افراد آنلاین
بهائیان و فتنه 88 ( بخش پنجم )
بهائیت در ایران : در اغتشاشات سال 1388 بهائیان در تظاهرات به طور هدایت شده ای شرکت کردند و عده ای از آنها دستگیر شدند واین درحالی بود که قبلا درهیچکدام ازمشارکت های ملی به بهانه یکی از احکام تشکیلاتی خود یعنی "عدم مداخله درسیاست " شرکت نمی کردند بعد از گذشت سالها و شفاف شدن حضور بهائیان در فتنه 88 و خصوصا قائله عاشورا مرکز اسناد انقلاب اسلامی اقدام به تدوین و چاپ کتابی با عنوان "نقش بهائیت درفتنه 1388 " نمود . این کتاب حاوی اعترافات صریح متهمان بهائی از چرائی حضور آنان در این فتنه بود که جهت بهره برداری ، بخشهائی از این کتاب باز نشر داده میشود
در ادامه این مطالب بخش پنجم به پرونده یکی دیگر از فتنه گران بهائی می پردازیم
پروندۀ گروهک بهائی موسوم به ارتش جهانی رهایی
افشین حیرتیان :
س:شرح چگونگی خروج خود را از کشور به ترکیه و سپس به آمریکا با ذکر تاریخ و علت و مشاغلی که کسب نموده و محل ها و آدرس اقامت و چگونگی بازگشتتان را به طور کامل و دقیق بنویسید؟
ج:ابتدا به همراه پدر و مادر به ارومیه رفتیم و در آنجا در منزل یکی از بستگان، قاچاقچی به دنبال من آمد و مدت چند روزی را در منزل قاچاقی ماندیم. سپس همراه او به یکی از روستاهای 000 مرزی رفتیم و سپس توسط اسب و به همراهی یکی از اهالی روستا از مرز رد شده و به اولین روستای ترکیه رفتیم. در آنجا به همراه یکی از اهالی آن روستا با خودرو ون به وان رفتیم. در وان پس از معرفی به unو تشکیل پرونده و گذر از روال قانونی به سفارت امریکا رفته و پذیرش شدم. و سپس با هواپیما به آمریکا رفتم. در آمریکا ابتدا در منزل پسرعموی خود ساکن شدم و بعد از مدتی به دلیل اختلافات از آنها جدا شدم و به کالیفرنیا نقل مکان کردم و ضمن ثبت نام در دانشگاه پیش یکی از هم کیشان که در کار صادرات و واردات لوسترهای کریستالی بودند، مشغول به کار شدم پس از پایان تحصیلات و فوت پدر برای فرصت فعالیت در رشتۀ تئاتر و بودن در کنار خانواده به ایران بازگشتم.
س: نام و مشخصات و شغل پسرعموی خود را با ذکر آدرس و محل سکونت وی در آمریکا را بنویسید؟
ج: نامشان آقای سهیل حیرتی پور و شهر محل سکونت شان گیتزبرگ در ایالت مریلند. از آدرس و شغل فعلی ایشان به دلیل عدم رابطه در دراز مدت بی خبرم.
س: دقیقاً در چه سالی به ایران برگشتی و چه طریقی (مرز هوایی-زمینی)به ایران آمدی؟
ج: 1382 از طریق شرکت هوایی ترکیش ایرلاین، نیویورک، استانبول، تهران000
000
س: در خصوص اقوام و بستگانی از شما که دارای سابقه ی اتهامی می باشند، توضیح دهید.
ج: دایی بنده آقای کامبیز مرادی پور در مهر ماه 77 به خاطر فعالیت در دانشگاه علمی آزاد که برای جوانان بهائی ایجاد گردیده، دستگیر و سه روز در بازداشت وزارت اطلاعات به سر برده و سپس آزاد شدند.
س: با کدام یک از سابقه داران سیاسی ارتباط دارید؟در چه حد؟
ج: با آقای سعید .... که هم اکنون در اینجا بازداشت هستند و رابطه ی ما از دوستی ساده شروع شد و بعد از مدتی صمیمی شدیم. جرم قبلی ایشان اقدام علیه امنیت ملی بوده که با قید وثیقه آزاد شده بودند.
س: ارتباطتان با گزارشگران حقوق بشر چقدر است؟ از چه مدت با این انجمن همکاری دارید ؟
ج: بنده مقاله ی روز جهانی کودک را صبح روز 13 خرداد به آقای سعید ....دادم تا در یکی از سایت ها انتشار یابد. غروب روز 13 همدیگر را دیدیم و ایشان به من اطلاع دادند که مقاله در سایت گزارشگران چاپ شده و بنده قبل از این، حتی از این موضوع هم اطلاعی نداشتم و رابطه ای با این NGO نداشته ام و هیچ گاه از فعالین آن نبوده ام.
س:در خصوص عضویت تان در انجمن حمایت از "کودک کار و خیابان" به طور مبسوط توضیح دهید؟
ج:اسم صحیح اینNGO جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان میباشد.بنده با این NGO در نمایشگاه کتاب آشنا شدم و فرم عضویت را پر کردم 000از اعضای آن آقای میربهاری،آقای قائم،آقای یزدی و آقای جلالی را می شناسم که رابطه مان با ایشان در حد همکاری در NGOبوده است.
س:در خصوص اتهامات برادران خود توضیح بفرمایید.
ج:برادر من آقای آرتین حیرتیان در زمان جنگ در خدمت سربازی به ایشان اعلام شد که اسلحه تحویل گرفته و به جبهه بروند.ایشان به دلیل دیانت بهائی اعلام کردند که به جبهه میروم ولی اسلحه دست نمیگیرم و به این دلیل مدت 14 ماه به جرم لغو دستور زندانی بودند و برادر دیگرم آقای رامتین حیرتیان سوء سابقه نداشته اند.
س:در خصوص دانشگاه علمی آزاد (بهائیان) و فعالیتش در کشور توضیح دهید.
ج:بنده اطلاعات کاملی در این زمینه ندارم،فقط میدانم که این دانشگاه چندسال قبل به دلیل ممنوعیت جوانان بهائی از تحصیلات عالیه تشکیل گردید.این دانشگاه دروسش توسط تعدادی از دانشگاه های خارجی پذیرفته می شود.در رشته های فنی،انسانی،علوم پایه دانشجو میپذیرد و در سراسر کشور دانشجوهای بهائی میگیرد.
س:مشخصات مسئولین دانشگاه فوق را بنویسید.میزان ارتباطتان چقدر است؟
ج:دایی بنده آقای کامبیز مرادی پور در سنوات گذشته مسئول این دانشگاه در شهر کرمانشاه بوده و اکنون در این سمت نیستند.
س:منظور خود را از پناهندگی مذهبی به صورت تفصیلی توضیح دهید؟
ج:اینجانب به دلیل داشتن دیانت بهائی و عدم اجازه برای تحصیلات عالیه برای اعضای جامعهی بهائی در ایران به هدف تحصیل از طریق پناهندگی به آمریکا نقل مکان کرده ام. بنده در یک خانوادۀ بهائی متولد شدم.
0000
طرح ریزی فعالیت ایجاد گروهک موسوم به «ارتش جهانی رهایی»
س: در تاریخ 5/2/89 ساعت 17 در پارک طالقانی جنب ایستگاه متروی میرداماد، به اتفاق چند نفر دیگر حضور بهم رسانده و تشکیل جلسه داده اید. به طور دقیق علت این اجتماع و تصمیم گیری ها و حاضرین در جلسه را به طور دقیق معرفی کنید؟
ج: علت جلسه تنظیم یک بیانیه برای روز جهانی کارگر بود. در این جلسه بعد از مدتی صحبت های مختلف، به دلیل پراکندگی و فرصت کم به هیج نتیجهای نرسیدیم. شرکت کنندگان اصلی: من، سعید، ساسان، مانی و رضا بودیم. گروه تشکیل شده در همان ابتدا از هم گسست.
س: نام گروهی که ابتدا برای خودتان انتخاب کرده بودید، چه بوده ست؟
ج: ارتش جهانی رهایی که این نام به دلیل قلمبه سلمبه بودن و سنخیت نداشتن با اهداف گروه که قرار بود یک گروه فرهنگی-مطالعاتی باشد، توسط دوستان مورد موافقت قرار نگرفت.
س: شخص شما چند نفر از افراد به اصطلاح گروه را برای جلسه دعوت کرده بودید و اصلاً نام ارتش جهانی رهایی را چه شخصی پیشنهاد کرد؟
ج: نام را من به عنوان شوخی مطرح کردم و من سه نفر را به گروه معرفی و برای جلسه دعوت کردم. ساسان، مانی و رضا از طرف من دعوت شده بودند.
0000
س: بحث ترور شخصیت ها خاصه سرداران فیروز آبادی و احمدی مقدم از طرف چه کسی و چگونه در جلسه و یا میان اعضا طرح شد و پایه و اساس آن چه بوده است؟
ج: از طرف من به عنوان شوخی، چون بحث عدم سنخیت نام گروه با گروه بود، به صورت شوخی به میان آمد (صفحات 3 تا 8 پرونده)
س: علت علاقهی شما به جستجو در وبلاگ های چپی و مارکسیستی چیست، توضیح دهید؟
ج: علاقهای که از طریق آقای علی کارگر در من ایجاد گردید و تا حدودی آرمان های آن را جالب توجه دیدم.
س: معمولاً پاتوق اصلی شما کجاست؟ و به چه طریق با افراد روابط دوستی برقرار می نمایید؟ به ویژه در پارک دانشجو؟
ج: پاتوق خاصی ندارم یا در پارک دانشجو هستم یا در یکی از کافه های ولیعصر. در مورد روابط با افراد معمولاً این روابط از طریق فعالیت های هنری یا همنشینیهای معمولی به دست می آید.
0000
س: کی و کجا با چریک های فدایی خلق ایران آشنا شده اید؟ کاملاً توضیح دهید؟
ج: در زمانی که در آمریکا اقامت داشتم، با یکی از اعضای چریک های فدایی خلق شاخهی اشرف دهقان آشنا شدم که نامش علی کارگر بود و به نامهای کاوش و علی چریک هم شناخته میشد. در مدت دوستی با ایشان با تاریخچهی چریک ها آشنا شدم و از کارهایی که قبل از انقلاب کرده بودند، خوشم آمد اما هیچگونه وابستگی و یا ارتباط با این سازمان ندارم.
س: شما در یادداشتهای خود مرقوم داشته اید: «زنده باد آذرخش ارتش جهانی رهایی، چریک های فدایی خلق ایران، زنده باد مبارزۀ مسلحانه که تنها راه رسیدن به رهایی است» آیا این عناوین طرز تفکر شما نیست؟ توضیح دهید؟
ج: اینها طرز تفکر من نمیباشد چرا که اکنون از چریک های فدایی تنها یک وبسایت باقی مانده که به نبش قبر میپردازد و کاملاً بر این باورم که مبارزۀ مسلحانه روش غلطی است و این که این مطالب را یادداشت کرده ام شعارهایی است که در یک وبلاگ دیده ام.(صفحات 23 تا 24 پرونده)
0000
س: شما در مراحل قبلی بازجویی عنوان داشته بودید که هدف شما از تشکیل گروه و جلسات انجام کار فرهنگی بود. حال این سؤال مطرح است که باتوجه به تفاوت مذهب بین اعضا چه نوع کارفرهنگی میخواستید انجام دهید؟
ج: مطالعات فلسفی و تلاش برای ارتقای سطح فرهنگی جامعه. توضیحا این که متأسفانه سرانهی مطالعه در ایران بسیار پایین است و اینکه اگر اساسنامهی گروه تنظیم میشد، هدف این بود که گروه به عنوان یک NGOثبت گردد.(صفحات 33 تا 36 پرونده)
س: قصد شما برای تهیه ی سلاح گرم کمری چه بوده است؟
ج: من سلاح را برای ترساندن فردی به نام مهرداد پازانی که به عنوان خواستگار به الهام نزدیک شده و با تمهیداتی مبلغ کلانی پول کلاهبرداری کرده بود و موارد مشابه هم داشته است می خواستم؛ چرا که ممکن بود در اثر عصبانیت دست به قتل عمد بزنم، بنابراین منصرف شدم.
س: قصد شما از ارائه ی پیشنهاد ترور در جلسه چه بوده است؟
ج: این پیشنهاد به صورت شوخی مطرح شد و هیچ وجههی جدی ای نداشته است.
س: نظر حاضرین جلسه در مورد ترور شخصیت ها چه بود؟
ج: از آنجاییکه قضیه به صورت شوخی مطرح شد، همه خندیدند و هیچ کس چیزی نگفت.
س: در مورد تهیهی سلاح گرم و پیشنهاد ها و معرفی واسطه در این خصوص به طور کامل شرح دهید؟
ج: بنده در سفر یکی مانده به آخری که به کرمانشاه داشتم، در مورد اسلحه از آقای اشکان .... سؤال کردم که همان طور که قبلاً توضیح دادم، این اسلحه را برای ترساندن یک فرد مزاحم و اراذل و اوباش که کلاهبرداری هم کرده میخواستم که بعد از اینکه به تهران برگشتم، از این قضیه منصرف شدم تا اینکه یک جلسه داشتیم و بعد از آن چند روز بعد آقای سعید... به من زنگ زد و شماره ی آقای جمال ... را از من خواست. من شماره را به او دادم و چند دقیقه بعد دوباره سعید به من زنگ زد و از من خواست که برای او یک قبضه برتا تهیه کنم و من هم گفتم که در کرمانشاه قاچاقچی اسلحه هست و می تواند برود بگیرد و در این مورد چون گفت کسی را در کرمانشاه نمی شناسد، من آقای اشکان .... را به او معرفی کردم. همان روز بعد از ظهر در طی یک ملاقات که- با سعید داشتم، از ایشان جویا شدم که اسلحه را برای چه میخواهد و ایشان هم گفت که برای یک فرد که پانترکیست است می خواهم و من از ایشان خواستم که منصرف شود و ایشان لفظاً قبول کردند. در ضمن در مورد سفر به کرمانشاه وقتی از اشکان درمورد اسلحه سؤال کردم، ایشان به من گفتند که بستگی به نوع اسلحه از یکصد و پنجاه هزار تومان کلت کمری از نوع 45 و از نوع شاهکش یا شش لول ارزانتر هم یافت میشود و وقتی از ایشان پرسیدم که آیا آشنایی که در این کار باشد دارند، ایشان گفت که یک مواد فروش را می شناسد که ممکن است وی سراغ داشته باشد. در ضمن بنده در مدتی که به دنبال اسلحه بودم، ممکن است که درمورد اسلحه از آقای جمال ... هم سؤال کرده باشم که در این مورد مطمئن نیستم.
س: اعترافات شما مبین این موضوع است که شما در خصوص تهیهی سلاح گرم مشارکت داشته و پیشنهاد اولیه را ارائه نموده اید. قبول دارید؟
ج: درمورد مشارکت بله و درمورد پیشنهاد اولیه در زمینۀ ترور به صورت شوخی بله.
س: در مورد مشارکت تان در این جرم مبسوط توضیح دهید؟
ج: اینجانب فقط آقای اشکان ... را به عنوان واسطه معرفی کرده ام و بعد از آن دیگر خبر ندارم و در این مورد ممکن است با آقای جمال ... هم صحبتی کرده باشم.
0000
س: با چه عنوان قصد خروج از کشور به صورت غیر قانونی را دارید؟
ج: ویزای Special talent(خلاقیت ویژه ) برای کسانی است که کار خاصی بلدند که در مورد من، این موضوع نمایشنامهنویسی است.
ب) گزیده ای از جلسات رسیدگی در دادسرا
س: خود را معرفی نمایید و مفاد ماده و تبصرهی 129 اصلاحی قانون آیین دادرسی کیفری به شما تفهیم می شود. مواظب اظهارات خود باشید.
ج: نام: افشین فرزند: رضوانالله نام خانوادگی: حیرتیان، سن: 30 ساله، شغل و محل کار: دستیار کارگردان تئاتر، تحصیلات: تئاتر، باسواد، اهل: کرمانشاه، مقیم: تهران، مذهب: بهائی، تبعه: ایران، سوء پیشینه یا سابقهی بازداشت دارم، بدون عیال و اولاد و از مفاد ماده و تبصره ی 129 اصلاحی آیین دادرسی کیفری مطلع شدم هر وقت اقامت گاه خود را تغییر دادم، اطلاع میدهم و مواظب اظهارات خود هستم.
س: سابقهی دستگیری یا محکومیت خود را با ذکر زمان و مکان دستگیری و نتیجهی نهایی آن شرح دهید:
ج: حدوداً مربوط به 1387 یا 1386 می شود، به اتهام سه مقاله در استان کرمانشاه دستگیر شدم. یک روز بازداشت بودم و بدون ضامن آزاد شدم و تبرئه شدم.
س: با توجه به اینکه بهائی هستید، آیا در فعالیت های تشکیلاتی شرکت می کنید؟
ج: با دستگیری آقای [جمال الدین ] خانجانی [سرکرده ی فرقه ی بهائیت در ایران]،تشکیلات اعلام کرد که دیگر فعالیت تشکیلاتی تعطیل است و من هیچ سمت تشکیلاتی نداشتم.
س: در 5/2/89 در پارک در یک گروهی به نام ارتش جهانی رهایی، پیشنهاد ترور شخصیتهای نظامی کشورمان را دادهاید. چه توضیحی دارید.
ج: بله، حالت شوخی داشت.
س: چند نفر بودید که در پارک جمع شدید، چه کسی آنها را دعوت کرده بود؟
ج: من دعوت کرده بودم، هفت نفر.
س: نام گروه را چه کسی ارتش جهانی رهایی گذاشت؟
ج: من این نام را گذاشتم و جنبهی شوخی داشت و هدف ما تشکیل گروهی فرهنگی برای فعالیتهای حقوق بشری بود، همین و بس.
س: با عنایت به گزارش وزارت اطلاعات و با توجه به اظهارات خودتان، اتهام شما تحت عنوان: «اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرایم علیه امنیت کشور» تفهیم میگردد، چه دفاعی دارید؟
ج: هدف گروه کار فرهنگی و حقوق بشری بود، مثلاً کودکان کار و هدف مبارزه با نظام نداشتیم و پیشنهاد ترور سردار احمدی مقدم و سردار فیروزآبادی فقط در حد شوخی بود.»(صفحات 12 و 13 پرونده)
س: مدعی هستید طرح ایدهی ترور برخی از شخصیتهای نظام را به شوخی مطرح کردید. طرح شوخی شما برای ترور چه کسانی بود. نام ببرید و توضیح دهید.
خ: سردار احمدی مقدم و فیروزآبادی و این شوخی در جلسهای که ما در پارک طالقانی داشتیم و پس از چند شوخی دیگر از طرف بچهها مطرح شد.
000
س: علت و نحوهی طراحی تهیهی سلاح گرم را مجدداً توضیح دهید؟ با چه کسانی در این خصوص صحبت کردید و نهایتاً چه شد؟
ج: اینجانب سلاح را برای تهدید و ترساندن فردی که برای یکی از دوستانم مزاحمتهایی ایجاد کرده بود میخواستم. که در این رابطه با آقای اشکان... و شاید با آقای جمال... صحبت کردم که بعد از مدتی بیدلیل ریسک بالای چنین حرکتی و احتمال اقدام به قتل از این قضیه منصرف شدم تا مدتی بعد که آقای سعید... به بنده تلفن کرد و ابتدا شمارهی آقای (جمال) را از من خواست و من هم به ایشان دادم و بعد از اینکه آقای جمال به ایشان گفته بود که سراغ ندارد، ایشان مجددا به من زنگ زد و در مورد اسلحه سوال کرد و من هم به ایشان گفتم که در کرمانشاه میتواند تهیه کند و ایشان گفت که در کرمانشاه از چه کسی میتواند کمک بخواهد و من هم شمارهی آقای (م) را به وی دادم و بعدازظهر همان روز دز طی ملاقاتی که با سعید داشتم، از وی پرسیدم که اسلحه را برای چه میخواهد و ایشان گفت که آن را برای فردی که دارای تفکرات پانترکیست است میخواهد و من از وی خواستم که منصرف شود و ایشان لفظاً به من گفت باشد.
س: اتهام دیگر شما دایر بر عضویت در فرقه ضاله و ضد امنیتی بهائیت با هدف برهم زدن امنیت کشور تفهیم میگردد. چه دفاعی دارید؟
ج: اعضای جامعه بهائی همیشه خیرخواه ایران بودهاند و هیچگاه بر علیه امنیت ملی اقدامی انجام ندادهاند میزان حسن نیت این جامعه بارها در طول سی سال حکومت جمهوری اسلامی نشان داده شده است.
س: اتهامات شما به شرح تفهیم شده محرز است. آخرین دفاعتان چیست؟
ج: ایجانب در موارد فعالیتهای سیاسی دچار وسوسههای افراد مختلف شدهبودم و از این نظر اظهار ندامت کرده و زین پس در فعالیتهای سیاسی شرکت نخواهم کرد. (صفحات 46 تا 49 پرونده)
ج) کیفرخواست متهم
باسمه تعالی
کیفر خواست
ریاست محترم دادگاه انقلاب اسلامی تهران
با عرض سلام تحیات فراوان؛
«در خصوص متهم افشین حیرتیان»
مقدمه
بدواً مطالبی به عنوان مقدمهی کیفرخواست به شرح ذیل به محضر شریف معروض میگردد:
چنانکه مستحضر میباشید، فرقهی ضاله بهائیت در حدود 160 سال پیش با بدعتگذاری در آیین اسلان و با جعل و تزویر و فریبکاری بنیانگذاری شده و از ابتدا تاکنون با تعارضات و تناقضات نظری و عملی عدیدهای مواجه بوده و روزبهروز بر ضلالت آن افزوده شده است؛ ولیکن دنیاطلبی سران فرقه و ناآگاهی و تعصبات کورکورانهی پیروان و تقیدات و تحکمات تشکیلاتی فرقه و حمایتهای سیاسی و مالی استعمارگران و مستکبران عالم، به انحای مختاف مانع روشنبینی، هدایت و اصلاح آنان شده است. اجماع علما و فقهای اسلام اعم از شیعه و سنی، بهائیت را گمراه، گمراهکننده، شرکآمیز و ساختگی و غیروحیانی میدانند که پایه و اساس آن بر دسیسه و سوءاستفاده از احساسات مذهبی مردم بنا شده است. یکی از ویژگیهای اصلی این فرقه در هر دوره تاریخی، وابستگی شدید به قدرتهای مستکبر و صاحبان زر و زور بوده؛ از حاکمان تزار روس گرفته تا انگلیس و سلطنت پهلوی و هماکنون آمریکا و اسرائیل ( بدین شرح که در حال حاضر با پشتیبانی آمریکا، مرکزیت آنها در بیتالعدل واقع در اسرائیل میباشد و به مناسبتهای مختلف مورد حمایت مقامات سیاسی آمریکا و اسرائیل قرار گرفته و میگیرند.) این فرقه، قرآن و اسلام را منسوخ شده اعلام و شخصی به نام میرزا حسینعلی نوری (بهاءاله- متوفی 1268 ش) زا بدواً به عنوان صاحب الزمان موعود معرفی و پس از مدتی وی را آخرین پیامبر خواندند بهائیت را کاملترین دین برمیشمارند و به جای قرآن، کتابهایی نظیر «اقدس» و «ایقان» را –علیرغم غیروحیانی بودن و داشتن اغلاط فراوان- کتب آسمانی خویش میپندارند و عناد با اسلام و تلاش برای ترویج بهائیت بهویژه در ایران و تحقق حکومت جهانی بهائیت، اصلیترین استراتژی و هدف آنهاست.
بررسی مبانی اعتقادی این فرقه و مطالعهی تاریخ و وقایع گذشته، حکایت از آن دارد که بهائیان همواره مترصد تضعیف اسلام و حکومت اسلامی بودهاند و تمام فعالیتهای به ظاهر شخصی آنها (اعم از فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی) ابزاری است راهبردی، در جهت کسب وجاهت و جایگاه اجتماعی فرقه و النهایه غلبه و استیلا بر مسلمانان.
آنها توأم با ارائهی یک چهرهی اخلاقی و مظلومانه از خویش، مدعی جدایی بهائیت از سیاست هستند تا بتوانند به صورت آزادانه در سرزمین جمهوری اسلامی ایران به حیات خویش ادامه دهند و در پوشش فعالیتهای شخصی و اقتصادی، به تبلیغ و تقویت بهائیت بپردازند؛ لیکن سوابق تاریخی این فرقه به ویژه در دورهی سلطنت پهلوی حکایت از تزویر و دروغگویی آنها دارد. شاید بتوان گفت آخرین و بهترین شاهد مثال بر این تحلیل، مسئلهی مداخله و مشارکت فرقهی بهائیت در اغتشاشات سال 1388 تهران است؛ بدین توضیح که حسب اطلاعات واصله از منابع موثق امنیتی و اطلاعاتی: دستورالعملهای صادره از بیتالعدل برای بهائیان ایران در طی این سی سال- حداقل در ظاهر- مبتنی بر ادعای جدایی دین از سیاست و ممنوعیت شرمت در انتخاباتها و فعالیتهای سیاسی بوده است، ولی در دهمین دورهی انتخابات ریاست جمهوری ایران، با تغییر ناگهانی در مواضع سابق و برخلاف اصول مورد ادعایشان، به پیروان فرقه اجازه دادند که در انتخابات –که امری سیاسی محسوب میشود- شرکت نمایند و حتی گرایش به اصلاحطلبان و به دنبال آنها حمایت از جریان فتنه و شرکت در اغتشاشات را توصیه نمودند. در همین ارتباط تعدادی از متهمان بهائی در صحنهی آشوبهای خیابانی دستگیر شدند و جالب آن است که خود این متهمان ابراز و اعتراف نمودند که از پیامهای اخیر بیتالعدل – مبنی بر توصیه به شرکت در انتخابات و در پی آن شرکت در تجمعات غیرقانونی و حمایت از اغتشاشات-بدواً متعجب شده بودهاند، زیرا این تصمیم را مغایر با اصول و آموزههای اعتقادی بهائیت میدانستند ولیکن چون اوامر بیتالعدل را بر خود واجب میدانند، ناچار از اطاعت و تمکین بودهاند.
علیهذا ثابت شده است که ادعای حدایی بهائیت از سیاست، یک ادعای دروغین و صرفاً یک اقدام تاکتیکی و تبلیغاتی آنهاست. رهبران تشکیلات فرقه مذکور در سطوح مختلف خارجی و داخلی کاملاً عامدانه و سازمان یافته، در همه حال در اندیشهی ضربه زدن به اسلام و مسلمانان و به تبع آن تبلیغ بهائیگری و تحقق رؤیای جهانی شدن بهائیت هستند و در این راستا به فرخور شرایط از هر رنگ و لعابی استفاده مینمایند، از اغفال جوانان با اباحهگری و شعارهای فریبنده مانند شعار آزاداندیشی و تساوی حقوق) گرفته تا فضاسازیهای بین المللی و توسل به خقوق بشر و در صورت امکان و اقتضای شرایط، انجام فعالیتهای اقتصادی انحصاری رد جهت تسلط بر مسلمانان و حتی ارتکاب جرایمی همچون جاسوسی باری معاندین و یا مداخله و شرکت در فتنهها و اغتشاشات در جهت بهرهبرداری سیاسی و پیشبرد اهداف سازمانیِ فرقه بهائیت.
(منتخبی از) فتاوای فقهای عظام پیرامون احکام مربوط به بهائیان:
حضرت امام خمینی (ره): «این طایفهی ضاله، کافر و نجس هستند».
مقام معظم رهبری حضرت آیتالله خامنهای: «آنها نجس و دشمن دین و ایمان شما هستند و کاملاً منحرفاند. بهطور کلی از هر گونه معاشرت با این فرقهی ضاله و مضله اجتناب کنید. همه مؤمنین باید با حیلهها و مفاسد فرقهی گمراه بهائیت مقابله نموده و از انحراف و پیوستن دیگران به آن جلوگیری کنند».
حضرت آیتالله سید محمدرضا گلپایگانی (ره): «کفر بهائی مسلم است».
حضرت آیتالله فاضل لنکرانی (ره): «بهائی مسلمان نیست و کافر است و حتی از ذاهل کتاب هم محسوب نمیشود تا جان و مال او محترم باشد، ولی در جمهوری اسلامی ایران باید طبق قانون با آنها برخورد نمود...».
حضرت آیتالله لطفالله صافی گلپایگانی: «ثبت نام آنها [در مؤسسات آموزشی] به عنوان بهائی که یک سازن=مان جاسوسی و ضداسلامی است جایز نیست و خلاف مصالح اسلامی و اصول و ارزشهای انقلاب اسلامی است».
حضرت آیتالله حسین وحید خراسانی: «آنها ضاله و منحرفاند و نجس هستند چون کافرند».
حضرت آیتالله گرامی: « بهائیان حق تبلیغ ندارد و اگر پیگیری و تکرار کنند، مفسد به حساب میآیند».
[ذکر فتاوای مربوط به ممنوعیتِ تبلیغ بهائیت از این حیث میباشد که متهم این پرونده در جلسات ضیافت بهائیان شرکت مینموده و این محافلِ تشکیلاتی تحت عنوان «ضیافت» عرفاً در جهت تبلیغ و تحکیم بهائیت میباشد.]
حضرت آیتالله علوی گرگانی: «بهائیان حق تبلیغ مسلک خود را ندارند و در صورت تبلیغ، حاکم شرع طبق صلاحدید خود میتوتند آنان را تعزیر کند و در صورت صلاحدید حاکم شرع و عدم ترک رفتار نامناسب خود به طوری که صدق مقابله با حکومت اسلامی بکند، شمول عنوان مفسد فی الارض بعید به نظر نمیرسد». و «از نظر ما هزینه کردن از بیتالمال برای آنان چه در جهت علمی یا غیر آن جایز نیست».
حضرت آیتالله مکارم شیرازی: «میدانیم مسئلهی بهائیگری در شرایط کنونی تنها یک مسئله مذهبی نیست، بلکه بیشتر جنبهی سیاسی دارد و قرائن فراوانی در دست است که آنها به نفع بیگانگان فعالیت میکنند و دفاع شدید مجالس قانونگذاری بعضی از کشورهای غربی از آنها از جمله این قرائن است؛ بنابراین در چنینن شرایطی نمیتوان با آنها به عنوان گروهی که میخواهند در این مملکت زندگی مسالمتامیز داشته باشند نگاه مردو آنها در واقع محارب هستند. انها یکی از مصادیق روشن کافر حربی هستند و میدانیم کافر حربی در اسلام احترامی ندارد، ولی آن مقدار که برای حفظ سمعهی اسلام در خارج و امنیت جامعه در داخل لازم است باید رعایت گردد».
معظمٌله در استفتایی که اخیراً به عمل آمده نیز فرمودهاند: «افراد فرقه ضالهی بهائیت جزء کفار حربی محسوب میشوند، زیرا از هرگونه تلاش و کوشش بر ضد مسلمانان اِبا ندارند. 20/3/89».
آیتالله دری نجف آبادی دادستان وقت کشور طی نامهی شمارهی 8711271271 مورخ 27/11/1387 به جناب آقای محسنی اژهای وزیر وقت اطلاعات، فعالیتهای فرقهی بهائیت را در تمامی ردهها ممنوع و غیرقانونی دانسته و نوشتهاند: «مستندات، امارات و قرائن بهدستآمده حاکی از آن است که تشکیلات مزبور با دشمنان خارجی ملت ایران در ارتباط مستقیم بوده، دارای پیوندهای درینه و مستحکمی با رژیم صهیونیستی است و رد ایران نیز به جمعآوری اطلاعات و فعالیتهای نفوذی و تخریب پایگاههای اعتقادی مردم مبادرت مینمایند».
دادستانی محترم کل کشور در نظریه مورخ 1/6/88 به شمارهی 121/969/2/881/140 نیز اعلام نموده است: «... در خصوص سؤال نسبت به جلسات ضیافت 19 روزه[ی بهائیت] و برنامههای گوناگون تشکیلاتی، به اطلاع میرساند هرگونه کار تشکیلاتی تحت هر عنوان چه ضیافت و تبلیغ فرقهی ضاله و یا فرق ضاله دیگر و یا هر معارضه و مقابله با نظام جمهوری اسلامی ایران و یا به چالش کشیدن مکتب اسلام و تسییع و پیروان اهل بیت (ع) و تحریف افکار و عقاید اسلامی مجاز نبوده و خلاف قانون و قابل پیگرد حقوقی و قضایی خواهد بود و مراجع قضایی طبق قانون انجام وظیفه خواهند نمود».
نتیجه آنکه براساس تاریخچه و عملکرد فرقهی ضالهی بهائیت و براساس فتاوای فقهای عظام و نظرات دادستان محترم کل کشور در سال 1387 و 1388 و نظرات کارشناسان مراجع اطلاعاتی و امنیتی، فرقهی بهائیت یک گروه یا تشکیلات ضد امنیتی محسوب و مشمول مواد 498 و 499 قانون مجازات اسلامی میگردد. (مستندان مربوط به نظرات و فتاوای مذکور –واصله از مؤسسه پژوهشی قضا، طی نامهی شمارهی 198 مورخ 22/4/89- در پرونده منعکس میباشد.)
متن کیفرخواست:
در این پرونده به کلاسه (5 ب 890007) آقای افشین حیرتیان فرزند رضوانالله، متولد 1359، اهل کرمانشاه، ساکن تهران، مجرد، بهائی و وابسته به فرقهی ضالهی بهائیت، تحصیلات: ایسانس تئاتر، تبعهی ایران، دارای سوء سابقه، بازداشت از تاریخ 13/3/89 و آزاد با تودیع وثیقه در تاریخ 4/5/89، متهم است به:
الف) اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرایم علیه امنیت کشور.
ب) عضویت در فرقه یا تشکیلات ضد امنیتی و ضالهبهائیت.
علاوه بر خلاصه پرونده که در گزارش وزارت اطلاعات منعکس گردیده، به شرح ذیل به سه نکته اشاره میگردد:
-در برخی از یاداشتها و دستنوشتههای متهم آمده است:«... اعدام نوجوانان به وفور!!! در کشور ما اتفاق میافتد... زندهباد آذرخش ِ ارتش جهانی رهایی، چریکهای فدایی خلق ایران، زنده باد مبارزهی مسلحانه که تنها راه رسیدن به رهائی است.» (صفحات 21 و 22 پرونده)
-در بیانیهی منتسب به گروهک موسوم به ارتش جهانی رهایی آمده است: «کارگران متحد شوید! در سالی که از آن به عنوان کار مضاعف و همت مضاعف نام برده شده و این به آن معنی است که کارفرمایان حق دارند شما را بیشتر استثمار نمایند، توجه شما قشر کارگر را به چند نکته جلب میکنم: نظام سوسیالیسم تنها نظامی است که از حقوق شما بهطور کامل حمایت میکند... موج دستگیریهای کورکورانهی حاکمیت پس از انتخابات همگی گواه بر شتابزدگی و سردرگمی دستگاههای مربوطه در زمینهی برخورد با مخالفان با خود را دارد... این حکومت رد حال سقوط است. از شما میخواهیم که همصدا با ظیف دانشجو و کسبهی بازار و همهی اقشار یکصدا اشعار رهایی را سر دهید...». (صفحه 17پرونده)
-متهم در آخرین دفاع خویش اظعار نموده: «اینجانب در موارد فعالیتهای سیاسی دچار وسوسههای افراد مختلف شده بودم و از این نظر اظهار ندامت کرده و زین پس در فعالیتهای سیاسی شرکت نخواهم کرد». (صفحه 49)
علیهذا با عنایت به رصدهای اطلاعاتی، تحقیقات معموله و گزارش وزارت اطلاعات و با عنایت به اظهارات و اعترافات متهم و اقرار صریح وی مبنی بر داشتن طرحی گروهی جهت فعالیتهای تبلیغی علیه نظام و حتی ترور برخی شخصیت های نظان و ارائه راه کار مقدماتی جهت تهیهی اسلحه از کرمانشاه و توجهاً به عقاید رادیکال و خصمانهی متهم در عناد با جمهوری اسلامی و سوءسابقه وی و سایر قرائن و امارات منعکس در پرونده و همچنین با توجه به فتارای فقهای عظام و مطالب مذکور در مقدمهی کیفرخواست و نیز قرار مجرمیت صادرشده از سوی شعبهی 5 بازپرسی، بزهکاری و مجرمیت نامبرده محرز و مسلم است و مستنداً به مواد 610، 499 و 19 قانون مجازات اسلامی و مادهی 214 قانون آیین دادرسی کیفری و اصل 167 قانون اساسی، تقاضای محاکمه و تعیین اشد مجازات را دارد. تاریخ وقوع جرم طی سال 1388 و محل آن تهران است. 11/5
از طرف دادستان عمومی و انقلاب اسلامی تهران
9/5/1389
آیا مصدق از نظراعتقادی لائیک بود ؟
کوتاه و خواندنی
بهائیت در ایران : دکتر مصدق مدّتی نخست وزیر ایران در عصر رژیم پهلوی بود . نگاه مصدق به موضوعاتی همچون دین و سیاست ، رژیم پهلوی و توهم او در خصوص حمایت مردم از او در آن مقطع و عدم توجه به جایگاه روحانیت نزد مردم ایران و البته ملی گرا بودن ایشان و... او را بعنوان الگوئی برای ملی گرایان مطرح نموده ، و از او به عنوان قهرمان ملّی یاد میکردند ، در حالی که او هرگز قهرمان ملّی نیست، زیرا اکثریت قاطع مردم این کشور شیعه و مسلمان هستند، ولی مصدّق نه تنها از اسلام حمایت نمیکرد، بلکه در مواردی بر ضد اسلام رفتار مینمود. او هیچگاه مرجعیّت را قبول نداشت. امام خمینی (رحمة الله علیه) و قیام ۱۵خرداد را (به این خاطر که نشأت گرفته از مذهب بود) تأیید نکرد. در رابطه با بهائیان با اینکه قطعا برای او روشن شده بود که آنها زاییده استعمار شرق و غرب هستند، بیتفاوت بود، و به عنوان اینکه آنها بخشی از ملّت ایران هستند از آنها حمایت میکرد، در این راستا نظر شما را به فرازی از سخنان حجةالاسلام محمدتقی فلسفی جلب میکنیم:
«در عصر نخست وزیری مصدّق، که عصر مرجعیّت آیت الله العظمی بروجردی نیز بود (حدود سالهای ۱۳۳۱و ۱۳۳۲ شمسی) به امر آیت الله العظمی بروجردی از دفتر مصدّق اجازه ملاقات گرفتم، به خانهاش رفتم، روی تختخواب و زیر پتو خوابیده بود، پیام آیتالله بروجردی را به او رساندم و گفتم: «شما رئیس دولت ایران هستید، اکنون بهائیها در شهرستانها فعال هستند، و مشکلاتی برای مردم مسلمان ایران ایجاد کردهاند، لذا مرتبا نامههایی از سوی مردم به عنوان شکایت، به آیتالله بروجردی میرسد، ایشان لازم دانستند که شما در این باره اقدام بفرمایید»؛ دکتر مصدق بعد از تمام شدن صحبت من، به گونهی تمسخرآمیزی قاه قاه با صدای بلند خندید و گفت: «آقای فلسفی از نظر من مسلمان و بهایی فرق ندارند، همه از یک ملّت ایرانی هستند». این پاسخ برای من بسیار شگفتآور بود، زیرا اگر سؤال میکرد فرق بین مسلمان و بهایی چیست؟ برایش توضیح میدادم، اما با آن خنده تمسخرآمیز و موهن، دیگر جایی برای صحبت کردن و توضیح دادن باقی نماند، لذا سکوت کردم، هنگامی که به محضر آیتالله العظمی بروجردی رسیدم و ماجرا را گفتم، او نیز با حالت تحیّر پیام مصدق را استماع نمود.»
آری به علاوه اعتماد مصدّق به آمریکاییها برای بیرون کردن انگلیسیها و به وجود آمدن کودتای ۲۸مرداد برای براندازی دولت او از طرف آمریکاییها؛ بزرگترین اشتباه مصدق این بود که مردم را منهای اسلام میدید.[۱] این شخصیت ، رفتاری لائیک گونه داشت که حتی به پیام مرجع بزرگ (آیت الله العظمی بروجردی) اعتنا نکرد، بر همین اساس حضرت امام خمینی (رحمة الله علیه) در ماجرایی جزایی، قصاص در اسلام (که جبهه ملّی قصاص اسلامی را غیر انسانی اعلام نموده بودند) در ضمن گفتاری فرمود: «او (مصدّق) هم مسلم نبود... اگر باقی مانده بود، سیلی بر اسلام میزد».[۲]
پینوشت:
[۱]. اقتباس از خاطرات و مبارزات حجةالسلام فلسفی، ص۱۳۳.
[۲]. صحیفه نور، ج۱۵، ص۱۵.
آب به آسیاب فریبکاران ریختن !!!
کوتاه
پشت پرده غفلت فرقه نگاران و سوء استفاه فرق انحرافی
بهائیت در ایران : چندی است در محافل مختلف آمارها و گزارشهای تأمل برانگیزی از نفوذ و گسترش فرقهها و نحلهها يا مذاهب گوناگون در جاي جای کشور اسلامی ایران به گوش میرسد.
از اینکه تعداد مسیحیان در فلان شهر به شدت در حال افزایش است یا اینکه ورودیهای ابتدایی اهل سنت در کل کشور با ورودی های شیعه برابر یا بیشتر است. یا اینکه یکی از اساتید دانشگاه در تهران از به دست گرفتن بیش از ۷۰ درصد مهدهای کودک کشور توسط بهائیان خبر داده است ی اینکه یک نفر ادعا کرده در یک شهر . یا اینکه یک نفر ادعا کرده در یک شهر کوچک 1000 نفر به دین مسیحیت گرویده اند و ....
حال اینکه این اخبار و گزارشها تا چه حد مستند و صحیح است بماند اما سه نکته قابل تامل است:
۱. آیا با رسانهای و علنی کردن این اخبار آن هم در فضای مجازی و بعضاً از طریق تلفن همراه و پیامک باعث خوشحالی و امیدواری این فرقهها از نفوذ خود نخواهد شد؟ اين فرض دور از ذهن نيست كه اين خبرپراكنيها و جوسازيها، خود بخشي از كارهاي تبليغي اين گروهكها و فرقههاي انحرافي باشد به گونهاي كه بخواهند اين خبرها از رسانههاي مخالفان خود پخش شود و آنان با بهرهگيري از اين اخبار، جذابيت و مقبوليت عمومي خود را فرياد بزنند و بگويند كه اين اعتراف مخالفان ماست كه ما در حال افزايش هستيم؛ و اين در حالي است كه خبرگزاريها و نقادان، ناخواسته و از روي غفلت در دامي افتادهاند كه دشمن براي آنان پهن كرده است…
۲. آیا نباید این اخبار از طریق مراکز و دستگاههای مربوطه پیگیری شود و برای تحقق این امر چه تدابیری اندیشیده شده است؟ آیا صرف اینکه در جایی این آمار بازگو شود کفایت میکند يا اینکه نه تنها آثار مثبت ندارد، بلكه آثار تخريبي فراواني به بار ميآورد؟
۳. در تحقیقات گستردهای که در این زمینه انجام شده مشخص است غالب این اخبار توسط گروههایی که خود نیز دارای مشکل هستند برای ناکار آمد بودن نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران این اخبار را در فضای ایران منتشر مینمایند در این مورد سوم جریان منحرف انجمن حجتیه سابقه فعالیت بیشتری دارد .
لذا بجاست فرهیختگان محترم در نقل و پخش این دسته از اخبار تامل بجایی داشته باشند تا مبادا آب به آسیاب دشمن ریخته شود.
مستندهای پوشالی
بهائیت در ایران : در سالهای گذشته سردمداران فرقه ضاله بهائیت در راستای حفظ و بقای خود با ایجاد فضاهای جدید قصد عوام فریبی مردم شریف ایران را داشته اند . یکی از روشهای مورد استفاده فعلی بهائیت ساخت فیلم و مستند با بودجه های کلان و پخش گسترده آن در فضای مجازی است .
این مستند ها که با هدف دور کردن اذهان عمومی از موضع اصلی فرقه ضاله بهائیت ساخته می شود ، محتوایی جز نشر اکاذیب ندارند .
سردمداران بهائیت با برنامه ریزهای دقیق و استفاده از نیروهای خود فروخته و کمک های مالی فراوانی از لابی های رژیم صهیونیستی قصد ایجاد تفرقه در بین مردم شریف ایران را دارند.
این هدف معمولا با پخش مظلوم نمایی و توهم ظلم به بهائیان صورت می پذیرد و با وجود اینکه مقرّ بهائیت در اسراییل است کمترین موضعی در مقابل جنایتهای رژیم صهیونیستی علیه مسلمانان فلسطین اشغالی و ظلم و محدودیت هایی که این رژیم بر سر مظلومان فلسطینی روا می دارد صورت نمی پذیرد.
به طور کل مستنداتی از این دست سه هدف عمده را دنبال می کنند
1- منحرف کردن جامعه از موضوع اصلی بهاییت
2- تغییر نگاه در خصوص پرونده زندانیان بهائی خصوصا هفت تن از سرکردگان بهائی که به جرم مشهود جاسوسی برای رژیم صهیونیستی در زندان بسر می برند و همچنین عوام فریبی در رابطه با بازداشتها تحت عنوان بازداشتهای اعتقادی .
3- تبلیغ بهائیت تحت پوشش موضوع حقوق بشر .
در راستای این اهداف فرقه سازمانی بهائیت مستندی تحت عنوان مستند نقض حقوق بهاییان به سازندگی بهنام روغنی فردی از اعضای این فرقه ضاله با هماهنگی نیروهای خود فروخته نظام جمهوری اسلامی و فتنه گران تولید و در فضاهای اجتماعی پخش کرده است
مراسله در بهائیت (مراسله فاضل)
بهائیت در ایران : در بهاییت با وجود مشکلات و مسائل پیچیده ، مطالبی با عنوان مراسله در بین بزرگان این فرقه رد وبدل می شده که بعضا با توپ و تشر و یا در بعضی موارد با تعریف و تمجید باب و معرفی خود ، شیوه تفکر شان را به رخ دیگران می کشیدند،ازجمله این مطالب می توان به مراسله شهاب به فاضل و مصباح معرف است اشاره نمود.
درکتاب ارزشمند کشف الحلیل اینگونه آورده شده:که اي جناب فاضل بزرگوار [۱] آن روزي كه در تهران در مدرسه تربيت به تعريض بر بنده حمله فرمودي من مأمور به سكوت و ناچار از اغماض بودم ولي امروز مي خواهم پاره حقايق به سمع شريف برسانم گر چه حق ناگوار است و اهل حق در ديده اهل رباخوار ولي چون شما را جوياي خدا مي دانم نه پيرو هوا محض اينكه شايد چند كلمه خيري گفته باشد به عرض اين ورقه مبادرت جستم.
می آورد که: خداي من گواه و شاهد است كه غرض و مرضي ندارم آنچه مي گويم حسبة الله است اگر چه شخص سر كار قدري در عالم خودتان غرق و فرو رفته ايد كه عرايض بنده را به دقت نخوانده و اگر هم به دقت بخوانيد به ديده ي اعتراض و عداوت است به خصوص كه گمانتان من شخص فاسد و فاسقم و شما شخص مؤمن و صالح والله اعلم بحايق الامور. بنده شما را شخصي صالح مي دانم [۲] ولي يك اشكالي هست كه ساكت هستيد بلكه محدود و متعصب و از مبادي امور بي خبريد [۳] گمان شما اين است كه دنيا پنج كرور بهائي دارد و حال آنكه در همه جا به بيست هزار نمي رسد [۴] تصور شما اين است كه بهائيان نفوس كامله و مردمان پاكيزه اند و حال آنكه خدا مي داند هر چه من ديده ام بدتر از يهوديهاي همدان كه شما هم ديده ايد بوده اند در ميان اين قوم صاحبان قلوب روشن و عقل روشن و وجدان وسيع ابدا يافت نمي شود شما به كدام مذهبي خدمت مي كنيد مذهب بهائي روح قدس ندارد كه سبب ترقي نفوس گردد مذهب بهائي به مسلك شبيه تر است تا به مذهب مذهب بهائي اندك خدمتي هم در عالم نكرده است و علامات عدم موفقيت از و جنات احوالش ظاهر است عوض اينكه همه نفوس زيرك دانائي وارد شوند مردمان بيدار هشيار فعال خارج مي شوند چرا فكر نمي كنيد چگونه نفوس صادق مخلص ناقض مي شوند و شما هر روز پيش خودتان حكمتها و فلسفها براي اين حوادث درست مي كنيد من نمي گويم بابي نشويد فقط مي گويم شما كه باب را نقطه اولي مي دانيد يك مرتبه كتاب بيانش را به دقت بخوانيد و يك مرتبه فقط نقطه ي الكاف را بخوانيد و اقلا براي جواب اشكالاتي كه براي اين مذهب است فكر درستي بكنيد كه عقلا پسند نمايند به حق كسي كه عالم در يد قدرت اوست كه شماها اغفال شده ايد و خوابي گران بر شما مستولي است مذهب قوه ي قدمي مي خواهد مذهب حق توحيد و اسقاط اضافات است شما به يك آقاي شوقي افندي چنان سرگرم شده ايد كه خدا را به جز ايشان نمي دانيد. درحالی كه ايشان درست جغرافي كه سالها خوانده اند ياد نگرفته اند تون و سنگسر و شاهرود را در ضمن لوح كرمان نوشته اند به شرافت انسانيت من عداوتي ندارم فقط ميل دارم پيش از وقت بيدار شويد و به سوي خدا رهسپار گرديد بساط عبدالبها بساط خدائي نبود بساط اعيانيت و پلوخوري بود بساط پول پرستي و دنيا دوستي بود اين حقايق را به گوش انصاف بشنويد و گرنه خود و جمعي را هلاك مي كنيد شما چگونه باور كرديد كه باب مبشر بها بود و حال آنكه روح باب در بيان از اين مطلب بي خبر است من ايمان به باب و غيره ندارم ولي در قضاوت تاريخي حق به طرف ادوارد برون مي دهم تحقيقات برون در نقطة الكاف و مقاله ي سياح و تاريخ جديد تمام مطابق واقع است يا قبول نمائيد يا كتابي كه در جواب نقطة الكاف مرقوم شده بيرون آريد [۵] تا معلوم شود در مقابل تحقيقات برون در چنته چه داريد ايران خود خراب و ويران است شما را به خدا شما هم خراب تر مي نمائيد.
بله اینطور است که شما عبدالبهاء را بزرگتر از اميرالمؤمنين مي شماريد در صورتي كه نشان و لقب از دولت انگليس كه مخرب عالم بشر است قبول مي نمايد [۶] عجب است كه اين حوادث را پسنديده مي دانيد؟! جواب يك مسئله از مسائل و اشكالات من در طهران حضور آقاي مصباح و آقاي يزداني داده نشد و بنا بود از فوق [۷] سؤال شود؛
تبلیغ شما فقط براي بي خبران خوب است [۸] نه براي دانايان. روزنامه في الحقيقه مرآت جهات است كه صاحب سمع و بصر و لسان است اما مريدانش از روزنامه فراريند يعني به استثناي دو سه نفر از اغنام تهران كه روزنامه ي مفتي و مجاني اگر باشد مي خوانند ساير اغنام به قدري از روزنامه بدشان مي آيد كه هر كس روزنامه بخواند مي گويند طبيعي شده مخصوصا اغنام سنگسر و آباده و دهات يزد كه به مجرد اين كه ببينند يك نفر بهائي روزنامه در دست دارد او را نصيحت مي كنند كه جائي كه الواح مبارك است كسي مي رود روزنامه بخواند؟ برويد الواح بخوانيد مناجات بخوانيد و قس علي هذا بهاء مي گويد (لسان از براي ذكر خير است او را به گفتار زشت نيالائيد از لعن و طعن و ما يتكدر به الانسان اجتناب نمائيد) مريدانش جز بدگوئي كاري ندارند و مخصوصا لعن و دشنام و بدگوئي آنها بيشتر متوجه كساني است كه از بساط بهائي و سيئات اعمالشان عمقا آگاه شده مردم را از پيروي آن منع مي نمايند.
چراکه اغنام ناب مقاومت و قوه ي جواب اعتراضات و انتقادات علمي را ندارند اين است كه به علماي بزرگ دشنام داده و به عدول كنندگان از كيش بها فحش مي دهند چرا بهائيان بازل و ازلي بد مي گويند؟ براي اين كه به قول عرب اهل البيت ادري بما في البيت) ازل و ازلي از اهل اين خانه بوده و بر همه چيز اين خانه محيط بوده از تمام سيئات اعمال واخلاق و تقلب و دروغ ميرزا خدا آگاهند و مردم را آگاه مي كنند كه حتي بهاء با امر و كتاب باب خيانت كرده ظهوري را كه باب به دو هزار و يك سال ديگر توقيت نموده او به خود بسته و جانشيني را كه باب براي خود انتخاب كرده او انكار نموده و مهمتر از همه اينكه جزئيات اعمال خانوادگي را در كتاب عمة نشر كرده اند و چون همه ي آنها بر ضرر بهائي تمام شده و جواب متيني نداشته اند مريدان را به دشنام گماشته اند و اگر كسي بپرسد بدگوئي و عداوت چرا؟ مي گويند بهاء الله اگر فرموده است زبان از براي ذكر خير است ولي در لوح احمدهم فرموده (كن كشعلة النار لا عدائي و كوثر البقالا حبائي) چرا مريدان عباس افندي به ميرزا محمدعلي و اتباعش بد مي گويند؟
براي اينكه او نوشته و منتشر كرده كه عباس افندي لوح وصيت پدر ما را تبعيض كرده قسمتي از آن كه راجع به خودش بود منتشر ساخت و قسمتي كه راجع به من بود مخفي و مستور داشت و از ميان برد چنان كه شرح آن در ترجمه كتاب پروفسور بروان گذشت لهذا عباسيان مريدان خود را بر دشنام و لعن بر محمدعلي افندي به نام اين كه ناقض عهد شده وادار نمودند.
چرا که شوقي به آواره و نيكو و صبحي دشنام مي دهد؟ و چرا سرهنگ علائي در مجلس عروسي خانه اسحق متحده ي يهودي فقط نقل مجلسش دشنام به آواره بوده؟
دلیل اينكه آواره و آن چند نفر از جميع جزئيات كار بهتر از خود شوقي آگاه بوده به علاوه از مفاسد ديگري كه كشف كرده و مطلع شده و بازگو نموده اند بر روح وصايت و خلافت شوقي هر آگاه شده دانستند كه در الواح وصاياي عبدالبهاء تصرفات به كار رفته و به اقدام مادر و عمه اش عباراتي ساخته و پرداخته شده حتي براي خانه هاي مردم كه به نام مدرسه ي تربيت بنات و بنين خريده شده و فلان مسافرخانه و مشرق الاذكار و حظيرة القدس كه با پول افراد خريده شده لوح درست كرده به محفل طهران فرستادند كه عبدالبهاء فرموده همه را به نام شوقي منتقل كرده به ملكيت او در آيد و در آوردند و به تازگي حتي حاجي غلامرضا امين آنها را در اداره ي ثبت اسناد به نام شوقي ثبت داده!
چون اين حقايق انگشت نما شد ناچار شوقي قلم به دشنام مي كشد كه شماها چرا اين تقلبات و خيانات و دنيا پرستهاي ما را آشكار مي سازيد؟
چرا بهائيان به مستشرقي چون مرحوم ادوارد براون دشنام مي دهند؟
از انجا كه او خودش به عكا سفر كرده و بها و عبدالبهاء را آن طور كه بوده اند شناخته و در كتابهاي خود چيزهائي نوشته كه به ضرر ايشان تمام مي شود و حتي نقطة الكاف تاريخ حاجي ميرزا جاني را كه بر خلاف تصور مردم سود و بهره بودي به باب و ازل و بابيان و ازليان نمي دهد ولي ضرر و زيان كامل به بها و بهائيان مي رساند منتشر ساخته.
و چون به هيچ وسيله نتوانسته اند آن را ابطال كنند و جواب متيني بر آن بنويسد لهذا زبان به دشنام مي گشانيد و تا هر قدر بتوانند كتاب نقطة الكاف را مانند كشف الحيل مي خرند و مي سوزانند و اين حركت احمقانه را وسيله ي تشفي صدور خود مي دانند
اگر اين سخن ما كه اغلب كتاب فروشان طهران و ولايات ديده و شنيده اند دروغ در آمد ساير حرف هاي ما هم دروغ است.
باري همه اينها دليل است بر اين كه بهائيت مذهب نيست و يك سياست غير مستقيمي است كه بر اثر جهل يك عده از مردم ساده لوح توليد شده و علاجش منحصر به عالم شدن افراد ملت و بي اعتنائي به اين سوسيته ي فساد و ضمنا اكمال اقتدار دولت است.
امااين قضيه مضحك است كه عبدالبهاء رؤساي مبلغين خود را مأمور كرد كه جوابي بر كتاب نقطة الكاف و مقدمه ي بروفسور براون بنويسد پس از آنكه پولها از اغنام گرفتند و چندين سال همه ي مبلغين كمك دادند بالاخره كتابشان كه به نام كشف الغطا در عشق آباد تنظيم و طبع شد به اقدام خود عبدالبهاء ضايع گشت و خودش به دست خود آن را تضييع نموده بعد هم پشيمان شد و آن را توقيف كرده مانع از نشر آن شد و علت تضييع آن دو چيز بود اول اين كه در آن روز انگليسها در فلسطين نبودند و افندي دستور داد كه بر پروفسور براون در آن كتاب حمله كرده به طرفداري سياست استعماري متهمش دارند و منظورش آن بود كه بنماياند به مردم كه كتاب نقطة الكاف بر نفع ازل و جزيره قبرس تمام مي شود تا در قبرس مركز روحانيتي تشكيل داده شده باشد ولي طولي نكشيد كه انگليسها وارد فلسطين شدند و كتاب كشف الغطا و حمله ي بر پروفسور به عنوان سياست از دو سو مضر شد يكي آن كه ممكن بود انگليسها مكدر شوند دوم آن كه ممكن بود اين تير به خودش بر گردد كه تو نيز همين نظر را داري. سبب دوم اين كه در كتاب كشف الغطا دستور داد توبه نامه ي سيد باب را چاپ كردند همان توبه نامه كه پروفسور هم چاپ كرده بود.
از انج که در فلسفه هم چاپ شده و متن آن را در كشف الحيل نز منتشر ساختيم و چون از افندي سر آن را پرسيدند گفت براي اين كه دماغ ازليها را بر خاك بماليم! ولي پس از طبع ديد بسيار غلط بزرگي كرده ولو اينكه او خود و پدرش به باب معتقد نبوده اند و در هر صورت مردم باب را مؤسس اين اساس مي شناسند و چون او توبه كرده باشد ديگر براي بهاء محل اعرابي نمي ماند و خودش چه صيغه ي خواهد بود؟ ديگر بعد از خودش كه معلوم است هر كس بيايد جز صيغه ي مفرد مؤنث غايب از فعل ماضي مجهول چيزي نخواهد بود. اين شد كه هنوز از مطبعه خار نشده بود حكم توقيفش از قلم خود عبدالبهاء صادر شد و عجب دارم از شدت غفلت بهائيان كه مي بينند هشتاد سال است در هر كاري جان كندند و پول دادند و هيچ نتيجه حاصل نشد و تمامش به ضررشان بود و هر چه وعده داده شد دروغ بود و در واقع پول داده اند براي خريداري افتضاح و رسوائي خود معهذا باز به محض اين كه از عكا لوحي مي رسد و نيرنگي جديد به كار زده مي شود كه مثلا پول بدهيد براي فلان قضيه تا امر مرتفع شود و چنين و چنان گردد و در اين كار چه فوائدي مكنون است با آن همه فريب ها كه خورده اند باز فريب جديد را استقبال كرده به رقابت هم جان مي كنند و پول مي دهند در حالتي كه همان اشخاص براي دو قرآن ماليات مشروع يا خدمت به دولت و مملكت خود به هزار وسيله و واسطه متشبت مي شوند كه آن دو قرآن را ندهند! فاعجب من هذا العجاب المعجب!!
آري اين عيب ها همه عيب تأويل است كه چون قومي هر سخن را مورد تأويل قرار داده از منهج مستقيم تحريف نمايند اين معايب ظاهر گردد. يعني از ابتدا براي جواب خصم و پيشرفت مقصد خود برخي متشابهات را وسيله ي دست خود ساخته به تاويل پرداخته كم كم اين ميدان وسعت پيدا كرده حتي سفيدي ماست را هم به قلب مبلغين مأول مي دارند نه در اين صورت اگر ما هم بابي از تاويل باز كرده فصول متشابهه ي در اينجا زياد كنيم باكي نخواهد بود تا از جهتي معرف متشابهات و تاويلات بهائيه باشد و از طرفي كتاب كشف الحيل هم بي متشابه نمانده باشد.
پی نوشتها :
[۱] فاضل عبارت است از آخوند معمم ريش بلندي كه اصلا از دهات شيراز آمده و در طهران معروف به فاضل شده و به قول آقاي نيكو بوعلي سيناي حضرات است.
[۲] اما من نمي دانم.
[۳] اين را كاملا مي دانم (آيتي).
[۴] مطابق احصائيه صحيح فقط يك ربع آنچه شما تصور فرموده ايد يعني ۵۱۸۹ نفر نه ۲۰۰۰۰ نفر.
[۵] مقصود كتاب كشف الغطا است كه در جواب مستر برون نوشته شد و تمام دانشمندان بهائي در آن شركت كرده اند عاقبت پس از طبع ديدند خيلي غلط و سهو دارد و به علاوه نيشهائي به سياست انگليس زده شد لذا به حكم افندي آن را مانند الواح سلاطين به زير دوشك مخفي كردند چه كه او با سياست انگليس كار داشت و مريدانش بي خبر بودند.
[۶] بلكه به اصرار و واسطه تراشي تقاضا مي كند.
[۷] يعني عكا و حيفا.
[۸] در اين هم تأمل است زيرا بي خبر را بي خبرتر مي كند.
اعتقاد بهائیان به صلح عمومی تا عمل آنها ؟
بهائیت در ایران : یکی از تعالیم دوازدهگانه فرقه بهائیت (که اعتقاد دارند تمام این تعالیم بدیع است)، صلح عمومی و محکمه کبرای بین المللی است. در این زمینه عبدالبهاء میگوید: «از جمله تعالیم اعلان صلح عمومی بود، کسانی که پیروی کردند از هر ملت و از هر دین و مذهب در نهایت محبت اجتماع نمودند».[۱] این اصل اعتقادی بهائیان دارای ظاهری مترقی میباشد. در اینجا ذکر این نکته لازم است که در اموری که جنبه ترقی دارد بهائیان فقط به ظاهر آن اکتفا نمودند، و از لحاظ عمق ارزشی و مفهومی هیچگونه ارزشی برای معتقدات آنها نمیتوان قائل شد، مثلاً در مسئله صلح عمومی بسیار از مزایای صلح کل سخن گفته و پیدرپی میگویند: «ما طالب صلح کل هستیم.»[۲] و با تفاخر اعلام میکنند که: «صلح عمومی از تعالیم مبارکه است که آثارش ظاهر شده است».[۳] در صورتی که اگر به نوشتههای آنان رجوع کنیم هیچنوع راه علمی و صحیحی برای برقراری صلح نشان نمیدهند و هرگز معترض این نکته نمیشوند که، اصولاً چرا اختلافاتی میان دول موجود است؟ چه میشود که هر چند سال یکبار جنگهای خونینی برقرار میشود و بشریت مدعی جامعه حقوق مدنی همچون حیوانات به جان یکدیگر میافتند و یکدیگر را میدرند؟. بهائیان بدون توجه به ریشه نزاعها و جنگها ادعا میکنند که تنها اصول دین بهائیت است که میتواند این صلح را برقرار کند و چنین مینویسند: «این قضیه صلح ملل را حضرت بهاءالله شصت سال پیش در ایران تأسیس نموده و در این مدت، در این خصوص لوایح و الواح بسیار در ایران نشر نمود و در سایر جهات نیز انتشار داد، تا آنکه در کتاب اقدس که قریب پنجاه سال پیش نازل شده، صلح عمومی را تصریح فرمود، در ایران ملل متنوعه موجود، مسلمان، مسیحی، یهود، زرتشتی و مذاهب متعدد دیگر موجود، به قوت تعالیم بهاءالله چنان تألیف و محبت حاصل گردیده که حال مانند برادر و یا پدر و پسر و یا مادر و دختر با یکدیگر متحد و متفق و آمیزش نمایند، و چون در محفلی اجتماع کنند، اگر در شخصی وارد گردد، از شدت الفت و محبت آنان حیران ماند و ابداً اختلاف و جدایی نبیند».[۴]
اکنون خوب است ببینیم که بهائیان چه راهی برای به دست آوردن چنین صلحی پیشنهاد میکنند. در رساله صلح عمومی از قول بهاءالله مینویسند: «سلاطین آفاق وفقهم الله باید به این امر تمسک فرمایند؛ آنها مشارق قدرت و مطالع اقتدار الهیاند».[۵] و نیز میگوید«باید مجلس بزرگی ترتیب دهند و حضرات ملوک یا وزراء در آن مجلس حاضر شوند و حکم اتحاد و اتفاق را جاری فرمایند و از سلاح به اصلاح توجه کنند، و اگر سلطانی بر سلطانی برخیزد، سلاطین دیگر بر منع او قیام نمایند، در این صورت عساکر و آلات و ادوات حرب لازم نیست الا علی المقدور لحفظ بلادهم و اگر به این خیر اعظم فائز شوند اهل مملکت کل به راحت و مسرت به امور خود مشغول گردند و نوحه و ندبه اکثری از عباد ساکن شود».[۶] و همچنین عبدالبهاء نوشته است: «بلی تمدن حقیقی وقتی در قطب عالم علم افروزد، که چند ملوک بزرگوار بلند همت چون آفتاب درخشنده عالم غیرت و حمیت به جهت خیر و سعادت عموم بشر، به عزی ثابت و رأیی راسخ، قدم پیشه نهاده، مسألهی صلح عمومی را در میدان مشورت گذراند و... یک معاهدهی قویه و میثاق و شروط محکمه ثابته تأسیس نمایند و اعلان نمود، و مؤکد فرمایند این امر اتم و اقوم را کل سکان ارض مقدس شمرده، جمیع قوای عالم متوجه به ثبوت این عهد اعظم باشند.[۷]
با مختصر توجهی به جملات فوق، معلوم میگردد که چنین پیشنهادی تا چه اندازه از اصول دموکراسی دور است. در اینجا عبدالبهاء تنها ملوک را قدرت اجتماعی تصور کرده و برای ملتها که تنها حامی حقیقی صلحاند، ارزشی قائل نشده است و به علاوه این پیشنهاد نیز، چنان که بر همه مسلم است، به هیچوجه علمی نبوده و درصورت عملی شدن، در حداعلی چیزی شبیه به جامعهی ملل گذشته خواهد بود که عملاً آزمایش خود را داد و از بین رفت. بعلاوه به آسانی میتوان درک کرد که اصالت این پیشنهاد نیز از خود آئین بهائی نیست و چنان که ادعا میکنند بدیع نبوده. کشف اصل منشأ آن نیز اشکالی ندارد، زیرا تبلیغات صلحآمیزــ چه از جهت افکار سوسیالیستی برای بیدار ساختن مردم و چه از طرف دولتها به منظور فریب دادن آنها، در هرحال فکری بوده است که از قرن نوزدهم رواج کافی داشته و اتخاذ آن در مشرقزمین لااقل هم زمان با پیدایش آئین بهائی از طرف سید جمالالدین اسدآبادی، به عنوان اتحاد اسلام و تأسیس سازمان اتحادی برای حکومتهای اسلامی، صورت گرفته است. در پایان بهائیان باید به این سؤال پاسخ دهند که سران خویش که مکررا دم از صلح میزدند چگونه نتوانستند آن را بین خود اجرا کنند، چگونه میخواهند اختلافات بین حسینعلیبهاء و صبح ازل را توجیه کنند، چگونه میشود کسی دم از صلح بزند اما نتواند بین خود و برادرش اصلاح برقرار کند.در بررسی دوره پس از حسینعلی (بهاءالله)، میبینیم که بین فرزندانش (عباس افندی، محمدعلی) برای به دست آوردن ریاست، درگیری و نزاع رخ داده و آنها به یکدیگر فحاشی و تهمتهای ناروا نسبت دادهاند و یکدیگر را به حیوانات تشبیه کردهاند. آیا نباید سران (به اصطلاح) دین بهائیت الگو برای اعمال این صلح باشند؟ اگر قرار باشند از چنین کسانی الگو گرفت آیا صلح عمومی محقق میشود؟
پینوشت:
[۱]. مکاتیب، ج۳ ص۱۰۲، مکاتیب، چاپ در مصر سنه محروسه، ۱۹۲۱.
[۲].کلیک کنید...
[۳]. رساله صلح عمومی.
[۴]. عبدالبهاء، نقل از رساله صلح عمومی ص۱۲۰.
[۵].رساله صلح عمومی ص۱۴.
[۶].حسینعلی نوری (لوح شیخ محمدتقی اصفهانی معروف به نجفی) ص۲۳-۲۴، مؤسسه معارف بهائی کانادا، ت: ۲۰۰۱ میلادی.
[۷]. رساله مدنیه عبدالبهاء.
راهبرد امام خمینی (ره) برای مقابله با فرقه ضاله بهائیت
بهائیت در ایران : حضرت امام خمینی (رحمه الله) گرچه اقدام بر ضد بهائیان و همهی فرقههای استعماری را مفید میدانستند، ولی معتقد بودند که باید با انقلاب عمیق و فراگیر، عوامل نگهدارنده بهائیان و هرگونه فساد را نابود کرد، از این رو با نهضت عظیم خود به یاری مردم مسلمان ایران، انقلاب اسلامی را به پیروزی رسانید، و ضربه نابودکنندهای بر پیکر استعمارگران و بهائیان وارد نمودند. و در این راستا خدمت بزرگی به اسلام و ایران نمودند. ولی در عین حال نباید غافل و مغرور شد، چرا که هرگاه شیطان را از در بیرون کنید ممکن است از پنجره وارد شود، و اگر از پنجره بیرون کنید، ممکن است از سوراخی رخنه کرده و وارد گردد. پس از انقلاب اسلامی، بهائیان که به دامن بیگانگان به ویژه آمریکا و اسرائیل پناه بردهاند، گهگاه تحت عنوان آزادی مذهب، دفاع از حقوق بشر و... با مظلوم نمایی خود، اربابانشان را تحریک کرده، و آنها نیز که دایهی دلسوزتر از مادر شده، نالهی مظلومنمایی بهائیان را در بوقهای تبلیغاتی خود به رخ میکشند. یکی از این اربابان، جناب ریگان رئیس جمهور سابق آمریکا بود، که برای دفاع از آنها، زیر ماسک حقوق بشر، از مراکز بینالملل خواهان آزادی آنها، در اظهار (به اصطلاح) مذهب خود در ایران گردید. حضرت امام خمینی (رحمه الله) در پاسخ به انسان دوستی ریگان رئیس جمهوری اسبق امریکا فرمود: «نمیدانم که در بعضی از رادیوها که پخش کردند، صحبت رئیس جمهور آمریکا را ملاحظه کردید که ایشان از همهی دنیا استمداد کردند برای اینکه بهائیهایی که در ایران هستند مظلومند و جاسوس هم نیستند و به جز مراسم مذهبی به کار دیگر اشتغال ندارند، و ایران برای همین که اینها مراسم مذهبیشان را به جا میآورند، ۲۲ نفرشان را محکوم به قتل کردهاند. ایشان از همهی دنیا استمداد کرده که ایشان جاسوس نیستند... اگر اینها جاسوس نیستند شما صدایتان در نمیآمد، شما برای خاطر اینکه اینها یک دستهای هستند که به نفع شما هستند، و الّا ما شما را میشناسیم، آمریکا را میشناسیم که انسان دوستیاش گل نکرده است که حالا به خاطر ۲۲ نفر بهائی که به قول ایشان در ایران گرفتار شدند... برای انسان دوستی یک وقت چنین صدا کرده و فریاد زده و به همهی عالم متشبّث شده است که به فریاد اینها (بهائیان) برسید. مردم (دروغ و تزویر) شما را میشناسند».[۱] سپس امام به جنایات هولناک آمریکا در جهان و در ماجراجویی جنگ تحمیلی که موجب خسارت زیاد به ایران و عراق شده به این مطلب اشاره کرده که اگر شما انسان دوست هستید، بخاطر ۲۲ نفر بهایی آن همه سینهچاک، نمیکنید ولی در کنار آن هزار بیگناه را میکشید، بنابراین کاسهای زیر نیمکاسه است که از بهائیان حمایت میکنید. اگر بهائیان جاسوس نبودند، و یا به عنوان یک حزب سیاسی برای بیگانگان در درون کشور اسلامی ایران، کار نمیکردند، شما برای آنها هرگز دلسوزی نمیکردید، دلسوزی شما از آنها دلیل روابط شما با آنها و نوکری آنها برای شماست.
نتیجه اینکه بهائیت یک حزب سیاسی کاملا وابسته به بیگانه است که توسط مزدوران روسیه تزار بنا نهاده شد، و به وسیله انگلیسیها پروریده گردید و حمایت شد، اکنون نیز آمریکا و اسرائیل از همه بیشتر از آنها حمایت میکنند، به آنها پناهندگی داده، و امکانات فراوان برای تبلیغات آنها در اختیارشان نهادهاند. این حزب بیآبرو تلاش میکند خود را دارای دین نشان دهد، تا بتواند پشت ماسک دین و مذهب، مأموریت خود را در ایجاد تفرقه، جاسوسی، و خدمت به اربابانش بهتر ایفا نماید.
پینوشت:
[۱]. امام خمینی، صحیفه نور، ج۱۷، ص۲۶۶و۲۶۷.
بهاييان حکم کافر و نجسند چرا؟
کوتاه خواندنی و صریح
بهائیت در ایران : مشركان و كافران (كساني كه توحيد يا اصول و فروع دين اسلام را قبول ندارند) مصداق نجس بر آنها وارد است.
انسانها از نظر عقيده به گروه هاي گوناگوني تقسيم مي شوند و از نظر فقهاي اسلام، نوع عقيده در حكم طهارت و نجاست و كفر انسان، دخيل است. بنابراين كساني كه اصول و فروع دين مقدس اسلام را بپذيرند، مسلمان و پاك اند. و اگر اسلام را نپذيرند مانند يهودي ها و مسيحي ها، به اين ها كافر گفته مي شود. از طرفي اگر مسلمان هم از مسير اسلام منحرف شود و ضروريات دين را انكار كند و يا به چيزهايي معتقد باشد كه با اسلام نا سازگار است، كافر و نجس به شمار مي آيد.
شيخ طوسي مي نويسد: مشركان و كافران (كساني كه توحيد يا اصول و فروع دين اسلام را قبول ندارند) و نيز هر كسي كه مخالف به آموزه هاي ائمه اطهار عليهم السلام باشد، نجس است.(1)
مراجع تقليد نيز در رساله هاي عملي خود به اين مطلب اشاره دارند از جمله امام راحل رضوان الله تعالي عليه مي نويسد: «كافر يعني كسي كه منكر خداست يا براي خدا شريك قرار مي دهد يا نبوت حضرت محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ را قبول ندارد و همچنين اگر در اينها شك كند و نيز كسي كه ضروري دين يعني چيزي را كه مانند نماز و روزه مسلمانان جزء دين اسلام مي دانند منكر شود، نجس است.(2)»
بنابراين هر كسي كه اصول دين اسلام و يا ضروريات آن مانند فروع دين را قبول نكند و يا بعد از قبول، رد كند. طبق نظر همه مراجع تقليد شيعه، نجس و كافر است و بر مردم دوري گرفتن از آنها واجب مي باشد.
با توجه به مطالب ذكر شده، بايد گفت بهائيان با عقائدي كه دارند، از دين مقدس اسلام خارج هستند و نجس و كافر مي باشند. زيرا حسينعلي بهاء كه فرقه بهائيت منسوب به اوست با ادعاي نبوّت بعد از ادعاي مهدويت، يكي از ضروريات مسلم بين شيعه و سني يعني خاتميت پيامبر اسلام را انكار كرد.(3) سپس ادعاي خدائي كرد و بهائيان با پيروي كردن از او، براي خداوند يگانه شريك قائل شدند.(4) و كسي كه براي خدا شريك قائل شود، طبق نص صريح قرآن كريم نجس است، چرا كه خداوند فرمود: مشركان نجس هستند.(5)
رهبران بهائيت و به طبع آنها پيروانش تمامي واجبات و محرمات اسلام را كه در قرآن و روايات آمده است انكار نموده و مي گويند بعد از آمدن حسينعلي بهاء رهبر فرقه بهائيان، مدت همه اينها تمام شد و ديگر بر هيچ كس لازم نيست به دستورات اسلام عمل كند.(6) و كسي كه ضروريات دين از جمله نماز، روزه، حج و ... را انكار كند از دين اسلام خارج شده و كافر و نجس مي باشد.(7)پس فرقه بهائيت به خاطر قبول كردن رهبران خود به عنوان خدا، مشرك مي شوند و با قبول نكردن خاتميت نبوت پيامبر اسلام و نيز انكار ضروريات دين اسلام كافر و نجس هستند، حتي اگر كسي بگويد برخي از علماي شيعه، يهود و نصاري را پاك مي دانند بنابراين بهائيان هم به عنوان كافر بايد پاك باشند. جواب اين است كه يهود و نصاري، بر اساس منابع اسلامي اهل كتاب هستند، ولي بهائيان با انكار اسلام و حتي اديان يهوديت و مسيحيت، هرگز نمي توانند ادعاي اهل كتاب بودن كنند و حكمشان هم پيروان اديان غير الهي است. / جام نیوز
پي نوشت ها:
1. طوسي، نهايه، قم، انتشارات اسلامي، ج1 ص203.
2. راشدي، لطيف، رساله چهارمرجع، تهران، پيام عدالت، دوم، 1382ش، ص41.
3. شريف يحيي الامين، فرهنگنامه فرقه هاي اسلامي، ترجمه: محمد رضا موحدي، تهران، باز، اول، 1378ش، ص84.
4. افراسيابي، بهرام. تاريخ جامع بهائيت، تهران، مهرفام، دهم، 1382 ش، ص361.
5. توبه:28.
6. رباني گلپايگاني، علي. فرق و مذاهب كلامي، قم، امير، اول، 1377 ش، ص343.
7. مكارم شيرازي، ناصر. رساله توضيح المسائل، قم، مدرسه امام علي بن ابي طالب ـ عليه السلام ـ ، نهم، 1381 ش، ص37.