افراد آنلاین
استقامت از نوع علیمحمد شیرازی !!!
بهائیت در ایران : یکی از ادلّهی حقانیت علی محمد شیرازی نزد بهائیان، برهان استقامت است: «استقامت سید باب بر امر الهی با اینکه در سن شباب بودند... با وجود این، قیام بر آن امر فرمود... و از هیچ کس خوف ننمود».[۱] (یعنی اگر علی محمد ناحق بود، پس چرا تا پای جان استقامت کرد؟)؛ البته این نکته را باید متذکر شد که بر فرض وجود و صحتبرهانی به ناماستقامت، اعدام علیمحمد به خاطر ادعای بابیت و قائمیت او نبود که ادعای استقامت شما برای او درست باشد، بلکه صرفاً به خاطر خواباندنشورشهایی که در سراسر کشور بهنام او شکل میگرفت، بوده است.
در پاسخ ادعای استقامت باب، تنها به چند گزارش تاریخی از توبههای علی محمد شیرازی اشاره میکنیم: علیمحمد در شهر شیراز و اصفهان با علمای عصر خود مستقیماً برخورد و احیاناً مناظره داشت که سرانجام این مناظرات به شکست وی و توبهنامهی او انجامید:
- در شیراز: شیراز برای علیمحمد (در دوران ادعای بابیتش) از همهجای ایران بدتر بود،[۲] و مردم آنجا عموماً با او مخالف بودند،[۳] حتی دوستان سابقش هم دشمنترین کسانش شدند،[۴] علت این امر بیش از هر چیز، اقدام علیمحمدبه تکذیب آشکارادعاهای خود بود. علیمحمد شیرازیهمهیادعاهای خود را بالای منبر مسجد وکیل شیراز، در حضور علماءو مردم تکذیب کرد،[۵] و بر فراز منبر چنین گفت: «لعنت خدا برکسی که من را باب امام بداند، لعنت خدا بر کسی که مرا منکر ولایت امیرالمؤمنین و سایر ائمه بداند»،[۶] پس از آن نیز در ابلاغیهی معروف به «ابلاغیه الف»، ضمن تصریح به جاودانگی احکام اسلام از ادعای بابیت و نیابت خاصه امام عصر (ارواحنا فداه)برائت جست.[۷]
- در تبریز: زمانی که علیمحمد شیرازی رابرای مناظره با علماء تبریز از زندان چهریق (اطراف ارومیه) به سمت تبریز میآوردند، در سر راه، مردم ارومیه به احترام سیادت وی و شنیدن شایعات، که وی با امامعصر (عجّل اللهتعالی فرجه الشریف)در ارتباط است،استقبال گرمی از وی کردند؛ موج این احساسات به تبریز نیز رسید. حجتالاسلام نیّر، که خود و پدرش در مناظرهی تبریز حضور داشتند، چنین مینویسد: «اگر مناظرهی علمای تبریز با باب انجام نمیگرفت و پایهی جهالت علیمحمدبر مردم آشکار نمیشد، بیشک یکسوم اهل آذربایجان مستعد ایمان آوردن به وی بودند». سرانجام علیمحمددر مناظره شکست خورد. پس از آشکار شدن عجزعلیمحمد در اثبات ادعای خود، وی را تنبیه نمودند و او برای دومین بار رسماً از دعاوی خویش تبری جست و اظهار پشیمانی کرد؛ اولینبار به صورت کتبی و خطاب به ولیعهد، توبهنامه رسمی نوشت. میرزا ابوالفضل گلپایگانی،بزرگترین مبلغ بهائی، در کتاب کشفالغطاء عیناً توبه نامهی علیمحمد شیرازیرا آورده است.[۸]
نکته جالب در آن مناظره، حتی به اعتراف منابع بهائی، این بود که پرسشها سطح پایین و نزولی داشت؛ یعنی سؤالهای بعدی نسبت به سؤالات قبل، سطح پایینتری داشتند، زیرا وقتی علما دریافتند که علیمحمداز لحاظ علمی در سطح پائینی است به تدریج سطح سؤالات خود را پایین آوردند که وی از جواب به آنها نیز بازماند.[۹] درهرصورت، علیمحمد پس از شکست مفتضحانه در بحث با علماء، چوبکاری شد؛سپس عریضهای خطاب به ولیعهد نوشت و در آن ضمن برائت از ادعای بابیت و دیگر ادعاها، اظهار توبه و استغفار کرد.
بدین منظور طرح چند سؤال در اینجا بیمناسبت نیست: نخست اینکه چه لزومی دارد فردی با ادعاهایی بزرگ مثل بابیت و مهدویت در حضور علماء و عموم مردم دست به قلم شود که توبه نامه بنویسد؟ آیا رهبر دینی و مذهبی نباید از خود آن قدر شجاعت و استقامت نشان دهد که بر سرعقیده و ایمان خود پایبند بماند و تنها چند ضربهی به کف، باید او را از همهی آرمان و عقیدهاش بیندازد؟ در صورتی که عدهای از مبارزان سیاسی و اجتماعی که چنین ادعاهایی هم نداشتند تا پای جان شکنجه شدند، اما بر عقیدهی خود استوار ماندند. البته ممکن است کسی توجیه کند که علیمحمد توبه نکرده بلکه تقیه فرموده؛ جواب این سؤال بسیار ساده است که تقیه در آئین بهائیت حرام میباشد.[۱۰] یک سؤال اساسی دیگر که پیروان چنین فردی باید از خود بپرسند اینکه: دلیل پافشاریشان در ادامه پیروی از کسیکه حتی خودش به حرف خویشاصرار و ابرامی ندارد، چیست؟ بهائیانی که علیمحمد شیرازیرا مبشر آئینبهایی و رهبر فرقهی خود را حسینعلی نوریمیدانند، چگونه میتوانند علی رغمدروغین بودن ادعاهای علی محمد شیرازی که وی صراحتاً خود را تکذیب کرده، باز خود را بهائی بنامند؟آئینی که سرکردگانش خود را تکذیب میکنند، اصرار پیروان بر حقانیت آن بیمورد است.
پینوشت:
[۱]. سایت بهائی پژوهی، دلائل سبعه بر حقانیت فرستادگان الهی.
[۲]. ابوالقاسم افنان، عهد اعلی، ص۲۷۷.
[۳]. نامه جالب سیدابولقاسم (برادرزن باب) به دایی باب، همان ص ۱۷۲ــ۱۷۰.
[۴]. نامه حسینعلی به سیدمحمد پس از فرار باب از شیراز (عهداعلی ص ۱۷۵).
[۵]. حسینعلینوری، بدیع، خطی، ۱۲۸۶م، ص ۱۳۸.
[۶]. حسینعلینوری، بدیع، ۱۲۸۶م، ص ۱۴۱.
[۷]. فاضل مازندرانی، اسرار الاثار،ص ۱۲۴؛ بدیع ۱۷۹\۱.
[۸]. عبدالحسین آیتی، الکواکب الدریه، قاهره: مطبعة سعادت، ۱۹۲۳ م.
[۹]. فاضل مازندرانی، ظهور الحق، تهران: چاپخانهی آزردگان، ۱۳۲۲ ش،ج ۳.
[۱۰]. جهت مطالعهی بیشتر بنگرید به مقالهی:نقد و بررسی تقیه در بابیت و بهائیت
منبع : پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب
تهمت برای توجیه ادعای یک دروغ بزرگ
بهائیت در ایران برداشت شده از پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب: حسینعلیبهاء، رهبر و مدعی پیامبری بهائیان، پس از آنکه پیروانش را نادانفرض کرده و چندین بار ادعای خدایی نمود،[۱] سعی داشت با تأویلاتی، سخنانشرکآلودش را توجیه کند؛ پس از او عبدالبهاء و دیگر مبلّغان بهائیت نیز چنین کردهاند تا روزنهای برای معقول جلوه دادن ادعاهای میرزابهاء بیابند؛ ولی صراحت سخنان حسینعلیبهاء به گونهای است که در حقیقت در این زمینه ناکام ماندهاند و جز مغالطه و سفسطهبافی نتوانستهاند دلایل عقلی بر ادعای الوهیت و ربوبیت حسینعلیبهاء ارائه دهند. در اینجا به نقد و بررسی یکی از این تأویلها و توجیهات میپردازیم:
توجیه اول: حسینعلیبهاء، برای توجیه فرعونیت خود در تهمتی آشکار به ساحت مقدس انبیای الهی به آنها نسبت الوهیت و ربوبیت داده و مدعی شده است که آن منادیان توحید الهی برای خود چنین مقاماتی ارائه نمودهاند. چنانکه در کتاب ایقان میگوید: «این است که از آن جواهر وجود در مقام استغراق در بحار قدس صمدی و ارتقاء به معراج، معنای سلطان حقیقی، اذکار ربوبیت و الوهیت ظاهر شد».[۲]
اما جواب و نقد آن: حسینعلینوری، به زعم خود توانسته است با یک جواب نقضی، از سیل اشکالات وارده بر سخنانش، خود را برهاند، و در عین حال، با این توجیه تلاش نموده است تا ادعای خدایی از ناحیه بشر به بهانهی پیغمبر بودن را معقول جلوه دهد؛ اما در واقع، این توجیه میرزا بهاء،تهمتی آشکار به پیامبران الهی است و او نتوانسته است بر این گفتهی خود، سند و مدرکی ارائه دهد که در کدام منبع، پیامبری ادعای الوهیت یا خالقیت یا ربوبیت نموده باشد، بر عکس آیات متعدد و روایات بسیاری،ادعای حسینعلیبهاء را تکذیب مینمایند. قرآن کریم میفرماید، پیامبران خطاب به امتهایشان گفتند: «قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِن نَّحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلَىٰ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ۖ وَمَا كَانَ لَنَا أَن نَّأْتِيَكُم بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ؛[ابراهیم/۱۱] پيامبرانشان به آنان گفتند ما جز بشرى مثل شما نيستيم ولى خدا بر هريك از بندگانش كه بخواهد منت مینهد و ما را نرسد كه جز به اذن خدا براى شما حجتى بياوريم و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكل كنند».
رهبر بهائیت ادعا نموده است که پیامبران الهی نغمهی ربوبیت و الوهیت سر دادهاند، در حالی که پیامبر اعظم (صلّیاللهعلیهوآله) فرموده است: «...لا ترفعونی فوق حقی فإنّ الله اتخذنی عبدا قبل أن یتخذنی نبیا؛[۳] مرا از حقم بالاتر نبرید (مرا خدا نخوانید) به درستی که خداوند قبل از آنکه مرا پیامبر قرار دهد، بنده خود خوانده است». حسینعلیبهاء، درحالی چنین نسبتی به پیامبران داده است که حضرت عیسی مسیح (علی نبینا و آله و علیه السلام) در اولین لحظه زبان گشودنش و اولین جملاتی که در دنیا بر زبان جاری کرد این چنین به پیروانش درس وحدانیت خدای تعالی را داد: «...قالَإِنِّي عَبْدُ اللَّهِآتانِيَ الْكِتابَوَجَعَلَني نَبِيًّا؛(مریم/۳۰) ناگهان عیسی زبان به سخن گشود و گفت: من بنده خدایم، او کتاب آسمانی به من داده و مرا پیامبر قرار داده است». پیامبران الهی هر اندازه که بر قدرتشان افزوده میشد،مردم را بیشتر به بندگی خدا دعوت میکردند و هرگز راه توحید را تغییر نمیدادند؛ لکن دعوت کنندگان سودجو نظیر حسینعلینوری، در ابتدا با قیافهای مقدّس مآبانه و دلسوزانه کار را شروع کرده؛ ولی پس از رسیدن به قدرت و مسند، استبداد و خودمحوری و دعوت به خود را پیریزی میکردند.
رهبر بهائیت، برای معقول جلوه دادن ادعاهای خود، به توجیهی متوسل شده است که خدای تبارک و تعالی در قرآن کریم بطور صریح آن را تکذیب نموده است و آن را، نه تنها باطل، بلکه محال دانسته است: «ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لی مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ؛[آلعمران/۷۹] هیچ بشری را نسزد و ممکن نباشد که خداوند او را کتاب (آسمانی) و حکمت یا ولایت امر و پیامبری دهد، سپس او به مردم بگوید: به جای خدا بندگان من باشید! ولکن (میسزد که بگوید) مردمانی خداپرست و تربیت یافتگان و علماء دین باشید از آن رو که آموزگاران کتاب هستید و از آن رو که آن را به خوبی فرا گرفته و میخوانید».
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه میفرماید: «با آوردن جملهی مورد بحث «ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ» این معنا را به کلام داد که وقتی خدای تعالی به پیامبری، علم و فقه داد و از حقایق آگاهش نمود، با تربیت ربّانی خود بارش داد، دیگر او را وانمیگذارد که از طور عبودیت خارج گردد و به او اجازه نمیدهد در آنچه حق تصرف ندارد، تصرف کند... و جمله «أَنْ یُؤْتِیَهُ...» را به صیغهیمضارع تعبیر آورد بدان جهت بود که اگر به ماضی تعبیر آورده بود معنای اصل تشریع را میرساند و خلاصه میفهماند خدا چنین پیغمبری مبعوث نکرده و یا چنین اجازهای به هیچ پیغمبری نداده، هرچند ممکن بوده بدهد، به خلاف تعبیری که آورده که میفهماند اصلاً چنین چیزی ممکن نیست، به این معنا که تربیت ربّانی و هدایت الهیه امکان ندارد که از هدفش تخلف کند و نقض غرض را نتیجه دهد».[۴] بر این اساس، هیچ پیامبری الهی ادعای ربوبیت و الوهیت نمینماید.
سخن آخر آنکه، آیهی فوق در بطلان تمام دعاوی بهاء اعم از دعوی نبوت و الوهیت کافی است؛ زیرا او ادعای خدایی را به دنبال دعوت نبوت نمود و خدای متعال در این آیه میفرماید؛ ما اصلا چنین پیامبری که خود را خدا بخواند و مردم را به پرستش خود دعوت نماید نفرستاده و نخواهیم فرستاد.
پینوشت:
[۱]. جهت مطالعهی بیشتر بنگرید به مقالهی:ادعای خدایی و خدا آفرینی حسینعلینوری
[۲]. حسینعلینوری،ایقان، مصر: به معرفة فرجالله زکی ترکی، بینا، ۱۳۵۲ ق، ص ۱۳۹.
[۳].محمد باقر مجلسی، بحارالأنوار، بیروت: مؤسسهی آل البیت، ۱۴۰۸ ق،ج ۲۵، باب ۴.
[۴]. سید محمدحسین طباطبایی، تفسیرالمیزان، ترجمهی سیدمحمدباقر موسوی همدانی، قم: دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۶۳ ش، ج ۳، ص ۴۳۴.
پاسخ به چند سؤال در موضوع بهائیت
(بخش ششم )
بهائیت در ایران: مدت زمانی است که از خانم رئوفی یک اثر با عنوان "بهائیت از درون " به چاپ رسیده و روانۀ بازار کتاب شده است. از ایشان در خواست کردیم بعد از گذشت تقریبا ً دو دهه از پذیرش دین اسلام به چند پرسش پاسخ دهند. بخش ششم این مطالب جهت استفاده کاربران گرامی ارائه میگردد.
8-می دانیم که باب به خاطر دعاوی متعددی که داشت توسط علما و حکما آن زمان به مناظره دعوت شد. در مناظرهای که علما و بزرگان برای باب ایجاد کردند چه مسائلی مطرح شد و نتیجه چه بود؟
متن مناظرهی باب با نظام العلماء در حضور علماء و ولیعهد که موجب خنده و مضحکۀ حاضران شده بسیار خواندنی است: «معتمدالدوله میخواست با تشکیل مجلسی و با شرکت اکثر علمای متشخص اصفهان، گفتگویی را میان علی محمد شیرازی و علمای اعلام به راه اندازد و از این طریق موقعیت علی محمد شیرازی را به نحوی تثبیت و در صورت امکان فضل و کمال علی محمد را به مهر علمای اصفهان ممهور ساخته و به تصریح عباس افندی:«به طهران ارسال شود.» ولی با عدم شرکت جماعت علما این کار میسر نشد و فتنهای را که میرفت به دست علی محمد شیرازی و ظن نظر او به اسلام و علمای اصفهان معلوم همگان شده بود و به گفته مرحوم اعتضادالسلطنه «معتمدالدوله با او متحد بود، تخریب حال او نمی نمود.[1]» بر پا نگردید و به این دید اگر جملۀ عباس افندی را از نظر بگذرانیم البته بیان صحیحی خواهد بود که علما این قضیه را وهن شریعت شمرده نپذیرفتند.»[2]
با وجود این شرکت سه مجتهد و حکیم مذکور، حداقل مجالی بود برای دستیابی به موقعیتی کم ولی سرآغاز دستیابی به موقعیت های بیشتر. میرزا جانی کاشانی می نویسد: «آقا محمد مهدی بن مرحوم حاجی کلباسی و میرزا حسن بن مرحوم ملاعلی نوری حضور داشتند هر یک مسئله ای سؤال نمودند در علم توحید و حکمت...جواب شافی و کافی دادند[3] در حالی که عباس افندی تصریح نمیکند که علی محمد شیرازی در برابر پاسخ های دو حکیم مذکور، جواب شافی و کافی داده اند آنچه که ایشان در کتاب مقالۀ شخصی سیاح آورده اند این است که :«مجلس به سؤال بعضی مسائل از فن اصول و توضیح و تشریح اقوال ملاصدرا منتهی شد و چون نتیجه ای از این مجلس به جهت حاکم حاصل نشد ...[4]»
بر این اساس اگر جواب سئوالات کافی و شافی بود، مجلس بی نتیجه نمی ماند اتفاقاً آواره (آقای عبدالحسین آیتی)تصریح کرده است که مناظرۀ آقا محمد مهدی کلباسی و آقا میرزا حسن نوری من غیر رسم بود[5] و آنچه که در این مذاکره من غیر رسم مطرح شده است به نقل از اعتضادالسلطنه وقایع نگار ناصری، چنین بوده است:
«آقا محمد مهدی گفت: امروز باب علم مسدود است و حجت خدای غائب باشد بی آنکه امام وقت حاضر شود و مسائل حقه را از زبان وی بشنوی چگونه به مطلبی بگروی و به راستی عمل نمایی؟ با من بگوی این علم از کجا اندوختی و این یقین از که آموختی؟»
باب در جواب گفت :« تو متعلم و کودک ابجد خانی، مرا مقام ذکر و فؤاد است. ترا نرسد که با من محاجه نمایی»
چون مناقشه ایشان به اینجا رسید آقا محمد مهدی خاموش شد و میرزا حسن که در فنون حکمت خاصه در مؤلفات ملاصدرا مسلط بود، به سخن درآمده به وی گفت :«بدین سخن که گفتی تأمل کن ما در اصطلاح خویش از برای ذکر و فؤاد مقامی نهاده ایم که هر کس بدانجا رسد به تمام اشیاء همراه باشد و هیچ شیئی از وی غائب نماند و هیچ نباشد که نداند آیا تو نیز مقام ذکر و فؤاد را چنین شناخته ای و احاطت وجود شما بر اشیاء چنین است؟
میرزا علی محمد بی لغزش خاطر و لکنت زبان گفت:« چنین است. میخواهی بپرس.»
میرزا حسن گفت: از معجزات انبیاء و ائمۀ هدی یکی طی الأرض است بگوی تا بدانیم که زمین چگونه در نوردد مثلاً حضرت جواد علیه السلام قدم از مدینه برداشت و در طوس گذاشت مسافتی که از طوس به مدینه بود به کجا شد آیا زمین میان این دو شهر فرو رفت یا مدینه به طوس متصل گردید؟ چون امام (ع) به طوس رفت دیگرباره زمین بر آمد و این نتواند بود چه بسیار شهر ها از مدینه تا طوس باشد پس همه باید خف شود و جانداران همه تباه شوند و اگر گویی زمین ها با هم متراکم شدند و تداخل کردند این نیز ممکن نخواهد شد. چه بسیار شهر ها باید محو شود و مدینه به طوس منتقل شود و حال آنکه هیچ قطعه ای از زمین دگرگون نشده و از جای خود جنبش نکرد و اگر گویی امام طیران نموده و از مدینه تا طوس با جسم بشری رفت این نیز با براهین محکم راست نیاید و همچنان بگوی که چگونه امیرالمؤمنین علی (ع) در یک شب و یک حین در چهل خانه مهمان شد؟اگر گویی علی نبود و صورتی نمود نپذیرم زیرا که خدای و رسول دروغ نگویند. علی (ع) شعبده نکند و اگر به راستی او بود چگونه بود؟ و همچنان در خبر است که آسمانها در زمان سلطنت جابر به سرعت سایر باشد و در روزگار ائمه هدی بطء سیر دارد. اول آنکه از برای آسمان دو سیر چگونه تواند بود؟ دیگر آنکه سلاطین بنی امیه و بنی عباس با ائمه معاصر بودند پس باید آسمان را بطء سیر و سرعت سیر در یک زمان باشد این سر را مکشوف دار.
باب در جواب گفت :«اگر خواهی این مشکلات را شفاهاً بگویم و اگر نه بنویسم »
میرزا حسن گفت :«مختار هستید »
باب قلم و کاغذ برداشت و به نوشتن مشغول شد در آن هنگام شام حاضر کردند. او چند سطری بنگاشت. میرزا حسن برداشته و نگاه کرد و گفت :«گویا خطبه ای عنوان کرده ای و حمدی و وردی آورده ای و مناجات به درگاه قاضی الحاجات نموده ای و به مطلب، خود را هیچ آشنا نکرده ای.»
سخن در اینجا ناتمام مانده هر یک از دایرۀ جمع به جایی رفتند.[6]
و اما بعد از شورش بابیان و مسائل ناخوشایند این شورش محمد شاه قاجار به ولیعهدش ناصرالدین میرزا که در آن وقت در تبریز مرکز ایالت آذربایجان به سر میبرد(آذربایجان معمولاً مقر ولیعهد در زمان قاجار بود) فرمان داد تا هیئتی از علما و فقها و فضلا و امرا و دیگر شخصیت های مهم و سران شهر به ریاست خودش تشکیل دهد تا ببینند باب چه میگوید و در مجلسی که با حضور آن عده تشکیل میشود، تکلیفش روشن شود وی دستور داد که باب را از زندان احضار کنند و از اعضای حاضر و هیئت به اصطلاح منصفه رأی بخواهند و سپس نظر علما را جویا شوند که در مورد گفته و اندیشۀ باب چه باید بکنند در دستور محمد شاه آمده بود که دربارۀ حکم صادره تعجیل نشود تا اولیای دولت گزارش مزبور کنند. این گزارش محکمترین سندی است که در مورد باب از نظر تاریخی در دسترس است چون آن سند به دست خط ناصرالدین شاه نوشته شده که خود در آن محضر حضور داشته است.
حال ببینیم ناصر الدین میرزا در پی فرمان پدرش محمد شاه قاجار چه اقدامی انجام میدهد. محمد شاه متذکر شد که بعد از تصویب حکم و رأی گیری اجرای آن را به بعد یعنی بعد از بررسی صورت جلسۀ آن مناظره در دربار تهران موکول نمایند و منتظر جواب دربار باشند.
به هر حال به زودی هیئت مطلوب تشکیل شد و مدعوین همگی آنگونه که پیش بینی شده بود حاضر گشتند بدان معنی که از طبقۀ علما و فقها ملا محمد ممقانی ملقب به حجة الاسلام و رئیس علمای شیخیه حاج محمود ملقب به نظام العلما، حاج میرزا عبدالکریم (ملا باشی )، میرزا علی اصغر شیخ الاسلام، میرزا محسن قاضی، میرزا حسن زنوزی( ملا باشی ) از رجال و شخصیت های دولتی محمد خان زنگنه، امیر نظام، میرزا فضل الله علی آبادی ملقب به نصیرالملک وزیر داخله، میرزا جعفر خان ملقب به معیرالدوله کفیل وزارت امور خارجه، میرزا موسی تفرشی کفیل وزارت مالیه، و میرزا مهدی خان ملقب به بیانالملک رازدار و وزیر کشور و بسیاری دیگر از چنین افرادی حضور داشتند. علی محمد شیرازی همراه با محافظ یا به کلامی دیگر با میزبانش (کاظم خان فراش باشی) رئیس پرده داری ولیعهد وارد مجلس شدند و او را در صدر مجلس جای دادند. مناظره شروع شد و اولین کسی که لب به سخن گشود نظام العلما بود که گفت: «اگرچه من اهل علم نیستم و مقام ملازمت دارم و خالی از غرضم، تصدیق من خالی از وقعی نخواهد بود. مرا سه سوال است » و بدین ترتیب مناظره شروع شد که پیگیری میکنیم:
-نظام العلما خطاب به علی محمد شیرازی: ای سید، به این کتاب و اوراقی که اکنون نزد تو میگذارم نظر کن در عبارت ها که به اسلوب قرآن و کتاب آسمانی نوشته شده و در بلاد ایران منتشر گشته بنگر ببین اینها از گفتار خود شما میباشد یا کسانی از دشمنان شما آنها را به شما افترا بسته و به دروغ به شما نسبت داده اند؟
وی این جمله را گفت و سپس کتب و اوراقی را که نزد خود داشت به علی محمد شیرازی داد.
علی محمد در جواب گفت:
-آری این کتب از طرف خدا میباشد.
نظام العلما گفت:
-تو در این کتاب خودت را شجرۀ طوبی نامیده ای. این بیان آن است که هر چه بر زبان تو جاری گشته یا میشود کلام خدا میباشد یا به عبارت دیگر گویا شما معتقدید که سخنان شما سخنان خدا و گفتار خدا میباشد.
علی محمد گفت:
-خدا تو را رحمت کند، آری، قسم به خدا چنین است که میگویی.
-آیا این که شما را باب میخوانند از طرف خود شما می باشد و یا مردم از پیش خود شما را باب خطاب میکنند؟
-نه از طرف خودم میباشد. مردم از پیش خود نمیگویند بلکه این اسم از طرف خداست و من هم علم هستم.
-در کجا، درخانۀ کعبه، بیت المقدس یا بیت المعمور؟
-هر کجا هست خدایی است.
در این هنگام ولیعهد ناصرالدین شاه از جا بلند شد و گفت:
-ای سید دانسته باش که من با خدا عهد کردم که اگر شما بتوانید در نزد ما ثابت کنید که حقیقتاً باب علمید، در این صورت این منسب و سندی را که من دارا هستم به شما واگذار میکنم و خودم مطیع و منقاد شما باشم.[7]
....ادامه دارد
حسینعلی نوری : بهشت دیدن من است و جهنم نفس تو است
برنامه «شعبده شوم» با موضوع «بررسی عقاید فرقه انحرافی بهائیت و بابیت» با حضور سید هادی سید وکیلی استاد دانشگاه قرآن و حدیث و حجت الاسلام و المسلمین علیرضا روزبهانی بروجردی استاد حوزه و دانشگاه و همچنین پخش اظهارات خانم مهناز رئوفی یکی از کسانی که از فرقه بهائیت به اسلام گرایش پیدا کرده بود، روانه آنتن رادیو گفت وگو پخش شد .
در این برنامه مهناز رئوفی، علت روی گردانیش از فرقه بهائیت را وجود سوالات بیجواب در مورد تعاریف و اموزه های این فرقه عنوان کرد و گفت: در جواب بسیاری از پرسش هایم در ارتباط با این فرقه ، مبلغان بهائیت اقدام به تناقض گویی و داستان سرایی هایی می کردند که دارای هیچ گونه پشتوانه معرفتی و تاریخی نبود.
رئوفی با بیان اینکه به خاطر طرح سوالات مختلف در مورد این فرقه تحت فشار قرار می گرفتیم، ادامه داد: عموما جوانان بهایی به خواندن چند کتاب مربوط به این فرقه که توسط مبلغان توصیه میشود اکتفا میکنند و در جریان تاریخ واقعی این فرقه نیستند. در صورتی که توصیه من به آنها این است که کتاب های مستقلی که در این زمینه نوشته شده است را مطالعه کنند؛ حتی برخی از مستشرقین غربی نیز در ارتباط با تاریخ این فرقه کتاب هاب مستقل و جامعی نوشته اند .
وی همچنین با بیان اینکه رهبران فرقه بابیت و بهائیت در زمان خودشان در سطح کمی از جامعه قرار داشتند و حتی از باب به عنوان فردی که رفتار مجنونوار داشته است، یاد شده است ، تصریح کرد: در راستای افزایش شناخت جوانان بهائیت هنگامی که مسلمان شدند کتاب « چرا مسلمان شدم » را منتشر کردم .
رئوفی به برخی دیگر از کتابهای خود از جمله « مسلخ عشق»، « سایه شوم» اشاره کرد و گفت: فرقه بهائیت مبتنی بر تشکیلاتی است که پایه اصلی آن در اسرائیل قرار دارد و من سعی کردم در کتابهایم تناقضات و داستان سرایی هایی که در این فرقه وجود دارد را روشن کنم.
وی در همین راستا ادامه داد: وقتی که من وهمسرم مسلمان شدیم برخی از افراد تشکیلات به ما مراجعه می کردند و تاکید داشتند که ما به فرقه ی بهائیت برگردیم.
در ادامه این برنامه سید هادی سید وکیلی استاد دانشگاه قرآن و حدیث، با بیان اینکه بعضا فرقه بهائیت تلاش داشته از جایگاه و آموزه های تصوف سوءاستفاده کند ، در مورد جایگاه زندگی بعد ازمرگ در این فرقه گفت: در تعالیم این فرقه کمتر از انگشتان یک دست به موضوع زندگی بعد از مرگ اشاره شده است.
وی با تاکید بر اینکه بحث قیامت در این فرقه از جایگاه چندانی برخورد ارنیست و بعضا به صورت تلویحی به آن اشاره شده است ،خاطر نشان کرد: در این فرقه در مدل نوع بشر و حیات آن نیز سخنی گفته نشده است در حالیکه تمام ادیان الهی و حتی بعضی از فرقه های دینی بر آینده نیک بشریت نظر دارند ،ولی در این فرقه که تلاش دارد که خود را به عنوان دین معرفی کند در مورد حیات نوع بشر و آینده فردی افراد اشارهای نشده است.
این استاد حوزه و دانشگاه گفت: بهائیت نه تنها یک دین نیست حتی نمی توان نام دینواره را نیز بر آن گذاشت.
در ادامه این برنامه مذهبی، حجت الاسلام و المسلمین علیرضا روزبهانی بروجردی استاد حوزه و دانشگاه، با بیان اینکه فرقه بهائیت تلاش داشته خود را در قالب دین به افراد جامعه تحمیل کند، تصریح کرد: در همین راستا در این فرقه به اجبار و البته به صورت کمرنگ به دوران پس از مرگ نیز اشاره شده است ،چنانکه آنها روز رستاخیز را روز ظهور باب و بهاءالله میدانند .
وی با بیان اینکه در این فرقه مشخص نشده که چه کسانی بهشتی و چه کسانی جهنمی هستند ، خاطر نشان کرد: وقتی از حسینعلی نوری، فردی در مورد بهشت و جهنم پرسید او با عصبانیت پاسخ داد بهشت دیدن من است و جهنم نفس تو است که دچار شرک شده است.
روزبهانی اظهار کرد: رهبران بهائیت به دنیای ناچیز خود نگاه میکنند و همانطور که اشاره کردم برای اینکه خود را در قامت دین معرفی کنند ،تلاش کرده اند که اشاراتی به دنیای پس از مرگ داشته باشند.
برنامه شعبده شوم پنج شنبه هر هفته از ساعت 20 الی 21 به مدت یک ساعت با موضوع بررسی فرقه های انحرافی به صورت تولیدی از آنتن رادیو گفتوگو پخش میشود.
توجیه خدایی پدرتوسط عبدالبهاء
بهائیت در ایران برداشت شده از پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب: عبدالبهاء، دومین رهبر بهائیان، پس از پدر خویش، حسینعلیبهاء، برای معقول جلوه دادن سخنان پدر، سهم عمدهای در تصحیح، توجیه و تأویل گفتههای وی داشته است. عبدالبهاء در توجیه بهاءپرستی به جای خداپرستی چنین گفته است: «اعلم أن حقیقة الالوهیة الذات البحث و المجهول النعت لا ترکه العقول و...[۱] بدان که حقیقت الوهیت ذات خالص و مجهولی است؛ عقلها و چشمها نمیتوانند توصیف او را درک کنند و فهمها و افکار نمیتوانند بر آن احاطه پیدا کنند؛ پس ما راه و راهنمایی برای درک این امر جلیل نداریم، پس از آنجا که راه مسدود است و در پی شناخت او بودن مردود و عنوانی که بر او اطلاق شود وجود ندارد و در نزد اهل اشراق صفتی ندارد، پس مجبوریم رجوع کنیم به سوی مطلع نور و مرکز ظهور خدا و مشرق آیات و محل صدور کلمات او و هرچند از ستایش خدا و اوصاف و اسماء نیک او صحبت شود، همه برمیگردد به همان منعوت که مظهر اوست (حسینعلیبهاء) و ما چارهای نداریم جز اینکه در تمام شئون خودمان به سوی این مرکز معهود و مظهر موعود متوجه شویم وگرنه لازم میآید که یک حقیقت خیالی و موهومی را عبادت و پرستش کرده باشیم».
عباسافندی در این توجیه اولاً تصور خدا ممکن را غیر ممکن میداندو ثانیاً در عبادت، احاطهی علمی را لازم میداند. پس نمیشود خدا را عبادت کرد، بلکه ناچار باید متوجه مظهر الهی باشیم و در حین عبادت، با تمام شئون، مظهر الهی مقصدمان باشد.
جواب:این سخن که تصور خدا و حقیقت الوهیت به طور کل محال است، سخن نادرستی است؛ زیرا: اولاً: اساساً اگر ذات حق به هیچوجه قابل تصور نبود همانطور که امکان معرفت و شناسایی و تصدیق نداشت امکان انکار و بلکه شک هم نداشت، ما تا چیزی را به نحوی از أنحاء تصور نکنیم نه میتوانیم وجودش را انکار کنیم و نه میتوانیم در وجودش شک کنیم و حتی نمیتوانیم مدعی شویم که نمیتوانیم او را تصور کنیم. بنابراین تصور خدا امری ممکن است. البته تصور خداوند از نوع تصور ماهیات نیست تا لازم آید ذهن قبلاً به فرد و مصداق آن از راه حواس ظاهره یا باطنه رسیده باشد تا بتواند آن را تخیل و سپس تعقل نماید، بلکه این تصور از نوع تصور آن سلسله معانی و مفاهیمی است که معقولات ثانیه فلسفی نامیده میشوند، از قبیل مفهوم وجود، وجوب، قُدم، علیت و... اینگونه تصورات که انتزاعی میباشند نه مسبوقند به صورت حسی و نه به صورت خیالی، بلکه عقل مستقیماً آنها را از صور حسی و خیالی انتزاع میکند، با این تفاوت که تصور خداوند از ناحیه ترکیب چند مفهوم از این مفاهیم یا مفهومی از نوع ماهیات صورت میگیرد، از قبیل مفهوم واجبالوجود، علت نخستین، خالق کل، کمال مطلق و امثال اینها.[۲] بنابراین تصور خدا ممکن است؛ اما تحت یکعنوان انتزاعی از قبیل خالق کل، همچنین برای ذهن نیز ادراک صفات باری تعالی که همه نامحدود و نامتناهی میباشند میسر است.
ثانیاً: این عقیدهای که عبدالبهاء بیان نموده است، سدّ باب معرفت به خالق است. بر اساس این عقیده، یا باید از شکاکان پیروی کنیم که قائل شویم فکر بشر نمیتواند به خدا دسترسی داشته باشد و یا باید عقیدهی معطّله را بپذیریم که میگویند خدا را با عقل نمیتوان شناخت.[۳] امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) در رد این ادعاهای باطل،فرموده است: «لم یطلع العقول عل تحدید صفته و لم یحجبها عن الواجب معرفته؛[۴] عقلها را اجازت نداده که حدود و صفات او را مشخص کنند؛ اما در عین حال، آنها را از مقدار لازم معرفت، ممنوع نساخته است و پردهای میان عقول و آن مقدار واجب قرار نداده است».
چگونه بپذیریم راه شناخت خدا مسدود است در حالی که خداوند تبارک و تعالی آسمان و زمین و افلاک را برای راه یافت آدمی به معرفت خدا آفریده است: «وَفِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِّلْمُوقِنِينَ؛ وَفِي أَنفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ؛ [ذاریات/۲۱-۲۰] و در زمین آیاتی برای جویندگان یقین است که در وجود خود شما (نیز آیاتی است) آیا نمیبینید؟»
ثالثاً: اگر توجه به پروردگار برای بشر غیرممکن است پس چگونه باب و بهاء را مرأت و مظهر پروردگار میدانید؛ مگر ممکن است تجلّی و مظهر بودن، بدون تحقق توجه و ارتباط صورت میگیرد، در حالی که تحقق این امر، از عبادت و پرستش بالاتر است و محتاج توجه کامل و فناء تعبیر میشود.[۵]
پینوشت:
[۱]. عباس عبدالبهاء، مکاتیب، مصر: چاپخانه کردستان العلیه، ۱۳۲۸ ـ ق/۱۹۱۰ م، ج ۱، ص ۱۸۸.
[۲]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، تهران: انتشارات صدرا، اول، ۱۴۲۰ ق، ج ۶، ص ۱۰۰۵.
[۳]. همان، ج۶، ص ۱۰۰۵-۱۰۰۴.
[۴]. امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)، نهجالبلاغه، خطبه ۴۸.
[۵]. ر.ک:ح، م، ت، محاکمه و بررسی باب و بهاء، تهران: انتشارات مصطفوی، سوم، ۱۳۴۴ ش، ج ۱، ص ۷۶.
چهره حقیقی بهائیت در اسناد ساواک
آنچه بهائیت ادعا دارد و البته رفتار میکند!!!
بهائیت در ایران: کاربران گرامی بارها و به دفعات در مطالب مرتبط با بهائیت یکی از اصول ادعائی این فرقه ضاله را شنیده اند " جدائی دین از سیاست " نوع عمل رهبران بهائیت از ابتدا تا کنون این اصل را بارها به چالش کشیده است . اینکه آیا این ادعا در تصمیم گیریهای راس تشکیلات بهائیت هم جائی دارد یا اینکه همانند سایر موارد و اصول ادعائی این فرقه فقط در سطور کتابها آورده شده و یا در مباحث رسانه ای آنهم با هدف فریب افکار جامعه از آن استفاده میگردد ، قابل تامل است . ایام بهمن به روزهای پر افتخار پیروزی انقلاب اسلامی نزدیک میگردد . مردم ایران آماده اند تا سالروز پیروزی انقلابشان را جشن بگیرند . گرارش دیل برداشت شده از اسناد ساواک با هدف قضاوت کاربران محترم از تناقض گوئیهای رهبران بهائیت درج میگردد .
خیلی محرمانه
تاریخ گزارش : 18/2/1350
موضوع بهائیان
جلسه ای با شرکت 9 نفر از بهائیان ناحیه 15 شیراز در منزل آقای فرهنگ آزادگان و زیر نظر آقای لقمانی تشکیل گردید . بعد از قرئت نامه ،آقای ولی الله لقمانی در مورد ادیان جهان و آمار آنها و شهدای بهائیت سخن گفت . وی اضافه کرد آقایان بهائیان بهتر است بیشتر مطالعه نمایند و از روی حقیقت قضاوت کنند تا بفهمند معنی بهائیت که امروز آزادی بیشتری دارند یعنی چه ؟ در زمان قدیم أحباء نمی توانستند بگویند ما بهائی هستیم و نمی توانستند تبلیغ کنند اگر هم مبارزه ای می نمودند فوراً آنها را می کشتند و لیکن اکنون آن تعصب ها کنار گذاشته شده است .
اکنون از آمریکا و لندن صریحا دستور داریم در این مملکت مد لباس و یا ساختمانها و بی حجابی را رونق دهیم که مسلمان نقاب از صورت خود بزداید بطوری که من مطالبی در منزل آقای معتمد قرائت کردم و تمام دختران و پسران بهائی خوشحال شدند
در ایران و کشورهای مسلمان دیگر هر چه بتوانید با پیروی از مد و تبلیغات ملت اسلام را رنج دهید تا آنها نگویند امام حسین فاتح دنیا بوده و علی غالب دنیا البته بهائیان هم تصدیق دارند ولی نه برای قرن اتم ، اتمی که به دست بهائیان درست می شود .
اسلحه و مهمات بدست نوجوانان ما در اسرائیل ساخته می شود
این مسلمانان آخر بدست بهائیان از بین می روند و دنیای حضرت بهاء الله رونق می گیرد .
این گزارش به تایید سه منبع مافوق در ساواک نیز رسیده است .
خواننده گرامی شما از کجای این گزارش که توشط ساواک تنظیم شده را جدای دین از سیاست میدانید
تصویر سند :
نکات کلیدی در گزارش فوق :
1 ـ سال 1350 که اوج تلاطم و درگیری های انقلابی بوده است بهائیان ایران را حیاط خلوت خود می دانند و آن زمان را دوران طلایی تبلیغ و فعالیت های ضد فرهنگی خود می دانند .
2 ـ حداقل در دهه اخیر حکومت پهلوی هیچ تعصب حکومتی و دولتی از ناحیه دربار پهلوی متوجه بهائیان نبوده است .
3 ـ دستور پذیری بهائیان از آمریکا و انگلیس مسبوق به سابقه بوده است و مربوط به دوران پس از انقلاب اسلامی ایران نیست .
4 ـ بهائیان از قدیم مروج مد گرایی غربی و عامل ناهنجاری های فرهنگی در ایران بوده اند .
5 ـ رنج مسلمانان در دستور کار بهائیان قرار دارد .
6 ـ ارتباط تنگاتنگ بهائیت و اسرائیل
7 ـ رونمایی از چهره حقیقی و خشونت طلب بهائیان
پاسخ به چند سؤال در موضوع بهائیت (بخش پنجم)
بهائیت در ایران : مدت زمانی است که از خانم رئوفی یک اثر با عنوان "بهائیت از درون " به چاپ رسیده و روانۀ بازار کتاب شده است. از ایشان در خواست کردیم بعد از گذشت تقریبا ً دو دهه از پذریرش دین اسلام به چند پرسش پاسخ دهند. بخش پنجم این مطالب جهت استفاده کاربران گرامی ارائه میگردد.
یحیی صبح ازل برادر میرزا حسینعلی (بها)
7- آیا اوامر و احکام باب به اجرا درآمد ؟
خیر. از ابتدای ظهور تا معدوم شدن باب فقط نه سال می گذشت. که در این مدت پیروان باب فقط در حال جنگیدن با حکومت وقت و مردم بودند. بعد از اعدام، حتی وصیت او که یحیی ازل برادر بها را به جانشینی خویش انتخاب کرده بود به اجرا در نیامد و بها به جای جانشین واقعی رهبری بابیان را بر عهده گرفت و پیروانش را بهائی نامید و بسیاری از احکام صادر شده از سوی باب را منسوخ اعلام نمود. برای مثال :
بها در کتاب اقدس خود در صفحه 22 ذکر نموده است: « خداوند شما را از آنچه در بیان نازل شده که باید همه کتابها را فانی و نابود سازید معاف فرموده و ما اکنون به شما اجازه میدهیم که آن علومی را که به حال شما مفید باشد بخوانید نه چیزی که منتهی به مجادله در کلام شود و این از برای شما بهتر است اگرمعرفت داشته باشید»
باب موضوع ازدواج را محدود نمود و فقط آن را مشروط به رضای زوجین قرار داد و رضایت ولی یا وکیل و شهود در مورد اولیا را معتبر ندانست ولی بها این حکم را نیز نسخ کرد متن عبارت اقدس این است: « ازدواج در کتاب بیان به رضایت طرفین محدود گشته و ما چون میخواهیم دوستی و اتحاد عباد برقرار باشد آن را بعد از رضای طرفین مشروط به اذن پدر و مادر قرار دادیم تا کینه و عداوتی میان مردم حاصل نشود ما مقاصد دیگری هم در این حکم داریم و این کار مطابق قضا واقع شد.»
باب بر پیروان خود واجب نموده که بعد از او تعداد کتاب هایش را از نوزده جلد زیادتر نسازند. خودش آنها را بدین طریق تقسیم نموده برای آیاتش سه مجلد، برای مناجاتش سه مجلد، برای تفسیرش شش مجلد، برای علوم و فنون مختلفه ای که تدوین کرده است شش مجلد.
باب مکرراً تصریح نموده که دین وی تا سال هایی به عدد حروف المستغاث (2031 سال ) باقی خواهد بود و هر کس در خلال این مدت ظاهر گردد و کتاب و آیات و احکام بیاورد هر کس باشد هرگز از او نباید قبول کرد و اگر بعد از این مدت من یظهره الله (یعنی کسی که خدا او را ظاهر خواهد کرد ) ظاهر شود، آیاتی بیاورد و امر جدید را مدعی گردد پس معارضه و ممانعت با او روا نخواهد بود، زیرا معارضه و مخالفت با وی باب را محزون میکند.
باب مدعی بوده که تندنویس است و تندنویسی خود را یکی از معجزات خود نام برده و تندنویسی اینگونه نوشتار که نه درست معنی میشود و نه درست میشود آن را تلفظ کرد کار سختی نیست.
بهاء میرزا حسینعلی نوری بعد از اظهارات نبوت و الوهیت خود تصمیم گرفت نوشته های باب را از بین ببرد چرا که او را مبشر خود اعلام کرده بود و آثار باب حقانیت او را نیز زیر سؤال میبرد و خودش در نقطة الکاف صفحۀ 145 می نویسد:«لاجل الخالق قدری مطالب را تنزیل دادم تا خلق بتوانند او را ادراک نمایند و لذا این بود حکم نمودم تفسیر سورۀ مبارکۀ یوسف را با آب بشویند.»
البته از شانس بد بهاء تفسیر سورۀ یوسف مثل سایر آثار باب دیگر به دست مردم رسیده و قابل محو شدن نبود.
علی محمد شیرازی با چنین آثار خنده آور و مضحکی از قبیل «دستور از بین بردن کامل و نابود نمودن همۀ اماکن مذهبی و دینی گذشتگان دستور به حریر پوشیدن زنان و ظاهر شدن آنان بدون حجاب در نزد نامحرمان و دستور او به زنانی که همسران عقیم دارند به اینکه میتوانند در خارج از منزل باردار شوند و اینکه همۀ نجاسات با خواندن "بسم الله الاطهر الاطهر " پاک میشوند و احکام ارث در اسلام را مخالف قانون بشر دانستن و هزاران حکم مضحک دیگر دستور داده که هیچکس حق ندارد آثار مرا تفسر نماید و سپس گفته که اگر محمد (ص) فرموده که هیچ کس از آوردن آیه ای از آیات خدا قادر نخواهد بود من میگویم هیچکس حتی یک حرف از حروف کتابهای مرا نمی تواند بیاورد و هر کس به کتاب من ایمان نیاورد عقل ندارد.
علی محمد شیرازی در کتاب بیان عربی در خصوص تفسیر و تأویل آثار بیان جزماً تصریح کرده است که :«ما أذنت ان یفسر أحد الابمافرّت (اجازه ندادم هیچ کس را که تفسیر کند مگر آنچه را که خودم تفسیر کرده ام)[1]»
و هم چنین در کتاب بیان فارسی تأکید مجدد علی محمد شیرازی را در این باره چنین می خوانیم:« و جایز نیست در تفسیر بیان الا به آنچه تفسیر شده از نزد شجرۀ او »[2]
زنان و مردان در بهائیت از حقوقی یکسان برخوردارند !
بهائیت در ایران : کاربر گرامی با توجه به آنچه که اکنون در جامعه بهائی وجود دارد شما با تیتر این مطلب موافقید ؟
یکی از تعالیمی که بهاییانبسیار بر روی آن تبلیغ میکنند و آن را یک ارزش برای دین خود میدانند، تساوی حقوق زنان و مردان است. آنها چنین جلوه میدهند که در دیگر ادیان تساوی حقوق زنان و مردان در نظر گرفته نشده، ولی بهاییت این تساوی را به طور کامل برقرار کرده است. حالا ببینیم این اصل در کجای این آئین اساسا وجود داشته و به آن عمل میشود .
1- حضور در جمع اعضاء بیت العدل ( مرجع عالی فرقه بهائیت ) زنان جایگاهی ندارند و این پست که مقامش به اعتقاد بهاییان، مصونیت از خطا است در انحصار آقایان است!
لذا مورد سؤال واقع میشوند که:
2- سهم الارث میان زن و مرد در بهائیت تفاوت فاحش دارد . در کتاب گنجینهی حدود و احکام مثلاً سهم پدر ۴۲۰ سهم از ۲۵۲۰ سهم است و سهم مادر ۳۶۰ سهم و نیز سهم برادر ۳۰۰ سهم و سهم خواهر ۲۴۰ سهم و به علاوه خانه مسکونی و لباسهای مخصوص میت هم متعلق به فرزند ارشد پسر است.[1]
3- مورد دیگری که نه تنها خلاف این ادعاست بلکه بین زنان هم تفاوت قائل شدهاند، این است که مهریهی زن روستایی برابر با نوزده مثقال نقره است و مهریهی زن شهری نوزده مثقال طلا!
در کتاب اقدس آمده: «لا یحقق الصهار الا بالامهار قد قدر للمدن تسعة عشرمثقالا من الذهب الأبریز وللقری من الفضه و من اراد الزیادة حرم علیه أن یتجاوز عن خمسة و تسعین مثقالا، کذلک کان الامر مسطورا [2] دامادی تحقق نمییابد مگر به مهر (یعنی دادن مهریه واجب است) برای شهرها نوزده مثقال طلا و برای روستاها نقره قرار داده شده است و هرکس بخواهد بیشتر بدهد حرام است که از نود و پنج مثقال تجاوز کند. این چنین است که امر (مهریه) نوشته شده است.»
در بهاییت نه تنها میان مردان و زنان تساوی وجود ندارد، حتی میان زنان روستایی و شهری هم تفاوت وجود دارد.
در حالی که بهاءالله گفته: «ممکن نیست سعادت عالم انسانی کامل گردد مگر به مساوات کاملهی زنان و مردان».[3]
اینک بفرمایید این مساوات کامله چگونه حاصل شده است؟
لذا با توجه به کلمه و معنای «مساوات» و «کامله» سوالات متعددی مطرح میشود از جمله:
۱- چرا زنان حق ندارند عضو بیت العدل باشند؟
۲- چرا سهم الارث زن و مرد تفاوت دارد؟
۳- چرا میان مهریه زن روستایی و زن شهری تفاوت است؟
پینوشت:
[1]. عبدالحمید اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، موسسهی ملی مطبوعات امری، نشر سوم ۱۲۸؛ بدیع، ص ۱۱۸ تا ۱۲۵.
[2]. بهاءالله، اقدس، ص ۶۰.
[3]. ا.س، تساوی حقوق زنان، بی جا، بی تا؛ به نقل از: احمد یزدانی، نظر اجمالی در دیانت بهایی، ص ۴۷ از بهاءالله. (در ضمن این کتاب مورد تایید جناب شوقی ربانی است).