• شرک در بهائیت

  • دهه فجر انقلاب اسلامی گرامی باد

  • دهه فجر انقلاب اسلامی گرامی باد

  • دهه فجر انقلاب اسلامی گرامی باد

  • دهه فجر انقلاب اسلامی گرامی باد

آخرین مقالات

cache/resized/f6cf16df4170fe0dc87046852f8b250c.jpg
بهائیت در ایران : برنامه هاي راديو به
cache/resized/532039bb4d96e66cb065c4cd67a7e4a0.jpg
بهائیت در ایران :  باتشکر از تهیه کننده
cache/resized/6d255b36c421dd58308f6b587bc782be.jpg
بهائیت در ایران : نکته حضرت علامه
cache/resized/6359e5ce79c56960f4da66cfca519d32.jpg
بهائیت در ایران : نفوذ بهائیان در دوران
cache/resized/f5e86f9eeb2d5789f979156d0e788b37.jpg
بهائیت در ایران : در میان جریانهای مخفی
cache/resized/cad17ead0354826567707603cbca7c44.jpg
با تشکر از نویسنده مطلب  جواد نوائیان

کتاب ها

در کتاب جمال ابهی علامه موسوی اردبیلی تحقیقات و مطالعات گسترده ای پیرامون بابیت و بهائیت از نظر تاریخی همچنین
بهائیت در ایران: پژوهش در خصوص ظهور رضاخان در عرصۀ سیاسی و متعاقب آن گسترش فعالیت بهائیت در ایران، که
به بهانه آغاز چهل و دومین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران بهائیت در ایران : "ماه عسل رژیم پهلوی و بهائیت"
بهائیت در ایران : با آشکارشدن دعوت رجعت حسینی و من‌یظهره‌اللهی میرزا حسینعلی بهاءالله، گروهی از بزرگان بابیان
  دلایل غلبه گفتمانِ شیخیه در ابتدای دوره قاجاریه و چرایی تلاقی تفکر آن با فرقه بابیه   دی 98 بهائیت
بهائیت در ایران :یکی از طرق شناخت ماهیت و مواضع سیاسی میرزا حسینعلی بهاء (مؤسس بهائیت)، بررسی روابط و مناسبات
بهائیت در ایران : تاریخ، درهای کوچک و بزرگ فراوانی دارد، با گشودن هر کدام، چراغی فراراه آدمی روشن می‌شود.
بهائیت در ایران:"آشنائی با فرق ومذاهب اسلامی و..."عنوان کتابی است که توسط آقای رضا برنجکار جمع آوری و تالیف
به بهانه فرا رسیدن چهلمین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران بهائیت در ایران : ماه عسل رژیم پهلوی و
نویسنده: خوان ریکاردو کول بهائیت در ایران : این مطلب توسط آقای کول که خود مدتی از پیروان آئین بهائی بوده
فریبا سعادتی فر* چکیده فرقه بابیه از انحرافات مهم اجتماعی در تاریخ ایران است که با فرهنگ و عقاید مردم
بهائیت در ایران : شاید بتوان به جرات بیان کرد که موثرترین مستبصر از آئین ضاله بهائیت جناب صبحی بوده است .
بهائیت در ایران :  کتاب " ادیان ، مذاهب و فرقه های استان همدان " با تلاش قابل تقدیر آقای علی زریابی سخا تدوین
بهائیت در ایران : ادوارد براون بعنوان یک شرق شناس به خاور میانه و ایران سفر کرد اما در مورد علت اصلی و
هدف از خلقت انسان، قرب الهی است و ایصال به او در گرو پیمایش راه اوست که دین می نامند. دین به عنوان همزاد بشر
کتاب حاضر بر اساس تحقیقات ابوالاعلی مودودی و ابوالحسن علی حسنی ندوی تالیف شده و توسط مترجم گرامی عبدالله
  بهائیت در ایران: کتاب " وارونه ها و خرافات در آخرالزمان " تالیف نویسنده ارجمند ابوالفضل سبزی در سال 1391
  بهائیت در ایران : موضوع این مطلب . کتاب «مدرنیته و هزاره : پیدایش آیین بهائی در خاور میانه قرن نوزدهم» اثر
  • Prev
دست خط امام خمینی(ره) در مورد فرقه ضاله بهائیت +
بهائیت در ایران : پایگاه مركز اسناد انقلاب اسلامی ویژه‌نامه
نهضت امام(ره) تحریم خرید و فروش با بهاییان
بهائیت در ایران : به بهانه خرداد ماه ماه شروع نهضت امام
مجالست با بهائیت عقاید را سست می کند
 بهائیت در ایران : آیت الله ناصری در خصوص بهائیت اظهار
دست خط امام خمینی(ره) در مورد فرقه ضاله بهائیت +
 بهائیت در ایران :  پایگاه مركز اسناد انقلاب اسلامی در
استفتاء از مقام معظم رهبری
  بهائیت در ایران:به نقل از پایگاه کانون حق پژوهی: با
استفتاء از حضرت امام خمینی (ره)
 بهائیت در ایران:نظر حضرت امام خمینی (ره) درباره بهائیت

دریافت نرم افزار

افراد آنلاین

ما 100 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم
×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 667

بهائيت , مذهب استعمار ساخته براي مقابله با اسلام -5

بهائیت در ایران: بخش پنجم از مجموعه مطالب با عنوان " بهائیت ، مذهب استعمار ساخته برای مقابله با اسلام " جهت بهره برداری کاربران محترم بازنشر داده می شود .

خودكامگي و نقصان معرفت ديني , دامهاي استعمار براي مذهب سازي

قدرتهاي استعماري براي تحقق سياست شيطاني « مذهب سازي » به منظور تقابل و تعارض با « اسلام » , به گزينش عناصري مي پرداختند كه در اوج نفسانيت و بيماري هاي اخلاقي و رواني , آماده پذيرش همه گونه ماموريت براي تامين شهوات و تمايلات خودخواهانه بودند و سوار بر مركب نفس و تاخت و تاز در ميادين غرور و قدرت طلبي و رياست پرستي و علو و برتري جويي را بر هر خواسته و تمايل ديگر ترجيح مي دادند و براي دست يابي به آنها تا نفي نبوت و معاد و ادعاي نبوت جديد! پيش مي تاختند.

قدرتهاي استعماري وقتي عناصر مورد نظر را مي يافتند , توجهي به جهل و كم داني هاي آنان نمي كردند و توانايي علمي و مراتب بالاي مطالعه و بينش و دانش را ملاك و معيار قرار نمي دادند , زيرا اولا رشد علمي و معرفتي و كسب شناخت هاي لازم نسبت به فرهنگ و انديشه اسلامي عامل نيرومندي در نفي القائات استعماري محسوب مي شد و به همين دليل بود كه عالمان انديشمند و ژرف نگر پس از آن كه در معرض پذيرش دعوت هاي سيد علي محمدباب قرار گرفتند , بسيار سريع و صريح به ماهيت استعماري اين تفكرات و عقايد واقف گشتند و به شدت به نفي و طرد دعوت كنندگان كه فرستادگان و تبليغ گران باب بودند , اهتمام ورزيدند و به مقابله با اين مذهب استعمار ساخته پرداختند. ثانيا بينش و معرفت هاي ژرف و عميق علمي كه خود عاملي است براي خشوع در برابر حقيقت اسلام , با تمايلات و خواهشهاي سركش دروني و نفساني كه صاحبان خود را آنچنان كور و نابينا مي ساخت كه تا ادعاي مهدويت و نبوت پيش مي تاختند , در تضاد و تنافي قرار داشت و قدرتهاي سلطه گر جهاني هرگز با وجود عناصر بصير و فكور به جامه عمل پوشاندن سياست هاي شوم خود توفيق حاصل نمي نمودند.

استعمار انگليس و روسيه , به طور آشكار و مشخص , به دنبال انتخاب عناصري بودند كه ضمن داشتن تمايلات شديد نفساني و خودكامگي و احساس علو و برتري , از دانش و بينش اندكي برخوردار باشند تا سهلتر و سريعتر بتوانند القائات اعتقادي و فكري منحط خود را در وجود بيمار آنان بارور سازند و با تحريف حقايق اسلامي , زمينه ساز تدريجي خروج عليه اسلام و اعلام دين جديد را فراهم بياورند.

استعمار انگليس با تلاش هاي مستمر جاسوس كهنه كار خود در كشورهاي اسلامي , سرانجام فرد مورد نظر را با دو ويژگي « خودكامگي » و « ضعف دانش ديني » شناسايي مي كند تا بدين وسيله مذهب استعماري « وهابيت » را براي معارضه با اسلام اصيل و ناب به وجود آورد.

« همفر » جاسوس انگليس اعلام مي كند : « پس از مدتي آشنايي و مراوده با محمدبن عبدالوهاب , به اين نتيجه رسيدم كه فرد شايسته براي اجراي مقاصد بريتانيا در منطقه , شخص او تواند بود. روح بلند پروازي , غرور , جاه طلبي و دشمني با علما و مراجع اسلام , خودكامگي و.... برداشت او از قرآن و حديث كه تفاوت آشكار با واقعيت داشت , بزرگترين نقطه ضعف او بود كه مي توانست مورد استفاده قرار گيرد! » (1 )

اين خودخواهي ها و جاه طلبي ها در كنار ضعف هاي ايدئولوژيك (2 ) باعث شد كه « همفر » به مرور و در جلساتي متوالي محمدبن عبدالوهاب را به تحريف آيات قرآن و انكار ضرورت « جهاد » و « امر به معروف و نهي ازمنكر » و نفي « نبوت » و آلودگي به « شراب » و « فساد » وادار سازد و او را به اعلام « دين جديد » ! ترغيب نمايد تا سرانجام با انعقاد قراردادهاي لازم با وزارت مستعمرات انگليس , عليه اسلام و قرآن بپاخيزد!

همين سياست و روش , ابتدا توسط استعمار روسيه و سپس با تداوم آن توسط استعمار انگليس درباره « سيد علي محمدباب » به ظهور و عينيت رسيد.

سيد علي محمدباب , هم از لحاظ غرور و خودكامگي و نفسانيت , و هم از جنبه ضعف هاي اعتقادي و معرفتي و بينش و دانش ناچيز و اندك , عنصر بسيار مناسبي بود تا « بابيت » را بنيان نهد تا اين اساس و بنيان شيطاني و ساخته و پرداخته استعمار , تحت عنوان « بهائيت » و با رهبري ساير عناصر وابسته به انگليس و اسرائيل و آمريكا تا امروز تداوم يابد.

چنان كه بيشتر اشاره كرديم , « دالگورگي » جاسوس و وزير مختار روسيه در ايران ماموريت داشت تا نطفه هاي اوليه بابيگري و بهائي گري را در ايران بارور سازد. او در يادداشت هاي خود از الواحي ياد مي كند كه به زبان عربي براي سران بابيت و بهائيت يعني سيدعلي محمدباب و ميرزا حسينعلي نوري (بهاالله ) تهيه مي نمايد و تحويل آنان مي دهد تا براساس القائات و به هم بافته هاي سفارتخانه روسيه , به تبليغ و ترويج دين جديد! بپردازند.

دالگوركي به صراحت مي نويسد :

« يك قسمت از كار سفارتخانه , منحصر به تهيه الواح و انتظام كار بابي ها بود.... به محض آن كه بين ميرزا حسينعلي و ميرزا يحيي به هم خورد , ميرزا حسينعلي « من يظهره الله » شد , ولي از بي سوادي « من يظهره الله » چه بگويم ! الواحي كه ما تهيه مي كرديم نمي توانست بخواند! » (3 )

واقعيت هاي انكارناپذير تاريخي , صحت سخنان دالگوركي را به اثبات مي رساند و مشخص مي كند كه « سيد علي محمدباب » و مسلك « بابيگري » همچون « محمدبن عبدالوهاب » و مسلك « وهابيت » , محصول استعمار و از نتايج خودكامگي و ضعف معرفت ديني اين دو عنصر آماده براي پذيرش القائات فكري و سپس ماموريت هاي محوله از جانب قدرتهاي استعماري مي باشند. در اين واقعيت هاي تاريخي تامل مي كنيم .

1 ـ سيد علي محمدباب گروهي از پيروان خود را در كسوت دعوت كننده و تبليغ گر عقايد و افكار خود به شيراز گسيل داشت . اين افراد بدون تزلزل و در اوج تعصب و جانبداري به تبليغ افكار باب پرداختند و در مجلسي كه از علماي شيراز و حاكم آن شهر به نام « حسين خان نظام الدوله تبريزي » براي بررسي احوال آنان تشكيل شده بود , نوشته ها و كتاب هايي از باب را ارائه دادند و آنها را « وحي آسماني » ناميدند!

حاكم شيراز پس از مجازات آنان , با روش خاصي براي اتمام حجت نسبت به عقايد كفرآميز بابيت , ابتدا دستور داد علي محمدباب را از بوشهر به شيراز بياورند و سپس شبي محرمانه او را به حضور پذيرفت و به ظاهر خويشتن را از مريدان سرسخت و ترويج كنندگان بابيگري معرفي نمود و اعلام كرد كه حاضر است با اشتياق تمام اموال و امكاناتش را در مسير نشر عقايد و افكار او ايثار كند.
والي شيراز با اين چاره انديشي , غرفه هاي وسيعي را با تمام وسايل و ابزار در دارالعماره اش به باب و پيروانش اختصاص داد و به مرور تا آن جا خود را مريد و عاشق و دلباخته دين جديد او اعلام كرد كه رضايتش را براي حضور در مجمع فقها و علماي اسلام به منظور هدايت آنان با تبليغ اصول و مباني مذهب جديد! جلب نمود.

سيدعلي محمدباب با اين ترفند حاكم , مجذوب و فريفته شد و با غرور و خودكامگي در مجمعي كه به درخواست والي شيراز از فقها و علما و گروهي از افراد سرشناس شيراز تشكيل شده بود , حاضر شد. او به منظور تبليغ دين جديد! اين گونه به هدايت و ارشاد علما و فضلاي حاضر در مجلس پرداخت :

« اي علما , آيا هنگام آن فرا نرسيده است كه هوا و هوس را پشت سر اندازيد و هدايت را پيروي كنيد و ضلالت را ترك نمائيد و سخنان مرا گوش دهيد و اوامر مرا اطاعت كنيد پيغمبر شما بعد از خود جز قرآني به جاي نگذاشته و اين نيز كتاب من « بيان » است . بيائيد آن را تلاوت و قرائت كنيد تا به شما معلوم گردد كه عبارات آن از قرآن فصيح تر و احكامش ناسخ احكام قرآن است . پس سخنان مرا گوش كنيد و نصيحت مرا بپذيريد و پيش از آن كه شمشير در ميان شما كشيده شود , گردن هايتان زده و خونتان ريخته شود , جان و اطفال و اموالتان را محفوظ بداريد. سخنان مرا گوش و امر مرا اطاعت كنيد. من شما را چنين نصيحت مي كنم » (4 )
علماي حاضر در مجلس بنابه درخواست حاكم و توافق قبلي , سكوت اختيار كردند و در برابر اظهارات كفرآميز سيدعلي محمدباب هيچ واكنشي از خود نشان ندادند.

حاكم شيراز از جاي برخاست و از باب تقاضا نمود كه دعاوي خويش را بر كاغذ بنگارد تا به اين وسيله برهان و حجت مكتوب از خود برجاي نهد. باب بنا به تقاضاي حاكم عباراتي بر كاغذ نگاشت . وقتي علماي مجلس بر دعاوي و نوشته هاي او نظر گستردند هم از لحاظ ساختار كلمات , هم از جنبه جمله بندي و تركيب , هم از جهت مفهوم , نارسايي و اغلاط و مطالب نامربوط در آن مشاهده كردند كه اين ها بر ضعف علم و نقصان معرفت و بينش او دلالت داشت .

علماي اسلام اغلاط نوشته باب را برايش برشمردند و توضيح دادند , لكن باب مي كوشيد كه آنان را قانع نمايد كه « در مدرسه اي تعلم نكرده , و در مكتبي درس نخوانده و آنچه را كه مي نويسد از عالم غيب به او الهام مي شود و يا وحي آسماني مي باشد كه بر او نازل مي گردد و مردم نبايد به الفاظ و عبارات توجه داشته باشند , بلكه بايد معاني را مورد توجه قرار داده , مغز را بگيرند و پوست را به كنار اندازند . » (5 )

باب با اين سخنان مي خواست خود را از بي سوادي و ضعف دانش و معرفت ديني تبرئه نمايد و آن را به گردن وحي آسماني ! بيندازد! لكن علماي اسلام به صراحت و روشني , او را در كفر انديشي و اعتقادات ضدالهي معترف و مجرم يافتند.
در اين هنگام , حاكم شيراز كه تا اين لحظه خود را مريد سينه چاك بابيگري معرفي مي كرد , زبان گشود و خطاب به سيدعلي محمدباب چنين گفت :

« اي جا هل مغرور , اين چه بدعت شومي است كه در اسلام احداث كرده اي چگونه ادعاي نبوت و رسالت يا مهدويت مي كني و حال آن كه نمي تواني مكنون ضمير خود را به عربي صحيح اظهار كني و با اين حال ادعا داري كه سخنان تو از قرآن محمد(ص ) فصيح و بليغ تر مي باشد و مانند آيات بينات تو در قرآن پيدا نمي شود ... » (6 )

سيدعلي محمدباب بعد از اين اظهارات و اعترافات كفرآميز ناشي از « جهل » و « خودكامگي » تعزير مي شود و سپس در زندان شيراز به اسارت درمي آيد تا از گسترش افكار مسمومش جلوگيري شود.

2 ـ پيروان باب در شهرهاي مختلف به ترويج بابيگري اشتغال داشتند و عناصر برجسته كه نقش بازوان باب و سازمان دهي و رهبري گروههاي تبليغي را ايفا مي نمودند در گام نخست سعي مي كردند به نزد علماي اسلام بروند و آنان را با ارائه آثار باب , به دين جديد! متمايل سازند.

ملاحسين بشرويه اي كه از عناصر فعال و تلاشگر بابيت محسوب مي شد به همراه يكي ديگر از عناصر پركار به نام حاجي ميرزا جاني به منظور جذب « حاج ملامحمد مجتهد » كه فرزند ملااحمدنراقي و از مايه هاي علمي و معرفتي بالايي برخوردار بود , به كاشان شتافتند.

 

به نقل از روزنامه جمهوري اسلامي

 

تناقض در اعتقاد و عمل

به بهانه22 آذر سالروز جنایت بهائیان به حمایت از رژیم منحوس پهلوی در شیراز

بهائیت در ایران : روز۲۲ آذر۱۳۵۷ مردم سعدیه شیراز ، شاهد وقوع جنایتی هولناک توسط استوار "صفت الله فهندژ" ، بهایی بودند. در اثر تیراندازی این جنایتکار از روی پشت بام خانه اش 11 تن از مردم مسلمان محله سعدیه کشته و دهها نفر دیگر زخمی شدند.

درسالروز وقوع این جنایت (22 آذر 1357) در مقاله پیش رو تلاش شده است با اتکاء به دو سند برجای مانده از ساواک و گزارش ژاندارمری استان فارس به وزارت کشور در آن زمان ، ماجرای کشته و زخمی شدن دهها نفر از مردم شیراز توسط این استوار بهایی را بازخوانی کنیم .

در ابتدا متن سند اول مربوط به تلفنگرام مامور ساواک از شیراز را باهم مرور می کنیم :

به 312 و 341 شماره تلفنگرام 07 21940/ ه 1

«ساعت 1500 روز 22/9/57 بتحریک سه نفر از افراد متعصب مذهبى به اسامى عین ‏اللّه‏ فهن دژ ـ غلامحسین فهن دژ فرزند خواجه عوضعلى و امین فهن دژ فرزند نیاز و تعدادى از اهالى محله سعدیه شیراز به قبرستان بهائیان حمله و پس از تخریب زمینها در ساعت 1800 به منازل و محافل حضیرت القدس بهائیان حمله مى‏نمایند که به همین علت بهائیان ساکن در محل به منظور دفاع از خود با سلاح هائى که در اختیار داشته‏اند شروع به تیراندازى نموده که در نتیجه 11 نفر از متعصبین مذهبى توسط بهائیان و یکنفر از بهائیان توسط مأمورین فرماندارى نظامى بضرب گلوله کشته و عده‏اى در حدود سى نفر به سختى مجروح و حالشان وخیم مى‏باشد. که در بیمارستانهاى شیراز تحت مداوا قرار گرفته ‏اند. وصبح روزجارى نیز چند دستگاه از منزل بهائیان آتش زده شده است که امکان آتش زدن برخى از منازل متعصبین مذهبى هست. ضمنا آخرین وضعیت مجروحین و اسامى کشته شدگان متعاقبا باستحضارمى‏رسد

گزارش دهنده : جوان گوینده متن تلفن گرام : آقاجانیان گیرنده تلفن گرام : قاسم‏پى

ساعت 00/10 تاریخ : 23/9/ 1357 » (1)

همانطور که ملاحظه می شود در این سند گفته شده است که بهاییان به روى مسلمانان آتش گشوده ‏اند. اما درسند بعدی که توسط ژاندارمرى استان فارس ارائه شده است جزئیات بیشتری از ماجرای یک استواربهایی و یک سرباز وظیفه و نفر دیگرى که دستگیر شدند و مردم را به گلوله بسته‏ اند. توضیح داده شده است:

«گزارش هنگ ژاندارمرى شیرازحاکى است درساعت 1830 روز22/9/1357 درمنطقه سعدى شیراز بین مسلمانان و بهائیان زد و خوردى بوقوع پیوسته چون منطقه مزبورجزو حوزه فرماندارى نظامى است ماموران فرماندارى نظامى مستقیما دربرقرارى نظم و امنیت دخالت نموده و فرمانده گروهان شیراز نیز با عده ‏اى ماموراز نظر کمک و انجام امور قضائى درمحل حاضر، معلوم شد نزاع براثر اختلافات مذهبى رخ داده و در اثر تیراندازى از جانب چند نفر از افراد بهائى که در پشت بام‏هاى منازل خود سنگر گرفته بودند تعدادى از افراد مهاجم مسلمان ساکن سعدى را کشته و زخمى شده‏اند و یکى از افراد تیرانداز استوار فهندژ درجه‏دار شاغل ارتش جمعى مرکز پیاده بود که در اثر تیراندازى مامورین فرماندار نظامى کشته و یکنفر دیگر بنام شهرام فهندژ که با یک قبضه اسلحه دولول سوزنى و یکنفر سرباز وظیفه که هویت وى تاکنون معلوم نشده در حال فرار دستگیر میگردند که پس از برقرارى نظم و آرامش بدستور فرماندار نظامى مامورین فرماندارى بیگان مربوطه مراجعت مینمایند و تعداد کشته شدگان 13نفر ( 12 نفر مسلمان و یکنفر بهائى ) بود ه و تعداد زخمى شدگان 15 نفر که در بیمارستان سعدى و نمازى شیراز بسترى و صبح روز جارى، مجددامسلمانان قریه سعدى شیراز که تعداد آنان درحدود 5 هزارنفرتخمین زده میشد بمنازل بهائیان حمله در نتیجه حدود یکصد دستگاه از منازل بهائیان را تخریب وطعمه حریق قرار داده بهائیان ساکن سعدى بارتفاعات اطراف سعدى که گویا بعضى از آنها مسلح به تفنگ شکارى مجاز میباشند متوارى و دراین جریان یک قبضه اسلحه دولول سوزنى که ازقنداق جدا میباشد با یک قبضه اسلحه پنج تیر گلوله‏ زنى یک برنو با چهار تیر فشنگ متعلق به استوار فهندژ و یک رشته فانسقه متعلق به شهرام فهندژ کشف در حال حاضر نظم و آرامش در محل حکمفرماست .نتیجه اقدامات بعدى متعاقبا بعرض میرسد. (2)

قبل از آنکه به بررسی این دو سند مهم بپردازیم بد نیست مروری بر گزارش مطبوعات همان زمان در این مورد داشته باشیم:

نشریه اخبارجنبش اسلامی شماره هشت به تاریخ سی ام آذر 1357 در این مورد گزارش میدهد :

«مردم از مساجدى که در منطقه سعدى قرار دارد بیرون آمده و در حالى که بقیه از بالاى پشت بام‏ها آنان را با نداى تکبیر همراهى مى‏نمودند، به تظاهرات مى‏پردازند. در این هنگام ارتش به وسیله نورافکن محل جمعیت را روشن نموده و یک استوار به روى مردم تیراندازى مى‏نماید که در نتیجه 23 نفر کشته مى‏شوند. یک سرباز شجاع، استوار قاتل را به سزاى عملش مى‏رساند که فرداى آن شب اعدام میگردد. »

در مقابل این گزارش ، نشریه پیک خجسته شماره 1179 بیست و پنجم آذر 1357 صفحات 1و 5 فاجعه شهرک سعدى را از جانب گروه هاى مشکوک و از پیش آماده شده، بیان مى‏کند و مى‏نویسد :

«استوار یکم صفات‏اللّه‏ فهندژ به همراه فرزندش شهرام، گروهى از مردم این شهرک را به گلوله بست که در نتیجه 21 نفر کشته و 28 نفر مجروح شدند. در این حادثه استوار مذکور کشته و فرزندش دستگیر گشتند. از خانه این فرد هفت قبضه تفنگ، 12 اسلحه کمرى و 2 دستگاه پوکه سازى و پوکه پرکنى به دست آمد. »

از این دو گزارش، جالبترادعای فصلنامه مطالعات ایرانى است . (سال سیزدهم 1980، ش 1 تا 4، صفحه 55 تا 81 ) این نشریه که در امریکا چاپ می شود ، از قول یک مددکار اجتماعى شیرازى نقل می کند که هیچ سربازى در آنجا حضور نداشت ؛ مردم خودشان زدند وخوردند و 9 نفر به ضرب چاقو کشته شدند و این نشریه مى‏نویسد همه کشته شدگان بهایى بودند!!

خانم لیلا چمن خواه پژوهشگر تاریخ معاصر در کتاب خود به نام " بهائیت و رژیم پهلوی " مجموعه این اقدام را ساخته و پرداخته ساواک در آن زمان می داند خانم چمن خواه در این مورد می نویسد:

« ماجرا ازآنجا آغازشد که شماری ازعناصر بد نام ساواک برای تحریک بهائیان ساکن این محله [سعدیه] در جلوی خانه های آنها که در مجاورت هم قرار داشت تجمع کرده و با طرح یک سری تقاضا ها و توهین به ساکنین ، قصد برانگیختن و عصبانی کردن آنها را داشتند. برخلاف آنچه که اکثریت وساواک در مورد تعداد خانوارهای بهایی محل اغراق و بزرگنمایی می کردند ، در این منطقه فقط حدود 20 تا 30 خانواده بهایی با جمعیتی در حدود 100 نفر زندگی می کرد » (3)

تحلیل تاریخی رویداد

حادثه محله سعدی شیراز به چند دلیل اهمیت اساسی داشت:

1-زمان وقوع حادثه : 22آذرماه سال 1357 مصادف است با دوازدهم محرم 1399هجری قمری یعنی تنها دو روز پس از برگزاری راهپیمایی میلیونی روزعاشورا توسط مردم ایران در سراسر کشور، در این روز تاریخی در عظیم ترین راهپیمایی دوران قبل از پیروزی انقلاب تا ان روز، مردم با شرکت فعال خود خواستار سرنگونی حکومت شاه شدند.

در واکنش عجولانه به این راهپیمایی گسترده ساواک که به شدت موقعیت رژیم سرکوبگر شاه را در خطر می دید؛ با طراحی انواع و اقسام حیله ها، تلاش داشت از گسترش روز افزون نهضت آزادی خواهی و ضد استبدادی و ضد استعماری امام خمینی جلوگیری کند. بنابراین دور از ذهن نیست یکی از راه هایی که آنها به آزمایش گذاشته باشند ، انحراف مبارزه مردم از ضد سلطنت شاه و همپیمانانش ، به سمت مبارزه علیه بهایی ها باشد.

احتمالا ساواک قصد داشت با به راه انداختن جنگ بهائیان علیه مسلمانان از یکسو جهت گیری مبارزه را از ضدیت با نظام ستم شاهی به مبارزه علیه بهایی ها سوق دهد. تا بین مردم انقلابیون اختلاف و دودستگی بوجود آورد. از سوی دیگر این اقدام بهانه ای برای مخدوش کردن چهره های انقلابی در نزد افکارعمومی مردم جهان شود.

شاید با درنظر گرفتن این دو ملاحظه مهم بود که آیت الله شهید دستغیب و مرحوم آیت الله بهاءالدین محلاتی با صدور اعلامیه ای از مردم خواستند ضمن حفظ هوشیاری در برابر این توطئه رژیم شاه ، مانع ازتغییر مسیر مبارزه انقلابی مردم به سمت شروع یک جنگ داخلی علیه بهایی ها شوند. (4)

2-مکان جنایت

شهر شیراز به عنوان محل تولد "سید علی محمد باب" وازنگاه بهائیان محل « اظهار امر» جایگاه ویژه ای در نزد بهائیان دارد. به همین دلیل برخی ازپیروان فرقه بهائی شهر شیراز را «مرکزامربهایی» می دانند. همچنین بخاطرقرارداشتن منزل سید علی محمد باب مشهور به "بیت الحکمه" در شیراز توجه خاصی به این شهر در فرقه بهایی وجود داشته است . بنابراین ایجاد درگیری های فرقه ای در شیراز برای ساواک بیش از هر شهر دیگری می توانست زمینه شعله ور کردن آتش جنگ داخلی را در کوران حوادث انقلاب فراهم سازد. اگر هوشمندی روحانیت شیعه در آن زمان نبود احتمالا می توانست جریان درگیری های محله سعدی شیراز به سایر مناطق این شهر گسترش پیدا کند و چه بسا جریان مبارزه اصیل مردم را علیه استبداد ستم شاهی منحرف سازد.

3-نتایج و تاثیرات این نوع درگیری ها

بطور کلی می توان گفت در جریان حرکت انقلاب اسلامی علیه نظام شاهنشاهی در ایران، برای اولین بار یک حرکت انقلابی در جهان بر اساس اندیشه های دینی و اسلامی توانست از حضور مردم در صحنه و با رهبری خردمندانه مرجع تقلید ، انقلابی اسلامی را به ثمر بنشاند که تا پیش از ان هرگز در محافل دانشگاهی ، نظریه ای که بتوان با اتکاء به اندیشه های اسلامی و رهبری دینی، انقلابی را با بدون اتکاء به قدرتهای سلطه گر به نتیجه رساند، مطرح نبود. بنابراین یکی از راههایی که می توانستند این حرکت مردمی و مستقل دینی را متوقف سازند ، منحرف کردن جریان اصیل مبارزه علیه استبدا د شاه و حامیان استعماری اوبه سمت مبارزه با یک فرقه ساخته وپرداخته شده توسط انگلیس بود.

کشتارمسلمانان درمحله سعدی شیراز در22 آذر ماه سال 1357 یعنی درست دوماه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی وتظاهرات اعتراضی بعدی آن، با هوشمندی رهبران دینی در شیراز به یک جنگ انحرافی منجر نشد. بلکه می توان گفت این رویداد تلخ به یک درس بزرگ تبدیل گشت که چگونه در سر بزنگاه های تاریخی می توان با اتکاء به شخصیت های دور اندیش روحانی ، مانع شروع فتنه ای شد که عواقب و نتایج مخرب آن قابل پیش بینی نبود.

پی نوشت ها :

(1) کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک ، کتاب بیستم ، صفحه 146

(2) همان صفحه 147

(3) چمن خواه ، لیلا ، بهائیت و رژیم پهلوی ، نشرنگاه معاصر چاپ دوم 1391 صفحه 149

(4) همان صفحه 159

منبع :سایت موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی

 

دغل بازی سران بهائیت

کوتاه و خواندنی

بهائیت در ایران : دغل کاری‌های بهائیان در ایران غیر قابل انکار است  . به یک حساب دو ، دو تا چهار تای منطقی معقول توجه کنید :

علی‌رغم ارسال مبالغ سرسام آور پول از ایران به شوقی‌افندی (سرکرده‌ی بهائیان) و بعد از او به بیت العدل در اسرائیل ، در هیچ یک از حوادث طبیعی چون زلزله و ...  هیچگونه کمکی به مردم آسیب دیده از جانب این عنصر مروج وحدت عالم انسانی گزارش و یا دیده نشده است. در بیخ گوش بیت العدل کودکان فلسطینی قتل عام میشوند ، به غیر انسانی ترین شکل مورد آزار قرار میگیرند .  باز هم از جانب مدعیان وحدت عالم انسانی صدائی در نمی آید .  چرا ؟

این واقعیت تلخ به قلم مبلّغ بزرگ بهائیت، جناب صبحی خواندنی‌تر است: «در این سال‌ها چندین بار مردم برخی از دِه‌ها و شهرها دُچار زمین لرزه، سیلاب و دیگر آسیب‌ها شدند و نیک‌خواهان جهان کمک‌هایی کردند، آیا شنیدید ، که شوقی دست‌کم، ده لیر هبه دهد و با بینوایان همراهی کند؟ یکی نیست به این مردک بگوید تو که دم از این سخن می‌زنی: «ای اهل عالم همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار، به عالم انسانی مهربانی کنید و به نوع بشر مهرپرور گردید...»[۱] چرا کوتاهی کردی و از پول گزافی که هرسال با نیرنگ و افسون از کیسه‌ی مردم نادان این آب و خاک (ایران) در می‌آوری اندکی از آن را بخشش نکردی؟ اگر تو پابسته‌ی این آموزه‌ای ، پس چرا پول و خواسته‌ای را که می‌شود بینوایان و مستمندان را از آن به نوائی رساند، به هزینه طلا و سنگ مرمر می‌دهی و مردم ساده و بیچاره را سرگرم این اندیشه‌ها می‌نمایی؟ آری تنها کاری که در این‌گونه پیش‌آمدها می‌کنی که جز از نهاد پست برنمی‌خیزد، شادی و شادمانی است که می‌گویی سپاس خدا را که مردم گرفتار بدبختی و تیره روزی شدند». [۲]

جالب اینجاست که این فرقه تنها به دزدی از اموال به مردم به نام دین، بسنده نکرده است . جناب صبحی در این زمینه، این‌چنین افشاگری می‌کند، که حکایت حال امروز ما با بهائیت نیز اینگونه است: «بسیار پیش آمده است که در شهری یا در دهی میان دونفر بر سر یک کار کوچک جنگی در گرفته و یکی از اینها در زد و خورد سرش شکسته، بی‌درنگ نزد او رفته و عکسی از او برداشته و در روزنامه‌های جهان پخش کرده که‌ای مردم! بر ستمدیدگی ما دلسوزی کنید و ببینید که چگونه در برابر یک کار کوچک، یک مسلمان سر یک بهائی را می‌شکند! سپس می‌گویند این که چیزی نیست، در فلان ده در نیمه‌ی شب به خانه‌ی یکی از هم کیشان ما ریختند و همه را، از زن و مرد کشتند و یک تن را به جا نگذاشتند، هرچند کودک شیرخواری بود، باور نمی‌کنید این هم عکس آنها. آن وقت یک عکس درست می‌کنند که سه چهار نفر زن و مرد لخت بر روی زمین افتاده و یک سر بریده کودک هم در دست یک نفر است که نشان بیننده می‌دهد!! این عکس را به همه‌ی روزنامه‌های جهان می‌دهند و چاپ می‌کنند و آبروی کشوری را می‌ریزند، که صد گونه سود از آنجا می‌برند و هزار جور نادرستی می‌کنند». [۳] البته بر کسی پنهان نیست که بهائیان با اینگونه اقدامات سعی در تقلید از قوم یهود، که برای تشکیل دولت غاصب اسرائیل، دست به مظلوم نمایی زده و واقع تخیلی هولوکاست را ادعا کرده و از آن سوء استفاده‌ها کرده‌اند، می‌باشند.
دسیسه، جوسازی و سوء استفاده از ناآگاهی مردم، شگرد همیشگی این فرقه بوده و هست. این دسیسه بازی و شانتاژهای زیرکانه را در اغلب قضایا، چون واقعه‌ی ابرقو و... می‌توان دید: «اینها (بهائیان) با دست‌های نهانی، آشوب‌ها به پا می‌کنند و کارهای زشت می‌نمایند و مردم ساده را برمی‌انگیزند تا شورشی به راه بیندازند آنگاه بیگانگان بگویند ببینید این مسلمانان با ما چه می‌کنند، ما در این کشور از دست اینها روز خوش و آسایش نداریم. ای سروران جهان! به داد ما برسید و به فرمانروایان ما بگویید مگر ما نباید آزادانه زندگی کنیم، چرا جلوی ستمکاران و نادانان را نمی‌گیرند؟ هرچند بهائیان زور و نیرویی ندارند، ولی چون در بدسگالی (دشمنی) یک روش دارند، از ندانستگی مردم بهره‌مند می‌شوند...»[۴] با توجه به این نکات، ضروری است محققان و پژوهشگران تاریخ معاصر، مجدداً حوادث و
وقایعی را که در آن بهائیان دخیل بوده‌اند، از نو مورد بررسی قرار دهند.
پی‌نوشت:
[۱]. مکاتیب، عباس‌افندی، ص ۱۶۰
[۲]. پیام پدر، فضل‌الله صبحی مهتدی، ص ۲۴۱
[۳]. همان، ص ۲۴۴-۲۴۳.
[۴]. همان، ص ۲۶۴

مغازله با همسايه شمالي

نگاهی به همكاري‌ بهائيان‌ با تشكيلات‌ (سياسي‌ و اقتصادي) مرتبط با روسيه‌ در ايران

 

 

‌بهائیت در ایران: موارد فراواني‌ از همكاري‌ بهائيان‌ با مؤ‌سسات‌ سياسي‌ و اقتصادي‌ وابسته‌ به‌ روسيه‌ در ايران‌ وجود دارد كه‌ در زير به‌ برخي‌ از آنها نمونه‌وار اشاره‌ مي‌كنيم:

‌عزيزالله‌ خان‌ ورقا، از اعاظم‌ بهائيان‌ تهران، در بانك‌ استقراضي‌ روس‌ در تهران‌ عضويت‌ داشت. نوشته‌اند: زماني‌ كه‌ عزيزالله‌ وارد خدمت‌ بانك‌ استقراضي‌ روس‌ در تهران‌ شد، اگروبه، رئيس‌ مقتدر بانك، «غايت‌ اعتماد و محبت‌ و احترام‌ را به‌ او حاصل‌ نمود و او يگانه‌ واسطه‌ فيما بين‌ رجال‌ و اولياي‌ امور و محترمين‌ متنفذين‌ كشور با آن‌ بانك‌ پرقدرت‌ قرار گرفت‌ و خانه‌ و اثاثيه‌ در قسمت‌ عُلياي‌ شهر و درشكه‌ با اسب‌ زيبا و سر طويله‌ مخصوص‌ فراهم‌ گرديد و غالبا‌ سوار بر آن‌ درشكه‌ خود و با سواران‌ قوي‌ هيكل‌ با لباسها و نشان‌هاي‌ مخصوص‌ بانك‌ پي‌ رتق‌ و فتق‌ امور مي‌گذشت‌ و فلان‌ الملك‌ و بهمان‌ الدوله‌ها ناچار از احترامش‌ بودند» . ولي‌الله‌ خان‌ ورقا، برادر ميرزا عزيزالله‌ خان، نيز مدتي‌ كارمند سفارت‌ روس‌ بود و سپس‌ منشي‌ اول‌ سفارت‌ عثماني‌ در تهران‌ شد.1

‌گفتني‌ است‌ كه‌ بهائيان، از روابط‌ خود يا دوستان‌ و آشنايانشان‌ با تشكيلات‌ روسيه‌ در ايران‌ كاملا‌ براي‌ مقابله‌ با حكومت‌ ايران‌ و تخلص‌ از فشارهاي‌ وارده‌ از سوي‌ دولت‌ و مردم‌ بهره‌ مي‌جستند، كه‌ به‌ نمونه‌اي‌ از آن‌ ذيلا‌ اشاره‌ مي‌كنيم: به‌ گفته‌ «مصابيح‌ هدايت» ، از منابع‌ مهم‌ بهائي، زماني‌ كه‌ ورقا (يكي‌ از سران‌ بهائيت) همراه‌ ميرزا حسين‌ زنجاني‌ (پسر محمد متوفي‌ 1302ق‌ در عشق‌آباد) در زنجان‌ توسط‌ علا الدوله‌ حاكم‌ آنجا دستگير شد، با اشاره‌ به‌ روابطي‌ كه‌ بين‌ ميرزا حسين‌ و دامادش‌ با سفارت‌ روسيه‌ در ايران‌ بود، حاكم‌ را از عواقب‌ اين‌ اقدام‌ ترسانيد. ماخذ مزبور مي‌نويسد كه‌ علاءالدوله‌ خطاب‌ به‌ ورقا گفت: فردا ميرزا حسين‌ را د7م‌ توپ‌ مي‌گذارم‌ و تو را با پسرت‌ به‌ تهران مي‌فرستم. حضرت‌ ورقا محرمانه‌ فرموده‌ بود كه‌ ميرزا حسين‌ به‌ اطلاع‌ قنسول‌ و به‌ امر ناصرالدين‌ شاه‌ از عشق‌آباد آمده‌ و دامادشان‌ هم‌ مترجم‌ روس‌ است؛ اين‌ مطلب‌ را دنبال‌ مي‌كنند و از براي‌ سركار خوش‌ واقع‌ نخواهد شد. به‌ نظر چنين‌ مي‌آيد كه‌ او را هم‌ با ما به‌ تـهـران بـفـرسـت.2 ورقـا، كـه‌ فـوقـا‌ از گـفـتـگـوي‌ تهديدآميزش‌ با حاكم‌ زنجان‌ ياد شده‌ ظاهرا‌ همان‌ ميرزا علي‌ محمد ورقا، مبلغ‌ سرشناس‌ بهائي، است‌ كه‌ در 1312ق‌ از قفقاز وارد زنجان‌ شد، علاءالدوله‌ او را بازداشت‌ كرد و در دارالحكومه، با حضور جمع‌ زيادي‌ از اعيان‌ شهر، به‌ مناظره‌ با شيخ‌ ابراهيم‌ زنجاني‌ مشهور واداشت‌ و زنجاني‌ در اين‌ مناظره، ورقا را محكوم‌ كرد و سپس‌ نيز كتابي‌ موسوم‌ به‌ «رَجمُ‌ الدجال‌ في‌ رد‌ باب‌ الضّلال» (يا «ارشاد الايمان» ) در نقد و رد‌ مسلك‌ بابيت‌ و بهائيت‌ نگاشت.3 مناظره‌ پيروزمندانه‌ شيخ‌ ابراهيم‌ با ورقا، البته‌ براي‌ شيخ‌ خالي‌ از خطر نبود و حتي‌ چنان‌كه‌ مي‌نويسد، به‌ صدور دستور ترورش‌ از مركز بهائيت‌ انجاميده‌ است.4

‌به‌ نوشته‌ يكي‌ از محققان‌ معاصر5 : در دوران‌ قاجاريه، سفارتخانه‌هاي‌ اروپايي‌ در ايران‌ را به‌ شكلي‌ آشكار و گاه‌ زننده، حامي‌ بابيها و بهائيها مي‌يابيم. براي‌ نمونه، شيخ‌ علي‌اكبر قوچاني، بهائي‌ معروف‌ (نياي‌ خاندان‌ شهيدزاده)، با اروپاييان‌ ارتباط‌ داشت‌ و به‌ اين‌ جرم‌ به‌ دستور ميرزا عبدالوهاب‌ خان‌ آصف‌الدوله، حاكم‌ خراسان، زنداني‌ شد. او از زندان‌ نامه‌اي‌ به‌ كاستن، رئيس‌ گمركات‌ خراسان، نوشت‌ به‌ اين‌ مضمون: «چون‌ ابناي‌ وطن‌ بر ايذاي‌ من‌ قيام‌ نموده‌اند و بر اهل‌ و عيال‌ و بستگانم‌ سخت‌ گرفته‌اند از شما، كه‌ شخصي‌ بيطرف‌ هستيد و خدمتگزار دولت‌ ايران‌ مي‌باشيد، خواهش‌ مي‌كنم‌ كه‌ اگر مي‌توانيد از مجراي‌ قانوني‌ جلوگيري‌ كنيد و تحقيق‌ نماييد كه‌ به‌ چه‌ سبب‌ شجاع‌الدوله‌ كسان‌ مرا تحت‌ فشار قرارداده‌ و اگر در اين‌ مملكت‌ جز هرج‌ و مرج‌ چيزي‌ حكمفرما نيست‌ دست‌ زن‌ و فرزند خود را گرفته‌ به‌ يكي‌ از دول‌ خارجه‌ پناه‌ برم» .6 نمونه‌ ديگر، ماجراي‌ زنداني‌ شدن‌ بهائيان‌ آذربايجان است. ميرزا حيدرعلي‌ اسكويي‌ و گروهي‌ از بهائيان‌ مدتي‌ در تبريز زنداني‌ شدند ولي‌ با مداخله‌ كنسول‌هاي‌ روسيه‌ و فرانسه‌ رهايي‌ يافتند. حتي‌ كنسول‌ روسيه‌ به‌ شجاع‌الدوله، حاكم‌ تبريز، «تغير نمود» و شخصا‌ شبانه‌ به‌ زندان‌ رفته‌ بهائيان‌ را آزاد كرد و با درشكه‌ شخصي‌ خود به‌ كنسولگري‌ برد و پذيرايي‌ نمود.7

‌در تاييد اظهارات‌ فوق، مي‌توان‌ به‌ رضاقلي‌ نيكوبين‌ «نايب» (1353 ـــ1255ش) از نظاميان‌ بهائي‌ اصفهان‌ اشاره‌ كرد كه‌ در دستگاه‌ ظل‌السلطان‌ خدمت‌ مي‌كرد و نياي‌ مادريش‌ جزو نخستين‌ كساني‌ بود كه‌ در اصفهان‌ به‌ باب‌ گرويد و نامش‌ در بيان‌ و اقدس‌ آمده‌ است.8 رضاقلي، در غائله‌ مشهور اصفهان‌ كه‌ به‌ واقعه‌ قنسولخانه‌ شهرت‌ دارد «به‌ واسطه‌ ملبس‌ بودن‌ به‌ لباس‌ نظام، آزادانه‌ به» بهائيان‌ «متحصن» در سفارت‌ روسيه‌ «كمك‌ و همراهي‌ مي‌كرد» و به‌ همين‌ دليل‌ بعدا‌ از سوي‌ ظل‌السلطان‌ به‌ زندان‌ افتاد و عباس‌ افندي‌ لوحي‌ در تقدير از او صادر كرد.9 نوشته‌اند: رضاقلي‌ «تنها كسي‌ بود كه‌ در اصفهان، موقع‌ پناه‌ بردن‌ احبا به‌ سفارتخانه‌ روس، مي‌توانست‌ در آنجا با لباس‌ رسمي‌ رفت‌ و آمد كند و مايحتاج‌ پناهندگان‌ را تامين‌ نمايد» .10

 

 

 

 

 

 

سر در سفارت روسیه

پانوشت‌ها:

1. «جستارهايي‌ از تاريخ‌ بهائيگري‌ در ايران...» ، عبدالله‌ شهبازي، تاريخ‌ معاصر ايران، س‌ 7، ش‌ 27، ص‌ 20، به‌ نقل‌ از: تاريخ‌ ظهور الحق، ج‌ 8 ، ق‌ 1، صص‌ 496 - 491. تقي‌زاده‌ نيز تصريح‌ مي‌كند كه: ميرزا عزيز الله‌ خان‌ ورقا، از اصحاب‌ عباس‌ افندي، مستخدم‌ بانك‌ استقراضي‌ روسيه‌ در تهران‌ بود. ر.ك، يادگار، سال‌ 5 ، ش‌ 6 و 7، ص‌ 130؛ مقالات‌ تقي‌ زاده، به‌ كوشش‌ ايرج‌ افشار، 2/86 .

2. مصابيح‌ هدايت، عزيز الله‌ سليماني‌ اردكاني، لجنه‌ ملي‌ نشريات‌ امري، تهران‌ 1326، 1/181.

3. ر.ك، خاطرات‌ شيخ‌ ابراهيم‌ زنجاني، علي‌ ابوالحسني، صص‌ 139 - 133 و 149.

4. در مورد مناظره‌ يادشده‌ و پيامدهاي‌ ان، و نيز مشخصات‌ كتاب‌ زنجاني‌ ر.ك، شيخ‌ ابراهيم‌ زنجاني...، صص‌ 26 - 23.

5. جستارهايي‌ از تاريخ‌ بهائيگري...، همان، ص‌ 21.

6. مصابيح‌ هدايت، 2/ 329 328.

7. همان، 5 / 213- 218.

8. آمد اخبار امري، سال‌ 1356، ش‌ 19، ص‌ 752.

9. همان، سال‌ 1354، ش‌ 9، صص‌ 236 - 235

10. همان، سال‌ 1356، ش‌ 19، ص‌ 753.

 

 

 

بهائيت , مذهب استعمار ساخته براي مقابله با اسلام -4

 

بهائیت در ایران: بخش چهارم از مجموعه مطالب با عنوان " بهائیت ، مذهب استعمار ساخته برای مقابله با اسلام " جهت بهره برداری کاربران محترم بازنشر داده می شود .

بابيگري و بهائي گري , مباني اعتقادي و فروع عملي

« مذهب سازي » كه يكي از حربه هاي بزرگ قدرت هاي استعماري براي مقابله با « اسلام » و ايجاد شكاف و جدايي در صفوف « مسلمانان » و قطع پيوندهاي مستحكم بين توده هاي مردم با مرزبانان توحيد يعني مراجع , فقها , انديشمندان و عالمان اسلامي در اعصار و دوره هاي مختلف تاريخ محسوب مي شود , با اصول و فروع جنون آميز همراه مي باشد! « بابيگري » يكي از مذاهب ساخته و پرداخته دست استعمار است و « بهائي گري » كه در تداوم آن و به منظور ايجاد انتظام در بابيگري به وجود آمد , و نيز ساير فرقه هاي انشعاب يافته از آن , همه از يك آبشخور سيراب مي شوند و از يك استراتژي واحد و با تاكتيك هاي مختلف و مناسب با نحوه تعامل قدرتهاي استعماري با كشورهاي اسلامي و اهداف و برنامه هاي خاص آن در مهار اسلام و مقابله با خيزش هاي اسلامي , برخوردار مي باشند.
« بهائيت » عنواني است كه دربرگيرنده همه اين فرقه ها و انشعاب ها مي باشد و اصول و مباني و فروع و شيوه هاي گمراه سازي اين مذهب استعماري را دربرمي گيرد.

« بيان » كتاب مورد احترام همه پيروان بابيت و بهائيت است كه در آن الواح و آثار و اصول تعاليم « علي محمد باب » بنيان گذار بابيگري در آن گرد آمده است .

آشنايي اجمالي با اصول و فروع تعاليم علي محمد باب بسيار ضروري و لازم است و از همين جاست كه روشن مي شود هدف اصلي و ريشه اي بنيان گذاري و رشد و گسترش و تقويت همه جانبه بهائيت توسط قدرت هاي استعماري چيست و آنها چگونه با تحريف گري , دروغ بافي , به هم آوردن بافته ها و اوهام و تعاليم ساختگي به نام « مذهب جديد » , به جنگ و مقابله صريح با مباني اوليه دين مبين اسلام مي پردازند و اصل « وحي » و تعاليم و قوانين و ارزشهاي نهفته در قرآن كريم را در معرض تهاجم قرار مي دهند.
علي محمد باب در ابتدا خود را باب و نايب خاص امام زمان (عج ) مي ناميد و واسطه فيض رساني و ارتباط حضرت حجت با مردم مي دانست , به مرور زمان و پس از آن كه گروهي از پيروانش با جسارت به اسلام , آواي شوم ساقط شدن احكام الهي را از گلو برمي آورند , علي محمد باب پا را فراتر مي نهد و ادعاي مهدويت مي كند , در مرحله بعد و در تكميل حركت شومي كه براي مقابله با اسلام آغاز شده بود , ادعاي مهدويت به ادعاي شارعيت تغيير شكل مي دهد و علي محمد باب به دين سازي جديد مي پردازد كه به طور طبيعي با نفي و انكار اصل اسلام و نبوت حضرت نبي اكرم (ص ) تحقق مي يابد.

در بررسي لوايح و آثار علي محمد باب كه در كتاب « بيان » جمع آمده است به اصول ذيل به عنوان تعاليم او واقف مي شويم :

1 ـ علي محمد باب با مطرح كردن تعابير و عناويني چون « خداوند از ادراك بشر بيرون است و هيچكس را به سبحات جلال و سرادق عرفان او راهي نبوده و نيست و مراد از معرفت الله معرفت مظهر اوست . » (1 ) , هر گونه رابطه مستقيم با حضرت پروردگار را كه در فرهنگ و تفكر اسلامي به صورت راز و نياز و پرستش و نيايش و به شكل نماز و اذكار و ادعيه عينيت مي يابد , نفي مي كند. و نيز « لقا الله » را كه حقيقتي مسلم در قرآن كريم و متون روايي و آموزه هاي عرفان اسلامي است منكر مي شود و اعلام مي كند : « آنچه در كتاب آسماني ذكر لقا او شده , ذكر لقا ظاهر به ظهور اوست » (2 ) كه اين تعبير غلط و باطل , شان مظهر را تا الهيت ارتقا مي دهد كه ديدگاهي منسوخ و برخلاف تعاليم اسلام و سيره و روش و عمل پيامبر اكرم (ص ) و ائمه اطهار(ع ) مي باشد.

2 ـ سيد علي محمد باب در كتاب بيان با عبارات چند پهلو و مبهم و به هم بافته تحت اين عناوين كه « قيامت عبارت است از وقت ظهور شجره حقيقت در هر زمان و به هر اسم » (3 ) و « يوم قيامت يومي است مثل كل ايام شمس طالع مي گردد و غارب » (4 ) و « جنت عبارت است از اثبات يعني تصديق و ايمان به نقطه ظهور » (5 ) و « نار عبارت است از نفي يعني عدم ايمان به نقطه ظهور و انكار او » (6 ) , به نفي قيامت و بهشت و جهنم مي پردازد و در ادامه اين عقايد باطل و استعمار ساخته , به گونه اي خاص تعبيرهاي خودبافته درباره مرگ و قبر و سئوال ملائك و ميزان و صراط و حساب و پاداش و جزا ارائه مي دهد و در نهايت به نفي آنها اقدام مي نمايد.
3 ـ سيد علي محمد باب به همين روش و با به كارگيري عبارتهاي خود ساخته و نامتكي به اصول و مباني سرچشمه يافته از وحي الهي كه بر پيامبر اكرم (ص ) نازل گرديد و در قرآن كريم براي هدايت بشريت در همه عصرها و نسل ها به وديعه گذاشته شده است , به نفي نبوت پرداخت و خود ادعاي نبوت نمود و از اين نيز پيش تر تاخت و ادعاي ربوبيت و الوهيت كرد و دين جديدي را تاسيس نمود!
بابيان و بهائيان را اعتقاد بر اين است كه او شش مرتبه ادعاي خويش را تغيير داد. در مرتبه اول به سيد ذكر مشهور مي شود و ادعاي ذكريت مي كند. در مرتبه دوم ادعاي بابيت مي نمايد و خود را باب و نايب خاص امام زمان (ع ) و واسطه خير و فيض بين او و مردم معرفي مي كند . در مرتبه سوم دعوي مهدويت مي نمايد و خود را مهدي موعود مي داند. در مرتبه چهارم ادعاي نبوت مي كند و خويشتن را پيامبر معرفي مي نمايد. در مرتبه پنجم ادعاي ربوبيت ودر مرحله و مرتبه ششم دعوي الوهيت مي كند!
بدين ترتيب او با اين ادعاهاي خويش اوج جهل و حمق و جنون و به تعبيري ديگر شدت دست نشاندگي و سرسپردگي اش را در برابر قدرت هاي استعماري به نمايش مي گذارد و نقشه ها و طرحهاي پشت پرده دشمنان اسلام را براي تقابل با تعاليم و قوانين وحدت بخش و استعمار ستيز قرآن و ايجاد تفرقه و تشتت در صفوف مسلمانان به ويژه شيعيان ظاهر مي سازد و به همين دليل است كه توده هاي مردم مسلمان بر او مي شورند كه در نهايت به دستگيري و اعدام او مي انجامد.

4 ـ تعاليم سيد علي محمد باب علاوه بر اصول و مباني كه به اشاره از نظر گذشت , از فروع نيز تشكيل يافته است . بعضي از فروع تعاليم باب را معرفي مي كنيم :

تمام كتب ديني و اخلاقي و ادبي و علمي بايد محو و نابود شوند! تنها كتاب « بيان » معتبر مي باشد و با وجود آن , نبايد به كتب و آيات و تفاسير و دليل و برهان هاي ديگر رجوع نمود و به آنها ايمان آورد!

واجب است انهدام و نابودي تمام ابنيه و بقاع روي زمين از كعبه و قبور انبيا و ائمه و تمام مساجد و كنيسه ها و كليساها و بتخانه ها و هر بنايي كه به نام ديانت ساخته مي شود.

واجب است بر سلاطيني كه به دين باب روي مي آورند , خانه علي محمد باب در شيراز را كه در آن تولد يافته و زندگي كرده , به گونه اي خاص بنا كنند كه از بيرون نود و پنج درب داشته باشد و از ميان نود درب , و آنقدر وسعت داشته باشد كه تمام شيراز را دربرگيرد و زماني كه اهل دنيا به حج بابيگري مي روند گنجايش آن را داشته باشد. و علاوه بر خانه شيراز كه « كعبه » مي شود , هيجده بقعه رفيع ديگر بر قبر هيجده حروف حي كه مومنين او هستند بنا نمايند.

بايد ذكر بيت الحرام باب و ترتيب حج و زيارت آن براساس آنچه در كتاب بيان آمده انجام گردد.

حج كعبه شيراز بر تمام مردان پيرو باب واجب است , و نيز بر همه مردان و زنان شيراز.

سال 19 ماه , ماه 19 روز , روزه 19 روز , و روز عيد فطر اول نوروز است !(7 )

5 ـ اصول تعاليم « ازليه » كه از فرقه هاي ديگر پيرو علي محمد باب مي باشند , همچون اصول تعاليم باب و بر مبناي كتاب « بيان » تنظيم شده است و ميرزا يحيي نوري كه يكي از جانشينان باب و رهبر فرقه ازليه مي باشد , راه و روش باب و تعاليم « بيان » را تداوم بخشيد.
اصول و ايدئولوژي « بهائيه » كه فرقه ديگر پيرو علي محمد باب مي باشد نيز براساس تفكر و اعتقادات و تعاليم باب تنظيم يافت و رهبر اين فرقه يعني « حسينعلي نوري » معروف به « بها الله » همچون باب دين اسلام را منسوخ اعلام كرد و دين و مذهب جديدي همانند آنچه علي محمد باب ترويج نمود , بنيان نهاد و همچون او ادعاهاي كفرآميز نمود. او زماني اعلام كرد كه « من هيچم و كم ز هيچ هم بسياري » و زماني ديگر خويشتن را بر تخت الوهيت نشاند و خداي خدايان و آفريننده پروردگاران نام نهاد و در لوح عهدي كه به منزله وصيت نامه از خويش باقي گذاشت , از موضع الهيت پيروانش را به اطاعت و تبعيت از جانشينان خود تشويق و ترغيب نمود!(8 )


6 ـ در فروع تعاليم بهائيه به احكامي برمي خوريم كه بعضي از آنها عبارت است از :
ازدواج با محارم غير از زن پدر , حلال مي باشد. (يعني با حكم بر حرمت ازدواج با زن پدر , ازدواج با خواهر و دختر و عمه و خاله و ديگران حلال مي گردد!)
معاملات ربوي آزاد و حلال است .
حجاب زنان ملغي مي باشد ( و بي حجابي آزاد و حلال )
دخالت در سياست ممنوع مي باشد . (9 )

مي بينيم كه براساس يك برنامه و طرح و نقشه از پيش تعيين و تنظيم شده , به مرور و در مراحل مختلف , عوامل استعماربه منسوخ اعلام نمودن دين اسلام و نفي و انكار نبوت , امامت , معاد و تعاليم و قوانين و احكام مقدس و نوراني قرآن مي پردازند و سپس ابتدا ادعاي نيابت خاص حضرت حجت (عج ) و سپس ادعاي مهدويت و پس از آن ادعاي نبوت و مرحله آخر ادعاي الوهيت و خدايي مي نمايند! آنگاه به هدم و نابودي آثار اسلام يعني كعبه و قبور انبيا و امامان و مساجد فرمان مي دهند و سپس به ساختن كعبه جديد! در شيراز اهتمام مي ورزند و با آداب و ادعيه و ذكر و زيارتنامه هاي استعمار ساخته به طواف به گرد آن مي پردازند! و نيز به صدور احكام جديد دين تازه ساخته شده مي پردازند و مطابق با خواست و اهداف استعمار , به رفع حجاب و پوشش زنان فرمان مي دهند و دخالت در سياست را كه آرزوي ديرينه قدرتهاي سلطه جوي جهاني در مناطق اسلامي مي باشد و همواره از تعاليم و آموزه هاي سياسي اسلام و تشيع رنج برده اند و از اصل ورود و دخالت در سياست به عنوان يك تكليف و وظيفه اسلامي ضربه خورده اند , ممنوع اعلام مي نمايند!

بدين ترتيب همه زمينه ها آماده و مهيا مي شود تا مباني و اركان اعتقادي و ارزشهاي اخلاقي و پايبندي هاي معنوي متزلزل شوند و وحدت و يكپارچگي مسلمانان در ايران به تفرقه و تشتت تبديل گردد و از قدرت بي نظير مذهب تشيع و مراكز علم و فقاهت و مراجع و فقها و علماي بيدار و آگاه كه مدافعان راستين اسلام و سنگرهاي مستحكم دفاع از هويت ديني و استقلال و شرف و اعتلا و اقتدار مسلمانان مي باشند , كاسته شود و راههاي تاخت و تاز و سلطه استعمار خارجي صاف و همواره گردد.

پاورقي :

1 ـ بيان , الواح و آثار سيد علي محمد باب , واحد دوم و سوم , باب هفتم
2 ـ بيان , واحد دوم و سوم , باب هفتم
3 ـ بيان , واحد دوم , باب هفتم .
4 ـ بيان , واحد هشتم , باب نهم
5 ـ بيان , واحد دوم , باب اول
6 ـ بيان , واحد دوم , باب شانزدهم , به نقل از بهائيت در ايران , دكتر زاهد زاهداني , از انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي , ص 103 ـ100
7 ـ همان منبع , 108 ـ106
8 ـ مجموعه الواح , ميرزا حسينعلي نوري (بها الله ) , ص 403 , به نقل از بهائيت در ايران , ص 110
9 ـ همان منبع , ص 112 و 113
« علي محمدباب » در اولين مرحله ماموريت استعماري خويش براي « مذهب سازي » ادعاي « بابيت » مي كند و خود را باب و نايب خاص امام زمان و واسطه خير و فيض او و مردم معرفي مي كند. در مرتبه بعد ادعاي « مهدويت » مي نمايد و خود را مهدي موعود مي نامد. در مرحله ديگر ادعاي « نبوت » مي كند و خويشتن را پيامبر معرفي مي نمايد. و در مرحله آخر و در تكميل عقايد و افكار استعمار ساخته و جنون آميز خود ادعاي « ربوبيت و الوهيت » مي كند!
« علي محمد باب » براساس فروع تعاليم استعمار ساخته « بابيگري » اعلام مي كند كه تمام كتب ديني و اخلاقي و ادبي و علمي بايد محو و نابود شوند و تنها كتاب « بيان » ـ كه اصول و مباني مذهب جديد ساخته و پرداخته دست اربابان خارجي اوست ـ معتبر مي باشد! همچنين اعلام مي كند كه واجب است كعبه و قبور انبيا و ائمه و تمام مساجد منهدم شوند و خانه او در شيراز به صورت كعبه جديد! وسعت يابد تا حج بابيگري ! در آن برگزار شود.
رهبر بابيگري در كتاب « بيان » كه شامل الواح و اصول و مباني القا شده توسط قدرتهاي استعماري است , ارتباط و پرستش و مناجات و راز و نياز با خداوند متعال را نفي مي كند و به انكار معاد و قيامت و بهشت و دوزخ و حسابرسي اعمال و پاداش و جزا مي پردازد و حقيقت وحي الهي و تعاليم قرآن و نبوت و امامت را انكار مي نمايد!
منبع : به نقل از روزنامه جمهوري اسلامي

تافته‌ی جدا بافته ؟!

کوتاه و خواندنی

بهائیت در ایران :  فرقه‌ی بهائیت و سران آن هیچ تعلّقی به ایران و ایرانیان نداشته و ندارند و همواره خود را تافته‌ی جدا بافته از ایران دانسته‌اند؛ و برای خود ارگان‌ها و سازمان‌هایی داشته و دارند که وظایف موازی با ادارات حکومتی را ایفا می‌کند. بهائیان برای خود سیستم جداگانه‌ای نظیر: ثبت ولادت، ازدواج و مرگ و میر و... دارند. امر ازدواج آنان نیز در اختیار «محفل روحانی» است؛ ضمن اینکه برای امور قضایی هم تشکیلات اداری دیگری به نام «لُجنه اصلاح» دارند. جناب صبحی از مبلّغان بزرگ بهائیت در کتاب روشنگرانه‌ی خود در مورد تشکیلات بهائیان اینچنین توضیح می‌دهد: «این گروه، از مردمِ دیگر بیشتر از این آب و خاک (ایران) سود می‌برند و به نیرنگ‌های گوناگون در سازمان‌های کشور، خود و کسان خود را در می‌آورند، ولی اندک دلبستگی به این کشور ندارند. اینها در درون خود، سازمان‌ها در برابر سازمان‌های کشور فراهم کرده‌اند که مایه‌ی شگفتی است؛ از جمله «لُجنه اصلاح» که وظیفه‌ی سازمان دادگستری را دارد، «محفل روحانی» که وظیفه‌ی سازمان فرمانروایی و سازمان‌های دیگری دارند که نمی‌گذارند کارشان به سازمان‌های کشور برسد؛ تا آنجا که برگ شناسنامه‌ی جداگانه برای خود چاپ کرده‌اند و از هر راهی می‌کوشند تا مردم را بترسانند و بر همه چیز آنها دست یابند و چیره شوند. شوقی افندی که در ایران پا به جهان نگذاشته و هیچ‌گونه دلبستگی به این کشور ندارد؛ از کجا اینهمه خانه و زمین به دست آورده که باید به دستور او دسته‌ای مبلّغ، گروهی نادان را بِفریبند یا بترسانند تا دارایی خود را به شوقی ببخشند. من اگر بگویم چگونه دارایی پاره‌ای از مردمان را به دست خود گرفته و زن و فرزندانشان را بیچاره و بینوا کرده‌اند در شگفت می‌شوید، از چندین سال پیش هرروز به بهانه‌ای فرمان فروش خانه و زمین‌ها را می‌دهد و پول آن را می‌خواهد».[۱]
البته غارت و مصادره اموال مردم ساده دل ایران و ارسال آن به اسرائیل برای صرف راحتی و خوش‌گذرانی سران بهائیت هم‌اکنون نیز ادامه دارد البته که مثل سابق علنی و پررنگ نیست، اما همین مقدار هم خود کلی است. سران بهائیت چون خود را به هیچ اصول دینی و انسانی پایبند نمی‌دانند (زیرا خود بر خرافی و ساختگی بودن دین خویش آگاهند، برای اثبات این مطلب به توبه کردن مبلّغان بزرگی از بهائیت، نظیر: صبحی، عبدالحسین آیتی، ادیب و... می‌توان تمسک کرد)، نه تنها اموال مردم بیچاره و ساده دل فریب خورده خویش را تصاحب می‌کنند، بلکه حتی به اموال گماشتگان خود نیز رحم نکرده و با نام دین مدام در صدد جمع‌آوری و تصاحب اموال مردم بی‌پناه ایران بوده و هستند. جناب صبحی که خود از بزرگان بهائیت بود نیز، از گزند و دزدی این فرقه در امان نبوده و بهائیان اموال پدر ایشان را با دغل‌بازی تصاحب کردند. صبحی اینگونه از عمق فاجعه و نیرنگ بازی سران بهائی پرده برمی‌دارد: «خوب، باریک بین شوید و بیندیشید، در تهران که پایتخت کشور است، با آدمی مثل من که همه می‌شناسنم، اینگونه نیرنگ بازی کنند و آنچه از من است به دستم ندهند، در گوشه و کنار کشور، با مردم بی‌پناه و بیچاره و بی‌زبان چه خواهند کرد؟!»[۲]
آمریکایی‌ها که تاکنون چندین بار ایران را به نقض حقوق بشر و عدم آزادی اقلیت‌های دینی (بر فرض محال که بهائیت را دین بدانیم)، متهم کرده و معتقد است که حق بهائیان در ایران پایمال می‌شود و بهائیان در ایران مورد پیگیری قرار می‌گیرند (برفرض که ادعای آمریکایی‌ها صحیح باشد)؛ از حاکمان آمریکا و هم‌دستان ایشان که نقش کاسه‌ی داغ‌تر از آش را بازی می‌کنند می‌پرسیم: اگر در آمریکا گروهی پیدا شوند که در میان خود، در برابر سازمان‌های کشور، سازمان‌های جداگانه درست کنند و باج بگیرند و به نام گروهی که اهل آنجا نیستند و حتی خاک آن کشور را ندیده و هرگز دلبستگی به آنجا ندارد، با نیرنگ دارایی پاره‌ای از مردم را از چنگ آنان درآورند و فرمان از بین بردن دشمنان نیرومند خود را بدهند، آن گروه هم با آن بی‌شرمی، بزرگان آن سرزمین را به با ناسزا بگیرد و به هریک از بزرگان آن کشور صفت زشتی بدهند و جورج واشنگتن را در اسفل‌سافلین بدانند و با ناجوان مَردی، صد گونه ستم و گزند به مردم برساند و جلوی آزادی همه را بگیرند، پیروان اینچنین مردی را آزاد می‌گذارند که هرکار بکنند؟!

پی‌نوشت:
[۱]. پیام پدر، فضل‌الله صبحی مهتدی، ص ۲۴۸-۲۴۷.
[۲]. همان، ص ۲۳۷

 

بهائيت , مذهب استعمار ساخته براي مقابله با اسلام -3

بهائیت در ایران: پیشتر دو بخش از این مطلب را ادائه نمودیم اینک بخش سوم با عنوان :

ارتباط و تعامل متقابل سران بهائيت با كشورهاي سلطه جو و استعمارگر

بهائيت از ابتداي شكل گيري آلت دست قدرتهاي استعماري بوده و به صورت يك اهرم و ابزار مطمئن به بهره برداري هاي مختلف رسيده است . اين بهره برداري هاي ابزاري از فرقه هاي مختلف و انشعاب ها و تغيير و تحول هاي متناسب با اهداف و برنامه هاي منطبق با شرايط و مقتضياتي كه استعمارگران را بهتر و بيشتر در تقابل با اسلام و ايجاد تفرقه و تشتت در صفوف متحد شيعيان و ارتباط نزديك و مستحكم شيعيان با مراجع بزرگ تقليد و مراكز علم و فقاهت موفق مي سازد , همواره در بستر زمان و در قطعات مختلف تاريخي تداوم داشته است .

به طور طبيعي , مذهب استعمار ساخته اي چون بهائيت , نمي تواند برخلاف اهداف و نقشه ها و برنامه هاي استعمارگران حركت نمايد و كوچك ترين سرپيچي و تخلفي را بر خويش روا دارد.

بهائيت از ابتداي شكل گيري آلت دست قدرتهاي استعماري بوده و به صورت يك اهرم و ابزار مطمئن به بهره برداري هاي مختلف
با تعمق در اوراق تاريخ و رخدادهاي سياسي ديروز و امروز , به خوبي روشن مي شود كه اين مذهب استعمار ساخته در جلوه ها و نمودهاي بابيگري , ازليه و بهائي گري , اولا همواره مطيع محض و تسليم مطلق قدرتهاي خارجي بوده اند. ثانيا اين سرسپردگي و اطاعت و طفيلي گري در شرايط مختلف و بنا به مصالح ايجاد شده سياسي كه رويدادها و آمد و شد و جابجائي قدرتهاي سلطه جوي جهاني موجب پيدايش آن بوده اند , نسبت به هركدام از كشورهاي بيگانه و استعمارگر به ظهور و عينيت رسيده است .

نسل امروز ما به دليل فاصله داشتن از رويدادهاي دوران پيش از انقلاب و ضرورت افزايش بينش هاي سياسي نسبت به نقش كشورهاي بيگانه در « مذهب سازي » براي مقابله با پايگاه قدرتمند تشيع در ايران و وحدت صلابت خيز روحانيت با مردم , لازم است در آنچه به عنوان سندهاي روشن و انكارناپذير از پيوند و ارتباط بهائيت با كشورهاي خارجي و ماموريت هاي استعماري رهبران و عوامل اين فرقه شوم مطرح مي كنيم دقت و تعمق كافي مبذول دارند.

1 ـ پس از مرگ رهبر بهائيت « ميرزا حسينعلي نوري » معروف به « بهاالله » , فرزندش « عباس افندي » معروف به « عبدالبها » به جانشيني و رهبري رسيد و به مرور القابي چون « آقا » , « سركار آقا » , « ابن الله » و « ابن البها » را به خود اختصاص داد.

عباس افندي در امر سياست , نوكري و سرسپردگي را به حد كمال رساند. او در وابستگي و جاسوسي و خدمتگزاري به كشورها و دولت هاي بيگانه براساس تغيير اوضاع و شرايط عمل مي نمود و هرگز خيانتكاري هاي خود را به دولت و كشور خاصي محدود نمي نمود.
عباس افندي ابتدا با توجه به قدرت روسيه تزاري و نقشي كه آن دولت در شكل گيري و رشد و تقويت بهائيت داشت , به ارتباط نزديك و خدمتگزاري خالصانه به اين كشور اهتمام مي ورزيد. مريدان و پيروان بهائيت در عشق آباد روسيه از جايگاه و احترام ويژه اي برخوردار بودند و آزادانه فعاليت مي كردند و اين حمايت و منزلت تا آنجا اوج گرفت كه به تشويق ! و پشتيباني ! و كمك ! دولت روسيه , معبدي براي بهائيان در آنجا ساخته شد!

عباس افندي توسط يكي از پيروان و عناصر سطح بالاي بهائيت , اين پيام و فرمان را كه متن آن ضرورت حمايت از دولت روسيه تزاري و دعاگويي به جان امپراطور مي باشد , به بهائيان اعلام و ابلاغ مي نمايد :

« جمع دوستان به دعاي دوام عمر و دولت و ازدياد حشمت و شوكت اعليحضرت امپراطور اعظم الكساندر سوم و اولياي دولت قوي شوكتش اشتغال ورزيد , زيرا كه در الواح منيعه كه در اين اوقات از ارض مقدس عنايت و ارسال يافته مي فرمايند آنچه را كه ترجمه و خلاصه آن اين است : بايد اين طايفه مظلومه ابدا اين حمايت و عدالت دولت بهئيه روسيه را از نظر محو ننمايد و پيوسته تاييد و تسديد حضرت امپراطور اعظم و جنرال اكرم را از خداوند جل جلاله مسئلت نمايند . » (1 )

2 ـ با وقوع انقلاب در روسيه , دولت تزاري سقوط نمود و عباس افندي بيشتر به دامان انگليس درغلتيد و به سرسپردگي و جاسوسي اين قدرت استعماري شتاب بخشيد.

عباس افندي و دارودسته اش كه در قلمرو دولت عثماني به سر مي بردند و به جاسوسي براي انگليس اشتغال داشتند , از طرف « جمال پاشا » فرمانده كل قواي عثماني به دليل افشا شدن جاسوسي اش به نفع دولت انگليس به اعدام محكوم مي شود. دولت انگليس با كسب خبر از اين واقعه به جانبداري از عباس افندي برمي خيزد و بنا به نقل خود بهائيان از اجراي اين حكم جلوگيري به عمل مي آورد :

« چون اين گزارش يعني حكم اعدام سركار آقا (عباس افندي ) به « لرد بالفور » وزير امور خارجه وقت رسيد , در همان يوم وصول , دستور تلگرافي به جنرال النبي سالار سپاه انگليز در فلسطين صادر و تاكيد اكيد نمود كه به جميع قوا در حفظ و صيانت حضرت عبدالبها , و عائله و دوستان آن حضرت بكوشد » (2 )

با ورود قواي انگليس به خاك عثماني , عباس افندي نجات مي يابد و به دليل جاسوسي ها و خدمات بزرگي كه براي دولت استعماري انگليس انجام داده بود نشان عالي « پهلواني » و لقب « سر » دريافت مي دارد!

عباس افندي نيز با دريافت اين نشانه و لقب « لياقت » ! براي « خيانت » ! و « جاسوسي » ! عليه اسلام و امت مسلمان , دست بر دعا برمي دارد و اين گونه براي پادشاه انگليس تقاضاي توفيقات رحمانيه ! مي كند :

« بارالها , سراپرده عدالت در اين سرزمين برپا شده است و من تو را شكر و سپاس مي گويم ... پروردگارا , امپراطور بزرگ ژرژ پنجم پادشاه انگلستان را به توفيقات رحمانيت مويد بدار و سايه بلند پايه او را بر اين اقليم جليل (فلسطين ) پايدار ساز » (3 )

دولتمردان انگليس پس از مرگ عباس افندي نيز نمي توانند احساسات خود را نسبت به خدمات و ماموريت هاي استعماري اين مهره مطيع و خاضع و گوش به فرمان پنهان دارند و به همين دليل براي تسلي خاطر بازماندگان و تشويق و ترغيب آنان به تداوم راه او , نمايندگان اين دولت از جمله « هربرت ساموئل » حضور يافتند و مرگ او را به اين طريق تسليت گفتند :

« وزير مستعمرات حكومت اعليحضرت پادشاه انگلستان مستر وينستون چرچيل ... تقاضا نمود مراتب همدردي و تسليت حكومت اعليحضرت پادشاه انگلستان را به جامعه بهائي ابلاغ نمايد... و ايكونت النبي نيز... اعلام نمود به بازماندگان فقيد سر عبدالبها عباس افندي و جامعه بهائي تسليت صميمانه مرالله ابلاغ نماييد... فرمانده كل قواي اعزامي مصر جنرال كنگرويو نيز تلگراف ذيل را مخابره نمود : متمني است احساسات عميقه مرا به خاندان فقيد سرعباس بهائي ابلاغ نماييد . » (4 )

3 ـ بهائيت علاوه بر روسيه و انگليس , در دامان « اسرائيل » نيز رشد و نمو يافت و بدين ترتيب حلقه هاي اتصال به دولت هاي بيگانه و اسلام ستيز را تكميل نمود. پس از تشكيل دولت غاصب اسرائيل , چهارمين رهبر بهائيت يعني « شوقي افندي » از به وجود آمدن اين دولت غاصب توسط انگليس استقبال نمود و طي تلگرافي در 9 ژانويه 1951 (1330 هـ ش ) مي نويسد :

« ... تحقيق به سنواتي كه درباره تاسيس حكومت اسرائيل از فم مطهر شارع امرالهي و مركز ميثاق صادر و حاكي از پيدايش ملت مستقلي در ارض اقدس پس از معني دو هزار سال مي باشد ... » (5 )

شوقي افندي پس از استقبال از تاسيس دولت اسرائيل , چند وظيفه مهم براي شوراي بين المللي بهائيان كه خود بنيانگذار آن بود تعيين مي نمايد كه اولين وظيفه , ايجاد رابطه با اسرائيل است :

« ... اول آن كه با اوليا حكومت اسرائيل , ايجاد روابط نمايد . » (6 ) او در ابلاغ دومين وظيفه , رابطه و مذاكره با دولت غاصب اسرائيل را از عوامل مهم در ايجاد و گسترش تشكيلات بهائيت معرفي مي كند :

 

« ثالثا با اولياي كشوري (اسرائيل ) در باب مسائل مربوطه به احوال شخصيه داخل مذاكره شود و چون اين شورا كه نخستين موسسه بين المللي و اكنون در حال جنين است توسعه يابد , عهده دار وظايف ديگري خواهد شد و به مرور ايام به عنوان محكمه رسمي بهائي شناخته شده سپس به هيئتي مبدل مي گردد كه اعضايش از طريق انتخاب معين مي شوند . » (7 )

شوقي افندي به منظور جلب حمايت هاي اسرائيل نسبت به محكمه رسمي بهائيان , شناخت و حقانيت دولت اسرائيل را اعلام مي نمايد و ايجاد رابطه نيكو و قوي با اين دولت را توصيه مي كند! او طي نقش ده ساله اش و به عنوان بيست و چهارمين هدف مهم , حمايت از اسرائيل را بر همه دولت هاي جهان ترجيح مي دهد و به بهائيان فرمان مي دهد كه به تشكيل محافل روحاني و ملي بر مبناي قوانين و مقررات دولت اسرائيل اقدام نمايند :

« در ارض اقدس , بر حسب قوانين و مقررات حكومت جديدالتاسيس ... اين گونه محافل را به وجود آوريد . » (8 ) و حال آن كه در تشكيل همين محافل در كشورهاي ايران , عراق , انگلستان و آلمان , رعايت قوانين و مقررات اين دولت ها را مطرح نمي كند!
اين حمايت هاي آشكار و قوي از دولت اسرائيل , باعث مي شود كه يكي از عناصر مهم سياسي و حقوقي دولت اسرائيل به نام « نرمان نيويج » بهائيت كه يك مسلك و مذهب ساختگي و فاقد حقيقت وحي و بعثت الهي و ارسال پيامبر و كتاب آسماني است را در رديف اسلام و مسيحيت و يهوديت قرار دهد و آن را يك « دين جهاني و بين المللي » ! بنامد :

« اكنون فلسطين را نبايد في الحقيقه منحصرا سرزمين سه ديانت محسوب داشت , بلكه بايد آن را مركز و مقر چهار ديانت به شمار آورد , زيرا امر بهائي كه مركز آن حيفا و عكاست و اين دو مدينه زيارتگاه پيروان آن است , به درجه اي از پيشرفت و تقدم نائل گشته كه مقام ديانت جهاني و بين المللي را احراز نموده است , و همان طور كه نفوذ اين آئين درسرزمين مذكور روز به روز رو به توسعه و انتشار است , در ايجاد حسن تفاهم و اتحاد بين المللي اديان مختلفه عالم نيز عامل بسيار موثري به شمار مي آيد . » (9 )

اين پيوند و رابطه تنگاتنگ باعث گرديد كه اسرائيل در كشورهاي اسلامي از وجود بهائيان حداكثر بهره برداري را عليه اسلام و وضعيت ممالك و سرزمين هاي اسلامي و مسلمانان به عمل آورد , به گونه اي كه در اين كشورها , بهائيان در تشكيلات « موساد » راه يافتند و به صورت عوامل شيفته حاكميت اسرائيل و مخالف و دشمن اسلام و اتحاد مسلمانان به جاسوسي پرداختند!
4 ـ با توجه به نقش تعيين كننده آمريكاي جهانخوار در بهره برداري هاي گوناگون از تمام اهرمها و عوامل براي مقابله با رشد روزافزون « اسلام گرايي » در جهان و محوريت « انقلاب اسلامي » و « نظام جمهوري اسلامي ايران » در گسترش معنويت زلال اسلام و قوانين و تعاليم و ارزشها و هنجاري هاي اسلامي در چهارگوشه جهان , طبيعي و قابل انتظار بود كه آمريكا از بهائيت به عنوان يك حربه و اهرم براي عناد و دشمني با انقلاب و نظام اسلامي بهره برداري كند و با روشهاي گوناگون پيوند خود با اين مذهب استعمار ساخته را استحكام بخشد و به حمايت همه جانبه از بهائيان اهتمام ورزد.

ارتباط بهائيت با آمريكا به گذشته هاي دور برمي گردد و همين پيشينيه و سابقه , تداوم آن پس از پيروزي انقلاب اسلامي را به همراه داشت .

عباس افندي رهبر بهائيت در سالهاي قبل از 1300 هجري شمسي يعني در اواخر عمر خود سفرهايي به اروپا و آمريكا مي كند و تحت تاثير افكار جديدي كه در اين كشورها عليه دين به وجود آمده بود , عناوين و تعاليم تازه اي به نام تعاليم دوازده گانه بهائيت به وجود مي آورد. او در ديدار با جمعي از سوداگران آمريكايي ابتدا اعلام مي كند كه : « نور انسانيت را در نهايت جلوه و ظهور در چهره آنان مشاهده مي نمايد. » , و سپس خطاب به آنان مي گويد :

« از براي تجارت و منفعت ملت آمريكا , مملكتي بهتر از ايران نه , چه كه مملكت ايران مواد ثروتش همه در زير خاك پنهان است . اميدوارم كه ملت آمريكا سبب شوند كه آن ثروت ظاهر گردد . » (10 )

اين اشتياق و تمايل و رابطه و پيوند ادامه داشت و سرانجام پس از پيروزي انقلاب اسلامي با حمايت هاي بي دريغ آمريكا از اين فرقه ضاله استمرار يافت .

پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران در فاصله سالهاي 1361 تا 1373 يعني در طول دوازده سال , نمايندگان آمريكا شش قطعنامه به تصويب رساندند كه در آنها به جانبداري و حمايت از بهائيت پرداختند.

صدور اين قطعنامه ها عليه جمهوري اسلامي ايران و به حمايت دلسوزانه ! و بشردوستانه ! از فرقه استعماري بهائيت و دين و مذهب ناميدن آن و خواستار آزادي فعاليت هاي گمراه كننده و انحراف آفرين بهائيان ايران شدن , پس از سال 1373 نيز تداوم يافت .

رسانه هاي گروهي آمريكا نيز به حمايت هاي گسترده تبليغي براي بهائيت مي پردازند تا در كنار اقدامات دولت و مجلس نمايندگان آمريكا , زمينه ها و بسترهاي لازم را براي تحقق اهداف سلطه جويانه خود توسط بهائيان فراهم آورند.
آنچه از نظر گذشت به صراحت و روشني پيوند و ارتباط متقابل و تنگاتنگ بهائيت با كشورهاي استعماري روسيه , انگلستان , اسرائيل و آمريكا را به اثبات مي رساند و از عمق فجايعي كه به دست اين قدرتهاي ضد بشر به نام حمايت از حقوق بشر به وجود آمده است خبر مي دهد و خباثت هاي دروني و ماهيت هاي شيطاني اين قدرتهاي ستمگر و فسادگستر را تا آنجا آشكار و عريان مي سازد كه انسان هاي آزادانديش و صاحبان عقل و خردهاي سالم نيز در مي يابند كه « دين سازي » و « پيامبرآفريني » و جعل آموزه ها و تعاليم و احكام تحت عنوان « وحي » و ارائه آنها به جوامع انساني , يك خيانت و فاجعه دردناك و تلخ و آزاردهنده براي بشريت مي باشد.

پاورقي :

1 ـ مصابيح هدايت , عزيزالله سليماني , ج 2 , ص 282 ـ بهائيت در ايران , دكتر زاهد زاهداني , مركز اسناد انقلاب اسلامي , ص 222
2 ـ شوقي افندي , قرن بديع , ج 3 , ص 297 , نقل از بهائيت در ايران , دكتر زاهد زاهداني , ص 225
3 ـ همان منبع , ص 225
4 ـ همان منبع , ص 226
5 ـ انشعاب در بهائيت , اسماعيل رائين , موسسه تحقيقي رائين , ص 169
6 ـ همان منبع , ص 170
7 ـ همان منبع , ص 170
8 ـ همان منبع , ص 170
9 ـ همان منبع , ص 171 ـ170
10 ـ بهائيت در ايران , دكتر زاهد زاهداني , مركز اسناد انقلاب اسلامي , ص 226
عباس افندي يكي از رهبران بهائيت به دليل جاسوسي و خيانت هاي بزرگي كه براي دولت استعماري انگليس انجام داده بود , نشان عالي « پهلواني » و لقب « سير » دريافت نمود و پس از دريافت اين نشان و لقب « لياقت » ! براي « خيانت » ! و « جاسوسي » ! عليه اسلام و امت مسلمان , دست بر دعا برداشت و براي پادشاه انگليس تقاضاي توفيقات رحمانيه ! نمود
پيوند و رابطه تنگاتنگ « اسرائيل » با « بهائيت » باعث شد كه صهيونيست ها در كشورهاي اسلامي از وجود بهائيان حداكثر بهره برداري را عليه اسلام و مسلمانان به عمل آورند , به گونه اي كه بهائيان با راه يافتن به تشكيلات « موساد » به صورت عوامل شيفته حاكميت اسرائيل و دشمن اسلام و اتحاد مسلمانان , به جساوسي به نفع بيگانگان پرداختند!
بهائيت علاون بر روسيه و انگليس و اسرائيل , تحت حمايت هاي آشكار « آمريكا » نيز قرار گرفت و به صورت يك ابزار و اهرم كارآمد در دست سازمان جاسوسي آمريكا , در خدمت و سرسپردگي به اين كشور استعماري از هيچ خيانت و جنايتي دريغ نورزيد

 



به نقل از روزنامه جمهوري اسلامي 08/11/1382

 

روند توسعه‌ی بهائیت در ایران (قسمت دوم)

بهائیت در ایران: پیشتر بخش اول و دوم این مطلب را ادانه نمودیم اینک بخش سوم با عنوان :

بهاییت در عصر پهلوی :

رضاشاه نظامی جسوری بودكه با كمك انگلیسی‌ها دست به كودتا زد و با حیله و نیرنگ به پادشاهی رسید. او كه از اصالت خانوادگی بهره‌ای نداشت، نام «پهلوی»(11) را برای خاندان خودبرگزید و چنین وانمود كرد كه در پی تجدید عظمت گذشته‌ی ایران باستان است. اما در واقع، بزرگ‌نمایی تاریخ ایران باستان برای رضاشاه به نوعی مبارزهطلبیدن اسلام بود. او می‌دانست كه نمی‌تواند قدرت اسلام را در حكومت خویشهضم كند، پس سعی داشت تا با خلق ایدئولوژی برای حكومت خود، اسلام را تضعیفنماید.آغاز حكومت رضاشاه مصادف با رهبری شوقی‌افندی، رهبر بهاییان بودو به نظر می‌رسد شاه نظر بسیار مساعدی نسبت به این فرقه داشت، به طوری كهیكی از افسران بهایی را به عنوان آجودان مخصوص ولیعهد خود انتخاب كرد. (12)دردوران پهلوی، جنبش بهاییت به یكی از شاخه‌های بسیار با نفوذ در تشكیلاتسیاسی دولت و به تبع آن ساختارهای فرهنگی و اقتصادی كشور تبدیل شد. (13)رضاشاه از این جریان در جهت سیاست دین‌زدایی و روحانیت‌ستیزی خود نهایتاستفاده را برد و این مقابله تا حد كشف حجاب كه از احكام ضروری دین اسلاماست پیش رفت. (14) به این ترتیب، دشمنی میان بهاییان و حكومت مركزی دردوره‌ی پهلوی از میان رفت و برعكس به همكاری میان آنها علیه دین اسلامانجامید.

نفوذ عناصر بهایی در دستگاه حكومت در عصر پهلوی دوم بسیارزیاد شد. محمد‌رضا شاه كه علاوه بر فقدان اصالت خانوادگی از جسارت پدر همبهره‌‌ای نداشت، در میان اطرافیان خود، بهاییان را بیش از همه شایسته‌یاعتماد می‌دانست. از آن پس نقش عناصر بهایی در حكومت از حالت غیر‌علنی عصررضاشاه خارج گردیده و بسیاری از مناصب و شغل‌های مهم وحساس در اختیار آنهاقرار گرفت.به خصوص كه با شدت عمل رضاشاه در سیاست اسلام‌زدایی، روحانیت تااندازه‌‌ی زیادی قدرت خود را از دست داده بودند و بسیاری از اختیارات علمادر حیطه‌ی دستگاه قضایی و تعلیم و تربیت، اینك به دولت منتقل شده بود.
بااین حال، هنوز نفوذ و محبوبیت دین اسلام در میان مردم پا برجا بود و درستدر زمانی كه شاه و اربابان انگلیسی و امریكایی‌ اش فكر می‌كردند دیگر دینو روحانیت در ایران كمرنگ شده است، ظهور زعیم عالی‌قدر شیعه، حضرت امامخمینی (ره) و حماسه‌ی عظیمی همچون 15 خرداد 1342 تمام معادلات را درصحنه‌یسیاست ایران بر هم زد.
زمینه‌های قیام 15 خرداد از زمانی فراهم شد كهپس از فوت آیت‌الله بروجردی، دستگاه دولتی حركت ضد‌دینی خود را شدت بخشیدو لایحه‌ی انجمن‌های ایالتی و ولایتی را تقدیم مجلس كرد. طرح انقلاب شاه وملت نیز در همین سال‌ها ریخته شد. اما دستگاه دینی و به خصوص روحانیتمعتقد به مداخله در امور سیاسی در مقابل این اصلاحات قد علم كرد. سردمداراین مخالفت، یعنی شخص امام معتقد بود انجمن‌های ایالتی و ولایتی در واقعهمان بیت‌العدل‌های بهاییان(15) است و این اصلاحات توطئه‌ای بیش نیست تااسلام را در میان جامعه كم رنگ‌تر كند.

پافشاری امام وحمایت علما ومردم از ایشان سرانجام به لغو لایحه‌ی انجمن‌ها انجامید. اما درجریانانقلاب سفید و رفراندوم فرمایشی، شاه دیگر حاضر نبود به هیچ قیمتی، حتیسركوب خونبار قیام 15 خرداد، در مقابل خواسته‌های روحانیون و مردم تسلیمشود. پس از آن، شاه تصمیم گرفت برای كنترل نیروهای مخالف، به عناصر بهاییقدرت بیشتری بدهد و آنها را به طور علنی، بی هیچ ابایی، در دستگاه دولتیبه كارگیرد.

از جمله‌ مهره‌های بهایی كه پس از سركوب قیام 15 خرداد دربخش‌های مختلف سیاسی، اقتصادی و هنری كشور حضور پیدا كردند، می‌توان بهافرادی همچون هژبر یزدانی سرمایه‌دار، ثابت پاسال رئیس رادیو تلویزیون ،فرخ‌رو پارسا وزیر آموزش و پرورش، دكتر شاهقلی وزیر بهداری، تیمسار ایادی نزدیکترین عنصر بهائی به شاه و پرویز ثابتی معاون ساواك، اشاره كرد.

اما برجسته‌‌ترین مهره‌هایبهایی كه توانست در مصدر نخست‌وزیر قرار گرفته و در دوران صدارتش تعلق اوبه بهاییت شهرت وسیع یافت، امیرعباس هویدا بود. (16) این انتصاب عمقبی‌اعتنایی شاه را نسبت به افكار عمومی و توسل و اعتماد او را نسبت بهبهاییان نشان می‌داد. در دوران نخست‌وزیری هویدا، بهاییان بیش از پیش بهمراكز حساس كشور دست انداختند. طرفداران این فرقه در عصر پهلوی دوم منابعاطلاعاتی و جاسوسی انگلستان در ایران به شمار می‌آمدند و اسناد بسیاریدرباره‌ی رابطه‌ی عناصر بهایی با سرویس‌های اطلاعاتی سفارت انگلیس ومقامات انگلیسی در دست است. (17) آنان در تضعیف اقتصادی كشور نیز نقش داشتندو اجناسی را كه درایران ارزان‌تر تولید می‌شد، از خارج وارد می‌كردند. (18)اعتماد محمد‌رضا شاه به بهاییان باعث شد آنها از موقعیت بدست آمده برایكسب ثروت و قدرت بهره‌ بگیرند. مركز بهایی‌گری در اسراییل قرار داشت وآنها با تشكیلاتی بسیار منظم و گسترده، با این مركز در ارتباط بودند. (19)به همین مناسبت،‌غیر از نفوذ دولتی، آنان با داشتن ارتباط با كشورهایخارجی به خصوص اسرائیل و انگلستان در جهت تضعیف اقتدار دولت و اقتصاد كشوردر راستای منافع بیگانگان عمل می‌كردند، اقدامات خائنانه‌ی این گروه برعلیه مصالح ملت و مملكت از جمله‌ی عواملی بود كه به برانگیخته شدن خشممردم و انفجاری به نام انقلاب اسلامی انجامید.

پی‌نوشت‌ها :

1 . شیخیگری انشعابی از شیعه اثنی عشری است که در قرن دوازدهم هجری قمری پدیدآمد و بنیانگذار آن شیخ احمد کسایی بود.

2  . دکتر سید سعید زاهد زاهدانی، بهاییت در ایران، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، ص 105 ـ 104.

3 . علی اصغر شمیم، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران: مدبر، 1374، ص 152- 151.

4 . بهرام افراسیابی، تاریخ جامع بهاییت، تهران: سخن، 1368، ص 21.

5 . برای مثال: یوسف فضایی، شیخیگری، بابیگری بهایی گری، کسروی گرایی، تهران: عطایی، 1353؛ محمد رضا فشاهی، واپسین جنبش قرون وسطایی در دوران فئودال،تهران: جاویدان، 1356)

6 . کاتوزیان اقتصاد قرن نوزدهم ایران را بهسه دوره تقسیم می‌کند؛ دوره ی اول مصادف است با سلطنت فتحعلی شاه و محمدشاه؛ دوره‌ی دوم به تخت نشستن ناصرالدین شاه (1227 هـ. ش. 1848 م) ودوره‌ی سوم باقی مانده‌ی سلطنت ناصری تا به هلاکت رسیدن شاه در 1275 هـ. ش. 1896 را در بر می گیرد. دوره‌های اول به رغم جنگ‌های ایران و روس،دوره‌ی ثبات و تحکیم است. دوره ی دوم قحطی، رکود بازار ابریشم و امتیازنافرجام رویتر را در خود دارد که وضع اسفبار اقتصادی را در دوره‌ی سوم بهدنبال می آورد (محمد علی کاتوزیان اقتصاد سیاسی ایران، تهران: نشر مرکز، 1377، ص 71 ) شیوع بیماری های واگیر دار و قحطی نیز از دیگر مصیبت‌هاییبود که هر چند سال یک بار ایرانیان را فرا می گرفت و آفات آن هم از شمارسکنه می‌کاست و هم بنیه و روحیه‌ی بازماندگان را تضعیف کرده و در نتیجه بهاقتصاد کشور لطمه می زد. (سید تقی نصر، ایران در برخود با استعمارگران،تهران: شرکت مولفان و مترجمان ایران، 1363، ص 390-389)

7 . ظهوررضاشاه در صحنه‌ی سیاسی ایران، در واقع نتیجه‌ی قدرت‌یابی بورژوازی وابستهبه غرب بود. حاکمیت این قشر بر جامعه‌ی ایرانی، یک سری از اقدامات موردنظر غرب را به اسم اصلاحات ونوگرایی‌های مناسب با اوضاع را می‌طلبید کهرضاشاه به عنوان نماینده‌ی این قشر، این اقدامات را انجام داد. تقویتحکومت مرکزی، سرکوبی هر گونه مخالفت، آوردن صنایع جدید و کارخانه هاینوین، رواج بی‌حجابی، تربیت متخصص و تأسیس نظام بانکداری مدرن، تشویقسرمایه گذاری خارجی و ... در چارچوب این هدف بود.

8 . شمیم، ص 244.

9 . نگاه کنید به اسناد ارائه شده در افراسیابی، ص 341 به بعد.

10 . برای اطلاع بیشتر درباره‌ی حمایت انگلستان از بهاییت، نگاه کنید به: افراسیابی ص 405 به بعد.

11 . پهلوی، منسوب به پهلو یا پارت، شعبه ای از قوم آریایی بود که در شمال شرقایران می زیستند و در سال 250 پ. م امپراطوری اشکانی را تاسیس کردند.

12 . سرگرد صنیعی در آن زمان از بهایی های طراز اول بود. او بعدها سپهبد و مدتیهم وزیر جنگ شد. انتصاب او به سمت آجودان مخصوص ولیعهد، حاکی از احترام واعتمادرضاخان به بهایی ها و میزان نفوذ آنان در دستگاه دولتی است ( خاطراتارتشبد سابق حسین فردوست ،موسسه ی مطالعات و پژوهش های سیاسی، 1385، ج 1،ص 57- 59)

13 . زاهدانی، ص 238.

14 . یکی از طرفداران سرسخت باب،دختری به نام قرة‌العین بود که از پیشگامان امر بی حجابی در ایران به شمارمی‌رود. هم چنین آزادی معاشرت میان زنان و مردان یکی از اعتقادات بهاییاناست ( باب 15 از واحد چهارم کتاب بیان)

15 . در احکام بهاییان دربارهی تشکیل بیت العدل آمده است: « خداوند بر هر شهری نوشته است که باید در آنشهر بیت العدلی تشکیل دهند و نفوس بر عدد بهاء » در آن اجتماع کنند و اگرتعداد آنها از این اندازه بیشتر باشد، باکی نخواهد بود. آنها باید خود راچنین ببینند که گویا در محضر خدای علی اعلی وارد شده‌اند و کسی را که دیدهنمی‌شود، ببینند. برای آنها سزاوار است که امناء ... برای هر کسی که رویزمین است، باشند و چنان چه در امور خودشان مشورت میکنند، در امور بندگاننیز برای خدا مشورت کنند (افراسیابی، ص 471)

16 . در مورد بهایی بودنهویدا، بهترین و گویاترین سند، نامه‌ای است با امضای اسکندر که در مهر ماه 1343 به وسیله‌ی پست برای اکثر مقامات دولتی آن زمان ارسال شد که به افشایسوابق او می‌پردازد (خاطرات فردوست ج 2، ص 277-375 ) دو سند دیگر که بهاییبودن هویدا را تایید می‌کند، نامه‌ی یکی از سران جامعه‌ی بهاییت به نامقاسم اشرافی به هویدا و دیگری گزارش ساواک از جلسه‌ی بهاییان ناحیه ی 2شیراز به تاریخ 19/5/1350 است. (همان جا، ص 385-384)

17 . عبدالله شهبازی، جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، موسسه‌ی مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1385، ص455 .

18 . خاطرات فردوست، ج 1، ص 375-374.

19 . زاهدانی، ص 249.

منبع : موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی با تشکر از سرکار خانملاله فرزین‌فر نویسنده مطلب

 

 

صفحه162 از318
06 آذر 1403 0 نظر

بهائیت در ایران : کتاب «سید علی‌­محمد شیرازی(باب) و شورش­ بابی‌­ها در مازندران» نوشته سینا فروزش  توسط انتشارات سروش ...

06 بهمن 1400 0 نظر

بهائیت در ایران : برنامه هاي راديو به قدري وقيح بود که کارشناسان ساواک را نسبت به تبعات اجتماعي آنها بيمناک مي ساخت. ...

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی