• شرک در بهائیت

  • دهه فجر انقلاب اسلامی گرامی باد

  • دهه فجر انقلاب اسلامی گرامی باد

  • دهه فجر انقلاب اسلامی گرامی باد

  • دهه فجر انقلاب اسلامی گرامی باد

آخرین مقالات

cache/resized/f6cf16df4170fe0dc87046852f8b250c.jpg
بهائیت در ایران : برنامه هاي راديو به
cache/resized/532039bb4d96e66cb065c4cd67a7e4a0.jpg
بهائیت در ایران :  باتشکر از تهیه کننده
cache/resized/6d255b36c421dd58308f6b587bc782be.jpg
بهائیت در ایران : نکته حضرت علامه
cache/resized/6359e5ce79c56960f4da66cfca519d32.jpg
بهائیت در ایران : نفوذ بهائیان در دوران
cache/resized/f5e86f9eeb2d5789f979156d0e788b37.jpg
بهائیت در ایران : در میان جریانهای مخفی
cache/resized/cad17ead0354826567707603cbca7c44.jpg
با تشکر از نویسنده مطلب  جواد نوائیان

کتاب ها

در کتاب جمال ابهی علامه موسوی اردبیلی تحقیقات و مطالعات گسترده ای پیرامون بابیت و بهائیت از نظر تاریخی همچنین
بهائیت در ایران: پژوهش در خصوص ظهور رضاخان در عرصۀ سیاسی و متعاقب آن گسترش فعالیت بهائیت در ایران، که
به بهانه آغاز چهل و دومین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران بهائیت در ایران : "ماه عسل رژیم پهلوی و بهائیت"
بهائیت در ایران : با آشکارشدن دعوت رجعت حسینی و من‌یظهره‌اللهی میرزا حسینعلی بهاءالله، گروهی از بزرگان بابیان
  دلایل غلبه گفتمانِ شیخیه در ابتدای دوره قاجاریه و چرایی تلاقی تفکر آن با فرقه بابیه   دی 98 بهائیت
بهائیت در ایران :یکی از طرق شناخت ماهیت و مواضع سیاسی میرزا حسینعلی بهاء (مؤسس بهائیت)، بررسی روابط و مناسبات
بهائیت در ایران : تاریخ، درهای کوچک و بزرگ فراوانی دارد، با گشودن هر کدام، چراغی فراراه آدمی روشن می‌شود.
بهائیت در ایران:"آشنائی با فرق ومذاهب اسلامی و..."عنوان کتابی است که توسط آقای رضا برنجکار جمع آوری و تالیف
به بهانه فرا رسیدن چهلمین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران بهائیت در ایران : ماه عسل رژیم پهلوی و
نویسنده: خوان ریکاردو کول بهائیت در ایران : این مطلب توسط آقای کول که خود مدتی از پیروان آئین بهائی بوده
فریبا سعادتی فر* چکیده فرقه بابیه از انحرافات مهم اجتماعی در تاریخ ایران است که با فرهنگ و عقاید مردم
بهائیت در ایران : شاید بتوان به جرات بیان کرد که موثرترین مستبصر از آئین ضاله بهائیت جناب صبحی بوده است .
بهائیت در ایران :  کتاب " ادیان ، مذاهب و فرقه های استان همدان " با تلاش قابل تقدیر آقای علی زریابی سخا تدوین
بهائیت در ایران : ادوارد براون بعنوان یک شرق شناس به خاور میانه و ایران سفر کرد اما در مورد علت اصلی و
هدف از خلقت انسان، قرب الهی است و ایصال به او در گرو پیمایش راه اوست که دین می نامند. دین به عنوان همزاد بشر
کتاب حاضر بر اساس تحقیقات ابوالاعلی مودودی و ابوالحسن علی حسنی ندوی تالیف شده و توسط مترجم گرامی عبدالله
  بهائیت در ایران: کتاب " وارونه ها و خرافات در آخرالزمان " تالیف نویسنده ارجمند ابوالفضل سبزی در سال 1391
  بهائیت در ایران : موضوع این مطلب . کتاب «مدرنیته و هزاره : پیدایش آیین بهائی در خاور میانه قرن نوزدهم» اثر
  • Prev
دست خط امام خمینی(ره) در مورد فرقه ضاله بهائیت +
بهائیت در ایران : پایگاه مركز اسناد انقلاب اسلامی ویژه‌نامه
نهضت امام(ره) تحریم خرید و فروش با بهاییان
بهائیت در ایران : به بهانه خرداد ماه ماه شروع نهضت امام
مجالست با بهائیت عقاید را سست می کند
 بهائیت در ایران : آیت الله ناصری در خصوص بهائیت اظهار
دست خط امام خمینی(ره) در مورد فرقه ضاله بهائیت +
 بهائیت در ایران :  پایگاه مركز اسناد انقلاب اسلامی در
استفتاء از مقام معظم رهبری
  بهائیت در ایران:به نقل از پایگاه کانون حق پژوهی: با
استفتاء از حضرت امام خمینی (ره)
 بهائیت در ایران:نظر حضرت امام خمینی (ره) درباره بهائیت

دریافت نرم افزار

افراد آنلاین

ما 31 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم
×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 667

الفت و محبت در آئین بهائی ، تناقض اعتقاد و عمل

 

 

بهائیت در ایران :  تعلیم سوم از تعالیم دوازده‌گانه بهائیت این است که دین باید سبب الفت و محبت باشد؛ عبدالبهاء در این باره می‌نویسد: «دین باید سبب الفت و محبت باشد، سبب ارتباط قلوب بشر باشد، سبب حیات انسانی باشد، نورانیت باشد. اگر چنان‌چه دین سبب عداوت شود، سبب خون‌ریزی گردد، بی‌دینی بهتر از دین است؛ زیرا دین علاج است. اگر علاج سبب مرض شود ترک مرض بهتر است».[۱] آیا چنین که سران بهائی ادعا می‌کنند و این واژه را جزء اصول دوازده‌گانه خود می‌پندارند، خود بر طبق آن ملزم بوده و بر آن عمل می‌کنند یا واقع چیز دیگری است؟ با نگاهی به تاریخ بهائیت، در میابیم که میرزاحسینعلی نوری در شورش‌های بابی‌ها و حتی نقشه ترور ناصرالدین‌شاه نقش کلیدی داشته [۲] و زمینه تفرقه مردم و برهم زدن امنیت ملی ایران به نفع دولت‌های خارجی را پدید آورده است. بعد از اینکه حسینعلی‌بهاء ادعای خویش (ادعای من یظهره اللهی) را مطرح و برخی افراد را به خود جذب کرد، بین او و برادرش، صبح‌ازل اختلاف به وجود آمد و طرفداران آنها به جان هم افتادند، صبح‌ازل بر حسینعلی غضب کرد و وی را از خود راند. میرزا حسینعلی ناچار از بغداد بیرون رفت و نزدیک دو سال در کوه‌های اطراف سلیمانیه به سر برد و در این مدت، مکان وی نامعلوم بود. بنابراین، خود او اعتراف کرده که کارش باعث ایجاد اختلاف در بین دوستان و هم کیشانش شده است.[۳] با توجه به مطلبی که پیشتر از او نقل شد: «چنان چه دین سبب عداوت شود بی‌دینی بهتر است» آیین بهائی، خود باعث اختلاف شده و نبود این آیین بهتر از بودنش است و باید آن را نابود ساخت. حسینعلی‌بهاء در جای دیگر می‌گوید: «اگرچه در این ایام، رایحهی حسدی ورزیده که قسم به مربی وجود از غیبت و شهود که از اول بنای وجود عالم، با اینکه آن را اولی نه، تا حال چنین غل و حسدی و بغضایی ظاهر نشده و نخواهد شد».[۴] طبق سخنان خود میرزا بهاء با ظهور آیین بهائی، به جای پدید آمدن الفت و محبت، بغض و کینه و حسدی به وجود آمده که پیش از آن سابقه نداشته و در زمان‌های بعد هم پدید نخواهد آمد. بنابراین، اگر دینی سبب دشمنی شود و بی‌دینی از آن بهتر باشد، بی‌دینی بهتر از آیین بهائیت است.
در بررسی دوره پس از حسینعلی (بهاءالله)، می‌بینیم که بین فرزندانش (عباس افندی، محمدعلی) برای به دست آوردن ریاست، درگیری و نزاع رخ داده و آنها به یکدیگر فحاشی و تهمت‌های ناروا نسبت داده‌اند و یکدیگر را به حیوانات تشبیه کرده‌اند؛ آیا این، معنای شعار وحدت و الفت است: «حتی با دشمنان به نهایت روح و ریحان محبت مهربان بود و در مقابل اذیت و جفا به نهایت وفا مجری دارید». یا این سخنان، شعارهای دروغین و فریبنده‌ای هست که متأسفانه گویندگان آنها بدان پایبند نیستند. شوقی‌افندی، نوه‌ی دختری عبدالبهاء نیز که طبق وصیت عبدالبهاء در الواح وصایا ولی‌امر بهائیان شده بود،[۵] با بیشتر افراد خانواده خود با سخت‌ترین مجازات‌ها، یعنی طرد روحانی رفتار کرد. پس از آن، بیت‌العدل نیز همین روش را تکرار و افراد زیادی را با طرد اداری و روحانی مجازات کرد. این مسائل نشان می‌دهد که چگونه رهبران بهائیت برای فریب مردم و جذب آنان، از «شعار دین باید سبب الفت و محبت گردد» استفاده می‌کنند.
اما برای اثبات این مطلب که مودت و محبت از ابتکارات بهائیت نبوده فقط به ذکر دو حدیث در این مختصر می‌پردازیم. پیامبر گرامی اسلام(صلی‌ الله‌ علیه و آله) فرمود: «ای بندگان خدا برادر باشید و با یکدیگر دشمنی و کینه توزی مکنید و در پی درستی استوار باشید و در کارهای میانه‌روی کنید، مژده باد بر شما».[۶]
و ایشان در جای دیگر چنین فرمودند: «دوستی با مردم نیمی از دین است».[۷] اسلام بعلاوه موعظه در این مسأله راهکارهای عملی برای ایجاد محبت و جلوگیری از پدید آمدن کینه و دشمنی، برنامه دارد. پس این ادعا از سوی بهائیت که دین باید سبب الفت و محبت باشد، صرفا یک شعار تو خالی است که حتی سران بهائی به آن ملزم نبوده و نیستند و صرفا جنبه‌ی عوام فریبی دارد و رفتار آنان در تناقض با این شعار می‌باشد. نکته پایانی در این­ باره این است که هم‌اکنون در پی آموزه‌های به اصطلاح الهی بهاییت، گروه‌هایی از بهاییت جدا شده و به نام‌­های بهاییان سابق (former bahais)، بهاییان واقعی (orthodox)، بهاییان طردشده (bahais-ex)، بهاییان همجنس‌گرا (gay bahais)، بهاییان اصلاح‌طلب (reformer bahais)؛ بدون هیچ­گونه وحدت و تفاهمی، در حوزه‌های خود مشغول فعالیت هستند.

پی‌نوشت:
[۱]. عباس‌افندی، خطابات، ج۱ ص ۱۸و۱۹.
[۲].
کلیک کنید...(link is external)
[۳]. حسینعلی نوری، ایقان، ص ۱۶۷.
[۴]. حسینعلی‌نوری، ایقان ص ۱۶۶.
[۵]. عباس‌افندی، الواح وصایا، ص ۱۱و۱۲.
[۶]. ابن ابی جمهور احسایی، عوالی الئالی، ج۱، ص۶۹.
[۷]. حسام الدین هندی کنزالعمال، ج۱۵، ص۹۰۷، ح ۴۳۵۶۶

منبع : پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب

 

تقويم بديع بهائيت

الگوگيري بابيت و بهائيت الگوگيري بابيت و بهائيت از نقطويه و پسيخانيه در تقويم سازي

بهائیت در ایران : تقویم بدیع سالنامه مورد استفاده پیروان فرقه ضاله بهائیت است که شکل و تقسیم بندی خاص خود را دارد برای شناخت این تقویم نظرات جناب حجت الاسلام و المسلمين محمد علي پرهيزگار جهت بهره برداری کاربران محترم درج میگردد .

اين پژوهشگر حوزه فرق تشيع نخست درباره تقويم‌سازي علي‌محمد شيرازي و حسين‌علي نوري مي‌نويسد: «آنان با پايه‌گذاري تقويم تازه «بديع»، پيروانشان را از كاربست روزشمارهاي ميلادي و هجري بازداشتند. علي‌محمد شيرازي سال و ماه و روز را بر اساس عدد ۱۹ تغيير داد(۱) و نام ماه‌ها را دگرگون ساخت.» سپس روزشمار بهائيت را با كاربست نوشته‌اي از كتاب اقتدارات حسين علي نوري معرفي مي‌كند: «نوزده شهر بما نزل في البيان که هر شهري نوزده يوم مذکور است».(۲)

استاد فرق انشعابي و انحرافي حوزه علميه قم، پس از معرفي تقويم بديع، به پيشينه اين روزشمار پرداخته و ديرينه آن را اين‌گونه گزارش مي‌كند:

اين دگرگوني‌هاي بابيت و بهائيت الگو گرفته از جريان‌هاي پسيخانيه و نقطويه است.

۱. پسيخانيه:
محمود پسيخاني بر اين باور بود که هر ماهي سي و دو روز است و به‌جاي هفته، هشتک که هشت روز باشد و در اين حساب از قطب امسال تا قطب سال آينده هفت روز بيش تفاوت نبود؛ البته چنانکه اگر فرض کني که امسال اول ماه فروردين شنبه است، سال آينده شش شنبه باشد و اگر اول بهمن چهارشنبه است، سال آينده سه‌شنبه باشد علي‌هذا القياس.(۳) در آيين وي اسامي ماه‌ها نيز با معمول تفاوت داشت. اين هم از مواردي است که بابيت و بهائيت از محمود گرفته‌اند، همان‌طور که تقدس عدد ۱۹ را هم از محمود اقتباس کرده‌اند.(۴)

علي‌محمد با الگوگيري از تغيير نام ماه‌ها توسط محمود پسيخاني، نام ماه‌ها را تغيير داد و تقويم تازه‌اي ساخت.(۵) او و حسين‌علي نوري در اسامي ماه‌هاي ساختگي خود و بيرون رفتن از حساب کهن بابلي از محمود تقليد کرده‌اند و اين همه براي آن بود که اين فرقه از ديگران با خصوصيتي ممتاز شود.

۲. نقطويه:
مشکور در گزارش نقطويان مي‌نويسد: «آنان سال را به نوزده ماه و ماه را به نوزده روز قسمت مي‌کردند و عدد هفت و نوزده را مقدس مي‌شمردند.»(۶)
يادسپاري: بديهي است که اين حساب ماه‌هاي نوزده‌گانه و نوزده روزي بابيت و بهائيت، همچنين دوازده ماه سي و دو روزه محمود پسيخاني و نوزده ماه و نوزده روز نقطويه، نه با سال قمري مي‌سازد، نه شمسي؛ حال‌آنکه سال شمسي و قمري هر دو مبناي طبيعي دارند.(۷)

پانوشت:
۱. بيان، علي‌محمد شيرازي، باب ۳، واحد ۵.
۲. اقتدارات، حسين‌علي نوري، ص ۱۴۲.
۳. جنبش نقطويه، ذكاوتي، ص ۵۱ و ۱۶۳.
۴. پيشين، ص ۵۱.
۵. پيشين، ص ۱۷۷.
۶. فرهنگ فرق اسلامي، مشکور، ص ۴۴۸ ۴۵۰.
۷. جنبش نقطويه، ذکاوتي، ص ۲۶۴ ۲۶۵.

 

خدمت به ضدانقلاب ، بهائیت ، فراماسونری و ... !! ارباب جراید هوشیار باشند .

بهائیت در ایران :  اخیرا شاهد این هستیم که جراید با انتخاب برخی مطالب به  عمد یا یا غیر عمد ، با هدف و یا بی هدف مطالبی را درج میکنند که احساسات مردم انقلابی و دلسوز ایران اسلامی رات جریه دار کرده و بعضا با واکنشهای قابل تامل روبرو می نماید . قصد نداریم از این مطالب لیست ارائه دهیم اما در اخرین اقدام یکی از نشریات  تقدیر تمام قدی  از سربازان و شوالیه‌‌های جبهه‌ی ناتوی فرهنگی بصورت بسیار مفصل انجام گرفته است . ما بارها تاکید کرده ایم پرداختن به نبش قبر تحت هر عنوانی به معنای آن است که امکانات این مردم غیور را در مسیر جولان عناصر فاسد و ضددینِ سلطنت‌طلب، بهائیت و فراماسون‌ها و ... قرار داده ایم .

اینهمه مسائل روز در حوزه ظلم و ستم به مردم مسلمان و غیر مسلمان و اخبار آن ، وجود دارد نبش قبر سرآغاز زندگیبابک خرمدین  و .... آیا مسئله روز ماست

علامه شهید استاد مرتضی مطهری در موردبابک خرمدینمی‌فرمایند :

» اگر ما اسم فردی را که در طول تاریخ از او جز دشمنی و کینه نسبت به اسلام چیز دیگری سراغ نداریم و هیچ فضیلتی در او نمی‌بینیم، جز اینکه با مسلمین می جنگیده، روی بچه‌مان بگذاریم، مثلاً اسم او را بابک بگذاریم، بچه‌مان فردا بزرگ می شود، با خود می گوید اسم دوستانم را حسن، حسین، عباس، علی و مرتضی گذاشته‌اند، اسم من هم بابک است؛ من هم بروم سراغ هم اسم خودم ببینم او کیست وقتی می رود سراغ او، می بیند در زندگیآن آدم از نظر انسانی چیزی نیست و جز جنایت و مبارزه با اسلام چیز دیگری وجود ندارد. به دروغ از او تعریف می کنند، می گویند بابک با اعراب می جنگید. کجا بابک با اعراب می جنگید ؟! بابک با ایرانیها می جنگید نه اعراب. بابک را ایرانیها کشتند و دویست و پنجاه هزار کشته دادند.عرب اصلاً یک نژاد کوچکی بود و افراد زیادی نداشت. سردارشان یک ایرانی به نام افشین بود که با بابک می جنگید، نفراتش هم همه ایرانی بودند.تاریخ را شما بخوانید می بینید شعارها ایرانی است، اسمها همه ایرانی است. ایرانیهایی که با بابک می جنگیدند گرزی داشتند اسمش را گذاشته بودند کافرکوب. بابک با اسلام و مسلمین می جنگید، با عرب نمی‌جنگید، عربی در کار نبود. معتصم خلیفه بود ولی او که با معتصم نمی‌جنگید. اگر ایرانیهای مسلمان بابک را یک عنصر ضد اسلامی تشخیص نمی‌دادند که با او به نفع معتصم نمی‌جنگیدند. ایرانیها از معتصم نهایت تنفر را داشتند ولی حاضر نبودند به قیمت جنگیدن با معتصم بیایند بابک ها را تائید کنند. می دیدند اگر امر دائر بشود میان بابک و معتصم، باز معتصم از بابک بهتر است.»

روزنامه جمهوری اسلامی" در رابطه با بزرگداشت بابک خرم دین اینگونه نوشته است : «بابک خرم دین مزدکی و آدمکش بود».

آیت الله موسوی اردبیلی درباره بابک خرم دین گفت: «بابک خرم دین، کسی بود که اردبیل را تاراج کرد و در منطقه عرشه اردبیل به قدر موی سر به کشتار مردم اقدام کرد و تأثرانگیز است که بابک خرم دین به عنوان یکی از مفاخر اردبیل مطرح می شود در حالی که او مزدکی و آدم کش بوده است».

آیت الله صافی گلپایگانی نیز در جواب یک سوال درباره بابک خرم دین نوشته است : «شبهه ای درکفر و الحادبابک خرم دین نیست. ترویج افکار و دفاع از مواضع او ترویج باطل و معارضه با اسلام و برای تضعیف هویت اسلامی جامعه است و صرف بیت المال و مال شخصی در جهت اشاعه نام و یاد او همه حرام است. باید مسئولین امور جداً از این گرایش ها جلوگیری نمایند».

و البته تا این چند سال پیش یکی از معضلات امنیتی همین بابک و منطقه کلیبر بود که دست مایه تعداد اندکی ضد انقلاب قرار گرفته و تجمعاتی را به بهانه تولد این جنایتکار در منطقه قلعه بابک سازماندهی میکردند

پرداختن به استاد بهائی دانشگاه رژیم ستم‌شاهی و دولت اعتدال.. با چه بار علمی و تاریخی دنبال میشود ؟

احسان يارشاطر از استادان بهايي دانشگاه تهران بود. او پس از اخذ ليسانس از دانشسراي عالي با بورس اعطايي دولت انگلستان به لندن رفت و دكتراي خود را در رشته زبانهاي اوستايي دريافت كرد. وي پس از بازنشستگي ابراهيم پورداود، (37) به عنوان استاد كرسي زبانهاي اوستايي و جانشين وي برگزيده شد و پس از مدت كوتاهي به عنوان پرفسور كرسي زبان و ادبيات فارسي در يكي از دانشگاههاي آمريكا انتخاب گرديد. يارشاطر از دوستان نزديك اسدا لله علم بود و تا پايان حيات رژيم پهلوي، رياست «بنگاه ترجمه و نشر كتاب» را برعهده داشت. او پس از پيروزي انقلاب، مأمور تدوين يك دايره المعارف به نام «ايرانيكا» شد و در آن به تحريف مسايل تاريخي و فرهنگي ايران پرداخت. وي در اين دايره المعارف به طور مفصل از «ميرزاحسينعلي نوري» (بهاءا لله) سركرده فرقه ضاله بهائيت تجليل كرده است.

شايان ذكر است انتشارات اميركبير ، در سال 1383، سه مجلد از دانشنامه ايرانيكا (مربوط به مشروطيت و. . . ) را ترجمه و منتشر كرد. يارشاطر، سردبير و سرويراستار ايرانيكا بوده و نويسنده اولين مقاله در مجله مربوط به مشروطيت نيز عباس امانت، يكي از عناصر مشهور بهايي در غرب است كه در مقاله خويش، به عنوان زمينه سازان فكري مشروطه، ميرزا ملكم خان، از سران بهائيت نام برده است!

و یا اینکه مطرح کردن به اصطلاح ایران‌شناس عضو بنیاد اشرف و فرح پهلوی در مجموعه دولت!

«ایرج افشار» ، یک به اصطلاح «ایران‌شناس» نزدیک به محافلبهاییاست که پس از انقلاب نیز با « بنیاد مطالعات ایران » (به ریاست اشرف پهلوی) همکاری نزدیک داشته است.

گفتنی است مرحوم «جلال آل احمد» طی یادداشت مهمی در آبان 1345 خطاب به «ایرج افشار» وی را از حامیان بهائیان معرفی می کند که «زیر بار اباطیل آنان را» گرفته است. «ایرج افشار» در 15 آذر 1356 با حکم «فرح پهلوی» به عضویت هیات امنای «بنیاد فرهنگ ایران» جایگزین «منوچهر اقبال» شد و با دربار پهلوی و «احسان یارشاطر»، «تقی زاده» و ... رابطه بسیار نزدیکی داشت.

ارائه مطالبی از داریوش آشوری مبلغ صهیونیست در ایران ، عزت الله فولادوند چهره سکولار و بزرگنمائی برخی شخصیتهائی که اساسا با حمایتهای خاص به نان و نوائی رسیده اند در شان یک جریده اسلامی نیست . لذا با طرح این مطالب و مواردی که نیازی به بازنشر آن نیست می طلبد سردبیران محترم جراید هوشیارانه از طرح اینگونه مطالب در جامعه بشدت جلوگیری نمایند .

 

 تاریخی نویسی یا جعل تاریخ

فرقه ضاله بهائیت در تلاش برای همسان سازی ظهور این فرقه با وقایع صدر اسلام

بهائیت در ایران : اغنام الله تلاش دارد با جعل تاریخی و همسان سازی بهائیت  با وقایع صدر اسلام برای خود و آئین پوشالیش تاریخ بسازذ .یکی از حربه های بهائیت در عصر حاضر مظلوم نمایی  در بین عوام ، اعم از از محلی و فراملی ( در سطح بین الملل ) می باشد 
مظلوم نمایی در بهائیت به دو شیوه مرسوم است به صورت نوشتار و به صورت عملکرد و با تظاهر به مظلومیت که این دو شیوه اثرگذاری های بسیاری در تبلیغ بهائیت و ایجاد جاذبه داشته است و امروزه شیوه تظاهر به مظلومیت و عملکردگرایانه بسیار حائز اهمیت می باشد و بهانه ای برای  فشارهای بین المللی و إهمال فشار علیه مردم ایران است  .و این مسأله با بزرگنمایی اتفاقات جاری ، تحریف وقایع و حتی جعل قضایا و یا مصادره به نفع خود محقق می گردد .  
اما مظلوم نمایی در نوشتار و متون بهائی صرفا با جعل تاریخ و به شیوه کاملا غیر واقعی صورت می گیرد . 
شاهد بر مدعا مطلبی است که در یکی از کتب قدیمی این فرقه به نام منابع تاریخ امر بهائی آمده است . نویسنده این کتاب جناب آقای حسام نقبائی  در 38 سال پیش این کتاب را با هدف جمع آوری منابع تاریخی بهائیت به نگارش درآورده است . این کتاب شامل معرفی منابع در تاریخ عمومی امر بهائی ، تواریخ محلی ، خاطرات و سرگذشت ها و بیوگرافیها می باشد . 
در بخشی از این کتاب به ذکر تواریخ امری نی ریز پرداخته می شود و در آخرین سطر از صفحه 56 این کتاب ، نویسنده بهائی اشاره ای ضمنی و ناخواسته به گوشه ای از جنایات و ترورهای سازماندهی شده بهائیت پرداخته و داستان ترور زین العابدین خان حاکم وقت نی ریز مطرح می کند . 
نویسنده با نشان دادن چهره ای خشن و غیر واقعی از زین العابدین خان سعی در تطهیر این عمل بی شرمانه بهائیت نموده است و این موضوع را بهانه ای برای تاریخ نگاری بعدی خود به صورت کاملا غیر واقعی و تشبیه حوادث نی ریز فارس به جنگ جمل در صدر اسلام و همینطور حوادث بعد از عاشورای سال 61 هجری قمری قرار داده است . 
در قسمتی از متن که تصویر آن نیز مستند شده است فتنه و آشوب بابیان و قتل و غارت بسیاری از مردم نیریز فارس به جنگ جبل ( برگرفته از جنگ جمل در صدر اسلام ) تعبیر شده است و آنچنان با آب و تاب فراوان ماجرای ختم غائله نیریز بسط و گسترش داده می شود که حوادث واقعه عاشورا با همه مصائب آن در ذهن خواننده به صورت کاملا واضح تداعی گردد که البته این هنر نویسنده در شستشوی مغزی مخاطب را نیز می رساند . 
حال چند سوال مطرح است : 





نویسنده پنج منبع برای مطلب خود ذکر کرده است که هر سه کتاب توسط نویسندگان بابی و بعضا با الهام و کپی از یکدیگر نوشته شده است . اگر چنین واقعه ای صحت دارد چرا حتی یک مورد از تاریخ نگاران غیر بهائی این حادثه را ثبت و ضبط نکرده اند ؟ 
مگر نه این است که واقعه عاشورا با وجود خفقان آن زمان در ثبت حقایق تاریخی و با گذشت بیش از 1300 سال هنوز زنده و تضمینی برای بقای اسلام و روسیاهی آل امیه می باشد اما چگونه واقعه نیریز در حالی که به تعبیر نویسنده به مراتب أشد تر از واقعه کربلا و شام است و کمتر از دو قرن از حدوث آن نمی گذرد هیچ قرینه تاریخی ، آثار و علائم  و یا لیل منطقی بر وقوع آن در تاریخ ایران در دو قرن گذشته وجود ندارد ؟
جالب تر آنکه پنج منبع فوق هیچکدام منتشر نگردیده است و هر 5 کتاب  مشارالیه آقای نقبائی تک نسخه و در بیت العدل اعظم در اسرائیل قرار دارد . آیا این نوع استناد به کتابی در یک جای خاص که در معرض اتهام در جعل تاریخ نیز می باشد قابل قبول بوده و توهین به شعور مخاطبین نیست ؟ 
نویسنده در پایان این بخش و در ادامه شبیه سازی وقایع پس از عاشورا و فتنه نیریز ، می نویسد در هر شهر و دیار  با ورود آنان مردم کارشان را تعطیل و برای تحقیر و اهانت به اسرا به جشن و سرور پرداختند . ایجاد تشابه بین اعراب سال 61 هجری و مردم استان فارس که حتی قبل از ورود اسلام مهد شعور و فرهنگ و عواطف انسانی بوده و هستند هیچ مبنای تاریخی و عقلائی ندارد و این نوع نگارش علاوه بر اینکه جعل تاریخی به حساب می آید به نوعی توهین به فرهنگ و تمدن پاک ایران و ایرانی نیز می باشد . 
مطلب آخر اینکه یکی از ادله اثبات بهائیت دلیل تقریر است و مهمترین رکن در دلیل تقریر نفوذ بسیار سریع بهائیت در بین مردم می باشد . چگونه نویسندگان و مغز متفکر بهائیت در اثبات بهائیت ادعای نفوذ متحیر العقول در بدو امر را سر می دهند اما در اینچنین مواضعی اینگونه خود را مظلوم و طیف مردم را در مقابل خود می پندارند .؟ باید این سوال را از امثال ابوالفضل گلپایگانی مغز متفکر وایده پرداز شهیر بهائی پرسید که در نیریز با این مخالفت و کینه گسترده مردمی در آخرین روزهای عمر باب ( نه ابتدای امر ) و با وجود مبلغ بزرگی همچون جناب فرید در نیریز چگونه نتوانسته اند نفوذی در بین مردم خداجوی و بدور از عقاید خرافی نیریز داشته باشند ؟    
در پایان خوانندگان گرامی را به مطالعه بیشتر و بهائیان عزیز را به ترک تعصبات و دیدن حقایق دعوت می نمائیم 

 

جناب بهاء الله : هرکس بهائی نیست آدم نیست !!!

کوتاه و خواندنی :

بهائیت در ایران : بارها شنیده اید در آئین ضاله بهائیت اصلی وجود دارد به نام وحدت عالم انسانی . و اما آن روی سکه در باب وحدت عالم انسانی :
در کتب بهایی اشاره شده است که فقط و فقط بهائیان هستند که در میان انسانها دارای ارزش و اعتبار هستند و برای سایر اقوام و پیروان سایر ادیان شئوناتی را بیان کرده اند که از یک طرف یک نوع بی ادبی و توهین محسوب می شود و از طرف دیگر با اصل وحدت عالم انسانی منافات دارد و این بدین معناست که جامعه بهائیت نه تنها به اصول و تعالیم دین خود پایبند نیست و آنها را در حد یک شعار بیان می نماید ، بلکه رفتاری متضاد با آنها نیز دارد .
حسینعلی نوری بهاءالله در کتاب بدیع ، صفحه ی 140 می نوسید :
«الیوم هر نفسی بر احدی از معرضین من اعلاهم او من ادناهم ذکر انسانیت نماید ، از جمیع فیوضات رحمانی محروم است تا چه رسد که بخواهد از برای آن نفوس اثبات رتبه و مقام نماید»
ملاحظه می فرمایید که جناب بهاءالله نه تنها غیر بهائیان را از دایره انسانیت خارج می داند ، بلکه به فتوای ایشان هرکس که آنها را آدم بداند ، او نیز از جمیع فیوضات رحمانی محروم است .

قضاوت با کاربران محترم، ما که مطلبی نداریم .

محمود عباس ، ايراني ، بهائي ، مخالف مقاومت و.... در راه ایران

اطفا فرش قرمز پهن نکنید

بهائیت در ایران : چند روزی است که  برخی سایتها  در رابطه با قصد سفر ابومازن به ایران مطالبی درج می نمایند . صرف نظر از اینکه این مسافرت انجام شود یا نشود با ید به دلایلی که بر همگان خصوصا جریان مقاومت پوشیده نیست فرش قرمز برای او پهن نکنیم به یاد داشته باشیم :

به تصاویر توجه کنید : تعریف مقاومت از دیدگاه جناب محمود عباس.

و این تصاویر :  همزمان با این خوش و بشهای سیاسی مضحک ، جنایات همین جانیان در غزه و مناطق اشغالی 

و هزاران تصاویر از این جنایات .

اما اینکه محمود عباس کیست :

هنگامي که در سال 1993، معاهده صلح بين سازمان آزاديبخش فلسطين و اسرائيل به امضا رسيد، نام محمود عباس، بيش از هر زمان ديگري در خاورميانه بر سر زبان‌ها افتاد. از اين دوران به بعد، او به «معمار صلح» بين ساف و اسرائيل و «مرد شماره دو» فلسطين شهرت يافت.

محمود عباس که نام کامل او «محمود عباس ميرزا»ست، اکنون در رأس دولت خودگردان قرار دارد و از بذري که در سال 1993 کاشته است، حفاظت مي‌کند. اصولا اگر بخواهيم سياست‌هاي او يا حتي شخص وي را بشناسيم، چاره‌اي نداريم تا به گذشته برگرديم و نام و جايگاه «محمود عباس ميرزا» را در تاريخ جستجو کنيم و بي‌ترديد درخواهيم يافت که وي از چهره‌هاي بسيار مهم و جنجالي تاريخ معاصر خاورميانه است.
نام كامل وي، «محمود رضا عباس ميرزا» است. او در سال 1935 و در شهر «صفد» فلسطين، در دوراني که فلسطين تحت قيموميت انگليس بود، در خانواده‌اي کشاورز به دنيا آمد. نويسنده چپ‌گراي فلسطيني «عبدالقادر ياسين» در روزنامه «الاسبوع العربي»، چاپ قاهره در تاريخ 13/1/2000 مي‌ نويسد:
محمود عباس، فردي بهايي است. نام اصلي او محمود عباس ميرزاست و از يک خانواده ‌ايراني‌الاصل است و زماني که بهايي‌ها تحت فشار دولت ايران بودند، اجداد او اين کشور را ترک کرد.
سرلشکر ستاد مصر «صلاح‌الدين سليم» که اکنون در دوران بازنشستگي با نام مشاور و کارشناس با دو مؤسسه «مرکز ملي مطالعات خاورميانه» و «مرکز مطالعات عربي» در قاهره همکاري دارد، گفتار عبدالقادر ياسين را تأييد مي‌کند.
تاکنون بسياري از شخصيت‌هاي فلسطيني با اين عقيده همراهي کرده‌اند، اما هيچ‌کس تاکنون نتوانسته است مدرکي تاريخي و علمي که اهل علم را متقاعد کند، ارائه دهد، اما عوامل اين شک و شبهه از کجا برخاسته است؟ يکي از اين عوامل، نام ابومازن و محل تولدش است که باعث تشکيک در هويت ملي‌ او شده است. مجمل اين عوامل به شرح زير است:
1
ـ نام کامل او محمو‌درضا عباس ميرزاست؛ ترکيب دو نام «رضا» و «عباس» در خانواده‌هاي فلسطيني اصلا رايج نيست و عمدتا در خانواده‌هايي به کارمي‌رود که داراي ريشه فارسي هستند.
2
ـ نام فاميلي ميرزا نيز در بين عرب‌ها و به ويژه فلسطيني‌ها اصلا رايج نيست، بلکه نامي تقريبا صددرصد ايراني به شمار مي‌رود.
3
ـ نام ميرزا به رغم آن که معاني خاصي در بين ايراني‌ها دارد، اما در بين بهايي‌هاي ايراني نيز مرسوم بوده که از نام «بهاء»، عباس ميرزا گرفته مي‌شده است. از همين رو، آنهايي که محمود‌عباس را بهايي مي‌دانند، بر اين باورند که نام او (ميرزا ) از مؤسس فرقه بهاييت و نام عباس از «عباس افندي» (متوفاي 1921) در فلسطين گرفته شده که يکي از عناصر کارساز بهاييان در فلسطين شمرده مي‌شد.
4
ـ بهايياني که از ايران رفته و در فلسطين مستقر شده‌اند، عمدتا در شهرهاي حيفا (که در نزد بهاييان مقدس است) و صفد استقرار يافته‌اند و محمود عباس (ابومازن) خود متولد صفد است.
دو تن از چهره‌هاي اسلامي فلسطين که نخواستند نامشان فاش شود، اظهار مي‌دارند که دليلي بر بهايي بودن ابومازن نيست، حال آن که در بين فلسطيني‌ها اين امر مشهور است، علاوه بر آن که جنبش اسلامي فلسطين بنا بر دين و مذهب با محمود عباس برخورد نمي‌کند، بلکه بر پايه انديشه‌ها و برنامه‌هاي محمود عباس با او برخورد مي‌ نمايد. در ضمن اين که محمود عباس تاکنون در اين‌باره موضعگيري هم کرده و اعلام داشته است که او مسلمان سني است و بهايي نيست.
يکي از چهره‌هاي سياسي فلسطيني که هم سن و سال ابومازن است و از کوچکي او را مي‌‌شناسد، تأکيد مي‌کند که پدر محمود عباس را مي‌‌شناسد که يک کشاورز مسلمان بوده است. در همين حال، دو ديدگاه ديگر هم وجود دارد؛ يکي مي‌گويد که ‌اين خانواده بهايي بودند و تلاش کردند که عقيده خود را مخفي نگاه دارند و تاکنون نيز همين مسير را گذرانده‌اند و ديدگاه ديگري مي‌گويد که آنها با هويت بهايي ايراني به صفد آمدند، اما سرانجام به اسلام روي آوردند و از همين روست که محمود عباس خود را يک مسلمان سني مي‌داند.
ابومازن از معدود مؤسسان الفتح (جنبش آزاديبخش فلسطين)است که از ترور اسرائيلي‌ها و تقدير مرگ، جان سالم به در برده و زنده باقي مانده است. آنچه مسلم است، اين که وي هيچ وقت تا کنون در ليست نقشه ترورهاي «موساد» قرار نداشته، حال آن که بسياري از مؤسسان فتح يا ترور يا در معرض‌ آن قرار داشته‌اند. برخي بر اين عقيده‌اند که‌ انديشه‌هاي محمود عباس او را از ليست ترور خارج کرده است، به خصوص آن که او از قديم يک «واقع‌گرا» تلقي مي‌شد که محصول آن اعتراف به امر واقعي به نام اسرائيل بود.
محمود عباس، رشته حقوق را در مصر خواند و دکترايش را در شوروي سابق گرفت. در تاريخ معاصر فلسطين به جز معاهده «اوسلو» چيز درخشاني در کارنامه‌اش نمي‌بينيم، اما با اين همه، هميشه تلاش داشته مکان خود را به شدت در جايگاهي تأثيرگذار قرار دهد. شايد به دليل ايفاي نقش مرتبط با صهيونيست‌ها از سال 1976 بوده که ياسر عرفات، ناچار شد او را در مقام مهمي در سازمان آزاديبخش فلسطين نگه دارد، چرا که ياسر عرفات آدمي نبود که به ‌اين راحتي براي خودش يک جانشين بالفعل درست کند. محمود عباس به ارتباطات سري‌اش با چپ‌ها و صلح‌گرايان اسرائيلي از سال 1976 در کتابش با نام «راه به سوي اسلو» اعتراف مي‌کند و مي‌گويد: پس از اجلاس مجلس ملي فلسطين در سال 1976 که ساف به ‌ايجاد ارتباطات با اسرائيلي‌ها تصميم‌گيري كرد، من خطوط تماس با چپ‌هاي اسرائيلي و نيروهاي موسوم به صلح اسرائيلي را به وجود آوردم. «لائيک‌گرايي» وي و نيز واقع‌گرايي‌اش از او يک چهره محبوب نزد سياستمداران اسرائيلي ساخته است، به گونه‌اي که وقتي در سال 2003 در عصر ياسر عرفات به منصب «نخست‌وزيري» انتخاب شد، «يوسي بيلين»، وزير دادگستري اسرائيل درباره او در تاريخ 12/3/2003 در روزنامه «يديعوت احارنوت» مي‌نويسد: تعيين او در پست نخست‌وزيري يک فرصت ايجاد مي‌کند، چه بسا آخرين فرصت براي رسيدن به يک توافق تاريخي با يک مجموعه ملي لائيک در رهبري فلسطيني‌ها. از دست دادن اين فرصت ما را در برابر جنبش اسلام‌گراياني قرار مي‌دهد که شرايط سختي را براي ما پديد خواهند آورد.
ابومازن تاکنون مواضع سياسي عجيبي در قبال اسلام‌گرايان فلسطيني و حتي انتفاضه فلسطيني‌ها اتخاذ نموده و آن را در بهترين شرايط، اقدامي بيهوده معرفي کرده بود، اما بدون شک يکي از بدترين مواضع وي در معاهده سال 1995مشهور به پيمان «بيلين ـ ابومازن» تجلي يافته است. برخي از مهم‌ترين‌ بندهاي اين پيمان عبارت است از:
ـ منطقه ابوديس در نزديکي قدس، به عنوان پايتخت دولت فلسطين به جاي شهر قدس خواهد بود.
ـ اقدامات لازم براي جلوگيري از فعاليت اسلام‌گرايان اتخاذ خواهد شد.
ـ شهرک‌هاي يهودي‌نشين بنا بر وضعيت فعلي آنها باقي خواهد ماند.
ـ طرح بازگشت آوارگان فلسطيني منتفي خواهد شد.
ـ انديشه محو اسرائيلي از کتب آموزش دروس فلسطيني‌ها، پاک خواهد شد.
عبدالباري عطوان، رئيس تحريريه روزنامه «القدس العربي» ارتباط محمود عباس و انتفاضه را از روزهاي آغازين بسيار بد توصيف مي‌کند و در تاريخ 27/11/2002 در اين‌باره مي‌نويسد: آقاي ابومازن از روز اول ضد انتفاضه بود، چه برسد به بخش نظامي انتفاضه.
تاکنون ابومازن با افتخار و عظمت از انتفاضه فلسطين ياد نکرده است؛ نه در انتفاضه اول و نه دوم. در همين راستا او نه تنها زبان به مدح عمليات مقاومت در فلسطين نگشوده که بارها آن را نکوهش شديد كرده است. از همين روست که در مصاحبه با روزنامه الشرق‌الاوسط در 31/10/2000 مي‌گويد: انتخاب جنگ در نزد فلسطيني‌ها، غير وارد است، تنها انتخاب موجود، گفت‌وگو براي صلح است. او در اين مصاحبه به آنها که مقاومت را برگزيدند، مي‌‌تازد و آنان را عدم‌گراياني توصيف مي‌کند که نه به حل صلح‌جويانه معتقدند و نه به مشروعيت بين‌المللي. در ديدگاه ابومازن، آنان هيچ جايگاهي نزد مردم فلسطين ندارند. با همين ديدگاه‌ها، وقتي که ابومازن به نخست‌وزيري فلسطين رسيد، روزنامه احارنوت اسرائيلي به نقل از خبرگزاري رويترز نوشت: وظيفه اصلي دولت ابومازن، مخالفت با جنبش‌هاي جهادي فلسطيني، همچون حماس و جهاد اسلامي است تا از اقدامات آنها عليه امنيت اسرائيل جلوگيري کنند.
از سال 2000 تاکنون، ابومازن در مظان اين اتهام بوده است که وي بالاخره آتش جنگ داخلي را در بين فلسطيني‌ها شعله ور مي‌کند، چرا که عمده سياست‌هاي وي، متوجه ريشه‌کني اين جنبش‌ها از صفحه معادلات سياسي فلسطين بوده و به همين دليل است که امروز و در حالي که سرزمين‌هاي اشغالي شاهد درگيري‌هاي داخلي فلسطيني بوده ، حماس و جهاد اسلامي فلسطين، ابومازن و سياست‌هاي او را مسبب خون شهروند فلسطيني در سرزمين هاي داخلي مي‌دانند.
از روزي که پيمان «اسلو يک» در تاريخ 13/9/1993 بين اسرائيل و سازمان آزاديبخش فلسطين به امضا رسيد، بيشتر کارشناسان فلسطين، انتظار برخورد بين نيروهاي لائيک و ليبرال در ساف و جنبش اسلامي در سرزمين‌هاي اشغالي فلسطين را داشتند، اما از دوران ورود مرحوم ياسر عرفات به فلسطين اشغالي، هر بار با سياست‌هاي وي و نقش انکارناپذيري که در ايجاد اتحاد بين صفوف فلسطيني‌ها داشت، اين امر به تعويق مي‌‌افتد. با جانشيني ابومازن و به قدرت رسيدن وي، عملا فردي در بين نيروهاي رهبري ساف و الفتح به قدرت مي‌رسيد که از پتانسيل بسيار بالايي براي برخورد با فلسطيني برخوردار بود. حمايت‌هاي بي‌دريغ آمريکايي‌ها و اسرائيلي‌ها از وي براي قلع و قمع اسلام‌گرايان، عملا او را به ‌انديشه‌هايي خطا كشانده و از همين منظر بود که با به قدرت رسيدن حماس در يک انتخابات آزاد پارلماني، ابومازن بسياري از معادلاتش را نقش بر آب ديده و عملا پايه‌هاي صلحش با اسرائيل در اسلو يک و دو را با شکست همراه مي‌ديد.
در مبادي و اصول پيمان اوسلو آمده است: «زمان پايان دهه‌هاي برخورد و کشمکش بين دو طرف اسرائيلي و فلسطيني فرا رسيده است و اکنون دو طرف به حقوق قانوني و سياسي متبادل يکديگر اعتراف مي‌کنند و براي همزيستي مسالمت‌آميز و با عزت و امنيت متقابل تلاش خواهند نمود و در زمينه تحقق تسويه حساب صلح آميز، عادلانه و دايمي و فراگير و مصالحه‌اي تاريخي تلاش خواهند كرد.
از روزي که‌ اين پيمان به امضا رسيد تاکنون، جز چند مقوله غير استراتژيک و غير راهبردي، اسرائيل همه بندهاي آن را نفي کرده است و بديهي‌ترين حقوق فلسطيني‌ها را زير پاگذاشته و به جاي اعتراف به حقوق مشروع فلسطيني‌ها، بنا بر همين پيمان اوسلو، تاکنون ده‌ها هزار نفر فلسطيني را شهيد و يا مجروح و خانه‌نشين کرده است.
پيمان «اسلو 2» که در قاهره در تاريخ 4/5/1994 به امضا رسيد، نيز گرهي از كار فلسطيني‌ها باز نکرد، اين در حالي بود که در اين پيمان، بندهايي وجود دارد که به خروج اسرائيل از برخي مناطق اشغالي، شکل‌گيري نظام امنيتي ـ اقتصادي و سياسي دولت خودگردان فلسطين تصريح دارد. با اين همه و به بهانه‌هاي مختلف، رژيم اسرائيل از انجام تعهدات خويش سرباز زد و آن را زير پاي خود له كرد. اکنون بيش از يک سال است که با به قدرت رسيدن دولت حماس در فلسطين، ابومازن به عنوان رئيس نظام فلسطيني، همگام با فشارهاي بين‌المللي و قطع کمک‌هاي مالي بين‌المللي، از دولت حماس مي‌خواهد به پيمان و يا همان معاهده اوسلو يک و دو، اعتراف کند و دولت اسرائيل را به رسميت بشناسد؛ امري که تا کنون دولت حماس از آن اجتناب کرده و به جاي آن خواستار تشکيل دولت وحدت ملي شده است، اما جريان پر قدرت «کادرهاي قديمي الفتح» که از نيروهاي نزديك ابومازن به شمار مي‌روند، با راه‌اندازي کارنوال‌هاي درگيري‌هاي نظامي در نوار غزه و بخش‌هاي از کرانه غربي، تلاش کردند تا حماس را منادي جنگ داخلي در سرزمين‌هاي اشغالي معرفي کنند و همگام با فشارهاي بين‌المللي خارجي، راه سقوط دولت حماس را در داخل هموار کنند. اين در حالي است که نيروهاي مرکزي جنبش ملي فلسطين «الفتح» سال‌هاست که از نگرش جديد در بازسازي و نوسازي تشکيلات ساف و الفتح در داخل طفره مي‌‌روند و از اين اقدام سرباز مي‌‌زنند. اين اقدام اگر در فضايي دمکراتيک و عادلانه برگزار شود، بعيد نيست که بسياري از کادرهاي کنوني ساف و الفتح جاي خود را به نسل جديد بدهند و خود از صحنه سياسي به کناري روند، اما اين اقدام بعيد است تا ماه‌ها و حتي سال‌هايي نزديک به وقوع بپيوندد و بدون شک يکي از بازيگردانان اصلي اين ماجرا محمود عباس است .
دولتمردان ، خصوصا در وزارت خارجه اعلام نکنند که در گذشته این اتفاقات افتاده و نباید دیپلماسی فعال !!! را فدای اقدامات گذشته نمود . یاد آوری می کنیم آخرین جنایت اسرائیل که حتی صدای حقوق بشریها را در آورده در هفته گذشته اتفاق افتاده و آن  زنده سوزاندن کودک فلسطینی است . خدای نکرده نگوئید اطلاع نداشتیم :

1438353754020.jpg

برخی از مطالب مربوط به بیوگرافی محمود عباس برداشت شده از مطلبی به قلم حسین شریعتمدار از روزنامه کیهان بوده است . 

قرة العين، فاجره ای که طاهره نامیده شد ؟

کوتاه و خواندنی :

بهائیت در ایران : بطور قطع می توان قره العین را یکی از مشهورترین زنان بی بند و بار تاریخ معاصر ایران دانست. وی همان کسی است که در سفرش به عراق، به سبب بد حجابی و بی‌بندوباری و ارتباط‌های مشکوک، اعتراض مؤمنین و علمای عراق را بلند کرد.

 فاطمه زرین تاج شناخته‌شده‌ترین زن در بابیت و بهائیت است. بهائیان با جوسازی و تبلیغات گسترده رسانه‌ای او را زنی آزادی‌خواه و دارای جمیع کمالات انسانی معرفی می‌کنند.

حقیقت چیست؟ واقعیت آن است که فاطمه زرین تاج از طریق عمویش با افکار شیخیه آشنا شد و از طریق نامه‌نگاری با کاظم رشتی ارتباط گرفت تا آنجا که او، فاطمه را قرة العین خواند و سبب شد زرین تاج برای دیدنش ، همسر و دو فرزندش را رها کند و به عراق برود؛ لیکن دیر رسید و علی محمد شیرازی را به عنوان جانشین او به فاطمه معرفی کردند. او ارتباط خود را با علی محمد ادامه داد تا آنجا که او نیز با غلو در حق فاطمه، او را طاهره خواند. [۱] البته درباره اینکه چه کسی لقب طاهره را به فاطمه داد، اقوال گوناگونی هست، برخی از علی محمد شیرازی و برخی از حسین علی نوری نام آورده‌اند. [۲]

اباحه گری‌های قرة العین

قره العین  همان کسی است که در سفرش به عراق، به سبب بد حجابی و بی‌بندوباری و ارتباط‌های مشکوک، اعتراض مؤمنین و علمای عراق را بلند کرد. [۳] تاریخ بهائیت با گزارش بی بند و باری‌های او، از مهمانی دو ماهه او در خانه آلوسی نیز سخن رانده است. [۴] همچنین گزارش می‌کند که هنگام بازگشت از عراق، پیکی از سوی شوهرش آمد که او را به خانه بازگرداند، لیکن با بدگویی و فحاشی او روبه‌رو شد. [۵]

از جمله اباحه‌گری‌های او می‌توان به کشف حجاب او در بدشت، [۶] ارتباط با مردان بیگانه [۷] و حتی همخوابگی با محمدعلی بارفروشی اشاره کرد. [۸] او در سخنرانی تاریخی خود در بدشت، مردان را به فحشا و اشتراک گذاشتن همسرانشان توصیه کرده و می‌گوید: «زحمت بیهوده بر خویش روا ندارید و زنان خود را مضاجعت طریق مشارکت بسپارید.»[۹] به اعتقاد قرة العین، زن متعلق به شوهر خود نیست، بلکه ابزار مشترک و در دسترسی است که هر هوسرانی می‌تواند شهوت خود را با او آرام سازد؛ البته او این دیدگاه خود را در عمل نیز با ترک خانه و خانواده‌اش و معاشرت و خلوت با بیگانگان به نمایش گذاشت.

براساس این مستندات، قره العین نه تنها طاهره نبود، بلکه فاجره‌ای بود که برای ارضاء هوای نفسش از خانه و کاشانه خود بیرون آمد و به بهانه نسخ اسلام، حجاب را از سر خود برداشت و به معاشرت با مردان بیگانه پرداخت و برای عادی‌سازی ارتباط‌های خود با بیگانگان، مردان را به معاشرت مشترک با زنان سفارش می‌کرد. بهائیان چنین زنی را الگوی طهارت و آزاده‌خواهی قرار داده و به دیگران معرفی می‌کنند. / ادیان نت

پی‌نوشت:

[۱]. عباس افندی. تذکره الوفا. ۲۹۸.
[۲]. محمدحسینی، شرح حیات و آثار منظوم و منثور قرّة العین،۲۵۷-۲۸۷.
[۳]. ظهور الحق، فاضل مازندرانی، ص ۳۲۵.
[۴]. عبد الحسین آیتی، الکواکب الدریه، ص ۶۴.
[۵]. نبیل زرندی، تاریخ، ص ۲۳۷.
[۶]. شوقی افندی، قرن بدیع، ص ۹۴.
[۷]. نبیل زرندی، تاریخ، ص ۲۳۷.
[۸]. میرزا جانی کاشانی، نقطه الکاف، ص ۱۵۴.
[۹]. افراسیابی، تاریخ جامع بهائیت، ص ۹۵.

 

 بهائیت و کمیته به اصطلاح مجازات

 بهائیت در ایران : به بهانه 14 مرداد سالروز صدور فرمان مشروطیت  سوالی را مطرح و پاسخ آنرا از تاریخ نگاران درج می نمائیم.

سؤال: کمیته مجازات در زمان مشروطه، چه رابطه ای با بهائیان داشت؟

جواب: یکی از مهمترین پدیده های دوران انقلاب مشروطیت، ترورهای مرموز و به هم پیوسته ای است که با محوریت "کمیته مجازات" صورت می گرفت؛ مانند ترور نافرجام شیخ فضل الله نوری توسط یکی از سرکردگان کمیته مجازات به نام کریم دواتگر، و پس از آن ترور افرادی چون سیّد عبدالله بهبهانی. به عبارت بهتر باید گفت، برنامه آشوبگری و ترور این گروه، زمانی آغاز شد که هنوز مشروطه خواهی بهار خود را سپری می کرد و مردم و انقلابیون در اوج خوش بینی به مشروطیت بودند و هنوز مقوله ای به نام سرخوردگی مطرح نبود. این افراد به هیچ وجه و با هیچ معیاری از نیروهای انقلابی یا سرخوردگان مشروطه نبودند. اما عامداً و آگاهانه، در اعلامیه های کمیته مجازات تلاش می شد، تا انگیزه آنها دینی و انقلابی وانمود شود.
وجه بهائی بودن اعضای کمیته مجازات، و نقش مخفی و قابل توجهی که فرقه ضاله بهائیت در این ایام و در راستای تحقق سیاست های استعماری بریتانیا بر عهده داشت، مسأله مهم و قابل تأملی است. عملیات تروریستی و قتل های پشت سر هم دوران مشروطه، از مهم ترین عوامل در ایجاد یک بحران عظیم و عمیق است، که تأثیرات روانی و تبلیغی و فرهنگی عظیمی برجای گذاشت؛ و در فاصله چهار سال، آنچنان بی تفاوتی در جامعه به وجود آورد، و ساخت سیاسی کشور را چنان خنثی و آلوده کرد، که در نهایت با هجوم چند صد نفر قزاق به سرکردگی رضا خان میر پنج از قزوین، پایتخت کشور به سادگی و بی هیچ مقاومتی به تصرف آنها درآمد، و با سقوط حکومت قاجار، مشروطیت به سرنوشت شوم دیکتاتوری پهلوی دچار شد.
این موضوع که اعضای کمیته مجازات از پیروان فرقه ی بهائیت بودند و با طرح و برنامه استعماری به صحنه فراخوانده شده بودند، یک ادعا نیست، و اسناد و مدارک متعددی برای اثبات آن در دست است.
برخی نویسندگان نیز، عملیات کمیته مجازات را اعتراض انقلابی در مخالفت با قرارداد 1919 و دولت وثوق الدوله خوانده اند، و این در حالی است که کمیته مجازات در زمان اولین دولت وثوق الدوله در سال 1295 ش، و در اوج وقایع پس از صدور فرمان مشروطیت تأسیس شد و تنها پنج ماه (تا پائیز 1296) فعالیت کرد. بنابراین، عملکرد آن ربطی به قرارداد 1919 نداشت.[1]
بنیانگذاران و اعضای اصلی این کمیته از افرادی چون سرتیپ "اسدالله خان ابوالفتح زاده"، سرتیپ "ابراهیم خان منشی زاده"، "محمد نظر خان مشکات الممالک"، "احسان الله خان دوستدار"، "میرزا محمد خان نجات خراسانی"، سردار "محیی" (برادر میرزا کریم خان رشتی، جاسوس معروف انگلیس) "کریم دواتگر" و "میرزا علی اکبر ارداقی" تشکیل می شد، که زندگینامه ی همه آنها به شدت آلوده و اکثر آنها از پیروان فرقه ی بهائیت بودند. هسته ی مرکزی کمیته مجازات، "ابوالفتح زاده" (به عنوان رئیس کمیته) و "منشی زاده" و "مشکات الممالک" بودند؛ و مهدی بامداد در کتاب شرح رجال ایران، سرتیپ "اسدالله خان ابوالفتح زاده" و "منشی زاده" را از پیروان فرقه ی بهائیت معرفی می کند.[2] این موضوع را عبدالله متولی، نویسنده کتاب کمیته مجازات نیز تأیید می کند و افزون بر دو نفر نامبرده، مشکات الممالک را هم پیرو این فرقه می داند.[3]
پس از ترور اسماعیل خان رئیس سیلوی تهران، شبنامه ای از سوی کمیته مجازات منتشر می شود، که مسئولیت اجرای این ترور را برعهده گرفته و ضمن بیان شعارهای ظاهراً انقلابی، سایر افراد و مسئولان را به مرگ تهدید می نماید.
یکی دیگر از اعضای کمیته مجازات به نام میرزا علی اکبر ارداقی، در خاطرات خود به این شبنامه اشاره می کند و می نویسد: «انتشار این شبنامه، به مراتب بيشتر از قتل میرزا اسماعیل خان، تولید وحشت و اضطراب کرد. من و عمادالکتاب، افراد گمنامی بودیم و سه نفر دیگر نیز بهائی بودند. لذا این خود موجب شد، که کسی درباره ی ما پنج نفر سوء ظنی نبرد...».[4]
مدتی بعد، اعضای کمیته شناسائی و چند تن از ایشان دستگیر شدند. "ابوالفتح زاده" و "منشی زاده" در 26 ذیقعده 1336 قمری، به شکلی مرموز در سمنان به قتل رسیدند و "احسان الله خان دوستدار" به قفقاز گریخت. "مشکات الممالک" نیز پس از مدت کوتاهی آزاد شد.
در زمان دستگیری اعضای کمیته مجازات، فرقه ی بهائی در دستگاه نظمیه، از چنان نفوذی برخوردار بود که بتواند پرونده را به شیوه دلخواه خود فیصله دهد. نفوذ بهائیان در نظمیه، از زمان ریاست "کنت دو مونت فورت" بر نظمیه تهران آغاز شد. "عبدالرحیم ضرابی" (بهائی کاشانی)، معاون او و کلانتر تهران بود و به این دلیل به عبدالرحیم خان کلانتر شهرت داشت.[5]
پس از دستگیری اعضای کمیته ی مجازات، احمد خان صفا، مسئول پرونده فوق در نظمیه، به شکلی مرموز به قتل رسید. در این زمان، گروهی به نام "کمیته سیمرغ"، طی اطلاعیه ای خطاب به رئیس الوزرا، قتل "صفا" را ناشی از مماشاتی دانست، که دولت در قبال بهائیان در پیش گرفته. گروه فوق مدعی بود که در تنظیم پرونده، تنها نام "ابوالفتح زاده" و "منشی زاده" که برخلاف میل مسئولان دولت تصادفاً به تله افتاده اند، ذکر شده و در مورد مشارکت سایر بهائیان مسکوت مانده است. در این اعلامیه چنین می خوانیم:
«احسان الله خان، قاتل منتخب الدوله و احمد آقای روحی و میرزا ضیاء الله که عضو عمده کمیته تروریست بودند، هر کدام در یک محلی مشغول عیش و نوش می باشند... ما، که بر تمام احوال و اسرار اطلاع داریم، نخواهیم گذاشت که کابینه وزرا از طایفه بهائی تشکیل شود؛ زیرا که اینها شروع به وزیر کشی هم خواهند کرد، تا اینکه دیگر کسی زیر بار وزارت نرود و میدان را برای خود مصفا نماید... این رشته سر دراز دارد».[6]
پس از کودتای 1299 ش، و پیدایش رضا خان در عرصه سیاسی و اجتماعی ایران، اعضای فرقه ی بهائیت، پس از سالها فعالیت نیمه پنهان، از آزادی عمل فراوانی برخوردار شدند و با حمایت قدرتهای استعماری بویژه دولت انگلستان، و بر اساس یک برنامه از پیش تدوین شده، تهاجم ویژه ای را علیه مبانی سنتی و اعتقادی ملت مسلمان ایران آغاز کردند و در عرصه تخریب فرهنگی این مرز و بوم فعال شدند.[7]
پی نوشتها :

[1] . عبدلله شهبازی، فصلنامه ی تاریخ معاصر ایران، شماره 27، ص 45 و 46.
[2] . شرح حال رجال ایران، ج 1، ص 112.
[3] . فصلنامه تاریخ معاصر ایران، ش 27.
[4] . خاطرات علی اکبر ارداقی، ص 51.
[5] . فصلنامه تاریخ معاصر ایران، ش 27، 44 و 45.
[6] . همان به نقل از آرشیو مؤسسه ی مطالعات تاریخ معاصر ایران، پرونده ی 43850.
[7] . سایه روشن بهائیت، ص 109 
 113.

 

صفحه167 از318
05 آذر 1403 0 نظر

بهائیت در ایران : کتاب «سید علی‌­محمد شیرازی(باب) و شورش­ بابی‌­ها در مازندران» نوشته سینا فروزش  توسط انتشارات سروش ...

06 بهمن 1400 0 نظر

بهائیت در ایران : برنامه هاي راديو به قدري وقيح بود که کارشناسان ساواک را نسبت به تبعات اجتماعي آنها بيمناک مي ساخت. ...

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی