاجار صورت گرفت، نه به دلیل حمایت شاهان قاجار، بلکه به سبب حمایت دولت‌های استعمارگر روسیه و انگلیس و برخی عناصر دربار همچون میرزا آقاخان نوری از این فرقه بود.
چه آن دسته از بهاییان که در تبعید به سر می‌بردند و چه آن‌هایی که در ایران زندگی می‌کردند، با پناه بردن به دولت‌های روس و انگلیس سعی در افزایش نفوذ سیاسی و اقتصادی خود داشتند. «در این زمان تعداد قابل توجهی از بهایی‌ها به عنوان کارگزاران سفارتخانه‌های اروپایی و بانک شاهی انگلیس و بانک استقراضی روسیه و کمپانی تلگراف و برخی دیگر از نهادهای غربی فعال در ایران نفوذ یافتند.» [1] با وجود این، شاهان قاجار تمایلی به حمایت از این فرقه و راهیابی اعضای آن به دربار و سپردن مناصب دولتی به آنان نداشتند. اما با روی کار آمدن حکومت پهلوی اوضاع به یک‌باره تغییر کرد و فرصتی طلایی در اختیار بهاییان قرار گرفت.

 

 

پهلوی‌ها و بهاییت

با روی کار آمدنخاندان پهلوی، موقعیت بهاییت در ایران به یک‌باره تغییر یافت. بهاییان از انزوای سیاسی و اجتماعی درآمده و در بسیاری از فعالیت‌ها و تبلیغات خود آزادی عمل یافتند. ارتقای شرایط آن‌ها تا حدی بود که سر از دستگاه حاکمه و پست‌های کلیدی و مهم درآوردند. سخت‌گیری بهاییان نسبت به حکومت و قیام و شورش در برابر آن، جای خود را به سازش و همکاری با حکومت داد.
در مورد بهبود شرایط بهاییت در دوران پهلوی، مهم‌ترین عامل را می‌توان ماهیت
سکولارو ضددینی رژیم پهلوی دانست. این ویژگی از دو جنبه به رشد فرقه‌ی بهاییت کمک شایانی کرد. یکی آنکه ماهیت سکولاریستی رژیم، تعصب نسبت به دین و مذهب خاصی را بی‌معنا کرد و از این رو مذاهب و فرقه‌های گوناگون فرصت مناسبی برای رشد و گسترش یافتند. از سوی دیگر، پهلوی اول و دوم که فرآیندمدرنیزاسیونجامعه را به عنوان هدف اساسی حکومت خود در نظر گرفته بودند، به مبارزه با هر آنچه نماد سنت‌گرایی تلقی می‌شد، برخاستند.
از نظر آنان یکی از بزرگ‌ترین نمادهای سنت‌گرایی در ایران، مذهب تشیع و علمای شیعه بود که همانند سدّی بزرگ در برابر مدرنیته‌ی غربی به شمار می‌آمدند. از این رو تمام سعی خود را برای انزوای علمای شیعه و مذهب تشیع به کار گرفتند. میدان دادن به فرقه‌ی ضدشیعه‌ی بهاییت، فرصت مناسبی برای دستیابی به این هدف پهلوی‌ها بود. از طرفی، تغییر موضع بهاییت از فرقه‌ای سرکش و آشوبگر به فرقه‌ای سازشگر در برابر دولت که اطاعت و فرمانبرداری از حکومت را به پیروان خود تجویز می‌کرد، سبب رشد همکاری و اعتماد متقابل بین دولت و بهاییان شد.

 

بهاییت در دوره‌ی پهلوی اول

از همان آغاز سقوط سلسله‌ی قاجار و به تخت نشستن رضاشاه، دوره‌ی جدیدی در فعالیت و تبلیغات بهاییان آغاز شد. یکی از نویسندگان بهایی به نام «فاضل مازندرانی» در مورد آغاز سلطنت رضاشاه می‌نویسد: «پس از برچیده شدن آن دولت (قاجاریه) که در تمام مدت با دولت امویه قابل تطبیق بود، اعلیحضرت رضاشاه پهلوی که در آن هنگام سردار سپه و رئیس الوزرا بود، به سلطنت نشست و در 29 جمادی الاول 1344ق تخت و تاج شاهی را تصرف نمود، از هر جهت رونقی جدید و اصلاحاتی در این کشور پدید آورد، به نظر می‌آید مملکت روی به امنیت و عدالت و تساوی آورد.» [2]
همچنین «یونس افروخته» از سران بهایی تهران، می‌نویسد: «در قزوین که بودم، زمانی که هفتاد نفر قزوینی هموطن و همشهری و بعضی سلاله‌ی متقدمین به زیارت من شتافتند، با دیدن و تجمع این احباب روح جدیدی در من تولید شد. زمان طفولیت خود را به خاطر آوردم و بلیات آن زمان را از نظر گذرانیدم که به چه اندازه ملاحظه و احتیاط، در نیمه‌های شب می‌رفتیم و چه رنج‌ها و تعب‌ها که احباء در آن زمان متحمل می‌شدند تا اینکه کلمه‌ای را به گوش همدیگر برسانند و بالاخره مورد چه بسیار صدمات و لطمات واقع می‌شدند. امروز الحمدالله به برکت همت اولیاء و از تأثیر دم شهدا، حکومت عادله استقرار یافت، دوستان متشتت و پریشان کم کم جمع می‌شوند و انجمن روحانی تشکیل می‌دهند.» [3]
با تساهل رضاشاه نسبت به این فرقه، شاهد پاگرفتن و رشد و گسترش بهاییان در ایران هستیم. بهاییان با استفاده از این شرایط مساعد، اقدام به تأسیس تشکیلات و محافل رسمی نمودند. تأسیس «محفل ملی روحانی» بهاییان و «انجمن شور روحانی» از اولین تشکیلات رسمی بهاییان در ایران بود که اولی در زمان نخست‌وزیری «سیدضیاءالدین طباطبایی» و دومی در زمان سلطنت رضاشاه ایجاد شدند. رضاشاه که اهداف خود را با بافت سنتی و مذهبی جامعه‌ی ایران معارض می‌دید، «کسانی را به مناصب مهم دولتی می‌گماشت که مانند خود او بیگانه یا معارض با این بافت بودند. بدین سان افراد وابسته به گروه‌های دینی خاص به ویژه بابی‌ها و بهایی‌ها را در اداره‌ی دیوان‌سالاری به کار گماشت که به‌زودی به‌قدرت برتر سیاسی و اقتصادی ایران تبدیل شدند.» [4]
رضاشاه به دلیل کاستن از اقتدار و سیادت علمای شیعه و به انزوا کشاندن روحانیت، از ورود بهاییان به صحنه‌های اجتماعی، اقتصادی و حتی سیاسی استقبال کرد. یکی از نمونه‌های تساهل رضاشاه نسبت به این فرقه، گماردن سرلشکر «شعاع الله علایی» از اعاظم بهاییان تهران به سمت مأمور اداره‌ی «مالیه» و سپس مأمور اداره‌ی «محاسبات قزاقی» بود. همچنین وی یکی از افسران معروف بهایی به نام سرگرد «منیعی» را به عنوان آجودان مخصوص ولیعهد انتخاب کرد.
گذشته از گسترش تبلیغات و فعالیت بهاییان در این دوره، آنان همانند یهودیان در پی نفوذ گسترده در شاهرگ‌های اقتصادی و سیاسی بودند. این گروه با کمک یهودیان شبکه‌ی متنفذ و مقتدری پدید آورد و توانست نبض اقتصاد کشور را در دست بگیرد. [5] به طور کلی، در دوره‌ی رضاشاه در مقایسه با گذشته، بهاییان مجال بیشتری برای جولان و عرض اندام به دست آوردند. اما اوج آزادی بهاییان در ایران و نفوذ در صحنه‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مربوط به دوره‌ی پهلوی دوم به ویژه پس از کودتای 28 مرداد 1332 است.

 

بهاییت در دوره‌ی پهلوی دوم

رشد خزنده و تدریجیبهاییتدر ایران، در دوره‌ی محمدرضاه شاه روندی آشکار و شتابان به خود گرفت. خوش‌بینی محمدرضاشاه نسبت به این فرقه به رشد و گسترش بهاییت کمک شایانی کرد. محمدرضا معتقد بود اعضای این فرقه برضد او توطئه نمی‌کنند و آنان را برای سلطنت خود بی‌خطر می‌دانست. از این رو از ورود آنان به دستگاه حکومت و کسب مناصب مهم توسط آنان واهمه‌ای نداشت.
بهاییان از چنین فضای مناسبی سود جسته و با وارد شدن به مشاغل مهم دولتی در راستای افزایش نفوذ سیاسی و اقتصادی خود کوشیدند. با در دست گرفتن مشاغل مهم دولتی توسط اعضای این فرقه، تلاش برای افزایش توان اقتصادی بیشتر شد. به این معنا که هر کدام از پیروان بهاییت که به منصبی سیاسی و مهم دست می‌یافت، از این موقعیت در جهت افزایش نفوذ اقتصادی و غصب اموال مسلمانان نهایت استفاده را می‌برد. زیرا برای رسیدن به هویت مستقل سیاسی و توان برخورد با جامعه‌ی شیعی نیاز به پول و سرمایه داشتند.
کارهای «هژبر یزدانی» که اغلب با زورگویی و اعمال فشار بر مردم و حتی مقام‌های دولتی همراه بود، از نمونه‌های این گونه ثروت اندوزی‌هاست. به نظر فردوست «کسب ثروت‌های فراوان به نام هژبر یزدانی همه متعلق به جامعه‌یبهاییتمی‌باشد و نام هژبر در حقیقت پوششی برای کسب قدرت اقتصادی توسط این فرقه بوده است.» [6]

 

برخی چهره‌های بهایی در دولت پهلوی دوم

بسیاری از بهاییان در دوره‌ی پهلوی دوم مشاغل حساس و کلیدی را دست گرفتند. از جمله مهم‌ترین آنان «عبدالکریم ایادی»، پزشک مخصوص محمدرضا بود که روابط نزدیک و صمیمانه‌ای با وی داشت. ایادی در این موقعیت هر چه در توان داشت برای رونق بهاییان به کار گرفت. چهره‌ی سرشناس دیگر «امیرعباس هویدا» بود که با بیش از 13 سال نخست‌وزیری، بیشترین تلاش‌ها را در جهت اعتلا و نفوذ بهاییت در ایران انجام داد.
گذشته از این دو چهره، بهاییان سرشناس دیگر در تمامی ارکان حکومت و دستگاه‌های دولتی رسوخ کرده که نام برخی از آن‌ها را ذکر می‌کنیم:
- سپهبد علی‌محمد خادمی :
آجودان محمدرضا و رئیس هیئت مدیره و مدیر عامل هواپیمایی ملی ایران؛
- ارتشبد جفعر شفقت :
فرمانده‌ی گارد شاهنشاهی و نیز رئیس ستاد ارتش؛
- دکتر شاهپور راسخ :
معاون سازمان برنامه و رئیس مرکز سرشماری مرکز آمار ایران؛
- دکتر منوچهر شاهقلی :
از مؤسسان کانون مترقی و عضو هیئت مدیره‌ی حزب ایران نوین، وزیر بهداری کابینه‌ی هویدا از 1344 تا 1352 و سپس وزیر علوم و آموزش عالی؛
- سپهبد اسدالله صنیعی :
آجودان مخصوص محمدرضا در زمان ولیعهدی، وزیر جنگ و نیز وزیر تولیدات کشاورزی و مواد مصرفی در زمان محمدرضا و از عوامل سه‌گانه‌ی تدوین لایحه‌ی کاپیتولاسیون در دولت اسدالله علم؛
- منصور روحانی :
وزیر آب و برق و نیز کشاورزی در کابینه‌های منصور و هویدا و مدیر عامل سازمان عمران غرب تهران در کابینه‌ی آموزگار؛
- محمدحسین احمدی :
معاون هویدای نخست‌وزیر و رئیس سازمان اوقاف، دارای مشاغل مختلف در وزارت دارایی و آموزش عالی و شهرداری، عضو هیئت امنای مؤسسه‌های آموزشی فرح پهلوی، پیشکار فاطمه پهلوی خواهر شاه؛
- غلام‌عباس آرام :
وزیر امور خارجه‌ی ایران در فاصله‌یسال‌های 1338-1345 و عامل در برقراری ارتباط با اسراییل، عضو هیئت امنای دانشگاه پهلوی شیراز در 1342 و شورای مرکزی جشن‌های شاهنشاهی در 1343 و سناتور انتصابی تهران در دی 1355؛
- هوشنگ نهاوندی :
وزیر آبادانی و مسکن در دولت‌های منصور و هویدا در سال‌های 1342-1347، آجودان کشوری شاه در 1347، رئیس دانشگاه پهلوی شیراز و سپس دانشگاه تهران، یکی از ارکان حزب رستاخیز، رئیس دفتر مخصوص فرح دیبا در 1353؛
- فرخ‌رو پارسای :
عضو کانون مترقی و دفتر سیاسی حزب ایران نوین، رئیس جمعیت زنان دانشگاهی وابسته به سفارت آمریکا؛
- دکتر منوچهر تسلیمی :
معاون وزارت اطلاعات در 1345، دارای نشان درجه‌ی همایون در 1346، رئیس دانشگاه تبریز در 1347، مدیرعامل گسترش و نوسازی صنایع ایران در 1351؛ [7]
سپهبد پرویز خسروانی،
مهندس فتح‌الله ستودهومهندس امیرقاسم اشراقیو بسیاری دیگر که ذکر نام و منصب آن‌ها در این مقاله نمی‌گنجد. وجود این افراد منتسب به بهاییت و کسب مشاغل و مناصب حساس توسط آن‌ها خود نشان از روابط حسنه و سرشار از اعتماد متقابل بین دولت پهلوی و بهاییان دارد.

 

واکنش علمای شیعه در برابر نفوذ بهاییت

هر چند رژیم پهلوی و فرقه‌ی بهاییت دوران سازش و همکاری را می‌گذرانیدند، اما علمای شیعه و مردم مسلمان از نفوذ گسترده‌ی بهاییان در ایران بیمناک و معترض بودند. نفوذ گسترده و همه جانبه‌ی بهاییان در ایران و نگرانی و اعتراض مردم و علما به فعالیت بهاییان و نامه‌هایدادخواهانه‌ای که از گوشه و کنار ایران برای روحانیون طراز اول به ویژه آیت‌الله «بروجردی» و امام خمینی نوشته می‌شد، ایشان را در مبارزه با نفوذ بهاییان مصمم‌ترمی‌کرد. ایشان به روحانیون اجازه‌ی مخالفت آشکار با نفوذ این فرقه در منابر و مجالس را دادند و با این حرکت، خروشی بزرگ برضد بهاییت در ایران به راه افتاد.
اعتراض‌های گسترده‌ی مردم برضد نفوذ بهاییت، دولت را مجبور به برکناری عده‌ای از بهایی‌ها از مناصب خود و کاستن از حساسیت مردم و علما نمود. مبارزه با بهاییت زیر نظر مرجعیت تشیع، آیت‌الله بروجرودی، تا 15 خرداد 1342 ادامه یافت. اما با سرکوب نهضت توسط حکومت، بار دیگر دست بهاییان در غارت منابع کشور باز شد و حتی شدت بیشتری از گذشته یافت.
پس از فوت آیت‌الله بروجردی،
امام خمینی (ره)مبارزه با بهاییت را همچنان ادامه داد. عمده نگرانی امام خمینی ارتباط بهاییان ایران با اسراییل بود. نگرانی ایشان از فعالیت بهاییان در این سخنان کاملاً آشکار است: «هدف اسلام است. استقلال مملکت است، طرد عمال اسراییل (بهاییان) است، الان تمام اقتصاد مملکت در دست اسراییل است. عمال اسراییل (بهاییان) اقتصاد ایران را قبضه نموده‌اند. اکثر کارخانجات در دست آنان اداره می‌شود، تلویزیون، ارج، پپسی کولا،... باید صف‌ها را فشرده کنید، این‌ها عمال استعمار هستند، باید ریشه‌ی استعمار را کند.» [8]
افزون بر مبارزه‌ی مردم و علما برضد بهاییت، انجمن‌ها و تشکل‌های مستقل مذهبی نظیر «جمعیت فداییان اسلام»، «انجمن تبلیغات اسلامی» و «اتحادیه‌ی مسلمین»، دست به مقابله جدّی با فعالیت و نفوذ این فرقه در ایران زدند. مبارزه‌ی گسترده‌ی این گروه‌های متشکل به همراه علما، روحانیون و مردم برضد بهاییت تا سال‌های پایانی سلطنت پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی ادامه یافت.
با پیروزی انقلاب، دست بهاییان از منابع ملی و ثروت‌های کشور کوتاه شد. اما این فرقه نیز از پای ننشسته و به مبارزه با اسلام و افزودن بر پیروان و نیز قدرت و نفوذ خویش ادامه داد. هم‌اکنون مرکزیت این فرقه در «حیفا» اسراییل قرار دارد و در هماهنگی با اسراییل به دنبال تضعیف اسلام و مقابله با حکومت اسلامی ایران می‌باشد. همچنین این فرقه با کمک غرب و استفاده از رسانه‌های ایرانیان در غرب همچنان به دنبال گمراه نمودن مسلمانان و تبلیغات گسترده برضد اسلام است.

 

سخن پایانی

بهاییتکه در دوره‌ی قاجار در جامعه‌ی شیعی ایران ظهور یافت، به عنوان فرقه‌ای در اقلیت همواره به دنبال افزایش توان اقتصادی و سیاسی برای ادامه‌ی حیات و مقابله با اکثریت شیعی ایران بود. دستیابی به این هدف در دوره‌ی قاجار به دلیل سیادت و اقتدار علما در صحنه‌های اجتماعی، سیاسی، آموزشی و قضایی میسر نگردید. اما با روی کار آمدنخاندان پهلویبه ویژه پهلوی دوم، زمینه‌ی مناسبی برای پیشرفت و افزایش نفوذ اقتصادی و سیاسی بهاییان فراهم آمد. در این دوران به دلیل انزوای علما و روحانیون و ماهیت سکولار رژیم پهلوی، موقعیتی طلایی در اختیار سران بهایی قرار گرفت، تا جایی که عناصر این فرقه به دستگاه دولتی رسوخ کرده و نبض اقتصاد و سیاست کشور را در دست گرفتند.
هرچند افزایش نفوذ بهاییان در ایران، سبب اعتراض‌های گسترده‌ی علما و مردم برضد آنان شد، اما نفوذ این فرقه تا سال‌های پایانی سلطنت پهلوی همچنان ادامه داشت. اگر چه با پیروزی انقلاب اسلامی دست بهاییان از منابع داخلی ایران کوتاه شد و ضربه‌ی سنگینی بر این فرقه وارد آمد، اما با قدرت و ثروتی که طی این سال‌ها نصیب آن‌ها شده بود، این فرقه با حمایت‌های غرب همچنان به حیات خود در خارج از ایران ادامه می‌دهد و با استفاده از رسانه‌های ایرانیان در غرب سعی در مبارزه با اسلام و گسترش نفوذ خود در ایران و افزودن بر شمار پیروان خود را دارد.

 

پی‌نوشت‌ها:
1- ثریا شهسواری، اسناد فعالیت بهاییان در دوره‌ی محمدرضاشاه پهلوی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378، ص 43
2- اسدالله فاضل مازندرانی، اسرار الاثار، جلد9، تهران: مؤسسه‌ی ملی مطبوعات امری، صص 64-65
3- یونس افروخته، ارتباط شرق و غرب در عهد سلطنت رضاشاه پهلوی، تهران: انتشارات مرکزی ایران، 1310، ص 176
4- عبدالله شهبازی، زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران، ج3، (آریستوکراسی و غرب جدید)، تهران: مؤسسه‌ی مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1379، ص78
5- ثریا شهسواری، همان، ص 68
6-
ثریا شهسواری، همان، ص 108
7- همایون کشتگر، ماه عسل رژیم پهلوی و بهاییان(بهاییت و رژیم پهلوی پس از کودتای 28 مرداد)، تاریخ معاصر ایران، سال سیزدهم، شماره‌ی 50، تابستان 1388، ص 350
8- جلال‌الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، تهران: دفتر انتشارات اسلامی، 1361، ص 40

 

پاسخ به چند سؤال در موضوع بهائیت (بخش هشتم قسمت اول )

 

 

بهائیت در ایران: مدت زمانی است که از خانم رئوفی یک اثر با عنوان "بهائیت از درون " به چاپ رسیده و روانۀ بازار کتاب شده است. از ایشان در خواست کردیم بعد از گذشت تقریبا ً دو دهه از پذیرش دین اسلام به چند پرسش پاسخ دهند. بخش هشتم این مطالب جهت استفاده کاربران گرامی ارائه می­گردد.

پایان کار باب

میرزا تقی خان امیر کبیر وزیر ناصر الدین شاه که دستور اعدام باب را صادر کرد.

10- بالاخره فتنۀ باب چگونه پایان یافت ؟

امیر نظام (امیر کبیر)دستور از بین بردن علی محمد شیرازی را صادر کرد.

اعتضادالسلطنه در این مورد می نویسد:«میرزا تقی خان امیر نظام که در آن عصر وزیر ایران بود به عرض حضور مبارک رسانید که تا میرزا علی محمد باب زنده است اصحاب او آسوده نخواهند بود بهتر آن است که باب را در معرض هلاک درآورند و یکباره این فتنه بنشانند، شاهنشاه جهان فرمود این خطا از حاجی میرزا آقاسی افتاد که حکم داد بی آنکه او را به دارالخلافه آورند بدون تحقیق به چهریق فرستاده محبوس بداشت. مردم عامه گمان کردند که او را علمی و کرامتی بوده، اگر میرزا علی محمد شیرازی را رها ساخته بود تا در دارالخلافه آمده با مردم محاورت مجالست نماید بر همه کس مکشوف می گشت که او را هیچ کرامتی نیست. میرزا تقی خان عرض کرد کلام الملک ملوک الکلام.»

بعد از این جریان بار دیگر باب را به تبریز آوردند و پس از یک ماه نشست کوتاه و محاکمۀ مجدد شاهزاده حشمت الدوله حمزه میرزا حکمران وقت تبریز برای کسب فتوی قتل علی محمد شیرازی از جانب علماء باب را به همراه چند فراش به درب خانۀ آنان فرستاد. این واقعه را میرزا مهدی خان زعیم الدوله حکمت که در جریان تنگاتنگ ماجرا قرار داشته چنین بر می شمارد :«باب را در کوچه و بازار گرداندم و در حالیکه شب کلاهی بر سر داشت پیاده با پای برهنه راه میرفت و به زنجیر بسته بود. آن سه نفر باب، ملا محمد علی و سید حسین یزدی به منزل حاجی میرزا باقر مجتهد پیشوای اصولیین بردند. به باب در آنجا فتوای قتل داد ولی این موضوع برای من ثابت نیست چه به کرات شنیدم که مجتهد به علت بیماری یا تمارض ورزید و یا روی نشان نداد. سپس باب را به منزل ملا محمد ممقانی ملقب به حجت الاسلام بردند و از جمله حاضرین مجلس پدرم و پدربزرگم و حاجی میرزا عبدالکریم و میرزا حسن زندزی ملقیان به ملاباشی و جمعی از اعیان بودند. وقتی باب وارد شد صاحبخانه او را اکرام کرد و وی را در بالای مجلس نشاند و گفت: این کتب و صحائف از صاحبخانه پرسید: بدانچه نوشته شده و به صحت نوشته ها اقرار داری و اعتراف میکنی؟ علی محمد شیرازی گفت:آری من به صحت آنها اعتراف می­کنم. صاحبخانه پرسید آیا تو بر عقیدۀ خود باقی می­باشی؟ یعنی این که خودت می­گفتی مهدی منتظر قائم از اهل بیت محمد (ص) هستم؟

علی محمد شیرازی گفت: آری[1].

حجت السلام گفت :اکنون کشتن تو واجب است و خون تو به هدر رفت.

مرحوم ملا محمد تقی حجت الاسلام فرزند مرحوم ممقانی که خود مستقیماً در جریانات حوادث علی محمد شیرازی و اعدام او قرار داشته در همان زمان در رساله ای به درخواست ناصرالدین شاه قاجار می نویسد:

نخست علی محمد شیرازی را به خانۀ حاج میرزا باقر پسر حاج میرزا احمد مجتهد تبریز بردند و در آنجا به خانۀ والد حجت الاسلام آوردند و این دایی حقیر آن وقت در آن مجلس حضور داشت. مشارالیه را در پیش روی والد مرحوم نشانده آن مرحوم آنچه نصایح حکیمانه و مواعظ مشفقانه بود با کمال شفقت و دلسوزی به مشارالیه القا فرمود پس والد پس از یاس از این فقره از در احتجاج درآمده فرمودند:

کسی که چنین ادعای بزرگی در پیش دارد بی بینه و برهان کسی از او نمی­پذیرد آخر این دعوی ها که تو می­کنی دلیل و برهانت بر اینها چیست؟

باب بی محابا گفت: اینها که تو می­گویی دلیل و برهانت بر آنها چیست؟ والد از روی تعجب خندید و فرمود: سید توکه طریق محاوره را هم بلد نیستی از منکر کسی بینه نمیخواهد شهود و بینه وظیفه مدعی است من که مدعی مقامی نیستم بینه محتاج اقامه، دلیلی نمی­خواهد.

والد بعد ازتعجب زیاد از این جواب ناصواب فرمودند ای مرد من که به تو حالی کردم که آقاسری دلیل وظیفه مدعی است نه منکر تو هنوز در امور بدیهه که جاهلی

علی محمد شیرازی گفت : دلیل من تصدیق علماست.

فرمودند علمایی که تو راتصدیق کردند با اغلبشان من ملاقات کردم آنها را صاحب عقل درستی ندیدم و تصدیق سفهاء مناط حقیقت کسی نمی­باشد. گذشته از این اگرتصدیق علما دلیل حقیقت باشد اینک در میان جمیع ملل باطله اسلامیه و غیر اسلامیه علمای متحجر بوده و هستند که تصدیق مذهب خود را می­کنند بنابراین پس باید جمیع مذاهب و ملل باطله حق باشند و هذا شیء عجب.

باب گفت: دلیل نوشته های من است.

فرمودند نوشتجات تورا هم اکثرش را دیده ام جز کلمات مزخرفه مهمله معقل المعانی و مختل المعانی چیزی در آنها مشاهده نکردم و در حقیقت آن نوشتجات دلیل روشن بر بطلان دعاوی توست نه دلیل حقیقت.

علی محمد شیرازی گفت: آنهایی که نوشتجات را دیده اند همه تصدیق کرده اند.

والد فرمودند تصدیق دیگری بر ما حجت نیست و آنگاه این ادعاها که تو می­کنی از دعوت امامت و وحی آسمانی و نبوت و امثال آن جز معجزه یا تصدیق دیگر راه ندارد اگر داری بیاور والا حجتی بر ما نداری.

علی محمد شیرازی گفت: خیر دلیل همان است که گفتم.

والد فرمودند حال باز در آن دعاوی که در مجلس همایونی در حضور ما کردی از دعوی صاحب الامری و انفتاح باب وحی تاسیس و اینان به مثل قران و غیره آیا در سر آنها باقی هستی؟

باب گفت: آری!

فرمودند : از این عقاید برگرد خوب نیست، خود و مردم را عبث به مهلکه میانداز .

علی محمد: حاشا وکلا.

پس والد قدری نصایح به آقا علی محمد کردند ولی اصلا مفید نیفتاد موکلان دیوانی خواستند آنان را بردارند باب رو به والد کرده عرض کرد حالا شما به قتل من فتوا میدهی؟

والد فرمود: حاجت به فتوای من نیست همین حرفهای تو که همه دلیل ارتداد است خود فتوای تو هست.

گفت: نه، من از شما سؤال میکنم.

والد فرمودند: حال که اصرار داری بلی مادام که دراین دعاوی باطله و عقاید فاسده که اسباب ارتداد است باقی هستی به حکم شرع انور قتل تو واجب است ولی چون من توبه مرتد فطری را قبول می دانم اگر از این عقاید اظهار توبه نمایی من تو را از این مهلکه خلاص میدهم.

پس مشارالیه را با اتباع از مجلس برداشتند و به سوی میدان سربازخانۀ حکومت بردند.

...ادامه دارد ...

 



[1] مفتاح باب الابواب ص ص 5-233 مدعی است

ترویج افکار بهائیت با تشکیل شبکه ۳ تلویزیونی

به بهانه سالروز پیروزی شکوهمند انقلاب اسلانی ایران

حبیب ثابت پاسال

بهائیت در ایران : فرقه بهائیت با حضور در عرصه های فرهنگی رژیم پهلوی سعی در افزایش نفوذ خود در بطن جامعه نیز داشت و تشکیلات منسجم و قدرتمندی در رادیو و تلویزیون ایجاد نمود؛ بگونه ای که اقدام به تاسیس شبکه تلویزیونی (کانال ۳) به مدیریت حبیب ثابت نمود. در سندی به جا مانده از ساواک که در ادامه به آن اشاره می کنیم به حمایت مالی دولت انگلستان برای تاسیس این شبکه تلویزیونی اذعان داشته و هدف از تشکیل این شبکه را اشتغال زایی برای بهائیان و همچنین ایجاد امکاناتی برای نشر افکار بهائیت در جامعه اعلام نموده است. در این سند آمده است: «مشخصات. اسم حبيب فرزند عبدالله شهرت ثابت پاسال دارنده شناسنامه ۳۷۶ تهران متولد ۱۲۸۲ تهران محل سكونت تهران خيابان ويلا كوچه پناهي ـ شغل بازرگان.

 

سابقه. نامبرده رئيس هيأت مديره شركت (امنا) عضو محفل روحاني بهاييان ايران و مدير شركت زمزم و نماينده فولكس واگن در ايران و مؤسس تلويزيون ايران مي‌باشد. محتويات پرونده به شرح زير است.

 

۱ـ در تاريخ ۲۲ / ۱ / ۳۹ اطلاعيه‌اي با تقويم ب ۲ واصل شده كه نامبرده در انگلستان درباره اخذ كمك براي تلويزيون ايران با مقامات انگليسي مذاكراتي نموده است.

۲ـ اطلاع واصله حاكي است كه طبق اظهار يكي از بازرگانان بازار در محافل اقتصادي تهران چنين شهرت دارد كه در دوره زمامداري آقاي علم امور مربوط به اقتصادي كشور طبق نظر حبيب ثابت تنظيم مي‌شده.

 

۳ـ در تاريخ ۱۰ / ۲ / ۴۴ نامبرده به محفل ملي بهاييان ايران نامه‌اي نوشته و متذكر شده كه هدف اصلي از تشكيل تلويزيون در ايران ايجاد كار براي جمعي از ياران (بهاييان) بوده و به تدريج امكاناتي براي نشر افكار روحاني و معارف حكم الهي (افكار بهايي) به وجود آيد. و به هيچ‌وجه برخلاف نظريات امراله (دستورات بهايي) اقدامي نخواهد شد.

 

۴ـ در تاريخ ۱۳ / ۶ / ۴۴ اطلاعيه واصل كه آقاي حبيب ثابت عامل اصلي تقويت بهاييان مي‌باشد و قرار شد يك ميليون تومان از طرف شركت ملي نفت به نام اجراي برنامه‌هاي آموزشي از تلويزيون به وي داده شود.

 

۵ـ در ارديبهشت ماه ۴۴ نامبرده از طرف بهاييان به عضويت محفل روحاني ملي بهاييان ايران انتخاب شده است

 

 

 

 

 

شیخیه از بابیه و بهائیه تبریمیجوید ولی بابیه و بهائیه در مقابل از شیخ احمد احسایی تمجید میکنند چرا ؟

 

 

بهائیت در ایران : اینکه بابیه و بهائیه از شیخ احمد احسائی و سید کاظم تمجید کنند به نظر شما امری غیر معمول است . بنظرم اساسا این تعریف و تمجید باید باشد تا جریان بابیت و بهائیتی بتواند ادامه حیات دهد . اگر تکیه گاه بابیت که بعدها بهائیت را از خود ساخت ، تفکر احسائی و سید کاظم نباشد پس این مدعی دین جدید به چه تکیه کند . گرچه مدعیان بابیت و ادامه دهندگان این ادعای دروغین دقیقا میدانند ، که این تکیه گاه ترک خورده و از هم پاشیده و دیگر جائی برای تکیه دادن ندارد .

آنها شیخ و سید را مبشر خود دانسته و به همین جهت ایشان را ستایش می‌کنند. حاج میرزا جانی کاشانی [۱] و اشراق خاوری [۲] از جمله‌ی کسانیهستند که در آثار خود به این مطلب اشاره کرده‌اند.

حاج ميرزا جانی کاشانی در حق احسایی می‌نویسد: «همين که نهصد و پنجاه سال از اول غيبت صغری گذشته، آن سلطان فضال، مرحوم شيخ احمد زين الدين احسایی را از ميان شيعيان خود برگزيده و ديده‌ی دل آن صفوه‌ی اخيار را به نور معارف و فضائل خويش و آبا و اجداد طاهرين خود (سلام الله عليهم اجمعين) روشن فرموده، از اينجا بود که آن برگزيده‌ی موحدين می‌فرمودند: «سمعت عن الحجة».[۳]
اشراق خاوری می‌نویسد: «در هنگامی که آفتاب حقیقت اسلامیه... پنهان و مختفی گشت، کوکب درخشنده‌ی هدایت، شیخ احمد احسایی از افق شرق طالع گردید... چون قلب شیخ بزرگوار به نور الهی روشن بود، در قبال ارباب فساد به مقاومت قیام نمود و همت گماشت که فرقه‌ی شیعه را از خواب غفلت بیدار سازد و برای ظهور موعود مقدس (منظور علی محمد شیرازی است) که در آخر الزمان ظاهر خواهد شد، تهیه‌ی طریق فرماید.»[
۴]
حاج میرزا جانی کاشانی در عبارت خویش، شیخ احمد احسایی را برگزیده‌ی موحدین، صفوه‌ی اخیار و برگزیده‌ی شیعیان می‌نامد و اشراق خاوری، احسایی را به شدت ستوده و او را مبشر باب معرفی کرده است.
همان‌طور که از کلام میرزا جانی روشن است، وی احسایی را از کسانی می‌داند که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) او را برای نیابت خویش برگزیده است و برای این ادعای خویش، از کلام شیخ عبارتی را نقل می‌کند که همین عبارات شیخ باعث شد که علی‌محمد باب جرأت بیشتری بر دعاوی باطل خویش پیدا کند. آن عبارت «سمعت عن الحجة» است که شیخ در کلام خویش گفته بود که من از خود امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شنیدم. این همان ادعای نیابت است که شیخ به آن تصریح نکرده است، اما به نوعی بیانگر ادعای نگفته‌ی وی است.
در متن اعتقادات  شیخیه ، این تفکرجریان بابیت و بهائیت جدا میداند و نگاه را که شیخیه سبب پیدایش این دو فرقه ضاله شده است را رد کرده و حتی از ایشان تبری می‌جویند، [۵] سؤالی که پیش می‌آید این است چرا پیروان بابیه و بهائیه در مواردی به تمجید از احسایی و رشتی پرداخته‌اند و حتی احسایی و رشتی را مبشر باب و بهاء دانسته‌اند؟[۶]
به نظر می‌رسد این حمایت‌های بی دریغ از جانب بابیت و بهائیت به این سبب بوده که اعتقاد به رکن رابع و شیعه‌ی کامل، ارتباط با امام زمان (ارواحنا فداه) و مقام نیابت خاصه در عصر غیبت، از جانب شیخیه مطرح شده است؛ کما اینکه میرزا جانی هم به این نکته اشاره کرده است که شیخ احمد احسایی در کلام خویش اینگونه آورده است: «سمعت عن الحجة، از امام زمان (اراحنا فداه) شنیدم».[
۷] از طرفی تمام هویت و ماهیتِ بابیت و بهائیت با تکیه بر همین مبانی (یعنی رکن رابع، ارتباط با حضرت در عصر غیبت و نیابت خاصه) شکل گرفته است و علی محمد شیرازی هم با تکیه بر همین اعتقادات، فتنه‌ی بابیت را به راه انداخت و به دنبال آن فرقه‌ی بهائیت شکل گرفت. می‌توان گفت: جا دارد که پیروان بابیت و بهائیت از احسایی و رشتی تمجید کنند و آنها را بستایند؛ چون این دو نفر بودند که زمینه‌ی عقده‌گشایی و جولان را برای آنها فراهم کردند.
شیخیه هم که متوجه این فتنه و دسیسه شده است، به شدت ارتباط خود را با بابیت و بهائیت منکر می‌شود؛ اما این واقعیت، حقیقت تلخی است که گریبان مشایخ شیخیه را گرفته است و گریزی از آن ندارند؛ چرا که خود آنها، خواسته یا ناخواسته، چنین زمینه‌ای را فراهم کردند.

پی‌نوشت:
[
۱]. حاج میرزا جانی کاشانی، مؤلف کتاب معروفنقطة الکاف،از تجارکاشان و از گروندگان غیابی به سیدعلی محمد باب بوده و جزء بیست هشت نفری است که در سال ۱۲۶۸ قمری، در جریان ترور نافرجام ناصر الدین شاه به قتل رسید و در گورستان مزار سید ولی در تهران دفن شد.
[
۲]. اشراق خاوری یکی از مؤلفین بزرگ بهائی به شمار می‌رود که آثاری را در زمینه‌ی دفاع از بهائیت بر جای گذاشته است. تلخیص تاریخ نبیل زرندی از جمله‌ی این آثار است.
[
۳]. حاج میرزا جانی کاشانی، نقطة الکاف، ص ۶۳.
[
۴]. اشراق خاوری، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص ۱.
[
۵]. عبدالرضا خان ابراهیمی، پنجمین سرکرده‌ی فرقه‌ی شیخیه، در کتاب «نود مسأله» بهائیان را مشرک و کافر می‌داند و علی محمد باب را شاگرد سید کاظم نمی‌داند، بلکه او را بسان رهگذری می‌داند که چند صباحی در درس سید حاضر شده است. عبدالرضا ابراهیمی، نود مسأله، سؤال و جواب شماره‌ی ۸۵، صص ۳۲۳-۳۲۶.
[
۶]. اشراق خاوری در کتاب «تلخیص تاریخ نبیل زرندی» در فصل اول و دوم، به تمجید از شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی، مطالبی را آورده و آنها را مبشر باب و بهاء دانسته است. جهت مطالعه‌ی بیشتر بنگرید به مقاله‌ی:سوء استفاده بهائیت از مکتب شیخیه
[
۷]. جهت مطالعه‌ی بیشتر بنگرید به مقاله‌ی:ادعای بابیت در کلام احسایی

 

پاسخ به چند سؤال در موضوع بهائیت

(بخش هفتم )

 

 

بهائیت در ایران: مدت زمانی است که از خانم رئوفی یک اثر با عنوان "بهائیت از درون " به چاپ رسیده و روانۀ بازار کتاب شده است. از ایشان در خواست کردیم بعد از گذشت تقریبا ً دو دهه از پذیرش دین اسلام به چند پرسش پاسخ دهند. بخش هفتم این مطالب جهت استفاده کاربران گرامی ارائه می­گردد.

«باب توبه میکند»

 

توبه نامه ی باب

9- با توجه به گزارش ولیعهد ناصرالدین میرزا علی محمد شیرازی را چوب زدند و از او تعهد گرفتند که دیگر مرتکب چنین گناه بزرگی نشود. آیا او از اظهار قائمیت و نبوت و الوهیت خود توبه کرد؟ و به تعهد خود پایبند بود؟

وقتی گفتگو در مجلس به اتمام رسید به نقل از حاضران آن مجلس جناب شیخ الاسلام را احضار کرده باب را چوب زدند. در حالیکه چوب می­خورد استغفار می­کرد و توبه می نمود. بنابراین قرار شد که توبه نامه ای در این مورد به دست خود علی محمد شیرازی نوشته شود. این توبه نامه یکی از مهم­ترین اسنادی است که در بی اساس بودن دعاوی او بر جای مانده. این توبه نامه از طرف خود بهائیان و بابیان هم مورد تأیید است.

متن توبه نامه که به خط خود علی محمد شیرازی در آرشیو ملی موجود می­باشد:

«فداک روحی، الحمدلله کی هو اهله و مستحقه که ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر کافۀ عباد خود شامل گردانیده به حمدالله ثم حمداً که مثل آن حضرت را ینبوع و رأفت و رحمت خود فرموده که به ظهور عطوفتش عفو از بندگان و تستر از مجرمان و ترحم بر یاغیان فرموده. اشهدالله من عنده که این بندۀ ضعیف را قصدی نیست که خلاف رضای خداوند، اسلام و اهل ولایت او باشد. اگرچه وجودم ذنب صرف است ولی چون قلبم موقن به توحید خداوند جل ذکره و نبوت رسول (صل الله اهله و آله ) و ولایت اوست، و لسان مقر بر کل ما نزل من عند الله است، امید رحمت او را دارم و مطلقاً خلاف رضای حق را نخواسته ام و اگر کلماتی که خلاف رضای او بود از قلم جاری شده غرضم عصیان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را. و این بنده را مطلق علمی نیست که منوط بر ادعایی باشد. استغفرالله ربی و اتوب علیه من ان ینسب الی الامر و بعضی مناجات و کلمات که از لسان جاری شده دلیلش بر هیچ امری نیست و مدعای نیاب خاصه حضرت حجت الله (علیه السلام ) را ادعای مبطل میدانم. و این بنده را چنین ادعایی نبوده و نه ادعای دیگر مستدعی از الطاف حضرت شاهنشاهی و آن حضرت چنان است که این دعاگو را به الطاف و عنایات بساط رأفت و رحمت خود سرافراز فرمایند. والسلام.[1]»

در مورد مجلس مزبور شرحی دیگر از جمله نقلی از «رضا قلی خان» در روضه الصفا به شرح زیر داریم:

رضا قلی خان [2] در کتاب روضه الصفا در این مورد این چنین می نویسد:

«مجلس که تمام شد و محمد کاظم خان فراشباشی ولد اسماعیل خان قراچه داغی که نگهبان و میزبان او بود سید را به منزل خود برده محفوظ داشت. و چون داعیه او منتشر و غالب عوام در کار او به شبهه افتاده بودند، دیگر روز سید را به حضور شاهزاده­ی معظم ولیعهد اعظم آورده حکم شد که او را چوب سیاست و یا ساق زدند. فراشان سرکاری بنا بر حسن عقیده در این کار تقدم نکردند. به حکم علمای اعلام حاجی ملا محمود و شیخ الاسلام ملازمان ایشان سید را چوب بسیاری زدند او می گفت: غلط کردم و خطا کردم و ... خوردم و توبه کردم تا مستخلص شد.»

میرزا تقی­خان لسان­الملک در مورد چوب خوردن علی­محمد شیرازی شرح دقیق می­دهد وی به نقل قول از «ناصرالدین شاه » هنگام ولیعهدی می نویسد که ناصرالدین میرزا روی به علی محمد شیرازی کرد و گفت :«...چون مردی دیوانه بوده ای حکم به قتل تو نمی دانم با چوب رنجه و شکنجه می فرمایم که این مردم عوام بدانند تو صاحب الامر نیستی و هیچ کس در جهان به آن جضرت عج اله تعالی فرجه نتواند چیره شد.»

این بگفت و به اعوانان و فراشان بفرمود با حملی از چوب درآمدند و هر دو پای باب استوار ببستند و با چوب مضروب داشتند. باب فریاد برداشت و به استغاث و انابت همی اظهار ضراعت نمود و نظام العلماء یک تن از مردم خود را بر سر او بداشت و همی تلقین کرد که بگو «پلیدی » سگ و خوک خوردم و دیگر چنین نکنم و او بدین گونه همی باز گفت [3]

و در نقطه الکاف می خوانیم :

«حضرت ملا هم گفتند بلی چون که ایشان سید می باشند خوب است که سادات چوب بزنند لهذا شیخ الاسلام این تعهد را نموده و آن جناب را به خانۀ خود دعوت نمود و فرش به جهت زیر تنۀ مبارک گسترده و سید هجده چوب به پای مبارک زد به حروف حی و اسرار آن زیاد است محل ذکرش حالا نیست.[4]»

جوابیۀ علماء تبریز در پاسخ به توبه نامه علی محمد شیرازی :

«سید علی محمد شیرازی شما در بزم همایون و محفل میمون در حضور نواب اشرف والا ولی عهد دولت بی زوال ایده الله و سدده و نصره و حضور علمای اعلام اقرار به مطالب چندی کردی که هر یک جداگانه باعث ارتداد شما است و موجب قتل. توبۀ مرتد فطری مقبول نیست که موجب تأخیر قتل شما شده است شبهۀ خبط دماغ است که اگر آن شبهه رفع شود، بلاتأمل احکام مرتد فطری به شما جاری می شود.»

حرره خادم الشریعه المطهره محائمهر ابوالقاسم الحسنی الحسینی

محل مهر علی اصغر الحسنی الحسینی .

 



[1]-میرزا ابوالفضل گلپایگانی، کشف الغطاء، ص 204.

[2]-رضا قلیخان هدایت، فتنۀ باب و احمد کسروی، بهائیگری، ص32، چاپ دهم 1336.ه.ش.

[3]-میرزا تقی خان لسان الملک، ناسخ التواریخ، به اهتمام محمد باقر بهبودی، تهران ، انتشارات اسلامیه،1385  ه.ق ص 130 ج.3.

[4]-کتاب نقطه الکاف، میرزا جان کاشانی، ص 138.

عصر پهلوی اوج ترویج بهائیت

به بهانه سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی

 

 


بهائیت در ایران : همانطور که در مطلب پیشین اشاره شد اساسا ارائه طرح انجمنهای ایالتی و ولایتی در جهت باز کردن دست بهائیان برای دسترسی به پستهای مدیریتی کلان کشور انجام گرفت   اما بعد ....

پافشاری امام وحمایت علما و مردم از ایشان سرانجام به لغو لایحه‌ی انجمن‌ها انجامید. اما درجریان انقلاب سفید و رفراندوم فرمایشی، شاه دیگر حاضر نبود به هیچ قیمتی، حتی سرکوب خونبار قیام 15 خرداد، در مقابل خواسته‌های روحانیون و مردم تسلیم شود. پس از آن، شاه تصمیم گرفت برای کنترل نیروهای مخالف، به عناصر بهایی قدرت بیشتری بدهد و آنها را به طور علنی، بی هیچ ابایی، در دستگاه دولتی به کارگیرد.

دین و مذهب همواره عامل تعیین کننده‌ای در تحولات سیاسی و اجتماعی کشور ما بوده است. تاریخ ایران، از دوران باستان تا به امروز، مملو از جنبش‌هایی است که براساس ایدئولوژی شکل گرفته‌اند. امپراطوری هخامنشی با اتکا به ایدئولوژی مکتب زرتشت قوام گرفت و دولت ساسانیان همبستگی میان دین و دولت را به کمال رساند؛ خلفای بنی‌امیه و بنی‌عباس، قرن‌ها با داعیه‌ی اسلام بر این سرزمین حکومت کردند و سرانجام، از زمان صفویان به بعد، حکومت‌های ملی کشور ما با دین عجین گردیدند. چنان که سلسله‌ی صفوی با تکیه بر مذهب شیعه، حدود دویست سال دوام یافت و شاهان قاجار، با استعانت از دین و استفاده‌ی از لقب «ظل‌الله» پذیرش حکومت خود را بر مردم هموار نمودند.
اغلب جنبش‌های اجتماعی معاصر ایران، به نوعی از دین بهره گرفته‌اند. اما این واقعیت که برای ایجاد تغییرات سیاسی در این سرزمین، می‌توان از علایق مذهبی مردم آن بهره برد، حکم شمشیر دو لبه را دارد زیرا هم می‌تواند از جانب اصلاح‌گران و در جهت بهبود اوضاع به کار گرفته شود و هم می‌تواند به عنوان برگ برنده در اختیار استعمارگران قرار گیرد تا با شناختی که از تاریخ و علایق مذهبی مردم کشور ما دارند، به اهداف خود نزدیک شوند. در مورد اخیر، از مذهب برای جذب مردم استفاده می‌شود و استعمارگران هدف خود را با نام دین پیش می‌برند.

در مواردی نیز استعمارگر با حمایت از بدعت‌های مذهبی، می‌کوشد تا اصول عقاید توده‌ها که آنان را به تحریک علیه منافعش وادار می‌کند، مورد حمله قرار داده و در آنها تردید و تزلزل به وجود آورد. از جمله مهم‌ترین این قبیل بدعت‌گذاری‌ها که به عنوان حرکتی بر ضد سنت‌های دینی و اجتماعی ملت ایران و با پشتیبانی استعمار خارجی و استبداد داخلی در تاریخ معاصر ایران قد علم کرد، فرقه‌ی بهائیت است که با هدف از میان بردن نفوذ تشیع و روحانیت شیعه، در ایران عصر پهلوی شکل گرفت.
بهاییت با هدف قراردادن اصول مذهب تشیع، سعی داشت مانع از گسترش آموزه‌های ظلم ستیزانه‌ی آن شده، تا امکان تکرار جنبش‌ های مذهبی از میان برود. به همین خاطر هم بود که رژیم پهلوی و اربابان انگلیسی‌اش به شدت از آن حمایت می‌کردند و سعی داشتند از تفکر بهایی به عنوان اهرمی علیه اندیشه‌های انقلابی مردم که امام خمینی (ره) سمبل آن شناخته می‌شد، استفاده کنند. به ویژه پس از حماسه‌ی خونین پانزدهم خرداد 1342 که رژیم بیش از پیش به قدرت و نفوذ معنوی روحانیت و شخص امام در میان مردم پی برد، توجه و حمایت آن نسبت به عناصر بهایی فزونی گرفت و از حالت ناپیدا خارج شد.

بهاییت در عصر پهلوی
رضاشاه نظامی جسوری بود که با کمک انگلیسی‌ها دست به کودتا زد و با حیله و نیرنگ به پادشاهی رسید. او که از اصالت خانوادگی بهره‌ای نداشت، نام «پهلوی» (1) را برای خاندان خود برگزید و چنین وانمود کرد که در پی تجدید عظمت گذشته‌ی ایران باستان است. اما در واقع، بزرگ‌نمایی تاریخ ایران باستان برای رضاشاه به نوعی مبارزه طلبیدن اسلام بود. او می‌دانست که نمی‌تواند قدرت اسلام را در حکومت خویش هضم کند، پس سعی داشت تا با خلق ایدئولوژی برای حکومت خود، اسلام را تضعیف نماید.


آخرین عکس از شوقی افندی

آغاز حکومت رضاشاه مصادف با رهبری شوقی‌افندی، رهبر بهاییان بود و به نظر می‌رسد شاه نظر بسیار مساعدی نسبت به این فرقه داشت، به طوری که یکی از افسران بهایی را به عنوان آجودان مخصوص ولیعهد خود انتخاب کرد. (2)
در دوران پهلوی، جنبش بهاییت به یکی از شاخه‌های بسیار با نفوذ در تشکیلات سیاسی دولت و به تبع آن ساختارهای فرهنگی و اقتصادی کشور تبدیل شد. (3) رضاشاه از این جریان در جهت سیاست دین‌زدایی و روحانیت‌ستیزی خود نهایت استفاده را برد و این مقابله تا حد کشف حجاب که از احکام ضروری دین اسلام است پیش رفت. (4) به این ترتیب، دشمنی میان بهاییان و حکومت مرکزی در دوره‌ی پهلوی از میان رفت و برعکس به همکاری میان آنها علیه دین اسلام انجامید.

نفوذ عناصر بهایی در دستگاه حکومت در عصر پهلوی دوم بسیار زیاد شد. محمد‌رضا شاه که علاوه بر فقدان اصالت خانوادگی از جسارت پدر هم بهره‌‌ای نداشت، در میان اطرافیان خود، بهاییان را بیش از همه شایسته‌ی اعتماد می‌دانست. از آن پس نقش عناصر بهایی در حکومت از حالت غیر‌علنی عصر رضاشاه خارج گردیده و بسیاری از مناصب و شغل‌های مهم وحساس در اختیار آنها قرار گرفت.به خصوص که با شدت عمل رضاشاه در سیاست اسلام‌زدایی، روحانیت تا اندازه‌‌ی زیادی قدرت خود را از دست داده بودند و بسیاری از اختیارات علما در حیطه‌ی دستگاه قضایی و تعلیم و تربیت، اینک به دولت منتقل شده بود.
با این حال، هنوز نفوذ و محبوبیت دین اسلام در میان مردم پا برجا بود و درست در زمانی که شاه و اربابان انگلیسی و امریکایی‌ اش فکر می‌کردند دیگر دین و روحانیت در ایران کمرنگ شده است، ظهور زعیم عالی‌قدر شیعه، حضرت امام خمینی (ره) و حماسه‌ی عظیمی همچون 15 خرداد 1342 تمام معادلات را درصحنه‌ی سیاست ایران بر هم زد.
زمینه‌های قیام 15 خرداد از زمانی فراهم شد که پس از فوت آیت‌الله بروجردی، دستگاه دولتی حرکت ضد‌دینی خود را شدت بخشید و لایحه‌ی انجمن‌های ایالتی و ولایتی را تقدیم مجلس کرد. طرح انقلاب شاه و ملت نیز در همین سال‌ها ریخته شد. اما دستگاه دینی و به خصوص روحانیت معتقد به مداخله در امور سیاسی در مقابل این اصلاحات قد علم کرد. سردمدار این مخالفت، یعنی شخص امام معتقد بود انجمن‌های ایالتی و ولایتی در واقع همان بیت‌العدل‌های بهاییان(5) است و این اصلاحات توطئه‌ای بیش نیست تا اسلام را در میان جامعه کم رنگ‌تر کند.

پافشاری امام وحمایت علما و مردم از ایشان سرانجام به لغو لایحه‌ی انجمن‌ها انجامید. اما درجریان انقلاب سفید و رفراندوم فرمایشی، شاه دیگر حاضر نبود به هیچ قیمتی، حتی سرکوب خونبار قیام 15 خرداد، در مقابل خواسته‌های روحانیون و مردم تسلیم شود. پس از آن، شاه تصمیم گرفت برای کنترل نیروهای مخالف، به عناصر بهایی قدرت بیشتری بدهد و آنها را به طور علنی، بی هیچ ابایی، در دستگاه دولتی به کارگیرد.
از جمله‌ مهره‌های بهایی که پس از سرکوب قیام 15 خرداد در بخش‌های مختلف سیاسی، اقتصادی و هنری کشور حضور پیدا کردند، می‌توان به افرادی همچون هژبر یزدانی سرمایه‌دار، ثابت پاسال رییس رادیو تلویزیون، فرخ‌رو پارسا وزیر آموزش و پرورش، دکتر شاهقلی وزیر بهداری، تیمسار ایادی با مشاغل متعدد از جمله  پزشک مخصوص شاه و پرویز ثابتی معاون ساواک، اشاره کرد.
اما برجسته‌‌ترین مهره‌ی بهایی که توانست در مصدر نخست‌وزیر قرار گرفته و در دوران صدارتش تعلق او به بهاییت شهرت وسیع یافت، امیرعباس هویدا بود. (6) این انتصاب عمق بی‌اعتنایی شاه را نسبت به افکار عمومی و توسل و اعتماد او را نسبت به بهاییان نشان می‌داد. در دوران نخست‌وزیری هویدا، بهاییان بیش از پیش به مراکز حساس کشور دست انداختند. طرفداران این فرقه در عصر پهلوی دوم منابع اطلاعاتی و جاسوسی انگلستان در ایران به شمار می‌آمدند و اسناد بسیاری درباره‌ی رابطه‌ی عناصر بهایی با سرویس‌های اطلاعاتی سفارت انگلیس و مقامات انگلیسی در دست است. (7) آنان در تضعیف اقتصادی کشور نیز نقش داشتند و اجناسی را که درایران ارزان‌تر تولید می‌شد، از خارج وارد می‌کردند. (8) اعتماد محمد‌رضا شاه به بهاییان باعث شد آنها از موقعیت بدست آمده برای کسب ثروت و قدرت بهره‌ بگیرند. مرکز بهایی‌گری در اسراییل قرار داشت و آنها با تشکیلاتی بسیار منظم و گسترده، با این مرکز در ارتباط بودند. (9) به همین مناسبت،‌غیر از نفوذ دولتی، آنان با داشتن ارتباط با کشورهای خارجی به خصوص اسرائیل و انگلستان در جهت تضعیف اقتدار دولت و اقتصاد کشور در راستای منافع بیگانگان عمل می‌کردند، اقدامات خائنانه‌ی این گروه بر علیه مصالح ملت و مملکت از جمله‌ی عواملی بود که به برانگیخته شدن خشم مردم و انفجاری به نام انقلاب اسلامی انجامید.

پی‌نوشت‌ها
1. پهلوی، منسوب به پهلو یا پارت، شعبه ای از قوم آریایی بود که در شمال شرق ایران می زیستند و در سال 250 پ. م امپراطوری اشکانی را تاسیس کردند

2. سرگرد صنیعی در آن زمان از بهایی های طراز اول بود. او بعدها سپهبد و مدتی هم وزیر جنگ شد. انتصاب او به سمت آجودان مخصوص ولیعهد، حاکی از احترام و اعتمادرضاخان به بهایی ها و میزان نفوذ آنان در دستگاه دولتی است ( خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست ،موسسه ی مطالعات و پژوهش های سیاسی، 1385، ج 1، ص 57- 59 )

3. زاهدانی، ص 238.

4. یکی از طرفداران سرسخت باب، دختری به نام قرة‌العین بود که از پیشگامان امر بی حجابی در ایران به شمار می‌رود. هم چنین آزادی معاشرت میان زنان و مردان یکی از اعتقادات بهاییان است ( باب 15 از واحد چهارم کتاب بیان )

5. در احکام بهاییان درباره ی تشکیل بیت العدل آمده است: « خداوند بر هر شهری نوشته است که باید در آن شهر بیت العدلی تشکیل دهند و نفوس بر عدد بهاء » در آن اجتماع کنند و اگر تعداد آنها از این اندازه بیشتر باشد، باکی نخواهد بود. آنها باید خود را چنین ببینند که گویا در محضر خدای علی اعلی وارد شده‌اند و کسی را که دیده نمی‌شود، ببینند. برای آنها سزاوار است که امناء ... برای هر کسی که روی زمین است، باشند و چنان چه در امور خودشان مشورت میکنند، در امور بندگان نیز برای خدا مشورت کنند (افراسیابی، ص 471 )

6. در مورد بهایی بودن هویدا، بهترین و گویاترین سند، نامه‌ای است با امضای اسکندر که در مهر ماه 1343 به وسیله‌ی پست برای اکثر مقامات دولتی آن زمان ارسال شد که به افشای سوابق او می‌پردازد (خاطرات فردوست ج 2، ص 277-375 ) دو سند دیگر که بهایی بودن هویدا را تایید می‌کند، نامه‌ی یکی از سران جامعه‌ی بهاییت به نام قاسم اشرافی به هویدا و دیگری گزارش ساواک از جلسه‌ی بهاییان ناحیه ی 2 شیراز به تاریخ 19/5/1350 است. (همان جا، ص 385-384 )

7. عبدالله شهبازی، جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، موسسه‌ی مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1385، ص455 .
8. خاطرات فردوست، ج 1، ص 375-374.

9. زاهدانی، ص 249.

با تشکر از لاله فرزین فر  نویسنده مطلب

ادعای میرزا حسینعلی نوری مبنی بر امّی بودن خود یک دروغ بزرگ

کوتاه ولی خواندنی

یکی از مباحثی که در رسالت انبیاء مطرح است، بحث «امّی بودن» پیامبران است که در بابیت و بهائیت، علی محمد شیرازی، معروف به باب و میرزا حسینعلی نوری، معروف به بهاءالله، ادعا داشتند که امّی بوده‌اند.

در مورد مفهوم واژه‌ی امی و همچنین امی بودنعلی محمد باب قبلاً در مقالات متعددی به آن پرداختیم.[۱]در این مقاله سعی داریم امّی بودنحسینعلی نوری، معروف بهبهاءالله، را مورد بررسی قرار دهیم. بهاءالله چون ادعای پیغمبری داشته و خواسته به شیوه انبیاء پیشین، که دارای علم الهی لدنی بودند، داعیه‌ی پیغمبری خود را از این طریق ثابت کند، لذا در موارد مختلف ادعای خود را مطرح کرده است از جمله:

در آثار قلم اعلی چنین آمده: «ما قَرئتُ ما عِندَ النّاسِ مِنَ العُلُومِ وَ ما دَخَلتُ المَدارِسَ فَسئَلِ المَدینَةَ الَّتی کُنتُ فیها لِتُوقِنَ بِأنّی لَستُ مِنَ الکاذبین؛[۲] من از علوم بشری چیزی نخوانده‌ام و به مدارس نیز نرفته‌ام و اگر می‌خواهی بدانی که دروغ نمی‌گویم از هم‌شهریان من بپرس».

همچنین آمده: «إنّا ما قَرَئنا کُتُبَ القَومِ و ما أطلَعنا بِما عِندَهُم مِنَ العُلُومِ. کُلَّما أرَدنا أن نَذکُرَ بَیاناتِ العُلَماءِ وَ الحُکَماءِ یَظهَرُ ما ظَهَر فِی العالَمِ وَ ما فِی الکُتُبِ وَ الزُّبُرِ فی لوحٍ أمامَ وَجهِ رَبِّکَ نَری وَ نَکتُبُ؛[۳] هر آینه ما کتاب‌های مردمان را نخواندیم و از علومشان آگاه نیستیم، هرآن گاه که خواستیم بیانات عالمان و حکیمان را یادآور شویم، در پیش روی پروردگارت آنچه در کتب و صحف عالم بود، آشکار می‌گشت ما هم می‌دیدیم و می‌نوشتیم.».

بهاییان با استناد به این مطلب سعی دارند تا ادعای امّی بودنبهاءالله را ثابت کنند، اما با دقت در کتب و آثار بهائیت مواردی قابل مشاهده می‌باشد که با این ادعا تناقض دارد مانند:

۱- عبدالحسین آیتی در الکواکب الدریة می‌نویسد: «و در سن صباوت چون به خواندن و نوشتن پرداخت بر اهمیت خود بیفزود و در انظار جلوه‌ای غریب نمود و چون به حدّ بلوغ بالغ گشت به مجامع و مجالس وزراء، بزرگان، علما، امرا و ارکان دولت خود را به نطق، بیان، عقل و وجدان معرفی فرمود».[۴]

۲- در کتاب ایقان راجع به حاج کریم خان کرمانی چنین آمده: «این بنده اقبال به ملاحظه‌ی کلمات غیر نداشته و ندارم و لیکن چون جمعی از احوال ایشان سؤال نموده و مستفسر شده بودند، لهذا لازم گشت که قدری در کتب او ملاحظه شود و جواب سائلین بعد از معرفت و بصیرت داده شود! باری کتب عربیه او به دست نیفتاد! تا این که شخصی روزی ذکر نمود کتابی از ایشان که مسمی به إرشاد العوام است در این بلد یافت می‌شود... با وجود این، کتاب را طلب نموده، چند روز معدود نزد بنده بود و گویا دو مرتبه! در او ملاحظه شد. از قضا مرتبه‌ی ثانی جایی به دست آمد که حکایت معراج سید لولاک بود.»[۵]

۳- در صحیفه‌ی شطّیه که در جزء چهارم مائده آسمانی آمده، چنین می‌نگارد: «و در فرقان بسیار آیات دلیل بر این است، اگرچه نفس آیه در نظر نیست! و لکن مضامین آن آیات بدین قرار است مثلاً: «هُوَ الَّذی خَلَقَکُم وَ رَزَقَکُم أفَلا تُبصِرُون وَ هُوَ الَّذی أنبَتَ مِنَ الأرضِ نَباتاً حَسَناً أفَلا تُؤمِنُون وَ أنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً أفَلا تَشکُرُون وَ خَلَقَ السَّمواتِ وَ الأرضَ وَ ما بَینَهُما وَ أسکَنَ الجِبالَ! فَضلاً مِن عِندِهِ وَ قَلیلاً مِنکُم ما تَفقَهُون»! [۶]

با توجه به موارد بالاچند سوال مطرح می‌شود:
۱- میرزا حسینعلی نوری چگونه می‌تواند ادعا کند که از علم لدنی برخوردار است و خود را امّی بداند در حالی که برای پاسخگویی به سوالات نیاز به مراجعه و مطالعه‌ی کتب دارد؟
۲- چرا بهاءالله با اینکه ادعا دارد محتوای صحف و کتب برایش آشکار است، مطالب کتاب‌ها برای این شخص، بدون مطالعه روشن نیست؟
۳- چرا میرزا حسینعلی نوری که ادعای امی بودن خود را دارد و می‌گوید محتوای صحف و کتب برایش آشکار است به محتوای مهمترین کتاب آسمانی یعنی قرآن احاطه ندارد و آیات قرآن را اشتباه می‌نگارد؟
لذا با توجه به این مطالب، روشن می‌شود که میرزا حسینعلی نوری از علم الهی لدنی برخوردار نبوده است، به همین دلیل عدم امی بودن
این شخص نیز ثابت می‌شود و به این ترتیب ادعای نبوت بهاءالله هم نیز ادعای کذب و دروغ بوده است؛ زیرا شرط اول پیغمبری راکه امی بودنو بهره‌مندی از علم وهبی الهی می باشد، دارا نبوده است. / ادیان نت

پی‌نوشت:
[۱]مقاله کشف خلاف ادعای علی محمد باب مبنی بر امی بودن خود
[۲]. بهاءالله، آثار قلم اعلی، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا، ج ۱.
[۳]. همان، ج ۲.
[۴]. عبدالحسین آیتی، الکواکب الدریه فی مآثر البهاییه، بی‌جا، بی‌نا، ‌بی‌تا، ج ۱، ص ۲۵۶ و ۲۵۷.
[۵]. بهاءالله، ایقان، آلمان: مؤسّسه‌ی ملّی مطبوعات بهائی آلمان، ۱۳۷۷ ش، صص ۱۲۱-۱۲۲.
[۶]. عبدالحمید اشراق خاوری، مائده آسمانی، بی‌جا، موسسه‌ی ملی مطبوعات امری، بی‌تا، ج ۴، ص ۱۴۳.

 

صفحه153 از318
06 آذر 1403 0 نظر

بهائیت در ایران : کتاب «سید علی‌­محمد شیرازی(باب) و شورش­ بابی‌­ها در مازندران» نوشته سینا فروزش  توسط انتشارات سروش ...

06 بهمن 1400 0 نظر

بهائیت در ایران : برنامه هاي راديو به قدري وقيح بود که کارشناسان ساواک را نسبت به تبعات اجتماعي آنها بيمناک مي ساخت. ...

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی